(marriage ideal ) ازدواج ایده آل

(معیارهای انتخاب همسر- مراسم عروسی-روابط زناشویی موفق- مهارتهای زندگی و....)

(marriage ideal ) ازدواج ایده آل

(معیارهای انتخاب همسر- مراسم عروسی-روابط زناشویی موفق- مهارتهای زندگی و....)

لطفا زندگی را حس کن

یک بار دیگر دوباره تصمیم بگیر ؛ تصمیم بگیر که دوباره شادی را در زندگی ات زیاد کنی ، باز هم مثل کودکی بی دلیل بخند !

به تمام سختی هایی که کشیدی بخند ، هیچ چیز مثل خنده با ارزش نیست . این را زمانی می فهمی که دچار استرس و غم فراوان شدی ، در آن لحظه حاضری هر کاری شده انجام دهی تا دوباره لبانت به خنده سرگرم شوند !

زندگی فکر کردن نیست

لطفا زندگی را حس کن

زندگی گذران لحظه هایت نیست ! زندگی ، زندگی کردن لحظه هاست !

دنبال سوال در مورد این دنیا و این که چرا و چگونه آفریده شده ای نباش ! به دنبال این باش که چگونه بیشتر شاد باشی و از لحظه های که برای توست بهترین استفاده را ببری ! برای من بهترین استفاده از لحظه ها ، خندیدن معنی می شود !!!

خود را به چالش خندیدن دعوت کن ، با خود قرار بگذار که تحت هر شرایطی بخندی ، تحت هر شرایطی ؛ حتی زمانی که بزرگترین اندوه را در سینه داری ، حداکثر تلاشت را برای خندیدن زیاد بگذار !

می دانی چرا ؟

وقتی جام زمان را سر کشیدی و تمامش کردی و منتظر فرشته ی مرگ هستی ؛ دوباره لبخند میزنی و خوشحال با خود می گویی :

من بیشترین استفاده را از لحظه هایم بردم !

برای تمام لحظه هایی که بی جهت سر لج بازی با کسی را نگرفتی و شاد ماندی ؛ خوشحال می شوی !

برای تمامی لحظه هایی که پس از یک اتفاق بد شاد بودی و دنبال راه حل بودی ؛ خوشحال می شوی !

برای تمامی لحظه هایی که برای فکر کردن به غم و اندوه ات طلف نکردی ؛ خوشحال می شوی !

برای تمامی لحظه هایی که شاد بودی و به اطرافیانت انرژی می دادی ؛ خوشحال می شوی !

شاد باش دوست من ، کل عمر تو با پلک برهم زدنی می گذرد !

شاد باش دوست من ، شاد باش

الفبای موفقیت


الفبای موفقیت 


ﺍﻟﻒ: ﺍﺷﺘﯿﺎﻕ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎ
ﺏ: ﺑﺨﺸﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺠﻠﯽ ﺭﻭﺡ ﻭ ﺻﯿﻘﻞ ﺟﺴﻢ
ﭖ: ﭘﻮﯾﺎﭘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﻮﺳﺘﻦ ﺑﻪ ﺧﺮﻭﺵ ﺣﯿﺎﺕ
ﺕ: ﺗﺪﺑﯿﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﻓﻖ ﻓﺮﺩﺍ ﻫﺎ
ﺙ: ﺛﺒﺎﺕ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻥ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺑﺎﺯ ﺩﺍﺭﻧﺪﻩ ﻫﺎ
ﺝ: ﺟﺴﺎﺭﺕ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺯﯾﺴﺘﻦ
ﭺ: ﭼﺎﺭﻩ ﺍﻧﺪﯾﺸﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﺎﻓﺘﻦ ﺭﺍﻫﯽ ﺩﺭ ﮔﺮﺩﺍﺏ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ
ﺡ: ﺣﻖ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺰﮐﯿﻪ ﻧﻔﺲ

ﺥ:ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﺍﺳﺘﻘﺎﻣﺖ
ﺩ: ﺩﻭﺭ ﺍﻧﺪﯾﺸﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺤﻮﻝ ﺗﺎﺭﯾﺦ
‌ﺫ: ﺫﮐﺮ ﮔﻮﭘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺧﻼﺹ ﻋﻤﻞ
ﺭ: ﺭﺿﺎﯾﺖ ﻣﻨﺪﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺷﻌﻒ
ﺯ: ﺯﯾﺮﮐﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻐﺘﻨﻢ ﺷﻤﺮﺩﻥ ﺩﻡ ﻫﺎ
ﮊ: ﮊﺭﻑ ﺑﯿﻨﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﮑﺎﻓﺘﻦ ﻋﻤﻖ ﺩﺭﺩ ﻫﺎ
ﺱ: ﺳﺨﺎﻭﺕ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺸﺎﯾﺶ ﮐﺎﺭ ﻫﺎ
ﺵ: ﺷﺎﯾﺴﺘﮕﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺒﺮﯾﺰ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ
ﺹ: ﺻﺪﺍﻗﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻘﺎﯼ ﺩﻭﺳﺘﯽ
ﺽ: ﺿﻤﺎﻧﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺎﯾﺒﻨﺪﯼ ﺑﻪ ﻋﻬﺪ
ﻁ: ﻃﺎ ﻗﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺤﻤﻞ ﺷﮑﺴﺖ
ﻅ: ﻇﺮﺍﻓﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﺣﻘﯿﻘﺖ

ﻉ: ﻋﻄﻮﻓﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﻨﭽﻪ ﻧﺸﮑﻔﺘﻪ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎ
ﻍ: ﻏﯿﺮﺕ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻘﺎﯼ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ
ﻑ: ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﻠﺐ ﻫﺎﯼ ﺩﺭﺩ ﻣﻨﺪ
ﻕ: ﻗﺪﺭ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻔﺘﻦ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﻝ
ﮎ: ﮐﺮﺍﻣﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻋﺸﻖ
ﮒ: ﮔﺬﺷﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺎﻻﯾﺶ ﺍﺣﺴﺎﺱ
ﻝ: ﻟﯿﺎﻗﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺤﻘﻖ ﺍﻣﯿﺪ ﻫﺎ
ﻡ: ﻣﺤﺒﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ
ﻥ: ﻧﮑﺘﻪ ﺑﯿﻨﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﻫﺎ
ﻭ: ﻭﺍﻗﻊ ﮔﺮﺍﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺳﺘﯿﺎﺑﯽ ﺑﻪ ﮐﻨﻪ انچه که ﻫﺴﺘﯽ
ﻩ :ﻫﺪﻓﻤﻨﺪﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺒﻠﻮﺭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎ
ﯼ: ﯾﮏ ﺭﻧﮕﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺮﯾﺰ ﺍﺯ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺩﺭﺩﻫﺎﯼ ﻣﺸﺘﺮﮎ

روش های مثبت فرزند پروری


در سراسر دوران زندگی، ارتقای بهداشت روانی کودکان و نوجوانان نقش مهمی دارد. افزایش فشارهای روزمره زندگی بر خانواده ها، تطبیق سبک مثبت فرزند پروری را برای آنها بصورت چالش بزرگی مطرح نموده است . در نوشته ذیل نمونه هایی از تکنیکهای فرزندپروری مثبت ارائه می گردد:


بهبود مهارتهای اجتماعی در فرزندان : بهترین عامل پیش بینی کننده عملکرد سالم دوران بزرگسالی، میزان صلاحیت اجتماعی کودکان است. صلاحیت اجتماعی یعنی کودک بتواند با دیگران کنار بیاید و با آنها با مسالمت زندگی کند. صلاحیت اجتماعی و عزت نفس در افراد با یکدیگر ارتباط مستقیم دارند. این موارد شامل همانندسازی، آموزش مهارتها و رفتارهای اجتماعی به کودکان و بکارگیری این آموزشها در گسترش تعاملات اجتماعی مثبت با دیگران می باشد.


اختصاص فرصتی برای مکالمه با فرزندان : انباشت احساسات در درون کودک می تواند موجب طغیانهای خلقی، نوسانات یا حتی رفتارهای قلدرانه شود. کودکتان را تشویق کنید که کاملاً آزادانه درباره احساساتش با شما صحبت کنند. به او تفهیم کنید که یک روش سالم برای بیان خشم، ترس، اندوه یا درد، صحبت کردن درباره این احساسات است. تلاش کنید کودکتان عواطف خود را بصورت کلامی ابراز نماید و خود نیز بعنوان یک الگو، درباره احساساتتان با او صحبت کنید.


تشویق در انجام امور : پاداش و تشویق کودکان بخاطر یک رفتار خوب و مناسب بسیار مهمتر از آنست که به انتقاد از بخشی از رفتار که ممکن است ناپخته بنظر برسد، بپردازیم. بعنوان مثال اگر کودک شما اتاقش را مرتب نمود اما توده عظیمی از 

اسباب بازیهایش را در گوشه اتاق باقی گذاشته، به جای اینکه او را برای این غفلت مورد سرزنش قرار دهید، « بگویید چقدر خوب اتاقت را تمیز و مرتب نموده ای.»


به جای تنبیه به برقراری نظم و انضباط اصرار نمایید: نظم عبارتست از ارائه رفتاری قابل قبول که موجب یادگیری اتخاذ تصمیمات عاقلانه توسط فرد می گردد. به کودکتان برای رفتار خوب پاداش بدهید، محدودیتهایی را بسته به سن و موقعیت برای او تعیین کنید، سعی کنید به آنها القا کنید که علاقمندید آنها خود ناظم خود باشند. تنبیه فیزیکی و حتی کلامی می تواند برای کودک مضر بوده و منجر به تنزل عزت نفس در وی شود.


عدم انتقال استرسهای ناشی از محل کار به خانه و خانواده : وقتی که والدین در محیط کار با انواع استرس روبرو باشند ممکن است این استرس به زندگی خانوادگی آنها انتقال یابد و نهایتاً آنها بیشتر مستعد بحث و مجادله با فرزندان خود بوده و کمتر قادر به تحمل رفتارهای نامناسب از طرف آنها باشند. این مسئله ممکن است اثر سوئی بر روی عزت نفس کودک داشته باشد. ضروریست که نسبت به شناسایی عوامل استرس زا در مورد خود اقدام نموده و به نیازهای بهداشت روان خود توجه کنیم.


 عدم پرورش افراطی فرزندان : این سبک فرزند پروری شامل ثبت نام کودک در تعداد زیادی از فعالیتهای فوق برنامه، آموزشی ، ورزشی و مؤسسات اجتماعی است. کودکان نیاز به زمان و فضایی برای خلاقیت، فکرکردن و کشف اشیاء توسط خود دارند. فرزندپروری افراطی ممکن است به اعتماد بنفس کودک آسیب برساند، احتمالاً باعث ایجاد و گسترش افسردگی و سوء مصرف مواد شود.


برای ایجاد و برقراری نظم و انضباط به شیوه های ذیل توجه نمایید:


 انتقاد سازنده : بجای سرزنش کودک به او بگویید که چه نیازهایی ضرورت اجرا دارند. روی عمل یا رفتار متمرکز شوید. بعنوان مثال بجای گفتن « تو باز شلوغ کاری کردی؟ اسباب بازیهایت را همه جا ولو کرده ای» تمرین کنید و بگویید « این اتاق آشفته است می خواهی آنرا مرتب کنی؟ »


راهنمایی مجدد: به فرزندتان کمک کنید تا هر رفتار ناخواسته را با یک رفتار قابل قبول جایگزین نماید. بعنوان مثال اگر فرزند شما در داخل اتاق توپ بازی می کند و آنرا به اطراف پرت می کند، با او به داخل حیاط بروید و توپ بازی کنید.


 مکث : وقفه یا مکث بایستی بعنوان فرصتی برای کسب مجدد تسلط و کنترل خود توسط کودک، بکار گرفته شوند نه بعنوان فرصتی برای تربیت مجدد توسط بزرگسالان. مثلاً برای تمرکز حواس و پیشگیری از حواس پرتی کودک، 

می توان یک فاصله زمانی کوتاه از وی خواست که روبروی دیوار بنشیند . بایستی توجه داشت که برای ثمربخشی هر چه بیشتر وقفه ها رعایت تناسب و امساک در اجرای این وضعیت توسط بزرگسالان ضروری است.


علائم بهداشت روان در کودکان :


دوستانی دارد و با سایر کودکان کنار می آید.


می تواند تمرکز حواس داشته باشد و توجه اش را روی موضوعی جهت دهد.


الگوهای نسبتاً ثابتی در تغذیه و خواب خود دارد. 


علاقه و پیشرفت منطقی ( با توجه به تواناییهای خود) در مدرسه نشان می دهد.


بیشتر اوقات از جنبه های مختلف زندگی خود نظیر : خانواده، دوستان، مدرسه، ظاهرفیزیکی خود و ... احساس رضایت می نماید.


از شکستها و ناسازگاریهای کوچک بیش از اندازه مضطرب یا عصبانی نمی شود.


به سایرین احترام می گذارد.


با انرژی است و در طول روز این انرژی را حفظ می کند.


سرگرمی ها و تفریحات مختلف دارد.


 

مطالب پیشنهادی:

خطرظروف یک ‌بار مصرف ومشکلات آن بر سلامتی
ورزش های ضد استرس برای بهتر شدن وضعیت روانی و احساسی افراد
کدامند؟
ورزشچه اثری برکاهش بیماری های قلبی و بیماریهای استخوانی
دارد؟

کنترل آلاینده ها از طریق فن اوری نانو تکنولوژی

http://maktoobshop.com

مهارت‌های فرزندپروری


 

 

   

 

پدر و مادر عزیز آیا برای تربیت فرزندانتان دانشی آموخته‌اید؟ یا مهارتی کسب نموده‌اید؟ برای تربیت سازنده فرزندان مهارت‌هایی وجود دارد که با استفاده ار آن‌ها در روند مراقبت از کودکانتان می‌توانید نقش اساسی در رشد آن‌ها داشته باشید.  


1) به رفتارهای کودک‌تان با دقت توجه کنید 

بسیاری از والدین توجه کمی به آنچه که در خانه اتفاق می‌افتد دارند و به همین دلیل ممکن است مشکلات را بیشتر و مهم‌تر و بالعکس کمتر و کم اهمیت‌تر از آنچه که هست ارزیابی کنند. برای مثال: کودکان گاه‌گاهی نق می‌زنند به‌ویژه، در زمان خستگی، بیماری و یا تغییرات محیط، اگر والدین خود خسته و ناراحت باشند ممکن است این مشکل را خیلی بزرگ جلوه دهند. گاهی بالعکس، کودکی که مرتباً با همسالانش دعوا می‌کند والدین بی‌توجهی کرده و آن را طبیعی می‌دانند و هیچ اقدامی نمی‌کنند. 

با توجه نمودن به رفتارها و یادداشت کردن آن‌ها و اینکه چند بار در روز اتفاق می‌افتد بهتر می‌توانید بفهمید که آیا کودک‌تان مشکل دارد و آیا نحوه برخورد شما برای حل مشکل مفید است یا نه؟


2) چگونه می‌شود رابطه بهتری با فرزندتان داشته باشید؟


اوقات خوبی را با فرزندتان بگذرانید 

معمولاً والدین زمان بسیار کمی را با فرزندشان می‌گذرانند و بیشتر مواقعی که به ظاهر با بچه‌ها هستند، اغلب به فعالیت دیگری مشغول هستند. بهتر است در طول روز و به‌طور مکرر زمان‌هایی را با کودک‌تان بگذرانید. زمان‌های کوتاه (برای مثال 1 تا 10 دقیقه) مفیدتر است. مثلاً وقتی که کودک به شما مراجعه می‌کند تا چیزی بپرسد و یا چیزی می‌خواهد، بهترین زمان برای توجه به کودک است.

با کودک‌تان صحبت کنید 

در مورد چیزهایی که فرزند شما به آن علاقه دارد صحبت کنید. صحبت با کودک به او کمک می‌کند که سخن گفتن را یاد بگیرد، مهارت‌های اجتماعی و گفتگو کردن را بیاموزد و اعتماد به نفسش افزایش می‌یابد.

احساسات خود را به کودک‌تان نشان بدهید 

فرزندتان را بغل کنید، لمس کنید، در آغوش بگیرید، ببوسید، ماساژ دهید، قلقلک بدهید. این کارها به کودکان کمک می‌کند که از مورد توجه بودن و مورد محبت واقع شدن احساس آرامش کنند و رابطه عاطفی آن‌ها محکم‌تر شود.


3) اگر مایلید فرزند شما رفتار مطلوبی انجام دهد،  مهارت‌های تشویق کردن را بیاموزید 


رفتار مطلوبی را که می‌خواهید کودک‌تان انجام دهد دقیقاً مشخص کنید (برای مثال «داشتن نظم» برای کودک مبهم است، به جای آن می‌توانید از کودک خود بخواهید مثلاً اسباب‌بازی‌ها را در محل خودش قرار دهد). 

در هر نوبت یک رفتار را انتخاب کنید و وقتی فرزند شما آن رفتار را به‌صورت خودکار انجام می‌داد روی رفتار دیگری تمرکز کنید. 

از روش‌های گوناگون تشویق کردن استفاده کنید. تشویق‌های شما می‌تواند کلامی باشد (برای مثال: آفرین دخترم من واقعاً از این که بعد از اتمام  بازی اسباب‌بازی‌هایت را مرتب کردی، خوشحالم) یا تشویق‌های غیر کلامی مثل لبخند زدن، چشمک زدن، بغل کردن، و ... که کودکان از آن لذت می‌برند. اگر از تشویق مادی (خرید یک وسیله) استفاده می‌کنید دقت کنید آن وسیله گران نباشد ولی مورد علاقه فرزندتان باشد. حتماً بعد از اینکه کودک‌تان رفتار مطلوب را انجام داد آن را تهیه کنید و  به وعده خود عمل کنید. 

اگر در تشویق کردن فرزندتان برای انجام یک رفتار مطلوب ناموفق هستید با متخصص مشورت کنید.


4) رفتار و مهارت‌های جدید را به کودکانتان آموزش دهید


برخی از والدین تصور می‌کنند کودکان با گذشت زمان و وقتی بزرگتر می‌شوند یاد می‌گیرند چگونه در هر موقعیتی رفتار کنند. در حالی‌که برای یادگیری هر مهارت جدید لازم است والدین آموزش دهند، با فرزندشان تمرین کنند، کودک خود را تشویق نمایند و خود الگوی خوبی در این زمینه باشند.


5) چگونگی برخورد با رفتار نامطلوب فرزند 


کودکان خواسته‌های زیادی دارند که انجام همه آن‌ها مقدور نیست و یا برخی از این خواسته‌ها پسندیده نیستند. بنابراین همه کودکان لازم است که حدود و قوانین را یاد بگیرند و ناکامی و ناراحتی خود را هنگامی که به خواسته‌هایشان نمی‌رسند کنترل کنند. مدیریت این رفتارها برای والدین ممکن است پردردسر باشد، اما روش‌های مثبت و موثری وجود دارد که به کودکان کمک می‌کند کنترل بر خویش (خویشتنداری) را یاد بگیرند. 

روش‌های مختلفی برای اداره مشکلات رفتاری کودکان وجود دارد. والدین با تمرین این شیوه‌ها فرصت خواهند یافت که در هر شرایطی روش مناسب را برگزینند.


6) چگونگی  مدیریت رفتارهای نامطلوب کودکان در خارج از خانه 


کودکان ممکن است در خانه مشکلی نداشته باشند ولی در موقعیت‌های دیگری مثل مهمانی، فروشگاه، مطب پزشک و یا مسافرت مشکلاتی را به‌وجود آورند. 

از قبل آماده باشید و چنین موقعیت‌هایی را در خانه و خارج از خانه تمرین کنید. 

انتظاراتی را که از کودک خود دارید از قبل مشخص کنید و برای او توضیح دهید (برای مثال امروز که می‌رویم فروشگاه می‌خواهم که دست منو بگیری و از من دور نشوی) 

فعالیت‌های سرگرم‌کننده‌ای برای کودک در آن موقعیت خاص فراهم کنید (مثلاً بردن اسباب‌بازی مورد علاقه کودک).


7) تسلط بیشتر بر اوضاع 


والدین عزیز هر روز حوادث و مسائلی در زندگی شما پیش می‌آید که ممکن است تعادل شما را دچار اشکال کند. نمی‌توانیم از وقوع بعضی حوادث جلوگیری کنیم ولی می‌توانیم خود را برای مقابله با چنین حوادثی آماده کنیم. می‌توانیم فکر، احساس و رفتارمان را طوری تنظیم کنیم که آسیب کمتری ببینیم. ابتدا موقعیت‌های دشوار را مرور کنید و مهارت‌هایی که برای برخورد با آن‌ها لازم است تمرین کنید. توانایی‌ها و ضعف‌های خود را بشناسید. اگر مشکلاتی در زندگی شما هست همین امروز برای حل آن اقدام کنید.


8) دست‌یابی به روحیه بهتر 


هنگامی که یک اتفاق ناگوار برای شما می‌افتد، افکار منفی از ذهن‌تان می‌گذرد. این افکار ممکن است در همان موقع باورکردنی باشند اما اگر بعداً راجع به آن فکر کنید به نظرتان غیرواقعی، مبالغه‌آمیز و حتی خنده‌دار بیابند. اما در همان زمان این افکار باعث ناراحتی و نگرانی بیشتر شما می‌شود و موجب می‌شود که شما تصمیمات درستی نگیرید و حتی مشکل‌تان بدتر شود. افکار منفی را شناسایی کنید (مثل من همیشه خراب می‌کنم). در گفتگو با خود عبارت مثبت در جهت سازگاری بیشتر استفاده کنید. (مثل می‌توانم این مشکل را حل کنم) و با افکار منفی مبازره کنید (گاهی خراب می‌کنم ولی بیشتر اوقات خوب عمل کرده‌ام) یاد بگیرید که چگونه خودتان را در شرایط سخت آرام نگه دارید. برای موقعیت‌هایی که احتمال دارد مشکلی پیش بیاید برنامه‌ریزی کنید و آماده باشید.


9) تقسیم  مسئولیت‌ها 


پدر یا مادر بودن وظیفه دشواری است و اگر پدر یا مادر هر کدام بخواهند به تنهایی این مسئولیت را بپذیرند دچار خستگی و ناامیدی خواهند شد. یاد بگیرید از دیگران کمک بخواهید با همسرتان کارها را تقسیم کنید در مورد مشکلات پیش آمده حرف بزنید. اگر تا حالا چنین کاری نکرده‌اید ممکن است در ابتدا همسر و سایر اطرافیان به راحتی تقاضای شما را نپذیرند چون آنان عادت کرده‌اند که شما به تنهایی همه کارها را انجام دهید.


مهارت‌های فرزندپروری- دکتر مصطفی نجفی- فوق تخصص روان‌پزشکی کودک و نوجوان



 

مطالب پیشنهادی:

بیمه های مکمل بر قشرهای آسیب پذیر چه تاثیری دارد؟

ارتباط بین فعالیت فیزیکی و کاهش بیماریها چیست؟
چگونه عملکرد فیزیولوژیکی و روانی میانسالان افزایش می یابد؟

آمادگی سازمانهای غیر دولتی در حوادث و بلایا

http://maktoobshop.com

6 سبک متفاوت فرزند پروری




 

تا حالا شده بیشتر از صد مرتبه به فرزندت تذکر بدهی و او عین خیالش نباشد؟ تا حالا شده احساس کنی به عنوان یک پدر یا مادر اصلاً دیده نمی‌شوی؟ تا حالا شده خودت را در تربیت فرزندت، شکست خورده احساس کنی؟

 

اقتدار گم‌شده

 

این روزها نه تنها برای شما مادر و پدر ایرانی، بلکه در تمام دنیا، آنچه گم شده است و کمتر یافت می‌شود، اقتدار والدین است. والدینی که به سبب محبت و دلگرمی بی حد و حصر به کودک یا دلایلی که در این مقاله ذکر می‌شود، جایگاه خود را از دست داده‌اند. حالا بعد از گذر عمری کوتاه، از اعمال بی حساب و کتاب خود پشیمان اند؛ ولی دیگر پشیمانی سودی ندارد. پس بهتر است تا کار از کار نگذشته، نوع فرزند پروی خود را بیابید و در صورت لزوم آن‌را ارتقاء دهید.

 

کارشناسان خانواده در تمام دنیا، سبک‌های فرزند پروری را به گونه‌های مختلف طبقه بندی کرده‌اند. خوب است در این مجال کوتاه، بیابیم که سبک و روش رفتار ما در زندگی - به خصوص در مقابل فرزندان - در کدام دسته‌بندی روان‌شناسان قرار دارد؟

 

برآنیم تا در این مقاله مطابق با معیارها و ملاک‌های فرهنگی، روانی، اجتماعی و دینی خانواده‌های خود، 6 سبک زندگی را مورد بررسی قرار دهیم و حاصل تربیت این خانواده را این‌گونه بشماریم :

 

افراد ناسازگار و خود‌رای

 

اولین سبکی که مورد بررسی قرار می‌دهیم، خانواده‌های سهل‌گیری هستند که اجازه‌ی هر کاری را به فرزندشان می‌دهند و آن‌ها را در محدودیت خیلی کمی قرار می‌دهند. حاصل تربیت این نوع خانواده‌ها، افراد ناسازگاری هستند که قابلیت اجتماعی خیلی کمی دارند، احترام به دیگران را نیاموخته‌اند، بسیار خودرأی و یک دنده هستند و بر رفتار خود کنترل ندارند.

 

این نوع تربیت، بابهنجارترین سبک فرزند پروری است. والدین در مقابل خواسته‌های فرزندانشان «نه» نمی‌گویند. این بدان علت نیست که خواستار آزادی و تجربه آموزی فرزندانشان هستند، بلکه به خاطر سستی اراده و ضعف در اقتدارشان می‌باشد. این خانواده‌ها از لجبازی، اصرار زیاد و غرغر کردن بچه‌هایشان می‌ترسند.

 

این‌گونه است که «فرزند سالاری» حکم‌فرما می‌شود. این نوع خانواده، بچه‌های لوس و مغروری تحویل جامعه می‌دهند؛ که قدرت سازگاری با محیط را ندارند و در مدرسه و جامعه و ازدواج و شغل خود بی تردید دچار مشکل خواهند شد.

 

افراد سر‌به‌راه و بی‌ابتکار

 

دومین نوعی را که مورد بررسی قرار می‌دهیم، نقطه‌ی مقابل آنچه در بالا ذکر شد می‌باشد. این نوع فرزند پروری، سبک مستبدانه‌ای است که شعار «این است و جز این نیست» را سرلوحه‌ی خود قرار می‌دهند.

 

فرزندان این سبک، افرادی هستند که مدام خود را با دیگران مقایسه می‌کنند. در وجود این افراد، ابتکار و خلاقیت کور شده است.

 

والدین در این سبک، مدام در تلاش اند تا قدرت و تسلط خود را حفظ کنند و هیچ‌گاه با فرزندان خود مشورت نمی‌کنند. این گونه خانواده‌ها، خانواده‌های «خودکامه» ای هستند که بیشتر در خانواده‌های «شهری» قدیم و «روستایی» امروزی دیده می‌شوند

 

در کل می‌توان گفت : این روش، عبارت است از «محدود کردن، تنبیه کردن، دستور دادن، بها دادن به کار و تلاش نه خلاقیت و فکر، حداقل مبادله‌ی کلامی و کنترل».

 

جالب است بدانید تربیت شدگان این سبک، معمولاً مورد قبول جامعه هستند و اکثریت آن‌ها از انحرافات اخلاقی به دورند. می‌توان گفت تربیت در این نوع سبک، 40 تا 50 درصد تأثیرگذار است. علت چیست؟ واضح است : زندگی با همراهیِ مدام زور و ترس و تنبیه. دست قدرتمندی که اجازه‌ی بالا آوردن سر را نمی‌دهد. سری که حق ندارد دو قدم آن طرف تر را ببیند و تجربه کند و خلاق شود و ...

 

تازه به دوران رسیده‌ها

 

در این سبک، خانواده‌های بی بند و باری قرار دارند که به زندگی خودشان اهمیت بیشتری می‌دهند. اینان در امور فرزندان دخالت نمی‌کنند.

 

این خانواده‌ها، تازه به دوران رسیده‌هایی هستند که ناگهان پول هنگفتی از طریق ارث، یا فروش مزرعه‌های روستایی، یا از طرق دیگر به دست آورده‌اند و خود را در آن گم کرده‌اند. والدین در این سبک، در پی خوش‌گذرانی خود هستند و فرزندانشان را با کیفی پر از پول رها کرده‌اند. این فرزندان به راحتی به مکان‌های پرخطر اخلاقی رفت و آمد می‌کنند و هیچ راهنما و دلسوزی ندارند.

 

حاصل تربیت این نوع سبک را می‌توان این‌گونه برشمارد : خویشتن داری کم، کنار نیامدن با مسئله‌ی استقلال، قابلیت اجتماعی کم.

 

اطاعت از روی ترس و احترام

 

این سبک فرزند پروری، مخصوص خانواده‌هایی است که اقتدار را همراه با نوعی ترس به فرزندان خود منتقل می‌کنند. حریمی آغشته از «ترس و احترام»، فاصله‌ی والدین و فرزندان را در بر می‌گیرد. این شیوه مخصوص پدرهایی است که مقدم بودند و پسرها، حق برداشتن قدمی جلوتر از پدر را نداشتند.

 

پدرهای قدیم، نه تحصیل کرده بودند نه از اصول روان شناسی سر درمی آوردند، ولی حرفشان نزد فرزندان خریدار داشت. . اگر پدر 1 بار حرفی می‌زد، فرزند آن حرف را تا 30 سال آویزه‌ی گوش می‌کرد؛ این روزها اگر پدر بیچاره 30 بار یک حرف را بزند، فرزند 1 بار هم بدان عمل نخواهد کرد.

 

این شیوه‌ی تربیت در جامعه‌ی امروزی که روند تربیت لطیف شده است و از «ترس» خبری نیست، کاربردی ندارد. این روزها عصر منطق و دلیل است. این روزها کارشناسان تلویزیون با محبت بسیار با فرزندان ما صحبت می‌کنند. این روزها مجری‌های ماهواره‌ها قربان صدقه‌ی جوان ما می‌روند. این روزها تربیت لطیف شده‌ی رسانه‌ها، جایی برای اقتدار والدین نمی‌گذارد. این روزها بچه‌ها یاد گرفته‌اند به جای «چشم» بگویند : «چرا».

 

نگارنده به هیچ وجه منکر دلیل و منطق و شک و سوال نیست، بلکه مدعی است که هیچ چیز را نباید چشم و گوش بسته پذیرفت؛ ولی این را به خوبی می‌داند که اغلب والدین خیر و صلاح فرزندشان را می‌خواهند و گاهی آنچه در خشت خام می‌بینند، جوان در آینه نمی‌بیند.

 

افرادی به سردی «غرب»

 

این سبک را می‌توان خانواده‌های «دموکرات» یا «مساوات طلب» نامید. در این گونه خانواده‌ها، افراد هم‌پای? والدین خود هستند و تفاوتی از لحاظ نقشی که ایفا می‌کنند وجود ندارد.

 

در این خانواده‌ها پدر، توصیه‌ی اخلاقی می‌کند ولی در قبال گوش دادن یا گوش ندادن فرزندشان عکس‌العمل خاصی نشان نمی‌دهند. جوان در این نوع خانواده‌ها در سراشیبی انحطاط فرو می‌رود و والدین تنها به تذکر زبانی بسنده می‌کنند. والدین آن قدر سرد و بی تفاوت هستند که ترجیح می‌دهند به جای آنکه تجربه‌ی خود را در اختیار او قرار دهند، خودش سرش به سنگ بخورد و تجربه کسب کند.

 

اگر مشورت خواهی از نوجوان، با رهبری مدبرانه همراه باشد، سبب می‌گردد آنچه مدنظر والدین است از زبان فرزند شنیده شود و عمل گردد

 

این‌گونه خانواده‌ها در کشورهای غربی بیشتر از کشور ما دیده می‌شود. بهتر است همیشه حد تعادل را در پیش گرفت : نه مثل این نوع سبک، سرد و بی تفاوت، نه مانند برخی خانواده‌های ایرانی که تمام آرزوها و آمال به دست نیاورده ی خود را در فرزندانشان می‌بینند.


افراد متکی به نفس و مسئولیت پذیر

 

آخرین و بهترین سبکی که مورد بررسی قرار می‌دهیم، سبک «قاطع و ایمان بخش» نام دارد. در این نوع خانواده‌ها والدین و فرزندان روابط صمیمی و مستحکمی با هم دارند. قوانین شناخته شده است و افراد متکی به نفس و خودمختار بارمی آیند. تذکر و نصیحت، تنها در شرایط خاص و بزنگاه، با در نظر گرفتن تمامی جوانب صورت می‌گیرد. والدین در کنار خانواده حضوری فیزیکی و رفاقتی دارند.


در اغلب این خانواده‌ها رفاه مطلق حکم‌فرما نیست. اینان معتقدند فرزندشان باید سیراب از محبت باشد، ولی لزومی ندارد که از امکانات هم سیراب گردد؛ زیرا آشنایی با سختی‌ها و راه مقابله با آن‌ها را عامل پیشرفت فرزندشان می‌دانند.

 

والدین قاطع و صمیمی در این خانواده‌ها، سکّان کشتی زندگی را در طوفان حوادث به دست می‌گیرند، مدبرانه تدبیر می‌کنند، قاطعانه تصمیم می‌گیرند و پشتوانه‌ی محکمی می‌گردند برای اهالی خانه؛ الگوی مقتدری می‌شوند برای فرزندان و مایه‌ی افتخار و مباهات خانه.

 

شور و مشورت واقعی در این نوع خانواده به چشم می‌خورد. اگر والدین اظهارنظری می‌کنند، با اقامه‌ی برهان و دلیل آن را پشتیبانی می‌کنند، تا فرزندان آن‌را با میل و رغبت بپذیرند. اگر مشورت خواهی از نوجوان، با رهبری مدبرانه همراه باشد، سبب می‌گردد آنچه مدنظر والدین است از زبان فرزند شنیده شود و عمل گردد.

 

در کل می‌توان سبک مقتدرانه را این‌گونه برشمارد : تشویق به استقلال همراه با محدودیت بر رفتارها، مبادله‌ی کلامی زیاد، گرمی و دلسوزی.

 

اینک که سبک‌های مختلف فرزند پروری در کشورمان را مورد بررسی قرار دادیم، جای خود را بیابید و در ارتقاء آن بکوشید.


 

مطالب پیشنهادی:

بیمه های مکمل بر قشرهای آسیب پذیر چه تاثیری دارد؟

ارتباط بین فعالیت فیزیکی و کاهش بیماریها چیست؟
چگونه عملکرد فیزیولوژیکی و روانی میانسالان افزایش می یابد؟

آمادگی سازمانهای غیر دولتی در حوادث و بلایا

http://maktoobshop.com

تقویت اعتماد به نفس



مقدمه


شکست و ناتوانی انسان فقط یک دلیل دارد که آن هم ایمان نداشتن به واقعیت خود است (ویلیام جیمز 1964، به نقل از مهدی گنجی، 1378). داشتن عزت نفس سالم یک نیاز اساسی انسان است و چیزی است که ما پیوسته برای رسیدن به آن تلاش می‌کنیم.


ولی بعضی مردم هرگز به خود انگاره‌ای که بتوانند با آن احساس راحتی کنند، نمی‌رسند و تا ابد زندگیشان، بر اثر شکهایی که نسبت به خود دارند، دست خوش نارحتی و عذاب می‌شود. بهترین سرمایه گذاری در زندگی ارتقاء عزت نفس است. عزت نفس پایین موجب می‌شود که ما خود واقعیمان را با شرمندگی پنهان کنیم. ما جلوه‌های تدافعی به خود می گیریم و مانع از شکوفایی تواناییهایمان می‌شویم. (ایلین شیهان 1964، به نقل از مهدی گنجی 1378).


یکی از مؤثرترین راههای کمک به نوجوانان، حفظ عزت نفس آنهاست. عزت نفس زیاد یکی از باارزش ترین منابعی است که نوجوان می‌تواند در اختیار داشته باشد. نوجوانی که از عزت نفس زیاد برخوردار است خیلی مؤثرتر می‌آموزد روابط سودبخشتری را برقرار کند. بهتر می‌تواند از فرصتها استفاده کند و مولّد و خودکفا باشد. و در مقایسه با نوجوانی که عزت نفس کم دارد دیدگاه روشنتری نسبت به مسیر زندگی خوش دارد. به علاوه نوجوان برای یک زندگی سودمند و کامل به بنیادی استوار نیاز دارد، بنابراین وقتی که با عزت نفس کاملاً رشد یافته مرحله نوجوانی را پشت سر می‌گذارد، در واقع مجهز به بخش عمده‌ای از این بنیاد استوار، وارد دنیای بزرگسالی می‌شود.


در این عصر، یکی از مهم ترین منابعی که می‌توان در نوجوان تقویت کرد احساس ارزشمند بودن است. این نیرویی است که ممکن است همیشه در درون نوجوان باشد. زمانی که این نیرو در وجود او حضوری قوی داشته باشد و او مکانیزم‌های ایمن نگهداشتن آن را بشناسد می‌تواند در زندگی به آن تکیه کند. (هریس کلمر، امینه کلارک 1929 به نقل از پروین علی پور 1378).


تعریف عزت نفس( self regard)


عزت نفس یعنی احساس ارزشمندی که فرد نسبت به خود دارد. هرچه این احساس قوی تر باشد و کودکان، نوجوانان و جوانان ارزش بیشتری برای خود قائل باشند، سالم تر خواهند بود. در واقع یکی از مهمترین عواملی است که باعث می‌شود کودکان و نوجوانان و جوانان کمتر دچار آسیب‌های اجتماعی و به خصوص ایدز، اعتیاد، خشونت و پرخاشگری و ... شوند (مقالات آموزشی روش‌های افزایش عزت نفس در فرزندان به نقل از first boy، 1388).


عزت نفس عبارت است از احساس ارزشمند بودن. این حس از مجموع افکار، احساسها، عواطف و تجربیاتمان در طول زندگی ناشی می‌شود: احساس می‌کنیم که شخصی منفور یا دوست داشتنی هستیم؛ خود را دوست داریم یا نداریم. مجموعه هزاران برداشت، ارزیابی و تجربه‌ای که از خویش داریم باعث می‌شود که نسبت به خود احساس خوشایند ارزشمند بودن، و یا برعکس احساس ناخوشایند بی کفایتی داشته باشیم (هریس کلمز، امینه کلارک 1929، به نقل از پروین علیپور، 1375).


عزت نفس از خودپنداره متفاوت است. خودپنداره عبارت اند از مجموعه ویژگی‌هایی است که فرد برای توصیف (در زمینه‌های جسمانی، عقلانی، اجتماعی و ...) به کار می‌برد. مثلاً یک فرد ممکن است خودش را یک فوتبالیست خوب یا فرد نسبتاً خوبی بداند که این‌ها محتوای خودپنداره را تشکیل می‌دهد اما عزت نفس ارزشی است که اطلاعات درون خودپنداره برای فرد دارد و از اعتقادات فرد در مورد تمام صفات و ویژگی‌هایی که در او هست ناشی می‌شود (بیابانگرد 1373، به نقل از هرمزی نژاد 1380).


عزت نفس را می‌توان به عنوان میزان ارزشی که ما برای خود قایل می‌شویم در نظر گرفت. مطالعات حاکی از این است که آگاهی یا برداشت ما از خود بیشتر ناشی از تجربه‌های اجتماعی ماست. ما خود را آنگونه می‌بینیم که فکر می‌کنیم دیگران ما را می‌بینند (ایلین شیهان 1964، به نقل از مهدی گنجی 1378).


عزت نفس، یکی از پایه‌های اساسی شخصیت آدمی‌و باعث رسیدن انسان به افتخار و سربلندی است. عزت نفس مایه آزادی و والایی همت است. عزت مندان هرگز به ذلت و بندگی دیگران تن نمی‌دهند و سرمایه شرافت و آزادی خود را با هیچ قیمتی معامله نمی‌کنند. عزت نفس از طرفی برای تمام افراد یکی از بزرگترین فضیلت‌های اخلاقی است و از طرف دیگر، محرک آدمی‌در اجرای دیگر برنامه‌های اخلاقی تلقی می‌شود (برگرفته از روزنامه کیهان شماره 19169 (اندیشه) به نقل از طیبه چراغی 1387).


ماهیت عزت نفس


عزت نفس برای بقا و سلامت روانی انسان حیاتی است. عزت نفس یکی از ملزومات عاطفی زندگی است و بدون آن بسیاری از نیازهای اساسی برآورده نمی‌شود (گرین برگ 1992 به نقل از مهرناز شهرآرای، 1386) یکی از مهم ترین عواملی که انسان را از سایر حیوانات متمایز می‌کند آگاهی از خود است، یعنی توانایی تشکیل یک هویت و اختصاص دادن ارزشی به آن. به بیان دیگر، این ظرفیت در انسان وجود دارد که تعریف کند کیست و سپس ببیند که آیا آن هویت را دوست دارد یا خیر. برای انسان این امکان وجود دارد که رنگ‌ها، صداها و شکلها و احساس‌های خاصی را دوست نداشته باشد اما اگر فرد بخش‌هایی از خودش را دوست نداشته باشد، ساختار روانی او به شدت آسیب می‌بیند. چنین فردی در مسائل اجتماعی، تحصیلی یا شغلی، کمتر پیشرفت می‌کند (هاماچک 1995، چیو 1990، به نقل از مهرناز شهرآرای، 1386) زیرا توانایی دستیابی به پیشرفت و انتظار دستیابی به آن را در خود نمی‌بیند، برقراری و حفظ روابط دوطرفه و سالم اجتماعی برای او دشوار است و تنهایی و انزوا را بیشتر تجربه می‌کند (بلین 1993 به نقل از مهرناز شهرآرای) از آنجایی که عزت نفس با سازگاری روانی هم رابطه دارد افراد با عزت نفس پایین غالباً نشانه‌هایی از مشکلات و بیماری‌های روانی از جمله اضطراب و تجربه تنش شدید استرس را تجربه می‌کنند (یانگز 1990 به نقل از مهرناز شهرآرای، 1386)


 


نحوه شکل گیری عزت نفس


براساس مکتب روان پویایی عزت نفس افراد این گونه شکل می‌گیرد:


نوزاد پس از تولد به طور فزاینده از وابستگی و ناتوانی خود و نیاز به بزرگسالان آگاه می‌شود. اگر نوزاد در خانواده‌ای متولد شود که آن خانواده پذیرنده‌ی او باشند و مورد محبت و نوازش و علاقه‌ی والدین قرار گیرد در طی رشد و تکامل خود احساس ارزشمندی می‌کند و والدین را به عنوان موضوعات خوب، درونی می‌سازد که این خود بر عزت نفس او تاثیر می‌گذارد و باعث می‌شود فرد در طول زندگی خود از عزت نفس بالایی برخوردار باشد ولی اگر نوزاد در خانواده‌ای متولد شود که مورد پذیرش و نوازش قرار نگیرد از همان ابتدا دچار احساس فقدان ارزشمندی می‌شود و این در طی فرایند رشد روان به گونه‌های مختلف بر رفتار فرد اثر می‌گذارد و عزت نفس فرد پایین می‌آید. (استور 1979 به نقل از مهدی دلفی موسوی 1380 بررسی تاثیر آموزش ابراز وجود بر متغیرهای عزت نفس، اضطراب اجتماعی بر دانشجویان پسر مقطع اول دبیرستان‌های نظام جدید شهرستان اهواز. طرح پژوهشی )  در نحوه شکل گیری عزت نفس کیفیت روابط در کودکی اهمیت اساسی دارد زیرا در این زمان است که بذرهای عزت نفس کاشته می‌شود. که مادر یا (جانشین مادر) از این لحاظ نقش محوری ایفا می‌کند. اگر رابطه مادر- فرزند سالم باشد (یعنی کودک احساس کند که مادرش قادر است به احساسات و نیازهای او به سرعت و به طور مؤثر واکنش نشان دهد و آنها را درک کند)، کودک خواهد توانست، در مورد خود و توانایی برقراری روابط شخصی صمیمی‌در بزرگسالی، احساس مثبت داشته باشد که عکس این موضوع نیز، در صورت ضعیف بودن رابطۀ مادر فرزند می‌تواند صادق باشد. شکست در ایجاد، دلبستگی عاطفی به مادر می‌تواند به اضطراب دایمی‌ناشی از بی توجهی یا طرد منجر شود.


 پیامهایی که کودکان، به مرور و با گذشت زمان، از افراد مهم پیرامون خود در مورد خودشان دریافت می‌کنند، برای عزت نفس آنها بسیار مهم است. کودکان معمولاً همه چیز را به عنوان حقیقت قبول می‌کنند در واقع این مسئله به جذابیت آنها می‌افزاید.


عزت نفس خود پدر و مادر نیز میتواند بر روی فرزندان تاثیر بگذارد. این عقیده وجود دارد که فعالیت پدر و مادر برای کاربر روی عزت نفس شخصی خودشان بیشتر از آموزش مستقیم این موارد، بر کودکانشان تاثیر دارد. در دوران کودکی ابتدا یاد می‌گیریم که با نسخه برداری از رفتار پدر و مادر با خودمان رفتار کنیم، در نتیجه اگر پدر و مادر ایرادگیر باشند، خود انتقادی ما بیشتر خواهد شد.


پس عملکرد و ساختار خانواده نیز در عزت نفس مهم است. مطالعات نشان می‌دهد که فرزندان والدین طلاق گرفته و بی خانمانها از عزت نفس ضعیفی برخوردارند (ایلین شیهان 1964 به نقل از مهدی گنجی 1378).


نظر فرد نسبت به خویشتن و حس عزت نفس به تدریج در طول زندگی شکل می‌گیرد و تکامل پیدا می‌کند. این حس از کودکی آغاز می‌شود و طی مراحلی که بتدریج پچیده‌تر می‌شود، پیشرفت می‌کند. فرد از هر یک از این مراحل عقاید، احساسها و بالاخره افکار پیچیدۀ جدیدی نسبت به خود دارد و مجموع همه اینها موجب می‌شود که او خودش را موجودی ارزشمند یا بی کفایت بداند. (هریس کلمز، امینه کلارک 1929 به نقل از پروین علیپور، 1375).


وقتی کودک بزرگتر می‌شود، یادگیری زبان را آغاز می‌کند، خود را در شرایط مختلف می‌آزماید، و واکنش دیگران به ویژه پدر و مادر را نسبت به خود درک می‌کند، به تدریج حسی نسبت به خودش در او رشد می‌یابد. او در 2 سالگی بیش از آن که خود را پاره‌ای از وجود پدر و مادر بداند، احساس استقلال وجود می‌کند و خود را موجودی جدا از پدر و مادر می‌داند. طی همین مراحل اولیه زندگی است که نخستین نظر نسبت به خویشتن در فرد شکل می‌گیرد این نظر تقریباً از طریق واکنش‌های دیگران نسبت به کودک به وجود می‌آید. وقتی پدر یا مادری به کودک می‌گویند «تو چه دختر خوب، دوست داشتنی، باهوش هستی» کودک به تدریج این واژه‌های مثبت را در درون خویش جمع می‌کند تا به همراه احساسات، شور و گرمی‌لحن صداها و ابراز احساسات جسمانی نظیر در آغوش گرفتن، ناز و نوازش، گرفتن دست نخستین نظر نسبت به خویشتن را شکل دهد.


نخستین نظر و احساسی که کودک نسبت به خویشتن پیدا می‌کند. برداشت پیچیده‌ای است که از واکنش‌های سایر افراد مهم ناشی شده است. اگر مادر حضور داشته باشد معمولاً مهمترین نقش را در زندگی کودک دارد. پس از او پدر و سایر بستگان برحسب میزان تاثیری که بر کودک دارند، در این برداشت سهیمند (هریس کلمز، امینه کلارک، 1929 به نقل از پروین علیپور 1375).


 


علل پیدایش عزت نفس


دلیل عمده ایجاد عزت نفس را باید در رابطه‌ی فرد با جامعه او به خصوص در دوران پراهمیت کودکی و نوجوانی جست و جو کرد و این رابطه را می‌توان به چند نوع بیان کرد:


واکنش دیگران: مهم ترین منشأ پدیدآمدن عزت نفس، رفتار واکنش دیگران نسبت به فرد (به خصوص کودک) است. این را نظریه «آینه خودنما» می‌نامند. یعنی فرد برای دیدن خود به واکنش‌های دیگران توجه کرده، تصویر خود را در آن واکنش‌ها می‌بیند. اگر والدین به کودک بگویند باهوش است و یا قابل اطمینان نیست، این نوع مفاهیم قسمتی از خودپنداره یا هویت کودک می‌گردد.


مقایسه با دیگران: به تدریج که کودک رشد می‌کند خود را با دیگران، مانند خواهر، برادر، دوستان و ... مقایسه می‌کند این مقایسه یکی از منابع اصلی عزت نفس در کودکان است.


همانندسازی با الگوها: کودک با بعضی افراد مهم زندگی خود مثل والدین، معلمان همانندسازی می‌کند و آنان را به عنوان الگوی رفتار خود انتخاب می‌کند و میل دارد شبیه آنان شود که این همانندسازی در ذهن کودک انجام می‌شود بر روی عزت نفس تأثیر می‌گذارد.


نیاز به احساس ارزش و عزت نفس: همراه با زیستن در شرایط اجتماعی، نیاز به احساس ارزشمندی به نحو سالم و متعادل آن در انسان به وجود می‌آید که در سلامت و تعادل روانی فرد ضروری است ولی اگر به این نیاز خللی وارد شود احساس حقارت و یا خودبزرگ بینی در فرد ایجاد می‌شود و عزت نفس شخص پایین می‌آید (بیابانگرد 1373 به نقل از هرمزی نژاد 1380).



افکار هم می‌تواند نقش بسیار مهمی‌در چگونگی ادراک و احساسات ما و علل پیدایش عزت نفس داشته باشد.


مثلاً فرض می‌کنیم شخصی در آینه به خودش نگاه می‌کند و می‌گوید: «چه هیکل بدی پیدا کرده ام» این فکر می‌تواند بر عزت نفس او اثر منفی بگذارد اما اگر در آینه نگاه کند و فکر کند به نظر می‌رسد مدل موهایم خیلی خوب شده است اثر آن روی عزت نفس کاملاً برعکس خواهد بود. در این دو مورد تصویر فرد در آینه همان است، تنها افکار فرق کرده‌اند پس اگر شرایط خارجی تعیین کننده عزت نفسش باشند آن گاه کافی است شخص شرایط خود را بهبود بخشد تا عزت نفس افزایش یابد (ماتیومک کی، پاتریک فنینگ، 1997 به نقل از مهرناز شهرآرای، 1386)


همه‌ی افراد، صرف نظر از سن، جنسیت، زمینه فرهنگی، جمعیت و نوع کاری که در زندگی دارند، نیازمند عزت نفس هستند عزت نفس بر همه‌ی سطوح زندگی اثر می‌گذارد. بررسی‌های گوناگون روان شناختی حاکی از آن است که چنانچه نیاز به عزت نفس ارضا نشود، نیازهای گسترده‌تر نظیر نیاز به آفریدن، پیشرفت و یا درک استعداد بالقوه، محدود می‌ماند. ولی زمانی که کسی کارش را تحسین کند یا وقتی می‌داند که طرحی را به بهترین نحو به پایان رسانده احساس خوبی نسبت به خود دارد و با اطمینان با مشکلات و مسئولیتهای زندگی مواجه می‌شود و از عهده آنان بر می‌آید (هریس کلمز و امینه کلارک 1929 به نقل از پروین علیپور 1375).


 


نشانه‌های عزت نفس


عزت نفس را می‌توان در حالات چهره، رفتار، صحبت و حرکات اشخاص مشاهده کرد. شخصی که عزت نفس بالایی دارد. احساست خوبی را که نسبت به خود و دیگران دارد. به روش‌های گوناگون ابراز می‌کند. لبخند می‌زند، از نگاه کردن فرار نمی‌کند، راست می‌ایستد به طور کلی یک احساس مثبت ارائه می‌دهد، دیگران هم به احساس مثبت او بر راه‌های مختلف پاسخ می‌دهند، او را می‌پذیرند و جذب او می‌شوند. در نتیجه چنین شخصی نسبت به خود احساس خوبی پیدا می‌کند. برعکس شخصی که عزت نفس پایین دارد، احساسات بی کفایتی خود را به صورت نوعی درماندگی مبهم آشکار می‌کند. کسی که عزت نفس سالم دارد در برخورد با دیگران از قدرت ابراز وجود برخوردار است. چنین شخصی هرگز اجازه نمی‌دهد که احساس اضطراب یا نبود احساس امنیت، خاطر او کلافه کند، واقع بین است یعنی به واقعیت‌ها احترام می‌گذارد، از نیروی خلاقانه خود استفاده می‌کند، برای رسیدن به اهداف خود مسئولیت پذیر است و استقلال رای دارد، از انعطاف پذیری کافی برخوردار است. یعنی با تغییر در شرایط کار و زندگی به راحتی کنار می‌آید و هراسی به دل راه نمی‌دهد و هرگز از اینکه بگوید اشتباه کردم ترسی ندارد و قبول هر اشتباه را به حساب تحقیر شدن خود نمی‌گذارد (براندن 1990 به نقل از چراغه داغی 1379).


 


ویژگی‌های عزت نفس زیاد


نوجوانی که عزت نفسش زیاد است:


مسئولیت پذیر است. سریع و با اطمینان عمل می‌کند. گاهی مسئولیت کارهای عادی روزانه نظیر شستن ظرفها و نظافت حیاط را بر عهده میگیرد. یا بی آنکه از او خواسته شود به کمک دوستش می‌شتابد.


به پیشرفتهایش افتخار می‌کند. هنگامی‌که از پیشرفت‌هایش حرفی به میان می‌آید، با مسرّت تصدیق می‌کند و حتی به سبب آنها، گاهگاه از خودش تعریف می‌کند.


دامنه وسیعی از هیجان‌ها و احساسات را نشان می‌دهد می‌تواند بخندد، فریاد بکشد، گریه کند، به گونه‌ای خود به خودی محبتش را بروز دهد و هیجانات مختلفی را ابراز می‌کند.


ناکامی‌را به خوبی تحمل می‌کند هنگام روبرو شدن با ناکامیها می‌تواند واکنش‌های گوناگونی مثل شکیبایی، خندیدن به خود، بلند حرف زدن و ... از خود نشان دهد و قادر است از آنچه موجب ناکامی‌اش شده است سخن بگوید.


احساس می‌کند که می‌تواند دیگران را تحت تأثیر قرار دهد از نفوذی که بر افراد خانواده، دوستان و حتی بر اولیای امور نظیر معلمها، رؤسا، کارفرماها و ... دارد مطمئن است.


به چالش‌های جدید، مشتاقانه رو می‌آورد، مشاغل ناآشنا، آموزش‌ها و فعالیتهای جدید، توجهش را جلب می‌کند و او با اطمینان، خود را درگیر آنها می‌کند (هریس کلمزو امینه کلارک 1929 به نقل از پروین علیپور 1375).


ویژگی‌های عزت نفس کم


نوجوانی که عزت نفسش کم است:


احساس می‌کند که دیگران ارزشی برایش قایل نیستند در محبت و پشتیبانی والدین یا دوستانش تردید دارد و یا احساس می‌کند که آنها اصلاً به او علاقه ندارند و از او حمایت نمی‌کنند.


احساس ناتوانی می‌کند. عدم اطمینان، یا حتی احساس درماندگی بر بیشتر نگرشها و اعمالش سایه می‌افکند با مسائل و مشکلات، قدرتمندانه مقابله نمی‌کند.


به آسانی تحت تأثیر دیگران قرار می‌گیرد. اندیشه‌ها و رفتارش غالباً متأثر از کسانی است که اوقاتش را با آنها می‌گذارند، به او اغلب تحت نفوذ شخصیتهای قوی قرار می‌گیرد.


دامنه‌ی محدودی از عواطف و احساسات را نشان می‌دهد، به طور مکرر فقط رفتارهای خاصی چون بی قیدی، خشونت، بدخلقی را از خود بروز می‌دهد.


از موقعیتهای نگرانی زا می‌گریزد. در برابر فشارهای روانی، به ویژه ترس، خشم و یا شرایطی که موجب آشفتگی اش می‌شود کم تحمل است.


بهانه جویی می‌کند و زودناامید می‌شود. نازک نارنجی است، نمی‌تواند انتقاد و یا درخواستهای غیرمنتظره را بپذیرد، و برای انجام ندادن آن درخواستها عذر و بهانه می‌آورد. (هریس کلمز و امینه کلارک 1929 به نقل از پروین علیپور 1375).


پس هرچه افراد خود را بیشتر بپذیرند احتمال بیشتری خواهد داشت که دیگران را بپذیرند. برعکس هرچه نظرشان نسبت به خود نامطلوب تر باشد، دیگران را نیز کمتر پذیرا خواهند بود که این نظریه بر افزایش و کاهش عزت نفس تأثیر دارد. (کارل راجرز 1964، به نقل از مهدی گنجی 1378).


 


تکنیک‌های تقویت عزت نفس


1. خود را سرزنش نکنید: سرزنش و سرکوفت زدن به خود، نشاط و شادمانی را از شما سلب می‌کند. زیرا نسبت‌های ناروا به خود دادن، در ضمیر ناخودآگاه باقی می‌ماند و از ضمیر ناخودآگاه پیام‌های منفی به ذهن مخابره می‌شود ودر این شرایط احساس می‌کنید که توان انجام کاری را ندارید. البته این گفته بدان معنا نیست که اشتباهات را نادیده بگیرید. بلکه نشان می‌دهد که راجع به نقاط ضعف و قدرت، باید قضاوت منصفانه داشت.


