صحنه زیر را تصور کنید :
فرزندتان از شما خواسته ای دارد (مثلاً اسباب بازی می خواهد)، اما شما به دلائلی از برآورده کردن خواسته او امتناع می کنید. او بیشتر پافشاری می کند، اما شما هنوز مقاومت می کنید. او شروع به گریه کردن و جیغ زدن می کند، اما شما به خواسته او بی توجه هستید تا اینکه او به شدت رفتار خود میافزاید، با این کار شما یک دفعه از موضع خود عقب نشینی می کنید. شما مجبور می شوید کاری را بکنید که به آن راضی نیستید. به نظر شما با این رفتارتان چه چیزی به کودک خود یاد می دهید؟ کودک شما از رفتارتان یاد می گیرد که هر چیزی را می تواند با پافشاری، گریه و جیغ زدن بدست آورد و حال آنکه چنانچه در همان اولین درخواست کودک بدون هیچ مقاومتی برای او اسباب بازی می خریدید، چنین عادتی در کودک شما شکل نمی گرفت. تکرار این زنجیره رفتاری باعث می شود تا کودک شما عادت کند که هر چیزی را با این روش غلط بدست آورد. آری چنانچه شما در همان مرحله اول خواسته او را بر طرف می کردید، به مراتب آسیب آن کمتر از این بود که بعد از چندین مرتبه اصرار فرزندتان خواسته او را بر آورده کنید. از شما می خواهم اولین باری را که او شروع به جیغ زدن کرد به یاد آورید. اگر آن خاطره در ذهن شما نیست بنده حدس میزنم چه اتفاقی افتاده است. زمانی که کودک شما برای اولین بار اقدام به جیغ زدن کرد، شما در با حساسیت نسبت به رفتار او عکس العمل نشان دادید و همین موضوع موجب نهادینه شدن این رفتار در او شده است. اگر برای چند بار این رفتار را نادیده میگرفتید و با رفتار و توجه خود رفتار او را تقویت نمیکردید، خود به خود رفتار او به سمت خاموشی سوق پیدا میکرد. فراموش نکنید کودکان علیرغم کوچک بودن روان شناسان ماهری هستند و تمام رفتارهای ما را رصد می کنند. در سوال خود مطرح کرده اید من و شوهرم انسان های آرامی هستیم؛ این آرامش برای تربیت کودک به شما کمک می کند، اما باید مراقب باشید که هر چه سن کودک شما افزایش پیدا می کند نیاز به اقتدار و جدیت بیشتری احساس می شود و باید با جدیت با کودک خود رفتار کنید. باید او بداند شما در برابر رفتارهای نادرست او واکنش مناسب نشان می دهید و او نمی تواند با رفتارهای خود به شما جهت دهد.
به نظر شما بهترین راه حل برای حل این مشکل چیست؟ راه های پیشنهادی خود را در این باره بر روی کاغذی بنویسید و با راهکارهای زیر مقایسه کنید :
1. مهم ترین کار در بر طرف کردن مشکلات رفتاری کودکان، بر قرار کردن ارتباط عاطفی با کودک می باشد. ممکن است بگوئید هر مادری فرزند خود را دوست دارد و به او عشق می ورزد، بله این مطلب درست است اما منظور من رعایت کردن نکات ریزی است که ممکن است از دید شما مخفی بماند. برای اینکه بهتر به اهمیت این ارتباط پی ببرید، مثالی برای شما ذکر می کنم، تصور کنید نخی را به یک ماشین اسباب بازی بسته اید و با این نخ قصد دارید این ماشین را جا به جا کنید؛ تا زمانی که اتصال نخ به ماشین بر قرار است، شما به راحتی ماشین را جا به جا می کنید، ناگهان نخ پاره می شود؛ هر چه انرژی وارد می کنید فایده ای ندارد، چرا که اتصال شما با ماشین قطع شده است. دقیقاً ایجاد ارتباط عاطفی با کودک، نقش این نخ را بازی می کند، نقش پلی بین شما و کودکتان را دارد. تا زمانی این پل بین شما و کودک ایجاد نشده است، تلاش های تربیتی شما فایده ای ندارد و به هیچ نتیجه ای نمی رسد. پس در اولین گام باید تلاش کنید که این پل بین شما و کودکتان بر قرار شود. با روش های زیر :
- با کیفیت ترین زمانی را که در آن حوصله ارتباط و بازی با کودک خود را دارید انتخاب کنید.
- با کودک خود گفتگو کنید و همراه او بازی مورد علاقه اش را انتخاب کنید.
- در طول روز در طول زمانی که در بند یک انتخاب کرده اید با کودک خود حداقل یک ساعت بازی کنید (شاید این مطالب به نظر شما ساده بیاید اما در حل مشکلات کودکان این تکنیک کارایی زیادی دارد)
2. زمانی که کودکتان شروع به جیغ زدن می کند، صبور بوده و زود از کوره در نروید. از چنین فرصت هایی برای آموزش کودک خود بهره گیرید. با آرامش با او صحبت کنید و به او بگوئید چگونه برای به دست آوردن خواسته های خود باید عمل کند.
3. کودکان از نوع برخورد اطرافیان، واکنش بعدی را انجام می دهند؛ بنابراین شایسته است گاه در مقابل برخی از رفتارها و واکنش های او بی تفاوت باشید تا آن رفتار در وی خاموش گردد؛ زیرا چه بسا توجّه شما خود به خود باعث تقویت رفتار در کودک گردد؛ به عنوان مثال وقتی کودک می بیند شما در برابر جیغ زدن او برآشفته شدید تازه یاد می گیرد که برای آشفته شدن شما باید چه کند.
4. زمینه بروز این گونه رفتارها را در فرزند خود کاهش دهید. به عنوان مثال اگر تجربه نشان داده زمانی که با تندی با او برخورد می شود او شروعبه جیغ زدن می کند، سعی کنید خود و دیگران چنین رفتاری با او نداشته باشید.
5. با توجّه به موقعیّتی که او اقدام به جیغ زدن می کند، سعی نمایید در برخی از مواقع از روش محروم سازی به جای تنبیه کلامی و رفتاری برای کاهش رفتار نادرست فرزند خود بهره گیرید. به این صورت که پس از اقدام وی به جیغ زدن، به او اجازه ندهید با اسباب بازی، بازی نماید. به او توضیح دهید که چرا او را از اسباب بازی هایش محروم کردید. او را از اسباب بازی هایش دور کنید تا مهلت یابد که دریابد چرا او را از اسباب بازی هایش، دور نموده اید ( برای مدت زیاد او را از اسباب بازی ها دور نکنید؛ زیرا در این صورت فراموش می کند که چرا چنین رفتاری با او داشته اید). به وی بگویید که اگر به شما قول دهد که دیگر این کار را تکرار نکند او را به محل بازی باز می گردانید.
6. در انتخاب فیلم و کارتون نیز دقت نموده و شرایطی فراهم آورید فیلم و کارتونی که مناسب سن وی نیست را نبیند.
7. یکی از دلایل تکرار رفتار پرخاشگرانه این است که کودک به این نتیجه میرسد که نه تنها رفتار پرخاشگرانهاش منجر به پیامد بدی نمیشود، بلکه تقویت هم میشود. مثلاً والدین گاهی چون حوصله سر و صدا و داد و فریادهای کودک خود را ندارند یا از رفتارهای پرخاشگرانه او میترسند، هنگام بروز رفتار پرخاشگرانه از سوی کودک سریع او را به خواستهاش میرسانند تا او را آرام کنند، در نتیجه کودک یاد میگیرد برای رسیدن به خواستهاش پرخاشگری کند. گاهی هم کودک تنها برای جلب توجه والدین به خود و قراردادن خود در کانون توجه خانواده، پرخاشگری میکند و والدین نیز بدون آنکه متوجه باشند با توجه به او (توجه مثبت مثل دلسوزی کردن) او را به خواستهاش میرسانند و به این ترتیب احتمال اینکه در دفعات بعد برای جلب توجه والدین، پرخاشگری کند را افزایش میدهند. پس باید مراقب باشید که با رفتار خود موجب تقویت رفتار منفی در او نشوید.
8. اگر بد رفتاری کودک نشانه اعتراض وی است؛ به او و اعتراضش گوش دهید؛ زیرا گاه بد رفتاری در بچه ها نشانه اعتراض آنهاست. این نوعی رفتار تلافی جویانه است که برخی از کودکان در پیش می گیرند؛ زیرا احساس می کنند فقط با اینگونه رفتارها است که می توانند نارضایتی خود را نشان دهند.
9. در موارد عدم جیغ زدن ، رفتارهای مثبت کودک مورد تشویق و توجه قرار گیرد. جهت تقویت رفتارهای مثبت می توان از جدول رفتاری و امتیاز دادن بهره برد. البته با توجه به سن او باید بیشتر بصورت دیداری باشد تا بتواند بفهمد. یعنی قرار گرفتن و بالا رفتن امتیازات را ببیند.
10. در مخالفت های خود با کودک ، دقت داشته باشید که پای « نه گفتن » خود بایستید تا کودک تصمیمات را جدی بگیرد. جدیت شما ، آرامش و امنیت را برای کودک به ارمغان می آورد. البته منظور ما از قاطعیت به موقع ، خشونت و دیکتاتوری در برابر فرزند نیست (در تربیت او کم نه بگوئید اما محکم).
11. آنچه می گویید واقعی و درست باشد؛ مثلاْ اگر بچه کار خوبی انجام داد و به او قول هدیه دادید ، باید سر موقع هدیه اش را به او تحویل دهید. این کار باعث می شود که فرزند روی حرف والدینش حساب باز کند و برای تقویت رفتارهای خود و جلب رضایت پدر و مادرش ، تمام تلاش خود را به کار گیرد. اما اگر به او قول دهید و در عمل به قولتان ، سستی به خرج دهید ، کودک به حرفتان اعتماد نمی کند و کم کم نسبت به انجام کارهای مفید و خوب بی رغبت می گردد. در مقابل اگر بچه کار اشتباه و عمدی را انجام داد و او را تنبیه محرومیتی کردید، باید حتماْ تنبیه محرومیتی خود را عملی کنید . اگر این کار را نکنید ، کودکتان این برداشت را می کند که انجام کارهای اشتباه تنبیهی را برایش به همراه ندارد و تنبیه های ذکر شده توسط والدین ، هرگز عملی نخواهد شد.