2. انتظار نداشته باشید که دیگران از شما تعریف کرده و یا شما را تشویق کند:چون ممکن است بی توجهی یا حسادت و نظایر آن باعث شود که دیگران کمتر شما را تشویق کنند. ولی خودتان را هرچند وقت یکبار تحسین کنید و پاداش بدهید. این امر وجودتان را از شور و شوق و شادمانی لبریز می‌کند.


3. بر نقاط قوت خود پافشاری کنید: بالیدن به توانایی‌های خود، برچسب منفی به خود نزدن و برجسته کردن امتیازات، احساس رضایت و خرسندی به شما خواهد داد. پس با هر نوع تفکر منفی برخورد کنید تا غم و غصه شما را فرا نگیرد.


4. محدودیت‌ها و کمبودهای خود را بپذیرید و با آنها کنار بیایید: از مشکلات نهراسید و به شکست‌ها نیندیشید بلکه به موفقیت‌ها فکر کنید و بدانید که فقط شما نیستید که دارای این مشکل هستید. از این طریق جرأت پیشروی و مسئولیت پذیری پیدا می‌کنید و شادی بر زندگی تان حاکم می‌شود. (مایکل آیزنک 1992 به نقل از خشایار بیگی و مهرداد فیروز بخت 1384).


فواید عزت نفس زیاد برای نوجوانان


نوجوانی که عزت نفس زیاد دارد طی این زمان مناسب، یعنی زمانی که برای بزرگسالی آماده می‌شود و هنوز ناگزیر نیست تمام مسئولیتهای زندگی اش را به عهده بگیرد، بهترین فرصت را برای پی بردن به هویت خویش، به دست خواهد آورد.


سایر اثرات عزت نفس که موجب تقویت توانایی‌های فرد برای زندگی آینده اش می‌شود عبارتنداز:


- روشن شدن تواناییهای فردی، منابع، علایق و جهتهای خویش، یعنی:


فردی که منابع خود را می‌شناسد و به آنها توجه دارد، فرصتها را غنیمت خواهد شمرد و از آنها استفاده خواهد کرد.


- مؤثر بودن و احساس رضامندی کردن در روابط میان فردی، یعنی:


نوجوانی که یاد می‌گیرد چگونه به نحو مؤثر با دیگران رابطه برقرار کند، توانایی زیاد خواهد داشت که در طول زندگی نیازهای فردی و اجتماعی اش را برآورده کند.


- روشن شدن جهت، یعنی:


نوجوانی که اعتماد به نفس دارد بهتر می‌تواند راه‌های گوناگون را بسنجد و مناسبترین آنها را برای دوره بزرگسالی برگزیند.


- سودمندی شخصی، درخانه، مدرسه و درکارش درآینده، یعنی:


نوجوانی که احساس می‌کند با کفایت و ارزشمند است، میل دارد پای به میدان عمل بگذارد و بیاموزد که چگونه به نحو مؤثر و مفیدی از وقتش استفاده کند. (مایکل آیزنک 1992 به نقل از خشایار بیگی و مهرداد فیروزبخت 1384).


چگونه می توانیم سه نوع اصلی و اساسی از عزت نفس را  در خود به وجود آوریم ؟


سه نوع اصلی عزت نفس عبارتند از : عزت نفس رفتاری، احساسی، عاطفی و در نهایت روحی و معنوی


به منظور آن که اقتدار شخصی لازم را به دست آورده. و رضایتی که استحقاقش داریم تجربه کنیم به هر سه نوع عزت نفس نیاز داریم.


عزت نفس رفتاری، به معنای قابلیت و توانایی درعمل کردن و انجام دادن کارهاست مثل به تحقق رساندن رویاها این عزت نفس مورد نظر اغلب ماست که چهار ویژگی دارد:


1- اعتماد و ایمان به قابلیت وتوانایی درعمل کردن


2- اعتماد وایمان به این که پشتکار خواهیم داشت و مداوم به اقدامهای خود ادامه خواهیم داد تا به نتیجه­ی مطلوب و نهایی برسیم


3- اعتماد و ایمان به قابلیت و توانایی خود در، از سر راه برداشتن مانع­ها و مشکل­ها


4- اعتماد و ایمان کامل داشتن به این که قابلیت و توانایی  آن را داریم تا در صورت لزوم از دیگران کمک بخواهیم.


نوع دوم، عزت نفس احساسی و عاطفی است. وبه معنای توانایی در تسلط و به کنترل در آوردن دنیای احساسی وعواطف خودمان این که بدانیم چه احساساتی داریم، معنای آنها را بفهمیم و بتوانیم انتخاب­های احساسی درستی بکنیم و از خود درمقابل درد و رنج روحی و لطمه و صدمه­های عاطفی محافظت کنیم و بدانیم که چگونه روابطی صمیمی، سالم و ماندگار خلق کنیم. که ویژگی­هایی دارد:


1- اعتماد و ایمان داشتن به این که احساسات خود را می­فهمیم، درک می­کنیم و با آنها در تماس هستیم.


2- اعتماد و ایمان داشتن به این که می­توانیم احساسات خود را بیان کنیم و آنچه در درونمان هست بیرون بریزیم.


3- اعتماد و ایمان داشتن به قابلیت وتوانایی در برقراری ارتباط و دوستانه، محبت آمیز و با معنی با سایر انسان­ها


4- اعتماد وایمان داشتن که می­توانیم عشق، درک متقابل عشق و شور حرارت را در تمامی موقعیت زندگی خود به خصوص موقعیتی­های دشوار بیابیم و از آن بهره جوییم.


5- اعتماد وایمان داشتن به این که چیزهای ارزشمند و فوق العاده­ای برای تقدیم کردن به دیگر انسان­ها داریم.


سومین نوع، عزت نفس که مهمترین آنها می­باشد اعتماد به نفس روحی و معنوی است. که همان اعتماد وایمان ما به جهان هستی و کل آفرینش و موجودات است. این ایمان روحی که زندگی، هدف و نهایتی مثبت را در پی خواهد داشت و ما به خاطر هدفی این جا هستیم و زندگی 70، 80 یا 90 ساله­مان بر روی این کره­ی خاکی هدف و مقصودی را دنبال می­کند. به عقیده دی آنجلیس بدون این نوع از عزت نفس، کسب و به دست آوردن دو نوع دیگر مشکل خواهد بود. که 3 ویژگی دارد اعتماد و ایمان داشتن به این که جهان هستی وموجودات پدیده­هایی اسرا آمیز و اعجاز گونه­اند، که همواره روبه تحول وتکامل دارند و جریان هستی خود به خود، به سوی خوبی وکمال پیش می­رود.


2- اعتماد وایمان داشتن به نظم برتر نظام هستی و ایمان به این که معنی و مفهومی در آن نهفته است.


3- اعتماد و ایمان داشتن به این که ما نیز انسانی هستیم که مظهر نمود و مخلوقی از خداوند روح وهوش برتر یا هر چیز دیگری که آن را مسئول و مبدأ آفرینش و خلقت جهان هستی می­دانیم هستیم. (باربارادی آنجلیس 1995 به نقل از هادی ابراهیمی 1382).


چگونه می­توانید عزت و نفس و خود باوری را از همین الان در خود تقویت کنید؟


اولین قدم در راه تقویت عزت نفس و خود باوری آن است که وا نمود نکنید  عزت نفستان از آنچه به راستی حقیقت دارد بیش­تر است. یعنی در مورد ناامنی ها و بی اعتمادی هایتان با خودتان صادق باشید.


عزت نفس، یک احساس درونی است نه یک «ادعا» یا «لاف»


هنگامی که فقط دست به کارهایی می­زنید که می­دانید و مطمئن هستید از دستتان بر می­آید و توان انجامش را دارید، هرگز به عزت نفس واقعی دست نخواهید یافت.


عزت نفس حقیقی این نیست که نترسید. عزت نفس واقعی آن است که بدانید و مطمئن با این که می­ترسید اما بی­گمان دست به عمل خواهید زد.


عزت نفس یا خود باوری هرگز با غرور، منیت و خود بزرگ بینی یکی نیست. عزت نفس به این معناست که خودتان را باور کنید. غررو و منیت آن است که بخواهید به دیگران اثبات کنید از آنان مهمتر و برترید(باربارادی آنجلیس1995 به نقل از هادی ابراهیمی 1382).


هدف گزینی و برنامه ریزی (schematization)


عزت نفس بالا به دو چیز بستگی دارد اولین مورد به مشکلی سالم درباره‌ی خود فکر کنید دومین عاملی که به عزت نفس بالا منجر می‌شود توانایی تحقق بخشیدن به آرزوهاست، اینکه ببنید چه می‌خواهید و به دنبال آن بروید.


می‌توانید خواسته‌های خود را در چند حوزه ببنید:


- اهداف مربوط به خانواده و دوستان


- اهداف تحصیلی/ ذهنی/ شغلی


- اهداف مربوط به رشد عاطفی/ روانی: تلاش برای کنترل خشم یا افزایش جرأت ورزی


- اهداف مربوط به زندگی مشترک: مثل خریدن خانه


- و اینکه چه چیزهایی شما را ناراحت می‌کند؟ تنهایی در شب، مشاجره با دوستان و ...


- خواستار چه چیزهایی هستید؟ چه چیزهایی می‌توانند کیفیت زندگی و بهزیستی کلی شما را تغییر دهند (گردش کردن، داشتن خلوتی برای خود، رابطه صمیمانه با دوستان)


- چه آرزوهایی دارید (ازدواج، تخصص گرفتن)


- چه چیزهایی می‌توانند به شما آسایش بیشتری بدهند (دیدن تلویزیون، درس خواندن و ...)


برای رسیدن به این اهداف مشخص کنید چگونه، کی، کجا و با همراهی چه کسانی می‌توانید به اهدافی که انتخاب کردید دست یابید کافی است تاریخ و ساعت خاصی را برای پرداختن به این اهداف در دفترچه‌ای یادداشت کنید و مشخص کنید.


ولی عواملی موانع دستیابی به اهداف می‌شوند: برنامه ریزی ناکارآمد، دانش ناکافی (دانش اساسی که لازم است داشته باشید تا بتوانید کوچکترین قدمی‌برای هدف بردارید نداشته باشید)، مدیریت نامناسب زمان، اهداف غیرواقع بینانه (الگوی تفکر و رفتاری است که در افرادی که دارای عزت نفس پایین هستند دیده می‌شود) ترس از شکست، ترس از موفقیت (مایتومک کی، پاتریک فنینگ 1997 به نقل از مهرناز شهرآرای، 1386)


برای برنامه­ی ارتقای عزت نفس می‌توان این پیشنهاد را ارائه داد: هنگامی‌که یک رفتار فزاینده‌ی عزت نفس[1] برای شما عادت می‌شود، نه فقط در بهبود عزت نفس شما جلوه می‌کند بلکه به عنوان سرمشقی برای برقراری ارتباط مثبت شما با سایر افراد خانواده، به کار می‌رود پس از مدتی همه اعضای خانواده در کمک به یکدیگر، شرطی[2]  می‌شوند. پس از آن که در یک تغییر تسلط یافتید، تغییر بعدی را اضافه کنید. (هرس کلمز، امینه کلارک 1929، به نقل از پروین علیپور 1375).


تجسم کردن   (visualize)


روشی ثابت شده و قدرتمند برای بهبوبد تصویر خود و ایجاد تغییرات مهمی‌در زندگی خود می‌باشد. در این روش بدنتان را آرمیده کنید، ذهن خود را متمرکز کنید و صحنه‌های مثبتی را تجسم کنید.


تجسم کردن از 3 طریق عزت نفس را بالا می‌برد: با بهبود تصویر خود، با تغییر چگونگی رابطه با دیگران و با کمک برای دستیابی به اهداف.


1. بهبود تصویر خود اولین گام برای بالا بردن عزت نفس: اگر تصویری که از خود دارید فردی ضعیف و درمانده است، تمرین کنید که خود را قوی و ثمربخش تجسم کنید. اگر خود را بی ارزش و بی لیاقت می‌دانید تصویری در ذهن ایجاد کنید که فردی ارزشمند هستید که مشغول ارائه خدمت مهمی‌به دیگران است.


2. نحوه‌ی تعامل خود را با دیگران تغییر دهید:. صحنه‌هایی را تجسم کنید که در آنها فردی خوش برخورد، قاطع ودوستانه هستید.


3. می‌توانید از تجسم برای دستیابی به اهداف استفاده کنید: بدین منظور، خود را در حالی تصور کنید که مدرک تحصیلی موردنظر خود را گرفته اید و یا در دنیای خود تغییری مثبت و سازنده ایجاد کرده اید (ماتیومک کی، پاتریک فینگ1997، به نقل از مهرناز شهرآرای، 1386).


براساس مطالبی که گفته شد:


عزت نفس از دو جزء اساسی تشکیل شده است.


1. خودپنداره


2. ارزش گزاری بر خودپنداره


خودپنداره همان شناختی است که فرد از خود دارد، این که کیست، چه خصوصیات و ویژگی‌هایی دارد و مواردی از این قبیل در مرحله دوم فرد به آن چیزی که هست ارزش گزاری می‌کند. چنانچه فرد به این نتیجه برسد که خوب است.


عزت نفس قوی دارد و چنانچه نتیجه ارزیابی‌هایی که از خود می‌کند این باشد که بد است از عزت نفس ضعیفی برخوردار است. که ارزش انسان مشروط به عامل خاصی نیست. انسان فقط به این دلیل که انسان است دارای حرمت و احترام و ارزش خاصی است. بدون قید و بدون شرط خاصی همه انسان‌ها چه فقیر، چه غنی، چه زشت، چه زیبا، چه باسواد و چه بی سواد همه ارزشمند هستند.


پس بسیار مهم است که کودکان و نوجوانان از همان ابتدای رشد، شناخت بهتر و دقیق‌تری از خود داشته باشند از جمله شناخت خصوصیات مثبت، شناخت خصوصیات منفی، شناخت ویژگی‌های شخصی و مواردی از این قبیل زیرا چنین شناخت‌هایی به کودکان و نوجوانان کمک می‌کند تا خودپنداره قوی تری داشته باشند (مقالات آموزشی روش‌های افزایش عزت نفس در فرزندان توسط first boy، 1388)


سخن آخر


بدانید که : تمامی آنچه بدان نیاز دارید تا بتوانید به رویاها ی خود در زندگی جامه عمل بپوشانید هم اکنون از آن شماست .


هرگونه فقدان یا کمبود اعتماد به نفسی که در خود احساس می کنید فقط توهمی بیش نیست . شما مخلوق با شکوه و بی کم و کاست خالقی مهربان و صاحب شعور هستید.


هر چه خودتان را بیشتر دوست داشته باشید و از زندگی خود لذت ببرید خالق خود را نیز بیشتر ارج نهاده و به بزرگی و عظمت خواهید ستود . ( دی آنجلیس ،1995)



مطالب پیشنهادی:

چگونه می توان جلوی آثار جانبی تشعشع لامپ های کم مصرف بر چشم و پوست را گرفت؟

ورزش های ضد استرس برای بهتر شدن وضعیت روانی و احساسی افراد کدامند؟

چطور میزان فعالیت فیزیکی خود را ارتقاء دهیم؟

ورزش های مخصوص افراد مبتلا به بیماران قلبی و دیابت

ورزش و بیماری های قلبی و استخوانی

مردان در زمینه بهداشت باروری همسران چه نقشی دارند؟

 

http://maktoobshop.com

رهایی از خستگی در طول روز

'‎رهایی از خستگی در طول روز

بسیاری از افراد با کوچکترین تحرک و فعالیتی احساس خستگی فراوان کرده و حتی قادر به انجام سایر امور خود در آن روز نمی باشند. رهایی از خستگی باعث افزایش قدرت بازدهی افراد خواهد شد.
 
همیشه تشخیص دلیل خستگی آسان نیست برخی از علل خستگی که اغلب نادیده گرفته می‌شود به شما کمک می‌کند این احساس منفی را از خودتان دور کنید. خستگی حاصل از فقر آهن و کم خونی نخستین عامل شایع است.
 
زمانی که سلول‌های قرمزخون به اندازه کافی نباشد حمل اکسیژن به نقاط مختلف بدن با مشکل مواجه می‌شود.
اگر احساس خستگی شما را کلافه کرده یک آزمایش خون برای شمارش گلبول‌های قرمز خون راهکار مناسبی است تا از این احساس خلاص شوید.
 
کمبود ویتامین‌ها یا مواد مغذی در رژیم غذایی به احساس خستگی مفرط منجر می‌شود. خوردن میوه‌ها، انواع سبزی، غلات کامل و پروتئین بدون چربی در افزایش سطح انرژی بدن مؤثر است.
 
کمبود پتاسیم را نادیده نگیرید خوردن غذاهای حاوی پتاسیم مانند موز، لبنیات، آجیل و سویا به رفع خستگی کمک می‌کنند. توجه داشته باشید دیورتیک‌ها (داروهای مدر) و استروئیدها (کورتون)پتاسیم بدن را خالی می‌کنند. بی‌خوابی و آپنه خواب سطح انرژی بدن را در طول روز تلف می‌کند بنابراین انتخاب سبک زندگی خاص به رفع خستگی کمک می‌کند.
کسانی که قبل از خواب از لپ تاپ و گوشی‌های هوشمند استفاده می‌کنند ساعت درونی بدن شان تغییر می‌کند همین که نحوه استراحت شما در شب تغییر کند صبح روز بعد احساس خستگی سراغ تان خواهد آمد.
 
گاهی اوقات خستگی با مشکلات تیروئید ایجاد می‌شود، تیروئید هورمون T4و T3را برای کنترل سوخت وساز بدن تولید می‌کند.
 
چنانچه این هورمون‌ها به اندازه کافی تولید نشود احساس خستگی شروع می‌شود که موضوع نگران‌کننده‌ای در میان زنان میانسال و مسن است. آزمایش تیروئید پیشنهاد خوبی برای رهایی از احساس خستگی است.
خستگی یکی از علائم هشدار دهنده نارسایی قلبی است. قلب خون را به اندازه کافی به تمام بافت‌های بدن پمپ می‌کند. در صورت نارسایی عضلات قلب خون کافی به اندام‌های حیاتی بدن نمی‌رسد.
 
افراد مبتلا به این نوع از خستگی در انجام کارهای روزانه مانند بالا رفتن از پله‌ها، خرید و حتی هنگام راه رفتن مشکل دارند.
 
اگر احساس می کنید خستگی شما را کلافه کرده، بهتر است برای انجام آزمایش تیرویید از همین حالا اقدام کنید. درصورتی که جواب آزمایشتان منفی بود و همچنان خستگی از جسم و روحتان دور نشده، لازم است خوردنی های حاوی پتاسیم را در سبد غذایی تان بگنجانید.‎'


بسیاری از افراد با کوچکترین تحرک و فعالیتی احساس خستگی فراوان کرده و حتی قادر به انجام سایر امور خود در آن روز نمی باشند. رهایی از خستگی باعث افزایش قدرت بازدهی افراد خواهد شد.

همیشه تشخیص دلیل خستگی آسان نیست برخی از علل خستگی که اغلب نادیده گرفته می‌شود به شما کمک می‌کند این احساس منفی را از خودتان دور کنید. خستگی حاصل از فقر آهن و کم خونی نخستین عامل شایع است.

زمانی که سلول‌های قرمزخون به اندازه کافی نباشد حمل اکسیژن به نقاط مختلف بدن با مشکل مواجه می‌شود.
اگر احساس خستگی شما را کلافه کرده یک آزمایش خون برای شمارش گلبول‌های قرمز خون راهکار مناسبی است تا از این احساس خلاص شوید.

کمبود ویتامین‌ها یا مواد مغذی در رژیم غذایی به احساس خستگی مفرط منجر می‌شود. خوردن میوه‌ها، انواع سبزی، غلات کامل و پروتئین بدون چربی در افزایش سطح انرژی بدن مؤثر است.

کمبود پتاسیم را نادیده نگیرید خوردن غذاهای حاوی پتاسیم مانند موز، لبنیات، آجیل و سویا به رفع خستگی کمک می‌کنند. توجه داشته باشید دیورتیک‌ها (داروهای مدر) و استروئیدها (کورتون)پتاسیم بدن را خالی می‌کنند. بی‌خوابی و آپنه خواب سطح انرژی بدن را در طول روز تلف می‌کند بنابراین انتخاب سبک زندگی خاص به رفع خستگی کمک می‌کند.
کسانی که قبل از خواب از لپ تاپ و گوشی‌های هوشمند استفاده می‌کنند ساعت درونی بدن شان تغییر می‌کند همین که نحوه استراحت شما در شب تغییر کند صبح روز بعد احساس خستگی سراغ تان خواهد آمد.

گاهی اوقات خستگی با مشکلات تیروئید ایجاد می‌شود، تیروئید هورمون T4و T3را برای کنترل سوخت وساز بدن تولید می‌کند.

چنانچه این هورمون‌ها به اندازه کافی تولید نشود احساس خستگی شروع می‌شود که موضوع نگران‌کننده‌ای در میان زنان میانسال و مسن است. آزمایش تیروئید پیشنهاد خوبی برای رهایی از احساس خستگی است.
خستگی یکی از علائم هشدار دهنده نارسایی قلبی است. قلب خون را به اندازه کافی به تمام بافت‌های بدن پمپ می‌کند. در صورت نارسایی عضلات قلب خون کافی به اندام‌های حیاتی بدن نمی‌رسد.

افراد مبتلا به این نوع از خستگی در انجام کارهای روزانه مانند بالا رفتن از پله‌ها، خرید و حتی هنگام راه رفتن مشکل دارند.

اگر احساس می کنید خستگی شما را کلافه کرده، بهتر است برای انجام آزمایش تیرویید از همین حالا اقدام کنید. درصورتی که جواب آزمایشتان منفی بود و همچنان خستگی از جسم و روحتان دور نشده، لازم است خوردنی های حاوی پتاسیم را در سبد غذایی تان بگنجانید.

مطالب پیشنهادی:

 

نانو تکنولوژی در پزشکی وسلامت عمومی چه نقشی دارد؟

شن‌های روان یا غبار غلیظ بر سلامت انسان چه تاثیری دارد؟

چه ورزش هایی سلامت کودکان را تامین می کند؟

کنترل آلاینده ها از طریق فن اوری نانو تکنولوژی

http://maktoobshop.com

چگونه رفتاری قاطعانه داشته باشیم؟

به دلیل همین ناتوانی است که همیشه شما می‌مانید و چیزهایی که دوست دارید ابراز کنید و نکرده‌اید؛ شما می‌مانید و یک احساس ناراحتی از این موضوع!
در این مواقع همه می‌گویند مرد باش و نظرت را بیان کن اما راستش رفتار قاطعانه مرد و زن نمی‌شناسد چون گاهی مرد‌ها هم بلد نیستند ابراز وجود کنند و رفتاری قاطع داشته باشند. رفتار قاطعانه یک مهارت است و چه برای مرد چه برای زن، یاد گرفتنش کار سختی نیست.


چگونه قاطع باشیم؟

قبل از هر چیزی باید تکلیف خودمان را مشخص کنیم یعنی همین اول مشخص کنیم که رفتار قاطعانه چه رفتاری است که باید دنبالش رفت و یادش گرفت؟
رفتار قاطعانه نه رفتار پرخاشگرانه است نه ظالمانه و نه سلطه جویانه؛ رفتار قاطعانه به رفتاری گفته می‌شود که مستقیم، صادقانه و مناسب عقاید و احساسات ما باشد. یعنی ما در برابر موضوعات مختلف‌‌ همان طوری رفتار کنیم که عقیده، احساس و نظر ماست. رفتار قاطعانه مانع سوء استفاده دیگران و تحمیل نظرات و خواسته‌هایشان به ما می‌شود و ما می‌توانیم خواسته‌ها و نظرات خود را به راحتی ابراز کنیم.
لابد با خودتان می‌گویید حالا اگر آدم رفتار قاطعی نداشته باشد مگر آسمان به زمین می‌آید؟ راستش را بخواهید بله! وقتی شما رفتار قاطع نداشته باشید یعنی رفتارتان منفعلانه است و ابراز وجود نمی‌کنید و تفاوت ابراز وجود با رفتار منفعلانه در این است که شما در رفتار منفعلانه از حق خودتان می‌گذرید اما در ابراز وجود بر حق خود تأکید می‌کنید و حاضر نیستید کسی حق شما را پایمال کند مثلا در رفتار منفعلانه می‌دانید که استاد اشتباه کرده و یک نمره به شما کمتر داده یا راننده تاکسی پول بیشتری از شما گرفته اما حاضر نیستید آن را بیان کنید و بی‌خیال می‌شوید و در واقع از حق خودتان می‌گذرید.
خیلی‌ها فکر می‌کنند وقتی باید رفتار قاطعانه‌ای داشته باشند یعنی باید رفتار پرخاشگرانه از خودشان نشان دهند و قاطع بودن را با خشونت اشتباهی می‌گیرند در صورتی که کاملا در اشتباهند چون در رفتار پرخاشگرانه آدم‌ها فقط روی حق خودشان تأکید دارند و به حقوق دیگران تجاوز می‌کنند اما در رفتار قاطعانه و ابراز وجود، برای فرد هم حق خود و هم حقوق دیگران مهم است و به حق خودش و حقوق دیگران تجاوز نمی‌کند.


کی منفعل است، کی قاطع؟!

کار‌شناسان می‌گویند بین آدم‌هایی که می‌توانند رفتار قاطعانه داشته باشند با آن‌هایی که نمی‌توانند تفاوت زیادی وجود دارد یعنی افراد منفعل یک ویژگی‌ها و خصوصیاتی دارند که افراد دارای رفتار قاطعانه ندارند. راستش افرادی که رفتار منفعلانه دارند، به حق و حقوق خود بی‌اعتنا هستند. کسانی هستند که اعتماد به نفس و عزت نفس پایینی دارند. برای خودشان احترام قائل نمی‌شوند و دائم خودشان را کوچک و حقیر تصور می‌کنند و معمولا به این‌که توسط دیگران یا موقعیت‌های مختلف کنترل شوند تمایل دارند و دائم هم نسبت به دیگران احساس گناه می‌کنند.
اما کسانی که رفتار قاطع دارند و می‌توانند به خوبی ابراز وجود کنند برعکس اعتماد به نفس و عزت نفس خوبی دارند. برای خودشان و دیگران احترام و ارزش قائل هستند. در رفتارشان صداقت دارند. اهل سئوال و پرس‌و‌جو هستند. به دیگران توجه می‌کنند و منتظر بازخورد دیگران نسبت به کارشان هستند و البته همیشه انگیزه انجام کارهای خوب را دارند. آن‌ها به کسی بی‌احترامی نمی‌کنند و البته اجازه هم نمی‌دهند کسی به آن‌ها بی‌احترامی کند. احساس منفی نسبت به بیان احساسات و خواسته‌های خود ندارند و نمی‌گذارند دیگران خواسته‌هایشان را به آن‌ها تحمیل کنند. البته آدم‌هایی که بلد هستند ابراز وجود کنند خودخواه نیستند و برای خواسته‌های دیگران هم ارزش قائل هستند.


وجودتان را ابراز کنید

برای این‌که بتوانید رفتار قاطعانه داشته باشید و البته ابراز وجود را در خودتان افزایش دهید بد نیست مهارت‌‌ها و تمرین‌های زیر را جدی بگیرید:


منفی و مثبت‌های خود را بشناسید

برای این‌که بتوانید ابراز وجود را افزایش دهید بهترین روش خود‌شناسی است. شما بهتر است خود‌شناسی مثبت و منفی داشته باشید. یعنی ببینید وقتی افکار منفی دارید و اعتماد به نفستان هم صفر می‌شود چه رفتارهایی از خودتان نشان می‌دهید. مثلا بی‌حوصله می‌شوید احساس ناراحتی، دلتنگی و خستگی می‌کنید که نتیجه‌اش می‌شود سردرد و کاهش انرژی فیزیکی شما. در این حالت رفتار شما به جای قاطعانه بودن بیشتر منفعلانه، پرخاشگرانه و سلطه‌جویانه است.
اما وقتی اعتماد به نفس دارید افکارتان نسبت به خودتان و دیگران مثبت است. احساس آرامش و خوشی می‌کنید و رفتار‌هایتان شجاعانه است و می‌توانید احساسات و خواسته‌هایتان را به راحتی بیان کنید. وقتی خود‌شناسی مثبت می‌کنید افکار و احساسات مبتنی بر خود ارزشمند را در شما افزایش می‌دهد و وقتی با افکار مثبت نسبت به خود و دیگران در جمعی حاضر می‌شوید افراد متوجه توانایی ابراز وجود شما می‌شوند. وقتی خود‌شناسی منفی دارید می‌توانید رفتار و افکار منفی خود را یادداشت کنید و تمرین کنید تا آن‌ها را کنترل کنید و در عوض رفتارهایی که در خود‌شناسی مثبت شناسایی کرده‌اید را جایگزینش کنید.


منطقی مخالفت کنید

اگر قرار است رفتار قاطعانه را یاد بگیرید و تحت نظر دیگران نباشید، بهتر است مخالفت منطقی را تمرین کنید. یعنی اگر با نظر دیگران مخالف هستید جان ما به دلیل این‌که دوست دارید رابطه خوبتان از بین نرود با لبخند زدن و سر تکان دادن، تظاهر به موافقت نکنید. به جای آن‌که موضوع بحث را تغییر دهید اگر به نظر خودتان اطمینان دارید به صورت فعال مخالفت کنید مثلا اگر کسی از شما می‌خواهد کار غیر منطقی را انجام دهید از او بپرسید چرا باید این کار را انجام دهید؟
یادتان باشد نباید کاری را بدون پرسش بپذیرید. سعی کنید در آن زمینه صحبت کنید و احساس خود را در آن مورد بیان کنید تا دیگران هم احساس شما را بدانند.


مهارت‌های ارتباطی را به کار بگیرید

اگر می‌خواهید رفتار قاطعانه را در خود افزایش دهید باید از مهارت‌های ارتباطی استفاده کنید. مثلا در یک بحث حتما به صحبت افراد گوش دهید و از کلمات مورد علاقه آن‌ها در پاسخ استفاده کنید. ساده و روان و بدون حاشیه صحبت کنید و مواردی که برایتان سوال است را مطرح کنید. زود قضاوت نکنید و راجع به افراد نتیجه‌گیری نکنید چون باعث بحث‌های کم اهمیت بین شما و دیگران می‌شود اجازه بدهید افراد جملات خود را کامل بیان کنند و منظورشان را منتقل کنند، بعد شما اظهارنظر کنید.
حتما در یک بحث از سوال‌های بسته و باز استفاده کنید یعنی اگر می‌خواهید افراد را به حرف زدن تشویق کنید از سوال‌های باز که معمولا با کلمات چرا، چه‌چیزی و چگونه آغاز می‌شود استفاده کنید و اگر می‌خواهید اطلاعات واقعی به دست بیاورید از سوال‌های بسته که پاسخ‌های بله یا خیر دارند استفاده کنید. کسی که رفتار قاطعانه دارد خودش را مسئول اعمالش می‌داند نه دیگران؛ و مسئولیت و نگرش خود را با گفتن کلمه «من» نشان می‌دهد.
موقع گفت‌وگو سعی کنید زبان طرف مقابلتان را بشناسید بعد با او صحبت کنید. یعنی به صحبت آن‌ها گوش دهید تا بفهمید آن‌ها بیشتر از کدام فرآیند حسی استفاده می‌کنند بینایی، شنوایی یا حرکتی و بعد سعی کنید از‌‌ همان زبان برای صحبت با او استفاده کنید به این می‌گویند همسانی زبان و اگر قرار است رفتار قاطعانه را در خود افزایش دهید بهتر است از گفت‌وگوی مثبت استفاده کنید یعنی از کلمات مثبت به جای کلمات منفی استفاده کنید.
گفت‌وگوی مثبت به معنی انکار مشکل نیست بلکه کمک می‌کند شما با حاشیه کمتری مشکل را حل کنید چون با گفت‌وگوی مثبت شما در آن‌ها حس اعتماد ایجاد می‌کنید. (وجیهه محمدپور مقدم/ جیم)


مطالب پیشنهادی:

دیابت را چگونه درمان کنیم؟

چگونه می توان از سرطان سینه جلوگیری کرد؟

کافئین بر بدن چه اثراتی خوب و بد دارد؟

حقایق بیماری ایدز چیست؟

چرا پزشکان از بیماران زیر میزی می گیرند?

چگونه می شود با فعالیت فیزیکی جلوی بیماریها را گرفت؟

ویژگی های ظروف آشپزی و اثر آن در پخت غذا

چگونه عملکرد فیزیولوژیکی و روانی میانسالان افزایش می یابد؟

 

http://maktoobshop.com

 

 

راه های غلبه بر عصبانیت


راه های غلبه بر عصبانیت

-    تغییر افکار

 هر فردی به راحتی می تواند افکارش را تغییر دهد. مردم عصبانی تمایل دارند که با صدای بلند حرف بزنند و ناسزا بگویند، به گونه ای که افکار درونی خود را منعکس کنند. موقعی که عصبانی هستید، افکارتان می توانند خیلی اغراق آمیزو غمناک باشند . تلاش کنید به جای اینها افکاری را که مبثت تر ومنطقی ترند جایگزین کنید .

 برای نمونه به جای این که بگویید : اَه چه قدر زشت است، چقدر وحشتناک است ، همه چیز خطرناک و مضر است ، کاری از دستم بر نمی آید. "به خودتان بگویید: " آن مسئله تأثیری ندارد، وعلت مضطرب بودن من در این باره قابل درک است ، اما دنیا به آخر نرسیده . به هر حال عصبانیت نمی تواند مرا اسیر خودش کند." عباراتی مثل : این ماشین هرگز کار نمی کند ، یا شما غالباً فراموشکارید ، دقیقاً صحیح نیستند. کلماتِ غالباً، هرگز و امثال آن که ممکن است برای خودمان یا هر شخص دیگری به کار بریم کمک می کنند که احساس کنیم عصبانی شدنمان به حق و بجا بوده و راه حل دیگری وجود نداشته است. در حالی که این کلمات سبب توهین به افرادی می شود که قصد کمک به ما را دارند ودرنتیجه وضع را بدتر می کنند. برای مثال شما دوستی دارید که دائماً دیر سر قرار ملاقات حاضر می شود. برای شما باید دیدن دوستتان مهم باشد نه زمان. از گفتن عباراتی مثل: توهمیشه دیر می کنی ، آدم غیر مسئولی هستی ، شخص بی فکری هستی و ... اجتناب کنید . چون این جملات به دوستی تان آسیب می زند و او را از دست شما عصبانی می کند و می رنجاند. اول ببینید مشکل چیست ، سپس بکوشید برای آن راه حلی پیدا کنید که برای هردوی شما مناسب باشد. مثلاً می توانید ساعت ملاقات خود را نیم ساعت زودتر تعیین کنید وخودتان با توجه به این که می دانید دوست شما دیرخواهد آمد نیم ساعت دیرتر سر قرار حاضر شوید تا به علت دیرآمدن او ، از دستش عصبانی نشوید.

برخی از باورها و تفکرات غیرمنطقی و مولد خشم وعصبانیت که باید کنار گذاشته شوند عبارت اند از:

- باید اعمال و رفتار ما همیشه مورد تأیید دیگران باشد.

- همه چیز باید مطابق میل ما باشد.

- سر رشته زندگی از دستمان در رفته وکنترلی بر آن نداریم .

- ما به شدت اسیر گذشته هستیم.

- خود را مسئول اعمال دیگران می دانیم.

- من فردی بسیار لایق، شایسته وباهوش هستم .

مهارتهای لازم در زندگی زناشویی( روش های مقابله با خشم و عصبانیت )قسمت چهارم

- ورزش

ورزش ، مخصوصاً درفضای باز، نه تنها سلامت جسمی را بهبود می بخشد، بلکه به تسکین اعصاب و بهداشت روانی نیز کمک می رساند. ورزش در فضای باز مثل پیاده روی ، دویدن ، نرمش ، شنا ، فوتبال و ... سبب مصرف زیاد و مداوم اکسیژن می شود، خصوصاً اگر در فضای سبز و مناطق کوهستانی انجام شود. ورزش مداوم سبب سلامت قلب و عروق ، کاهش چربی بدن ، زیبا سازی شکل بدن، از بین بردن غم وافسردگی و اضطراب ، افزایش عزت نفس و شادی و سرزندگی فرد و افزایش خود کنترلی رفتار می شود.


-شوخ طبعی

"خنده برهر درد بی درمان دواست." شوخ طبعی از طرق مختلفی می تواند موجب کاهش عصبانیت شود. به عنوان اولین عامل ، شوخ طبعی می تواند به شما کمک کند تا دیدگاه متعادلی داشته باشید. زمانی که عصبانی هستید هر فردی را با نامی صدا می کنید یا این که آنها را در قالب کلمات خیالی (مثلاً هیولا) مورد خطاب قرار می دهید. این کار را متوقف کنید ودر نظر داشته باشید که باید از کلمات زیبا و خوشایند استفاده کرد. شوخ طبعی بارمشکلات ما را سبک می کند وبه ما کمک می کند تا شرایط استرس زا را تحمل کنیم .


- اجتناب

اگر هنگام ورود به اتاق کودکتان بی نظمی اتاقش سبب عصبی شدن شما می شود، در اتاق او را ببندید. ازهر عاملی که عصبانیت شما را بر می انگیزد ، پرهیز کنید . نگویید که " چون من عصبانی می شوم ، بچه ام باید اتاقش را مرتب کند"، این درست نیست ، درست این است که خودتان را آرام کنید. برای رهایی از درد سرهای ترافیک یا باید مسیر روزانه تردد خود را تغییر دهید، یا از اتوبوس و قطار برقی زیرزمینی استفاده کنید ، یا جزء به جزء مسیر خود را مشخص کنید . درغیر این صورت باید خود را به دست ترافیک بسپارید.


- داشتن شخصیت تیپ B

یکی از طبقه بندهای شخصیتی ، قراردادن افراد دردو تیپB وA است . افراد تیپ Aمبارزه جو، بی حوصله ، رقابت پیشه و پرخاشگرند. آنها احساس می کنند که هل داده می شوند و زیر فشارند. آنها زودتر از موقع برسر قرار حاضر می شوند، تند راه می روند ، تند حرف می زنند وتند غذا می خورند و از افراد کند کاربدشان می آید. افراد تیپ B افرادی اند که زندگی را آسان می گیرند و بیشتر به کیفیت آن توجه دارند. آنها کمتر جاه طلب ، کمتر بی حوصله و بیشترمنظم و محتاط اند . با تغییر شخصیت از تیپ A به تیپB می توان از میزان و شدت عصبانیت کاست.


- تغییر محیط

بعضی از اوقات عوامل محیطی - اجتماعی محرک عصبانیت و ناراحتی ما می باشند. دراین گونه موارد یگانه راه برای حل مشکل ، تغییر محیط است . مثلاً فرد درون گرایی که به عنوان مسئول روابط عمومی سازمان یا اداره ای مشغول به کارشده است، باید مسئولیت ومحیط کارش تغییر یابد. یا فردی که به کشوری مهاجرت کرده است که بین آن کشور و کشور محل تولدش هیچ همخوانی فرهنگی وجود ندارد، راه حل اساسی، بازگشت به کشور خود می باشد.


- ارتباط بهتر

مردم عصبانی تمایل دارند که زود به نتیجه برسند، بعضی ازاین به هدف رسیدن ها می تواند تا حدودی نادرست باشد. اگرشما از مباحثه ای ناراحت شده اید ، اولین کاری که باید انجام دهید این است که فکرتان را بر روی پاسخ ها متمرکز کنید و ناراحتیتان را کاهش دهید. نمی گوییم که اولین چیزی را که به ذهنتان آمد به زبان آورید ، بلکه می گوییم که عصبانیت خود را کاهش دهید ودرمورد حرفی که می خواهید بزنید، فکر کنید.

به دقت به آنچه به شما می گویند گوش بدهید و قبل از پاسخ دهی ، آنها را تفسیر کنید . همچنین به آنچه علت اصلی عصبانی شدن شماست گوش بدهید. برای مثال، شما آزادی و در حال خود بودن را دوست دارید، وبه علت اهمیتی که به دیگران می دهید خواهان پیوند گسترده با مردم هستید . اگر همکارتان در مورد کارها ی شما شروع به غر زدن کند، با خطا کارخواندن او یا فردی که همیشه ایجاد مشکل می کند، تلافی نکنید.

زمانی که فردی ازما عیب جویی می کند، دفاع کردنمان طبیعی است ، ولی ما با او نمی جنگیم . در عوض ممکن است بگوییم که او از روی نادانی صحبت می کند ، ما را دوست ندارد، اوفرد کم حوصله و ناشکیبایی است و نیاز به مقداری تنفس و استراحت برای رسیدن به آرامش دارد. باید دراین گونه مواقع خودمان را خونسرد نشان دهیم تا از وقوع یک فاجعه جلوگیری کنیم .


- زمان بندی

انسان همیشه دریک حالت و وضعیت روحی – روانی نیست . بعضی از افراد صبح ها سرحال و پرانرژی اند و عصرها خسته . به همین علت عصرها و شب ها ممکن است سطح تحمل شان بسیار پایین باشد وآماده عصبانی شدن باشند. دراین گونه موارد بهتر است موضوعات ومسائل حساس بحث برانگیز در ساعاتی مطرح شوند که زمانی مناسب است . مثلاً شب هنگام ، زمانی که همسرتان موضوع بحث برانگیزی را مطرح می کند ممکن است شما تمایل داشته باشید که با او دعوا کنید، به این دلیل که شما خسته یا آشفته اید، بهتر است طرح این گونه موضوعات را به زمان دیگری موکول کنید تا صحبت هایتان منجر به بحث و جدل نشود. بنابراین مسائل باید در زمان مناسب مطرح شوند تا نتیجه بخش باشند.


- نیاز به مشاوره

اگر احساس می کنید که عصبانیت شما خارج از کنترل است ، اگر عصبانیت شما تاثیرات منفی بر روابط اجتماعی وشغلی تان گذاشته است ، یا این که قسمت مهمی از زندگی تان تحت تأثیر آن است ، ممکن است به مشاوره به عنوان عاملی برای یاد گیری توجه کنید که به شما کمک می کند چگونه بهتر رفتار کنید . یک روان شناس یا مشاور می تواند به شما کمک کند تا با به کارگیری تکنیک های تغییرافکار و رفتار، اعمال خود را کنترل کنید. 



مطالب پیشنهادی:

چگونه می توان جلوی آثار جانبی تشعشع لامپ های کم مصرف بر چشم و پوست را گرفت؟

ورزش های ضد استرس برای بهتر شدن وضعیت روانی و احساسی افراد کدامند؟

چطور میزان فعالیت فیزیکی خود را ارتقاء دهیم؟

ورزش های مخصوص افراد مبتلا به بیماران قلبی و دیابت

ورزش و بیماری های قلبی و استخوانی

مردان در زمینه بهداشت باروری همسران چه نقشی دارند؟

 

http://maktoobshop.com

عصبانیت را شکست دهیم


عصبانیت و عوارض آن

مشکلات جسمانی:

وقتی عصبانیت طولانی می شود . تغییرات شیمیایی در بدن همچنان ادامه می یابد و موجب خستگی جسم می گردد و می تواند مشکلات  متعددی برای سلامتی فرد  به وجود آورد .

مشکلات کوتاه مدت عبارت اند از :

سر درد

دل  درد

بی خوابی ( مشکل به خواب رفتن یا بیدار شدن در طی شب)

-  افزایش اضطراب  و احساس  نگرانی و تشویش

صدمه دیدن در اثر درگیری ، یا انجام عملی مانند مشت زدن به دیوار یا پنجره

مشکلات دراز مدت عبارت اند از :

سکته مغزی

حمله قلبی

ابتلا به افسردگی که حتی احتمال دارد منتهی به تلاش برای خودکشی شود.

استفاده از نوشیدنی و سیگار برای آرام شدن و خلاص شدن از کلیه مشکلات به وجود آمده .

برخی از این شرایط می تواند باعث مرگ فرد شود ، اما در هر حال هر یک از آنها توانایی شاد بودن و سالم بودن را تحت تأثیر قرار می دهند .

برخورد با عصبانیت سایرین:

اگر با افرادی رابطه دارید که عصبانی هستند و فکر می کنید احتمال دارد خشن باشند. اطمینان از این که قبل از آغاز خشونت در امان بمانید  اهمیت دارد . در هر حال نمی توان روشی را که دیگران برای بروز  عصبانیت در پیش می گیرند تغییر داد. امنیت فردی مهمترین  مسئله است . برخی مردم ممکن است دیگران را به خاطر عصبی بودنشان سرزنش کنند یا به آنها لقب دهند یا جملاتی از این قبیل به کار ببرند: به یاد داشته باش که تو باعث عصبانیت من می شوی یا می دانی هر وقت این کار را می کنی من عصبانی می شوم . به خاطرعصبانیت دیگران ما را سرزنش نمی کنند . هر کس مسئولیت روشی را که برای مقابله با عصبانیت خود انتخاب می کند به عهده می گیرد و نمی توان با تغییر اعمالی که انجام می دهیم موجب تغییر روابط شویم ، یا امید به تغییر دیگران داشته باشیم . گوش دادن به حرف های شخص عصبی مفید است و هرموقع که امکان دارد حق عصبانی شدن راجع به آن مسئله خاص را به او بدهید چنین شیوه هایی می تواند زمینه تفاهم مشترک را مادامی که در امان هستید فراهم سازد و می توان به فردی که عصبانی است کمک کرد تا آرامش خود را حفظ و با خونسردی  راجع به مشکلش صحبت کند .

اگر در شرایطی زندگی می کنید که کودکی مورد آزار و اذیت  قرار می گیرد ، مطرح کردن آن با فردی که به وی اعتماد دارید یا ممکن است  به شما کمک کند مهم است . به یاد داشته باشید که شما مقصر و عامل خشونت نیستید .

احتمال دارد در مواقعی افرادی ناآشنا و و عصبی با شما در محیط کار یا حتی هنگام رانندگی برخورد کنند . در این صورت حفظ کردن آرامش مهم است . اگر آرامش خود را از دست دهید موقعیت وخیم تر وعصبانیت بیشتر می شود شاید بتوان در این حالت از مهارت هایی که در راه حل مقابله با درگیری به فهرست در آمده اند استفاده کرد .



مطالب پیشنهادی:

چگونه می توان جلوی آثار جانبی تشعشع لامپ های کم مصرف بر چشم و پوست را گرفت؟

ورزش های ضد استرس برای بهتر شدن وضعیت روانی و احساسی افراد کدامند؟

چطور میزان فعالیت فیزیکی خود را ارتقاء دهیم؟

ورزش های مخصوص افراد مبتلا به بیماران قلبی و دیابت

ورزش و بیماری های قلبی و استخوانی

مردان در زمینه بهداشت باروری همسران چه نقشی دارند؟

 

http://maktoobshop.com


انحرافات جنسی

Image result for ‫انحرافات جنسی‬‎


انحرافات جنسی عبارتند از خیالات، تمایلات یا رفتارهای ناراحت کننده و تکرار شونده جنسی

 

این مسائل باید برای مدت طولانی ادامه داشته باشند و یا با روابط جنسی سالم یا عملکرد روزمره فرد تداخل پیدا بکنند که بتوان از آنها به عنوان انحرافات جنسی نام برد. افرادی که دچار انحراف جنسی هستند، ممکن است متوجه باشند که کار درستی انجام نمیدهند اما غالبا فکر میکنند که نمیتوانند شرایط را تغییر دهند و یا این عادت خود را ترک کنند.

 

موارد اصلی انحرافات جنسی عبارتند از: چشم چرانی، عورت نمایی، بچه بازی، یادگارخواهی، دستمالی کردن. خودآزاری جنسی، دیگر آزاری جنسی.

 

چشم چرانی: افرادی که به این انحراف دچار هستند از تصور یا دیدن افراد برهنه، در حال درآوردن لباسشان و یا مشاهده رابطه جنسی افراد دیگر(حتی در فیلم) با هم لذت میبرند. این در اکثر مواقع در صورتی است که شخص و یا اشخاصی که نظاره میشوند از حضور شخص چشم چران مطلع نیستند. برای اینکه بتوان تشخیص چشم چران را برای شخصی قائل شد این تخیلات ، تمایلات و یا رفتارها باید برای خود فرد بسیار ناگوار باشند و یا در زندگی روزمره اش اختلال ایجاد کنند. این انحراف ممکن است ریشه در تجربیات فرد در دوران کودکی داشته باشد و روانکاوی میتواند در شناخت این ریشه ها به فرد کمک کند.

 

 

عورت نمایی: در این انحراف فرد اندام و یا اندام های جنسی اش را به فرد یا افراد غریبه نشان داده و از این موضوع لذت جنسی می برد.

 

همانند مورد بالا تاکید می شود که برای تشخیص قطعی این اختلال فرد باید از رفتار خود احساس خوبی نداشته باشد یا در زندگی روزمره اش اختلال ایجاد شده باشد. روانکاری برای این افراد مفید خواهد بود. این کار به شناسایی ریشه واقعی مشکل کمک خواهد کرد. گاهی نیز درمانهای دارویی برای این اشخاص تجویز میشود.

 

یادگارخواهی یا فتیشیزم: در این انحراف فرد از یک شی غیر زنده ( مانند کفش پاشنه بلند خانم ها یا جوراب زنانه و غیره) لذت جنسی میبرد. بطور معمول فرد برای برانگیخته شدن جنسی به این شی نیاز دارد و بدون آن برانگیخته نمیشود.این مسئله در صورتی انحراف تلقی می شود که فرد باطنا از این مسئله ناراحت باشد و یا این کار وی در زندگی روزمره اش یا روی شریک جنسی اش اثر منفی داشته باشد. برای این امر روان درمانی با هدف شناسایی علت اولیه این انحراف صورت می گیرد و معمولادرصد زیادی از افراد به درمان جواب میدهند.

 

 

دستمالی کردن یا فروتوریسم: این انحراف عبارت است ازلذت بردن از تماس یا مالیدن دست یا بدن خود به بدن فرد دیگربدون آنکه آن فرد رضایت داشته باشد.

معمولا این کار در مکان های شلوغ مانند اتوبوس یا مترو اتفاق میافتد. این افراد غالبا درک درستی از حدود اجتماعی خود و دیگران ندارند بنابراین ممکن است این عمل خود را به عنوان یک انحراف جنسی تلقی نکنند. درمان معمول برای این افراد روان درمانی می باشد و پاسخ به درمان در اکثر مواقع موفق است.

 

بچه بازی: این اختلال عبارت است از تخیلات، تمایلات یا رفتارهای جنسی که با یک کودک نابالغ (بطور معمول زیر 13 سال) انجام می شود. در صورتی که این تخیلات، تمایلات و رفتارهای جنسی به کرات و برای مدت زمانی معینی تکرار شود، فرد به انحراف بچه بازی دچار است. طبق تعریف این فرد باید خود بالغ بوده و حداقل پنج سال ازکودک مورد آزار بزرگ ترباشد. برای درمان باید این افراد را مدتها تحت روان درمانی قرار داد تا ریشه های عمیق این مسئله را که شامل نگرششان نسبت به جنسیت، احساسشان نسبت به خودشان و اغلب تجربه آزار جنسی و یا جسمی در دوران کودکی میشود، شناسایی کرده و تحت کنترل درآورد.

 

 

درمان دارویی قطعی برای این مسئله وجود ندارد اما بعضا از داروهای کاهنده تستوسترون استفاده می شود. پیش آگهی (سیر بیماری و پاسخ به درمان) این انحراف متغییر است و در کسانی که این انحراف را قبول دارند و باور بهتری نسبت به مشکلات دوران کودکی خود دارند، بهتر است. کسانی که علاوه بر انحراف بچه بازی دچار شخصیت ضد اجتماعی هستند، به درمان معمولا پاسخ مثبتی نمیدهند.

 

خودآزاری جنسی (مازوخیسم): خودآزاری جنسی عبارت است از لذت بردن جنسی فرد از تحقیر شدن، کتک خوردن، بسته شدن یا هر نوع زجر  کشیدن. لذت بردن جنسی از تنها تصور کردن موارد ذکر شده نیز خودآزاری جنسی به حساب میآید. در برخی موارد تجارب این چنینی ممکن است برای فرد خطر مرگ به همراه داشته باشد. این انحراف ریشه در دوران کودکی یا نوجوانی دارد و درمان آن معمولا از طریق روان درمانی است.

 

دیگر آزاری جنسی (سادیسم جنسی): در این انحراف فرد از تحقیر کردن و یا آزار دادن فرد دیگر لذت جنسی میبرد. حتی تصور کردن این مسائل میتواند برای او لذت جنسی داشته باشد. در اکثر موارد ریشه سادیسم جنسی در تجربیات دردناک دوران کودکی (مانند تجاوز، و یا آزار جنسی) است . روان درمانی می تواند برای این افراد مفید باشد. ممکن است پس از خواندن این متن به فکر افتاده باشید که شاید شما هم به یکی از این انحرافات جنسی دچار هستید. باید تاکید کنم که اگرپس از دانستن تعریف هریک از این اختلالات نگران افکار و یا اعمالی که انجام می دهید هستید، ممکن است به درجاتی از انحراف جنسی دچار باشید.

 

اما اگر این تخیلات، تمایلات و رفتارها در حدی نیستند که شما را نگران کنند، در زندگی روزمره تان اختلال ایجاد کنند یا برای افراد دیگر خطرناک یا آزار دهنده باشند، تشخیص انحراف جنسی قطعی نیست. اما در نهایت این احساس شماست . چنانچه فکر میکنید دوست دارید بیشتر در مورد اینکه چرا اینگونه فکر و یا عمل میکنید بدانید. مشاوره با روان درمانگران و روانکاوان خبره می تواند کمک کننده باشد.


مطالب پیشنهادی:

آمادگی ملی در مقابله با زلزله

ویژگی های ظروف آشپزی و اثر آن در پخت غذا

نقش مردان در زمینه بهداشت باروری همسران چیست؟
کاهش مرگ و میر زنان باردار با برنامه مادری ایمن

http://maktoobshop.com

تاثیر مواد مخدر و مشروبات الکلی در سلامت و روابط جنسی



Image result for ‫عشق‬‎

 

مواد مخدرو مشروبات الکلی از سه جنبه عمده می توانند در زندگی جنسی افراد تاثیر بگذارند. یکی از دید روانی، دیگری از نظر جسمانی، و در نهایت از دید رفتاری و ارتباطی. در این مقاله در مورد اثرات مصرف این مواد بر روی روان صحبت می کنیم.

 

تاثیر کوتاه و دراز مدتی که مصرف الکل و مواد مخدر بر روی عملکرد جنسی زن و مرد دارد به چه صورت است؟

 

مصرف الکل و مواد مخدراز نظر روانی میتواند در کوتاه مدت به علت برداشتن مهارهای فکری و روحی به فرد احساس اعتماد به نفس بدهد و در نتیجه فرد دچار این تصور کاذب بشود که بر اثر مصرف این مواد میل جنسی اش افزایش پیدا کرده. در صورتی که در دراز مدت در واقع نه تنها باعث کم شدن میل جنسی می شود بلکه ممکن است به آن مشروب الکلی و یا ماده مخدر هم وابسته شود و مشکلات مضاعف ببار بیاید.

 

انواع مشروبات الکلی و چگونگی اندازه گیری آن: بطور کلی هر چقدر درصد مقدار الکل یا اتانول در یک مشروب بیشتر باشد یعنی آن مشروب قوی تر است. در کشورهایی که مشروبات الکلی بطور استاندارد تولید می شود این درصد بر روی بسته یا شیشه آن مشروب الکلی نوشته می شود و فرد می داند چه مقدار الکل دارد وارد بدنش می کند. خطر خوردن مشروب هایی که بطور قاچاق وارد می شوند و یا خانگی هستند و نمی شود هیچ کنترلی رویشان داشت ممکن است بیشتر باشد.

 

بطور استاندارد مشروبات الکلی را با واحد و یا یونیت اندازه گیری می کنند مثلا در انگلستان هر 10 میلی لیتر و یا 8 گرم الکل خالص یک واحد و یا یونیت حساب می شود. یک لیوان آبجوخوری حاوی آبجوی 5 درصد نزدیک 4 چهار واحد الکل دارد و یا یک گیلاس بزرگ شراب حاوی دو تا سه واحد الکل می باشد. 25 سی سی ویسکی یا مشروباتی که 40% الکل دارند معادل یک واحد می باشد (25 سی سی حدود یک دهم لیوان) است.

 

ودکا و عرق، غلظت الکل بسیار بالاتری دارند و مقادیر خیلی کمی از آن می تواند بعضی افراد را مست کند. . بطور کلی در جوامع غربی، اگر خانمی در یک نشست بیش از 4 تا 6 واحد و آقایی بیش از 6 تا 8 واحد الکل بخورد یعنی زیاده روی کرده و اگر این مساله ادامه پیدا بکند سوء مصرف الکل تلقی می شود.

 

مقدار الکلی که بدن فرد می تواند تحمل کند تا پیش از اینکه به اصطلاح عملکردش مختل بشود و یا به اصطلاح مست بشود از هر فردی به فرد دیگر تفاوت می کند و بستگی به شدت و ضعف مشروب الکلی دارد که خورد است و همینطور قدرت بدنش در تجزیه ماده الکلی. به همین نسبت مصرف مشروبات الکلی می تواند از نظر جنسی بر روی افراد مختلف تاثیرات متفاوتی بگذارد .

 

چه مقدار الکل مفید و چه مقدار آن مضر است، شنیده ام مقدار کمی از آن برای ارتقا عملکرد جنسی مفید است؟

 

مقدار معینی در علم روانپزشکی برای این منظور در نظر گرفته نشده و این مقدار در افراد مختلف متفاوت است. زمانی که استفاده از مواد مخدر و یا مشروبات الکلی حالت سوء مصرف پیدا میکنند میتوانند بر روی عملکرد جنسی و میل جنسی افراد اثرات بسیار مخربی بر جای بگذارند.   جهت ارتقا میل جنسی و توانایی جنسی روش های سالم تری وجود دارد که خطرات مصرف این مواد را هم ندارند و هر فرد با توجه به شرایط خودش میتواند از آنها بهره بگیرد.