12. اگر کودک شما عصبانی و خشمناک شد، شما در برابر او عصبانی نشوید.
13. سعی کنید در دعواهای کودکانه فرزندتان با هم سن و سالانش دخالت نکنید و اجازه دهید که خودشان مشکلشان را حل کنند.
14. شاید یکی از علل رفتارهای کودکتان رفت و آمد بیش از حد با خانواده شوهرتان و احتمالاً دخالت های آنان در تربیت کودکتان است. باید به گونه ای با آنان رفت و آمد کنید که ارتباط با آنان به تربیت فرزند شما آسیب نرساند.
والدین نمی دانند که چه تاثیری بر فرزندانشان دارند. از زمانی که به دنیا می آییم، شروع به یادگرفتن از کسانی می کنیم که بیشتر از در اطراف خود می بینیم که معمولاً هم پدر و مادرمان هستند. الگو بودن کمی ترس دارد اما باید بدانید که بعنوان پدر یا مادر این وظیفه را دارید. به زمانی فکر کنید که فرزندتانکوچک بود و مثل طوطی هرچه که می گفتید را تکرار می کرد. باید بداانید که حالا که فرزندانتان بزرگتر شده اند هم باز هرچه شما بگویید یا انجام دهید را کپی می کنند، اما به طریقی متفاوت.
مهم نیست که چند سالمان باشد، به هر حال حرفها و اعمال اطرافیانمان را بررسی می کنیم. بچه های اینکار را بیشتر از دیگران انجام می دهند چون سعی دارند رفتار قابل قبول و غیرقابل قبول را از هم بشناسند. آنها به همه فعالیت های روزانه تان، حرف زدنتان و حتی تن صدایتان دقت می کنند. این مسئله را دفعه بعدی که با فرزندتان حرفتان شد یادتان باشد.
والدین باید اهمیت احترام به دیگران را به فرزندشان یاد بدهند. اگر می خواهید فرزندتان از کلمات "لطفاً" و "متشکرم" استفاده کند، خودتان هم باید این کلمات را به زبان بیاورید. اگر بچه هایتان اهل اذیت کردن و فخر کردن هستند، باید بنشینید و درمورد رفتارشان با آنها صحبت کنید. خیلی ساده برایشان توضیح دهید که با این رفتارشان دیگر هیچ کس دوست نخواهد داشت که با آنها رفت و آمد کند چون او احساسات آنها را جریحه دار می کند. فرزندتان باید طریقه رفتارکردن شما را با همسایه ها و اطرافیان ببیند تا یاد بگیرد که او هم با بقیه همانطور رفتار کند.
خیلی وقت ها والدین به خاطر خستگی از کار و یناز به کمی استراحت از تربیت فرزندانشان غافل می شوند. شما و همسرتان باید خیلی مراقب این رفتارتان باشید پون بچه ها به ساختار، قانون، و نظم نیاز دارند و بدون آن، وحشی می شوند و پدرومادرشان را اذیت و آزار می کنند. فقط به این دلیل که بچه هایتان سنشان بالا رفته است دست از تربیت آنها برندارید. چند دقیقه بعد از کار استراحت کنید و بعد روی نیازهای فرزندانتان متمرکز شوید.
بچه ها دوست دارند والدینشان را خوشحال کنند و اگر احساس کنند والدینشان دوستشان ندارند شروع به رفتارهای خشونت آمیز می کنند. برای مقابله با این مشکل، باید به فرزندانتان بفهمانید که چقدر دوستشان دارید. هر روز به آنها توجه کنید و رفتارهای خوبشان را تحسین کنید. نسبت به رفتارهای منفیشان مثل قشقرق و دادوبیداد که برای دوران نوجوانی کاملاً عادی است، عکس العمل شدید نشان ندهید. بد نیست که به یک پزشک مراجعه کنید چون ممکن است فرزندتان دچار عدم توازن شیمیایی باشد و همین مسئله باعث شود به برخی موقعیت ها بیش از حدحساسیت نشان دهد.
برای اینکه الگوی خوبی برای فرزندانتان باشید باید صداقت را تمرین کنید. اگر فرزندتان از شما سواات سخت و تکان دهنده می پرسد، به آنها صادقانه پاسخ دهید. فقط آن پاسخ ها را طوری بیان کنید که فرزندتان متوجه آن بشود.
عادت های بدی مثل سیگار کشیدن و تنبلی را ترک کنید. اگر لازم است چند کیلو لاغر شوید، کاری کنید که فرزندتان ببیند که ورزش میکنید. آنها باید بفهمند که همه چیز در دنیا آسان به دست نمی آید و با تلاش سخت می توانند بر مشکلات فیزیکی، روحی و ذهنیشان فائق آیند. فرزندانتان باید ببینند که شما از وقتتان هوشمندانه استفاده می کنید تا آنها هم یاد بگیرند که از وقتشان درست استفاده کنند.
مطالب پیشنهادی:
چگونه فرزندانمان را اجتماعی کنیم؟
چگونه می توان جلوی آثار جانبی تشعشع لامپ های کم مصرف بر چشم و پوست را گرفت؟
ورزش های ضد استرس برای بهتر شدن وضعیت روانی و احساسی افراد کدامند؟
چطور میزان فعالیت فیزیکی خود را ارتقاء دهیم؟
ورزش های مخصوص افراد مبتلا به بیماران قلبی و دیابت
مطالب پیشنهادی:
راهکارهای قانونی و فرهنگی در مدیریت مصرف انرژی در سازمانها و مراکز پزشکی
اصلاح ساختار نظام جامع مدیریتی اقتصادی بیمارستان
سلامت روان کودکان در بلایا طبیعی
وظایف دولت در بهبود شاخصهای سلامتی و نابرابری های اجتماعی چیست؟
رفتار ماست که شخصیت فرزندانمان را شکل می دهد و استفاده از اصول روانشناسی در تربیت کودکان باید مد نظر هر پدر و مادری باشد . شما در برابر او مسئول هستید ، پس وقت بیشتری بگذارید و این نکات را به خاطر بسپارید .
تحقیقات نشان می دهند که برخی عبارات مثبتی که ما به کودکان می گوییم ، در واقع بسیار مخرب هستند. باوجود اینکه نیت بدی نداریم، اما با بکار بردن این جملات باعث می شویم که کودکان به آنچه که واقعا هستند باور نداشته باشند. بعضی از جملات ما گول زننده اند و باعث می شوند کودک کمترین تلاش ممکن را برای کاری انجام دهد و یا در زمان سخت شدن کاری آنرا رها کند.
اینجا یک لیست از 10 عبارتی داریم که شما باید همین حالا از دایره لغات خود حذف کنید. همچنین در کنار این عبارات ما عبارات پیشنهادی به شما معرفی می کنیم که شما با استفاده از این عبارات بتوانید انگیزه درونی و اشتیاق کودک را تحریک کنید.
"کارت خوب بود"
این جمله معمولا مکررا برای کارهایی استفاده می شود که کودک در انجامش واقعا تلاشی نکرده، با بکار بردن این عبارت به او یاد می دهید که هرچیزی که مامان یا بابا بگوید " کار خوب " است( یعنی فقط در زمانی که پدر ومادر بگویند خوب است)
به جای آن بگویید " تو واقعا برای آن سخت تلاش کردی!" با تکیه روی تلاش کردن ،به او یاد می دهیم که تلاش از نتیجه مهمتر است. این به کودک یاد می دهد که در زمان روبرو شدن با یک کار سخت ، پافشاری بیشتری در انجام آن از خود نشان دهد و به شکست به دید یک گام به سوی موفقیت نگاه کند.
" پسر/ دختر خوب"
این جمله در حالیکه جزو عبارات مثبت به شمار می رود اما واقعا تاثیری متضاد چیزی که می خواهیم دارد. اغلب والدین از این جمله برای بالا بردن اعتماد به نفس کودک استفاده می کنند. اما متاسفانه تاثیر آن کاملا برعکس است. وقتی دختر شما جمله " دختر خوب" را بعد از انجام کاری که شما از او خواسته بودید می شنود، اینطور تلقی می کند که چون کاری که "شما" خواسته اید را انجام داده پس " خوب " است. و این سرآغاز این داستان است که کودک از این می ترسد که نکند دیگر " بچه خوبی " نباشد و انگیزه و اشتیاق او برای همکاری در سایر کارها از ترس دریافت نکردن همین بازخورد سرد شود.
درعوض بگویید: " زمانی که کمک می کنی واقعا لذت می برم" . این جمله به کودک می فهماند که شما چه می خواهید و رفتار او چگونه روی نظر شما تاثیر می گذارد. شما میتوانید حتی احساسات خود را به او بروز دهید و مثلا بگویید: " دیدم که عروسکت را به دوستت قرض دادی" این به کودک اجازه می دهد که برای خودش تصمیم بگیرد و بداند که قرض دادن کار خوبی است و به او این حق را می دهد که دوباره همین کار را با انگیزه درونی خود تکرار کند نه به این خاطرکه اینکار را برای خوشایند شما انجام دهد.
" چه عکس زیبایی "
وقتی که ما نظر و عقاید خود را درمورد کار هنری کودک تحمیل می کنیم، در واقع این حق قضاوت و اعتبار بخشیدن را درباره کار خودش از او می گیریم. به جای این جمله بگویید:" من قرمز ، آبی و زرد می بینم ! نظرت خودت درباره نقاشی ات چیست؟ " بوسیله مشاهده درعوض بیان ارزیابی خود، به کودک اجازه می دهید که تصمیم بگیرد نقاشی زیباست یا خیر. شاید در نظر او نقاشی ترسناک باشد و اگر از او بخواهید نظرش را درباره نقاشی بگوید ، در واقع از او خواسته اید که کار خود را ارزیابی کند و نیت و مهارتهای خود را که نشان دهنده خلاقیت او در زمان بالغ شدن می باشد را با شما درمیان بگذارد و او را همانند هنرمندی رشد دهید.
" اگر تو فلان کار را بکنی من به تو فلان چیز را می دهم"
رشوه دادن به بچه ها مانع مشارکت آنها به سهولت و سادگی می شود. این چنین معاملاتی با کودکان تبدیل به یک سرازیری لغزنده می شود و چنانچه بطور مداوم صورت گیرد،همیشه مجبور به عقب نشینی می شوید . مثلا " نه! اتاقم را تمیز نمی کنم اگر برایم فلان چیز را نخری".