 

 

پاسخ به سوال های زیر می تواند کمک کند که بدانید در کجای طیف قرار دارید:

 

- هیچ وقتی بوده که فکر کنید من دیگر باید خوردن مشروبم را کم کنم یا کنترل کنم؟

- کسی از اطرافیانتان تا بحال نوشیدن مشروب شما را زیر سئوال برده؟

- هیچ وقت از نوشیدنتان احساس گناه کرده اید؟

- هیچ وقت صبح مشروب خورده اید که روزتان را بهتر شروع کنید و یا سردرد دیشبتان را برطرف کنید؟

 

اگر حتی به دو سئوال از سئوالهای بالا پاسخ مثبت دادید یعنی باید یک فکر جدی برای مصرف الکلتان بکنید.

 

مدتی است که برای طولانی تر شدن رابطه جنسی ام از قرصهای ترامادول و مشابه آن استفاده می کنم آیا اینها ضرری ایجاد می کنند؟ لطفا مرا راهنمایی کنید.

 

ترامادول ابتدا به عنوان یک مسکن به بازار آمد اما متاسفانه توسط افراد برای مقاصد دیگری استفاده شد مثلا در زمانی که افراد احساس کمبود اعتماد به نفس در برقراری ارتباط جنسی می کردند. به مرور اگر فرد به این دارو عادت کند بخصوص فرم تزریقی آن بشدت به آن وابسته می شود و دیگر بدون مصرف این دارو عملکرد روزمره هم نمیتواند داشته باشد. بنابراین افراد باید مراقب اینگونه به ظاهر درمانهای سریع باشند.

 

در کوتاه مدت قرص هایی که ماده مخدر دارند ممکن است در کوتاه مدت باعث طولانی تر شدن زمان انزال بشوند (یعنی برای چند بار) بدلیل اینکه واکنش بدن را به طور کلی کند می کنند و حس لامسه را تضعیف می کنند بنابراین تحریک کمتری دریافت می کنید و دیرتر به انزال می رسید اما من تضمین می کنم که بعد از یک مدت خیلی کوتاه نه تنها انزال زودرس شما مداوا نمی شود بلکه به احتمال قوی مشکل نعوظ هم پیدا خواهید کرد.

 

22 سال است که تریاک و وافور میکشم و میل جنسی ام را از دست داده ام. توانایی جنسی دارم اما میل شروع رابطه جنسی را ندارم. آیا راهی برای درمان این مسئله بجز ترک کردن هست؟

 

یک دلیل مشکلی که شما دارید این است که مصرف تریاک بدلیل اینکه خاصیت مهارکنندگی بر روی مغز دارد در نهایت باعث کاهش میل جنسی هم می شود و در حالی که به کشیدن تریاک ادامه می دهید بسیار دشوار است که میل جنسی تان را بدست بیاورید. از جنبه دیگر، اشخاصی که تریاک مصرف می کنند معمولا سطح انرژی بدنشان کم تر است که این می تواند باعث احساس رخوت در شما بشود و اینکه تمایلی برای برقراری رابطه جنسی نداشته باشید چون به هرحال رابطه جنسی رابطه جسمی است و نیاز به انرژی دارد.

 

اگر نمی خواهید مصرف مواد مخدر را ترک کنید می توانید از مواد نگهدارنده که مخدرهایی هستند با عارضه جانبی کمتر مانند متادون وبوپرنورفین (در داخل ایران) استفاده کنید. بخصوص بوپرنورفین که اثر مهارکنندگی کمتری بر روی مغز دارد میتواند در مواردی اینچنین مفید تر باشد. این مواد را می توانید در ایران از کلینیک هایی به نام کلینیک درمان نگهدارنده دریافت کنید که دارای مجوز از وزارت بهداشت هستند و بصورت دولتی و خصوصی وجود دارند.

 

در چند ماهه اخیر حتی این داروها در داخل ایران تولید می شود و در سراسر کشور قریب به 400 کلینیک مشغول به کار هستند. در خارج از کشور می توانید به پزشک عمومی مراجعه کنید تا شما را راهنمایی کنند. در ضمن مصرف مواد تحریک کننده از جمله شیشه، کوکائین، آمفتامین، ریتالین و قرص های اکس هم اثر مثبت پایایی ندارند و در مجموع تمامی این مواد با توانایی جنسی و در دراز مدت با میل جنسی در تضاد هستند.


مطالب پیشنهادی:

آمادگی ملی در مقابله با زلزله

ویژگی های ظروف آشپزی و اثر آن در پخت غذا

نقش مردان در زمینه بهداشت باروری همسران چیست؟
کاهش مرگ و میر زنان باردار با برنامه مادری ایمن

http://maktoobshop.com

 

5 اصل برای حل مشکلات روابط زناشویی

Image result for ‫عشق‬‎


آیا شما و همسرتان همیشه در مورد تمام مسایل از قبیل بیرون رفتن برای شام، باز گذاشتن درپوش خمیر دندان و یا تربیت بچه ها با یکدیگر مشاجره میکنید؟ دکتر جانسون نویسنده کتاب "مشکلات عشق و ازدواج" میتواند شما را در این زمینه راهنمایی کند. به وسیله 5 اصل مهم شما یاد میگیرید که چگونه ارتباط بهتری با دیگران برقرار کنید.

این اصول بنیان های خانوادگی زیادی را از خطر نابودی نجات داده اند.

 

مقدمه: راه حل حقیقی در رفع مشکلات

اولین مرحله مصالحه و سازش است. شما باید از فریاد زدن و سرزنش کردن به شدت پرهیز کنید و به نظرات و عقاید یکدیگر احترام بگذارید. مرحله دوم شناسایی مشکل و مطرح کردن آن است. این دو مرحله قبل از شروع هر بحثی باید انجام شوند در غیر این صورت هیچ گاه موفق به سازش نخواهید شد. زمانیکه آمادگی ورود به مرحله سوم را پیدا کردید می بایست بر روی چند مطلب با یکدیگر به توافق برسید.

 

اصل اول: در طول بحث برای شکست ها و پیروزی های یکدیگر چوب خط نیندازید.

متاسفانه این یکی از شایع ترین مشکلاتی است که اغلب زوج ها مرتکب آن میشوند. هنگامیکه یکی از طرفین دچار اشتباهی شد طرف مقابل آن را در ذهن خود ثبت میکند تا در یک موقعیت مناسب آن را بازگو کند. وقتی یکی از آنها شروع به گله و شکایت میکند دیگری هم آرام نمی نشیند و هر آنچه را در ذهن خود ثبت کرده است باز گو میکند گویی با این عمل موفق تر از میدان بیرون می آید. در یک چنین وضعیتی حساب کردن برد و باخت ها به صورت مهمترین عامل در می آید و هر دو طرف از حیطه بحث اصلی خارج می شوند. روزی یکی از دوستانم به من گفت: "من این هفته توانستم چهار بار حرفم را به کرسی بنشانم در حالیکه همسرم تنها دو بار توانست این کار را انجام دهد."  او هیچ اهمیتی به درست یا غلط بودن کار خود نمی داد، فقط میخواست حرف آخر را خودش بزند. عده ای فرصت دادن به شریک زندگی را ضعف شخصیتی به حساب می آورند. چنین رفتاری باعث جدایی و دور شدن زوجین از یکدیگر و در نهایت ایجاد تنفر میشود.

 

مصالحه و سازش به معنای وجود ضعف در شخصیت افراد نیست. هرزگاهی چند اجازه رشد کردن را به طرف مقابل بدهید. نفس خود را به مبارزه دعوت کنید تا روح شما از هرگونه عیب و زشتی به دور باشد. اگر با کله شقی تمام تنها به جمع کردن امتیاز در یک رابطه بیندیشید دیگر قادر به دیدن مشکلات اصلی نخواهید بود و تصمیمات نادرستی اتخاذ میکنید که به زندگی مشترکتان صدمات جبران نا پذیری خواهد زد.

 

اصل دوم: طرز حرف زدن عامل مهمی در تعیین نتیجه هر گونه بحثی است.

حتی اگر حق با شما باشد، اگر به روش صحیح آن را مطرح نکنید ممکن است حق مسلم خود را از دست بدهید. پس سعی کنید شیوه درست را برگزینید. اصلا خوب نیست که با به کار بردن لغات و اصطلاحات توهین آمیز شریک زندگی خود را مجبور به دفاع کنید. واکنش طبیعی نسبت به حمله و تجاوز از دو حال خارج نیست: یا فرد متقابلا تصمیم به مبارزه میگیرد و یا اینکه به لاک دفاعی فرو می رود که در هر دو حالت مشکل به شیوه منطقی حل نخواهد شد.

 

از کلمات "همیشه" و "هرگز" استفاده نکنید.گفتن جمله هایی ازقبیل "تو هرگز در کارهای خانه کمک نمیکنی" از آغاز ایجاد هرگونه بحث منطقی را مختل میکند. بیشتر شبیه این است که شما قصد مبالغه داشته و می خواهید شخص مقابل را به مبارزه دعوت کنید. پاسخ  به شما چیزی جز این نیست: "این درست نیست، دو هفته پیش بود که من تمام خانه را تمیز کردم و بچه ها را به مدرسه بردم" و کل بحث به جریان تو بگو من بگو تبدیل می شود و از دایره بحث اصلی خارج میشوید.

 

بنابراین از به کار بردن لغاتی که معنای کلی و قطعی دارند خودداری کنید. جمله بالا را میتوان با فرم متفاوتی به این شکل بیان کرد: "من می خواستم راجع به سهم تو در کارهای خانه صحبت کنم؛ لطفا مرا هم در اولویت قرار بده؛ بعضی وقت ها فکر می کنم خانواده، دوستان و همکارانت نسبت به من ارجع تر هستند."

 

دشنام و ناسزا با صدای بلند. بعضی از انسانها با این باور رشد می کنند که هر کس پرخاشگرتر باشد و با صدای بلندتری صحبت کند، قدرتمندتر بوده و می تواند توجه بیشتری را بخود جلب کند. این شیوه برای تهدید و ارعاب و بی ارزش کردن همسرانتان بی نظیر است اما با این کار شما فقط آنها را عصبانی میکنید، بعد از مدتی هم نسبت به شما بی میل خواهند شد. شاید جرات بازگو کردن این مطلب را در مقابل چشمان شما نداشته باشند اما بیحرمتی در نهانشان باعث ایجاد انزجار و تنفر از شما میگردد.

 

هر بار که یکی از زوجین مورد آزار دیگری قرار گیرد و خاطرش از او آزرده شود نه تنها مشکل اصلی حل نمی شود بلکه لکه های جبران ناپذیری نیز بر روی پرده روابطشان به وجود می آید که خود باعث فروپاشی بنیان خانواده می گردد. هنگام شنیدن کلمات توهین آمیز به شخص مقابل بگویید: "اگر بخواهی به این طرز صحبت کردن ادامه دهی من نمی توانم با تو گفتگو کنم." و بعد پیشنهاد کنید تا  بحث به زمان دیگری که هر دو طرف از آرامش کامل برخوردارند موکول شود. ولی اگر متقاعد نشد و تجاوز خود به حریم شما را ادامه داد، تصمیم گیری با شماست. از خود بپرسید آیا می توانید با کسی که بی شرمانه به حقوق شما تجاوز میکند، زندگی کنید؟!

 

 تهدیداتی نظیر "و اگر نه...!!"

 

بسیاری از افراد هستند که همیشه از ضمیمه کردن یک جمله تهدید آمیز به آخر سخنان خود لذت می برند. برای مثال می گویند " تو بهتر است کارها را مطابق میل من انجام دهی واگرنه...!!" آنها ظاهرا احساس می کنند که نیاز خود را از این طریق مرتفع می سازند اما اگر در مقابل جوابی مانند "و اگر نه چه کار میخواهی بکنی؟؟" دریافت کنند آنگاه؟!...  در این لحظه که شما بی توجهی همسرتان را نسبت به تهدید خود می بینید چه کاری میتوانید انجام دهید؟ باز هم به فکر تلافی می افتید. مشکل اینجاست که عدده معدودی پاسخ مثبت به اینگونه تهدیدها  می دهند و سایرین تنها به این دلیل که ثابت کنند هیچ گاه مجبور به انجام عملی نیستند دقیقا کار مخالف نظر شما را انجام می دهند. اگر زمان عمل به گفته هایتان فرا برسد، چه کار می کنید؟ عقب نشینی میکنید و یا به جنگ با همسرتان ادامه میدهید؟

 

طور دیگر به قضیه نگاه کنید و طرز برخورد خود را تغییر دهید. آگاه ساختن طرف مقابل از نتایج کار خود عملی عاقلانه است اما باید با ملایمت بیان شود، مثلا: "اگر طبق خواسته من عمل نکنی موجب میشود که من ...." اگر او در انجام خواسته شما قصور کند حداقل شما او را از نتیجه کارش آگاه ساخته اید.

 

اما شما چطور میتوانید از نتیجه کار مطمین باشید؟ چطور همه چیز بر وفق مراد شما پیش خواهد رفت؟ راههای زیادی برای انتقال افکار وجود دارد که مهمترین آنها "گفتار" است. شما به وسیله گفته های خود میتوانید شخص مقابل را متوجه کلیه آمال درونی خود بکنید. به کار بردن جمله های زیر میتواند مشکل هر رابطه ای را به آسانی برطرف کند:

 

-- چیزی هست که برای من اهمیت زیادی داره، اگر ممکن باشه میخواستم امروز در موردش باهات صحبت کنم.

 

-- من فکر میکنم ما دو تایی از پس این مشکل بر می آییم.

 

-- تحمل این قضیه واقعا برای من سخته، فقط میخواستم نظرمو در مورد این مطلب با تو در میون بذارم.

 

-- فقط میخوام به من گوش بدی و تا وقتی حرفام تموم نشده قضاوت نکنی.

 

-- اصلا لازم نیست تمام مشکلات همین حالا حل بشه، فقط می خوام حرفامو بشنوی.

 

اصل سوم: در یک زمان خاص تنها بر روی یکی از مشکلات خود تمرکز کنید تا به نتیجه برسید.

یکی از اساسی ترین مشکلات من هنکام روان درمانی زوج ها، دور نگه داشتن آنها از خلط کردن چند مبحث مختلف است. موشکافی و تجزه تحلیل چند مساله مهم در آن واحد غیر ممکن است. و تنها دلیل شکست در راه حل مشکلات آمیختن آنها با یکدیگر است. به تازگی من و همسرم در مورد مسایلی پیرامون مدیریت مالی زندگی به مشکل بر خوردیم و بحث و جدال را شروع کردیم. سپس تصمیم گرفتیم با قضیه منطقی برخورد کنیم. اشتباهاتمان را پذیرفتیم و به موضوع بحث اصلی پرداختیم. البته برای رسیدن به نتیجه مطلوب کمی تلاش لازم است.

 

با تمرکز بر روی یک موضوع مشخص میتوانید خیلی زود به نتیجه برسید. شاید در نگاه اول کمی مشکل به نظر برسد اما ارزش توجه بیشتر را دارد. شاید شریک زندگیتان با پرداختن به یک موضوع دیگر شما را از ریل اصلی خارج کرده و به بیراهه بکشاند. صحبت کردن پیرامون مسایل مختلف روشی موذیانه برای تغییر موضوع بحث است. هر زمان با چنین مشکلی مواجه شدید به عنوان مثال بگویید: "اجازه بده در حال حاضر به این موضوع بپردازیم و -------- (موضوع بعدی) را برای یک وقت دیگر بگذاریم."

 

اصل چهارم: زمان و فضای مناسبی را برای بحث و مذاکرات خود در نظر بگیرید.

همیشه زمان و مکان مناسبی برای حل مشکلات شما وجود دارد. ابتدا مکان: دقیقا نمی توان گفت کدامیک از اتاق های خانه مناسب است، فقط کافی است برای هر دو نفر فضایی آرام بخش باشد. ممکن است برای عده ای میز آشپزخانه و برای سایرین اتاق خواب باشد. توجه داشته باشید که هیچ گاه در ملا عام و یا خانه دوستان و آشنایان بحث خانوادگی را شروع نکنید. چنین گفتگوهایی ارزش برگزاری در یک مکان مناسب را دارند.

 

 سهل انگاری در انتخاب یک مکان مناسب بزرگترین اشتباه است که متاسفانه بسیاری از زوج ها مرتکب آن می شوند.

 

انتخاب زمان مناسب به اندازه مکان از اهمیت ویژه برخوردار است. در این مبحث می بایست سه امر اساسی مورد توجه قرار گیرد.

 

اولا شما باید (و واقعا باید) مشکلات را در نقطه شروع شناسایی کنید تا قدرت داشته باشید قبل از اینکه به یک خصوصیت اخلاقی در فرد مقابل تبدیل شوند آنها را رفع کنید. بسیاری از افراد پس از اینکه طرف مقابل برای بیستمین بار مرتکب اشتباهی میشود، احساس ناراحتی می کنند که دیگر آن زمان بسیار دیر است. هر چه طرف مقابل مدت زمان بیشتری به کار اشتباه خود ادامه دهد شما باید نیروی بیشتری صرف کنید تا بتوانید او را از این عمل باز دارید. اگر دست روی دست بگذارید و توقع داشته باشید که همه مسایل به خودی خود حل شوند هیچ گاه نباید انتظار داشته باشید تا خواستهای شما برآورده شود و نیازهایتان مرتفع گردد.

 

ثانیا مطمئن شوید که به اندازه کافی زمان هست تا بتوانید به طور کامل به موضوع مورد بحث بپردازید. عده زیادی از بیماران من مسایل بسیار مهم را درست در زمان خاتمه جلسه بیان می کنند و بعد از اینکه من به آنها پایان جلسه را اعلام میکنم آنها عصبانی میشوند. مورد مشابه در روابط خانوادگی وجود دارد. شروع بحث هنگام خروج از منزل یا رفتن به محل کار بی فایده است. البته توجه داشته باشید اگر بحث برای مدت زمان زیادی به تعویق افتد ممکن است مشکل شما به دست فراموشی سپرده شود و برای همیشه حل نشده باقی بماند. بنابراین زمان مناسبی را برای شروع بحث رودر رو انتخاب کنید. (مکالمه تلفنی به اندازه کافی اثر بخش نیست.)

 

ثالثا اگر ساعت ها بر روی مشکل خود بحث کردید و به نتیجه مطلوب نرسیدید، شاید وقت آن رسیده باشد که جلسه را تعطیل کنید و ادامه آن را به زمان دیگری موکول کنید. زمانیکه هر دو طرف خسته باشند ممکن است بحث به حاشیه کشیده شود؛ پس بهتر است بر سر این مساله با یکدیگر توافق کنید و ادامه بحث را زمانی که هر دو طرف از آمادگی کامل برخوردار بودند ادامه دهید.

 

اصل پنجم: اگر نسبت به همسر خود بی اعتنایی کردید و او را آزرده خاطر ساختید؛ از او عذرخواهی کنید.

عذرخواهی یک عمل کوتاه و شیرین است. هیچ کس کامل و بی عیب نیست. گاهی پیش می آید که دانسته و یا نادانسته به احساسات طرف مقابل خود لطمه می زنید. ممکن است در آن لحظه ارواح خبیثه شما را احاطه کرده باشند اما چیزی که اهمیت دارد این است که در حال حاضر پشیمان هستید. غرورتان را کنار بگذارید و از همسرتان طلب بخشش کنید.در شرایط مشابه هنگامیکه شما نیز مورد بد رفتاری و بی احترامی قرار گرفتید، می توانید انتظار عذرخواهی از جانب همسرتان را داشته باشید.

 

ممکن است شما والدینی داشتید که برای حقوق یکدیگر ارزشی قائل نبودند، به حریم شخصی یکدیگر تجاوز میکردند و مشکلات زندگی روابط آنها را به راحتی پایمال میکرد. من حاضرم با شما شرط ببندم که آنها هیچ گاه از یکدیگر عذرخواهی نمی کردند. پس متفاوت باشید. اشتباهات خود را قبول کنید تا از هر قید و بندی به دور باشید. برای شریک زندگی تان ارزش قائل باشید و اجازه ندهید تا مشکلات سرانجام ناخوشی را برای شما به همراه داشته باشند.

 

اصول و فنون یاد شده را می توانید در زمینه حل کلیه مشکلات خود به کار گیرید تا در حل تمام مشکلات روابط زناشویی خود به موفقیت دست پیدا کنید. 


مطالب پیشنهادی:

 

نانو تکنولوژی در پزشکی وسلامت عمومی چه نقشی دارد؟

شن‌های روان یا غبار غلیظ بر سلامت انسان چه تاثیری دارد؟

چه ورزش هایی سلامت کودکان را تامین می کند؟

کنترل آلاینده ها از طریق فن اوری نانو تکنولوژی

http://maktoobshop.com

5 راه ساده برای خاتمه دادن به اختلافات و مرافعات

Image result for ‫عشق‬‎


خیلی ها بارها از من سوال کرده اند که آیا می توان دوباره به وضع سابق برگشت؛ یعنی همه چیز دوباره مثل روز اول آشنایی یا روز اول عاشق شدنمان شود؟

 

پاسخ من این است: شما نمی توانید برای تمام عمر عاشق شوید. بالاخره یک روز می آید که از عشق بیرون می آیید. تغییر تنها مسئله دائمی و ثابت در دنیاست. زندگی همیشه آنطوری که هست نمی ماند.

 

به دلیل همین تغییر است که زندگی همیشه زیبا است.

 

اما به خاطر ایمانتان می توانید تا پایان عمر کنار هم بمانید.

 

برای اینکه رابطه تان را بادوام نگه دارید، باید یاد بگیرید چطور به دعواها و مشاجراتتان پایان داده و اختلافات را از میان بردارید.

 

1. مراقب اوقاتی باشید که می خواهید با قدرت هر چه تمامتر حرف خودتان را به کرسی بنشانید.

 

 از بحث کردن با او درمورد اینکه کجا می رود و کجا می آید، چرا برای بچه ها به اندازه کاف یوقت نمی گذارد، چرا آنطور که شما دوست دارید جلوی دوستانتان رفتار نمی کند، چرا مدل موهایش را آنطوری درست می کند و از این قبیل، خودداری کنید.

 

باید بفهمید که با این کارها فقط می خواهید همسرتان را آنطور که خودتان دوست دارید بسازید، نه طوری که خودش دوست دارد زندگی کند.

 

2. بدانید که وقتی احساس آزردگی یا رنجیدگی می کنید، این احساس واکنش خودتان است.

 

یک روز صبح ممکن است با حس ناراحتی به سر کار بروید، یا به خاطر یک تجربه بد، احساس کنید که اعتماد به نفستان به شدت پایین آمده است.

 

همسرتان جلو می آید و در آغوشتان می گیرد، و بعد حس خوبی نسبت به خودتان پیدا می کنید.

 

اما امروز نه. امروز دچار تردید، اضطراب و ناامنی درمورد خودتان شده اید و عمل همسرتان را اشتباه می گیرید و ناراحت می شوید. اینجاست که دعواها و قهر کردن ها شروع می شود.

 

پس یادتان باشد. اگر احساس می کنید از نظر عاطفی ناراحت و آزرده خاطر هستید، همه اش به خاطر رفتار و حرف های دیگران نیست، به رفتار و واکنش خودمان هم بستگی دارد.

 

3. به خودتان یادآور شوید که قدرت متوقف کردن همه چیز را دارید.

 

اگر دوست داشته باشید با واقعیت روبه رو شوید و واکنشی درست و مناسب انتخاب کنید، مطمئناً خواهید توانست رابطه تان را با همسرتان بادوام نگه دارید.

 

این را همیشه به یاد داشته باشید: هیچ کس به مسائل آنطور که واقعاً هست واکنش نشان نمی دهد، بلکه به تصاویر و افکاری از آن مسئله که ساخته و پرداخته خودشان است واکنش نشان می دهند.

 

اکثر اوقات، رفتار و واکنش های همسر شما واقعاً به منظور ناراحت کردن یا دلسرد کردن شما نیست، فقط به این دلیل است که او آن مسئله یا مشکل را به طریقی متفاوت از شما می بیند و درک می کند.

 

همیشه از خودتان بپرسید، چرا او (همسرتان) اینطور رفتار کرده است؟

 

4. نظرات خودتان را به واقعیت نچسبانید.

 

 واقعیت: خانمتان می خواهد کمی آزادی بیشتری داشته باشد و کمی از شما فاصله بگیرد. نظر شما: رابطه ما دیگر هیچ اهمیتی برای او ندارد.

 

 واقعیت: دوست پسرتان غذایی که خودش دوست دارد را سفارش می دهد. نظر شما: او هیچوقت فکر نمی کند که من امروز دوست دارم چه بخورم.

 

واقعیت: شوهرتان از سر کار که برمی گردد لباسهایش را روی تخت ولو می کند. نظر شما: این کار را عمداً برای اذیت کردن من انجام می دهد.

 

با این طور فکر کردن آشوبی راه می اندازید. همین مسائل پیش پا افتاده است که منجر به جر و بحث و دعواهای شدید می شود.

 

از خودتان بپرسید، آیا دارید به نظرات خودتان واکنش می دهید؟

 

5. با خودتان تمرین کنید که بتوانید همسرتان را با شخصیت خود تحت تاثیر قرار دهید.

 

یک چیز را می دانید؟ خیلی از آدم ها خودشان را آنقدر پست و ناتوان می بینند که فکر می کنند نمی توانند یک دعوا و مرافعه با همسرشان را حل کنند.

 

پس چه می کنند؟ به این دعوا و مشاجره همینطور ادامه میدهند.

 

فقط کافی است به خودتان یادآور شوید که دو نفر آدم متفاوت، ممکن است به شکل متفاوتی به یک مسئله نگاه کنند. اگر دیدید که به خاطر یک مسئله خیلی کم اهمیت به دعوا و مشاجره ادامه می دهید، تصمیم بگیرید که همان موقع این بحث الکی را متوقف کنید. با خودتان بگویید که ارزشش را ندارد به خاطر موضوع به این کم اهمیتی، رابطه فوق العاده خودتان را خراب کنید.

 

یادتان باشد، یک رابطه لزوماً به این معنا نیست که هیچوقت نباید با طرف مقابلتان


مطالب پیشنهادی:

 

نانو تکنولوژی در پزشکی وسلامت عمومی چه نقشی دارد؟

شن‌های روان یا غبار غلیظ بر سلامت انسان چه تاثیری دارد؟

چه ورزش هایی سلامت کودکان را تامین می کند؟

کنترل آلاینده ها از طریق فن اوری نانو تکنولوژی

http://maktoobshop.com

6 رفتار که هر رابطه ای را از بین می برد

Image result for ‫عشق‬‎


پیدا کردن کسی که بتوانید رابطه خوبی را با او ادامه دهید واقعاً یک نعمت است. وقتی با این فرد خاص وارد رابطه شدید، همیشه یادتان باشد که احترام به حریم شخصی و حفظ اعتماد برای بقای یک رابطه سالم از ضروریات است. اگر برخی حد و مرزهای رفتاری که اعتماد طرف مقابلتان را خدشه دار می کند، نادیده بگیرید، آسیبهای جبران ناپذیری به رابطه تان با او وارد می کنید.
 
من بعنوان یک راهنما و مشاور در زمینه دوستیابی هیچوقت قوانین سخت و سریع را برای روابط توصیه نمی کنم. با این وجود در این مقاله برخی از رفتارهایی را برایتان عنوان می کنم که بدون شک هر نوع رابطه ای را از بین خواهد برد. پس برای اینکه به شما کمک کنیم دیوار اعتماد رابطه تان را خراب نکنید، در زیر به 6 رفتار بسیار زیان آور برای رابطه اشاره می کنیم که تا می توانید باید از انجام آن دوری کنید:
 
1) کاوش در اطلاعات خصوصی
 
اگر شک کرده اید که طرف مقابلتان به شما خیانت می کند، آیا این اجازه را به شما می دهد که ایمیل های خصوصی او را چک کنید؟ یا پیام های گوشی همراهش را بخوانید؟ یا پروفایل شخصیش را وارسی کنید؟ پاسخ همه این سوال ها منفی است.
 
هیچوقت به هیچ قیمتی نباید درایمیل ها، اس ام اس ها و شماره های طرف مقابلتان کاوش کنید. بااینکار نه تنها اعتماد او را به خودتان از بین می برید، بلکه اعتماد او را به همه آن کسانیکه ایمیل ها و اس ام اس ها را برایش گذاشته اند خدشه دار می کنید.
 
2) گفتن دروغ مصلحت آمیز
 
دروغ گفتن در یک رابطه تحت هر شرایطی بد است، گرچه همه ما همیشه اینکار را انجام میدهیم. اینکه برای جلوگیری از ناراحت شدن طرف مقابلتان به او دروغ بگویید، شاید به نظرتان تصمیم عاقلانه ای بیاید. اما واقعیت این است که وقتی آن دروغ برملا شود، که همیشه غیرقابل پیشگیری است، با اینکار چاله ای عمیقتر برای خودتان خواهید کند. وقتی گرفتار چنین موقعیتی شوید، بخواهید و نخواهید طرفتان را آزرده خاطر خواهید کرد و همه آنچه سعی داشتید با دروغ گفتنتان از آن جلوگیری کنید، به خاطر این فریبتان، حتی بدتر هم اتفاق می افتد. توصیه من این است که همیشه و در همه شرایط با طرفتان روراست و صادق باشید.
 
3) جاسوسی کردن
 
هیچوقت نباید در وسائل خصوصی طرفتان (مثل کمدش، کیف پولش، دفترچه حساب پس اندازش و ...) کنکاش کنید. علاوه بر این، هیچ طوری نمی توانید این کنجکاوی را برایش توجیه کنید. مهم نیست که به چه چیز شک کرده باشید، برای تایید یا رد آن شک نباید در وسائل شخصی طرفتان جاسوسی کنید. وسائل شخصی او جزء حریم خصوصی او هستند و باید خصوصی و محرمانه بماند مگراینکه خودش به شما اجازه دیدن آنرا بدهد. این رفتار یکی از مخرب ترین رفتارها برای برهم خوردن روابط است که به کلی اعتماد طرف مقابل را به شما خراب می کند و باعث می شود او دیگر هیچوقت نتواند به شما اعتماد و اطمینان کند.
 
4) بازی کردن نقش کارآگاه های خصوصی
 
یکی دیگر از راه های بدی که مردم سعی می کنند برای تایید رفتار مشکوک طرفشان از آن استفاده کنند این است که با تلاش برای گرفتن مچ طرف حین انجام آن عمل، نقش کارآگاه های خصوصی را بازی می کنند. این رفتار چه با رفتن در خانه او، در باشگاهش با محل کارش برای مطمئن شدن از بودن اتومبیلش در آنجا باشد یا دنبال کردن او با ماشین، عملی است که تحت هیچ شرایطی نباید مرتکب شوید. حتی اگر کاملاً مطمئن هستید که طرفتان چیزی را از شما پنهان می کند، تعقیب کردن راه پی بردن به آن نیست. اگر او متوجه شود که چندین و چند ساعت او را با ماشین دنبال می کرده اید مطمئناً هیچوقت دیگر به شما اطمینان نخواهد کرد.
 
5)  فرستادن دیگران برای انجام دستوراتتان
 
هیچوقت از یک دوست یا هر کس دیگری نخواهید که برای شما درمورد او اطلاعات جمع آوری کند. این یعنی هیچوقت کسی را نفرستید که دور و بر او بپلکد، حین کار از او عکس بگیرد، به تلفن ها و مکالمات او گوش دهد و از رمز و راز او شما را باخبر کند. همه اینکارها نه تنها اعتماد طرف مقابلتان را به شما از بین می برد بلکه بی اعتمادی شما را هم به او آشکار می کند.
 
6) چک کردن مداوم
 
یکی از مهمترین راه هایی که نشان می دهد شما به کلی به طرفتان بی اعتماد هستید، رفتارهای پارانوئیدی و وسواسی است. بااینکه تماس گرفتن با طرفتان به طور مرتب مسئله ای کاملاً نرمال است اما اگر پشت هم به او زنگ بزنید و او را چک کنید که کجاست و چه می کند اصلاً خوشایند نیست. مثلاً اگر طرفتان نتواند چند ساعت تلفنش را جواب بدهد و بعد که به گوشی همراهش دسترسی پیدا کرد ببیند که 50 بار با او تماس گرفته اید، نه تنها در نظرش فردی وسواسی جلوه می کنید که به زمین و زمان شک دارد، بلکه نشان می دهد که هیچ اعتمادی هم به او ندارید.
 
پس اگر خدای ناکرده به طرفتان مشکوک شدید که چیزی را از شما پنهان میکند، به جای اینکه مخفیانه به دنبال پاسخ آن بگردید، رک و راست با او در این رابطه صحبت کنید. حتی اگر دفعه اول که از او خواستید، نخواهد که به شما جواب درستی بدهد، بار  دوم یا سوم این احتمال وجود دارد که شانس حرف زدن در این مورد را با او پیدا کنید. یادتان باشد اگر افکارتان را آزادانه با او درمیان بگذارید خیلی بهتر از آن است که بفهمد یکی از رفتارهای بالا را مرتکب شده اید.
 
مهم نیست که چقدر عشق در رابطه تان وجود داشته باشد، اگر اعتماد نباشد، این عشق ماندگار نخواهد بود. از بین بردن اعتماد هیچوقت رابطه را جلو نمی برد. درواقع، بااینکار فقط موجب برهم خوردن رابطه می شوید. نکته آخر که ذکر نکردم بدترین رفتاری است که هر رابطه ای را به  نیستی می کشاند و آن هم خیانت است.

جبران صدمات عاطفی در زندگی مشترک

Image result for ‫عشق‬‎

کامران و مونا تا مرز طلاق پیش رفته بودند. از ازدواج آنها 12 سال می گذشت ولی متاسفانه به جایی رسیده بودند که به هیچ وجه نمی توانستند با هم ارتباط برقرار کنند و در صورت هر گونه گفتگویی کار آنها به جر و بحث و دعوا کشیده می شد. این مرحله دقیقاً همان جایی است که روانشناسان آنرا به عنوان جدایی عاطفی نام نهاده اند. آنها به راحتی برای روزها با هم صحبت نمی کردند و هیچ کاری هم به کار هم نداشتند.
 
هر یک از آنها به گوشه خلوت خود پناه می برد و از درون احساس تنهایی می کرد، اما متاسفانه شیوه های ارتباطی آنها ضعیف بود و به هیچ وجه قادر نبودند که احساسات معنوی خود را به یکدیگر انتقال دهند. می توان گفت که آنها اصطلاحاً درگیر یک "جنگ سرد" شده بودند و هر یک از طرفین منتظر بود تا طرف دیگر اولین حرکت را انجام دهد و یخ های موجود را بشکند.
 
این زوج هم مانند خیلی از زوج های دیگر توانایی رفع و جبران آسیب هایی را در طی یک درگیری به هم وارد می ساختند را نداشتند.
 
بر اساس تحقیقاتی که در زمنیه ازدواج و خانواده صورت پذیرفته است، پژوهشگران به این نتیجه دست پیدا کرده اند که دعوا و جر و بحث در هرخانواده ای وجود دارد، اما نکته ای که میان زوج های موفق و نا موفق تفاوت ایجاد می کند، توانایی جبران آسیب هایی است که در طی دعواهای خانوادگی به یکدیگر وارد می آورند.
 
هر دو طرف باید این توانایی را داشته باشند که اشتباهات خود را جبران کنند و اگر کار نادرستی انجام داده باشند، عذر خواهی کرده و اصطلاحاً از دل همسر خود در بیاورند.
 
به هر حال انسان ها جایز الخطا هستند و این امکان وجود دارد که در روابط خود به دلایل مختلف دچار اشتباهاتی شوند. ممکن است روز بدی را سپری کرده باشند، تحت فشار و استرس بی سابقه ای قرار گرفته باشند، و یا دچار سوء تفاهم شده و قضاوت نادرستی داشته باشند.
 
به جای اینکه از نظر عاطفی ارتباط خود را با طرف مقابل قطع کنید و همچنان عصبانی باقی بمانید، اگر احساس می کنید که تا حدی مقصر هستید، سعی کنید اشتباه خود را جبران نمایید.
 
و اگر هم فردی هستید که مورد آسیب و لطمه قرار گرفته اید، باید سعی کنید راهی را پیدا کنید که بتوانید عذر طرف مقابل را قبول کرده و از خطای آنها گذشت کنید. باید متوجه شوید که قصد طرف مقابل صرفاً بهبود شرایط است.
 
1- عذر خواهی کنید
 
عذر خواهی صادقانه و صمیمانه معجزه می کند. به ویژه اگر جزء افرادی باشید که معمولاً به سختی قبول می کنند که اشتباه کرده اند.
 
می توانید چیزهایی از این قبیل بگویید: متاسفم، عذر می خواهم، کاری که انجام دادم واقعاً احمقانه بود، نمی دانم چه اتفاقی برایم افتاده بود.
 
2- عواطف خود را با او در میان بگذارید
 
صادق باشید و احساساتی که باعث ایجاد عصبانیت در شما شده است را با طرف مقابل در میان بگذارید. از ترس ها، ناراحتی ها و ناامنی های خود با او حرف بزنید. زمانیکه شریک زندگیتان از احساسات درونیتان اطلاع پیدا کند، خیلی راحت تر میتواند با شما ارتباط برقرار کند تا اینکه فقط شاهد عصبانیتتان باشد.
 
در میان گذاشتن چیزهایی که در قلب و ذهنتان می گذرد، می تواند اختلاف زیادی را در بهبود رابطه ایجاد کرده و نزدیکی و صمیمت بیشتری را میان شما ایجاد کند.
 
 
می توانید بگویید: زمانیکه عصبانی می شوم واقعاً نگران دخترمان می شوم. نمیخواهم اذیتت کنم، فقط نمی دانم چرا یکمرتبه خونسردی خودم را از دست میدهم.
 
3- با نگرش همسرتان آشنا شوید
 
حتماً لازم نیست دیدگاههای او را تمام و کمال بپذیرید، فقط کافی است از آنها اطلاع داشته باشید تا در زمان بروز مشکل، با فشار و تعارض کمتری روبرو شوید. با این کار همسرتان متوجه می شود که به او اهمیت می دهید و به حرف هایش گوش میکنید. با این کار می توانید مشکلات را از دیدگاه آنها نیز تحلیل و بررسی کرده و با آنها اظهار همدردی و همفکری کنید.
 
 
می توانید بگویید: متوجه می شوم تو چه می گویی، منظورت را گرفتم، من تا کنون به قضیه اینطوری نگاه نکرده بودم.
 
 
4- مسئولیت قسمتی از اشتباهاتتان را به گردن بگیرید
 
کمتر اتفاق می افتد که در یک درگیری یکی از طرفین 100% مقصر باشد. همه جر و بحث ها مانند یک رقص دو نفره است که هر کدام از طرفین با حرکات متعدد در آن شرکت میکنند. عدم توانایی در قبول مسئولیت، حقیقتاً فرو رفتن در لاک تدافعی است و هیچ مشکلی را حل نمی کند.
 
 
می توانید بگویید: من نباید یک چنین کاری را انجام می دادم، من فکر می کنم هر دو نفرمان مقصر هستیم و به جر و بحث ها دامن زدیم، متوجه می شوم که چرا یک چنین واکنشی نسبت به من نشان دادی.
 
5- به توافق برسید
به جای اینکه بیایید و در مورد اختلافات گذشته خود با هم بحث کنید، بر روی مشکلی که به تازگی برایتان اتفاق افتاده تمرکز کنید و سعی کنید که آنرا حل نمایید. به عنوان مثال شاید شیوه های تربیتی شما دو نفر متفاوت باشد، اما بر روی این مسئله که باید فرزندان سالمی را تربیت کرده و تحویل جامعه دهید با هم به توافق می رسید.
 
می توانید بگویید: ما هدف مشترکی داریم، شاید بر روی تکنیک های به کار گرفته شده با هم توافق نداشته باشیم اما هر دو به دنبال یک نتیجه هستیم.
 
6- قول بدهید که رفتارتان را عوض می کنید
 
متاسفم اما اگر دائماً بخواهید رفتارهای زننده خود را تکرار کنید، کار به جایی نمیبرید. باید رفتار خود را تغییر دهید که طرف مقابل بتواند قبول کند که شما در شرف تغییر کردن هستید.
 
چیزهایی از این قبیل بگویید: از این به بعد قول می دهم که نیم ساعت زودتر از خواب بلند شوم، اگر خواستم دیر بیایم حتماً زنگ می زنم و اطلاع می دهم، از این به بعد در میهمانی ها در خوردن نوشیدنی زیاده روی نمی کنم.

5 مرحله تکامل عشق

Image result for ‫عشق‬‎

عشق میان دو فرد طی چندین مرحله متفاوت تکامل می یابد که به منظور بقای عشق هر کدام ازاین مراحل اهمیت خاص خود را دارا میباشد این مراحل شامل:
 
مجذوب شدن، دلربایی، هوس (اشتیاق مفرط)، صمیمیت و تعهد است:
 
1- مرحله مجذوب شدن
 
واکنش مثبت نسبت به یک شخص است که خود به دو مرحله تقسیم بندی میگردد:
 
* مجذوب شدن فیزیکی: هنگامی روی می دهد که جسم شما نسبت به یک شخص از خود واکنش نشان میدهد. واکنشهایی همچون: افزایش ضربان قلب، افزایش درجه حرارت بدن، تعریق کف دستها و دلهرگی. این مرحله سطحی ترین و ابتدایی ترین مرحله عشق میباشد اما در عین حال یکی از قدرتمند ترین عوامل است.
 
* مجذوب شدن عاطفی: هنگامی که اوضاع و احوال مساعد و مطلوب باشد شکل میگیرد. پس از آنکه شما از لحاظ فیزیکی مجذوب شخصی گردید سپس باب گفتگو را با وی خواهید گشود و اگر متوجه شدید که اشتراکاتی با یکدیگر دارا میباشید از قبیل سرگرمیها، طرز تفکر، ایدئولوژی، شغل، تحصیلات، علایق و دیگر زمینه های مشترک سپس از لحاظ احساسی مجذوب یکدیگر خواهید گشت.
 
همچنین مجذوب شدن از لحاظ عاطفی حتی میتواند در فقدان مجذوب شدن از لحاظ فیزیکی نیز به وقوع بپیوندد. در این صورت پیوند و رابطه مستحکم تری ممکن است میان دو فرد ملاقات کننده پدید آید. زیرا پیشداوریها و پیش فرضهای مبتنی بر ظاهر فیزیکی دیگر وجود نخواهند داشت.
 
 
2- دلربایی
در اصل به عمل تلاش برای تاثیرگذاری و جلب توجه و نظر فردی دیگر توسط توجه متقابل و اهدای هدایا و غیره اطلاق میگردد. دلربایی نیز دو قسم است:
 
 
دلربایی خودخواهانه و دلربایی غیر خودخواهانه و با خلوص نیت.
 
دلربایی خود خواهانه: هنگامی روی میدهد که شما اقدام به اعمال رمانتیک میزنید صرفا بمنظور منفعت شخصیی خودتان. مانند هدیه دادن برای تحت تاثیر قرار دادن شریک خود. در واقع شما دلربایی را بعنوان یک آلت و به عنوان معامله بکار میبرید.
 
دلربایی خالصانه:هنگامی روی میدهد که شما تنها برای دلخوشی و لذت شریکتان دست به اعمال رمانتیک میزنید. شما نیز تنها از خوشحالی و لذت شریک خود ابراز خوشنودی میکنید.
 
دلربایی (و یا عشق) خودخواهانه خیلی زود به سردی گراییده و زایل میگردد. اما دلربایی ( و یا عشق) عاری از هر گونه خودخواهی تداوم خواهد یافت. از آنجایی که دلربایی و رمانتیک بودن یک عمل میباشد بسیاری از افراد که مدت زیادی را با یکدیگر گذرانده اند آن را به دست فراموشی میسپارند اما با تلاش آگاهانه قادر خواهند بود شعله های آن را مجددا افروخته سازند.
 
 
3- مرحله هوس(اشتیاق مفرط)
آرزوی داشتن فردی، تا آن حد که جدایی از آن فرد غیر ممکن میگردد. این هنگامی است که رابطه احساسی مبدل به رابطه فیزیکی میگردد. این مرحله بسیار حائز اهمیت است. این مرحله لحظه ای است که رابطه به یک دو راهی منشعب میگردد که دو فرد میباید یکی از آن دو راه را برای ادامه مسیر برگزینند: یک راه که به تباهی می انجامد و مسیر دیگر که به مرحله والاتر منتهی میگردد.
 
 
4- مرحله صمیمیت
به یک ارتباط تنگاتنگ و بسیار نزدیک اطلاق میگردد. دو فرد افکار، عقاید، احساسات و رویاهایشان را با یکدیگر قسمت میکنند. در یک صمیمت حقیقی چیزی برای پنهان ساختن از یکدیگر وجود نخواهد داشت. صمیمیت یک پدیده ناگهانی نبوده بلکه یک روند تدریجی و پیشرونده میباشد که هیچگاه متوقف نمیگردد. هرگاه صمیمیت در یک رابطه وجود نداشته باشد ممکن است آن رابطه برای مدتی دوام بیاورد اما همیشگی نخواهد بود.
 
 
5- مرحله تعهد
به التزام برای صادق و وفادار ماندن به همسر خود در سراسر سختیها و خوشیهای زندگی اطلاق میگردد. اگر شما قادر بوده اید تا این مرحله از عشق پیشروی کنید پس چرا میخواهید به همه چیز پشت پا بزنید؟ به یکدیگر گوش دهید، با یکدیگر سازش کنید و به خاطر داشته باشید که برای دستیابی به این مرحله و موفقیت مسیر دشواری را پیموده اید. بنابراین قدر جایگاه خود را بدانید.


اعتیاد به رایانه و خشونت جوانان



اما در جامعه کنونی به دلیل نبود فرهنگ لازم، عوارض ناشی از استفاده بازی های رایانه ای و اینترنت تخریبی است و والدین باید در انتخاب نوع بازی های رایانه ای و همچنین فعالیت های اینترنتی فرزندان کنترل لازم را داشته باشند وهمان طور که می دانید بازی های آموزشی و خلاق کمتر تولید و وارد کشور می شود و این در حالی است که بیشتر بازی های پرخاشگرانه وارد بازار کشور می شود.


کودکان و نوجوانانی که در مدت زمان های طولانی مشغول بازی های پرخاشگرانه می شوند پس از مدت زمانی دچار نارحتی های روحی و عصبی شده و سعی می کنند اعمالی شبیه رفتارهای مشاهده شده در بازی های رایانه ای داشته باشند.

اغلب بازی های رایانه ای موجود خشونت آمیز است و استفاده بیش از حد آن باعث بروز رفتارهای خشن در قشر جوان می شود، بنابراین والدین باید تا حد امکان از استفاده بیش از حد فرزندان خود از این بازی ها ممانعت کنند.


گرچه استفاده بیش از حد از بازی های رایانه ای بخصوص بازی های خشونت آمیز برای کودکان و نوجوانان مخرب است اما برخی بازی ها منجر به رشد خلاقیت فکری کودکان نیز می شود و استفاده آنان برای کودکان و نوجوانان بلامانع است.

اضطراب تا کجا طبیعی است ؟




آقای دکتر!‌روان‌پزشکان همیشه از اضطراب به عنوان یک اختلال مهم و شایع یاد می‌کنند. سوال من این است که آیا چیزی تحت عنوان اضطراب طبیعی هم وجود دارد؟ 


ـ برای پاسخ به این سوال ابتدا لازم است تعریفی از اضطراب داشته باشیم. اضطراب احساسی منتشر، ناخوشایند و مبهم است که با یک یا چند احساس جسمی همراه می‌شود. در واقع، یک علامت هشدار است که خبر از خطری قریب‌الوقوع می‌دهد و شخص را برای مقابله آماده می‌سازد. پس می‌توان نتیجه گرفت که یک محرک بسیار قوی است. البته میزانی از این اضطراب برای رشد و تکامل انسان لازم است که به آن اضطراب طبیعی می‌گوییم و زمانی است که شدت عکس‌العمل متناسب با مقدار خطر باشد و شخص وادار ‌شود که با موفقیت، این خطر را از سر بگذراند. 


▪ چه وجه تمایزی بین این دو نوع اضطراب وجود دارد؟

ـ در اضطراب بیمارگونه که به‌عنوان یک اختلال تلقی می‌شود، شدت عکس‌العمل فرد متناسب با مقدار خطر نیست و توام با تعارض است و ضمنا مداوم و تکراری است ولی در اضطراب طبیعی، شخص برای مدتی محدود علایم اضطراب را حس می‌کند و تعارضی هم در آن دیده نمی‌شود.


▪ ممکن است در مورد اضطراب طبیعی چند مثال بزنید؟ 

ـ بله، مثلا بعضی دانش‌آموزان علی‌رغم مطالعه خوب و کسب نمرات قابل قبول نزدیک امتحانات دچار اضطراب می‌شوند و پس از اتمام آن به حال عادی برمی‌گردند و یا افراد معتقد و باایمان در انجام تمام کارهایشان دغدغه روز قیامت و پاسخگویی در مورد اعمال خویش را دارند که باعث می‌شود در رفتارهای منفی خود تجدیدنظر کنند اما این زندگی آنها را به هم نمی‌ریزد. یک مثال دیگر هم در مورد پسر و دختری است که قصد ازدواج دارند و در طول مدتی که برنامه‌ریزی مراسم خود را انجام می‌دهند، اضطراب چگونگی برگزار شدن و مشکلات احتمالی را دارند ولی با تلاش و همفکری آن را برطرف می‌نمایند. این‌‌گونه اضطراب‌ها طبیعی تلقی می‌شود. 


▪ می‌شود گفت اضطراب، نوعی از ترس است؟

ـ ببینید؛ ترس حالتی است در پاسخ به خطری معلوم، بیرونی و معین با یک منشا غیرتعارضی، در صورتی که اضطراب در پاسخ به تهدیدی پیدا می‌شود که نامعلوم، درونی و مبهم است و از تعارض منشا گرفته است. به‌طور مثال موقعی که شما قصد عبور از خیابانی را دارید که اتومبیل‌ها در آن با سرعت تردد می‌کنند، دچار ترس می‌شوید ولی دانش‌آموز موقع رفتن به جلسه امتحان دچار اضطراب می‌شود زیرا در اولی یک عامل بیرونی و معلوم ولی در دومی یک عامل درونی و نامشخص وجود دارد. 


▪ چه‌طور باید با اضطراب برخورد کنیم تا به حداقل برسد؟

ـ به طور کلی، از دو روش برای برطرف کردن اضطراب استفاده می‌شود: روش‌های مقابله‌ای و مکانیسم‌های دفاعی. مقابله‌ای‌ها، خودآگاه و با اراده فرد انجام می‌شوند ولی دفاعی‌ها، ناخودآگاه صورت می‌گیرند و با این روش‌ها، شخص، خودش را در مقابل صدمات بعدی حفظ می‌کند.


▪ ممکن است مثالی بزنید تا موضوع، ساده‌تر شود؟

ـ مثلا دانش‌آموزان برای برطرف کردن اضطراب امتحان، سعی در مطالعه بیشتر و تلاشی جدی‌تر دارند و زمان بیشتری را برای دروس سخت‌تر در نظر می‌گیرند و یا افرادی که اضطراب روز قیامت را دارند، سعی می‌کنند مومنانه‌تر زندگی کنند. در این دو مثال، افراد از مکانیسم‌های مقابله‌ای خودآگاه استفاده می‌کنند. اما مکانیسم‌های دفاعی که به طور ناخودآگاه توسط افراد استفاده می‌شوند، چند نوع هستند: انکار کردن، واپس زدن، توجیه کردن و ... که البته همین سه نوع که گفتم بیشتر از سایر انواع مورد استفاده قرار می‌گیرد.


▪ پس در باره همین سه مکانیسم مثال بزنید لطفا.

ـ مثلا در مورد مکانیسم‌ دفاعی انکار؛ زمانی که خبر بدی به ما می‌دهند علی‌رغم اطمینان نسبی از صحت آن گاهی در وهله اول فورا آن را انکار می‌کنیم و می‌گوییم امکان ندارد و احیانا دلیلی هم می‌آوریم. 

در مورد مکانیسم‌ دفاعی واپس زنی؛ زمانی که والدین برخورد تنبیهی و بدی با فرزندشان دارند، گاهی فرزند قصد پاسخگویی و مقابله به مثل دارد ولی به خاطر حرمت آنها، در خودش می‌ریزد و به نوعی واپس‌زنی می‌کند و با این کار موقتا آرام می‌شود. 

در مورد مکانیسم دفاعی توجیه کردن؛ زمانی که دانش‌آموز در مورد دیر آمدن، غیبت کردن و یا به خاطر نمراتش مورد سرزنش قرار می‌گیرد، ناخودآگاه توجیهی برای کار خود بیان کرده و از یک فشار روانی نجات پیدا می‌کند. 

▪ در بخشی از صحبت‌تان از علایم جسمی اضطراب گفتید؛ منظورتان چه علایمی بود؟ 

ـ علایم قلبی‌عروقی (تپش قلب، درد جلوی قلبی و احساس فشار در قفسه سینه)، علایم تنفسی (افزایش دفعات تنفس، تنگی نفس و احساس خفگی)، علایم گوارشی (دل‌درد، اسهال، تهوع و استفراغ، احساس مالش رفتن سر دل)، علایم ادراری (تکرر ادرار)، علایم عمومی (سفید یا قرمز شدن صورت، تعریق، درد ناحیه پشت). البته اضطراب، علایم روانی هم دارد: اختلال در تمرکز، بی‌قراری، احساس خستگی، لکنت زبان، بی‌خوابی، عجول بودن، عصبانیت و بی‌حوصلگی. 


▪ اضطراب در کودکان هم همین علایم را دارد؟ 

ـ نه، اضطراب در کودکان بیشتر به صورت ناخن جویدن، کابوس دیدن، شب ادراری، راه رفتن و حرف زدن در خواب، دندان ساییدن در خواب و بهانه‌جویی خود را نشان می‌دهد که متاسفانه بیشتر والدین به آن بی‌توجه هستند. 




▪ برای کاهش اضطراب چه توصیه‌ای دارید؟ 

ـ تسلط داشتن بر زندگی، برنامه‌ریزی در کارها، حمایت افراد خانواده و دوستان خوب، انعطاف‌پذیر بودن در برخورد با دیگران و اتفاقات زندگی، امیدواری، هدفمند بودن، داشتن سرگرمی در زندگی، علاقه‌مندی به یک فرد یا گروه، فعال و شاغل بودن و تغذیه خوب و به موقع مهم‌ترین توصیه‌های کلی و مفید در این خصوص است.

 

دکتر مجید سلطانی


مطالب پیشنهادی:

مشکلات نظام سلامت در کشور ایران

مشکلات موجود در سیستم واردات وصادرات

نحوه ارائه خدمات بهداشتی درمانی در برخی کشورهای دنیا

نقش سازمانهای بیمه گر اجتماعی و خصوصی در اقتصاد سلامت

http://maktoobshop.com



روش هایی برای تربیت کودک خلاق


 این ابعاد عوامل تعیین کننده و اساسی یک انسان هستند که از دوران کودکی پایه‌گذاری و شکل می‌گیرند.  با توجه به اهمیت هر یک از این موضوعات در این یادداشت سعی می گردد که تاکید بیشتری بر رشد شناختی کودکان صورت گیرد.به طور کلی رشد شناختی عبارت است از رشد فرد در طول زمان ، یعنی بالیدگی فرایند های فکری عالی تر از دوران طفولیت تا بزرگسالی . ضمن اینکه درگیری والدین در زندگی کودکان به آنها در رشد شناختی شان کمک خواهد کرد. فعالیتهای شناختی به توانایی های یک کودک برای درگیری و پردازش اطلاعات کمک می کند. پیشرفت شناختی شامل یک سری فعالیتهایی است که به اطفال و نوپایان از طریق مهارتهای حل مساله، استدلال، تفکر و حافظه کمک می کند.این مقاله راهکارهایی را برای شما فراهم می کند تا بتوانید رشد شناختی کودکان خود را ارتقاء دهید:

اسباب بازی

بر اساس تئوری رشد شناختی پیاژه، از مراحل طفولیت، بچه ها شروع به تشخیص این امر می کنند که برای کنش های آنها یک سری دلایل و نتایج وجود دارد. برای مثال اگر کودک دکمه روی اسباب بازی را فشار دهد آنگاه صدایی شنیده می شود و یا اگر یک شی را بردارد و در محل صحیحی قرار دهد مهارتهای حرکتی ظریف و درشت خود را توسعه خواهد داد. مهارتهای حرکتی ظریف در ارتباط با چشم ها و انگشت هاست در حالی که مهارتهای حرکتی درشت در ارتباط با ماهیچه ها برای برداشتن شی، قدم زدن، دویدن و ایستادن است. لذا اسباب بازی مولفه های مورد نیاز برای رشد رفتاری – شناختی نوزادان و کودکان را فراهم می کند. 

استفاده از اشیا

گروهی از اشیا یا چیزهای دیگر را انتخاب کنید که شباهتهای اساسی به یکدیگر دارند. در میان این گروه شی را قرار دهید که در آن ویژگی مشترک با بقیه نیست و از کودک بخواهید آن شی را که با بقیه تفاوت دارد در بین گروه انتخاب کند. مثلا چند شی دایره‌ای شکل انتخاب کنید و در بین آنها یک مکعب مربع قرار دهید. برای این آزمایش نیز می‌توانید از خود اشیا ، تصاویر آنها یا نام بردن اسامی ، آنها استفاده کنید. ولی توجه داشته باشید کودکان کوچکتر به دلیل این که رشد حافظه آنها به اندازه کودکان بزرگتر نیست نمی‌توانند در روش نام بردن وسایل عملکرد خوبی داشته باشند.