به جای آن از جمله" از اینکه به من در تمیز کردن خانه کمک می کنی ممنونم "استفاده کنید . هنگامی که ما قدردانی واقعی خود را نشان می دهیم کودکان انگیزه ذاتی برای کمک کردن پیدا می کنند و اگر فرزندان شما چندان اهل کمک نبودند، به او وقتهایی را یادآوری کنید که کمکتان می کرد. مثلا بگویید:" یادت هست یک زمانی کمکم می کردی آشغالها را بیرون بگذارم؟ واقعا کمک بزرگی بود. ممنونم!" . سپس به او اجازه دهید که به این نتیجه برسد که کمک کردن به دیگران لذت بخش است و یک پاداش معنوی در بر دارد.
" تو خیلی باهوشی"
وقتی به بچه بگویید که باهوش است، فکر می کنیم که اعتماد بنفس و عزت نفس او را زیاد کرده ایم اما باید بدانید که اینگونه ستودن از شخصیت او واقعا تاثیر عکس دارد. با گفتن اینکه او باهوش است، بطور ناخودآگاه این پیام را به او می فرستیم که او فقط درصورتی باهوش است که نمره خوبی بگیرد، کارش را تمام کند و یا بهترین نتیجه را بگیرد . همه اینها فشار زیادی را روی یک کودک وارد می سازد. مطالعات نشان می دهند ،وقتی که کودک حل یک بازی پازل را تمام کرد و به او بگوییم که باهوش است ، حرف ما باعث می شود که او برای حل پازل های سخت تلاش نمی کند. دلیلش هم این است که او نگران می شود که شاید پازل را نتواند حل کند و ما او را باهوش ندانیم.
در عوض سعی کنید به او بگویید که قدر تلاش او را می دانید. با تمرکز کردن روی تلاش بیش از نتیجه، به او اجازه می دهید که بفهمید چه چیزی واقعا برایتان با ارزش است. درست است که حل کردن یک پازل جالب است اما حل پازل های سخت تر به مراتب جالب تر است. در همان مطالعه دیده شده که وقتی که روی تلاش تمرکز می کنیم- " وای تو واقعا خوب تلاش کردی"- دفعه بعد کودک سعی می کند سعی کند پازل های مشکل تری را حل کند.
" گریه نکن "
دیدن گریه بچه ها همیشه راحت نیست اما وقتی که به او می گوییم " گریه نکن" احساسات او را نادیده گرفته و به او می فهمانیم که اشک هایش برای ما ارزشی ندارد. این باعث می شود که او احساساتش را مخفی کند و در نهایت دچار انفجار عاطفی شده و بیشتر ناراحت شود.
سعی کنید به کودک فضایی برای گریستن بدهید مثلا بگویید " ایرادی ندارد که گریه کنی. هرکسی بعضی وقتها به گریه نیاز دارد. منم همینجا هستم و به تو گوش می کنم." حتی ممکن است گاهی احساسی که کودک دارد را شما بیان کنید، " ناراحتی که نمیتوانیم برویم پارک ، آره؟ " این کمک می کند که کودک احساس خودش را بهتر درک کند و یاد بگیرد که در غالب جملات آنها را بیان نماید. با تشویق او به بیان احساساتش ، به او کمک می کنید که احساسش را تنظیم نماید که جزو توانایی های مشکل هر فردی در سراسر زندگی اش به شمار می رود.
" قول می دهم ..."
زیر قول زدن واقعا ناراحت کننده است. لحظه سنگینی است و از آنجاییکه زندگی کاملا غیرقابل پیش بینی است، من پیشنهاد می کنم که کلا این واژه را از دایره لغات خود حذف کنید.
در عوض سعی کنید که کاملا با کودک صادق باشید. " می دانم که تعطیلات دوست داری با سارا بازی کنی و ما همه تلاشمان را می کنیم که این اتفاق بیافتد. اما خواهش می کنم یادت باشد که بعضی وقتها اتفاقات پیش بینی نشده ای می افتد، من هم تضمین نمی کنم که حتما این هفته این اتفاق بیافتد." ولی هر زمانی که میگویید کاری را انجام می دهید مطمئن باشید که از پس آن بر می آیید . سر قول ماندن، اعتماد می آورد و زیر قول زدن ارتباط عاطفی شما را زیر سوال می برد پس مراقب حرفی که می زنید باشید، و تا آنجاییکه ممکن است کاری کنید که طبق حرفی باشد که زده اید.
یک نکته ای که باید درباره این مساله اشاره کرد این است که اگر سر قولتان نماندید ، به آن اذعان داشته باشید و از فرزندتان عذرخواهی کنید. به یاد داشته باشید که شما به او یاد می دهید که درزمان بدقولی کردن چگونه رفتار کند . بدقولی کردن چیزی است که اغلب ما حداقل یک بار دچارش می شویم. حتی اگر برای شما مهم نباشد ولی می تواند برای کودک مهم باشد. پس همه سعی خود را بکنید که الگویی از صداقت برای او باشید و چنانچه موفق نبودید حداقل سعی کنید پا پیش گذاشته و مسئولیت آنرا به عهده بگیرید.
" چیز مهمی نیست"
خیلی وقتها اتفاقاتی می افتند که ما احساسات کودک را نادیده می گیریم، ولی باید واقعا مراقب این قضیه باشید. برای کودک اغلب چیزهایی مهم است که برای ما بزرگسالان اهمیت چندانی ندارند. پس سعی کنید همیشه از دید او به قضیه نگاه کنید. با او همدردی کنید حتی اگر مرزی بین خود و او قائلید و یا به در خواست او پاسخ منفی داده اید.
" من واقعا متوجهم که تو آن چیز را می خواهید اما امروز نمی شود آن کار را انجام داد." یا " متاسفم که مایوست می کنم ولی پاسخم منفی است" اینها بهتر از پاسخ هایی هستند که شما برای متقاعد کردن او بکار می برید و به او می فهمانید که خواسته های او واقعا اهمیتی ندارند.
" همین حالا دست بردار، وگرنه!"
تهدید کودکان معمولا کار خوبی نیست. اول از همه ، شما به آنها مهارتی می آموزید که واقعا دوست ندارید داشته باشند: استعداد بکار بردن زور یا قدرت حیله گری برای گرفتن چیزی که می خواهند حتی وقتی که دیگران تمایلی به این کار نداشته باشند. دوم، شما خودتان را در یک موقعیت ناشیانه قرار می دهید یعنی مجبور می شوید که از تهدیدهای خود دفاع کنید- قرار دادن یک مجازات سختگیرانه در قبال تهدیدی که در حالت عصبانیت کرده بودید- یا می توانید عقب نشینی کنید و به کودکتان یاد دهید که تهدید شما بدون معنی بوده است. در هر حال، باعث می شوید که نتیجه مطلوب را نگیرید و رابطه خود را با کودک خراب کنید.
در حالیکه تهدید نکردن کودک خیلی سخت است، سعی کنید درباره خطرات احتمالی به او هشدار دهید و یا به سمت چیزمناسب تری هدایتش کنید. " اصلا خوب نیست که برادرت را بزنی. نگران اینم که او تو را بزند و یا او هم در عوض تو را می زند. اگر می خواهی به چیزی آسیب وارد کنید بهتر است آن چیز یک بالش، مبل و یا تخت خواب باشد." با مطرح کردن یک چنین پیشنهاداتی که امنیت بیشتری هم دارند همچنان به او این اجازه را می دهید که احساساتش را خالی کنید و شما هم بتوانید نقشی در تعیین رفتار او داشته باشد. در نهایت این امر باعث میشود که او خودش و احساساتش را بهتر کنترل کند.
" چرا اینکار را کردی؟"
اگر کودک کاری کرده که شما خوشتان نمی آید ، مطمئنا باید با او صحبت کنید. اما تنشی که در آن لحظه به وجود می آید اجازه نمی دهد که او از اشتباهاتش درس بگیرد. و وقتی که شما از او می پرسید " چرا؟" شما به او فشار می آورید که به کارش فکر کند و آنرا تحلیل نماید که یک مهارت بسیار پیشرفته حتی برای بزرگتر ها به شمار می رود. در زمان برخورد با چنین پرسشی ، بیشتر کودکان حالت تدافعی به خود گرفته و یا سکوت می کنند.
در عوض، یک مسیر ارتباطی با او برقرار کنید و حدس بزنید که او چه احساسی ممکن است داشته باشد و نیازهای اساسی او چه چیزهایی می تواند باشد. " مایوس شدی که دوستانت به نظرت گوش ندادند؟ " با تلاش به درک احساسات و نیازهای او ، ممکن است حتی حس کنید که از عصبانیت خودتان نیز کاسته شده است. " او دوستانش را کتک زد چون نیاز به فضایی داشت و احساس ترس کرده بود و نمی دانست که با دیگران به چه روشی ارتباط برقرار کند. او تروریست که نیست فقط یک بچه است"
منبع : lifehacker
آثار جانبی تشعشع لامپ های کم مصرف بر چشم و پوست چیست؟
حقایقی در باره ایدز و لزوم آموش جنسی
اثر شنهای روان یا غبار غلیظ بر سلامت انسان چیست؟
دیابت از شناخت علائم تا درمان و راههای پیشگیری
تحت هیچ شرایطی از تنبه بدنی استفاده نکنید . کودکان ازشش سالگی به بعد می توانند به صورت کامل و واضح ، مفهوم مالکیت و نادرست بودن رفتار« برداشتن وسایل دیگران » را درک کنند. در این زمان است که والدین باید محدویت ها و تنبیه هایی را برای این عمل در نظر بگیرند .
یکی از راه های مناسب برای آموزش رعایت حق مالکیت دیگران ، رعایت این حقوق از سوی والدین است. پدران و مادران باید مراقب رفتار خود باشند مثلا بدون اجازه به وسایل سایر اعضای خانواده دست نزنید و حتی برای استفاده از وسایل کودک نیز از او اجازه بگیرند .