 

استفاده از پازل ها

پازل ساده‌ای تهیه کنید و اجزایی از این تصاویر را حذف کنید. از کودک خود بخواهید بگوید تصویر مورد نظر چه اشکالی دارد. تصاویری که انتخاب می‌کنید معمولا تصاویر ساده‌ای خواهد بود که کودک با آنها آشنایی داشته باشد. مثل چهره یک آدمک که دهان و لبها حذف شده است یا ساعتی که عقربه ندارد یا میزی که پایه ندارد. کودکان به موازات رشد شناختی خود به تدریج این توانایی را بدست می‌آورند که بتوانند اجزای حذف شده در تصاویر پیچیده را شناسایی کنند. بر این اساس کودکان کوچکتر مثلا 6 - 5 ساله‌ها معمولا نقص در تصاویر مربوط به اشیا آشنا و عینی را راحت‌تر شناسایی می‌کنند. با بالا رفتن سن کودک می‌توان تصاویر پیچیده‌تر مثل مناظر و ... را مورد استفاده قرار داد. 

هیجان و نظم و ترتیب

 هیجان(ابراز احساسات از طرف والدین) و نظم و ترتیب(وجود ثبات در رفتار والدین) پایه و اساس رشد شناختی یک کودک هستند. اریک اریکسون روان شناس و روانکاو رشد، شرح داده است که اطفال به مرحله ای به نام اعتماد در برابر عدم اعتماد وارد می شوند که به معنای این است که کودکی که از طرف والدین خود پذیرفته نشود(پس زده شود) و یا مورد آسیب قرار گیرد احتمالا دچار افسردگی می شود و شخصی بی اعتماد می گردد در حالی که اگر کودک از جانب والدین مورد پذیرش قرار گیرد توانایی اعتماد کردن به اطرافیان را در آینده خواهد یافت.

همچنین این تئوری در مورد مرحله دوم رشد یعنی خودگردانی در برابر شرمساری می گوید: والدینی که به طور متعادل از تقویت و تنبیه استفاده می کنند به فرزند خود خودگردانی را می آموزند. والدینی که نوپایان را محدود و نکوهش می کنند باعث رشد عدم اعتماد به نفس و خودشکوفایی در آنها می شود. توجه کافی و تادیب متعادل و به موقع فرزندان فعالیتهایی هستند که برای رشد شناختی فرزندان بسیار مفید خواهند بود.


 کتاب

والدینی که برای کودکشان کتاب می خوانند ، به رشد مهارتهای شنوایی و پرورش بینش در آنها کمک می کنند. بر اساس نتایج عملی اگر والدین به طور مکرر با فرزندان صحبت کنند آنها حرف زدن را خیلی زودتر یاد می گیرند.

خواندن و اشاره کردن به کلمات و تصاویر، صحبت کردن را به کودکان می آموزد. تشویق کودک به حرف زدن به او اعتماد و اطمینان می بخشد. کتابها بخش مهمی از رشد کودکان هستند زیرا به انها کمک می کند کلمات جدیدی را یادگرفته و خواندن را به انها می آموزد. به والدین توصیه می گردد که داستانهایی برای کودک انتخاب کنید و با تغییراتی که در آنها ایجاد می‌کنید منتظر پاسخ و واکنش کودک بمانید.

توجه کنید این تغییرات متناسب با سطح سنی کودک باشد و بیان کننده مسائل غیر عادی و غیر طبیعی باشد. برای مثال:

....یک روز یکی از ماهیها در حالی که بازی می‌کرد افتاد زمین و یکی از پاهایش زخمی شد. دوستانش به کمک او آمدند و پای او را پانسمان کردند....


مطالب پیشنهادی:

 بیمه های مکمل بر قشرهای آسیب پذیر چه تاثیری دارد؟

ارتباط بین فعالیت فیزیکی و کاهش بیماریها چیست؟
چگونه عملکرد فیزیولوژیکی و روانی میانسالان افزایش می یابد؟

آمادگی سازمانهای غیر دولتی در حوادث و بلایا

http://maktoobshop.com

بالا بردن اعتماد به نفس کودکان


برای جواب دادن به سوالاتشان وقت بگذارید. پرسش هایشان برداشت آنها از دنیای خارج و احساساتشان است که با نشان دادن آنها سعی در برطرف کردن مشکلاتشان کنید، همه این کارها پیش زمینه ای برای انعطاف پذیری کودکان است. اگر فرزندتان احساس کند که سؤال هایش احمقانه و خسته کننده به نظر می رسد، از مطرح کردن آنها منصرف می شود.

 

اگر بعضی اوقات شما چیزی می گویید یا کاری را بدون دلیل برای مدت ها انجام می دهید و نتیجه ای نمی گیرید، کمی تأمل کرده و به روش های دیگری که می توانید انجام دهید فکر کنید، بدون هیچ درگیری و کشمکشی به نتیجه مطلوب و دلخواه خواهید رسید. قوانین آرام و ثابتی در مورد غذا خوردن کامل یا دست شستن پیش از غذا کار را راحت می کند. و بدین معنا نیست که در مقابل فرزندتان کوتاه بیایید یا او را بد عادت و لوس کنید. با به کارگیری از این روش به آنها یاد می دهید که برای فائق آمدن بر مشکلات روش های متعددی وجود دارد و از اشتباهات خود می توانید چیزهای جدید یاد بگیرید. اگر شما در رفتارتان تجدید نظر کنید، فرزندتان نیز درست مثل شما سعی می کند هنگام رویارویی با مشکلات زندگی از روش های متفاوتی استفاده کند تا بتواند بر آنها پیروز شود.

 

تمام توجه و حواستان را روی او متمرکز کنید. وقتی کودکان متوجه می شوند که والدینشان از بودن با آنها لذت می برند، احساس عشق و علاقه زیادی می کنند. این حس خاص، مکمل و لازمه اعتماد به نفس آنهاست. در حقیقت، مطالعات نشان می دهد که کودکانی که در دوران کودکی خود بر مشکلاتشان پیروز می شوند کسانی هستند که خود را به راستی باور کرده اند.

به کودکان اجازه دهید که در برطرف کردن مشکلاتشان، تصمیم گیرنده باشند. مسئله ای که بیشتر والدین با آن روبرو هستند این است که به غلط تمایل دارند خیلی سریع فرزندانشان را از مخمصه نجات دهند.

حتی اگر 15 دقیقه در روز توجه کامل خود را به فرزندتان معطوف کنید کافی است. فرض کنید والدین کودکی 5 ساله هر شب در کنار او بازی می کنند، ولی هر وقت که تلفن زنگ می زند، بازی را قطع کرده و مشغول جواب دادن به تلفن می شوند. به تدریج، کودک متوجه می شود که تلفن از او خیلی مهم تر است و برای نشان ندادن ناراحتی اش، خود را با دیدن فیلم سرگرم می کند.

 

سعی کنید اشتباه کودکان را با تجربه کردن خودشان، برطرف کنید. کودکانی که والدینشان نسبت به خطاهای آنها بیش از حد حساسیت نشان می دهند، ریسک پذیری کمتری داشته و در نهایت به خاطر اشتباهشان توسط دیگران سرزنش می شوند.

تجربه کردن

 والدین باید خیلی با این مسائل راحت تر برخورد کنند به طور مثال اگر فرزندتان برای سومین بار شیرش را روی صندلی می ریزد، خود را کنترل کنید و به خود بگوئید که این کار برای کودکان در این سن طبیعی است و با بزرگ شدن آنها، این مسئله نیز حل می شود. با این روش فرزندتان را برای حل کردن مشکلش آماده می کنید. اگر می خواهید به فرزندتان دوچرخه سواری یاد دهید، بگوئید که چگونه تعادل خود را حفظ کند و اکثر بچه ها بار اول زمین می خورند. به کودکان اجازه دهید که در برطرف کردن مشکلاتشان، تصمیم گیرنده باشند. مسئله ای که بیشتر والدین با آن روبرو هستند این است که به غلط تمایل دارند خیلی سریع فرزندانشان را از مخمصه نجات دهند.

 

در همه شرایط او را بپذیرید. ابراز محبت به کودکی که پیوسته بی تربیت، ناسازگار و بدخلق است، همچون بیشتر کودکانی که دوران بلوغ را سپری می کنند، سخت است. جالب است بدانیم در این زمان است که او به محبت بیشتری نیاز دارد. والدینی که هم در دوران سرکشی و ستیز کودکان و هم در دورانی که کودکان نوپا می باشند و از شیرینی خاصی برخوردارند به آنان توجه می کنند در واقع پایه عزت نفس کودکانشان را می سازند. وقتی را که با کودکتان می گذرانید یکی دیگر از مواردی است که برای تقویت عزت نفس او مهم است.


مطالب پیشنهادی:

ورزش های مخصوص افراد مبتلا به بیماران قلبی و دیابت کدامند؟
تکنیک های توان بخشی ورزشی در بیماران مبتلا به آسم
کدامند؟

ورزش های مفید برای بیماران مبتلا به آلزایمرچیست؟
ایجاد تعادل در بیماران مبتلا به ام اس

http://maktoobshop.com

 

ریشه شیطنت کودکان کجاست؟


شیطنت کودکان,روانشناسی کودکان

 

 شاید شما هم این موضوع را شنیده باشید که در گذشته های نه چندان دور بسیاری از کودکان به دلیل آنچه بی توجهی، شیطنت و یا بازیگوشی نامیده می شد در دوران دبستان کنار گذاشته می شدند.
والدین و آموزگاران نمی دانستند که با مشورت با یک متخصص می توانند به این بچه ها کمک کنند و آنها را با شرایطی عادی به گروه همسالان خود بازگردانند. آنچه این کودکان را از دیگر همسالان خود متمایز می کرد «اختلال بیش فعالی» خوانده می شود.
بیش فعالی که به اختصار ADHD خوانده می شود نوعی اختلال شایع است که حدود هشت تا 10 درصد کودکان را مبتلا می کند. این بیماری در پسران شایعتر از دختران است که هنوز دلیل اصلی آن مشخص نشده است. ویژگی های اولیه بیش فعالی از سال های اولیه رشد یعنی قبل از ورود به مدرسه شروع می شود.
بیش فعالی دارای ویژگی های بارزی است که شامل پرتحرکی، کمبود توجه و تمرکز، بروز اعمال ناگهانی و غیرقابل پیش بینی می شود. این اختلال سه نوع است؛ در گونه اول که کودک فقط در توجه و تمرکز مشکل دارد.
در نوع دوم فقط پرتحرکی دیده می شود و بالاخره نوع ترکیبی که کودک هم پرتحرک است و هم مشکل توجه و تمرکز دارد این اختلال در کودکان دبستانی و در پسرها سه تا پنج برابر شایع تر از دختران است و بیشتر در پسران اول خانواده مشاهده می شود.
معمولا اختلال از سه سالگی به بعد تشخیص داده می شود. کودکان مبتلا در دوره شیرخواری اکثرا پرتحرک هستند و دست ها و پاهای خود را زیاد حرکت می دهند؛ کم خواب، کم غذا هستند و زیاد گریه می کنند.
تشخیص بیش فعالی
برخی از والدین با دیدن پرتحرکی فرزندان خود به بیش فعالی آنها مشکوک می شوند اما باید دانست که جنب و جوش زیاد نشانه قانع کننده ای برای این اختلال نیست. ناتوانی در تمرکز و نداشتن صبر در گوش کردن، ناتوانی در توجه به جزئیات، ناتوانی در انجام تکالیف مدرسه و سایر وظایف محوله، بی دقتی و بی نظمی، گم کردن مدام وسایل، بی قراری (معمولا نشستن آرام در یک جا برای این کودکان مشکل است) و ناتوانی در انتظار کشیدن از دیگر علائم این اختلال است.
کودکان بیش فعال احساس خطر نمی کنند و به کارهای خطرناک علاقه نشان می دهندن که گاهی اطرافیان این موضوع را نشانه شجاعت کودک به حساب می آورند در صورتی که این مورد یکی از علائم بیش فعالی به شمار می آید.
تشخیص بیش فعالی با یک آزمون خاص امکانپذیر نیست. مجموعه ای از این علائم باید (حداقل در مدت شش ماه) مورد بررسی قرار بگیرد. کودک این موارد را معمولا قبل از هفت سالگی نشان می دهد. همچنین کودکی که دارای این نشانه هاست با رفتارهایش اطرافیان خود را در محیط های مختلفی مانند مدرسه یا خانه دچار مشکل می کند و حتی با گروه دوستان و همسالان خود نیز به راحتی کنار نمی آید.
در مقابل این دسته از پدر و مادرها، والدینی هستند که نمی خواهند مشکل کودک خود را بپذیرند و معمولا با بهانه آوردن از هشدارهای معلمان و سایر اطرافیان طفره می روند. این افراد از درمان این اختلال واهمه دارند و گمان می کنند داروهایی که توسط پزشک تجویز می شود برای فرزندشان عوارض دارد. این در حالی است که اگ راین کودکان در زمان مناسب درمان نشوند، نمی توانند در امور آموزشی و فعالیت های اجتماعی خود موفق عمل کحنند و ممکن است برای خودو اطرافیانشان مشکل آفرین باشند.
دلایل بیش فعالی
علت به وجود آمدن بیش فعالی احتمالا ترکیبی از عوامل ژنتیکی و محیطی است. احتمالا این کودکان در بخش های مربوط به توجه و تمرکز در مغز دچار نقس جزئی هستند. از عواملی که می توانند در بروز این اختلال موثر باشند سیگار کشیدن و یا مصرف الکل در دوران بار داری توسط مادر است.
حتی استنشاق تحمیلی دود سیگار توسط مادر باردار، باعث اختلال در رفتار کودک می شود. استرس مادر هم با این موضوع ارتباط دارد. تحقیقاتی که در این زمینه انجام شده باینگر این است که این اختلال معمولا در خویشاوندان نزدیکاین افراد هم وجود دارد.
مسمومیت ناشی از سرب حاصل از دود اتومبیل و آلودگی هوا، غذاهای محتوی مواد افزودنی مثل شیرین کننده های مصنوعی و یا رنگ دهنده های خوراکی، مواد جلوگیری کننده از فاسد شدن غذا که در بعضی از غذاهای آماده وجود دارد، نیز در ایجاد این اختلال سهیم هستند.
در صورت بی توجهی به کودکان بیش فعال و معالجه نشدن آنها احتمال اینکه این افراد در آینده به افسردگی مبتلا شوندو یا در نوجوانی رفتارهای ضد اجتماعی و گاه بزهکارانه داشته باشند زیاد است. بنابراین به والدین توصیه می شود که حتما در دوران کودکی برای معالجه فرزند خود اقدام کنند. این بیماری دردوران مدرسه بیشتر مشکل آفرین می شود زیرا کودک تمرکز کافی برای گوش دادن به درس ندارد و مدام برای بیرون رفتن از کلاس اجازه می خواهد. این بچه ها نمی توانند آرام روی صندلی بنشینند، معمولا پرحرف هستند و مدام سر کلاس با دوستان خود حرف می زنند و این موضوع باعث می شود از لحاظ تحصیلی با مشکل مواجه باشند.
والدین باید به رفتار کودکان خود دقت داشته باشند و تنها در صورتی که مجموعه از این نشانه ها را در مدت طولانی مشاهده کردند با یک متخصص مشورت کنند. در غیر اینصورت نمی توان به هر کودک پرتحرک برچسب بیش فعالی زد.
درمان بیش فعالی
درمان سریع برای ADHD وجود ندارد اما علائم آن قابل شناسایی و کنترل هستند. بهتر است والدین برای کمک کردن به خود و کودکشان در مورد این اختلال اطلاعات بیشتری کسب کنند. همچنین برنامه تربیتی ویژه ای را متناسب با نیازهای فرزند خود طرح ریزی کنند. درست است که کنار آمدن با کودکان بیش فعال کار ساده ای نیست اما والدین باید بدانند که این افراد ذاتا بد نیستند اما بدون مصر ف دارو و رفتار درمانی نمی توانند رفتار خود را کنترل کنند.
در این مورد خانواده، معلم و مدرسه باید با یکدیگر همکاری داشته باشند. والدین باید از تنبیه بدنی کودک خود جدا خودداری کنند و با او با محبت رفتار کنند. دارودرمانی هم در صورت تجویز پزشک کمک بسیاری به این دسته از کودکان می کند.
مطالعات نشان داده است رژیم های غذایی هم می تواند برای کمک به این افراد کارساز باشد. آنها باید از زیاده روی در مصرف شکر و غذاهای حاوی آن مانند کیک، شیرینی، شکلات، بیسکویت و نوشابه های شیرین که تحریک کننده هستند خودداری کنند.
تعدادی از کودکان بیش فعال و کم توجه تا بزرگسالی با این مشکل دست و پنجه نرم می کنند؛ حتی ممکن است در برخی از بالغین برای نخستین بار تشخیص اختلال بیش فعالی داده شود که البته معمولا سابقه آن از کودکی وجود دارد. این افراد در سنین بالاتر کمتر با مشکل پرتحرکی روبرو هستند و بیشتر احساس بیقراری می کنند.

منبع:7subh.blogfa.com



مطالب پیشنهادی:

ورزش های مخصوص افراد مبتلا به بیماران قلبی و دیابت کدامند؟
تکنیک های توان بخشی ورزشی در بیماران مبتلا به آسم
کدامند؟

ورزش های مفید برای بیماران مبتلا به آلزایمرچیست؟
ایجاد تعادل در بیماران مبتلا به ام اس

http://maktoobshop.com

 

ریشه شیطنت کودکان کجاست؟


شیطنت کودکان,روانشناسی کودکان

 

 شاید شما هم این موضوع را شنیده باشید که در گذشته های نه چندان دور بسیاری از کودکان به دلیل آنچه بی توجهی، شیطنت و یا بازیگوشی نامیده می شد در دوران دبستان کنار گذاشته می شدند.
والدین و آموزگاران نمی دانستند که با مشورت با یک متخصص می توانند به این بچه ها کمک کنند و آنها را با شرایطی عادی به گروه همسالان خود بازگردانند. آنچه این کودکان را از دیگر همسالان خود متمایز می کرد «اختلال بیش فعالی» خوانده می شود.
بیش فعالی که به اختصار ADHD خوانده می شود نوعی اختلال شایع است که حدود هشت تا 10 درصد کودکان را مبتلا می کند. این بیماری در پسران شایعتر از دختران است که هنوز دلیل اصلی آن مشخص نشده است. ویژگی های اولیه بیش فعالی از سال های اولیه رشد یعنی قبل از ورود به مدرسه شروع می شود.
بیش فعالی دارای ویژگی های بارزی است که شامل پرتحرکی، کمبود توجه و تمرکز، بروز اعمال ناگهانی و غیرقابل پیش بینی می شود. این اختلال سه نوع است؛ در گونه اول که کودک فقط در توجه و تمرکز مشکل دارد.
در نوع دوم فقط پرتحرکی دیده می شود و بالاخره نوع ترکیبی که کودک هم پرتحرک است و هم مشکل توجه و تمرکز دارد این اختلال در کودکان دبستانی و در پسرها سه تا پنج برابر شایع تر از دختران است و بیشتر در پسران اول خانواده مشاهده می شود.
معمولا اختلال از سه سالگی به بعد تشخیص داده می شود. کودکان مبتلا در دوره شیرخواری اکثرا پرتحرک هستند و دست ها و پاهای خود را زیاد حرکت می دهند؛ کم خواب، کم غذا هستند و زیاد گریه می کنند.
تشخیص بیش فعالی
برخی از والدین با دیدن پرتحرکی فرزندان خود به بیش فعالی آنها مشکوک می شوند اما باید دانست که جنب و جوش زیاد نشانه قانع کننده ای برای این اختلال نیست. ناتوانی در تمرکز و نداشتن صبر در گوش کردن، ناتوانی در توجه به جزئیات، ناتوانی در انجام تکالیف مدرسه و سایر وظایف محوله، بی دقتی و بی نظمی، گم کردن مدام وسایل، بی قراری (معمولا نشستن آرام در یک جا برای این کودکان مشکل است) و ناتوانی در انتظار کشیدن از دیگر علائم این اختلال است.
کودکان بیش فعال احساس خطر نمی کنند و به کارهای خطرناک علاقه نشان می دهندن که گاهی اطرافیان این موضوع را نشانه شجاعت کودک به حساب می آورند در صورتی که این مورد یکی از علائم بیش فعالی به شمار می آید.
تشخیص بیش فعالی با یک آزمون خاص امکانپذیر نیست. مجموعه ای از این علائم باید (حداقل در مدت شش ماه) مورد بررسی قرار بگیرد. کودک این موارد را معمولا قبل از هفت سالگی نشان می دهد. همچنین کودکی که دارای این نشانه هاست با رفتارهایش اطرافیان خود را در محیط های مختلفی مانند مدرسه یا خانه دچار مشکل می کند و حتی با گروه دوستان و همسالان خود نیز به راحتی کنار نمی آید.
در مقابل این دسته از پدر و مادرها، والدینی هستند که نمی خواهند مشکل کودک خود را بپذیرند و معمولا با بهانه آوردن از هشدارهای معلمان و سایر اطرافیان طفره می روند. این افراد از درمان این اختلال واهمه دارند و گمان می کنند داروهایی که توسط پزشک تجویز می شود برای فرزندشان عوارض دارد. این در حالی است که اگ راین کودکان در زمان مناسب درمان نشوند، نمی توانند در امور آموزشی و فعالیت های اجتماعی خود موفق عمل کحنند و ممکن است برای خودو اطرافیانشان مشکل آفرین باشند.
دلایل بیش فعالی
علت به وجود آمدن بیش فعالی احتمالا ترکیبی از عوامل ژنتیکی و محیطی است. احتمالا این کودکان در بخش های مربوط به توجه و تمرکز در مغز دچار نقس جزئی هستند. از عواملی که می توانند در بروز این اختلال موثر باشند سیگار کشیدن و یا مصرف الکل در دوران بار داری توسط مادر است.
حتی استنشاق تحمیلی دود سیگار توسط مادر باردار، باعث اختلال در رفتار کودک می شود. استرس مادر هم با این موضوع ارتباط دارد. تحقیقاتی که در این زمینه انجام شده باینگر این است که این اختلال معمولا در خویشاوندان نزدیکاین افراد هم وجود دارد.
مسمومیت ناشی از سرب حاصل از دود اتومبیل و آلودگی هوا، غذاهای محتوی مواد افزودنی مثل شیرین کننده های مصنوعی و یا رنگ دهنده های خوراکی، مواد جلوگیری کننده از فاسد شدن غذا که در بعضی از غذاهای آماده وجود دارد، نیز در ایجاد این اختلال سهیم هستند.
در صورت بی توجهی به کودکان بیش فعال و معالجه نشدن آنها احتمال اینکه این افراد در آینده به افسردگی مبتلا شوندو یا در نوجوانی رفتارهای ضد اجتماعی و گاه بزهکارانه داشته باشند زیاد است. بنابراین به والدین توصیه می شود که حتما در دوران کودکی برای معالجه فرزند خود اقدام کنند. این بیماری دردوران مدرسه بیشتر مشکل آفرین می شود زیرا کودک تمرکز کافی برای گوش دادن به درس ندارد و مدام برای بیرون رفتن از کلاس اجازه می خواهد. این بچه ها نمی توانند آرام روی صندلی بنشینند، معمولا پرحرف هستند و مدام سر کلاس با دوستان خود حرف می زنند و این موضوع باعث می شود از لحاظ تحصیلی با مشکل مواجه باشند.
والدین باید به رفتار کودکان خود دقت داشته باشند و تنها در صورتی که مجموعه از این نشانه ها را در مدت طولانی مشاهده کردند با یک متخصص مشورت کنند. در غیر اینصورت نمی توان به هر کودک پرتحرک برچسب بیش فعالی زد.
درمان بیش فعالی
درمان سریع برای ADHD وجود ندارد اما علائم آن قابل شناسایی و کنترل هستند. بهتر است والدین برای کمک کردن به خود و کودکشان در مورد این اختلال اطلاعات بیشتری کسب کنند. همچنین برنامه تربیتی ویژه ای را متناسب با نیازهای فرزند خود طرح ریزی کنند. درست است که کنار آمدن با کودکان بیش فعال کار ساده ای نیست اما والدین باید بدانند که این افراد ذاتا بد نیستند اما بدون مصر ف دارو و رفتار درمانی نمی توانند رفتار خود را کنترل کنند.
در این مورد خانواده، معلم و مدرسه باید با یکدیگر همکاری داشته باشند. والدین باید از تنبیه بدنی کودک خود جدا خودداری کنند و با او با محبت رفتار کنند. دارودرمانی هم در صورت تجویز پزشک کمک بسیاری به این دسته از کودکان می کند.
مطالعات نشان داده است رژیم های غذایی هم می تواند برای کمک به این افراد کارساز باشد. آنها باید از زیاده روی در مصرف شکر و غذاهای حاوی آن مانند کیک، شیرینی، شکلات، بیسکویت و نوشابه های شیرین که تحریک کننده هستند خودداری کنند.
تعدادی از کودکان بیش فعال و کم توجه تا بزرگسالی با این مشکل دست و پنجه نرم می کنند؛ حتی ممکن است در برخی از بالغین برای نخستین بار تشخیص اختلال بیش فعالی داده شود که البته معمولا سابقه آن از کودکی وجود دارد. این افراد در سنین بالاتر کمتر با مشکل پرتحرکی روبرو هستند و بیشتر احساس بیقراری می کنند.

منبع:7subh.blogfa.com



مطالب پیشنهادی:

ورزش های مخصوص افراد مبتلا به بیماران قلبی و دیابت کدامند؟
تکنیک های توان بخشی ورزشی در بیماران مبتلا به آسم
کدامند؟

ورزش های مفید برای بیماران مبتلا به آلزایمرچیست؟
ایجاد تعادل در بیماران مبتلا به ام اس

http://maktoobshop.com

 

چرا فرزند همیشه آرام شما، در مهمانی به بچه‌ای بی‌ادب تبدیل می‌شود

 شیطنت کودکان,روانشناسی کودکان

چرا فرزند همیشه آرام شما، در مهمانی به بچه‌ای بی‌ادب تبدیل می‌شود که از در و دیوار بالا می‌رود؟

او کوچک‌ترین عضو جمعی است که باقی اعضایش، وارد چهارمین دهه زندگی‌شان شده‌اند. فرزند آرام شما که هنوز سنش دو رقمی هم نشده، به محض ورود به چنین جمعی، آدمی دیگر می‌شود. تمام رفتارهایی که همیشه در مقابلش منع می‌کردید را از خود بروز می‌دهد و دوست دارد به تک‌تک مهمان‌ها و تمامی وسایل صاحب خانه، صدمه بزند. اما چرا فرزند همیشه مودب و آرام شما، در مهمانی به یک غول کوچولو تبدیل می‌شود و هرکار می‌کنید، نمی‌توانید مانعش شوید؟ علم روانشناسی می‌گوید، گاهی بچه‌ها، نیاز به جلب توجه دارند اما این نیاز را، همیشه با تقاضای مستقیم توجه از والدین طلب نمی‌کنند. نشان دادن رفتار‌های مخربی که واکنش دیگران را در پی دارد هم یکی از راه‌هایی است که بچه‌ها از طریق آن، نیاز به مورد توجه قرار گرفتن را بیان می‌کنند.



خودتان مقصرید

اگر والدین در خانه رفتار‌های سختگیرانه‌ای داشته باشند و به کودک‌شان اجازه حرکت و کودکی کردن ندهند، احتمالا فرزندشان در حضور دیگران به راه‌های مخربی برای جلب توجه متوسل می‌شود. جیغ زدن، تخریب کردن، رفتارهایی که حتی برای خود والدین هم عجیب هستند، همه از کودکانی سر می‌زنند که به خاطر سخت‌گیری‌های والدین‌شان، در خانه محدود هستند و در حضور دیگران، می‌خواهند همه محدودیت‌ها را از بین ببرند و رفتار والدین‌شان را تلافی کنند. معمولا والدین خیلی جدی، توجهی به نیاز فرزند‌شان به جلب توجه نشان نمی‌دهند و با محروم کردن آنها از توجه، باعث ایجاد واکنش‌هایی از طرف فرزند‌شان می‌شوند. بچه‌ها هم با دیدن بی‌توجهی دیگران نسبت به این نیاز، چنین رفتارهایی را بروز می‌دهند و عمدا کاری می‌کنند که همه نگاه‌ها به سمت آنها خیره شود.


چند ساعت آزادی

شاید در روزهایی که کودک با والدینش تنهاست، به دلیل اینکه می‌داند هر کسی مشغول کار خودش است، با خود بازی می‌کند و رفتار مخربی را نشان نمی‌دهد. اما زمانی که مهمان می‌آید یا او با خانواده‌اش به جمعی غریبه وارد می‌شود، در حضور دیگران مقررات را رعایت نمی‌کند، چرا که می‌داند والدین هم در حضور دیگران با او برخورد همیشگی را نمی‌کنند. او این شرایط را به عنوان فرصتی برای استقلال و نشان دادن اینکه من هم می‌توانم کاری بکنم، تلقی می‌کند. فضای مهمانی، برای او فضای لجبازی است. معمولا این بچه‌ها یاد گرفته‌اند که پدر و مادر در حضور دیگران واکنش‌های همیشگی را نشان نمی دهند. چنین کودکی تنها به دنبال جلب نگاه والدین است. برای او مهم نیست که این نگاه همراه با خشم باشد یا مهربانی. او حتی به جلب توجه منفی هم راضی است و از این‌که آدم‌ها، حتی برای نصیحت یا دعوا کردن سراغش می‌آیند و با او حرف می‌زنند، لذت می‌برد.


کار از کجا خراب شده؟

با این مشکل بچه‌ها هم مثل هر مشکل دیگری باید برخورد کرد. «پیدا کردن ریشه مشکل» اولین کاری است که والدین باید انجام دهند. اول باید مشخص شود که چرا کودک این کار را انجام می‌دهد. والدین باید از خود بپرسند چرا بچه این کارها را می‌کند؟ آیا او را به زور آورده‌اند و فرزندشان با حضور در این جمع مضطرب می‌شود؟ آیا رابطه خوبی با  اهالی آن مهمانی ندارند؟ آیا قبل از مهمانی، با او دعوا و کج خلقی شده است؟ در این صورت احتمالا او با نشان دادن این واکنش‌های عصبی، به دنبال تلافی است.


هم جدی، هم مهربان

بعد از ریشه‌یابی مشکل و برطرف کردن دلیل اصلی، والدین باید برای اصلاح این عادت که در کودک ریشه دوانده، تلاش کنند. آنها باید دایره‌ای از رفتار قاطعانه و مهربان را در نظر بگیرند و بر اساس آن عمل کنند. در این شرایط نه باید به کودک باج داد و نه باید با سخت‌گیری بیش از حد، این تصور را در او ایجاد کرد که دیگر کسی دوستش ندارد. یادتان نرود که تحقیر کودک به خاطر اشتباهاتش، عزت نفس او را پایین می‌آورد و به شکلی اغراق شده، این احساس را در او ایجاد می‌کند که دیگر جایی در دل دیگران ندارد. اگر بچه‌ها گمان کنند به عنوان «بچه بد» دیده می‌شوند، انگیزه‌شان را برای «بچه خوب» بودن از دست می‌دهند.


تنبیه ممنوع

بچه‌ها با دیدن توجه بزرگتر‌ها شرطی می‌شوند و رفتارشان را تکرار می‌کنند. پس اگر کودکی کار اشتباهی می‌کند، نباید بیشتر به آن توجه کرد، بلکه با کم‌توجهی باید به او ثابت کرد که این راه مناسبی برای جلب توجه نیست. تنبیه اولین گزینه‌ای است که این والدین ناکام برای تغییر رفتارهای فرزند‌شان به آن متوسل می‌شوند. اما این والدین نمی‌دانند که همین تنبیه جدی و برخورد سختگیرانه، یکی از دلایل تکرار این رفتارهای مخرب است و در واقع می‌تواند این رفتارها را در کودکان تقویت کند. ترس مضاعف به تقویت رفتار در بچه‌ها منجر می‌شود. اگر والدین او را تهدید کنند و بگویند که در صورت انجام این کار تنبیه می‌شوی، باید انتظار دیدن دوباره آن رفتار را داشته باشند.



دوست کوچولوی‌تان باشید

والدین نباید آنقدر خشن باشند که بچه بترسد و مشکلش را بیان نکند. بچه‌هایی که از والدین خجالت می‌کشند، قدرت ابراز وجود در مقابل آنها را ندارند و بنابراین در موقعیتی که آدم‌های دیگر هستند، رفتار دیگری را نشان می‌دهند. اگر پدر و مادرها در برقراری ارتباط با فرزند‌شان موفق باشند، به چنین مشکلاتی برنخواهند خورد. چراکه بچه‌ها از مرجع قدرتشان حساب می‌برند و اگر آن مرجع بتواند رفتار درست را نشان بدهد، می‌تواند همیشه شاهد رفتارهای درست فرزندش باشد.



اخطار قبلی ندهید

گاهی حساسیت والدین به این رفتارها دامن می‌زند. آنها به خاطر نگرانی‌های خودشان، قبل از آنکه اتفاقی بیفتد بچه را از بعضی از کارها منع می‌کنند و می‌گویند مبادا فلان کار را انجام دهی. اما کودکی که از این طریق به حساسیت والدینش پی برده، مخصوصا آن کار را می‌کند. کودک بر اساس رفتار پدر و مادرش، باید فرض را بر این بگیرد که امکان بروز رفتارهای مخرب در مهمانی وجود ندارد. اما اگر والدین از قبل به او اخطار دهند و بگویند حق انجام چنین رفتاری را نداری، ذهن کودک به محض ورود به جمع، به سمت آن رفتار می‌رود.


نگذارید دیگران او را تربیت کنند

گاهی والدین تمام تلاش‌شان را برای نشان دادن واکنش درست به اشتباهات بچه‌ها انجام می‌دهند، اما ناآگاهی اطرافیان و دخالت‌های‌شان، کنترل شرایط را برای‌شان دشوار می‌کند. اما نباید فراموش کرد که کنترل رفتار‌های دیگران، به تسلط والدین بستگی دارد. آنها می‌توانند با حرف یا رفتار به دیگران بگویند که حق مداخله در نظام تربیتی آنها را ندارند و همراه با احترام، برای‌شان توضیح دهند که فرزندشان به چه دلیلی این رفتار را نشان می‌دهد و بهترین واکنش به کارهای او چیست.

تنهایی را از او بگیرید.

گاهی بچه‌ها برای جلب توجه والدین نیازی را بیان می‌کنند. برای مثال بدون آنکه گرسنه باشند غذا می‌خواهند یا مرتب به دستشویی می‌روند. والدین باید بدانند که چرا فرزندشان سراغ چنین رفتاری می‌رود. شاید در جمع شلوغ بزرگتر‌ها، او به دنبال یک همبازی است. پس پدر یا مادر می‌توانند با فهمیدن این نیاز، با بچه بازی کنند. آنها نباید انتظار داشته باشند که در این شرایط فرزند‌شان مثل یک بزرگسال برخورد کند و در جمعی که هیچ سرگرمی‌ای برایش وجود ندارد، ساعت‌ها آرام و بی‌صدا بنشیند. شاید بهتر باشد والدین با نمایش یک فیلم کارتونی یا آوردن اسباب‌بازی‌هایی که کودک با آنها سرگرم می‌شود، فضای مهمانی را برای او هم دلپذیر کنند، تا دیگر فرزندشان برای جلب توجه آنها، به این رفتارهای جایگزین دست نزند.


باج ندهید

مشخص کردن جایزه قبل از انجام یک کار، یعنی باج دادن و باج دادن گره‌ای از مشکلات رفتاری کودکان باز نمی‌کند. اما اگر والدین بعد از آنکه فرزندشان رفتار درست را نشان داد، بدون وعده قبلی به او پاداش بدهند، می‌توانند رفتارهای خوب را در او تقویت کنند. مطمئن باشید که او بعد از دریافت پاداش پیش‌بینی نشده به خاطر رفتار‌های خوبش، دیگر انگیزه‌ای برای نشان دادن رفتار‌های مخرب پیدا نخواهد کرد.


روانشناسان را فراموش نکنید

خانواده‌ها باید برای رشد و پرورش فرزندان‌شان به دو متخصص مراجعه کنند. یکی پزشک کودک و دیگری روانشناس کودک. خوشبختانه امروزه همه بچه‌ها، پزشک کودک خود را دارند و اگر والدین با انتخاب یک مشاور، از فرزند‌شان مراقبت کنند، با مشاوره و دریافت توصیه‌های ساده، دیگر نگران تقویت رفتارهای اشتباه در فرزند‌شان نخواهند بود.



مطالب پیشنهادی:

ورزش های مخصوص افراد مبتلا به بیماران قلبی و دیابت کدامند؟
تکنیک های توان بخشی ورزشی در بیماران مبتلا به آسم
کدامند؟

ورزش های مفید برای بیماران مبتلا به آلزایمرچیست؟
ایجاد تعادل در بیماران مبتلا به ام اس

http://maktoobshop.com

 

 

فرق کودک بیش‌فعال با شیطان چیست؟


شیطنت کودکان, بیماری پیش فعالی, پیش فعالی در کودکان

 تازه وارد مهمانی شده‌اید که کوچولوی‌تان شروع می‌کند از سر و کله میزبان بالا رفتن. یک جا بند نمی‌شود و مدام وسط حرف دیگران می‌پرد. یکی از مهمانان به کنایه‌ به شما می‌گوید باید فرزندتان را نزد روانپزشک ببرید چون احتمالا بیش‌فعال است. اما آیا واقعا فرزند شما چنین مشکلی دارد یا این تنها یک ویژگی رفتاری است که در اصطلاح به آن شیطنت گفته می‌شود. حالا وقت آن است که نگاه دقیق‌تری به این مشکل بیندازید تا از سوءتفاهم درباره فرزندتان پیشگیری کنید.
بیش‌فعالی چیست؟
این اختلال یکی از اختلالات شایع و در عین حال با تشخیص سخت برای پزشکان است. اختلال بیش‌فعالی بیماری پیچیده‌ای است و اغلب تشخیص داده نمی‌شود. درباره کودکی که با چنین اختلالی تشخیص داده می‌شود 3 علامت را نباید از یاد ببرید که شامل پرتحرکی، کمبود توجه و تمرکز و در نهایت اعمال تکانه‌ای(کارهای ناگهانی و غیرقابل پیش‌بینی) است. زمانی که پزشک بتواند جزئیات لازم را از والدین و مدرسه به دست آورد می‌توان معیارهای لازم را در نظر گرفت. علائم اختلال بیش‌فعالی- کم‌توجهی باید در بیشتر از یک مکان دیده شود مثلا خانه و مدرسه و البته اینکه برای چند ماه این علائم بروز کند. داشتن 6 علامت یا بیشتر از علائم اختلال کم‌توجهی یا بیش‌فعالی که باید دست‌کم 6 ماه وجود داشته باشد تا بتوان گفت کودک بیش‌فعال است.
علائم بیش فعالی
تعدادی از علائم مربوط به بیش‌فعالی و اختلال توجه و تمرکز شامل موارد زیر است:
کودک غالبا با دست‌هایش بازی می‌کند و در جایش می‌لولد.
کودک معمولا کلاس را ترک می‌کند.
غالبا می‌دود یا می‌پرد.
اغلب بازی یا فعالیت‌هایش پر سر و صداست.
به نظر می‌رسد کودک همیشه در حال حرکت است.
زیاد صحبت می‌کند.
از توجه به جزئیات ناتوان است.
اغلب قادر به پیگیری دستورات یا اتمام کارها نیست.
اغلب وسایل خود را گم می‌کند.
ممکن است کودک شما بیش‌فعال باشد
برای کودکی با اختلال بیش‌فعالی- کم‌توجهی انجام  برخی رفتارها ممکن است سخت‌تر باشد حال بهتر است این سؤال‌ها را از خودتان بپرسید:
آیا زمانی که از کودک‌تان می‌خواهید کاری انجام دهد مشکلی در شنیدن دارد؟
آیا او نسبت به دیگر کودکان سریع‌تر هیجان‌زده می‌شود؟
آیا خانه شما در زمان غذاخوردن، به خواب رفتن، ‌شستن دندان‌ها و دیگر کارها به میدان جنگ بدل می‌شود؟
آیا معلم شما نسبت به رفتار کودک شما در مدرسه نگران است؟
او زود تمرکزش را از دست می‌دهد و فراموش‌کار است؟
این بچه‌ها مغزشان متفاوت است
اختلال بیش‌فعالی- کم‌توجهی یک بیماری عصبی-رفتاری است با 2 مولفه: بیش‌فعالی و بی‌توجهی یا نداشتن تمرکز. برخی از این کودکان به صورت واضح فعالیت زیادی دارند و برخی هم توانایی تمرکز ندارند اما بیشتر آنها هر دو مشکل را با هم دارند. این بچه‌ها مغز ماشین فراری را دارند اما با ترمز‌ دوچرخه. ذهن آنها در حال مسابقه است اما نمی‌توانند در زمان لازم سرعت‌شان را کم کنند. اسکن‌های متعدد نشان می‌دهد بخشی از مغز کودک دچار اختلال که به کنترل رفتار کمک می‌کند، موجب تمرکز می‌شود و آنچه نیاز به انجام آن دارد را طبقه‌بندی می‌کند، کمی کوچک‌تر است. علاوه بر این انتقال‌دهنده‌های عصبی شیمیایی مغز مانند سروتونین، دوپامین و نوراپی‌نفرین که پیام را از یک قسمت مغز به قسمت دیگر می‌فرستند در آنها دچار کمبود است بنابراین برای مثال اگر معلم یک آموزش 5 مرحله‌ای به کودک بدهد، او ممکن است تنها بتواند 2 مرحله اول را انجام دهد و توالی کارهای بعدی را از دست بدهد.
دلیل بیش‌فعالی معلوم نیست
بیشتر مطالعات نشان می‌دهد اختلال بیش‌فعالی موروثی است. اما در سال‌های اخیر تحقیقات از ارتباط این اختلال با مواد سمی محیطی مانند بیس‌فنول a و فتالات(مهم‌ترین مواد در تولید مواد آرایشی، پلاستیک، پرده حمام) و همین‌طور حشره‌کش‌ها خبر می‌دهد. این علم بسیار جدید است و تحقیقات همچنان باید ادامه پیدا کند. کودکان نسبت به مواد سمی محیط حساس هستند و باید نسبت به مواجهه آنها با این مواد دقت شود. چندین دلیل دیگر برای ابتلای کودک به اختلال بیش‌فعالی می‌توان در نظر گرفت که از جمله‌ می‌توان به ژنتیک، آسیب کوچک مغزی در زمان تولد یا حتی استرس و نگرانی دوران بارداری اشاره کرد.
چطور تشخیص بدهیم
در اختلال بیش‌فعالی- کم‌توجهی معدل سنی می‌تواند از 2 یا 3 سالگی باشد. در 2 سالگی پزشکان به دنبال یافتن علائم هستند و هرچه زودتر این نقص تشخیص داده شود زودتر می‌توان مداخله کرد. اما در اغلب موارد تا زمانی که کودک به سن مدرسه نرسیده که نیاز به توجه و نشستن طولانی مدت داشته باشد، این اختلال قابل تشخیص نیست. بچه‌های باهوشی که نشانه‌های ضعیفی دارند ممکن است سال‌ها علائم را داشته باشند تا دوره آموزشی مدرسه که باید برنامه منظم،‌ چند منظوره و مدیریت زمان انجام دهند و اینجاست که دچار مشکل می‌شوند.
دختران فرق دارند
پسران سه برابر دختران در معرض این اختلال هستند و به طور معمول دختران 5 سال بعد از پسران تشخیص داده می‌شوند. دختران بی‌نظم و ساکت کمتر به چشم می‌آیند حتی اگر اختلال‌شان به اندازه پسران باشد. بی‌توجهی و نادیده گرفتن موضوعات پیرامون از علائم اختلال در دختران مبتلا به بیش‌فعالی است. در پسران به جای آن انجام و بروز حرکات و رفتارهای متفاوت و غیرمنطقی بدون انگیزه قبلی و برنامه عاری از فکر انتظار می‌رود. در دوران دبستان دخترانی با اختلال بیش‌فعالی، کودکانی کم‌دقت یا بی‌دقت هستند، همچنین در آموختن مهارت‌های آموزشی و حل مسائل ضعیف بوده و به جزئیات و موضوعات محیط پیرامون خود توجه ندارند، کمتر توجه می‌کنند و با تمام کردن کارها مشکل دارند اما آنها معمولا پرخاشگر نیستند. دختران قرار نیست کیف مدرسه‌شان را در زمین بازی جا بگذارند یا دفتر مشق‌شان کثیف باشد.
تشخیص سخت است
هیچ آزمایشی وجود ندارد که با انجام آن بتوان گفت کودک دچار بیش‌فعالی است.  اما اغلب پزشکان با تاریخچه خانوادگی، جزئیات پرسش‌هایی که انجام می‌دهند و بررسی رفتار کودکان و میزان اهمیت آن براساس سن و سال او سعی می‌کنند تشخیص صحیح را داشته باشند. با صحبت کردن با کودک، والدین و معلمان و اگر لازم باشد مادربزرگ و پدربزرگ و اقوام پزشکان می‌توانند تعیین کنند علائم با توجه به سن کودک متناسب است یا مشکل جدی وجود دارد. آنها باید عواملی مانند عصبانیت، اختلال یادگیری،‌ افسردگی، طلاق یا بیماری یکی از اعضای خانواده را هم در نظر بگیرند.
درمان دارویی برای کدام بچه‌ها لازم است؟
دارودرمانی به همراه روان‌درمانی و تغییراتی که در زندگی روزانه کودک ایجاد می‌شود می‌تواند شرایط را بهبود دهد. داروها زمانی که با رفتار درمانی همراه شوند می‌توانند پرخاشگری و بی‌توجهی کودک را به میزان زیادی بهبود دهند. دارودرمانی زمانی پیشنهاد می‌شود که تعداد علائم کودک براساس سنش مشخص شود و تنها زمانی از دارو استفاده می‌شود که کودک واقعا نیاز داشته باشد. در کودکانی که علائم متوسط تا شدید این اختلال را دارند دارودرمانی کمک‌کننده است. در علائم خفیف‌تر معمولا از مشاوره درمانی استفاده می‌شود. اما دارویی که برای یک کودک کارساز بوده است نمی‌تواند برای دیگری هم همان نتیجه را داشته باشد. به همین دلیل پزشکان نظارت زیادی بر کودک دارند تا بتوانند ترکیب مناسب را پیدا کنند. مشخص نیست چرا اما کودکانی که در یک سن خاص دارویی را تحمل نمی‌کنند ممکن است چند سال بعد به خوبی به همان دارو جواب می‌دهند. 
منبع:مجله سیب سبز

مطالب پیشنهادی:

ورزش های مخصوص افراد مبتلا به بیماران قلبی و دیابت کدامند؟
تکنیک های توان بخشی ورزشی در بیماران مبتلا به آسم
کدامند؟

ورزش های مفید برای بیماران مبتلا به آلزایمرچیست؟
ایجاد تعادل در بیماران مبتلا به ام اس

http://maktoobshop.com

 

10 چیزی که نباید به کودکانمان بگوییم !



شخصیت فرزندان,تربیت کودکان,

رفتار ماست که شخصیت فرزندانمان را شکل می دهد و استفاده از اصول روانشناسی در تربیت کودکان باید مد نظر هر پدر و مادری باشد . شما در برابر او مسئول هستید ، پس وقت بیشتری بگذارید و این نکات را به خاطر بسپارید .

تحقیقات نشان می دهند که برخی عبارات مثبتی که ما به کودکان می گوییم ، در واقع بسیار مخرب هستند. باوجود اینکه نیت بدی نداریم، اما با بکار بردن این جملات باعث می شویم که کودکان به آنچه که واقعا هستند باور نداشته باشند. بعضی از جملات ما گول زننده اند و باعث می شوند کودک کمترین تلاش ممکن را برای کاری انجام دهد و یا در زمان سخت شدن کاری آنرا رها کند.

اینجا یک لیست از 10 عبارتی داریم که شما باید همین حالا از دایره لغات خود حذف کنید. همچنین در کنار این عبارات ما عبارات پیشنهادی به شما معرفی می کنیم که شما با استفاده از این عبارات بتوانید انگیزه درونی و اشتیاق کودک را تحریک کنید.

"کارت خوب بود"
این جمله معمولا مکررا برای کارهایی استفاده می شود که کودک در انجامش واقعا تلاشی نکرده، با بکار بردن این عبارت به او یاد می دهید که هرچیزی که مامان یا بابا بگوید " کار خوب " است( یعنی فقط در زمانی که پدر ومادر بگویند خوب است)

به جای آن بگویید " تو واقعا برای آن سخت تلاش کردی!" با تکیه روی تلاش کردن ،به او یاد می دهیم که تلاش از نتیجه مهمتر است. این به کودک یاد می دهد که در زمان روبرو شدن با یک کار سخت ، پافشاری بیشتری در انجام آن از خود نشان دهد و به شکست به دید یک گام به سوی موفقیت نگاه کند.

" پسر/ دختر خوب"
این جمله در حالیکه جزو عبارات مثبت به شمار می رود اما واقعا تاثیری متضاد چیزی که می خواهیم دارد. اغلب والدین از این جمله برای بالا بردن اعتماد به نفس کودک استفاده می کنند. اما متاسفانه تاثیر آن کاملا برعکس است. وقتی دختر شما جمله " دختر خوب" را بعد از انجام کاری که شما از او خواسته بودید می شنود، اینطور تلقی می کند که چون کاری که "شما" خواسته اید را انجام داده پس " خوب " است. و این سرآغاز این داستان است که کودک از این می ترسد که نکند دیگر " بچه خوبی " نباشد و انگیزه و اشتیاق او برای همکاری در سایر کارها از ترس دریافت نکردن همین بازخورد سرد شود.

درعوض بگویید: " زمانی که کمک می کنی واقعا لذت می برم" . این جمله به کودک می فهماند که شما چه می خواهید و رفتار او چگونه روی نظر شما تاثیر می گذارد. شما میتوانید حتی احساسات خود را به او بروز دهید و مثلا بگویید: " دیدم که عروسکت را به دوستت قرض دادی" این به کودک اجازه می دهد که برای خودش تصمیم بگیرد و بداند که قرض دادن کار خوبی است و به او این حق را می دهد که دوباره همین کار را با انگیزه درونی خود تکرار کند نه به این خاطرکه اینکار را برای خوشایند شما انجام دهد.

شخصیت فرزندان,تربیت کودکان,

" چه عکس زیبایی "
وقتی که ما نظر و عقاید خود را درمورد کار هنری کودک تحمیل می کنیم، در واقع این حق قضاوت و اعتبار بخشیدن را درباره کار خودش از او می گیریم. به جای این جمله بگویید:" من قرمز ، آبی و زرد می بینم ! نظرت خودت درباره نقاشی ات چیست؟ " بوسیله مشاهده درعوض بیان ارزیابی خود، به کودک اجازه می دهید که تصمیم بگیرد نقاشی زیباست یا خیر. شاید در نظر او نقاشی ترسناک باشد و اگر از او بخواهید نظرش را درباره نقاشی بگوید ، در واقع از او خواسته اید که کار خود را ارزیابی کند و نیت و مهارتهای خود را که نشان دهنده خلاقیت او در زمان بالغ شدن می باشد را با شما درمیان بگذارد و او را همانند هنرمندی رشد دهید.

" اگر تو فلان کار را بکنی من به تو فلان چیز را می دهم"
رشوه دادن به بچه ها مانع مشارکت آنها به سهولت و سادگی می شود. این چنین معاملاتی با کودکان تبدیل به یک سرازیری لغزنده می شود و چنانچه بطور مداوم صورت گیرد،همیشه مجبور به عقب نشینی می شوید . مثلا " نه! اتاقم را تمیز نمی کنم اگر برایم فلان چیز را نخری".

به جای آن از جمله" از اینکه به من در تمیز کردن خانه کمک می کنی ممنونم "استفاده کنید . هنگامی که ما قدردانی واقعی خود را نشان می دهیم کودکان انگیزه ذاتی برای کمک کردن پیدا می کنند و اگر فرزندان شما چندان اهل کمک نبودند، به او وقتهایی را یادآوری کنید که کمکتان می کرد. مثلا بگویید:" یادت هست یک زمانی کمکم می کردی آشغالها را بیرون بگذارم؟ واقعا کمک بزرگی بود. ممنونم!" . سپس به او اجازه دهید که به این نتیجه برسد که کمک کردن به دیگران لذت بخش است و یک پاداش معنوی در بر دارد.

شخصیت فرزندان,تربیت کودکان,

" تو خیلی باهوشی"
وقتی به بچه بگویید که باهوش است، فکر می کنیم که اعتماد بنفس و عزت نفس او را زیاد کرده ایم اما باید بدانید که اینگونه ستودن از شخصیت او واقعا تاثیر عکس دارد. با گفتن اینکه او باهوش است، بطور ناخودآگاه این پیام را به او می فرستیم که او فقط درصورتی باهوش است که نمره خوبی بگیرد، کارش را تمام کند و یا بهترین نتیجه را بگیرد . همه اینها فشار زیادی را روی یک کودک وارد می سازد. مطالعات نشان می دهند ،وقتی که کودک حل یک بازی پازل را تمام کرد و به او بگوییم که باهوش است ، حرف ما باعث می شود که او برای حل پازل های سخت تلاش نمی کند. دلیلش هم این است که او نگران می شود که شاید پازل را نتواند حل کند و ما او را باهوش ندانیم.

در عوض سعی کنید به او بگویید که قدر تلاش او را می دانید. با تمرکز کردن روی تلاش بیش از نتیجه، به او اجازه می دهید که بفهمید چه چیزی واقعا برایتان با ارزش است. درست است که حل کردن یک پازل جالب است اما حل پازل های سخت تر به مراتب جالب تر است. در همان مطالعه دیده شده که وقتی که روی تلاش تمرکز می کنیم- " وای تو واقعا خوب تلاش کردی"- دفعه بعد کودک سعی می کند سعی کند پازل های مشکل تری را حل کند.

" گریه نکن "
دیدن گریه بچه ها همیشه راحت نیست اما وقتی که به او می گوییم " گریه نکن" احساسات او را نادیده گرفته و به او می فهمانیم که اشک هایش برای ما ارزشی ندارد. این باعث می شود که او احساساتش را مخفی کند و در نهایت دچار انفجار عاطفی شده و بیشتر ناراحت شود.

سعی کنید به کودک فضایی برای گریستن بدهید مثلا بگویید " ایرادی ندارد که گریه کنی. هرکسی بعضی وقتها به گریه نیاز دارد. منم همینجا هستم و به تو گوش می کنم." حتی ممکن است گاهی احساسی که کودک دارد را شما بیان کنید، " ناراحتی که نمیتوانیم برویم پارک ، آره؟ " این کمک می کند که کودک احساس خودش را بهتر درک کند و یاد بگیرد که در غالب جملات آنها را بیان نماید. با تشویق او به بیان احساساتش ، به او کمک می کنید که احساسش را تنظیم نماید که جزو توانایی های مشکل هر فردی در سراسر زندگی اش به شمار می رود.

" قول می دهم ..."
زیر قول زدن واقعا ناراحت کننده است. لحظه سنگینی است و از آنجاییکه زندگی کاملا غیرقابل پیش بینی است، من پیشنهاد می کنم که کلا این واژه را از دایره لغات خود حذف کنید.

در عوض سعی کنید که کاملا با کودک صادق باشید. " می دانم که تعطیلات دوست داری با سارا بازی کنی و ما همه تلاشمان را می کنیم که این اتفاق بیافتد. اما خواهش می کنم یادت باشد که بعضی وقتها اتفاقات پیش بینی نشده ای می افتد، من هم تضمین نمی کنم که حتما این هفته این اتفاق بیافتد." ولی هر زمانی که میگویید کاری را انجام می دهید مطمئن باشید که از پس آن بر می آیید . سر قول ماندن، اعتماد می آورد و زیر قول زدن ارتباط عاطفی شما را زیر سوال می برد پس مراقب حرفی که می زنید باشید، و تا آنجاییکه ممکن است کاری کنید که طبق حرفی باشد که زده اید.

یک نکته ای که باید درباره این مساله اشاره کرد این است که اگر سر قولتان نماندید ، به آن اذعان داشته باشید و از فرزندتان عذرخواهی کنید. به یاد داشته باشید که شما به او یاد می دهید که درزمان بدقولی کردن چگونه رفتار کند . بدقولی کردن چیزی است که اغلب ما حداقل یک بار دچارش می شویم. حتی اگر برای شما مهم نباشد ولی می تواند برای کودک مهم باشد. پس همه سعی خود را بکنید که الگویی از صداقت برای او باشید و چنانچه موفق نبودید حداقل سعی کنید پا پیش گذاشته و مسئولیت آنرا به عهده بگیرید.

" چیز مهمی نیست"
خیلی وقتها اتفاقاتی می افتند که ما احساسات کودک را نادیده می گیریم، ولی باید واقعا مراقب این قضیه باشید. برای کودک اغلب چیزهایی مهم است که برای ما بزرگسالان اهمیت چندانی ندارند. پس سعی کنید همیشه از دید او به قضیه نگاه کنید. با او همدردی کنید حتی اگر مرزی بین خود و او قائلید و یا به در خواست او پاسخ منفی داده اید.

" من واقعا متوجهم که تو آن چیز را می خواهید اما امروز نمی شود آن کار را انجام داد." یا " متاسفم که مایوست می کنم ولی پاسخم منفی است" اینها بهتر از پاسخ هایی هستند که شما برای متقاعد کردن او بکار می برید و به او می فهمانید که خواسته های او واقعا اهمیتی ندارند.