ایزانلو، کار شناس ارشد روان شناسی گفت : وقتی از مهمانی با همسرم به خانه برگشتیم لباس های پسر چهار ساله ام عرشیا را در آوردم. در جیب شلوارش اسباب بازی پسر دایی اش را پیدا کردم . من و پدرش به هم نگاه کردیم و از او پرسیدیم که چرا بدون اجازه پسر دایی اش اسباب بازی او را به خانه آورده است؟ خندید و با لحن لوسی گفت:« خوب از اسباب بازیش خیلی خوشم میاد! دلم می خواست مال من باشه، واسه این برداشتمش .» این اولین باری بود که فرزندم این کار را انجام داده بود. اما بارها این اتفاق افتاده که در مهمانی ها بدون اجازه به وسایل خانه میزبان و به خصوص اسباب بازی های کودک میزبان دست زده است. من از تکرار این رفتار ها در آینده خیلی نگران هستم. از شما می خواهم مرا راهنمایی کنید که چطور با او رفتار کنم.
بچه ها تقریبا از چهار سالگی با مفهوم مالکیت آشنا می شوند. حتما دیده اید که کودکان خردسال تمایلی به دادن اسباب بازی خود به کودکان دیگر ندارد. در 4 تا 5 سالگی ، خود را محور جهان می پندارند و حتی تصور می کنند که والدین بیشتر متلعق به آنها هستند تا خواهران و برادرشان .در این سنین بچه ها با مفاهیمی مانند خوب و بد ، جریمه و پاداش و راست و دروغ آشنا می شوند .
کودکان کم سن و سال که هنوز به مدرسه نمی روند اغلب بدون آن که ارزش مادی اشیا را درک کنند، دست به این کار می زنند، آنها حتی گاه از این که برداشتن چیزی بدون اجازه از صاحب آن اشتباه است مطلع نیستند. 3 تا 6 سالگی کودک ، مرحله شخصیت طلبی نامیده می شود. این مرحله نیز به سه زیر مرحله تقسیم می شود:
الف) تضاد و وقفه : در 3 سالگی ، به تدریج فعالیت هایی که مبتنی بر نفی و امتناع است در او مشاهده می شود. برای مثال لجبازی که یک حالت تضادورزی می باشد در 4 سالگی به وجود می آید که انگیزه کودک به دست آوردن استقلال عمل می باشد.
ب) سن لطف : در این مرحله کودک سعی دارد دیگران را مجذوب خود سازد و ارزش خود را از چشم دیگری ببیند.
پ) سن تقلید الگو : تقلید الگو نقش اساسی در درک جهانی بیرونی دارد و کودک به تدریج یاد می گیرد که برای شکل گیری هر چه بیشتر شخصیت های خود از الگوهای دیگر تقلید کند. برای مثال کودک نقش پدر را در بازی های خود تقلید می کند.
بد نیست اکنون که با این مرحله مهم از رشد شخصیت کودک آشنا شدید با ما همراه شوید تا راهکارهای پیشنهادی مان در این موضوع را امتحان کنید.
در ابتدا بررسی کنید تا دریابید چه مشکلی باعث شده تا کودک شما این رفتار را انجام می دهد. مثلا گاه کودک واقعا به چیزی احتیاج دارد اما والدین این نیاز کودک را نادیده می گیرند و او مجبور می شود خود راه حلی برای مشکلش پیدا کند و چه روشی آسان تر از استفاده از وسیله شخص دیگری که در دسترس او قرار دارد.
پیشگیری از این رفتار ها بهترین روش ممکن است. از همان دوران کودکی تلاش کنید تا مفهموم مالکیت را به او آموزش دهید .مثلا به او بگویید که باید برای برداشتن وسایل دیگران اول اجازه بگیرد و برای او تشویق هایی در نظر بگیرید. دوران کودکی زمان خوبی برای آموزش مفهوم مالکیت بر اموال شان دارند و برداشتن چیزی که به شخص دیگری تعلق دارد اشتباه است. برای مثال از کودک بپرسند : « اگر کسی ماشین قرمز تو را بدون این که دوست داشته باشی برداره، چقدر ناراحت می شی ؟»...
یکی از راه های مناسب برای آموزش رعایت حق مالکیت دیگران ، رعایت این حقوق از سوی والدین است. پدران و مادران باید مراقب رفتار خود باشند مثلا بدون اجازه به وسایل سایر اعضای خانواده دست نزنید و حتی برای استفاده از وسایل کودک نیز از او اجازه بگیرند .زمانی که پی بردید بچه چیزی را برداشته است، به هیچ عنوان نباید واکنش شدید نشان دهید . در آن لحظه باید رفتاری مناسب و سنجیده از خود نشان دهید . باید بکوشید آرامش خود را حفظ کرده و روشی منطقی اتخاذ کنید.
تحت هیچ شرایطی از تنبه بدنی استفاده نکنید . کودکان ازشش سالگی به بعد می توانند به صورت کامل و واضح ، مفهوم مالکیت و نادرست بودن رفتار« برداشتن وسایل دیگران » را درک کنند. در این زمان است که والدین باید محدویت ها و تنبیه هایی را برای این عمل در نظر بگیرند .
مثلا محروم شدن از کارتون مورد علاقه اش در همان روز می تواند یک جریمه مناسب با سن کودک می باشد.