" همین حالا دست بردار، وگرنه!"
تهدید کودکان معمولا کار خوبی نیست. اول از همه ، شما به آنها مهارتی می آموزید که واقعا دوست ندارید داشته باشند: استعداد بکار بردن زور یا قدرت حیله گری برای گرفتن چیزی که می خواهند حتی وقتی که دیگران تمایلی به این کار نداشته باشند. دوم، شما خودتان را در یک موقعیت ناشیانه قرار می دهید یعنی مجبور می شوید که از تهدیدهای خود دفاع کنید- قرار دادن یک مجازات سختگیرانه در قبال تهدیدی که در حالت عصبانیت کرده بودید- یا می توانید عقب نشینی کنید و به کودکتان یاد دهید که تهدید شما بدون معنی بوده است. در هر حال، باعث می شوید که نتیجه مطلوب را نگیرید و رابطه خود را با کودک خراب کنید.

در حالیکه تهدید نکردن کودک خیلی سخت است، سعی کنید درباره خطرات احتمالی به او هشدار دهید و یا به سمت چیزمناسب تری هدایتش کنید. " اصلا خوب نیست که برادرت را بزنی. نگران اینم که او تو را بزند و یا او هم در عوض تو را می زند. اگر می خواهی به چیزی آسیب وارد کنید بهتر است آن چیز یک بالش، مبل و یا تخت خواب باشد." با مطرح کردن یک چنین پیشنهاداتی که امنیت بیشتری هم دارند همچنان به او این اجازه را می دهید که احساساتش را خالی کنید و شما هم بتوانید نقشی در تعیین رفتار او داشته باشد. در نهایت این امر باعث میشود که او خودش و احساساتش را بهتر کنترل کند.

" چرا اینکار را کردی؟"
اگر کودک کاری کرده که شما خوشتان نمی آید ، مطمئنا باید با او صحبت کنید. اما تنشی که در آن لحظه به وجود می آید اجازه نمی دهد که او از اشتباهاتش درس بگیرد. و وقتی که شما از او می پرسید " چرا؟" شما به او فشار می آورید که به کارش فکر کند و آنرا تحلیل نماید که یک مهارت بسیار پیشرفته حتی برای بزرگتر ها به شمار می رود. در زمان برخورد با چنین پرسشی ، بیشتر کودکان حالت تدافعی به خود گرفته و یا سکوت می کنند.

در عوض، یک مسیر ارتباطی با او برقرار کنید و حدس بزنید که او چه احساسی ممکن است داشته باشد و نیازهای اساسی او چه چیزهایی می تواند باشد. " مایوس شدی که دوستانت به نظرت گوش ندادند؟ " با تلاش به درک احساسات و نیازهای او ، ممکن است حتی حس کنید که از عصبانیت خودتان نیز کاسته شده است. " او دوستانش را کتک زد چون نیاز به فضایی داشت و احساس ترس کرده بود و نمی دانست که با دیگران به چه روشی ارتباط برقرار کند. او تروریست که نیست فقط یک بچه است"
منبع : lifehacker

 


مطالب پیشنهادی:

آثار جانبی تشعشع لامپ های کم مصرف بر چشم و پوست چیست؟

حقایقی در باره ایدز و لزوم آموش جنسی

اثر شن‌های روان یا غبار غلیظ بر سلامت انسان چیست؟

دیابت از شناخت علائم تا درمان و راههای پیشگیری


http://maktoobshop.com

علت فحش دادن(بدزبانی) در کودکان و راه حلهای پیشنهادی


بدزبانی‌ فرزندان,فحش دادن در کودکان,رفتارهای‌ پدر و مادر

 

جمعی‌ از والدین‌ می‌ گویند، ما که‌ این‌ حرف های‌ زشت‌ را بر زبان‌ نمی‌ آوریم، پس‌ چگونه‌ فرزندمان‌ چنین‌ حرف هایی‌ می‌ زند؟! در نهایت‌ نیز این‌ سۆال‌ برایشان‌ مطرح‌ است‌ که.........

فحش دادن در کودکان
امروزه‌ بسیاری‌ از والدین‌ نگران‌ بددهانی‌ یا بدزبانی‌ فرزندانشان هستند و از خود می ‌پرسند که‌ آنها این‌ صحبت ها را چگونه‌ یاد گرفته ‌اند؟ چرا این‌ اتفاق‌ برای‌ فرزند ما افتاده؟ آیا خودمان‌ مقصر بوده‌ایم؟ جمعی‌ از والدین‌ می‌ گویند، ما که‌ این‌ حرف های‌ زشت‌ را بر زبان‌ نمی‌ آوریم، پس‌ چگونه‌ فرزندمان‌ چنین‌ حرف هایی‌ می‌ زند؟! در نهایت‌ نیز این‌ سۆال‌ برایشان‌ مطرح‌ است‌ که‌ چه‌ باید کرد تا کودک‌ فحش دادن ,این‌ عادت‌ ناپسند را ترک‌ کند. در این‌ نوشتار به‌ علل‌ اصلی‌ بدزبانی‌ و فحش دادن در کودکان و  راه‌ حل هایی‌ برای‌ رفع‌ آن‌ اشاره‌ شده‌ است.
 
علت‌های فحش دادن در کودکان
بسیاری‌ از اعمال‌ بچه‌ها از عملکرد والدین‌ نشأت‌ می‌ گیرد. کودکان‌ رفتارهای‌ پدر و مادر را به‌ طور ناخودآگاه‌ درونی‌ می‌ کنند. رفتارهای‌ درون ‌فکنی‌ شده‌ جزو معیارهای‌ نهادینه ‌شده‌ کودک‌ قرار می‌ گیرند و سپس‌ او مطابق‌ این‌ معیارها عمل‌ می‌ کند؛ به‌ این‌ فرآیند همانند سازی‌ می‌ گویند. کودک‌ والدین‌ خود را به‌ عنوان‌ اولین‌ الگوهای‌ زندگی‌ می ‌پذیرد و چون‌ به‌ آنها عشق‌ می‌ ورزد و آنان‌ را سمبل هایی‌ قوی‌ می ‌داند، رفتار والدین‌ برای‌ او شاخص‌ و الگو قرار می‌ گیرد.

گاهی‌ بین‌ درون‌ فکنی‌ یک‌ رفتار و بروز آن‌ فاصله‌ زمانی‌ وجود دارد؛ برای‌ مثال، کودک‌ گفتاری‌ ناپسند را ماهها قبل‌ از زبان‌ پدر یا مادر شنیده، اما برون‌ ریزی‌ آن‌ امروز صورت‌ می ‌گیرد. این‌ مدت‌ به‌ تشخیص‌ کودک‌ و شرایط‌ او بستگی‌ دارد که‌ چه‌ زمان، چگونه‌ و در برابر چه‌ کسی‌ کلام‌ زشت‌ را به‌ کار برد.

در بعضی‌ خانواده‌ها، والدین‌ با فرزندان‌ خود بسیار خصمانه‌ رفتار می‌ کنند و در عین‌ حال‌ آنان‌ را آزاد می ‌گذارند. به‌ این‌ گروه‌ از پدر و مادرها، والدین‌ خصمانه‌ آزاد گذارنده‌ می ‌گویند؛ آنها خود از حرف های‌ زشت‌ استفاده‌ می ‌کنند و فرزندان‌ نیز آزادند که‌ این‌ گونه‌ عبارات‌ را به‌ کار برند. یعنی‌ هیچ‌ اقدامی‌ در جهت‌ جلوگیری‌ از این‌ رفتار به‌ عمل‌ نمی‌ آید؛ و یا از نظرتربیتی هیچ‌ گونه‌ تدبیری‌ از طرف‌ والدین‌ برای‌ ترک‌ فحش دادن در بچه‌ ها صورت‌ نمی‌ گیرد.

ذکر این‌ نکته‌ ضروری‌ است‌ که‌ چه‌ والدین‌ حرف های‌ زشت‌ را به‌ فرزند خود بگویند و چه‌ در حضور او در برابر فرد دیگری‌ این‌ گونه‌ گفتار را به‌ کار ببرند، کودک ، آنها را می‌آموزد و به‌ وقت‌ نیاز بر زبان‌ می‌آورد.
فحش دادن در کودکان و ارتباط آن با اطرافیان
از دیگر علت های‌ یادگیری‌ کلام‌ زشت و فحش، ارتباط‌ کودکان‌ با دوستان‌ و با بچه ‌های‌ دیگر است. بسیاری‌ اوقات‌ کودکان‌ عامل‌ فحش یا بدزبانی‌ یکدیگرند. در مهد کودک  ، مدرسه ، کوچه‌ و هر جای‌ دیگری‌ که‌ بچه‌ ها فرصت‌ بازی و به ‌خصوص‌ درگیری‌ با هم‌ را پیدا کنند، ممکن‌ است‌ این‌ بدآموزی‌ صورت‌ بگیرد.

از دیگر عوامل‌ بروز فحش یا بدزبانی‌ در بچه‌ها ، به کارگیری‌ کلام‌ زشت‌ به‌ عنوان‌ اعتراض‌ است. کودک‌ با بر زبان ‌آوردن‌ این‌ گونه‌ حرف ها اعتراض‌ خود را نشان‌ می‌دهد؛ این‌ نوعی‌ رفتار تلافی‌ جویانه‌ است‌ که‌ بعضی‌ کودکان‌ در پیش‌ می‌ گیرند. آنها احساس‌ می‌ کنند، فقط‌ با ادای‌ این‌ گونه‌ کلمات‌ است‌ که‌ تخلیه‌ می‌ شوند و می ‌توانند نارضایتی‌ خود را نشان‌ دهند.
فحش دادن در کودکان و ارتباط آن با خنده اطرافیان
گاهی‌ که‌ کودک‌ خردسال‌ برای‌ اولین ‌بار از کلمات‌ زشت‌ استفاده‌ می‌ کند، موجب‌ خنده‌ و مزاح‌ اطرافیان‌ می‌ شود. این‌ گونه‌ برخورد از همان‌ ابتدا برای‌ او حکم‌ تشویق‌ به‌ انجام‌ این‌ رفتار را خواهد داشت‌ و به ‌تدریج‌ به‌ آن‌ عادت‌ می‌ کند.

در پاره‌ای‌ از موارد نیز کودکان‌ با بر زبان ‌آوردن‌ حرف های‌ زشت‌ می توانند به‌ خواسته‌ های‌ خود برسند. بنابراین‌ بدزبانی‌ را راهی‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ اهداف‌ خود تلقی‌ می ‌کنند و در درازمدت‌ جزو رفتار آنان‌ خواهد شد.

بدزبانی‌ فرزندان,فحش دادن در کودکان,رفتارهای‌ پدر و مادر

 

راه‌ حل‌های پیشنهادی برای جلوگیری از فحش دادن در کودکان
در این بخش  برای کودکانی که فحش می دهند ، روشهای درمانی را مورد بحث قرار می دهیم، که معمولا این کودکان بسیار لجباز و خشن هستند:

** والدین باید به طور کلی ناسزاگویی را ترک کنند همچنین به کودک توضیح دهند که رفتار قبلی آن ها صحیح نبوده است. 

** کنترل محیط و تعاملات کودک بسیار حائز اهمیت است باید با دور کردن کودک از محیط های ناسالم، دوستان و رفت و آمدهای مناسبی را نیز جایگزین کرد. مناسب تر است که والدین به طور ویژه از 2 سالگی یعنی زمانی که کودک تقلید کلامی رو به پیشرفتی را نشان می دهد به این نکته توجه داشته باشند. 

** والدین با دقت بیشتری کارتون ها، فیلم ها و بازی های رایانه ای را برای کودکانشان انتخاب کنند.

** روش های سختگیرانه والدین، رفتارهای پرخاشگرانه به خصوص ناسزاگویی کودک را افزایش می دهد، تغییر شیوه های تعامل با کودک از تثبیت این رفتار جلوگیری می کند.
کودک

** در مقابل فحاشی کودک هیچ گونه واکنشی نشان ندهید و کاملا حرکات او را نادیده بگیرید تا حس کنترل کردن دیگران در او تقویت نشود.
 
** با شنیدن حرف های زشت کودک نخندید، بلکه با او صحبت کنید و برایش توضیح دهید هر روزی که حرف های ناپسند نزند یا درمهمانی ها این رفتار را نداشته باشد پاداش خواهد گرفت.

** باید در پی ایجاد کردن موقعیت هایی باشید که کودک احساس نشاط و دوست داشتنی بودن را تجربه کند. در چنین مواردی باید به درمان حالات افسرده وار او نیز بپردازیم. این حس را باید در تمامی تعاملات بگنجانید تا از افسردگی و اضطراب او بکاهید.
 
یک نکته قابل تامل در باب فحش دادن کودکان
چنان چه ناسزاگویی همراه با لجبازی یا تحرک بیش از حد باشد و کودک خشونت زیادی را نیز ابراز کند مراجعه به روان پزشک کودکان توصیه می شود زیرا ممکن است استفاده از الفاظ ناپسند تنها بخشی از یک مشکل عمده تر باشد.
منابع:مجله پزشکی دکتر سلام، سایت پزشکان بدون مرز همراه با تغییرات/تبیان
 

مطالب پیشنهادی:

آثار جانبی تشعشع لامپ های کم مصرف بر چشم و پوست چیست؟

حقایقی در باره ایدز و لزوم آموش جنسی

اثر شن‌های روان یا غبار غلیظ بر سلامت انسان چیست؟

دیابت از شناخت علائم تا درمان و راههای پیشگیری


http://maktoobshop.com

کودکان نیز افسرده می شوند


بسیاری از افراد تصور می‌کنند افسردگی تنها گریبانگیر بزرگسالان می‌شود، در حالی که کودکان نیز دچار افسردگی می‌شوند. بر اساس آمارها 10 درصد از کودکان انگلیسی که در سنین 5 تا 16 سال قرار دارند، از مشکلات روانی رنج می‌برند و 4 درصد از این کودکان نیز مشکلاتی مانند استرس و افسردگی دارند.

راه‌های متعددی برای تشخیص مشکلات روانی در کودکان وجود دارد که مهمترین آن‌ها ناراحتی مداوم و نگرانی‌های بی‌دلیل کودک است که به موضوع خاصی مربوط نمی‌شود.

همچنین والدین می‌توانند عکس‌العمل کودکشان را هنگامی‌ که مساله ناراحت‌کننده‌ای رخ می‌دهد ببینند، برای مثال زمانی که کسی می‌میرد طبیعی است که اقوام و اطرافیان او ناراحت شوند، اما اگر احساس کردید عکس‌العمل کودکتان به این اتفاق بسیار شدید و افراطی است و یا مدت زیادی طول کشیده است، این موضوع یکی از نشانه‌های افسردگی است.

دکتر «دیوید کینگسلی» مشاور نوجوانان در یک موسسه انگلیسی معتقد است در صورتی که عواطف کودک بر عملکرد روزانه‌ او تأثیر بگذارد، نشانه‌ای از بیماری و مشکلات روانی اوست که باید پیگیری و درمان شود.

همچنین به اعتقاد وی اگر نوجوانی قادر به انجام تکالیفش در مدرسه نبود و علاقه‌اش را به فعالیت‌هایی که در گذشته به آن‌ها علاقه داشت از دست داده بود، این تغییر نیز یکی از علائم اصلی ابتلا به افسردگی عنوان می‌شود. بنابراین با شناسایی این علائم می‌توانید افسردگی را در کودکتان تشخیص دهید.

اگر احساس کردید کودکتان از افسردگی رنج می‌برد شاید اندکی مقابله با آن سخت باشد، اما در این زمینه اولین راه صحبت کردن با اوست. تلاش کنید تا مشکلاتش را شناسایی کنید و این‌که چه چیزی علت بروز این مشکل است را بیابید.

نسبت به مشکلات کودکتان بی‌توجه نباشید، چرا که شاید برای شما موضوع بی‌اهمیتی باشد، اما احتمالا برای فرزندتان مشکل بزرگی است.

در صورتی که راه‌های فوق کارساز نبود از مشاوران خانواده، از اقوام و نیز از روش رفتار درمانی شناختی که نوعی از گفتار درمانی است زیر نظر یک متخصص کمک بگیرید.

در صورت مراجعه به پزشک اگر این افسردگی حاد باشد، داروهای شیمیایی و مناسب اطفال یا نوجوانان تجویز می‌شود.

همه کودکان و نوجوانان نیازمند دریافت حس احترام، ارزشمندی و دوست‌ داشته شدن از سوی دیگران هستند و نیاز شدیدی به برقراری ارتباط با والدینشان دارند.
احتمال ابتلا به افسردگی در کودکانی که یکی از والدین آنها افسرده است، دو برابر و در کودکانی که هر دو والد آنها افسردگی را در زندگی تجربه کرده‏اند، چهار برابر بیشتر از سایر کودکان است

با دکتر خوشابی، فوق‌تخصص روان‌پزشکی کودک و نوجوانگفت‌وگو نشستیم تا بیشتر در این باره صحبت کنیم.

آیا لجبازی کودکان از علائم ابتلای آنها به افسردگی است؟
تشخیص افسردگی کودکان به‌خصوص در سنین زیر 3 سال کمی مشکل است، زیرا با دوره‌های بدقلقی و لجبازی آنان اشتباه گرفته می‌شود. به‌طور طبیعی کودک از 15 ماهگی تا 3.5 سالگی رفتارهای لجبازانه و قشقرق‏هایی برای رسیدن به خواسته‌هایش دارد که شامل پا کوبیدن، سر کوبیدن، جیغ و داد کردن و... است. بروز این رفتارها در این سن کاملا طبیعی است، نه نشان‌دهنده افسردگی. به همین دلیل تشخیص علائم افسردگی معمولا از حدود 3 سالگی به بعد راحت‏تر است. 

با لجبازی کودک چطور باید رفتار کرد که از نظر روانی لطمه‏ای به او وارد نشود؟
مهم‌ترین کار، مطالعه و افزایش آگاهی والدین از خصوصیات و ویژگی‌های روان‌شناختی کودکان در دوره‌های مختلف سنی است که می‏تواند در کنترل رفتارهای آنها موثر باشد، مثلا پرت کردن حواس کودک از خواسته‏هایی که می‌تواند او را به سمت لجبازی سوق دهد، ‏یکی از راه‌های کنترل لجبازی او است.

در واقع مادر باید همواره در فکر پیشگیری از بروز لجبازی و قشقرق باشد، زیرا مدیریت رفتار کودک وقتی در فاز قشقرق می‌افتد، بسیار دشوارتر است.

گاهی هم لازم است به خواسته کودک «نه» گفته شود. در این صورت والدین باید جدیت لازم را در رفتار خود داشته باشند و با مشاهده لجبازی کودک مستاصل نشوند، کوتاه نیایند و نگران افسرده شدن او نباشند، زیرا همان‌طور که اشاره شد، این رفتارها در سنین نوپایی کاملا طبیعی است.

البته مشابه این رفتار را در دوره نوجوانی هم تا حدی طبیعی می‌دانیم، چون طبق تعریف کنوانسیون کودک، دوره کودکی تا سن 18 سالگی است.

آیا عصبانیت کودک هم می‏تواند نشانه افسردگی باشد؟
بله، اما اگر این علائم از حدود 3.5 تا 4 سالگی به بعد مداوم و حداقل 2 تا 3 هفته در کودک وجود داشته باشد، به افسردگی‌اش شک می‌کنیم.

یکی از علائم مهم افسردگی کودکان، تحریک‌پذیری و عصبانیت آنهاست، مثلا می‏بینید کودکی که تا چندی قبل خوش‌اخلاق بوده و مشکلی نداشته، حالا علاوه بر اینکه غمگین است، خیلی زود عصبانی می‌شود و واکنش نشان می‌دهد.

بسیاری از کودکان بی‏دلیل گریه می‏کنند. آیا این علامت هم نشانه افسردگی است؟
کودک در طول دوره افسردگی حساس‌تر و زودرنج‌تر می‌شود، سریع‌تر بغض می‌کند و گریه‌کردن‌هایش افزایش می‌یابد، اما هر گریه‏ ای نشانه افسردگی نیست. در افسردگی گاهی حتی کودک برای موارد بسیار بی‌اهمیت تا یکی دو ساعت گریه می‌کند و این در کنار سایر علامت‌های افسردگی می‌تواند خانواده را به افسرده‌بودن فرزند مشکوک کند.

به عبارتی در دوران افسردگی، کودک دچار افت کیفی در زندگی می‌شود، کمتر سراغ دوستانش می‌رود، در بازی‌های گروهی شرکت نمی‌کند و از زندگی‌اش لذت نمی‌برد. والدین نباید گریه‌کردن بچه‌ها را به افسردگی ارتباط دهند، چون در بیشتر موارد این‌طور نیست.

 

پس به راحتی نمی‏توان مشکلات رفتاری کودک را از افسردگی افتراق داد؟
خیلی هم سخت نیست، چون مشکلات رفتاری کودک معمولا کیفیت زندگی او را مختل نمی‌کند. کودک بازی می‏کند، می‏خندد، با دوستانش ارتباط برقرار می‏کند و... ولی افسردگی اختلالی است که روی کیفیت و زندگی طبیعی کودک اثر چشمگیری می‌گذارد. در این زمان است که والدین باید به ابتلای فرزندشان به افسردگی شک کنند و او را نزد روان‌پزشک ببرند.

والدین تا چه اندازه در بروز افسردگی کودکشان نقش دارند؟
در صورتی که کودک در محیط خانواده مورد بی‌توجهی و غفلت، کودک‌آزاری جسمی، تنبیه سخت و... قرار بگیرد، قطعا در معرض ابتلا به افسردگی قرار خواهد گرفت.

احتمال ابتلا به افسردگی در کودکانی که یکی از والدین آنها افسرده است، دو برابر و در کودکانی که هر دو والد آنها افسردگی را در زندگی تجربه کرده‏اند، چهار برابر بیشتر از سایر کودکان است.

علاوه بر ژنتیک، عوامل هورمونی، استرس‌های روزمره زندگی، فشار والدین و... هم ‌می‌تواند در ایجاد و بروز افسردگی کودک نقش داشته باشد.
منبع:ایسنا,هفته نامه سلامت

مطالب پیشنهادی:

فست فود زیر ذره بین کارشناسان حوزه سلامت

ظروف یک ‌بار مصرف ومشکلات آن بر سلامت

آثار جانبی تشعشع لامپ های کم مصرف بر چشم و پوست چیست؟

اثرات امواج تلفن همراه بر سلامت افراد چیست؟

http://maktoobshop.com

وقتی همسرتان معتاد فضای مجازی است

وقتی همسرتان معتاد فضای مجازی است

در جوی آب نمی‌افتند، تن‌شان وقت خماری درد نمی‌گیرد، چرت نمی‌زنند، به سین هم شین نمی‌گویند اما معتادند. اگر یک پای بساط‌شان لنگ بزند مثلا تبلت یا گوشی تلفن همراه‌شان دم‌دست نباشد یا اینترنت وای‌فای‌شان به راه نباشد، کلافه و بی‌تاب می‌شوند و حس می‌کنند زندگی‌شان، سخت، دردناک و خسته‌کننده است چون آنها وابستگی شدید به نرم‌افزارهای ارتباطی در فضای مجازی دارند.
 
جنس مصرفی‌شان غیرقانونی نیست یا وایبر است یا لاین.وی‌چت، تانگو یا هر نرم‌افزار دیگری که اگر اتصال به اینترنت برقرار باشد می‌تواند آنها را به بقیه آدم‌های دنیا وصل کند تا با هم گپ بزنند و عکس  و موسیقی به اشتراک بگذارند. شاید تصور کنید این شیوه‌های مدرن معاشرت تهدیدی برای عشق شما به حساب نمی‌آیند اما ما معتقدیم به همان اندازه که زندگی خانوادگی معتادهای به موادمخدر در خطر است زندگی مشترک معتادهای به نرم‌افزارهای ارتباطی هم هرلحظه در خطر فروپاشی است.
 
پیغام نمی‌رسد، خمار می‌شود؟
کاربران نرم‌افزارهای ارتباطی جزو گروه بزرگ معتادان به اینترنت محسوب می‌شوند چون برای استفاده از این نرم‌افزارها نیاز دارند به فضای مجازی متصل شوند.  روانپزشکان اکنون اعتیاد به اینترنت و به‌تبع آن نرم‌افزارهای ارتباطی‌اش را در جدیدترین راهنمای تشخیصی آماری اختلالات روانی ( DSM-5 ) گنجانده‌اند که یعنی رسما این نوع اعتیاد را  جزئی از اختلالات روانی به حساب آورده‌اند و به همکاران‌شان  در سراسر دنیا خبر داده‌اند اگر وابستگی کسی به فضای مجازی به حدی برسد که خودش و دیگران را رنج بدهد و نتواند به وظایفش در سطح خانواده و جوامع بزرگ‌تر عمل کند، یعنی معتاد است با ویژگی‌هایی تقریبا شبیه معتادان به مواد مخدر.
 
لازم نیست حتما اعداد بزرگ و عجیب تحویل‌تان دهیم تا باور کنید تعداد معتادهای وایبر، وی‌چت، لاین و تانگو چقدر زیاد شده ، فقط کافی است به محیط اطراف‌تان نگاهی بیندازید، آن‌وقت می‌فهمید بیشتر مردم به نمایشگر تلفن همراه یا تبلت‌شان زل زده‌اند و با انگشت اشاره روی صفحات تایپ می‌کنند یا پست‌های رد و بدل شده بین هم‌گروهی‌های‌شان را می‌خوانند و بی‌خیال محیط اطراف می‌خندند، اخم می‌کنند یا زیر لب با خودشان حرف می‌زنند.
حالا لابد می‌پرسید چگونه ممکن است یک نرم‌افزار بی‌آزار که قرار است دوری فاصله‌ها را جبران کند، می‌تواند زندگی مشترک را به باد دهد؟ در ادامه مطلب این تهدیدها را با شما در میان می‌گذاریم.
 
 ما منهای هم
در یک زندگی مشترک موفق، هر دو طرف باید بخشی از ساعات طول روز را در کنار یکدیگر بگذرانند. پیش‌تر توضیح دادیم که از دیدگاه روانشناسی اعتیاد به استفاده از نرم‌افزارهای ارتباطی شبیه اعتیاد به مواد مخدر است و جالب اینکه ویژگی‌های روانی معتادان به این دو هم با یکدیگر وجوه تشابه زیادی دارد.
 
 به این  ترتیب همانطور که هیچ معتادی به دوز مشخصی از مواد مخدر وابسته نمی‌ماند و در طول دوره اعتیاد، مواد مخدر مصرفی‌اش را افزایش می‌دهد، معتادهای به نرم‌افزارهای ارتباطی هم با گذشت زمان، میزان حضورشان در فضای مجازی را بیشتر و بیشتر می‌کنند.
 
هرچه آنها زمان بیشتری را به حضور در فضای مجازی اختصاص بدهند وقت کمتری برای ارتباط با شریک زندگی و خاطره ساختن در کنار او دارند. یادتان باشد هر چه زمان کمتری را با هم بگذرانید، هر چه خاطرات مشترک‌تان کمتر باشد، هر چه وقت کمتری را صرف شناخت یکدیگر کنید، هر چه کمتر برای بررسی و حل چالش‌های زندگی وقت اختصاص دهید؛ بنیان زندگی مشترک‌تان، سست‌تر و احتمال از هم گسستن آن بیشتر می‌شود و خداحافظ گفتن‌تان به یکدیگر، آسان‌تر.  
 گلاویز شدن با عقربه‌ها
آنها که با اصول مدیریت زمان آشنا هستند لابد اصطلاح «وقت خور» را شنیده‌اند. وقت‌خورها دغدغه‌های کوچکی هستند که زمان  شما را مثل موریانه ریزریز و ثانیه‌ثانیه می‌جوند و هدر می‌دهند.
 
همه آدم‌ها در برابر یک وقت‌خور بزرگ مثل مکالمه تلفنی دو ساعته یا ماندن سه، چهار ساعته در ترافیک مقاومت می‌کنند و به فکر راه چاره‌ای برای پیشگیری از هدر رفتن ساعت‌های زندگی‌شان می‌افتند برای مثال شاید از آن مکالمه تلفنی طولانی فراری شوند و بخواهند زودتر تمامش کنند یا حتی در مشغله زیاد به تماس‌های تلفنی وقت‌گیر پاسخ ندهند یا شاید برای پیشگیری از ماندن در ترافیک از وسایل نقلیه عمومی استفاده کنند یا ساعت رفت و آمدشان را تغییر دهند. می‌دانید چرا؟
 
چون مرگ ساعت‌های طولانی در طول روز به چشم می‌آید اما مرگ ثانیه‌ها و دقیقه‌ها معمولا دیده نمی‌شود و به همین علت است که کسی به فکر راه چاره برای جلوگیری از هدر رفتن دقایقش در طول روز نمی‌افتد درحالی‌که سرجمع آن دقیقه‌ها رقم قابل توجهی از ساعت‌ها می‌شود.
 
 تکنولوژی وقت شما را می‌خورد
وقت‌خورهای کوچک که ثانیه‌های شما را می‌دزدند، از وقت‌خورهای بزرگ که ساعت‌های‌تان را می‌بلعند خطرناک‌ترند. جزئی از این وقت‌خورهای کوچک، نرم‌افزارهای ارتباطی هستند. ظاهر ماجرا این است که شما گاهی، تلفن همراه، تبلت یا رایانه‌تان را بررسی می‌کنید تا مطمئن شوید پیامی برای‌تان فرستاده شده است یا نه و گاهی لطیفه‌ها و پیام‌هایی را که دوستان فرستاده‌اند مطالعه می‌کنید و شاید به برخی پاسخی هم بدهید اما مجموع همین زمان‌های کوچک، ساعت‌هایی طولانی از روزتان را دور می‌ریزد بدون آنکه متوجه ماجرا شوید.
 
ناتوانی در مدیریت زمان به واسطه وقت‌گذرانی با نرم‌افزارهای ارتباطی- چه از طرف شما و چه از طرف همسرتان- باعث می‌شود نتوانید به وظایف اصلی‌تان در محیط خانواده عمل کنید و این وضعیت سطح نارضایتی اعضای خانواده و چالش‌های میان آنها را افزایش می‌دهد و پیوندهای عاطفی‌تان را کمرنگ می‌کند.
 
وقتی اسمایلی‌ها او را عاشق می‌کنند. برای اینکه تکنولوژی چنین بلایی را سر ارتباط شما نیاورد،‌باید برای هر روز زندگی‌تان برنامه‌ای دقیق داشته باشید و براساس آن عمل کنید. برنامه روزانه‌تان را روی کاغذی بنویسید و در طول روز مقابل کارهایی که انجام می‌دهید تیک بزنید و بابت کارهایی که انجام نداده‌اید جریمه‌ای برای خودتان در نظر بگیرید.
گذشته از این،‌لازم است که زمان استفاده از اینترنت را محدود کنید. فقط ساعت‌های مشخصی آنلاین شوید و به  مطالعه پیام‌ها بپردازید و پس از پایان زمان‌تان اینترنت را قطع کنید تا دیگر به آن دسترسی نداشته باشید.
اما آخرین راه از همه موثرتر است.  می‌توانید در خانه ، قانون ساعت خاموشی را اجرا کنید و تذکر بدهید که شب‌ها از ساعتی به بعد مایل نیستید کسی را مشغول چت کردن و تماشای عکس ببینید.
 
ایرانی‌ها به موبایل‌شان معتادند؟
نمی‌توان از نتیجه جامعی که حاصل پژوهش‌های داخلی در مورد آمار اعتیاد به تکنولوژی باشد با خبر شد، اما گفته می‌شود که ایران اکنون 28 تا 35 میلیون کاربر اینترنت دارد و گرچه تقریبا همه این کاربران یکی از انواع نرم‌افزارهای ارتباطی را نیز استفاده می‌کنند اما هنوز پژوهش علمی وجود ندارد که نشان دهد چه تعداد از آنها معتاد به این مظاهر تکنولوژی هستند.
 
خجالتی‌ها عاشق تکنولوژی هستند
آدم‌های خجالتی پشت صفحه‌ها نمایش راحت‌تر ارتباط برقرار می‌کنند و با دیگران صمیمی می‌شوند. مردم در فضای مجازی جسور می‌شوند و معمولا حریم‌های میان دو جنس مخالف در این فضا کمرنگ می‌شود، شاید به این خاطر که خیلی‌ها خیال می‌کنند خیانت به همسر فقط وقتی اتفاق می‌افتد که دو انسان در کنار هم حضور فیزیکی داشته باشند و اگر از راه دور با هم رابطه‌ای نامتعارف برقرار کنند، خیانتی رخ نداده است. با این حال از دیدگاه روانشناسی هر نوع رابطه خارج از عرفی با جنس مخالف که شما آن را از همسرتان پنهان کنید یا در حضور او طور دیگری جلوه‌اش بدهید، نوعی خیانت محسوب می‌شود، بنابراین رد و بدل کردن عکس‌های خصوصی با غریبه‌ها یا جوک گفتن‌ها و درددل کردن‌های چند ساعته با آدم‌هایی از جنس مخالف هم، نوعی خیانت است چون طبیعتا هیچ همسری- چه زن و چه مرد- راضی نمی‌شود شریک زندگی‌اش، صمیمیتش را خرج دوستانی اینچنینی کند که می‌توانند رقیبش باشند.
 
از سوی دیگر وقتی آدم‌ها از نظر فیزیکی از یکدیگر دورند، بدون خجالت، حرف می‌زنند و اعتماد به نفس بیشتری دارند و همین باعث می‌شود گاهی مرزهای ارتباط سالم را زیر پا بگذارند و حرف‌هایی بزنند که بعدها از گفتن‌شان پشیمان شوند.
 
هیچ یک از آنهایی که درگیر عشق و عاشقی در فضای مجازی می‌شوند و به همسرشان خیانت می‌کنند از روز اول قصد چنین کاری را نداشته‌اند؛ خیانت معمولا یک رخداد پیش‌بینی نشده از سوی دو طرف یا یکی از طرفین در رابطه‌ای عاطفی و غیرمجاز است.
 
 رابطه‌هایی که به خیانت می‌انجامند معمولا از صمیمیت‌های کوچک آغاز می‌شوند یعنی همان وقت که نام خانوادگی شما به نام کوچک‌تان تبدیل می‌شود، فعل‌های خطاب‌تان مفرد می‌شوند، در ساعت‌هایی غیرعادی با طرف مقابل چت می‌کنید، راز می‌گویید و راز می‌شنوید، گوشی برای درددل کردن پیدا می‌کنید و گوشی برای درد دل شنیدن می‌شوید و سرانجام آرام‌آرام حس می‌کنید وابسته به کسی شده‌اید که از او یک عکس و یک اسم دارید.
خیانت اما مثل اعتیاد پیش‌رونده است و در یک سطح باقی نمی‌ماند و پیشرفت می‌کند تا جایی که ارتباط شما از صفحه‌های مانیتورهای‌تان می‌رسد به شنیدن صدا یا دیدن یکدیگر.
 
از اینها گذشته شمار قابل توجهی از گروه‌های اجتماعی که به لطف نرم‌افزارهای ارتباطی تشکیل می‌شوند «خاطره‌باز» هستند یعنی معمولا دوستان و هم‌دانشگاهی‌ها یا همکارهای قدیمی که گذر روزگار از هم دورشان کرده است دور هم جمع می‌شوند و گپ می‌زنند. این گروه‌ها هم خاطره‌های عاشقانه روزهای دوری را زنده می‌کنند که مثل آتش زیر خاکستر در طول سال‌ها آرام گرفته‌اند اما هرگز نمرده‌اند.
شما را نادیده می‌گیرد
نرم‌افزارهای ارتباطی شما را تنبل می‌کنند چون لازمه کار کردن با آنها کم تحرکی و گوشه‌ای لم دادن است. کم‌تحرکی یعنی نداشتن تناسب اندام، بی‌تناسبی هم به معنی  از دست دادن جذابیت است و از دست دادن جذابیت‌تان هم مترادف است با افزایش خطر لغزش طرف مقابل‌تان.
 
به هر حال هرقدر هم از اهداف والای انسانی در ازدواج دم بزنید، همه می‌دانیم بخشی از عشق در زندگی مشترک مربوط به رابطه زناشویی است و برای داشتن یک رابطه زناشویی رضایت‌بخش، دو طرف باید جذابیت‌های‌شان را برای هم حفظ کنند.
 
همسرتان را ترک دهید
مهمترین اصل در ترک اعتیاد به نرم‌افزارهای ارتباطی، کم کردن ساعت‌های آنلاین بودن است. پیشنهادهای ما گرچه ساده‌اند اما شک نکنید که به کار بردن آنها، اعتیادتان به همیشه آنلاین بودن و چت‌بازی با نرم‌افزارهای ارتباطی را درمان می‌کند:
 
-  زمان‌هایی که وسایل ارتباطی‌تان را در طول شبانه‌روز چک می‌کنید و پیام‌ها را می‌خوانید یا گپ می‌زنید، در دفتری یادداشت کنید حتی اگر بسیار کوتاه باشد. سرجمع این دقایق به شما نشان می‌دهد چه وقت زیادی را صرف چک کردن صفحات گوناگون کرده‌اید. سعی کنید این دوره‌های زمانی طولانی را هر روز دستکم چند دقیقه کم کنید.
 
- تفریح‌های خارج از خانه را در کنار همسرتان زیاد کنید. قرار نیست این تفریح‌ها گران باشند حتی اگر نمی‌خواهید به کنسرت یا تئاتر یا سینما بروید، همین که به پارک سری بزنید کافی است. وقتی به تفریح می‌روید، اینترنت وسایل‌تان را قطع کنید و به خودتان قول بدهید حتی نیم نگاهی به صفحه نمایشگر تبلت یا تلفن همراه‌تان نیندازید.
 
- با دستگاه‌های ارتباطی مثل تلفن همراه و تبلت در محل‌های پر رفت‌وآمد و شلوغ  خانه کار کنید و از رفتن به گوشه‌های دنج خانه برای بررسی پیام‌های‌تان بپرهیزید چون هرچه مکانی که در آن پیام می‌خوانید و چت می‌کنید، امن‌تر باشد، زمان بیشتری به این نوع فعالیت‌ها اختصاص می‌دهید.

مطالب پیشنهادی:

پیامد های هدفمند کردن یارانه ها در حوزه سلامت

مدیریت انرژی در مراکز بیمارستانی

آمادگی ملی و سازمانی در مقابله با زلزله و مدیریت بحران

ارتقای کیفیت خدمات سلامت از منابع مالی یارانه ها

 بیمه سلامت و نقش بیمه های مکمل بر آن

http://maktoobshop.com

روان شناسی بازی با کودک



در بازی های دو نفره همیشه این سوال پیش می آید که آیا باید در بازی برنده شویم یا بگذاریم کودک ما را در بازی ببرد؟

در بازی هایی که برد و باخت در آنها معنا دارد، هر بازی را ۳ بار انجام میدهیم

بار اول به کودک اجازه دهید که شما را در بازی ببرد. این برد کمک می کند تا اعتماد به نفسش افزایش پیدا کند.بچه ها واقعا باور می کنند شما را در بازی برده اند.همچنین این برد باعث می شود کمی تخلیه هیجانی شوند و اگر از شما خشمی جمع کرده اند،مقداری از آن خشم با شکست شما تخلیه خواهد شد

بار دومی که بازی می کنید بهتر است در بازی کودک را ببرید این باخت به کودک کمک می کند که مفهوم شکست را دریابد،« نه» شنیدن را یاد بگیرد و کم کم متوجه این امر شود که گاهی انسان تمام تلاشش را می کند ولی موفق نمی شود.

بار سوم که بازی را انجام می دهید باید کاری کنید که کودک با تلاشی بسیار بیشتر از تلاشی که آن دو بار داشته، برنده شود. این بار در حال آموزش این نکته هستید که گاهی برای موفقیت باید خیلی تلاش کرد.


مطالب پیشنهادی:

پیامد های هدفمند کردن یارانه ها در حوزه سلامت

مدیریت انرژی در مراکز بیمارستانی

آمادگی ملی و سازمانی در مقابله با زلزله و مدیریت بحران

ارتقای کیفیت خدمات سلامت از منابع مالی یارانه ها

 بیمه سلامت و نقش بیمه های مکمل بر آن

http://maktoobshop.com

عوامل خوشبختى


هر زن و شوهرى بدون استثناء مى خواهند زندگى مشترک با صفا و لذتبخش و سعادتمندى داشته باشند
هر زن و شوهرى بدون استثناء مى خواهند زندگى مشترک با صفا و لذتبخش و سعادتمندى داشته باشند و براى یافتن چنین سعدتى، به دنبال عوامل خوشبختى و سعدت مى ورزند: سؤ ال مى کنند، مى اندیشند، کتاب مى خوانند و مشورت مى کنند تا به مقصود خود برسند. حتى دیدم که این سؤ ال را در رسانه هاى گروهى مطرح کرده بودند و جوابهاى متعددى از این قبیل آمده بود:
 
عوامل خوشبختى عبارت است از:
 
تفاهم، صداقت، عقل و تدبیر و... همه اینها نظراتى بسیار درست و مفید و سودمند است، ولى دو عیب کوچک دارد: اول اینکه کلى گویى است و مردم در تطبیق این کلیات با مصادیقش ‍ دچار اشتباه مى شوند؛ دوم ایتکه وساوس شیطان در کار است و بعضى از مردم در عین حال که مى دانند و یقین دارند که صفا و صداقت و وفا بهتر از دورویى و دروغ و خلف وعده است، ولى روحیات زشتى که در وجود آنها ریشه دوانیده است- مانند حرص و تکبر و خود محورى و شهوت پرستى- نمى گذارد آنان به راه صدق و صفا بروند و طریق مسالمت و وفا بپیمایند. نویسنده در این درس شاید بتواند عیب اول را تا حدودى رفع کند و در مسائل خانوادگى وارد جزئیات شود- نظیر سلام کردن به نام خوب صدا زدن و به استقبال رفتن و مانند آن که در جلد اول بیان کردیم- ولى نسبت به عیب دوم کاملا اظهار عجز و ناتوانى مى کند. نه تنها نویسنده حقیر و بى بضاعت در این میدان کمیتش لنگ است، که حتى پیعمبران الهى و سرسلسله آنها که اشرف کائنات بود و در تبلیغ و دعوت به سوى حق، آفریدگار جهان آفریده اى مانند او ندارد، از به راه آوردن امثال ابوجهل و ابولهب اظهار عجز نمود تا آنجا که فرمود: انک لا تهدى من اءحبیث.(1)
 
خدایا! بر روى این تربت پاک تو که آدمیزادگان دو پاى بدتر از حیوانات چارپایى زندگى مى کنند، سوگندت مى دهیم که دلهاى ما را در معرض آن وساوس خطیر قرار مده.
 
و اما اشکال اول به این شکل رفع مى شود که ما را در کلیات به نمونه ها و مصادیق اشاره کنیم و لذا در اینجا به طور فشرده عوامل خوشبختى را متذکر مى شویم و تقریبا این درس را مى توان چکیده این دو جلد کتاب تلقى کرد. به طور کلى عوامل مذکور بعضى مربوط به قبل از ازدواج و برخى مربوط به بعد از ازدواج است.
 
1. گذشت و اغماض 
بیشترین سفارش اسلام در امر همسرى، گذشت و اغماض هر یک از زن و شوهر در لغزشها، کج خلقیها و اشتباهات یکدیگر است؛ زیرا خداوند متعال شاید زن و شوهرى با وحسات و طرز تفکر کاملا یکسان در روى زمین خلق نکرده باشد. عفو کثیر از صفات خداوند حکیم است که مؤ منان را به این خصلت سفارش کرده است.(2) عفو از روشهاى تربیت و مایه کمال روحى عفو کننده و عفو شنونده است و از سایر شیوه هاى برخورد مثل انتقام گرفتن، به رو آوردن و منت گذاردن، حکم و داور برگزیدن و دیگران را دخالت دادن، دادگاه رفتن و دادخواست نوشتن، از دیگران راه حل خواستن و در دل کردن و خلاصه از هر راه حل دیگرى بهتر و زودتر زن و شوهر را به خواسته و هدفشان مى رساند.
 
زن و شوهر؛ مدت کوتاه خواستگارى و حتى در مدت ببن عقد تا عروسى نمى توانند به طور کامل یکدیگر را درک کنند و لذا در این مدت باید در کلیان و اصول زندگى به تفاهم برسند (مثا دختر یا پسر قبل از ازدواج باید بداند که همسرش به احکام الهى حداقل در سطح انجام فرایض و ترک محرومات مقید و از اخلاق سالم و عفت و نجابت خانوادگى برخوردار است و در هر مورد که اختلاف نظر پیدا شد هر دوى آنها به حکم خداوند عمل مى کنند)؛ بعد از ازدواج در سایر مسائل با شیوه هاى دیگر مثل گذشت و اغماض بین خود به تفاهم برسند.
 
یکى از مصادیق گذشت و اغماض این است که در برگزارى مجلس عروسى اگر فامیل زن به فامیل شوهر مى گویند ما میهمان زیاد داریم، زیاد غذا بپزید و بعد آنها هم مى پزند اتفاقا میهمانها نمى آیند، این امر موجب دلتنگى نشود و گله نکنند که شما که مى دانستید میهمانها نمى آیند چرا گفتید، یا چرا زیاد دعوت کردید و غذا کم آمد.
 
2. صداقت 
دختر و پسر از لحظه خواستگارى تا آخر عمر باید بدانند که هیچ کس ‍ دلسوزتر از شریک زندگى آنها نیست و دلسوزى وقتى محقق مى گردد که صداقت و راستى در کار باشد. بخصوص در فاصله عقد و عروسى که هر یک از آندو با تیز بینى و فراست و کیاست فوق العاده مى خواهند همسر آینده خود را بشناسند، باید ادعاها مبالغه ها و سخنان اغراق آمیز از میان برود و آن طور که هستند خود را وانمود سازند تا بتوانند به آنچه مى گویند در زندگى آینده خود تحقق بخشند و اعتماد یکدیگر را جلب نمایند، نه اینکه مانند رئیس جمهورهاى کاندید شده پشت به خدا و ملت کنند که ابتدا در باغ سبز و سرخ نشان بدهند و یک هفته بعد از انتخابات همه وعده ها را زیاد ببرند.
 
3. نظر خواهى از پدر و مادر 
موافق بودن پدر و مادر با ازدواج فرزند نقش مؤ ثرى در خوشبختى زوجین خواهد داشت. زیرا به طور طبیعى هر انسانى دوست دارد فزندش رفتارى داشته باشد که مورد پسند اوست. بنابراین، فرزند باید به هر شیوه اى که خود بهتر از دیگران مى داند نظر والدین را در ازدواج تاءمین کند، همان طور که خودش دوست دارد در آینده عروسش یا دامادش مورد پسندش باشد؛ البته نه آن طورى که خودش ناراضى باشد. خلاصه رضایت پدر و مادر از فزند در خوشبختى او بسیار مؤ ثر است.
 
4. تلاش و کوشش مرد 
این عمل در تاءمین نیازهاى مالى خانواده بسیار مؤ ثر است و زن را نیز دلگرم مى کند و او نیز متقابلا وادار به فداکارى در حق همسر و فرزندان و تاءمین آسایش بیشتر خانواده در داخل منزل مى شود.
 
5. خواسته ها و توقعات مناسب 
مسلم است که انسان در اوایل جوانى از تجربه و درآمد و دارایى و احتمالا سطح تحصیلات پایینى برخوردار است و به تدریج همه اینها افزایش ‍ مى یابد. لذا توقع داشتن منزل شخصى و وسایل منزل و اتومبیل در ابتداى زندگى خواسته معقولى نیست، همان طور که پدر و مادر انسان نیز در ابتداى زندگى زناشویى خود چنین نبودند.
 
از این رو، عروس و داماد عاقل، از زندگى، ضمن پذیرفتن این واقعیت باید با متانت و تلاش و الگو قرار دادن تجارب بزرگان و خردمندان و حل کردن مشکلات با همفکرى و درک اوضاع فعلى جامعه، زندگى خود را از لحاظ مالى، علمى، دینى و اخلاقى به سطح مطلوب برسانند.
 
جهت اختصار، سایر عوامل خوشبختى را به طور گذارا اشاره مى کنیم:
 
6. زن و شوهر باید از زمان خواستگارى آمادگى کامل براى زندگى زناشویى داشته باشند و در این مورد از یکدیگر نظر خواهى کنند. بسیارى از پدر و مادرها مى خواهند دخترشان را در حین تحصیل عروس کنند، در حالى که فرزندشان آمادگى و رضایت کامل براى ازدواج ندارد.
 
7. به کفویت و هماهنگى فکرى و روحى به طور دقیق توجه کنند. مثلا برخى از پسران به نظافت در حد لازم اهمیت نمى دهند و ممکن است کفو همسرشان نباشند، یا بعضى از دختران به ساده زیستن و حذف زوائد مقید نیستند و لذا امکان دارد کفو همسرشان نباشند.
 
8. ارتباط عروس و داماد قبل از ازدواج امرى نکوهیده است و چه بسا کار را به طلاق بکشاند.
 
9. زن و شوهر باید در انجام کارها به یکدیگر کمک کنند تا بتوانند به طور واقعى شریک غم و شادى یکدیگر باشند: با هم کار کنند و با هم خسته شوند و با هم چاى بخورند و رفع خستگى کنند.
 
10. زن باید از همسرش اطاعت کند بجز امورى که خلاف شرع است، مانند بى حجاب از خانه بیرون آمدن و مخالطت با نامحرمان و دوستان شوهر.
 
11. عوامل موقعیت دیگران را الگو قرار دهند.
 
12. نسبت به رفتار یکریگر زود قضاوت نکنند.
 
13. زن و شوهر باید زبان یکدیگر را بفهمند.
 
14. زن و شوهر باید به دخالتهاى دیگران بى اعتنا باشند.
 
15. با یکدیگر با نرمى و ملایمت سخن بگویند و به طور متقابل به یکدیگر احترام بگذارند.
 
16. باید سعه صدر داشته باشند و از خطاها یکدیگر بگذرند؛ یعنى براى یکدیگر همچون آینه باشند: نکات مثبت یکدیگر را تکرار و نکات منفى را فراموش کنند.
 
17. هر یک از زوجین باید نقاط ضعف خود را شناخته، در صدد اصلاح آنها برآید.
 
18. در خوشى و ناخوشى با هم همدرد باشند.
 
19. اختلاف را بین خود حل کنند و به بیرون نکشانند و نیز کینه به دل نگیرند.
 
20. خطاهاى یکدیگر را به کنایه بفهمانند و به رخ نکشند.
 
21. زن براى شوهر خرج تراشى کند و همچشمى با دیگران نداشته باشد و نگوید: قربون بند کیفتم تا پول دارى رفیقتم.
 
22. به نظم و ترتیب در امور زندگى توجه داشته باشند و براى همه کارهاى لازم مانند انجام فرایض و عبادات، دیدن فامیل و دوستان، تفریح و گردش ‍ و سفر، کارهاى روز مره و خصوصا تربیت فرزندان وقتى را تعیین نمایند.
 
پی نوشت ها:
1. قصص / 56.
2. و لیعفوا و لیصفحوا ألا تحبون أن یعرف الله لکم (نور / 2

مواجهه با هیجانات کودکان


معمولاً فشار به اندازة کم می‌تواند امری مثبت باشد. بعضی اوقات ما تحت فشار، وضعیت بهتری داریم. وقتی فشار روز به روز بیشتر شود و به صورت یک الگوی دائمی درآید،‌ می‌تواند باعث ایجاد اختلال در افکار، عقاید و حتی سلامتی ما شود. کودکان فشار روانی را در زمینه‌های بسیار متفاوتی تجربه می‌کنند. اما آنچه والدین می‌خواهند بدانند این است که چطور می‌‌توانند فشار روانی کودکانشان را براساس تجارب روزانه کاهش دهند. با آگاهی از برخی موقعیت‌ها در مقام والدین و معلمان می‌توانیم از فشارهای روانی غیر قابل کنترل پیشگیری کنیم. 
برخی موقعیت‌های پدیدآورنده فشار روانی برای کودکان شامل: 
• تولد کودک جدید در خانواده 
• مورد آزار قرار گرفتن در مدرسه 
• جدایی یا طلاق والدین 
• بیماری جدی «شخصی» در خانواده یا مدرسه 
• به هر دلیل به بیمارستان رفتن 
• مشکلات یادگیری در مدرسه 
• آغاز ترم جدید در مدرسه یا ورود به مدرسه جدید
• از دست دادن بهترین دوست در مدرسه یا در همسایگی
• وجود حادثه یا فرار حیوان خانگی خانواده 
• مرگ پدر‌بزرگ یا مادربزرگ 
• نقل مکان به خانه جدید یا ورود همسایه جدید
• درگیری میان والدین یا برادران و یا خواهران 
• تغییر معلم در وسط سال جدید
• امتحان دسته بندی در مدرسه، اجرای موسیقی گروهی، برگزاری تأتر یا تیم ورزشی

مواجهه با هیجانات کودکان 
کودکان حداقل برای یک بار هم که شده شما را به تجربه هیجانات منفی عصبانیت، ناامیدی، اندوه و ترس وادار می‌کنند. 
به عنوان بزرگسال پاسخ ما، به رفتار کودکان بیشتر در رابطه با سه موضوع نگرش، تفکر و انتخاب است.

تمرکز بررفتار غلط و نامطلوب که آن را نمی‌توانیم تغییر دهیم، منجر به تکرار منفی‌ها و شکست‌ها می‌شود.

بیشتر پاسخ‌های هیجانی ما در برابر رفتار نامناسب کودکان منفعلانه است. 
ما می‌توانیم پیش از آن که منفعل باشیم، با استفاده از زمان و توان خودمان فعال برخورد کنیم تا راه‌حل‌های مثبت پیدا کنیم.

یک راه برخورد با هیجانات منفی طرح پاسخ‌های از پیش تعیین شده است. در طرح، خوب مشخص کنید به رفتار خاص کودک در موقعیت بعدی چگونه می‌توانید پاسخ دهید.

نگرش، بسیار مهم است. هنگام ایجاد تغییر در رفتارهای منفعلانه ضروری است که نگرش امیدوارکننده‌ای به اینکه تغییرات مؤثر خواهد بود، داشته باشید.

یک فاکتور مهم و قابل ملاحظه در برنامه شما برای تغییر، تأثیر قابل توجه گفتگوی شما با خودتان است. 
از برچسب زدن به کودک یا اغراق درباره رفتار نادرستش خودداری کنید.

از یک کلمه یا اصطلاح هشدار دهنده به خودتان همچون «صبر کن و بیندیش» برای به تأخیر انداختن واکنش ناگهانی خود به رفتارهای نامناسب استفاده کنید.

تکنیک تمرکز، روش ساده و سریع عکس‌العمل متفاوت در برابر رفتار کودک است. 
می‌توانید استفاده از فن تمرکز را به آنان بیاموزید. اگر کودکان 7 ساله یا بزرگتر باشند، از طریق روش‌ها و مراحل خاص نیز می‌توانید کودکان کوچک‌تر را هدایت کنید. 
تمرکز نیاز به جایگاه کاملاً ساکتی برای نشستن دارد. احساس خود را مشخص و جایی آن را در جسم خود پیدا کنید، جایی بفهمید زیر این احساس چیست؟ و این کار را تا زمانی که عمق هیجان را بیابید ادامه دهید. این هیجان به طریقی بر شما روشن می‌شود.

سرکوب یا انکار ابراز احساسات امری نامطلوب است.

پاسخ‌های هیجانی و منطقی بر رفتار، عقاید و ارزش‌های کودکان با تقویت رفتارهای معین و چشم‌پوشی و انتقاد از دیگر رفتارها اثر می‌گذارد. 
همة ما اطلاعات را در ذهن خود تحریف می‌کنیم، حذف می‌کنیم یا تعمیم می‌دهیم.

استفاده از پیام‌های تربیتی یکی از راه‌های مهم جهت بالا بردن عزت نفس است. 
تلاش‌های کوک را بیش از نقاط ضعف مورد توجه قرار دهید. 
به کودک خود مسئولیت بدهید، او را درگروه خانوادگی درگیر و فعال کنید. 
کودک خود را در حل مشکل خانوادگی دخالت دهید. 
ایده‌های جدید کودک را بپذیرید و تشویق کنید. 
با تحریف، حذف و تعمیم اطلاعات به وسیله‌ کودک خود، درگیر شده و در کنار او قرار گیرید، در انجام چنین کاری به او کمک کنید که باورهای منفی را به باورهای مثبت تغییر دهد. 
اگر به نظر کودک مدام نگران است و برای خوابیدن مشکل دارد، نشانه فقدان انگیزه و انرژی است او ممکن است در حال تجربه یک فشار روانی باشد. 
به وسیلة تغییر باورهای منفی، انجام تمرین بدنی یا فیزیکی منظم و تأمل با قاعده، فشار روانی کاهش می‌یابد.

چطور ارزش‌ها را به فرزندان خود بیاموزیم؟ 
ارزش‌ها موضوعاتی هستند که ما آنها را محترم و عزیز می‌شماریم. آنها سبب ابزار وجود و هیجان و انگیزش در ما می‌شوند. در بسیاری از مواقع ارزش‌ها زندگی ما را پیش می‌برند. فرزندان و والدین، آنها هریک زنجیره‌ای از ارزش‌ها دارند. بنابراین تحمیل کردن ارزش‌های والدین بر فرزندان اصلاً درست نیست.
بنابراین به دنبال راهی که خطر کمتری دارد می‌رویم و سعی می‌کنیم تعادلی به وجود آوریم که هم به فرزندان فرصت دهد ارزش‌های خود را حفظ کنند و هم شرایطی فراهم شود تا بعضی ارزش‌ها را آموزش دهیم. 
وقتی آموزش ارزش‌ها به کودکان شروع می‌شود، مهم نیست که چقدر به آنها آموخته می‌شود بلکه چگونگی یادگیری اهمیت دارد.

اگر ما به عنوان والدین نتوانیم ارزش‌های مهم زندگی را به فرزندان خود نشان دهیم احتمال این خطر وجود دارد که آنها بدون داشتن استقلال، بلوغ و تمرکز بزرگ شوند. 
باید اجازه دهیم فرزندان ارزش‌های خود را بیابند و در عین حال ارزش‌های خود را به آنها یاد دهیم. 
یک روش آموزش ارزش‌ها، بازی‌های هیجان‌انگیز و سرگرم‌کننده‌ای است که در آن بچه‌ها فعالانه می‌توانند مفهوم هر ارزش را یاد بگیرند.
شیوه دیگر آموزش ارزش‌ها استفاده از نماد‌های کلامی است. بچه‌ها عاشق قصه‌ها و افسانه‌ها هستند و این روش ساده‌ای است تا بتوانند جنبه‌های مثبت و منفی رفتار را بیاموزند و این حسن را هم دارد که کلام خیلی اخلاق‌گرایانه نمی‌شود. 
سیستم پاداش‌دهی در آموزش ارزش‌ها ضروری است. جایزه بر اساس سن داده می‌شود. کودک باید با رفتار خود نشان دهد که ارزش مشخص‌شده و مورد نظر را یاد گرفته و در زندگی خود بکار می‌برد. 
بعضی از ارزش‌هایی که برای بچه‌ها بسیار مفید هستند عبارتند از: صداقت، تعادل و انضباط شخصی، شجاعت، آرامش و بردباری، از خود گذشتگی، تعهد، احترام، مهربانی، اعتماد به نفس، آزادگی، استقلال، عشق و فداکاری. 
سخت نگیرید و چهار یا پنج هفته را به آموزش یک ارزش به فرزندانتان اختصاص دهید ممکن است ترجیح دهید کار را نیمه کاره رها کنید در آن صورت خواهید دید چقدر طول می‌کشد تا این ارزش‌ در آنها رشد کند و بتوانند درک خود را از یک ارزش مشخص بروز دهند.

در تنظیم یک افسانه و داستان، بهتر است از شخصیت‌هایی استفاده کنید که فرزندانتان آنها را دوست دارند، مثلاً ورزشکاران هنرپیشه‌ها، خواننده‌ها یا از شخصیت‌هایی استفاده کنید که از لحاظ سن و موقعیت به فرزند شما شباهت داشته باشند. 
یکی از مهم‌ترین موارد در آموزش ارزش‌ها این است که شما نمی‌توانید بدون پایبندی به یک ارزش، آن را به فرزندان خود یاد دهید. این مطلب مسئولیت سنگینی را بر عهده شما می‌گذارد. 
مهم نیست کدام ارزش را به فرزند خود یاد می‌دهید، به یاد داشته باشید فرزند شما از سنین طفولیت به تقلید رفتار می‌پردازد. پس همیشه سعی کنید نشان دهید زندگی شما بر اساس ارزش‌هایی بنا شده که سعی در آموزش آنها دارید.

مواجهه با هیجانات کودکان
معمولاً فشار به اندازة کم می‌تواند امری مثبت باشد. بعضی اوقات ما تحت فشار، وضعیت بهتری داریم. وقتی فشار روز به روز بیشتر شود و به صورت یک الگوی دائمی درآید،‌ می‌تواند باعث ایجاد اختلال در افکار، عقاید و حتی سلامتی ما شود. کودکان فشار روانی را در زمینه‌های بسیار متفاوتی تجربه می‌کنند. اما آنچه والدین می‌خواهند بدانند این است که چطور می‌‌توانند فشار روانی کودکانشان را براساس تجارب روزانه کاهش دهند. با آگاهی از برخی موقعیت‌ها در مقام والدین و معلمان می‌توانیم از فشارهای روانی غیر قابل کنترل پیشگیری کنیم. 
برخی موقعیت‌های پدیدآورنده فشار روانی برای کودکان شامل: 
• تولد کودک جدید در خانواده 
• مورد آزار قرار گرفتن در مدرسه 
• جدایی یا طلاق والدین 
• بیماری جدی «شخصی» در خانواده یا مدرسه 
• به هر دلیل به بیمارستان رفتن 
• مشکلات یادگیری در مدرسه 
• آغاز ترم جدید در مدرسه یا ورود به مدرسه جدید
• از دست دادن بهترین دوست در مدرسه یا در همسایگی
• وجود حادثه یا فرار حیوان خانگی خانواده 
• مرگ پدر‌بزرگ یا مادربزرگ 
• نقل مکان به خانه جدید یا ورود همسایه جدید
• درگیری میان والدین یا برادران و یا خواهران 
• تغییر معلم در وسط سال جدید
• امتحان دسته بندی در مدرسه، اجرای موسیقی گروهی، برگزاری تأتر یا تیم ورزشی

مواجهه با هیجانات کودکان 
کودکان حداقل برای یک بار هم که شده شما را به تجربه هیجانات منفی عصبانیت، ناامیدی، اندوه و ترس وادار می‌کنند. 
به عنوان بزرگسال پاسخ ما، به رفتار کودکان بیشتر در رابطه با سه موضوع نگرش، تفکر و انتخاب است.

تمرکز بررفتار غلط و نامطلوب که آن را نمی‌توانیم تغییر دهیم، منجر به تکرار منفی‌ها و شکست‌ها می‌شود.

بیشتر پاسخ‌های هیجانی ما در برابر رفتار نامناسب کودکان منفعلانه است. 
ما می‌توانیم پیش از آن که منفعل باشیم، با استفاده از زمان و توان خودمان فعال برخورد کنیم تا راه‌حل‌های مثبت پیدا کنیم.

یک راه برخورد با هیجانات منفی طرح پاسخ‌های از پیش تعیین شده است. در طرح، خوب مشخص کنید به رفتار خاص کودک در موقعیت بعدی چگونه می‌توانید پاسخ دهید.

نگرش، بسیار مهم است. هنگام ایجاد تغییر در رفتارهای منفعلانه ضروری است که نگرش امیدوارکننده‌ای به اینکه تغییرات مؤثر خواهد بود، داشته باشید.

یک فاکتور مهم و قابل ملاحظه در برنامه شما برای تغییر، تأثیر قابل توجه گفتگوی شما با خودتان است. 
از برچسب زدن به کودک یا اغراق درباره رفتار نادرستش خودداری کنید.

از یک کلمه یا اصطلاح هشدار دهنده به خودتان همچون «صبر کن و بیندیش» برای به تأخیر انداختن واکنش ناگهانی خود به رفتارهای نامناسب استفاده کنید.

تکنیک تمرکز، روش ساده و سریع عکس‌العمل متفاوت در برابر رفتار کودک است. 
می‌توانید استفاده از فن تمرکز را به آنان بیاموزید. اگر کودکان 7 ساله یا بزرگتر باشند، از طریق روش‌ها و مراحل خاص نیز می‌توانید کودکان کوچک‌تر را هدایت کنید. 
تمرکز نیاز به جایگاه کاملاً ساکتی برای نشستن دارد. احساس خود را مشخص و جایی آن را در جسم خود پیدا کنید، جایی بفهمید زیر این احساس چیست؟ و این کار را تا زمانی که عمق هیجان را بیابید ادامه دهید. این هیجان به طریقی بر شما روشن می‌شود.

سرکوب یا انکار ابراز احساسات امری نامطلوب است.

پاسخ‌های هیجانی و منطقی بر رفتار، عقاید و ارزش‌های کودکان با تقویت رفتارهای معین و چشم‌پوشی و انتقاد از دیگر رفتارها اثر می‌گذارد. 
همة ما اطلاعات را در ذهن خود تحریف می‌کنیم، حذف می‌کنیم یا تعمیم می‌دهیم.

استفاده از پیام‌های تربیتی یکی از راه‌های مهم جهت بالا بردن عزت نفس است. 
تلاش‌های کوک را بیش از نقاط ضعف مورد توجه قرار دهید. 
به کودک خود مسئولیت بدهید، او را درگروه خانوادگی درگیر و فعال کنید. 
کودک خود را در حل مشکل خانوادگی دخالت دهید. 
ایده‌های جدید کودک را بپذیرید و تشویق کنید. 
با تحریف، حذف و تعمیم اطلاعات به وسیله‌ کودک خود، درگیر شده و در کنار او قرار گیرید، در انجام چنین کاری به او کمک کنید که باورهای منفی را به باورهای مثبت تغییر دهد. 
اگر به نظر کودک مدام نگران است و برای خوابیدن مشکل دارد، نشانه فقدان انگیزه و انرژی است او ممکن است در حال تجربه یک فشار روانی باشد. 
به وسیلة تغییر باورهای منفی، انجام تمرین بدنی یا فیزیکی منظم و تأمل با قاعده، فشار روانی کاهش می‌یابد.

چطور ارزش‌ها را به فرزندان خود بیاموزیم؟ 
ارزش‌ها موضوعاتی هستند که ما آنها را محترم و عزیز می‌شماریم. آنها سبب ابزار وجود و هیجان و انگیزش در ما می‌شوند. در بسیاری از مواقع ارزش‌ها زندگی ما را پیش می‌برند. فرزندان و والدین، آنها هریک زنجیره‌ای از ارزش‌ها دارند. بنابراین تحمیل کردن ارزش‌های والدین بر فرزندان اصلاً درست نیست.
بنابراین به دنبال راهی که خطر کمتری دارد می‌رویم و سعی می‌کنیم تعادلی به وجود آوریم که هم به فرزندان فرصت دهد ارزش‌های خود را حفظ کنند و هم شرایطی فراهم شود تا بعضی ارزش‌ها را آموزش دهیم. 
وقتی آموزش ارزش‌ها به کودکان شروع می‌شود، مهم نیست که چقدر به آنها آموخته می‌شود بلکه چگونگی یادگیری اهمیت دارد.

اگر ما به عنوان والدین نتوانیم ارزش‌های مهم زندگی را به فرزندان خود نشان دهیم احتمال این خطر وجود دارد که آنها بدون داشتن استقلال، بلوغ و تمرکز بزرگ شوند. 
باید اجازه دهیم فرزندان ارزش‌های خود را بیابند و در عین حال ارزش‌های خود را به آنها یاد دهیم. 
یک روش آموزش ارزش‌ها، بازی‌های هیجان‌انگیز و سرگرم‌کننده‌ای است که در آن بچه‌ها فعالانه می‌توانند مفهوم هر ارزش را یاد بگیرند.
شیوه دیگر آموزش ارزش‌ها استفاده از نماد‌های کلامی است. بچه‌ها عاشق قصه‌ها و افسانه‌ها هستند و این روش ساده‌ای است تا بتوانند جنبه‌های مثبت و منفی رفتار را بیاموزند و این حسن را هم دارد که کلام خیلی اخلاق‌گرایانه نمی‌شود. 
سیستم پاداش‌دهی در آموزش ارزش‌ها ضروری است. جایزه بر اساس سن داده می‌شود. کودک باید با رفتار خود نشان دهد که ارزش مشخص‌شده و مورد نظر را یاد گرفته و در زندگی خود بکار می‌برد. 
بعضی از ارزش‌هایی که برای بچه‌ها بسیار مفید هستند عبارتند از: صداقت، تعادل و انضباط شخصی، شجاعت، آرامش و بردباری، از خود گذشتگی، تعهد، احترام، مهربانی، اعتماد به نفس، آزادگی، استقلال، عشق و فداکاری. 
سخت نگیرید و چهار یا پنج هفته را به آموزش یک ارزش به فرزندانتان اختصاص دهید ممکن است ترجیح دهید کار را نیمه کاره رها کنید در آن صورت خواهید دید چقدر طول می‌کشد تا این ارزش‌ در آنها رشد کند و بتوانند درک خود را از یک ارزش مشخص بروز دهند.

در تنظیم یک افسانه و داستان، بهتر است از شخصیت‌هایی استفاده کنید که فرزندانتان آنها را دوست دارند، مثلاً ورزشکاران هنرپیشه‌ها، خواننده‌ها یا از شخصیت‌هایی استفاده کنید که از لحاظ سن و موقعیت به فرزند شما شباهت داشته باشند. 
یکی از مهم‌ترین موارد در آموزش ارزش‌ها این است که شما نمی‌توانید بدون پایبندی به یک ارزش، آن را به فرزندان خود یاد دهید. این مطلب مسئولیت سنگینی را بر عهده شما می‌گذارد. 
مهم نیست کدام ارزش را به فرزند خود یاد می‌دهید، به یاد داشته باشید فرزند شما از سنین طفولیت به تقلید رفتار می‌پردازد. پس همیشه سعی کنید نشان دهید زندگی شما بر اساس ارزش‌هایی بنا شده که سعی در آموزش آنها دارید.
http://www.ketabekoodak.com/

مشکل حساسیت شنیداری در کودکان


یکی از مشکلات کودکان در دوره دبستان که در دیکته نویسی خودش را نشان می دهد، ضعف حساسیت شنیداری کودکان است. کودکی که ضعف حساسیت شنیداری دارد معمولا" دردیکته نویسی این نوع اشتباهات را تکرار می کند :


مسواک را می نویسد:  مسباک

آمدند را می نویسد:    آمدن

زنبور را می نویسد:     زمبور

صبح را می نویسد:     صب

بشقاب را می نویسد:  بشگاب

ژاله را می نویسد:      جاله

با کمی دقت متوجه می شویم که کودک صداهای نزدیک یا شبیه به هم را نمی تواند به درستی تشخیص دهد. نکته اینجاست که اگر کودکی  با این مشکل روبرو باشد، اولا" در سالهای مدرسه و تحصیل مخصوصا" در دیکته نویسی بروز می کند، ثانیا" برای رفع این مشکل مدتی زمان می برد تا کودکان با تمرینهای مناسب بتوانند حساسیت شنیداری خود را به قدر مطلوب تقویت کند.


دورۀ کودکی یعنی 6 سال نخست زندگی کودکان، دوره ای است طلایی برای رشد توانمندی و مهارت های کودک. در بیشتر خانواده ها این دوران زمانی است که والدین مجذوب شیرینکاری های کودکشان می شوند و مشتاقانه روند رشد و کسب توانایی او را پیگیری می کنند. این کار شبیه این است که دانه ای را که سر از خاک بیرون آورده ، به نظاره بنشینیم و رشدش را دنبال کنیم تا مرحله به مرحله بزرگ و بزرگ تر شود، برگ و شکوفه دهد و به بار بنشیند. اما از آنجا که اصول صحیح پرورش و رشد گیاه را ندانسته و کار خاصی انجام نداده ایم، اینکه میوه اش آنگونه که ما فکر می کرده ایم شیرین و دلچسب باشد بسیار احتمال کمی دارد. اما اگر با روشهای های علمی و صحیح در حین رشد گیاه، مراقبت ها و تمهیدات مربوط به آن را انجام دهیم یقینا" نتیجه ای مطلوب عایدمان می شود. به همین علت است که بیشتر والدین در ذهنشان آرزوهای بزرگی را برای کودکان خود در سر دارند و تلاش می کنند تا اگر خودشان به جایی نرسیده اند و در مسائل علمی، هنری، ورزشی و .... موفقیتی نداشته اند حداقل فرزندشان فرد موفقی باشد . اما چرا چنین نمی شود و یا فقط تعداد معدودی موفق می شوند.


یکی از جوابها به این مساله این است که والدین باید با اصول صحیح علمی و بطور فعالانه  کودک را یاری دهند تا بتواند مسیر رشد و حرکت به سوی موفقیت را بدرستی ادامه دهد. مثلا" آیا نمی توانیم در هنگام بازی با بچه ها فعالیت هایی را انجام دهیم که باعث رشد فکری، ذهنی و کسب مهارتها و توانایی های بیشتر در آنان گردد؟ با انجام بازی های هدفدار نه تنها ارتباط بهتری با کودکان  برقرار می کنیم بلکه به آنها کمک می کنیم تا استعداد و توانایی های خود را شکوفا سازند و ضعف و مشکلات احتمالی خود را تقویت کنند. برای مثال کودکی که به شدت به والدین خود وابسته است و به دلیل اشتباه والدین در تربیت کودک ، دلبستگی و وابستگی شدید به  آنها دارد، در همان روزهای اول ورود به مدرسه بیقراری نشان می دهد و از مدرسه رفتن امتناع می کند و مشکلات متعددی را برای خود و خانواده اش فراهم می آورد تا جایی که اگر با زور او را به مدرسه ببرند، نشانه هایی از بیماری های جسمی از خود بروز می دهد تا بلکه کنار والدینش بماند. اما والدین آگاه، با انجام بازی و برخی تمرین ها این مشکل را  از قبل شناسایی کرده و آنرا رفع می کنند. یعنی در حالی که به سرگرمی کودک می پردازند بطور غیر مستقیم آموزش های مورد نیاز و ضروری را به کودک یاد می دهند و کودک را در برخی ضعف هایش توانمند می سازند.


در اینجا تعدادی بازی ساده که می تواند منجر به تقویت حساسیت شنیداری کودکان گردد، ارائه می کنیم. این بازی ها در عین سادگی می تواند همیشه به صورت های مختلف انجام شود. کودکانی که ضعف حساسیت شنیداری دارند با این بازی ها توانمندی لازم را بدست می آورند.   


تمرین 1 : تشخیص و تفکیک صداها

برای انجام این تمرین به برخی از وسایل مثل قیچی ، لیوان، قاشق، سکه، بشقاب، قابلمه و ... نیاز داریم. وقتی قیچی را باز و بسته می کنیم صدای خاصی می دهد. یا وقتی سکه ای را روی میز یا موزائیک می اندازیم صدای خاصی دارد. وقتی با قاشق به لیوان، بشقاب یا قابلمه ضربه می زنیم هر کدام صدای خاصی دارند. این وسایل را جلوی کودک قرار دهید و چشمانش را با پارچه ای نرم ببندید و بگویید در این بازی باید سعی کنی صدای هر چیزی را که می شنوی تشخیص دهی. قبل از آن خودتان می توانید یکبار این بازی را انجام دهید تا او یاد بگیرد. این تمرین را با هر وسیلۀ دیگری که صدای قابل شناسایی دارد انجام دهید. تمام این تمرین ها باید در قالب بازی بوده و بصورتی باشد که کودک خسته نشود.

 

تمرین 2 : تشخیص صدای جانوران

هر حیوانی صدایی دارد. شکل 10 تا 15 حیوان را از کتاب ها و مجلات جدا کنید و سپس از کودک بخواهید تشخیص بدهد صدایی که شما تولید می کنید مربوط به کدام حیوان است. صدای اصلی حیوانات را می توانید از اینترنت یا برخی سی دی های آموزشی بدست آورید. برای انجام تمرینات حساسیت شنیداری بهتر است برخی تمرین ها را با صدای معمولی و بعضی را با صدای آهسته انجام دهید. هر قدر توانایی کودک در تشخیص صدا های آهسته تر بیشتر باشد بهتر است.

 

تمرین 3: تشخیص صداهای نزدیک به هم

چهار لیوان کاملا" شبیه هم را  روی زمین قرار دهید سپس داخل لیوان اولی را 4/1 آب پر کنید. لیوان دوم را 4/2 آب پر کنید. لیوان سوم را 4/3 آب پر کنید. لیوان چهارم را پر از آب کنید. با یک قاشق چایخوری به لیوان ها ضربه های آرام بزنید. صدای هر کدام با دیگری متفاوت است. در حالی که کودک به لیوان ها نگاه می کند به آرامی به لیوان ها ضربه بزنید تا تفاوت صداها را به خوبی تشخیص دهد. حالا از او بخواهید که روی چشمهایش را بگیرد و به یک صدا گوش بدهد و تشخیص بدهد که شما به کدام لیوان ضربه زده اید. اگر متوجه شدید که این بازی برای کودک کمی دشوار است، ابتدا با دو لیوان شروع کنید و پس از چند بار موفقیت در تشخیص درست، تعداد لیوان ها را 3 تا یا بیشتر کنید.

 

تمرین 4 : تشخیص صدای آدم ها

در میهمانی هایی که بیش از 5 نفر هستند می توانید برای سرگرم کردن بچه ها و تقویت حساسیت شنیداری این بازی جذاب را انجام دهید. از کودک بخواهید چشمانش را بگیرد و یکی از افراد کلمه ای می گوید( یا اسم کودک را صدا می زند) و کودک باید تشخیص بدهد که آن فرد چه کسی بوده. مثلا" عمویش اسم یک حیوان را می گوید یا صدایی در می آورد.  بعد از اینکه یکبار همه افراد این کار را انجام دادند، باید دو نفر پشت سر هم اسم حیوان یا صدای آن را در آورند و کودک تشخیص بدهد نفر اول چه کسی بود و نفر بعدی چه کسی بود.

در مراحل تکمیلی این بازی هر کس از افراد ( مثلا" 5 نفر از 6 نفر افراد حاضر) صدایی در می آورند و کودک تشخیص می دهد چه کسی ساکت بوده و صدایی در نیاورده است.

 

تمرین 5 : تشخیص صدای حروف در کلمات

برای انجام این تمرین لازم است لیستی از کلمات قابل فهم و ساده داشته باشید که باید قبلا" آنها را تهیه کنید.این لیست شامل تعدادی کلمه می باشد که بر اساس حروف الفبا مرتب شده اند. برای هر حرف چند کلمه پیدا کنید که حرف ابتدای آنها همسان باشد( مثلا" سوزن، سبد، سنگ برای حرف سین) چند کلمه هم پیدا کنید که حرف های آخر آنها یکسان باشد( مثلا" کاج، تاج، هویج،گنج).  حالا سه کلمه بگویید که اول دوتای آنها صدای مشابه داشته باشد و کودک باید کلمه ای را که صدای اولش با بقیه فرق دارد را پیدا کند. در تمرین بعدی سه کلمه بگویید که حرف آخر دوتای آنها صدای مشابه داشته باشد و کودک باید کلمه ای را تشخیص دهد که صدای آخر آن متفاوت است. می توانید چند کلمه بگویید و از کودک بپرسید در کدام کلمه مثلا"  صدای س شنیده است. یا کدام کلمه صدای ل ندارد و...

این بازی  را به هر نحو دیگری که می توانید با کودکان انجام دهید. تمرینهایی از این نوع تاثیر به سزایی در تشخیص صداها و تقویت حساسیت شنیداری کودکان دارد و عامل موثری در تشخیص درست کلمات برای املانویسی آنها در سالهای دبستان می باشد.  تمرین های تکمیلی و جامع این تمرین در کتاب "بازی های شنیداری" از سری مجموعه سلام پیش دبستانی ها بطور کامل آورده شده است.

 

تمرین 6:  تشخیص صدا های محیطی

زمانی که در خانه هستیم اگر چشمهایمان را ببندیم و کمی دقت کنیم شاید صداهای متفاوتی را بشنویم. مثلا" تیک تاک ساعت، صدای موتور یخچال، صدای چک چک آب، صدای فن یا کولر و خیلی صدا های داخل و خارج از خانه . از کودک بخواهید چشمهایش را ببندد و نام 4 صدایی را که می شنود به ترتیب بگوید. حالا پنجره را باز کنید و از او بخواهید صدا هایی را که از محیط کوچه و خیابان می شنود بگوید.

در پارک یا جاهای مختلف این بازی می تواند مدتی کودکان را سرگرم کند و هم می تواند دقت وحساسیت شنیداری آنها را افزایش دهد.

 

تمرین 7: تشخیص صداهای آرام

برای این کار نیاز به استفاده از تلفن یا آیفن منزل دارید. از کودک بخواهید گوشی را روی گوش راستش بگذارد و شما از پشت تلفن یا آیفن به آرامی نام 3 حیوان یا رنگ یا وسیله ای دیگر را بگویید. کودک باید تشخیص بدهد شما اسم چه چیزهایی را گفته اید. این کار را با گوش چپ و راست بطور یکسان انجام دهید. می توانید اسم 10 حیوان را به فاصله چند ثانیه از هم روی نوار ضبط کنید و سپس در محیطی آرام از کودک بخواهید به صدای بسیار آرام ضبط از فاصله 2 یا 3 متری گوش دهد و تشخیص بدهد نام چه حیوانی برده شد. صدای ضبط را می توانید هر دفعه کمتر کنید تا دقت کودک در تشخیص آنها افزایش یابد.

 

 

تمرین 8 : داستانهای درگوشی

شبها وقتی می خواهید برای کودکتان قصه ای بگویید تا بخوابد بهتر است برایش داستانهای درگوشی بگویید. در کنار کودک دراز بکشید و به آرامی در کنار گوش او داستانی بگویید. خیلی آرام مثل اینکه هیچکس به غیر از کودک نباید آنرا بشنود. در حین روایت داستان صدای خود را آرام و آرام تر کنید مثل اینکه فتیله چراغی را تا حد ممکن پایین می کشید و کم کم به حالت طبیعی بر می گردانید. داستان را در هر دو گوش کودک بگویید و از گفتن کامل داستان در یک گوش پرهیز کنید چون باعث می شود فقط حساسیت و دقت آن گوش افزایش یابد.

http://www.ketabekoodak.com/

مطالب پیشنهادی:

 

آمادگی ملی در مقابله با زلزله

ویژگی های ظروف آشپزی و اثر آن در پخت غذا

نقش مردان در زمینه بهداشت باروری همسران چیست؟
کاهش مرگ و میر زنان باردار با برنامه مادری ایمن

دسترسی به تمامی این مطالب در سایت

http://maktoobshop.com

بازی هایی برای یک سالگی نوزادان


مغز نوزادان برخلاف سایر قسمت‌های بدن آن‌ها که در هنگام تولد کامل است در زمان تولد هنوز به رشد کامل نرسیده است و این رشد در سال‌های اولیه پس از تولد ادامه می‌یابد . مغز نوزادان نیازمند تجربه‌های فراوان نیست تا بتواند ارتباط بین سلول‌های مرزی خود را افزایش دهد و به تدریج رشد کند. هر قدر تجارب اولیه کودک بیشتر باشد کانال‌های ارتباطی بین سلول‌های مغزی بود افزایش می‌یابد . توانمندی، خلاقیت، هوش و سایر عملکردهای ذهنی هر فردی وابسته به تجربه های نخستین سالهای دوران کودکی اوست.

ارتباطات و فعالیت‌های بین والد و نوزاد برای رشد مغز بسیار مهم و اساسی است. پیوندهای ارتباطی بین سلول‌های مغز به وسیله آن چه که کودکان می‌بینند، می‌شنوند، لمس می‌کنند، بوکنند و می‌چشند در طول سال های اول زندگی تقویت می‌شود. محیطی که کودکان در آن پرورش پیدا می‌کنند اگرمحرک‌های محیطی مناسب را دارا باشد باعث تکامل بیشتر مغز کودکان می‌شود. محیط‌هایی که از نظر محرک‌های حسی ضعیف هستند یعنی از حداقل وسایل سمعی، بصری و لمسی برخوردارند باعث می‌شود تأثیر چشمگیری در عدم رشد مغزی کودکان دارند. این اصل مهم را باید به‌خاطر داشته باشیم که تجربه‌های حسی زیاد در سال‌های اولیه کودکی باعث رشد و پرورش مغز می‌شود. تحقیقات علمی نشان می‌دهد موش‌هایی که در قفسه‌های پر از اسباب بازی بزرگ می‌شوند، نسبت به آن دسته از موش‌هایی که در قفس‌های خالی بزرگ می‌شوند دارای مغز تکامل یافته طریق هستند. 

بازی‌های حسی به کودکان کمک می‌کند تا پیوندهای بیشتری بین سلول‌های مغزی آن‌ها ایجاد شود. به‌کارگیری هر یک از حواس پنج‌گانه باعث می‌شود تا بخش مربوط به آن حس در مغز از تکامل بیشتری برخوردار شود بنابراین لازم است تا کلیه حواس کودک به وسیله بازی‌های گوناگون تقویت و پرورش داده شود. بازی‌هایی که در این کتاب به آن‌ها اشاره می‌کنیم به طور متعادل حواس بساوایی، بینایی، شنوایی، بویایی و چشایی کودکان را تحریک می‌کند. این بازی‌ها، متناسب با سن کودک تهیه شده است .   



بازی های یک­سالگی


بازی شماره 1


نام بازی :  صورت من

مناسب سن : 2 تا 6 ماهگی

وسایل مورد نیاز : ندارد

هدف : ایجاد تجربۀ توجه انتخابی در کودک، تقویت حس بینایی و شنوایی، تقویت ماهیچه های حرکتی چشم  

 توضیحات علمی:


کودکان در ماه‌های اولیه تولد از میدان بینایی محدودی برخوردارند . به دلیل همین محدودیت میدان دید، کودک در هنگام تغذیه از مادرت، بیشتر متوجه چهرة مادر می‌باشد . در ماه‌های نخستین او نمی‌تواند جزئیات صورت را ببیند اما به شکل کلی صورت توجه می‌کند . بنابراین در این ماه خواه نگاه‌کردن به صورت انسان‌ها برای نوزادان  بسیار جالب توجه می‌باشد و نوزادان به طور غریزی علاقه‌مند هستند تا به چهره انسان‌ها نگاه کنند. نگاه کردن به چهره بزرگ‌سالان را می‌توان جزو اولین تجربه‌های توجه انتخابی برای نوزادان تازه متولد شده دانست. نوزادان در این سن نمی‌تواند تفاوت بین زمین و دستی راه تشخیص دهند. آنها درکی مبهم و کلی از چهرۀ مادرشان دارند. در هنگام شیر خوردن سر کودک ثابت می‌باشد اما سر مادر هرازچندگاهی تکان می‌خورد و به اطراف می‌چرخد از اینجا این عمل باعث می‌شود تا کودک به چهره مادر توجه کند . تحقیقات نشان می‌دهد که نوزادان هنگام که به صورت مادرشان نگاه می‌کنند تمرکز بیشتری دارند بنابراین وقتی شما سرتان را نزدیک نوزاد می‌برید و کمی به اطراف تکان می‌دهید باعث جلب توجه نوزاد می‌شود .


روش اجرا:


مرحله 1 : در حالی که کودک به پشت روی زمین خوابیده است ، صورت خود را مقابل صورت نوزاد قرار دهید. فاصله صورت شما تا صورت نوزاد باید بین 25 تا 35 سانتی متر باشد. یعنی فاصله‌ای که نوزاد در هنگام شیر خوردن با صورت مادر دارد. طبق مطالب پیشین هنگامی که شما در این فاصله سر تان را تکان می‌دهید(سر را کمی بالا و پایین حرکت می دهید) توجه نوزاد را به خود جلب می‌کنید. هنگامی که متوجه شدید کودک چشم‌هایش را گشوده و به شما توجه می‌کند به وسیله کلام یا صداهای مختلف او را تشویق کنید. برای این کار می‌توانید نام او را صدا بزنید یا با او حرف بزنید. مثلاً بگویید ، سلام قشنگم، سلام گلم، خوبی عزیزم، داری به کی نگاه می کنی؟ مامان رو می بینی؟ و ... به خاطر داشته باشید که کلام شما هم باعث جلب توجه بیشتر کودک می‌شود. شما می‌توانید از اصوات مختلف یا صدای حیوانات وغیره نیز استفاده کنید اما به یاد داشته باشید که همیشه این کار را انجام ندهید. مطالبی را که می‌گویید به طور کامل و درست ادا کنید تا گوش کودک شما در این تمرین ها با اصوات و زبان گفتاری آشنا شود.


مرحله 2 : در این مرحله مانند مرحله دوم عمل می‌کنید اما به آرامی صورت خود را به سمت چپ و به سمت راست حرکت می‌دهید و در حالی که حرکت می‌کنید نوزاد را به آرامی صدا می‌زنید یا بروز صحبت می‌کنید. در اینجا سعی کنید حرکت سر شما به آرامی صورت بگیرد تا کودک بتواند با چرخش سر زیاد با چشم‌هایش حرکت شما را دنبال کند . در ابتدا این حرکت را به صورت افقی و از راست به چپ یا از چپ به راست انجام دهید. در مراحل بعد می‌توانید این حرکت را به صورت عمودی از پایین به بالا در محدوده ای که کودک بتواند به راحتی شما را ببیند انجام رسید مثلاً سر خود را وجود 20 تا 30 سانتی‌متر جابه‌جا کنید. تشویق‌های کلامی را در هنگام جابجایی سرخود فراموش نکنید و با کودک صحبت کنید. این بازی را می‌توانید حدود یک تا دو دقیقه انجام دهید، اما حد نهایی آن زمانی است که کودک از این کار خسته شده و توجه خود را از دست بدهد. زمانی که احساس کردید کودک بی‌حوصله شده است، پیچ و تاب می‌خورد و در جای خودش می‌لولد، بازی را متوقف کنید. معمولاً کودکان پس از کمی استراحت مجدداً با علاقه به این کار می‌پردازند.


 


بازی شماره 2


نام بازی :  زبان مامان، زبان بابا

مناسب سن : 3 تا 6 ماهگی

وسایل مورد نیاز : ندارد

هدف : کنترل برعملکرد های ارادی،  قدرت کنترل زبان 

توضیحات علمی:


در ماههای نخستین تولد، کودک هنوز درک واضحی از خود ندارد. فعالیت های بدنی مابین عملکرد ارادی و غیر ارادی می باشد. همچنین کودک نمی داند که برخی از صداها و حرکات دست و پاهایش توسط خودش انجام می شود. به‌تدریج کودک متوجه نوعی خودآگاهی می گردد و در می یابد که این خود اوست که برخی از فعالیت‌ها را انجام می‌دهد و برخی از صداها را تولید می‌کند. نوزادان به‌تدریج یاد می‌گیرند که حرکات آگاهانه و ارادی انجام دهند. مثلاً آن‌ها در ابتدا هر دودست و هر دو پای خود را با همدیگر تکان می‌دهند، سپس به مرور زمان توانایی حرکت ‌یک بخش از بدن خود را بدون حرکتِ قرینۀ بخش دیگر انجام می دهند. به تدریج حرکات ارادی آن‌ها بر تک‌تک ماهیچه‌های بدن افزایش می‌یابد. این تسلط باعث می شود که کودک در سن دو سالگی به این درک برسد که می تواند تا رسیدن به دستشویی خودش را کنترل کند. شروع یادگیری کنترل بر عضلات و اندام را می توان از همین زمان کودکی آموزش داد.


روش اجرا:


هر چیزی که حرکت داشته باشد، تغییری در آن ایجاد شود، ظاهر یا پنهان شود و … باعث جلب توجه نوزاد می‌گردد. صورت خود را در فاصله 20 تا 30 سانتی‌متری صورت نوزاد قرار دهید. به وسیله خندیدند، صدا درآوردن، صحبت کردن با کودک یا نام بردن اسم او توجه کودک را به خود جلب نمایید. وقتی متوجه شدید که کودک به صورت شما نگاه می‌کند زبان خود را بیرون بیاورید و آن را تکان بدهید . می‌توانید زبانتان را بیرون بیاورید و بعد از مدتی آن را پنهان کنید. یا می‌توانید آن را به سمت چپ و راست تکان بدهید. سعی کنید در هنگام اجرای این بازی‌ها با نوزاد صحبت کنید و کاری را که انجام می‌دهید برای نوزاد توضیح دهید. مثلاً بگویید این چیه؟ زبان مامان (بابا). باهاش چکار می کنیم؟ حرف می زنیم. من زبانم را چکار کردم؟ بیرون آوردم. حالا چکار کردم ؟ بردم توی دهانم. زبان تو کو؟ ببینم زبان تو را؟ و ... بعضی وقت‌ها برای جلب توجه بیشتر نوزاد صداهای مختلفی را با دهان خود ایجاد کنید. هر صدای جدید یا حرکت جدید می‌تواند طول توجه کودک را افزایش دهد. معمولاً پس از مدتی که این عمل را انجام می‌دهید نوزادانی یاد می‌گیرند تا زبان خودشان را بیرون بیاورند یا نه که زبانشان را به شما نشان دهند. اگر در مرحله بودید که کودک زبان خودش را بیرون می‌آورد و، می‌توانید با انگشتان خود به زبان او دست بزنید و تا کودک تجربه حسی جدیدی داشته باشد . ارتباط کلامی و مستمر با نوزاد باعث می شود تا با شنیدن واج ها، آواها و لغات جدید، نوزاد تجربیات شنیداری بیشتری داشته باشد که بعدها در زبان آموزی و درست صحبت کردن کودک استفاده می شود. در این خصوص بطور مفصل صحبت خواهیم کرد. رشد کودکان به‌تدریج باعث می‌شود تا بتوانند این بازی‌ها را به راحتی انجام دهند. زمانی که کودک به مرحله‌ای رسید که توانست به راحتی این بازی را انجام دهد و زبانش را به اراده خود از دهانش بیرون می‌آورد می‌توانید حرکات دیگری را به این بازی اضافه کنید به صورتی که زبان خود را به سمت چپ یا راست، بالا و پایین حرکت دهید یا آن را بچرخانید.   


 


بازی شماره 3


نام بازی :  شناخت دست ها و پاها

مناسب سن : 3 تا 4 ماهگی

وسایل مورد نیاز : نوارهای پارچه ای رنگی(ربان)، زنگوله یا جغجغه

هدف : شناخت دست و پا و سعی در کنترل آنها ، تقویت حساسیت بینایی و شنوایی

توضیحات علمی:


معمولاً نوزادان تا قبل از هشت هفتگی درکی از دست و پای خود ندارند هیجان‌ها را تکان می‌دهند و یا به آن‌ها توجه می‌کنند. از اوقات نوزادان دست‌های خود را جلوی صورتشان می‌آورند ،آن‌ها را داخل دهانشان می‌کنند یا به وسیله آن‌ها چشم‌هایشان را مالش می‌دهند اما هنوز نمی‌دانند که این‌ها دستان خودشان است. نوزادان به طور طبیعی در حدود دو تا سه ماهگی دستان خود را کشف می‌کنند. وقتی متوجه می‌شوند که چیزهایی که جلوی آن‌ها تکان می‌خورد دستان خودشان می‌باشد بسیار آن‌ها علاقه نشان می‌دهند. آن‌ها را به این‌سو و آن‌سو حرکت می‌دهند و باز و بسته می‌کنند.


روش اجرا:


مرحلۀ1: تعدادی ربان رنگی به‌طول 15 تا 20 سانتی‌متری تهیه کنید. این ربان ها را دور مچ دست یا دور مچ پای کودک  به‌صورتی گره بزنید که مچ دست یا پای او را آزار ندهد. سعی کنید برای هر یک از دست‌ها و پاها از ربان های رنگی متفاوت استفاده کنید. در این صورت هر بار که کودک دستش را بلند می‌کند و آن را به سمت صورتش می‌برد توجه‌اش به آن جلب می‌شود . می‌توانید ترکیبی از رنگ‌های مختلف را روی یک دستش به کار ببرید. هر روز ترکیب رنگی متفاوتی از ربان‌ها را روی دست او ببندید. مثلاً یک بار از رنگ آبی، قرمز، سبز استفاده کنید و بار دیگر از رنگ سفید، زرد، بنفش استفاده نمایید. این هم‌نشینی رنگ‌ها باعث می‌شود تا نوزاد هر بار با ترکیب خاصی مواجه شود و نظرش به آنها بیشتر جلب شود. معمولاً انعطاف‌پذیری پای نوزاد در یک سال پس از تولد بسیار زیاد می‌باشد و به راحتی می‌تواند پای خود را تا نزدیک صورتش بالا ‌آورد . می‌توانید از ترکیب‌های رنگی مختلف ربان‌ها روی مچ  پاهای نوزاد استفاده کنید. همچنین می‌توانید دنباله رمان‌ها را اندازه چهار تا پنج سانتی‌متر آزاد بگذارید تا هنگامی که دست و پاهایش را تکان می‌دهد آن‌ها هم تکان بخورند. 

مرحلۀ 2: در این مرحله می‌توانیم از یک زنگوله کوچک استفاده کنید. برای این کار زنگوله را با یک رمان رنگین به پای سمت چپ نوزاد ببندید . به طور معمول کودک با تکان دادن دست و پاهایش صدای زنگوله را می‌شنود و از آن لذت می‌برد. اگر این کار مدتی ادامه پیدا کند، نوزاد متوجه می‌شود که صدای زنگوله در ارتباط با حرکت دست‌ها یا پاهایش می‌باشد. به تدریج متوجه می‌شود که برای به صدا درآوردن زنگوله خود او نقش دارد. این زنگوله را یک بار به پای چپ و یک بار به پای راست رو ببندید . همچنین این زنگوله را می‌توانید به مچ دست چپ یا راست او ببندید. توجه داشته باشید که که نوزادان هر چیزی را به دهان خود نزدیک می‌کنند و آن را در دهانشان می‌گذارند. برای این کار می‌توانید از جغجغه های بزرگ استفاده کنید تا نوزاد نتواند آن را وارد دهانش کند. 


بازی شماره 4


نام بازی :  بطری شیر جادویی

مناسب سن : 5 ماهگی به بعد

وسایل مورد نیاز : بطری شیر، جورابهای رنگی ، ربان رنگی یا پارچه، برچسب های رنگی

هدف : آشنایی با رنگ‌ها، طرح‌های متفاوت و تقویت حس لامسه 

توضیحات علمی:


زمانی که نوزاد بتواند خودش بود چیزی شیران در دست بگیرد معمولاً این قوطی شیر به شیء محبوب بود تبدیل می‌شود. در صورت در حالی که از محتویات داخل آن تغذیه می‌کند چشم به آن می‌دوزد. با دست‌ها و پاهایشان را لمس می‌کند و با آن بازی می‌کند. حس لامسه کودک در این زمان گرما و سرمای آن را تشخیص می‌دهد. وقتی کودک مشغول تغذیه از شیشه شیر می‌باشد بهترین زمان است تا حس بینایی و لامسه و تقویت شود.


روش اجرا:


جوراب‌های کودکان معمولاً دارای رنگ‌آمیزی های متنوع و طرح‌های مختلفی می‌باشد. هر بار می‌توانید از یک جوراب رنگی تمیز و ساق کوتاه استفاده کنید و آن را روی شیشه شیر کودک بکشید . وقتی کودک شیشه شیر را در دست می‌گیرد متوجه تغییرات رنگی و بافت جدید روی شیشه می‌شود و مدتی به آن توجه کرده و آن را لمس می‌کند. سعی کنید هر روز با استفاده از جوراب‌های متفاوت کودک راه شگفت زده کنید . معمولاً تورابورا بافت‌های متفاوت دارند به کودک به‌تدریج این بافت‌ها را حس می‌کند . کودک در خلال همین تمرین‌های کوچک فرصت تجربه‌های جدید را پیدا می‌کند و هر بار مدت زمانی را به توجه و تمرکز به این تغییرات می‌پردازد.http://www.ketabekoodak.com/


مطالب پیشنهادی:

 

آمادگی ملی در مقابله با زلزله

ویژگی های ظروف آشپزی و اثر آن در پخت غذا

نقش مردان در زمینه بهداشت باروری همسران چیست؟
کاهش مرگ و میر زنان باردار با برنامه مادری ایمن

دسترسی به تمامی این مطالب در سایت

http://maktoobshop.com

بازی و یادگیری در کودکان

 

پیش‌ازاین در خصوص اختلالات یادگیری و روش‌های شناخت و درمان آن مطالبی آوردیم و تمرین‌ها و بازی‌هایی را جهت بهبود این اختلالات مطرح کردیم. با توجه به اینکه یادگیری از طریق بازی بیشترین تأثیر و پایداری را دارا است، قصد داریم در مقالات آتی به شناخت ویژگی‌های بازی، انواع بازی در سنین مختلف کودکی و همچنین پرورش استعداد و توانایی‌های کودکان از طریق بازی بپردازیم . در این مقاله به شناخت و بررسی ویژگی‌های اساسی بازی توجه می‌کنیم.

در بین متخصصان و روان شناسانی که در خصوص بازی کودکان تحقیر می‌کنند، تعریف جامع و دقیقی از بازی وجود ندارد. در اصل نمی‌توان بازی کودکان را از سایر فعالیت‌هایی که آنان در طول روز انجام می‌دهند به راحتی تفکیک کرد. مرز و حدود دقیقی بین فعالیت‌های روزانه کودکان، مشغولیت های مختلف، انجام کارها، کاوشگری و جستجو و یادگیری وجود ندارد. 

با این حال تعریفی که برخی از روان‌شناسان در دهه 1980 ارائه کرده‌اند شامل پنج ویژگی اساسی است و هر فعالیتی که این ویژگی‌ها را داشته باشد به عنوان بازی در نظر گرفته می‌شود.

 

ویژگی های بازی از دیدگاه روان شناسان :

 

1-    بازی انگیزه درونی دارد. رضایتی که از بازی به دست می آید که یک کیفیت درونی است. کودک بازی را فقط به خاطر رضایتی که از انجام آن کسب می‌کند، انجام می دهد. بنابراین وقتی کودک فعالیتی را انجام می‌دهد که کسی او را مجبور به انجام آن نکرده و فقط به خاطر انگیزه درونی و کسب لذت صورت گرفته، به نوعی بازی کرده است .

2-    بازی باید آزادانه انتخاب شود. وقتی کودکان را وادار کنیم تا فعالیتی را انجام دهند، کتابی بخوانند، چیزی یاد بگیرند و غیره، آن‌ها به این فعالیت‌ها به چشم بازی نگاه نمی‌کنند و لذتی از آن نمی‌برند. بنابراین اگر کودکان به کاری وادار شوند و یا حتی احساس کنند که فعالیتی برای آن‌ها انتخاب شده است و مجبور به انجام آن هستند، آن را نوعی بازی نمی‌دانند. بنابراین وقتی می‌خواهیم با کودکان بازی کنیم بهتر است، حق انتخاب بازی را به خودشان واگذار کنیم در این صورت چند بازی را به آن‌ها پیشنهاد می‌کنیم تا خودشان یکی را انتخاب کنند، یا اینکه از کودک می‌خواهیم هر بازی را که خودش علاقه‌مند است و دوست دارد انتخاب کند.

3-    کودک باید از بازی لذت ببرد و برایش خوشایند باشد. وقتی کودکان را وادار می‌کنیم تا چیزی را یاد بگیرند، فرایند یادگیری برایشان عملی است که از آن لذت نمی‌برند، در حالی که اگر همین یادگیری به صورت بازی صورت گیرد و کودک از آن لذت ببرد و خوشایندش باشد، آن را به دیدۀ بازی می‌نگرد و نه تنها رابطه بهتری با آن برقرار می‌کند بلکه به طور خودجوش فرایند یادگیری را دنبال می‌کند و به آن علاقه نشان می‌دهد.

4-    ویژگی دیگر بازی در هم ریختن واقعیت‌ها یا واقعیت گریزی است. یعنی کودک واقعیات موجود را تغییر می‌دهد تا بتواند آن‌ها را مطابق میل خود بسازد . مثلاً در بازی‌های نمادین در دوره پیش از دبستان، کودک از یک قوطی پلاستیکی به عنوان تلفن همراه استفاده می‌کند و آن را نزدیک گوشش قرار داده و در صحنه سازی‌های خیالی با کسی صحبت می‌کند. روی یک بالش کوچک می‌نشیند و خیال می‌کند که با این اسب پرنده می‌تواند به هر جایی پرواز کند. این نوع رؤیاپردازی و گریز از واقعیت دنیای کودکان را به قدری جذاب می‌کند که بدون محدودیت از هر چیزی به عنوان نمادی استفاده می‌کنند تا لذت رسیدن به آنچه را  فکر می‌کنند به دست آورند.

5-    آخرین نکته اینکه کودک هم از لحاظ جسمانی و هم از لحاظ روانی باید با بازی در گیر باشد. در انجام اعمال ورزشی مانند شنا، فوتبال، دوچرخه سواری یا آموزش زبان انگلیسی، ریاضی، تمرین‌های نوشتاری و غیره باید ابتدا علاقه کودک به آن جلب شود و با آن‌ها رابطه برقرار نماید و از انجام آن‌ها لذت ببرد. بیشتر کودکانی که از رفتن به کلاس‌های آموزشی و یادگیری خودداری می‌کنند به همین علت است که با شیوۀ درست به آن موضوع علاقه‌مند نشده اند و آن را دستوری، از طرف مراجع قدرت بالاتر از خود (معلمین، مربیان و والدین) می‌پندارند و چون به صورت منفعل و بی‌تفاوت با آن برخورد می‌کنند هیچ لذتی از آن نمی‌برند و با اکراه و دل‌زدگی این فعالیت‌ها را دنبال می‌کنند. براساس این ویژگی‌ها، کودکان باید بتوانند بازی‌های خود را انتخاب کنند و هنگامی احساس موفقیت بیشتری می‌کنند که کاری را که خودشان تعیین کرده‌اند، انجام دهند.

والدین و مربیان نباید در روند آموزش و یادگیری، کنترل و هدایت دائم  و بیش از حد نشان دهند. یکی از خطاهای بنیادین که ضد آموزش محسوب می‌گردد این است که معلمان و مربیان از درس‌های خشک، قالبی و دارای ساختار مشخص و یکسان استفاده می‌کنند که هیچ جذابیتی برای کودکان ندارد، همچنین معلم یا مربی نقش هدایت کننده فعالیت‌ها و عملکردهای کودک را به عهده دارد.

والدین و مربیانی که برای کودکان تصمیم می‌گیرند که چه کاری را چه موقعی  و چطوری انجام دهند، و انتظار دارند کودک برای زمانی طولانی و به صورت غیرفعال و بدون پویایی به درس گوش دهد یا تکلیف‌های قلم - کاغذی انجام دهد، نه تنها رغبت و علاقه کودک را به موضوع آموزش و یادگیری جلب نمی‌کنند بلکه به مرور باعث دل‌زدگی و خستگی کودک می‌شوند . تحقیقات روان‌شناسان نشان می‌دهد (کینگ، 1979) اگر معلم، مربی یا والدین فعالیتی را برای دانش‌آموزان تعیین کنند، آن‌ها به آن فعالیت به صورت یک کار می‌نگرند درصورتی‌که اگر خودشان حق انتخاب داشته باشند آنگاه همان فعالیت را نوعی بازی می‌ دانند و با آن رابطه برقرار کرده و از انجام آن لذت می‌برند .

با توجه به ویژگی‌های بازی که در بالا عنوان گردید باید دقت کرد که هر نوع یادگیری و فعالیتی اگر در چهارچوب بازی قرار گیرد و علاقه‌مندی و توجه کودک را جلب کند بیشترین تأثیر را بر کودک خواهد گذاشت پس به خاطر داشته باشید اولین گام، ایجاد انگیزه و رغبت در کودکان است. اگر می‌خواهیم چیزی به کودکان یاد بدهیم اجازه دهیم که در بین چند فعالیت خودشان یکی را انتخاب نمایند . در حین آموزش و فعالیت‌ها فقط نقش هدایتگر و مربی نداشته باشیم بلکه آن‌ها را همراهی کرده و هم بازی آن‌ها شویم  و تمام سعی‌مان این باشد که کودکان بتوانند از بازی‌هایشان لذت ببرند . در این صورت است که هر نوع فعالیت و آموزشی برای کودکان جذاب و لذت بخش خواهد بود و خودشان به صورت خودجوش آن را دنبال می‌کنند .

 

داریوش صادقی، فوق لیسانس روان شناسی

مطالب پیشنهادی:

راهکارهای قانونی و فرهنگی در مدیریت مصرف انرژی در سازمانها و مراکز پزشکی

اصلاح ساختار نظام جامع مدیریتی اقتصادی بیمارستان

سلامت روان کودکان در بلایا طبیعی

وظایف دولت در بهبود شاخصهای سلامتی و نابرابری های اجتماعی چیست؟

دسترسی به تمامی این مطالب در سایت

http://maktoobshop.com

پنج مهارت مثبت پدر و مادرى


1. براى ایجاد همکارى دستور ندهید.

2. براى به حداقل رساندن مقاومت و بهبود روابط گوش کنید و پرورش دهید ولى تنبیه نکنید.

3. براى افزایش رغبت پاداش دهید، تنبیه نکنید.

4. براى اثبات رهبرى خود دستور دهید، تقاضا نکنید.

5. براى نظارت مجدد از قرنطینه تربیتى استفاده کنید، تنبیه نکنید.


درخواست کنید تحکم نکنید:

زندگى بچه پر از دستور است. براى نمونه: «این را از اینجا بردار، آن را اینجا بگذار، این طورى حرف نزن، دندان‏هایت را مسواک کن، بیا شام بخور،...» وقتى پدر و مادر کلافه مى‏شوند و مرتب غرولند مى‏کنند، بچه هم به حرف آنان گوش نمى‏دهد. امر و نهى مکرر باعث تضعیف رابطه مى‏شود. در روش مثبت پدرى و مادرى، شق دیگر دستور دادن و مطالبه کردن و غر زدن، خواهش کردن است. تغییر ساده‏اى است ولى باید زیاد تمرین شود. براى نمونه: «لطفا دندانت را مسواک کن، لطفا برادرت را نزن».


از واژه لطفا استفاده کنید:

وقتى مى‏خواهید عبارتى را بر زبان بیاورید، حتما از واژه «لطفا» یا «خواهش مى‏کنم» استفاده کنید که اثرى جادویى دارد. درخواست شما باید رک و صریح باشد و لازم است طورى تقاضاى خود را مطرح کنید که حس همکارى را در بچه ایجاد کند. بیشتر مواقع پدران و مادران از واژه «مى‏توانى» استفاده مى‏کنند که کمى هم قصور در آن به کار رفته است. آنان ناخودآگاه این کار را مى‏کنند چون پدر و مادر خودشان هم همین طور رفتار مى‏کردند. گرچه به نظر مى‏رسد جمله «مى‏توانى وسایلت را جمع کنى؟» با «لطفا وسایلت را جمع کن» تفاوت چندانى ندارند، در ایجاد میل به همکارى در بچه بسیار تفاوت دارد.

صراحت داشتن بدون ایجاد احساس تقصیر و شرمندگى و ترس به مراتب مؤثرتر است. براى اینکه بهتر متوجه شوید، فرض کنید که مى‏توانید فعالیت‏هاى مغزى بچه را برنامه‏ریزى کنید. وقتى جمله خود را با «مى‏توانى» آغاز مى‏کنید، احتمالاً نیمکره چپ مغز فعال مى‏شود و حیران است که منظور واقعى شما چیست و اگر با «مى‏شود لطفا» آغاز کنید نیمکره راست مغز شروع به کار مى‏کند و مرکز انگیزه فعال مى‏شود. کلمه «مى‏توانى» بچه را سردرگم مى‏کند و کم‏کم میل به همکارى را در او از بین مى‏برد. شما پدر و مادر هستید. اگر بدانید فرزندتان نمى‏تواند کارى را انجام دهد، از او نمى‏پرسید. وقتى مى‏گویید «مى‏توانى تلویزیون را خاموش کنى؟» در واقع منظورتان این نیست که آیا او توانایى دارد تلویزیون را خاموش کند یا نه، بلکه از او مى‏خواهید تلویزیون را خاموش کند. در حقیقت شما به زبان بى‏زبانى به بچه مى‏گویید که دلیل خوبى براى خاموش نکردن تلویزیون ندارد.


سوال بى‏جواب نکنید:

در هر سؤال بى‏جواب پیامى تلویحى وجود دارد. در امور تربیتى، این پیام تلویحى معمولاً نوعى شرمندگى به جا مى‏گذارد که پدران و مادران مهربان دلشان نمى‏خواهد مستقیم آن را بر زبان بیاورند. بیشتر والدین متوجه نیستند که با این کار بیان منفى به کودکشان مى‏دهند، ولى اگر کمى جنبه روحى و روانى قضیه را بررسى کنند به آسانى متوجه مى‏شوند. وقتى مادرى مى‏خواهد فرزندش را وادارد اتاقش را مرتب کند، به جاى گفتن «لطفا اتاقت را مرتب کن» با لحنى که شرمندگى و تقصیر بر جاى مى‏گذارد، سوالى بى‏جواب را مطرح کند، مانند «چرا این اتاق این قدر به هم ریخته است؟ مثال‏هاى دیگر: «پس کى مى‏خواهى بزرگ شوى؟» «چرا برادرت را مى‏زنى؟» «چرا هنوز بیدار هستید و حرف مى‏زنید؟» و ... خوددارى از سوال‏هاى بى‏جواب، نه تنها باعث ایجاد حس همکارى مى‏شود، از تضعیف مهارت‏هاى ارتباطى جلوگیرى مى‏کند. این سوال‏ها نه تنها براى بچه فایده‏اى ندارد، بلکه باعث مى‏شود پدر و مادر از زیر بار مسئولیت پیام‏هاى منفى‏اى که مى‏دهند، شانه خالى کنند. وقتى ما نتوانستیم درست تشخیص دهیم که پیام‏هاى منفى به بچه‏ها مى‏دهیم، درک اینکه چرا بچه‏هاى ما مایل به همکارى نیستند، مشکل مى‏شود.

صریح باشید:

یکى از مهارت‏هایى که یادگیرى آن بخصوص در مورد پسربچه‏ها ضرورى است، صراحت است. والدین معمولاً نارضایتى خود را ابراز مى‏کنند، اما حاضر نیستند براى رفع آن خواهش کنند. پدر و مادر با تأکید بر مشکل سعى مى‏کنند فرزند خود را ترغیب به کار کنند، اما خواهش و تمنایى در کار نیست. بچه‏ها معمولاً تقاضاى تلویحى را تشخیص نمى‏دهند. بنابراین فقط به هوا زُل مى‏زنند. براى گرفتن جواب صریح، لازم است تقاضا بدون تمرکز دادن به بیان منفى آن صریح باشد. تمرکز بر اینکه بچه چه اشتباهى مرتکب شد و چرا کمکى به ایجاد حس همکارى نمى‏کند.

دستور تلویحى پیام منفى تقاضاى مثبت

بند کفش هایت را ببند بند کفش‏هایت باز است لطفا بند کفش‏هایت را ببند

بچه خوبى باش، اصلاً خوشم نمى‏آید لطفا بچه خوبى باش

با خواهرت این طور رفتار نکن با خواهرت این طور رفتار کنى با خواهرت این طور رفتار نکن



توضیح ندهید:

علاوه بر اینکه باید مطمئن باشید بچه‏ها را به جاى دستور دادن با خواهش و تمنا به کارى ترغیب مى‏کنید، از آوردن دلیل و برهان بپرهیزید. لزومى ندارد بگویید «وقت خواب است، روزى طولانى در پیش دارى، لطفا برو مسواک بزن» اگر دوست دارید فرزندتان بداند چرا بهتر است زود به رختخواب برود، این مسئله را بعدا براى او توضیح دهید. پس از آنکه فرزندتان با همکارى کردن رضایت خاطر شما را فراهم کرد و به رختخواب رفت، مى‏توانید به او بگویید: «من از تو خیلى راضى‏ام دندان‏هایت را خوب مسواک زدى و حالا مى‏توانى راحت بخوابى تا براى فردا آماده باشى. خواب کامل راحت باعث مى‏شود فردا سرحال باشى».

وقتى بچه‏ها از انجام دادن کارى امتناع مى‏کنند یا کارى را درست انجام نداده‏اند، بیشتر پدران و مادران یک نفس حرف مى‏زنند تا بچه را ترغیب کنند. این کار صرفا باعث مى‏شود بچه احساس بى‏کفایتى و شرمندگى کند و عاقبت میل طبیعى او به همکارى از بین برود. مثال: امروز خیلى تلویزیون تماشا کردى. وقتش است آن را خاموش کنى. دلم مى‏خواهد از وقتت براى کارى دیگر استفاده کنى. راه بهتر درخواست: لطفا تلویزیون را خاموش کن و از وقتت طور دیگرى استفاده کن. این هفته تمام مدت خر و پرت‏هاى تو را جمع مى‏کردم فورى اینها را جمع کن. لطفا همین الان اینها را جمع کن.


همکارى

براى اینکه روحیه همکارى را در خود پرورش دهد، باید احساس کند همان طور که او به حرف‏هاى شما گوش مى‏دهد، شما هم به حرف‏هاى او گوش مى‏دهید. بچه‏ها از طریق مقاومت و امتناع در برابر خواسته‏هاى شما حس خودآگاهى را در خود پرورش مى‏دهند. زمانى که پدر و مادر مقاومت مشروع بچه را سرکوب نکنند، به او کمک مى‏کنند سطح آگاهى خود را در مورد احساسات و خواسته‏ها و نیازهایش بالا ببرد و در نهایت نیروى اراده‏اى قوى را در خود پرورش دهد که چه بسا بعدها ناکامى‏هاى او را به موفقیت تبدیل کند. بچه‏هایى که اراده‏اى قوى دارند مى‏توانند به موفقیت نایل آیند، ولى بدون آن افرادى از زیر کاردررو خواهند شد. افرادى که اراده‏اى ضعیف دارند، در دوران کودکى فرصت مبارزه و مقابله با مشکلات اجتناب‏ناپذیر زندگى به آنان داده نشده است. این افراد به جاى اینکه ترغیب شوند به رؤیاهاى خود رنگ واقعیت بخشند، افرادى میانه حال باقى مى‏مانند.

براى اینکه بچه‏ها دست از مقاومت بردارند و به میل خود حاضر به همکارى باشند، لازم است احساساتشان درک شود، سازماندهى شوند، نظم و تربیت برقرار باشد و هدایت شوند. براى مثال پدر و مادر از راه گوش دادن مى‏توانند ثابت کنند که احساسات و امیال و آرزوها و احتیاجات کودک را شنیده‏اند، درک کرده‏اند و به آن رسیدگى خواهند کرد. وقتى به این نیاز بچه پاسخ داده شود، خود به خود مقاومت او کاهش مى‏یابد و بیشتر همکارى مى‏کند.

- وقتى بچه‏اى حساس مى‏گوید: «دلم درد مى‏کند»، اگر با حرارت به او توجه نکنید، به این صورت واکنش نشان خواهد داد: «دلم خیلى درد مى‏کند، هیچ کس با من خوب نیست» اگر احساسات بچه درک نشود، هر دردى براى او بزرگ‏تر جلوه خواهد کرد. عدم همدردى با بچه حساس، درد جسمانى و روحى او را شدت مى‏بخشد. در این گونه مواقع، بزرگ‏ترین اشتباه پدر و مادر این است که بخواهند به نوعى کودک را دلدارى دهند و خوشحالش کنند. وقتى بچه غصه‏دار است یا افسرده به نظر مى‏رسد، هرگونه استدلالى براى بى‏مورد بودن نگرانى‏اش بى‏فایده است. تمرکز بر جنبه‏هاى مثبت ممکن است جهت او را تغییر دهد و توجه‏اش را به جنبه‏هاى منفى جلب کند، زیرا مى‏خواهد به هر نحو به پدر و مادر بفهماند که باید درک داشته باشند و براى او ارزش قایل شوند. پدر و مادر باید به حرف او گوش دهند و مراقب باشند براى رفع ناراحتى بچه درصدد حل مشکل او برنیایند.


احساسات منفى

باید به بچه‏ها القا کرد که اشکالى ندارد احساسات منفى داشته باشند. آنان براى رفع مشکل و رهایى از چنگال رنج‏ها و غصه‏هایشان به زمان بیشترى احتیاج دارند. وقتى با همدردى به مشکلات آنان گوش دهید و گرفتارى‏هایشان را درک کنید، احساس راحتى و آسایش خواهند کرد. پدران و مادران حساس معمولاً به اشتباه گمان مى‏کنند فرزندشان ایرادى دارد و قضیه را از آن چه هست بدتر مى‏کنند.


خشونت

با اینکه عده زیادى از مردم از خشونت موجود در سینما و تلویزیون شکایت دارند، باز هم بچه‏هاى خود را تهدید به تنبیه و کتک مى‏کنند. خشونت در تلویزیون و سینما روى کودکان و نوجوانان ما اثر مى‏گذارد، اما باید توجه داشت که تأثیر رفتار و کردار و نظریات پدر و مادر بر بچه به مراتب بیشتر است. در مقایسه با تلویزیون، پدر و مادر اثر بیشترى بر روى فرزندان خود به جاى مى‏گذارند.



فیلم سینمایى

اگر پدر و مادر تردید دارند که اجازه دیدن فیلمى را به فرزند خود بدهند یا نه، بهتر است صبر کنند تا نوار ویدئویى آن فیلم پخش شود و فرزندشان آن را در خانه تماشا کند، چون تماشاى فیلم در خانه که چراغ‏ها روشن است کمتر از دیدن آن در سالن تاریک سینما روى بچه اثر مى‏گذارد. سالن سینما توانایى ناباورى و درک نوسانى احساس بزرگسالان را نیز در مورد فیلم پا در هوا نگه مى‏دارد. فیلم‏هاى سینمایى طورى طرح‏ریزى مى‏شود که بزرگسالان واقعیت را فراموش کنند و به طور موقت فیلم را واقعى بدانند. اما در مورد بچه‏ها، ما دلمان مى‏خواهد بدانند آن چه مى‏بینند واقعى نیست.


تماشاى زیاد فیلم

تماشاى زیاد فیلم و تلویزیون حتى اگر صحنه‏هاى خشونت‏آمیز نداشته باشد، ممکن است بچه‏ها را بیش از حد تحریک کند. بارزترین دلیل آن این است که بچه‏ها بعد از دیدن هر فیلمى صحنه‏هاى آن را تکرار مى‏کنند. اصولاً بچه‏ها هرچه ببینند همان را انجام مى‏دهند. تحمیل احساس بیش از حد، سیستم عصبى بچه را تحت تأثیر قرار مى‏دهد و باعث مى‏شود بچه تحریک‏پذیر، پرتوقع، دمدمى مزاج، عصبى، بهانه‏گیر و بیش از حد حساس شود و حس همکارى نداشته باشد.


والدین با اعتماد به نفس

حتى بچه‏هاى کوچک خانواده هم در صورتى که اجازه مشارکت در تصمیم‏گیرى‏هاى مهم به آنها داده نشود مى‏توانند زندگى را به جهنمى براى دیگران تبدیل کنند. والدین آگاه کسانى هستند که تمام اعضاء خانواده را در تصمیم‏گیرى‏هاى اساسى شرکت مى‏دهند. والدینى که داراى اعتماد به نفس قوى هستند مى‏توانند مشکلات زندگى خانوادگى را بدون نیاز به این باورها و توهمات نادرست (آدم‏ها باید در خانواده خود شاد و خوشبخت باشند، والدین باید کنترل کامل بر خانواده خود داشته باشند، و اگر آدم‏ها نسبت به هم خشمگین نمى‏شوند پس قطعا همه چیز رو به راه است) حل کنند به گونه‏اى که رنج و درد را به پایین‏ترین میزان خود و احساس رضایت خاطر خود و دیگران را به بالاترین حد مى‏رسانند.

مشکلات موجود در خانواده‏هاى «خوب» و خانواده‏هاى «بد» مشابه هستند و تفاوت تنها در نوع برخوردى است که با آنها مى‏شود و در این میان اعتماد به نفس مهم‏ترین و بزرگ‏ترین نقش را بازى مى‏کند.

والدین با اعتماد به نفس وقتى بر سر دو راهى‏هاى زندگى خانوادگى قرار مى‏گیرند، راهى را بر مى‏گزینند که به رضایت خاطر و آرامش مى‏انجامد و این چیزى شبیه به نبرد با طوفان تا رسیدن به ساحل نجات است.


ویژگى‏هاى والدین با اعتماد به نفس

از زندگى خانوادگى خود بخصوص والد بودن خود، احساس آرامش و رضایت‏خاطر مى‏کنند. این گونه والدین در اکثر اوقات سرخوش و شاد هستند به حرف‏هاى فرزندان خود گوش مى‏سپارند، غالبا آرام و خونسرد هستند، از موفقیت‏هاى فرزندان خود به شوق مى‏آیند، در برابر شکست‏هاى آنها برخورد مستقیم نشان نمى‏دهند و در مورد نقش‏ها و مسئولیت‏هایى که به عنوان یک والد بر عهده دارند کاملاً صریح و بى‏پروا هستند.

این گونه والدین خارج از محیط خانه هم علایقى ارضاءکننده دارند و بنابراین ارضاء خود را در قالب توقعات غیرمنطقى و غیرواقعى از اعضاء خانواده خود جست و جو نمى‏کنند. آنها براى مشکلات بزرگ، راه‏حل‏هاى مناسب مى‏یابند، آنها نسبت به دیدگاه فرزندان خود نگاهى خوش‏بینانه دارند و درست به همان گونه‏اى که از کودک انتظار احترام به فردیت خود را دارند، به فردیت او احترام مى‏گذارند.

حال، اگر خود شما کودک بودید، آیا دوست نداشتید که والدینى با این ویژگى‏ها داشته باشید. مطمئنا جواب مثبت مى‏دهید، زیرا زندگى با والدین برخوردار از اعتماد به نفس قوى، آسان‏تر است. یافتن راه و روشى براى زندگى خانوادگى شادتر و ارضاءکننده‏تر خالى از هرگونه رمز و راز است. والدین بهتر تمایل به انجام کارهایى دارند که سایر والدین غالبا انجامشان نمى‏دهند. فهرست پیشنهادى زیر شامل مواردى است که براى والدین دیگر مفید واقع شده است:

مدتى از وقت خود را اختصاصا با فرزندان خود بگذرانید و با آنها گفت وگوى نفر به نفر داشته باشید، بدین ترتیب هرگز از نیازهاى دیگر اعضاء خانواده غافل نخواهید شد.

براى تک‏تک اعضاى خانواده و همچنین براى خودتان مکان‏هایى را پیش‏بینى کنید تا بتوانند خرت و پرت‏هاى باارزش و محرمانه خود را در آن جا و به دور از دسترس دیگران قرار دهند.

براى خود و همسرتان یک برنامه هفتگى در نظر بگیرید و هر کارى که از دستتان بر مى‏آید انجام دهید تا بر معنویت و روحانیت این لحظات بیفزایید.

بگذارید که خانه در طى روز یعنى زمانى که همگى سرگرم فعالیت‏هاى خود هستند ریخت و پاش شود، اما از همه بخواهید که در پایان روز در تمیز کردن خانه کمک کنند. به این ترتیب است که همه احساس مى‏کنند خانه از آن آنهاست و نه از آن یک نفر که همیشه مسئول نظافت خانه است.

همیشه یک خوردنى مورد علاقه در دسترس اعضاى خانواده قرار دهید، زیرا غذا به انسان احساس امنیت مى‏دهد. وجود غذا به خودى خود باعث اختلالات چاقى نمى‏شود.

سنت‏هاى خانوادگى را حفظ کنید. پاسدارى از این سنت‏ها به ویژه زمانى اهمیت پیدا مى‏کند که به دور از خویشاوندان و فرزندان خود زندگى مى‏کنید. این واقعیت را بپذیرید که انسان‏ها به محدودیت‏هاى تحمیل شده توسط این سنت‏ها علاقه‏اى ندارند، اما به خاطراتى که توسط این سنت‏ها زنده مى‏شود، عشق مى‏ورزد.

در آشپزخانه منزل خود تقویمى نصب کنید و کیفیت تمام روزهاى خود را روى آن درجه‏بندى کنید، براى یک روز فوق‏العاده عدد 1، یک روز خوب عدد 2، روز بد با حوادث قابل جبران عدد 3، یک روز کاملاً بد عدد 4.

اگر ناچار هستید که رو در روى اعضاى خانواده خود قرار بگیرید و به خاطر انجام کارهایى که براى شما ایجاد مزاحمت مى‏کند از آنها انتقاد کنید بهتر است براى آنها یادداشت بگذارید. این یادداشت ممکن است باعث تغییر رفتار آنها نشود، اما احتمالاً زمینه یک بحث جالب را به وجود مى‏آورد.


آموزش عذرخواهى

من خانواده‏هایى را در اطراف خودم دیده‏ام که ویژگى متمایزکننده آنها رفتار احترام‏آمیز والدین با فرزندانشان بوده است. گویى انسان‏هاى واقعى را در آنها دیده‏ام! حقیقت این است که براى اکثر ما انسان‏ها عذرخواهى کردن از غریبه‏هاى داخل اتوبوس به مراتب سهل‏تر از عذرخواهى کردن از فرزندان خود ماست.


محکم و استوار و در عین حال رئوف و مهربان

اگر والدین نتوانند به اشتباهات خود و به اهانتى که به فرزند خود کرده‏اند اعتراف کنند این مسئله به تدریج کودک آنها را از کوره به در مى‏برد. بچه‏ها مى‏دانند که در مواقعى حق با آنها بوده است و والدین اشتباه مى‏کرده‏اند.

اگر شما آن را تصدیق نکنید فرزند شما به تدریج به ادراکات خود تردید مى‏کند و کودکى که به ادراک و دریافت‏هاى خود شک مى‏ورزد، رفته رفته اعتماد به نفس خود را از دست مى‏دهد که این خود سرمنشأ بسیارى از مشکلات است. در واقع اگر نتوانیم به خاطر اشتباهى که مرتکب شده‏ایم از فرزند خو پوزش بخواهیم به گونه‏اى بنیادى او را به سمت سکوت و خودخورى سوق داده‏ایم و متأسفانه این یک الگوى رفتارى شایع در میان والدین است.

عذرخواهى اگر به عنوان یک حربه براى تسکین دادن زخم‏ها و آرام کردن اوضاع مورد استفاده قرار گیرد به هیچ‏وجه کارساز نخواهد بود. عذرخواهى باید صمیمانه و خالصانه باشد.

اگر نیاز به حفظ استبداد و کنترل بر فرزندان در وجود شما عمیق‏تر از نیاز به صداقت و داشتن روابط خالصانه با فرزندانتان است، داشتن احساس ندامت و عمل براساس آن بسیار دشوار خواهد بود. عذر مى‏خواهیم چون کارى را انجام داده‏ایم یا حرفى را زده‏ایم و این نشان مى‏دهد که ما تشخیص داده‏ایم که چه رفتارى مى‏توانست مناسب‏تر و شایسته‏تر و مهربانه‏تر باشد. ایده‏آل آن بود که هرگز نیازى به عذرخواهى پیش نمى‏آمد اما واقعیت زندگى چیز دیگرى است. عذرخواستن از کودکان، عذرخواهى کردن را به آنها مى‏آموزد و این باعث مى‏شود که فرزندان شما در مسیر زندگى انسان‏هاى بهترى باشند.

چه موقع باید عذرخواهى کنید؟

تنها باید زمانى از فرزندان خود عذرخواهى کنیم که از استانداردهاى رفتارى خود تخلف کرده باشیم. اما این به مفهوم آن نیست که باید به خاطر جریحه‏دار شدن احساسات بچه‏ها یا به خاطر ارضاء نشدن پاره‏اى از توقعات ذهنى که از خود به عنوان یک انسان خوب داریم، از بچه‏ها عذرخواهى کنیم. در واقع عذرخواهى بیهوده و افراط‏آمیز درست به مانند امتناع از عذرخواهى بجا مضر و زیان‏آور است!

اکثر بچه‏ها وقتى احساس مى‏کنند که پدر و مادر از رفتار خود پشیمان شده‏اند درصدد سوءاستفاده بر مى‏آیند و احساس گناهکارى و تقصیر را در آنها تشدید مى‏کنند؛ بخصوص آن دسته از والدینى که مدام از یک احساس کوتاهى و تقصیر بیهوده رنج مى‏برند همواره توسط فرزندانشان در معرض این موقعیت‏ها قرار داده مى‏شود. والدین از این وضعیت تنفر دارند و این به نوبه خود باعث تشدید احساس گناه و تقصیر در آنها مى‏شود!

بعضى وقت‏ها احساس بد کودک به خاطر آن است که حقیقتى تلخ بر او آشکار شده، حقیقتى که او جز تسلیم در برابر آن چاره‏اى ندارد. اگر انگیزه شما براى گفتن این حقیقت، صادقانه بوده است دیگر دلیلى براى احساس گناه و عذر خواستن وجود ندارد. رو در رو شدن با حقیقت آسان نیست و با گذر عمر هم آسان‏تر نمى‏شود. شما نباید به خاطر اعمال مجازاتى که از قبل اخطارش را داده بودید عذرخواهى کنید. قانون، قانون است و در همه حال و براى همه کس لازم‏الاجرا است. وقتى فرزند شما از قوانین سرپیچى مى‏کند باید پیامدهاى آن را هم بپذیرد، بدون آنکه نیازى به عذرخواهى از او وجود داشته باشد.

لازم است که نسبت به ارزش‏ها و استانداردهاى خود هشیار و آگاه باشیم. باید بدانیم که خواهان چه رفتارى با فرزندان خود هستیم و هنگامى که آن گونه رفتار کردیم باید بتوانیم آن را تشخیص دهیم.

علت تعارض و کشمکش‏هایى که میان والدین و کودکان بروز مى‏کند آن است که انسان‏ها به چیزهایى نیاز دارند که در خانواده به طور محدود وجود دارد (و از آن جمله توجه، وقت و ...) روش‏هایى که والدین و کودکان براى حل این اختلافات مورد استفاده قرار مى‏دهند از میزان اقتدارى که در خانواده احساس مى‏کنند، ریشه مى‏گیرد.

والدینى که مى‏توانند براى حل تعارضات، راه‏حل‏هاى مناسب بیابند، یعنى راه‏حل‏هایى که به ارضاء نیازهاى طرفین مى‏انجامد، براى فرزندان خود، نقش یک الگو و راهنما را بازى مى‏کنند. اما اگر خود والدین احساس ضعف و بى‏اقتدارى کنند، آن گاه فرزند آنها قادر به الگوسازى از آنها نخواهد بود و از همین جاست که کشمکش قدرت آغاز مى‏شود.


مسئولیت‏پذیرى

اینکه میزان استقلال هر فرد به موازات رشد او افزایش مى‏یابد امرى کاملاً طبیعى است. اما در مورد حس مسئولیت‏پذیرى نمى‏توان چنین ادعایى کرد. به عبارت دیگر، بسیارى از انسان‏ها رشد مى‏کنند بدون آنکه احساس مسئولیت را بیاموزند. علت هم این است که حس مسئولیت‏پذیرى در انسان توسط خانواده‏اى که در آن پرورش مى‏یابد شکل مى‏گیرد.با اینکه چه ظرفیت کودک براى قبول مسئولیت به موازات بالا رفتن سن او افزایش مى‏یابد، با این همه باید به او آموخته شود که چه مسئولیت‏هایى را به عهده بگیرد و چگونه آنها را انجام دهد.

بچه‏ها دوست دارند که دیگران مسئولیت‏هاى آنها را به عهده بگیرند و بسیار تمایل دارند که مسئولیت‏هاى خود را به دیگر اعضاء خانواده، بویژه به مادرشان منتقل کنند و این انتخاب بسیار خوبى است، زیرا بسیارى از مادرها به این خواسته کودک خود با جمله «اگر خودم انجامش بدهم آسان‏تر است» پاسخ مثبت مى‏دهند.

بچه‏ها دوست دارند که تحت مراقبت دیگران قرار بگیرند و این احساس آرامش به آنها مى‏دهد. بنابراین طبیعى است که در برابر هر چیزى که مخل این آرامش باشد مقاومت از خود نشان دهند و قبول مسئولیت (به ویژه مسئولیت‏هاى ناخوشایند) هم یکى از آنهاست. بچه‏ها باید یاد بگیرند تا بر این واکنش طبیعى در برابر مسئولیت‏ها، غلبه کنند و این وظیفه والدین است که به آنها بیاموزند.

به جاى آنکه دستور بدهید، سئوال کنید. وقتى به کسى که احساس بى‏قدرتى مى‏کند راهى را دیکته مى‏کنیم، به طور خودکار این مقاومت را در او به جریان مى‏اندازیم.

مادر: مى‏خواهم همین حالا این کار را انجام دهى.

پسر: من نمى‏خواهم.

مادر: تو این کار را مى‏کنى.

پسر: نه من نمى‏کنم.

مادر: کى قصد دارى کارى را که گفتم انجام بدى؟

پسر: (با مکث) من نمى‏خوام.

مادر: من نپرسیدم که مى‏خواى یا نمى‏خواى، پرسیدم چه وقت انجامش مى‏دهى.

پسر: هیچ وقت!

مادر: خُب، این هیچ وقت کِیه؟

پسر: چى؟ (با نگاهى مبهوت و متعجب جواب مى‏دهد)

خلق احتمالات و امکانات جدید، بهترین راه براى حل و فرو نشاندن منازعات قدرت است.

سئوال کردن نشان‏دهنده این است که کودک قادر به تصمیم‏گیرى و انتخاب است و به طریق غیرمستقیم به کودک القاء مى‏کند که او قدرت کنترل زندگى خویش را دارا مى‏باشد. با سئوال کردن از کودکان، احساس قدرت را در آنها افزایش مى‏دهیم و وقتى آدم‏ها احساس قدرت بیشترى مى‏کنند نیازى آن چنان، به درگیر شدن و کشمکش‏هاى قدرت احساس نمى‏کنند. شما مى‏توانید با استفاده از روش سئوال کردن به فرزند خود کمک کنید تا احساس کنترل از دست داده را دوباره به دست آورد و هنگامى که هم او و هم شما احساس کنترل بیشتر کردید آن وقت است که مى‏توانید به جاى جنگ به مذاکره بپردازید.


لج‏کردن و کج‏خلقى کودک

ممکن است پدر و مادر جلوى کارى را که کودک دوست دارد انجام بدهد، بگیرند یا از خواسته‏هاى او چشم‏پوشى کنند، در این زمان، ناگهان کودک عصبانى مى‏شود و کلمات نامفهومى همچون «هیچ کس مرا دوست ندارد»، «هیچ وقت کسى چیزى به من نمى‏دهد» و ... را بیان کند. ممکن است خودش را به زمین بکوبد، قهر کند، جلوى نفس خود را بگیرد و ... در عصبانیت‏هاى معمولى این حالت فقط یکى دو دقیقه طول مى‏کشد و با خسته شدن کودک برطرف مى‏شود، حتى ممکن است از حرکتى که کرده پشیمان شود. ولى باید توجه داشت که در زمان عصبانیت کودک، نمى‏توان او را آرام کرد و براى فهم مشکل باید انتظارات خود را به عنوان والد و نیازها و غرایز کودک را شناخت و پلى منطقى بین آن دو برقرار نمود.


تقلید

والدین فرزندان خود را با آموزش مستقیم و نیز با مثال آوردن اجتماعى مى‏کنند. کودکان بسیارى از الگوهاى رفتارى، خصوصیات اخلاقى، انگیزه‏ها و ارزش‏هاى پدر و مادر خود را از طریق فرآیند تقلید و همانندسازى کسب مى‏کنند. کودکان غالبا از رفتارى تقلید مى‏کنند که والدین چندان تمایلى به آموختن آن به کودک ندارند. کودک 4 ساله‏اى که انگشت خود را با چکش مى‏کوبد و بعد شروع مى‏کند به ناسزا گفتن، در حقیقت از دیگران تقلید کرده است.


همانندسازى

مفهوم همانندسازى به فرآیندى اطلاق مى‏شود که به موجب آن کودک تلاش مى‏کند خصوصیات شخص دیگر را درونى کند. در بعضى موارد کودکان احساس مى‏کنند واقعا همان کسى هستند که با او همانندسازى مى‏کنند.

همانندسازى نشان‏دهنده پیوند عاطفى شدید کودک با شخصى است که با او همانندسازى کرده است. همانندسازى ادراک کودک از شباهت بین خود و شخص دیگر است و وقتى کودک به این شباهت پى برد این اعتقاد در او ایجاد مى‏شود که با آن الگو خصوصیات مشترکى دارد. همانندسازى ممکن است ارزش‏هاى اجتماعى یا ضداجتماعى به همراه داشته باشد.

همانندسازى و تقلید ممکن است تأثیرات درازمدت و یا تأخیرى داشته باشد کودک ممکن است رفتار والدین را مشاهده کند یا اصلى اخلاقى را درونى کند، ولى تا ماه‏ها یا حتى سال‏ها بعد موقعیتى براى کاربرد آن پیدا نکند. براى مثال، کودکان خردسال با دیدن والدینشان و سایرین بسیارى از نقش‏هاى بزرگسالان را مى‏آموزند. در بازى خیالى غالبا یا مادر مى‏شوند یا پدر یا راننده قطار یا نقش دیگرى را بازى مى‏کنند. ولى نتیجه این یادگیرى تا زمانى که کودک بزرگ شود و خودش پدر و مادر شود و شغلى داشته باشد معلوم نمى‏شود.


انتقاد و تشویق

کودکان به گونه‏اى عجیب و استثنایى، نیازمند هستند! به همین خاطر است که پدر و مادر دارند و به همین خاطر است که کودکى آنها تا این اندازه به درازا مى‏کشد. براى کودکان و همچنین والدین، کودکى عبارت است از یک دوره یادگیرى کُند و بعضا دردناک که مملو از خطا و اشتباه است و مشخصه آن موفقیت‏هاى متناوب و برجسته است. تشویق و انتقاد ابزارهایى هستند که والدین براى هدایت فرزندان خود در این مسیر از آنها استفاده مى‏کنند. این ابزارها به فرزندان ما مى‏فهماند که مراقب آنها هستیم و در تمام مواقع آنها را زیر نظر داریم.

اما تشویق و انتقاد مى‏توانند اثرات منفى هم داشته باشند و این دیگر بسته به آن است که ما چه سهمى را براى تشویق در نظر بگیریم و چه سهمى را به انتقاد اختصاص دهیم. ممکن است کودک از اینکه او را زیر نظر دارید احساس امنیت کند، اما در بسیارى از واقع هم به خاطر آنکه مرتبا مورد ارزیابى قرار مى‏گیرد ممکن است عصبانى شود و این قابل درک است.

تشویق باید خالصانه و صمیمانه باشد. برخلاف آن چه ما تصور مى‏کنیم کودک به راحتى مى‏تواند این صمیمیت و خلوص را تشخیص دهد. زیاده‏روى در تشویق باعث لوث شدن ارزش آن مى‏شود، هرگز نباید کودک را به خاطر انجام کارى که از نظر خود او بسیار کوچک و پیش پا افتاده است تشویق کرد. وقتى کودک تأیید و تحسین شما را طلب مى‏کند نباید این را از او دریغ کنید اما در عین حال نباید بیش از اندازه تشویقش کنید. زیرا مهم‏تر این است که به کودک کمک کنید تا توانایى ارزیابى خویشتن را بهبود بخشد. براى مثال، به جاى آنکه همیشه از نقاشى فرزندتان تعریف کنید از او بپرسید که نظر خود او درباره نقاشى‏اش چیست؟ اگر گفت که آن را دوست دارد، تشویقش کنید و اگر آن را دوست ندارد علت را از او بپرسید.



زمان تشویق

بهترین زمان استفاده از تشویق وقتى است که کودک به خاطر انجام کارى احساس رضایت خاطر دارد. در این موقع، تشویق احساس رضایت خاطر را در کودک تقویت مى‏کند. تشویق زمانى مؤثرتر است که کودک، نسبت به خود احساس مثبت داشته باشد. بویژه اگر این تشویق، مستقیما در مورد همان موضوعى باشد که احساس مثبت کودک از آن ناشى شده است.

مهم، انتخاب بهترین لحظه براى تشویق است. بچه‏ها را آن قدر به تشویق متکى نکنید که حس ارزش و اعتبار شخصى خود را فراموش کنند. هنگامى که کودک احساس شکست و ناکامى مى‏کند خوب است به او کمک کنیم تا علت این احساس خود را درک کند. هنگامى که کودک از انجام کارى احساس خشنودى مى‏کند و شما هم او را به همان علت تشویق مى‏کنید در واقع نشان مى‏دهید که براى احساسات او ارزش قائل هستید و آن را درک مى‏کنید و این حتى در زمان داورى منفى یا انتقاد هم باعث افزایش اعتبار و ارزش شما مى‏گردد.


تفاوت میان تشویق و نگرش مثبت

گفتن یک حرف خوشایند به کودک به این معنى نیست که این حرف باید حتما یک تشویق باشد. لازم نیست که این حرف خوشایند، همیشه بازتاب نظر و قضاوت ما باشد. گفتن حرف‏هاى خوشایند به کودکان، فوائد بسیار دارد. وقتى احساس خوشایندى دارید باید این را به فرزندان خود بگویید حتى اگر احساس خوشایند شما هیچ ارتباطى با آنها نداشته باشد. در مورد موفقیت‏هاى خود و موفقیت‏هاى آنها حرف‏هاى خوشایند بزنید. بگذارید کودکان شما احساسات مثبت والدین خود را بفهمند.


خصلت‏هاى نیک

در اینجا فهرستى از ویژگى‏هاى پسندیده را مشاهده مى‏کنید که باید آنها را در فرزندان خود جست وجو کنید. وقتى آنها را یافتید به فرزندانتان گوشزد کنید به ویژه در زمانى که کمترین انتظار را براى شنیدن آن دارند.

ـ شهامت ـ صداقت ـ معنویت ـ خیرخواهى

ـ بى‏باکى ـ اتکا به‏نفس ـ صداقت ـ رفتار مؤدبانه

ـ پاک‏دامنى وظیفه‏شناسى بى‏ریایى ـ بى‏پروایى


ما حتى در مکالمات معمولى هم از اغلب این واژه‏ها استفاده نمى‏کنیم و این خود باعث خاص‏تر شدن و اعتبار بیشتر آنها نزد بچه‏ها مى‏گردد زیرا آنها با شنیدن این واژه‏ها بلافاصله معناى آن را مى‏پرسند. یک راه خوب براى رسیدن به هدف مورد نظر این است که کودک را واداریم تا خودش معنى کلمه را در فرهنگ لغت پیدا کند یا با هم این کار را انجام دهیم.

وقتى کودک دست به خرابکارى مى‏زند انتظار ندارد که از فضایل او تعریف و تمجید کنید بلکه او فقط منتظر شنیدن انتقادات شماست و درست در همین جاست که شما باید انگشت خود را بر نقاط مثبت او بگذارید!

والدین بهتر آنهایى هستند که در رفتارهاى ناپسند فرزندان خود که به حق سزاوار تنبیه مى‏باشند، رگه‏هایى از فضیلت ناب مى‏بینند. ممکن است لازم باشد که کودک به خاطر زیر پا گذاشتن قانون یا بر هم زدن آسایش مردم تنبیه شود اما این دلیل نمى‏شود که فضیلت برانگیزنده این رفتار را مورد بى‏اعتنایى قرار دهیم.

- اگر چه ممکن است کودک براى حمایت از دوستش دروغ گفته باشد، اما خود این وفادارى به دوست، کمتر از یک فضیلت نیست.

- اگرچه کودک خردسال شما، براى مربى مهد کودکش ماجراى دعواى شما و همسرتان را بازگوکرده و آبروى شما را برده است، این دلیل نمى‏شود که به خاطر صداقت و رک‏گویى‏اش امتیاز نگیرد.

- وقتى فرزند شما چیزى راجع به دزدى دوستش از فروشگاه نمى‏گوید، احتمالاً مهربانى و شفقت او، عامل این پنهان‏کارى بوده استhttp://www.ketabekoodak.com/

مطالب پیشنهادی:

راهکارهای قانونی و فرهنگی در مدیریت مصرف انرژی در سازمانها و مراکز پزشکی

اصلاح ساختار نظام جامع مدیریتی اقتصادی بیمارستان

سلامت روان کودکان در بلایا طبیعی

وظایف دولت در بهبود شاخصهای سلامتی و نابرابری های اجتماعی چیست؟

دسترسی به تمامی این مطالب در سایت

http://maktoobshop.com

نکاتی در مورد رفتار با فرزندان


- به خاطر داشته باشیدکه بخشی از رفتار فرزندتان، نتیجه‌ رفتاری است که نسبت به او داشته‌اید. 
- از خود بپرسید که محدوده‌ انضباطی شما، واقعاً کار آمد است؟ اگر آنچه می‌کنید بی‌اثر است، دست‌نگه دارید. 
- زمانی که عصبانی هستید، درباره پیامد‌ رفتار بد فرزندتان تصمیم نگیرید. به او بگویید در مورد تنبیهش باید کمی فکر کنید. 
- بدون غرض شخصی ادب کنید و نه انتقام‌جویانه. 
- به فرزندتان فرصت بدهید اشتباهاتش را تصحیح کند بدون اینکه مجبور شوید تنبیهش کنید. اگر چیزی را شکست، ‌آن را تعمیر کند، بهایش را بپردازد یا برای جبران خسارت کار کند. اگر به کسی توهین کرد، عذرخواهی کند. اگر کثیف کاری کرد، ‌خیلی ساده، ‌خودش آن را تمیز کند. 
ارتباط مثبت با فرزندان
والدین باید با کمک یکدیگر راه‌هایی برای ارتباط مثبت با کودک پیدا کنند، راه‌هایی که در خور نیازهای احساسی کودک باشد. استفاده از کلمات و عبارت‌های منفی، ‌کودک را بیشتر بدگمان و جسور، بی‌حرمت و نامهربان می‌کند، چون به نظر می‌رسد که بزرگسالان گفتن عبارت‌های منفی را متوقف نمی‌کنند. کافی نیست که تنها از گفتن عبارت منفی خودداری کنید، بلکه باید بیاموزید خوب بشنوید و مهارت ارتباط مثبت را تمرین نمایید. 
گاهی ما چنان درگیر احساسات خودمان هستیم که احساسات منفی کودک و تجربه‌های ناموفق زندگی او را نمی‌بینیم. اکثر بچه‌ها می‌خواهند کارها را درست انجام دهند و والدینشان را راضی کنند. رفتار بد و تنبلی در ذات طبیعی کودک نیست. شما باید کودکتان را باور کنید و با او طوری رفتار کنید که دوست دارد با او رفتار شود. حتی والدین کودکانی که از برخوردهای احساسی شدید رنج می‌برند با درک بهتر و بیشتری که از کودکشان نشان می‌دهند، با برقرارکردن ارتباط محترمانه که نمایان‌گر آن نیز ابراز توجه به فرزندشان است، ‌موجب پیشرفت خوبی در او می‌شوند. 
فراموش نکنید، ارتباطی مطمئن و در حد توان او برقرار کنید، ‌به طوری که باور کند ‌می‌تواند موفق شود. پیام نوشته شده و یا ضبط شده‌ای بگذارید و از کوشش‌های مثبت او تشکر کنید.http://www.ketabekoodak.com/

مطالب پیشنهادی:

راهکارهای قانونی و فرهنگی در مدیریت مصرف انرژی در سازمانها و مراکز پزشکی

اصلاح ساختار نظام جامع مدیریتی اقتصادی بیمارستان

سلامت روان کودکان در بلایا طبیعی

وظایف دولت در بهبود شاخصهای سلامتی و نابرابری های اجتماعی چیست؟

دسترسی به تمامی این مطالب در سایت

http://maktoobshop.com

تفاوت بازی و کاوشگری در کودکان


اگر کودک خردسال داشته باشید معمولاً این مسئله را بارها و بارها تجربه کرده‌اید. کودک شما در اتاق دیگری مشغول بازی کردن است. صدای او را می‌شنوید که با عروسک هایش صحبت می‌کند. صدای اسباب بازی‌هایش را می‌شنوید که آن‌ها را این‌طرف و آن‌طرف می‌اندازد. در این هنگام تا وقتی که سر و صدای کودک خود را از اتاق دیگر می‌شنوید می‌دانید که همه چیز مرتب است و کودکتان مشغول بازی با اسباب بازی‌هایش می‌باشد . اما لحظاتی بعد به خود می آیید، چند دقیقه است که صدایی از اتاق مجاور نشنیده اید ، دیگر صدای کودکتان که با عروسک یا ماشین­هایش بازی می‌کند شنیده نمی‌شود دراین‌حال متوجه می‌شوید که کودکتان مشغول کاری است. به آرامی نزدیک اتاقش می‌شوید از لای در ، درون اتاقش را نگاه می‌کنید. او را می‌بینید که کیف دستی شما را برداشته است و محتویات آن را بیرون ریخته و یکی یکی آن‌ها را بررسی می‌کند. معمولاً در این مواقع والدین به خوبی می‌دانند که کودک مشغول انجام کاری است یا به استقبال خطری ‌رفته است . مطالبی که در این مقاله به آن می‌پردازیم بررسی برخی از ویژگی‌های بازی و تفاوت آن با کاوشگری در کودکان است.


یکی از مسائل مهمی که در خصوص بازی کودکان نظر پژوهشگران را به خود جلب کرده است مبحث کاوشگری در کودکان است. رفتار کودکان در دوره­ی پیش از دبستان معمولاً بسیاری از انواع فعالیت‌ها اعم از بازی های حسی – حرکتی ، بازی‌های نمادین، بازی‌های رقابتی و کاوشگری را در بر می‌گیرد. به طور دقیق نمی‌توان کاوشگری و بازی‌های دیگر را از یکدیگر تفکیک و به طور جداگانه تقسیم بندی نمود. معمولاً در فرایند رشد کودک همواره بازی و کاوشگری به موازات یکدیگر حرکت می‌کنند. کودک کگاهی مشغول کاوشگری و گاهی مشغول بازی کردن است. کاوش کردن لحظه‌ای دیگر به بازی تبدیل می‌شود در کودکی که در حال بازی کردن است بعضی اوقات رفتارهای کاوشگرانه از خود نشان می‌دهد. معمولاً روان‌شناسان کودک از جنبه‌های مختلفی بازی و کاوش را در کودکان بررسی کرده‌اند. تفاوت این دو را در سه حوزه مختلف تشریح کرده‌اند. در اینجا ما به بررسی این سه حیطه می‌پردازیم.


وضعیت و عملکرد عاطفی کودکان


وقتی کاوش را از نقطه نظر وضعیت عاطفی کودک بررسی می‌کنیم به این نتیجه می‌رسیم که کاوش معمولاً نوعی تجربه­ی هیجانی بی‌طرف (خنثی) یا اندکی منفی توصیف می‌شود. در حالی که از نقطه نظرعاطفی ، بازی برای کودکان امری بسیار لذت‌بخش و مثبت در نظر گرفته می‌شود. زمانی که کودکی به بازی کردن سرگرم است، طبق نظریاتی که در مقاله پیشین در خصوص بازی‌های کودکان از دیدگاه روان‌شناسان مطرح کردیم، در حال انجام نوعی تجدید انرژی می‌باشد. کودکان از طریق بازی انرژی مازاد خود را تخلیه می‌کنند و در حال ترمیم انرژی اضافی خود هستند و این عامل کمک می‌کند تا آن‌ها از خستگی رهایی یابند. هنگامی که کودکان در حال کاوش در محیط پیرامون خود هستند معمولاً مقداری محتاط و جدی به نظر می‌رسند. تعریف عاطفه­ی منفی که در بالا به آن اشاره کردیم معمولاً نشان دهنده­ی این است که در وضعیت کاوش به دلیل اینکه کودک در حال تجربه­ی جدید و بررسی موضوع یا چیزی است که عواقب آن برایش نامعلوم است و سعی می‌کند از رمز و راز آن سر در آورد، نوعی سردرگمی، بلاتکلیفی و ناپایداری را احساس می‌کند و چون برای کشف موضوعی که به آن پرداخته است تمام توجه و حواسش را به آن جلب می‌کند نوعی اضطراب و تنش درونی‌ در او ایجاد می‌شود. مانند شخص در حال کار با سیمی است که در آن برق جریان دارد، با اینکه تمام توجه و حواسش را معطوف به کارش کرده است تا حادثه‌ای پیش نیاید اما نوعی اضطراب و نگرانی درونی ناشی از احتمال برق گرفتگی احساس می‌کند. همین مسئله توجه، جدیت و احتیاط معمولاً در بازی خیلی کمتر دیده می‌شود و معمولاً کودکان خودشان را رها می‌کنند تا هر چه بیشتر از بازی لذت ببرند.


میزان رفتار کلیشه‌ای و قالبی  در رفتار آن‌ها


وقتی کودکی در حال بازی کردن است سعی نمی‌کند خودش را در هیچ قالب و چهارچوبی قرار دهد. برای رسیدن به اوج لذت و شادمانی کودک سعی می‌کند روند بازی را هر گونه که پیش آید ادامه دهد. هدف اصلی برای او کسب حداکثر لذت از بازی است. اما هنگامی که کودکان در حال کاوشگری هستند معمولاً رفتارهای کلیشه‌ای و قالبی از خود نشان می‌دهند. کودکی را در نظر بگیرید که از روی حس کنجکاوی محتویات کیف دستی مادرش را کاوش می‌کند و با کنجکاوی وسایل داخل آن را یکی‌یکی مورد بررسی قرار می‌دهد. اگر به رفتار قالبی این کودک توجه کنید متوجه می‌شوید که هر یک از وسایل کیف را بیرون می‌آورد آن را از راه بوییدن، چشیدن یا مالیدن آن به صورتش بررسی می‌کند . این رفتارهای کلیشه‌ای و قالبی غالباً به این دلیل است که وقتی کودک با اشیای ناآشنا روبرو می‌شود معمولاً برای بررسی آن‌ها از حواس مختلف خود استفاده می‌کند تا بتواند شناخت بیشتری نسبت به آن وسایل به دست آورد. برخی مواقع، از الگوهای رفتاری مادر یا خواهرش تقلید می‌کند. مثلاً جلوی میز آرایش می‌نشیند و بدون اینکه بداند هر کدام از این لوازم چه مصرفی دارد، همه آن‌ها را به صورت خود می‌ مالد. این رفتار کلیشه‌ای معمولاً برای تمام لوازم روی میز تکرار می‌شود. اما همین کودک در هنگام بازی کردن بسیار آرام و انعطاف‌پذیرتر است. به سادگی از کاری به کار دیگری مشغول می‌شود. این‌گونه به نظر می‌رسد که فعالیت‌های بازی در کودکان تقریباً به طور کامل از هر گونه رفتار کلیشه‌ای وانعطاف‌ناپذیری به دور است.


مراکز و کانون‌های توجه کودکان


وقتی کودکی مشغول کاوشگری است گرمی که تمام توجه و تمرکز کودک روی آن کار معطوف است همان‌طورکه در بالا گفته شد زمان کاوشگری لحظاتی است که کودک محتاط و جدی است. کودک ساکت و آرام گوشه‌ای مشغول کنجکاوی و کاوشگری است. کودکی که به سختی توجه و تمرکز خودش را در حالت عادی روی یک مسئله متمرکز می‌کند حالا برای دقایق متمادی در گوشه‌ای تمام حواسش را روی یک موضوع معطوف کرده است. دراین‌حال نوعی شور و هیجان درونی برای کشف موضوع در کودکان دیده می‌شود. معمولاً در این زمان که کودک مشغول کار مشکلی است ضربان قلب آن‌ها ثابت و یکنواخت است . از اینکه کسی به طور ناگهانی خلوت و آرامش آن‌ها را به هم بزند ناراحت می‌شوند. معمولاً اگر یک‌دفعه به آن‌ها نزدیک شویم و یا صدایی بشنود، حالت ترس و از جا پریدن نشان می‌دهند . به دلیل اینکه تمام تمرکز کودک روی موضوع کاوش متمرکز است واز محیط اطراف خودش فارغ شده است ، هرگونه صدای بلند، تماس بدنی با کودک، نزدیک شدن به او و … باعث ترس ناگهانی وی ، ناراحتی و شاید منجر به گریه شود. همین کودک هنگام بازی شور و هیجان متفاوت نشان می‌دهد. تمرکز کمتری بر فعالیتی که انجام می‌دهد دارد. در مراحل مختلف بازی بسته به نوع فعالیتی که انجام می‌دهد ضربان قلبش متغیر است.


وقتی کودکی با محیطی جدید یا وسایل تازه آشنا می‌شود چون هیچ شناختی نسبت به محیط و وسایل پیرامونش ندارد معمولاً در ابتدا دست به کاوشگری می‌زند. بنابراین در محیط‌های ناآشنا، کودک درابتدا مشغول کاوش و کنجکاوی می‌شود . به‌تدریج با موقعیت و مکانی که در آن قرار دارد آشنا می‌شود واحساس نزدیکی و آشنایی بیشتر با محیط می‌کند. با تسلط و آشنایی بیشتر با محیط اطرافش، احساس راحتی می‌کند و به تدریج در آن محیط مشغول بازی می‌شود. بنابراین در محیط‌های نا آشنا ، کاوشگری پیش از بازی صورت می‌گیرد. این‌گونه به نظر می‌آید که توجه کودک تحت تأثیرمحرک‌های بیرونی که غالباً برای او ناآشنا و پیچیده هستند قرار می‌گیرد و سعی می کند با آنها آشنا شود. پدیده­ی کاوشگری به کودکان کمک می‌کند تا هر چه بیشتر محیط اطرافشان را در کنترل خود قرار دهند. کاوشگری بخشی از فرایند یادگیری، رشد و تسلط کودکان بر محیط است و باید برای آن اهمیت ویژه‌ای قایل شویم. بهتر است زمانی که کودکان مشغول کاوشگری هستند مزاحمتی برای آن‌ها ایجاد نکنیم. در عین حال توجه داشته باشید که این کاوشگری و کنجکاوی خطرات جانبی به همراه نداشته باشد. مثلاً وارد کردن یک شیئی نوک تیز داخل پریز برق معمولاً تجربه ای است که هر کودکی در طول دوران رشد خود حداقل یک بار آن را انجام می‌دهد. بنابراین باید احتیاط های لازم را در این خصوص انجام دهید. همان‌طور که کودکان به وسیله حواس پنج‌گانه محیط اطراف خود را مورد بررسی و آزمایش قرار داده و اطلاعات محیطی را از طریق حواس خود کسب می کنند. کاوشگری به آنان این امکان را می دهد که بطور ذهنی، مشغول کشف مجهولاتی باشند که اطرافشان می بینند و می شنوند. بنابراین هر بار که متوجه شدید کودک شما مشغول کاوشگری است، اگر کار خطرناکی را تجربه نمی کند و یا عملی که انجام می دهد منتج به آسیب و حادثه ای برای او نمی شود، اجازه دهید که در خلوت خود مانند یک دانشمند کوچک برای کشف مجهولات ذهنی اش تلاش کند.


داریوش صادقی، فوق لیسانس روان شناسی


مطالب پیشنهادی:

راهکارهای قانونی و فرهنگی در مدیریت مصرف انرژی در سازمانها و مراکز پزشکی

اصلاح ساختار نظام جامع مدیریتی اقتصادی بیمارستان

سلامت روان کودکان در بلایا طبیعی

وظایف دولت در بهبود شاخصهای سلامتی و نابرابری های اجتماعی چیست؟

دسترسی به تمامی این مطالب در سایت

http://maktoobshop.com

خشم و پرخاشگری در کودکان

 


یکی از عوامل مهم در سلامت روانی کودکان، شناخت عواملی است که به‌صورت مثبت یا منفی می‌تواند در سلامت آنان مؤثر باشد. در دنیای امروزی تربیت کودکان فقط محدود به خانواده و فرهنگ خانواده نیست. رسانه‌های جمعی مانند رادیو و تلویزیون، کتاب‌ها، بازی‌های رایانه‌ای، اینترنت و ماهواره امثال آن‌ها به طور مستقیم یا غیرمستقیم روان افراد یک خانواده و به تبع آن کودکان را تحت تأثیر قرار می‌دهند و آنان را در جریانی ناخواسته می‌اندازند. در این سلسله مقالات به بررسی مواردی همچون تعریف خشم و پرخاشگری، علل خشم ، خشم و پرخاشگری در کودکان، محرک‌های خشم و پاسخ کودکان با آن، خصوصیات کودکان خشونت‌گرا و الگوهای رفتاری این کودکان خواهیم پرداخت.

روان‌شناسان خشم را حالت برانگیختگی و هیجان شدید در هنگام روبرو شدن با محرک‌های نامناسب محیطی می‌دانند. خشم می‌تواند در قالب یک ناراحتی جزئی و مختصر و یا به صورت خواب و واکنشی جنون‌آمیز بروز کند. هر شخصی در بروز خشم و کنترل آن واکنش متفاوتی نشان می‌دهد آستانه تحریک‌پذیری برخی افراد بسیار پایین است و با کمترین محرک‌هایی،عصبانی شده و کنترل خود را از دست می‌دهند و عده‌ای دیگر توانایی بیشتری در کنترل و عدم بروز خشم خود دارند.

واکنش‌ها و هیجان‌های که معمولاً همراه خشم مشاهده می‌شود عبارتند از، عصبانیت، خشونت، خصومت، کینه و غضب، تنفر، حسادت، رنجش و ناراحتی جسمی. امروز عقیده بر آن است که شیوه بروز خشم آموختنی است و تربیت در چگونگی بروز خشم و واکنش به محرک‌های محیطی تأثیر بسزایی دارد. پرخاشگری در کودکان می‌تواند ریشه ارثی و مفیدی داشته باشد. وقتی که والدین از خشونت فیزیکی یا لفظی برای مقابله با رفتار غلط کودک خود استفاده می‌کنند، یا برای اینکه او را وادار به انجام کاری کنند، به طور ناخودآگاه به فرزندانشان می‌آموزند که اعمال خشونت کاری مؤثر و کوتاه برای رسیدن به هدف است. کودکانی که از طرف والدین خود تنبیه می‌شوند و مورد خشونت فیزیکی یا لفظی قرار می‌گیرند این الگوپذیری را در مقابل کودکان کوچک‌تر از خود یا خواهر و برادر کوچک‌ترشان به کار می‌برند. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که بخش عمده ای از پرخاشگری و خشونت از طریق رفتار والدین با محیط اطراف کودک در درون او شکل می‌گیرد. خشونت‌گرایی صفتی است که با رشد کودکان از بین نمی‌رود بلکه به صورت‌های مختلف بروز می‌کند، مثلاً در دوران دبیرستان و نوجوانی به صورت ارتکاب جرم‌های مختلف و رفتارهای مخرب دیده می‌شود .

وقتی سخن از این به میان می‌آید که بخش عمده ای از خشونت و شیوۀ بروز آن آموختنی است، بدین معنا نیست که مقصر اصلی در پرورش کودکان خشونت‌گرا والدین آنها هستند. اما اگر والدین رفتار تهاجمی و پرخاشگرانه داشته باشند فرزندانشان نیز این نوع رفتار را از آن‌ها خواهند آموخت و الگوی رفتاری پدر و مادر را تکرار می‌کنند. با اینکه نقش تربیتی والدین اهمیت بسیار زیادی در آموختن شیوه‌های برخورد با خشم و پرخاشگری دارد، اما ممکن است برخی از کودکان تحت تأثیر فیلم‌های سینمایی، بازی‌های کامپیوتری و کتاب‌هایی با محتوای خشونت‌گرایی رفتارهای پرخاشگرانه و تهاجمی از خود نشان دهند.

تحقیقات و آمار نشان می‌دهد که در موارد زیادی خشم افراد، نسبت به اشخاصی است که بیشتر مورد علاقه و توجه شخص هستند. این افراد بیشتر از اعضای خانواده، دوستان و آشنایان نزدیک تشکیل شده‌اند و افراد غریبه و ناآشنا معمولاً بخش کوچکی از محرک‌هایی را نشان می‌دهند که فرد را خشمگین می‌کند. با توجه به اینکه خشم ، معمولاً نسبت به دوستان و نزدیکانی که بیشتر مورد علاقه هستند تجربه می‌شود، در می یابیم که علت خشم به دلیل ناکامی‌ها ، نیازها و خواسته‌های فرد که توسط نزدیکان پاسخ داده نشده است، می‌باشد.

بر اساس پژوهش‌های علمی معمولاً افراد به دلیل یکی از موارد زیر خشمگین می‌شوند و رفتارهای پرخاشگرانه از خود نشان می‌دهند. تهدید شدن و مورد تبعیض قرار گرفتن، پیش داوری در مورد عملکرد و توانایی یا مورد بی‌مهری قرار گرفتن، مورد فریب‌کاری یا عهدشکنی قرار گرفتن، جریحه دار شدن احساسات و ارزش‌های شخص از طرف دیگران، سوء رفتار و بدرفتاری ، همچنین بی‌توجهی از طرف نزدیکان، صدمه دیدن و بروز حادثه به دلیل بی‌توجهی و عدم دقت شخص،رفتارهای سرزنش کننده و تهدیدآمیز، مورد تجاوز بدنی یا کلامی قرار گرفتن و سایر موارد مشابه .  

خشم مکانیسمی است که به فرد کمک می‌کند تا با محیط اطراف خود سازگار شود. در برابر حملات فیزیکی با بسیج کردن نیروهای بدنی، شخص را برای دفاع از خود آماده می‌کند . امّا زمانی که خشم به اوج شدت خود می‌رسد و کنترل را از شخص می‌گیرد معمولاً رفتارها و واکنش‌هایی نشان می‌دهد که بدن از آن‌ها پشیمان می‌شود و احساس گناه می‌کند . با توجه به اینکه خشم، واکنش قابل پیش بینی نسبت به بدرفتاری دیگران است، پس به راحتی می‌توان متوجه شد که همه انسان‌ها ناگزیر از دست و پنجه نرم کردن با خشم می‌باشند. دراین‌حال برای مقابله با خشم نباید از شیوه‌های سرکوبگرانه استفاده کرد . مدیریت خشم عملکرد ی است که باید به مرور آن را فراگرفت . روش‌های شناختی در کنترل خشم به شخص کمک می‌کند تا در مقابل کنش‌های محیطی و اطرافیان، با استفاده از ادله و در نظر گرفتن عواقب عملکرد خود ، واکنش مناسبی نشان دهد. خشم ممکن است به مضرات اجتماعی و جسمی زیادی منجر شود. استرس، تنش و ناراحتی‌های جسمانی از پیامدهای خشم می‌باشند . مضرات خشم شامل احساس درماندگی، تنهایی و انزوا و تخریب این روابط اجتماعی می‌باشد . خشم باعث می‌شود که احساس بدی نسبت به خود داشته باشیم . در ارتباطات اجتماعی هر چه بیشتر خشم خود را بروز دهید و اطرافیان واکنش‌های پرخاشگرانه بیشتری از شما ببینند به تدریج از شما فاصله می‌گیرند و اهمیتی به احساسات شما نمی‌دهند. به همین دلیل خشم به تدریج ارتباط شما با دیگران را خدشه‌دار کرده و در نتیجه واکنش‌های پرخاشگرانه تان شدیدتر می‌شود . خشم احساسی است که هرگز سرکوب نمی‌شو بلکه باید به تدریج  مهارت کنترل آن را بدست آورید.

داریوش صادقی، فوق لیسانس روان شناسی-http://www.ketabekoodak.com/


مطالب پیشنهادی:

راهکارهای قانونی و فرهنگی در مدیریت مصرف انرژی در سازمانها و مراکز پزشکی

اصلاح ساختار نظام جامع مدیریتی اقتصادی بیمارستان

سلامت روان کودکان در بلایا طبیعی

وظایف دولت در بهبود شاخصهای سلامتی و نابرابری های اجتماعی چیست؟

دسترسی به تمامی این مطالب در سایت

http://maktoobshop.com

در زندگی پر مشغله امروزی چگونه شاد باشیم؟



 در زندگی پر مشغله امروزی چگونه شاد باشیم؟
اگر زندگی و زمان ارزشمند خود را صرف نگه داشتن کینه ها و تنفر از دیگران کنید تنها چیری که نصیبتان می شود این است که هر روز عصبانی تر و ناراحت تر می شوید و زندگی به کامتان تلخ می شود.

شاد بودن یک انتخاب است . شما می توانید در هر شرایطی که هستید راهی برای شاد بودن پیدا کنید.

1 - سپاسگزار باشید
اگر نگاهی به اطرافتان بیندازید حتما" چیزهای زیادی پیدا خواهید کرد که بخاطرشان شکرگزار باشید . حتی اگر زندگی بسیار سخت و مشکلات زیادی دارید باید به این فکر کنید که همه چیز می توانست بدتر و مشکل تر باشد و به این ترتیب بازهم شکرگزار خواهید بود. وقتی یک نفر بخاطر چیزهایی که خدا به او داده شکرگزار است شاد بودن اصلا" برایش سخت نیست.

2 - بدنبال خوبی ها باشید
 به جای اینکه دنبال بدی ها و مشکلات بگردید همیشه در هر چیزی و هر کسی به دنبال خوبی هایش باشید. . در هر شرایطی اگر به دنبال بهانه برای شاد شدن بگردید حتما" پیدا خواهید کرد اما اگر به دنبال بدی ها ، ترس ها و ناراحتی ها بگردید هم حتما" پیدا می کنید .

3 - ببخشید
 اگر زندگی و زمان ارزشمند خود را صرف نگه داشتن کینه ها و تنفر از دیگران کنید تنها چیری که نصیبتان می شود این است که هر روز عصبانی تر و ناراحت تر می شوید و زندگی به کامتان تلخ می شود. بخشیدن به معنای چشم پوشی از خطاهای دیگران و نادیده گرفتن و بی اعتنایی به رفتارهای زشت آنها نیست . بخشیدن یعنی اینکه ما بعد از ابراز نارضایتی خود و تذکر اشتباهات افراد به آنها دیگر در ذهن و قلبمان کینه نگه نداریم و بخاطر اینکه خودمان شادتر زندگی کنیم و ذهن و قلبمان رها شود ، آنها را ببخشیم.

4 - کارهای خیر انجام دهید
انجام کارهای خیر تاثیر مثبت بسیار زیادی روی انسان می گذارد بنابراین هر زمان که می توانید به دیگران کمک کنید ، هدیه بدهید ویا مقداری از اموالتان را ببخشید. به این ترتیب هیچ وقت احساس ناتوانی و بیهودگی نمی کنید و بیشتر احساس رضایت و شادمانی می کنید.

5 - همیشه لبخند بزنید ، بخندید و بازی کنید
 مواظب سلامتی و رفتارهایتان باشید اما خیلی سخت نگیرید زندگی را برای خودتان مشکل نکنید. شادی در واقع سبکی از زندگی است.

10 قانون برای داشتن یک زندگی خوب و سالم



زمانی که نوبت به داشتن یک زندگی خوب و سالم می رسد لازم است تا در بسیاری از جنبه های کلیدی سلامتی از جمله رژیم غذایی، فعالیت فیزیکی، خواب، دریافت مراقبت های حرفه ای پزشکی و حضور در اجتماع تعادل ایجاد شود. به گفته دکتر "استیون لام" مدیر  مرکز سلامت مردان "رابرت تیش پرستون" دانشگاه نیویورک، حتی تنها به خاطر سپردن اینکه لبخند بر لب داشته باشید یکی از راه های سالم ماندن و پایین نگهداشتن فشار خون است.
اگر تلاش دارید تا یک زندگی سالم و خوب را تجربه کنید این 10 قانون را به خاطر بسپارید.


1-   نیاز به یک پزشک خصوصی

برای خود پزشک متبحری برگزینید تا به نیازهای پزشکی شخصی شما آشنا شود و تفاوت میان درمان یک بیماری و کمک و راهنمایی برای داشتن یک زندگی سالم را متوجه شود.
در واقع نیاز به پزشکی دارید که قدم به قدم شما برای یک آزمون آماده کند نه اینکه به سادگی یک عفونت تنفسی را درمان کند و یا نهایتا یک آزمایش خون چک آپ سالانه برایتان تجویز کند بلکه تک تک نیازهای سلامتی شما را بشناسد و برای بهبود آنها وقت بگذارد. در واقع مسیر رسیدن به یک زندگی سالم را بر اساس خصوصیات و شناختی که از شخص شما دارد برایتان روشن تر کند.


2-   غذا وعده ای برای تغذیه بدن است نه یک دارو!

بدن خود را همانند یک اتومبیل فراری تصور کنید دستکم در 80 تا 90 درصد مواقع دوست دارید بهترین بنزین ممکن را به او بزنید.
افراد در اکثر مواقع غذا را به عنوان یک گزینه ضد افسردگی مصرف می کنند از این رو در اکثر مواقع تمایل دارند تا مواد غذایی که ارزش غذایی کمی دارند اما به آنها احساس بهتری می دهند را انتخاب کنند.
مطالعه ای که در سال 2013  توسط "فرانچسکو لری" استادیار عصب شناسی و رفتارهای شناختی در دانشگاه "گوئلف" انتاریو کانادا انجام شد، نشان می دهد غذاهایی که حاوی شربت ذرت با فروکتوز بالا، شکر، چربی و طعم دهنده ها هستند می توانند به واکنش هایی در بدن منجر شوند که با مصرف مواد مخدری مانند کوکائین در فرد ایجاد می شود.


3-   خواب همانند آب و غذا حیاتی است

اگر نمی توانید به خوبی بخوابید نمی توانید حال و احوال خوبی نیز داشته باشید. نداشتن یک خواب خوب شبانه می تواند ریتم شبانه روزی فرد که سبب تنظیم فشارخون و هورمون های بدن می شود را برهم بریزد.
خواب نقش حیاتی در عملکرد صحیح حافظه و عملکر جنسی فرد و همچنین جلوگیری از افزایش وزن ایفا می کند.


4-   ذهن و مغز شما نیاز به زمانی برای تنفس دارند

اختصاص دادن چندین دقیقه به خود برای دور کردن ذهن خود از اعمال روتین و تکراری روزانه برای کاهش استرس که می تواند فرد را در برابر بیماری ها آسیب پذیر کند، ضروری است.
از جمله راه هایی که می توانند به ذهن و مغز شما فرصتی برای استراحت دهند، تمرینات تنفسی و مراقبه هستند.
شما می توانید بسیار ساده و با انجام تنفس دیافراگمی یعنی نگهداشتن نفس خود برای یک ثانیه و سپس  بیرون دادن آن از دهان در حالی که بر یک  کلمه یا جمله خاص متمرکز هستید، یک تمرین تمدد اعصاب انجام دهید.


5-   یک رژیم ورزشی متعادل

تمرینات ورزشی روتین شما باید ترکیبی از تمرینات عضله سازی، تمرینات کششی و ایروبیک باشند. به گفته متخصصان مایو کلینیک یک رژیم ورزشی ایده آل باید شامل 5 عنصر : تمرینات هوازی(ایروبیک)، تمرینات قدرتی، تمرینات عضلات مرکزی، تمرینات تعادلی و تمرینات کششی باشد.
 
6-   ترمیم و بازسازی بخش مهمی از فعالیت ورزشی است

بهبود و ترمیم یک بخش ضروری از تمرینات ورزشی است که بدن را با فشارهایی که با انجام تمرینات ورزشی به آن وارد می شود سازگار می کند و به ذخیره سازی گلیکوژن در عضلات کمک می کند و به بافت های بدن فرصتی برای ترمیم و تعمیر می دهد.
اگر بدن شما بهبود پیدا نکند ضربان قلب شما هر روز صبح به جای آنکه پایین بیایید بالا خواهد رفت که با مشکل روبرو خواهید شد.
در مطالعه ای در دانشگاه استرلینگ اسکاتلند صورت گرفته است  ثابت شده است ترکیبی از فعالیت های ورزشی شدید بهمراه بازیابی یا دوره هایی از تمرینات ورزشی با شدت کم برای دوچرخه سواران بهترین اثر را بهمراه دارد.


7-   پایین نگهداشتن سایز دور کمر

اندازه گیری سایز دور کمر نسبت به وزن بدن شاخص بهتری از اضافه وزن و چاقی به شمار می رود. اگر سایز کمر شما کمتر از 86 سانتی متر باشد احتمال بسیار زیاد در شکل و شمایل بسیار خوبی بسر می برید.
سایز دور کمر بیشتر از 86 سانتی متر به معنای این است که بدن شروع به تولید آن میزان چربی کرده است که شما را به سمت ابتلا به بیماری هایی همانند دیابت، نارسایی های قلبی و یا سرطان سوق خواهد داد.


8-   داشتن روابط اجتماعی

افراد اجتماعی معمولا از سلامت بیشتری برخوردار هستند. اجتماعی بودن و داشتن روابط اجتماعی برخلاف فرد گرایی دارای مزایای سلامتی بسیاری است. برخوردار بودن از حمایت اجتماعی و ابراز عشق می تواند مقاومت کلی بدن را افزایش دهد . اینکه شما نیز به دیگران پشتیبانی اجتماعی دهید در نهایت مزایای آن به خود شما و سلامتی شما باز خواهد گشت.

9-   هدف هایی قابل دسترسی و واقع گرایانه انتخاب کنید

همانطور که آرمان گرایی بخشی از برنامه دستیابی به یک زندگی سالم و ایده آل است لازم است مقداری واقع گرایی را نیز چاشنی آن نمایید. در واقع تعیین اهداف دور از دسترس یک دستورالعمل برای ناامیدی و شکست است.
زمانی که یک رژیم غذایی و ورزشی برای خود تعیین می کنید، لزوما تلاش برای دستیابی به A+ نسبت به تلاش برای دستیابی به B بهترین گزینه نیست. بلکه رسیدن به یک B+ برای داشتن یک زندگی سالم و ایده آل بسیار خوب و خوشایند است.


10-   رسیدن به اهداف در درازمدت عملی است

درباره مساله ای مانند کم کردن وزن و رسیدن به اندامی متناسب یک ماه از زمان کنونی یا 2 ماه از زمان کنونی موضوعیت ندارد بلکه باید یک یا 2 سال از هم اکنون را مدنظر قرار دهید.
دستیابی به یک زندگی سالم در دراز مدت مهمتر از برنامه ریزی برای دستیابی به اهدافی در کوتاه مدت است. افرادی که چشم انداز های کوتاه مدت برای خود قرار می دهند معمولا با یک تلاش سخت برنامه خود را شروع خواهند کرد اما زود نیز دست از تلاش خواهند کشید.

 

چگونه از زندگی معمولی خود لذت ببریم؟


لذت بردن از زندگی

اختصاصی آبی‌روز: بله یک سفر دور اروپا یا تعطیلات هیجان‌انگیز کنار دریا یا یک پاداش و درآمد پیش‌بینی نشده قطعا سبب خوشحالی و احساس سعادتمندی شما می‌شود. اما همیشه این خوشی‌های بزرگ نیستند که می‌توانند سبب ایجاد حس خوشبختی در ما شوند درواقع برای بسیاری از ما، امکان تجربه خوشی‌های کلان و تجمل‌گرایانه دستکم به طور مداوم وجود ندارد اما این بدین معنا نیست که لزوما باید همیشه احساس افسردگی وحسرت یار ما باشد بلکه برخی مواقع توجه به جزئیات و مسائل روزمره کافی است تا خود را از احساسات ملال انگیز زندگی بیرون بکشیم و احساس شادی کنیم و به جای فکر کردن مدام به اینکه چرا برخی از موقعیت‌های ویژه دیگران در زندگی عاید ما نشده است به عنوان انسان‌های معمولی از زندگی معمولی خود لذت ببریم. در اینجا ۵ نکته ساده‌ای که می‌توانید آنها را به روتین هر روزتان تبدیل کنید تا احساس رضایت بیشتری از زندگی داشته‌باشید آمده است. می‌توانید با تمرکز چیزهای کوچکی که روزها را برای شما به اوقاتی شادتر تبدیل می‌کند بر این لیست بیافزایید.


شادی جزئی جدانشدنی از یک سبک زندگی سالم


کمی بیشتر بخوابید

این حرکت شاید مهمترین حرکتی است که می‌توانید برای شادی خود انجام دهید. زمانی‌ که خسته‌اید بدن شما کورتیزول بیشتری تولید می‌کند که سبب می‌شود تا بیشتر احساس استرس کنید. به‌طور معمول ۶ تا ۷ ساعت می‌خوابید؟ به ما اعتماد کنید و برای یک خواب ۸ ساعته برنامه‌ریزی کنید تا تاثیر آن را بر حس و حالتان را ببینید.


یکدیگر را در آغوش بگیرید!‌

کمی شیطنت‌آمیز به نظر می‌رسد اما اگر بخواهیم صادقانه بگوییم تاثیرات درآغوش گرفتن را نباید دست‌کم بگیرید. تماس فیزیکی سبب می‌شود تا شما احساس راحتی و ریلکسی بیشتری داشته باشید از این روزانه دستکم یکباریک نفر را در آغوش بکشید. اگر مجرد هستید می‌توانید به آغوش دوستان و والدین خود فرو روید و در غیر اینصورت هنگامی که در صبح از خواب بیدار شدید با درآغوش کشیدن همسر خود یک روز شادتر و مطبوع‌تری را تجربه کنید.


5 راز شادی در زندگی


یادداشتی برای قدرشناسی

قدرشناس بودن سبب می‌ شود تا احساس رضایت بیشتری داشته باشید. برای مثال به یکی از دوستانتان که وجودش طی گذر سال‌ها برای‌تان بسیار خوشایند بوده‌است نوشته‌ای کوتاه ارسال کنید و یا قبل از خواب یک لیست از اتفاق‌هایی که در آن روز سبب شادی و هیجان شما شده‌اند تهیه کنید.


تلفن را کنار بگذارید

دور بودن از تکنولوژی سبب می‌شود بار دیگر احساس احیا شدن کنید و حس بطالت کمتری داشته‌باشید. تلاش کنید روزانه دستکم یک ساعت از تلفن و مبایل دور بمانید.


در تقویم خود زمانی برای «هیچ کاری» اختصاص دهید

برخی مواقع هستند که شما به دنبال زمانی برای اینکه کاری انجام ندهید یا کار دلخواه خود را انجام دهید هستید اما مشغله‌های دیگر نمی‌گذارد از این رو هر روز دستکم نیم‌ساعت برای خود زمانی اختصاص دهید که برای آن برنامه‌ای ندارید و هرطور که مایلید آن را بگذرانید. این کار ضمن آنکه سبب می‌شود استرس شما کم شود بلکه حس رضایت‌مندی بیشتری از زندگی در شما ایجاد می‌کند.


 آیا واقعا می توانیم میزان شاد بودنمان را تعیین کنیم؟


انتخاب آهنگی برای خودتان

هر هفته یک آهنگ با مضمون و پیامی که دوست دارید –مانند شادی، در لحظه زندگی کردن- را انتخاب کنید و در مسیر رفتن به سرکار به آن گوش کنید. گوش دادن به یک آهنگ بارها و بارها سبب می‌شود به شما کمک می‌کند تا بهتر با ایده اصلی آهنگ ارتباط برقرار کنید.


نوشیدن آب

این یکی از نکاتی است که هر لیست زندگی شاد به آن نیاز دارد زیرا واقعا اثرگذار است. آب سبب می‌شود بدن روان‌تر کار کند و ذهن شما نیز شفاف‌تر باشد. 


مطالب پیشنهادی:

رسانه ها در الگوی مصرف جامعه چه نقشی دارند؟

ارتقای کیفیت خدمات سلامت از منابع مالی یارانه ها

اصلاح ساختار نظام جامع مدیریتی اقتصادی بیمارستان

اقدامات اساسی در تخصیص منابع در نظام سلامت

بررسی مشکلات برنامه پزشک خانواده

بیمه سلامت و نقش بیمه های مکمل بر آن

دسترسی به تمامی این مطالب در سایت

http://maktoobshop.com

شادی جزئی جدانشدنی از یک سبک زندگی سالم

سبک زندگی سالم

 سبک زندگی سالم تنها به معنای رعایت یک رژیم غذایی  سالم و داشتن یک روتین ورزشی نیست. بلکه داشتن احساس شادی در زندگی روزمره نیز می تواند به همان اندازه تاثیر مثبتی بر سلامت کلی شما به جا بگذارد. بر طبق مطالعه ای که در مجموعه مقالات آکادمی ملی علوم آمریکا به چاپ رسیده است شادی و خوشحالی در پایین آوردن سطح کورتیزول یا همان هورمون استرس تاثیر مثبت دارد. کورتیزول با ابتلا به بیماری های همانند دیابت نوع۲، فشارخون بالا، و بیماری های خودایمنی در ارتباط است. اما اگر احساس شادی روزانه جزئی از سبک زندگی شما نیست برای تغییر دادن آن لازم است چه کاری انجام دهید؟

یکی از بهترین راهکارها برای افزایش احساس شادی و افزایش سلامتی، انجام مدیتیشن و مراقبه است زیرا مدیتیشن به شما فرصتی برای منعکس کردن و بیرون ریختن احساسات و افکار درونی خود، بدست آوردن آرامش درونی و یک ارزیابی صحیح از نقطه‌ای که اکنون در زندگی در آن ایستاده‌اید و نقطه ای که به آن می‌توانید برسید می‌دهد.
درواقع در مطالعه‌ای که در مجله  پزشکی داخلی JAMA به چاپ رسیده است نشان می دهد مدیتیشن می‌تواند به کاهش استرس و رفع علایم اضطراب و افسردگی که با فاکتورهای سلامتی بسیاری گره خورده اند کمک کند و رفع این علایم به معنای داشتن احساس رضایت و خوشحالی بیشتر در زندگی است.

5 راز شادی در زندگی

آیا دوست دارید مدیتیشن را تجربه کنید؟ در اینجا ۴ نکته درباره نحوه انجام مدیتیشن آورده ایم که به شما در دستیابی به شادی روزانه و درنهایت ارتقا کیفیت زندگی و سلامتی کمک می‌کند.

۱- اولین فکری که با شروع روز به ذهنتان می رسد یک فکر خوشحال کننده باشد. 
هنگامی که هر روز صبح در آیینه به خود نگاه می‌کنیم و به تمام چیزهایی که دوست داریم تغییر کند می اندیشیم، در واقع در حال انتخاب کردن هستیم که چه احساسی داشته باشیم. با خود متعهد شوید که به‌گونه‌ای متفاوت درباره خود فکر کنید و شادی را به اولین اولویت هر روزتان تبدیل کنید. برای مثال به جای دیدن تلویزیون صبح خود را با گوش دادن به یک موزیک خوشایند شروع کنید. برای کمک به ارتقا روحیه و سرحال آمدن و آوردن نور و روشنی به روح و روان خود یک لیست از آهنگ های مثبت و نشاط بخش درست کنید. اگر تنها چند دقیقه فرصت دارید بنشینید و درحالی که به یک یا ۲ آهنگ گوش می‌دهید مدیتیشن انجام دهید.

۲- یک ضربه ناکارکننده به افکار منفی وارد کنید. آیا گرفتار افکار نامطلوب و مخرب راجع به خودتان یا دیگران می شوید؟ از تکنیک مدیتیشن «وارد کردن ضربه ای ناگهانی» استفاده کنید به این صورت که یک نوار کشی دور مچ دست خود ببندید  و هر زمان که افکار منفی نسبت به خود و دیگران به ذهنتان هجوم آورد در خلاف جهت دستتان آن نوار کشی را بکشید. این کار به مفهوم واقعی کلمه به شما کمک می کند تا از افکار منفی دست بردارید.

آیا واقعا می توانیم میزان شاد بودنمان را تعیین کنیم؟

۳- کودک درون خود را رها کنید. هر زمان که نسبت به مسئولیت ها و تعهدات‌تان دچار استرس شدید از دنیا خود را جدا کنید کامپیوتر و مبایل خود را خاموش کنید و به کودک درون خود مراجعه کنید. زمانی که حال و احوال کودکانه‌تری پیدا می‌کنیم درواقع ظرفیت کنجکاوی و خلاقیت خود را افزایش می دهیم. یک رویاپردازی کوچک در طول روز می‌تواند حال شما را عوض کند به این نحو که گوشه‌ای تنها بنشینید و ۵ تا ۱۰ دقیقه به مسیر رسیدن به یک تجربه خوشایند که همیشه به دستیابی به آن امیدوارید فکر کنید تا پر از امید و انرژی شوید. ذهن و روح خود را برای حماقت و تجربه های لذت بخش باز بگذارید. انرژی کودکانه چشم انداز مبثت تری برای ما بهمراه دارد و از فشارها و تنش‌ها رهایمان می کند.  

۴- کمبود خواب یکی دیگر از مواردی است که مسیر شادی را در زندگی ما مسدود می‌کند. برای آنکه مغز بتواند خود را بازسازی کند باید بخوابید. خواب برای برخوردار بودن از سلامتی کامل یک ضرورت است اما افراد اغلب فراموش می کنند که خوابیدن همچنین یک سیر و سفر معنوی است که از لحاظ روانی و عاطفی فواید خوبی برای ما بهمراه دارد. برای داشتن یک خواب شبانه آرام می توانید از تکنیک تنفس ساده‌ی یوگای کندالینی استفاده کنید: درحالی که پشت‌تان را صاف نگه‌داشته‌اید بر روی تخت بنشینید و تکنیک تنفس U شکل را انجام دهید. به این ترتیب که از طریق یکی از سوراخ های بینی عمل دم و از طریق سوراخ دیگر عمل بازدم را انجام دهید. یعنی با دست خود سوراخ راست بینی را بگیرید و از طریق سوراخ چپ عمل دم را انجام دهید چند لحظه نفس تان(تا ۴شماره) را نگه دارید و سپس سوراخ چپ را با دست بگیرید و از طریق سوراخ راست عمل بازدم را انجام دهید. سپس درحالی که همچنان سوراخ چپ را نگه داشته اید این بار از سوراخ راست عمل دم را شروع کنید.  این طریقه نفس کشیدن را به طور متناوب برای یک دقیقه انجام دهید. 


چرا عشق ما روز به روز کم رنگتر می‌شویم

بر خلاف تصور خیلی ها که فکر می کنند عشق یکباره پیدا می شود و همیشه می ماند و یا حتی بیشتر می شود؛ واقعیت اینست که عشق ممکن است یک لحظه ایجاد شود، اما همانند بذری است و در صورتی باقی می ماند و رشد می کند که در زمین مناسبی جای گیرد، آب و نور کافی به آن برسانیم؛ مرتب آفت کشی کنیم و به آن کود بدهیم و مستمراً به آن رسیدگی نمائیم.
 
چگونه عشق به مرور کمرنگ می شود یا از بین می‌رود؟
ما عاشق ایده‌ آلها و کمالها می شویم و از نقصان ها می گریزیم. شاید تعجب کنید اگر بدانید معمولا انسانها عاشق یک موجود کامل و بدون نقص در ذهن خود می شوند و هنگامی که این تصویر ذهنی را منطبق با یک دختر یا یک پسر در اطراف خود می‌کنند، به آن نام عشق می نهند. پس عشق به آن دختر آن وقتی رشد می یابد و قلب ما را به تپش وا می دارد که او خود را منطبق با تصویر ذهنی ما ارائه دهد. و هنگامی که به مرور او را متفاوت از ذهنیات خود بیینم ، عشق ما رو به افول می رود. اما اینکه تصویر ذهنی ما چگونه باید در بیرون شکل بگیرد و حفظ شود نیاز به تخصص و منطق دارد ، لذا عشق ما فوق عقل است ، یعنی اینکه باید از مسیر عقلانی و منطقی گذر کند و بالاتر از تفکر خام ما باشد ، نه به عکس . یعنی عشق نباید مادون فکر باشد. عشقی که مادون باشد، و از سطح پائین تری برخوردارست ،  ارزش ندارد تا برایش بمیریم.
پس اگر در زندگی به مرور دریافتیم همسرمان از زیر بار وظایف و مسئولیتهای خود شانه خالی می کند، لذتهای خود را محور قرار می دهد و هنوز « من» بودن محور فکری اوست. اینگونه می شود که کسالت مزمن عشق، را به چشم خواهیم دید. از دیگر آفتهایی که ما به عشق می رسانیم ، می توان به موارد زیر اشاره کرد.
عدم انعطاف پذیری:
عدم انعطاف پذیری نسبت به مسائلی که در زندگی با آن روبرو هستیم. مثلا اگر تعصب روی روش و سلیقه های خود داشته باشیم.  و به علاقه ها، سلیقه ها و شیوه های زندگی همسرمان، مکرراً انتقاد کنیم یا از آن بدتر ، اهانت کرده یا مسخره بگیریم.
کمال گرایی افراطی:
از آنجا که ما در ناخودآگاه عاشق « خوبی مطلق» ،  « مثبت مطلق » و « کمال مطلق» شده ایم و معشوق خود را آخر معرفت و خوبی ارزیابی کرده ایم ، به مرور این ارزیابی خطا،  خود را به ما نشان می دهد و دچار مشکل می سازد. او هرگز نمی‌تواند انتظارات و توقعات ایده آلی ما را بر آورده کند. او هم یک انسان مثل بقیه انسانهاست و بدیهی است که نقاط ضعف زیادی نیز در کنار نقاط مثبت و نقاط قوت خود دارد.
عدم مهارت های زندگی:
مهارت های کافی جهت رسیدگی به بذر عشق را نداریم. مهارتهای ارتباطی زندگی را کسب نکرده ایم ، مقابله با تنش ها و مشکلات را تجربه نکرده ایم ،‌نحوه سازگاری با مسائل زندگی را نیاموخته ایم ، همه و همه موجب ناکارآمدی ما در ایجاد عشق و آرامش در زندگی می شود
عدم رعایت حریم خانواده و مرزهای زندگی:
به وظایف خود در زندگی آگاهی نداریم یا مرزهای مسائل زندگی و مشکلات خانواده را رعایت نمی کنیم. مثلا موارد مربوط به خانواده را به بیرون منتقل می کنیم . مشکلات را به دلسوزان خود مثل پدر، مادر، دوستان ،‌فامیل ، حتی همسایگان و ... در میان می گذاریم یا در حیطه و مرزهای همسرمان دخالت می کنیم و به نام عشق و دوست داشتن وی را کنترل کرده و در قفس نامرئی انتظارات خودمان، او را محبوس و زندانی می کنیم. مثلا به علائق او ، دوستان وی،‌نحوه لباس پوشیدن او، شیوه راه رفتن و حتی طرز تفکر و احساسش گیر می دهیم و او را در تنگنا قرار می دهیم. و در نهایت آزادی را از او می گیریم.
مشکلات شخصیتی و انتظارت غیر واقع:
توقعات بیجایی به لحاظ مسائل شخصیتی خود، از همسرمان داریم. که بر آورده شدنی نیست و برآورده نمی شود. مثلا یک نفر با اختلال شخصیت وسواسی، زیاد نکته سنجی می کند و معیارهای زیادی در ذهنش دارد و با ریزبینی بیش از حدی که به همسرش نشان می دهد و او را در چهارچوب خشک و در قالب معیارهایی که تعیین می کند؛ حبس می کند و عرصه را بر او تنگ می کند. یا کسی که اختلال شخصیت پارانوئیدی دارد و بدبین است ، با سوء‌ظن ها و بدبینی ها خود و حسادت و توهم توطئه هایی که در ذهن خود، آنها را می بافد، همسرش را همیشه در نقش یک دشمن و جاسوس می بیند.
لذت طلبی و خودکامگی:
ما می بایست در چهارچوب خانواده، خود را مقید به بعضی امور کنیم. وقتی که لذتهای خود را که در خارج از خانواده است به صورت افراطی دنبال می کنیم و توجهی به خواست و میل خانواده نداریم . به مرور زندگی یک طرفه و بی روح می شود. زن و شوهر هر کدام دنبال تمایلات خاصی در خارج از خانواده هستند. و لذت بردن از یکدیگر را فهم نمی کنند.
عدم مهارتهای ارتباطی:
نمی توانیم ارتباط موثری با همسرمان بر قرار کنیم، حرف هم را نمی فهمیم. هر کدام به ظاهر منطقی صحبت می کنیم ، ولی نمی توانیم یکدیگر را قانع کنیم. توجه کافی به احساسات ، خواسته ها و صحبتهای یکدیگر نداریم . گوش شنوا و تحمل ارتباط موثر را از هم دریغ می کنیم. در رساندن حرفهای خود به یدیگر آنها را تحریف می کنیم یا آنقدر مبهم رفتار می کنیم یا صحبت می کنیم که دیگری را به خطا می اندازیم. در واقع مهارتهای ارتباطی را نمی دانیم.
 
اگر گویند «لحظه ایست روئیدن عشق .... »؛ پس این هم شاید درست باشد که «لحظه ایست مردن عشق.»
ولی عشق عمیق تر از آنست که لحظه ای خلق شود یا در لحظه ای بمیرد. هم به وجود آمدن عشق مستلزم صبر، سختی و زمان است و هم از بین رفتن آن به علت مسائل مختلفی است که در طی زمان و به وسیله زوجین ایجاد می گردد.
آنچه که اکثراً افراد با هم اشتباه می گیرند؛  «هوس » و « عشق » است.
 هوس : میلی شدید برای پاسخ آنی به یک نیاز جسمانی و روانی است که به خود رنگ رمانتیک می گیرد و یک استدلال به ظاهر عقلانی نیز در پی دارد و پس از ارضا تا زمان نیاز بعدی محو می شود. هوس شامل آن چیزهایی از وجودتان است که شما نقشی در آن نداشته اید. فقط احساسی هست که در خود برای ارضاء نیاز می بینید.
لیکن عشق ، دوام دارد و مهارتهای زوجین به رشد آن کمک می کند. دو طرف با برنامه و انرژی آن را رشد داده و تداوم می بخشند و از آن نگهداری می کنند و بیشتر از آنکه احساسی باشد ، متشکل از احساس و منطق است.
آری عشق به نگاهی نمی آید که با نگاهی برود.
با رنگ چشمی نمی آید که با رنگ چشمی برود.
با قامتی رعنا نمی آید که با قامتی رعناتر برود.
با عشوه ای نمی آید که با غمزه ای برود.
عشق سنگین و به تدریج می آید ، با زحمت و تلاش می ماند و هرگز نمی رود. و از همه مهمتر اینکه منحصر به فرد می ماند و هیچ کس و هیچ چیز جای آن را نمی گیرد.
 



چنین شوهرانی عشق را در زندگی می کشند؟!

 
1 – شوهرهایی که تعصب بی جا را با غیرت اشتباه گرفته اند.
خانمش را چون یکی شی می پندارد. به نام دوستی و عشق، او را  با توهمات خود زندانی کرده و قوانین ممنوعیت را برای همسر خود وضع می کند. مثلا: جواب دادن به تلفن ممنوع؛ رفتن به خانه پدر و مادر ممنوع؛ سرزدن به دوستان ممنوع؛ درس خواندن و دانشگاه رفتن ممنوع؛ داشتن شغل ممنوع؛ اردو و مسافرت ممنوع؛ استفاده از رایانه و اینترنت ممنوع؛ خندیدن با صدای بلند در محیط خانواده و محارم ممنوع؛ تعریف و توضیح در مورد آقایان ممنوع؛ رفتن کنار پنجره ممنوع؛ نامه نوشتن ممنوع؛ بیرون رفتن از منزل ممنوع .
 
2 – شوهرهای سلطه جو، زورگو و کنترل کننده؟!
 چنین شوهرانی حق انتخاب را به کلی از همسرشان می گیرند و این حق انتخاب را فقط برای خود به رسمیت می شناسند. از تصمیم های مهم و کلی تا جزئی ترین مسائل باید زیر نظر آنها و به فرمان آنها باشد. به عنوان مثال بعضی از اعمال و مستبدانه این آقایان عبارتست از: تصمیم در انتخاب محل زندگی به تنهایی؛ تصمیم گیری در مورد فرزند داشتن؛ تصمیم در مورد رفت و آمد و میهمانی رفتن، تصمیم در ارتباط یا  قطع رابطه با بعضی از فامیل یا دوستان از روی دل خودشون؛ تصمیم گیری در مورد شغل خانم، تصمیم گیری در مورد رشته تحصیلی و محل تحصیل همسرشان بدون توجه به نظر او؛ انتخاب رنگ پرده ؛ انتخاب نوع مبل؛ انتخاب رنگ و نوع فرش؛ انتخاب ظروف و لوازم منزل، در اختیار گرفتن و  به نام زدن سند شش دانگ ریموت تلویزیون و ویدئو، انتخاب و تماشای برنامه های دلپسند خود از تلویزیون بدون توجه به خانواده و همسرشان؛ انتخاب نوع و رنگ لباس داخل منزل خانمشان؛ دستور به خانمشان در مورد چگونه فکر کردن، چگونه حرف زدن، چگونه احساس کردن و چگونه رفتار کردن. ( خانواده سخت گیر در تربیت)
 
3 – شوهران بی مسئولیت؟!
این شوهران فراموش کرده اند که مراحل نوزادی، نوباوگی، کودکی و نوجوانی را پشت سر گذاشته و فرد بالغی شده اند و ازدواج کرده اند. خانواده تشکیل داده اند و صاحب فرزند شده اند. لذا در تصمیم گیری ، اجرا، و پاسخگویی نسبت به وظایف و مسئولیت های منزل خود را عقب کشیده اند و چون حبابی خود را رها کرده اند. هنوز در پی لذت طلبی انفرادی خود هستند. اینها برنامه ها و دل مشغولی های خود را بدون توجه به خانواده و همسرشان دنبال می کنند. بدون توجه به به مسئولیت هایی که باید بپذیرند و نیازهایی که خانواده به آنها دارد، به دنبال پارتی ها، تفریحات، مسافرتها، کوهنوردی، فوتبال، استراحت، خواب، تلویزیون و فیلم و سینما، موسیقی و دوستان و کارهای انفرادی مربوط به خود هستند. آنها همیشه چون میهمانی بر سر سفره آمده منزلشان اگر وقت کنند حضور می یابند و رنجهایشان را به خانواده می ریزند و لذتهایشان را بیرون از خانواده تقسیم می کنند. این افراد گاهی تصور می کنند با دادن پول زیاد به خانواده می توانند، آنها را رها کنند. با یک پلی استشن ، با یک رایانه و اینترنت و ...، سعی می کنند همسر و فرزندان خود را به خودشان وابگذارند. و نسبت به مسئولیت در قبال همسر و تربیت فرزندان شانه خالی می کنند. (خانواده سهل گیر در تربیت)
 
4 – شوهران بی احساس و سخت کوش:
برای این شوهران زندگی یعنی کار، کار یعنی زندگی و اینها همه یعنی پول. این شوهران خلاء وجودی خود را فقط با پول و کار پر می کنند. به بهانه های مختلف مثل داشتن اقساط، تعویض منزل یا خودرو، فراهم آوردن رفاه ، تامین آینده زندگی، مسئولیت کاری ، و ...، اکثر اوقات خود را از صبح تا آخر شب و حتی تعطیلات، به دنبال کار و اضافه کاری و تجارت و مدیریت و ... هستند. گاهی بهانه های انسان دوستانه و خدمت به خلق را پیش می کشند و گاهی تعهدات کاری را دستاویز قرار می دهند. اینها از منزل ، همسر و فرزندان خود، ابتدا به صورت فیزیکی دور می شوند و کم کم از نظر احساسی و عاطفی و ذهنی فاصله می گیرند. این آقایان به همه مردم خدمت می رسانند و با آنها هستند به غیر از همسر و خانواده.
مردان دیگری را نیز می توان در این طبقه قرار داد. آنهایی که شاید این همه مشغله نداشته یا از محیط خانواده دور نیستند، ولی از نظر عاطفی ، احساسی و ذهنی فاصله زیادی از جو خانواده پیدا کرده اند. آنها هم احساسی ، همدلی ، همدردی با همسر را نیاموخته اند. حرف زدن برای آنها سخت تر از بلند کردن خودرو  توسط قویترین مردان است. برای پاسخ یک کلمه ای به یک سئوال ، خانمشان باید کلی به به آنها التماس کند، وقتی آنها یک جمله 3 کلمه ای به زبان می آورند، همسر آنها، به شدت ذوق زده شده و  آن روز را همه سال جشن می گیرند و سالگرد زبان گشایی آقا را غنیمت می شمارند.
اگر خانمشان با آنها صحت کند، در حال دیدن تلویزیون هستند، یا در حال تعمیر وسایل منزل می باشند، و حتی زحمت تغییر جهت نگاهشان را به طرف خانمشان ، نمی کشند. گوش شنیدن ندارند، و این کار هم برای آنها مثل شکافتن اتم و آزاد سازی انرژی هسته ای هست. ولی متاسفانه این انرژی آزاد کردن را حق خود نمی دانند تا این اتم را بشکافند و گوش شنوا برای حرفها و احساسات خانمشان داشته باشند.
این مردان مهارت های گوش دادن، مهارتهای ارتباطی، مهارتهای هم حسی یاد نگرفته اند یا تمرین نکرده اند و یا انگیزه ای برای انجامش ندارند.
برای این آقایان، سخن محبت آمیز و عاشقانه، نوازش محبوبانه و نگاه دلبرانه به خانمشان، افسانه ای خیالی و بی فایده است. همسر این آقایان با حسرت به زوجهایی که در پارکی نشسته اند و در گوش هم نجوا می کنند می نگرند.
یک تلفن از محل کار به خانم، یک دسته گل، یک نامه عاشقانه ، یک نوازش ، و یک همدلی و هم حسی به گاه نگرانی و بیماری؛  از آرزوهای هرگز برآورده نشده ، خانم این دسته از آقایان است.
 
5 – شوهران وابسته و غیر مستقل؟!
این آقایان به علت اینکه از بچگی تحت چتر حمایتی شدید پدر و مادر خود قرار داشته اند و همیشه والدینشان برای آنها تصمیم گرفته اند، وابسته ، ترسو و دمدمی مزاج و بچه صفت تربیت شده اند. آنها همین طور که بزرگ شده اند به جای اینکه روز به روز مستقل تر شوند، روز به روز وابسته تر شده اند. هنگام ازدواج نیز نمی خواهند در این وضعیت تغییری ایجاد کنند. هنوز هم دستورات و تصمیم گیری های مهم زندگی زناشویی را از والدین خود اخذ می کنند. معمولا پدر و مادر این آقایان سخت گیر و مقرراتی هستند و شاید کمک مالی زیادی هم به زندگی اینها کرده باشند. مرزهای خانواده توسط این شوهران گسسته شده و مسائل محرمانه و خصوصی خانواده به راحتی به بیرون از خانواده منتقل می شود و افراد دیگر هم به خود اجازه می دهند در مسائل خانوادگی اینگونه شوهران دخالت کنند.
 
6 – شوهران کمالگرا و خسیس:
این آقایان شخصیت وسواسی دارند. معیارهای نانوشته ای در ذهن خود ترسیم می کنند و آن را وحی منزل و تخلف ناپذیر تصور می کنند. به جزئیات زندگی زیاد کار دارند و گیر می دهند. برای هر چیز کوچکی در خانواده نظر می دهند. همیشه ترس از آینده دارند، اعتماد به نفس پائین ، و ایده آلی خواهی از مشخصات دیگر اینهاست. با خسیس بودن و پس انداز افراطی سعی در آرامش خاطر خود دارند. همواره امروز را فدای فردا می کنند. و فردای آنها که باعث نگرانیشان بود، هرگز نمی آید. حسرت تفریح ، مسافرت ، لباس نو، میهمانی را به سادگی و با بهانه های مختلف، بر دل زن و بچه خود می گذارند. توقع زیادی از همسرشان دارند ، انتظار بی عیب و نقص بودن خانم خود را داشته و نقاط مثبت همسرشان را نمی بینند.


 

10 نکته که زنان دوست دارند مردان در مورد آنهابدانند


1 - زنان دوست دارند که از آنها راهنمایی و نصیحت بخواهید.
2 - خواسته هایتان را غیرمستقیم با آنها مطرح کنید.
3 - زنان انتظار دارند که به آنها زنگ بزنید.
4 - هر گاه زنی در اوج خشم و غم قرار گرفته باشد، به هیچ عنوان تقصیری را به گردن نمی گیرد.
5 - بسیاری از زنان به این علت که نمی خواهند کسی ایشان را نیازمند بداند، نیازهایشان را انکار می کنند.
6 - یک زن به طور ذاتی از توانایی نامحدودی در شاداب ساختن دیگران برخوردار است. اما وقتی آن زن لبخند می زند، لبخندش به این معنا نیست که در اوج شادابی و خوشحالی قرار دارد.
7 - یک احساس پنهان در درون زن به او می گوید نمی خواهم خواسته هایم را به همسرم بگویم، اگر عشق او به من واقعی باشد، خودش از نیازهایم مطلع می شود.
8 - هیچ چیزی را در رابطه اش با شما فراموش نمی کند.
9 - همسرتان می خواهد در صدر فهرست اولویت های شما قرار بگیرد، او جایگاه شماره یک را می خواهد، او می خواهد بیش از دوستان، همکاران، مشتریان و حتی مادرتان برای شما مفهوم داشته باشد.
10 - هیچ وقت از گفتن جمله دوستت دارم به زن مورد علاقه تان غافل نشوید.

مطالب پیشنهادی:

المپیک کودکان:

1. نیاز به عشق و تعلق: عشق بدون قید و شرط، دوست داشتن کودکان بدون هیچ قید و بندی است که می گوید: «تو هرکاری بکنی، من همیشه تو را دوست خواهم داشت». 
2. نیاز آزادی: آزادی دادن حق اختیار و انتخاب به کودکان است. این که او به گونه ای پرورش یابد تا در آینده برای تعیین نحوه زندگی خود حق انتخاب داشته و برای بیان خود آزاد باشد.
3. نیاز به پیشرفت: انسان ها به مانند درخت تا زمانی که رشد می کنند باطراوت و شاداب هستند اما به محض اینکه از رشد بایستند از درون شروع به پوکیدن می کنند و در مقابل کوچکترین بادها می شکنند.
4. نیاز به تفریح: کودک در این ایام می بایست مسلح به 2 «ت» شود. تفریح و تعلیم. و اگر تعلیم بدون تفریح باشد از عمق لازم برخوردار نخواهد شد و جنبه ی زور و اجبار به خود می گیرد. 
5. نیاز به بقا: مسکن، پوشاک، امنیت و ... می توانند سنگ بنای سایر نیازها محسوب شوند.

دسترسی به مطالب علمی  در سایت

اختلالات یادگیری

بسیارند کودکانی که ظاهری طبیعی دارند، رشد جسمی و قد و وزنشان حاکی از بهنجار بودن آنان است. هوششان کمابیش عادی است، به خوبی صحبت می‌کنند، مانند سایر کودکان بازی می‌کنند و مثل همسالان خود با سایرین ارتباط برقرار می‌کنند، در خانه نیز خود یاریهای لازم را دارند و کارهایی را که والدین به آنان واگذار می‌کنند به خوبی انجام می‌دهند و از رفتار و اخلاق عادی برخوردارند. لیکن وقتی به مدرسه می‌روند و می‌خواهند خواندن و نوشتن و حساب یاد بگیرند دچار مشکلات جدی می‌شوند. بیش از یک قرن است که متخصان علوم تربیتی و روانشناسی و گفتار درمانی در پی تشخیص و درمان مشکلات این قبیل کودکان بوده‌اند.

بیش از شصت تعریف برای اختلالات یادگیری وجود دارد که معروفترین آنها عبارتست از:
اختلال در یک یا چند فرآیند روانی پایه به درک یا استفاده از زبان شفاهی یا کتبی مربوط می‌شود و می‌تواند به شکل عدم توانایی کامل در گوش کردن ، فکر کردن ، صحبت کردن ، خواندن ، نوشتن ، حجمی کردن یا انجام محاسبه‌های ریاضی ظاهر شود. این اصطلاح شرایطی چون معلولیتهای ادراکی ، آسیب دیدگیهای مغزی ، نقص جزئی در کار مغز ، ریس ‌لکسی یا نارسا خوانی و آفازیای رشدی را در بر می‌گیرد. از سوی دیگر ، اصطلاح یاد شده آن عده را که اصولا بواسطه معلولیتهای دیداری ، شنیداری یا حرکتی همچنین عقب ماندگی ذهنی یا محرومیتهای محیطی ، فرهنگی یا اقتصادی به مشکلات یادگیری دچار شده‌اند را شامل نمی‌شود.
علل بروز اختلالات یادگیری
ثابت شده است که علل بروز اختلالت یادگیری نسبتا مهم است. با این حال در پژوهشهای مختلف تاثیر عوامل زیر در بروز این اختلالات مورد تائید بوده‌اند. هر چند همواره تاثیر متقابل عوامل مورد نظر بوده است.
عوامل فیزیولوژیک موثر در بروز اختلالات یادگیری
بسیاری از متخصصان بر این باورند که علل اساسی و عمده اختلالات یادگیری آسیب دیدگی مغزی شدید یا جزئی و صدمه وارده به دستگاه عصبی مرکزی است.
عوامل موثر در بروز اختلالات یادگیری
شواهدی در دست است که نشان می‌دهد اختلالات یادگیری احتمالا در برخی خانواده‌ها بیش از دیگران دیده می‌شود. مطالعات انجام شده بر روی دوقلوها به گونه‌ای حاکی از نشانه‌های عمل ژنتیکی است. واکر ، “کول” و “ولف” به الگوهای خانوادگی پی برده‌اند که با اختلالات یادگیری پیوند دارند.
عوامل بیوشیمیایی موثر در بروز اختلالات یادگیری
گفته شده است که اختلالات گوناگون متابولیکی در حکم عواملی هستند که موجب اختلالت یادگیری می‌شوند. برخی از عوامل بیوشیمیایی که در ارتباط با اختلالات یادگیری از آنها نام برده شده است عبارتند از: هایپوگلیسمی ، عدم توازن استیل کولی نستروز و کم کاری تروئید.
عوامل پیش هنگام و قبل از تولد در بروز اختلالات یادگیری
اختلالات یادگیری برخی کودکان می‌تواند بواسطه مشکلاتی باشد که پیش از تولد ، هنگام تولد و بلافاصله بعد از تولد وجود داشته است.
از جمله عوامل پیش از تولد عبارتند از:
عدم تناسب نوع خون مادر با جنین
اختلالات در ترشحات داخلی مادر
قرار گرفتن در برابر اشعه
استفاده از دارو
از عوامل هنگام تولد می‌تواند به مواردی چون:
کم وزنی هنگام تولد
آسیب وارده بر سر
آمدن جفت پیش از نوزاد
تولد با پا ، اشاره کرد.
از عوامل بعد از تولد عبارتند از:
مسمومیت سرب
نارساییهای تغذیه‌ای
محرومیتهای محیطی و …
عوامل آموزشی موثر در بروز اختلالات یادگیری
به عقیده برخی متخصصان تدریس ناکافی و ناصحیح می‌تواند در بسیاری از اختلالات یادگیری عامل به حساب بیاید. به نظر می‌رسد که شماری از کودکان مبتلا به اختلالات یادگیری مرکز تحت آموزش کافی و مناسب قرار نگرفته‌اند.
انواع اختلالات یادگیری
کودکان مبتلا به اختلالات یادگیری ممکن است در یکی یا چند مورد از زمینه‌های زیر دچار مشکل باشند: اختلال در زبان گفتاری ، اختلال در زبان نوشتاری ، اختلال خواندن و اختلال در حساب. به عبارتی ممکن است کودکی در همه زمینه‌های فوق به جز یک زمینه عملکرد خوب و مناسبی داشته باشد، ولی در یک زمینه دچار مشکل شود و به این ترتیب همپوشیهای مختلفی در زمینه‌های یاد شده ممکن است اتفاق بیافتد.
درمان اختلالات یادگیری:
هر چند اختلالات یادگیری اصولا مساله‌ای آموزشی است، اما از چندین جنبه مختلف مورد بررسی قرار گرفته است. بسیاری تلاشها در این زمینه آشکار از فرضیه نقص جزئی در مغز سود می‌جویند و بدین ترتیب می‌کوشند تا با ارزیابی مسائل فرض شده مربوط به این نقص زیستی مشکل را برطرف کنند. از جمله شیوه‌های درمانی رایج بر این اساس می‌توان به درمان رایج بر نگرشهای “ادراکی” – “حرکتی” اشاره کرد.
در این شیوه تلاش می‌شود تا موقعیتهایی برای کودک فراهم شود تا بتواند اطلاعاتی را از محیط دریافت دارد، به یکدیگر ارتباط دهد و آنها را دریابد. استفاده از روروک ، بازیهایی برای آموزش حرکت ، تمرینات روی تخته سیاه برای رشد هماهنگی حرکت و ادراک دیداری ، حل معما در این شیوه کاربرد دارد.
از روشهای درمانی دیگر می‌توان به روش “دیداری” – “حرکتی فراستیگ” و شیوه‌های رفتاری اشاره کرد. برخی از متخصصان حرفه پزشکی نیز معتقدند باید به این دسته کودکان دست کم به طور آزمایشی دارو تجویز کرد. با این حال درباره تاثیرات دارو درمانی روی دانش آموزان مبتلا به اختلالات یادگیری مطالعات انجام شده بسیار اندک است. “مگا ویتامین درمانی” اولین بار توسط کوت برای درمان این اختلالات پیشنهاد شد که به استفاده از ویتامینها تا حداکثر یک هزار برابر میزان مورد نیاز بدن گفته می‌شود.
از سوی دیگر در نظر گرفتن امکانات آموزشی ویژه برای کودکان مورد توجه قرار گفته است مثلا استفاده از اتاق مرجع یا کلاسهای ویژه. با این حال مساله جای دهی مبتلایان به اختلالات یادگیری در کلاسهای مختلف هنوز مورد بحث بسیاری از متخصصان آموزش و پرورش است.

دسترسی به مطالب علمی  در سایت



به جا به موقع به فرزندتون بگید تو خوبی

تا هجده سالگی روزی پنجاه بار به جا به موقع به فرزندتون بگید تو خوبی (نه تو باهوشی، تو خوشگلی، تو زرنگی، تنها بگید تو خوبی). روزی یکبار بهش بگویید نمی دونید تا بفهمه ندونستن بد نیست و حداقل هفته ای یکبار ازش معذرت بخواید تا بدونه تنها او نیست که کار اشتباه میکنه.

دکتر هلاکویی

اضافه شد:
گفتن تو زیبایی باهوشی زرنگی به کودک اشتباه نیست تاثیر بد هم نداره اما اون تاثیر مد نظر که کودک به این نتیجه برسه "من خوبم" و دنیا جای خوبیه رو نداره. وقتی بهش میگیم زرنگ باهوش خوشگل و او به مدرسه میره و به نحوی یا به خاطر دیدن افراد بهتر و زرنگ تر از خودش یا وقتی احساس حماقت میکنه از نفهمیدن یک مطلب، به این نتیجه میرسه که این حرفها در مورد من خیلی هم درست نیست. در این صورت حتی ممکنه حسش به خودش بدتر هم بشه. کودک انسانی به خاطر ناتوانی، نیازمندیش، اشتباهاتش و افکار بدش و اینکه به اینها واقفه، ته وجودش نوشته "من بد هستم". این مورد تمام کودکان تا سه سالگی رو شامل میشه. فرد در بزرگسالی میتونه بدونه خوشگله باهوشه اما باز هم حس کنه من خوب نیستم من کافی نیستم و حتی من بدم. اگر هجده سال اول زندگی فرزندمون این سه کار رو انجام بدیم، به مرور این حس بد رو تبدیل به این حس می کنیم که من خوبم. و وقتی انسان به این نتیجه برسه که من خوبم، از خودش خوب مراقبت میکنه، مهرطلب، عزلت طلب یا خودخواه نمیشه. ادمها رو دوست داره و دنیا رو جای خوبی میبینه. به خودش و در نتیجه به دیگران احترام میذاره و در زندگیش تصمیمات درست میگیره. در حالی که بسیاری از زیبارویان که کاملا به زیباییشون واقف بودن تنها به خاطر اون حس که من بد هستم زندگیشون رو با خودکشی یا مواد مخدر یا الکل به باد دادند.

دسترسی به مطالب علمی  در سایت

از چه سنی به کودک بیاموزیم بدون اجازه وسایل دیگران را برندارد؟


تحت هیچ شرایطی از تنبیه بدنی استفاده نکنید . کودکان ازشش سالگی به بعد می توانند به صورت کامل و واضح، مفهوم مالکیت و نادرست بودن رفتار« برداشتن وسایل دیگران » را درک کنند. در این زمان است که والدین باید محدویت ها و تنبیه هایی را برای این عمل در نظر بگیرند .
یکی از راه های مناسب برای آموزش رعایت حق مالکیت دیگران، رعایت این حقوق از سوی والدین است پدران و مادران باید مراقب رفتار خود باشند مثلا بدون اجازه به وسایل سایر اعضای خانواده دست نزنید و حتی برای استفاده از وسایل کودک نیز از او اجازه بگیرند .
بچه ها تقریبا از چهار سالگی با مفهوم مالکیت آشنا می شوند. حتما دیده اید که کودکان خردسال تمایلی به دادن اسباب بازی خود به کودکان دیگر ندارد. در 4 تا 5 سالگی ، خود را محور جهان می پندارند و حتی تصور می کنند که والدین بیشتر متلعق به آنها هستند تا خواهران و برادرشان .در این سنین بچه ها با مفاهیمی مانند خوب و بد ، جریمه و پاداش و راست و دروغ آشنا می شوند .
کودکان کم سن و سال که هنوز به مدرسه نمی روند اغلب بدون آن که ارزش مادی اشیا را درک کنند، دست به این کار می زنند، آنها حتی گاه از این که برداشتن چیزی بدون اجازه از صاحب آن اشتباه است مطلع نیستند. 3 تا 6 سالگی کودک ، مرحله شخصیت طلبی نامیده می شود. این مرحله نیز به سه زیر مرحله تقسیم می شود:
1 - تضاد و وقفه : در 3 سالگی ، به تدریج فعالیت هایی که مبتنی بر نفی و امتناع است در او مشاهده می شود. برای مثال لجبازی که یک حالت تضادورزی می باشد در 4 سالگی به وجود می آید که انگیزه کودک به دست آوردن استقلال عمل می باشد.
2 - سن لطف : در این مرحله کودک سعی دارد دیگران را مجذوب خود سازد و ارزش خود را از چشم دیگری ببیند.
3 - سن تقلید الگو : تقلید الگو نقش اساسی در درک جهانی بیرونی دارد و کودک به تدریج یاد می گیرد که برای شکل گیری هر چه بیشتر شخصیت های خود از الگوهای دیگر تقلید کند. برای مثال کودک نقش پدر را در بازی های خود تقلید می کند.
بد نیست اکنون که با این مرحله مهم از رشد شخصیت کودک آشنا شدید با ما همراه شوید تا راهکارهای پیشنهادی مان در این موضوع را امتحان کنید.
در ابتدا بررسی کنید تا دریابید چه مشکلی باعث شده تا کودک شما این رفتار را انجام می دهد. مثلا گاه کودک واقعا به چیزی احتیاج دارد اما والدین این نیاز کودک را نادیده می گیرند و او مجبور می شود خود راه حلی برای مشکلش پیدا کند و چه روشی آسان تر از استفاده از وسیله شخص دیگری که در دسترس او قرار دارد.
پیشگیری از این رفتار ها بهترین روش ممکن است. از همان دوران کودکی تلاش کنید تا مفهموم مالکیت را به او آموزش دهید .مثلا به او بگویید که باید برای برداشتن وسایل دیگران اول اجازه بگیرد و برای او تشویق هایی در نظر بگیرید. دوران کودکی زمان خوبی برای آموزش مفهموم مالکیت بر اموال شان دارند و برداشتن چیزی که به شخص دیگری تعلق دارد اشتباه است. برای مثال از کودک بپرسند : « اگر کسی ماشین قرمز تو را بدون این که دوست داشته باشی برداره، چقدر ناراحت می شی ؟»...
یکی از راه های مناسب برای آموزش رعایت حق مالکیت دیگران ، رعایت این حقوق از سوی والدین است. پدران و مادران باید مراقب رفتار خود باشند مثلا بدون اجازه به وسایل سایر اعضای خانواده دست نزنید و حتی برای استفاده از وسایل کودک نیز از او اجازه بگیرند .زمانی که پی بردید بچه چیزی را برداشته است، به هیچ عنوان نباید واکنش شدید نشان دهید . در آن لحظه باید رفتاری مناسب و سنجیده از خود نشان دهید . باید بکوشید آرامش خود را حفظ کرده و روشی منطقی اتخاذ کنید.
تحت هیچ شرایطی از تنبه بدنی استفاده نکنید . کودکان ازشش سالگی به بعد می توانند به صورت کامل و واضح ، مفهوم مالکیت و نادرست بودن رفتار« برداشتن وسایل دیگران » را درک کنند. در این زمان است که والدین باید محدویت ها و تنبیه هایی را برای این عمل در نظر بگیرند .
مثلا محروم شدن از کارتون مورد علاقه اش در همان روز می تواند یک جریمه مناسب با سن کودک می باشد.
بلافاصله رفتارش را اصلاح کنید و به نوعی درصدد جبران برآیید. از طرف کودک عذرخواهی نکنید، به کودک آموزش دهید تا از کودکی که اسباب بازی اش را برداشته عذر خواهی کند 
به کودک یاد بدهید چطور آنچه را می خواهد درخواست کند. برای مثال ، اگر کودک از اسباب بازی دوستش خوشش آمده است و می خواهد یک شب آن را از دوستش قرض بگیرد، این موضوع را با شما در میان بگذارد تا شما چاره ای برای او بیندیشید.
تحسین و تشویق یادتان نرود. پدر و مادر باید از رفتار های شایسته، مناسب و صادقانه کودک حمایت و قدردانی کنند. پیشگیری از این رفتارها بهترین روش ممکن است. در صورت عمل به کودک به کسب اجازه از دیگری برای استفاده از وسیله او، برای این رفتار او تشویق هایی در نظر بگیرید. البته تشویق های کلامی ارجحیت دارند .
نکته پایانی این که ، ممکن است دلایلی پیچیده تر از آنچه ذکر شده نیز در بروز این رفتار در کودکان و نوجوان دخیل باشد . مثلا علت این رفتار می تواند خشم بچه ها یا تمایل آنها به جلب توجه دیگران باشد یا برعکس چنین رفتاری می تواند منعکس کننده مشکلات و استرس های آنها در محیط زندگی شان باشد. در این صورت ضرورت دارد که از مراجعه به روان شناس یا روان پزشک نیز استفاده کنید

دسترسی به مطالب علمی  در سایت