- بلافاصله رفتارش را اصلاح کنید و به نوعی درصدد جبران برآیید. از طرف کودک عذرخواهی نکنید، به کودک آموزش دهید تا از کودکی که اسباب بازی اش را برداشته عذر خواهی کند.
- به کودک یاد بدهید چطور آنچه را می خواهد درخواست کند. برای مثال ، اگر کودک از اسباب بازی دوستش خوشش آمده است و می خواهد یک شب آن را از دوستش قرض بگیرد، این موضوع را با شما در میان بگذارد تا شما چاره ای برای او بیندیشید.
- تحسین و تشویق یادتان نرود. پدر و مادر باید از رفتار های شایسته، مناسب و صادقانه کودک حمایت و قدردانی کنند. پیشگیری از این رفتارها بهترین روش ممکن است. در صورت عمل به کودک به کسب اجازه از دیگری برای استفاده از وسیله او، برای این رفتار او تشویق هایی در نظر بگیرید. البته تشویق های کلامی ارجحیت دارند .
نکنه پایانی این که ، ممکن است دلایلی پیچیده تر از آنچه ذکر شده نیز در بروز این رفتار در کودکان و نوجوان دخیل باشد . مثلا علت این رفتار می تواند خشم بچه ها یا تمایل آنها به جلب توجه دیگران باشدیا برعکس چنین رفتاری می تواند منعکس کننده مشکلات و استرس های آنها در محیط زندگی شان باشد. در این صورت ضرورت دارد که از مراجعه به روان شناس یا روان پزشک نیز استفاده کنید .
فست فود زیر ذره بین کارشناسان حوزه سلامت
ظروف یک بار مصرف ومشکلات آن بر سلامت
آثار جانبی تشعشع لامپ های کم مصرف بر چشم و پوست چیست؟
اثرات امواج تلفن همراه بر سلامت افراد چیست؟
حاضر نشدن بر سر میز غذا و صحبت کردن در مورد مسایل مالی در حضور فرزندان آن قدر هم مهم نیستند که به خاطر آنها احساس گناه کنید. سعی کنید از اجبارها و قانون هایی که ایجاد کرده اید، دست بکشید.
در ادامه 8 طرز فکر اشتباه والدین در تربیت فرزندانشان را نام برده و دلیل غلط بودن آن را گفته ایم.
1. فرزندان را باید تنبیه کرد
شما بزرگ تر و مسوول خانه هستید اما به این معنی نیست که در خانه نظام دیکتاتوری راه بیندازید. تحقیقات بسیاری ثابت کرده اند این گونه رفتار و مدیریت نه تنها در خانه که در هیچ شرکت، تیم ورزشی یا گروهی پاسخگو نیست. هنگامی که کودکان خودشان تنبیه یا تشویق خود را انتخاب می کنند، یاد می گیرند مسوولیت کارهای خود را به عهده بگیرند و این همان چیزی است که شما به عنوان والدین از آنها می خواهید.
برای این منظور می توانید جلسات هفتگی در خانه ترتیب بدهید و در مورد کارهایی که باید در طول هفته انجام شود همه با هم تصمیم گیری کنید. و برای انجام هر کار خوب یک پاداش یا برای کارهای اشتباه تنبیه در نظر بگیرید.
2. استفاده از تهدید برای درس دادن به فرزندان
هنگامی که پسر شما شب ها به موقع خانه نمی آید و هنگام شام در کنار شما نیست یا دخترتان از شستن عروسک هایش سر باز می زند، شاید تمایل داشته باشید برای تنبیه، آنها را از خوردن غذا یا استفاده از اسباب بازی هایشان منع کنید. اما راه های بهتری برای این منظور وجود دارد.
مردم بیشتر از اینکه از یافته ها خود خوشنود شوند از ضررهایشان بیزار هستند. به همین دلیل، می توانید به طور مثال 20 هزار تومان به پسر خود بدهید تا به سینما برود اما به او بگویید اگر به موقع به خانه بر نگردد باید پول را به شما بازگرداند. با این کار به فرزند خود نشان می دهید که به او اعتماد دارید و او نیز در مقابل، مسوولیت پذیر می شود.
3. اعضای خانواده باید هر شب در کنار هم شام صرف کنند
این جمله که همه اعضای خانواده باید با هم غذا بخورند درست و بسیار عالیست. اما با وجود برنامه های تحصیلی زیاد، برنامه های کاری فشرده و درخواست های زیادی که با آنها روبه رو هستیم، چندان واقع گرایانه نست که مثلا ساعت 9 همه دور میز شام جمع شوند. طولانی ترین زمانی که صرف غذاخوردن می شود فقط 10 دقیقه است. این ده دقیقه می تواند هر زمان دیگری صورت بگیرد.
می توانید دور هم جمع شدن اعضای خانواده را هنگام صبحانه یا موقع خواب داشته باشید. مهم موضوعاتی است که با هم صحبت می کنید. به طور مثال، از فرزندان خود بخواهید هر روز یک لغت جدید انگلیسی به شما یاد بدهند و به این ترتیب با هم تعامل داشته باشید.
4. پاداش باید در قبال مسوولیت ها و انجام کارهای روزانه باشد
این سیاست که به فرزندان خود پولی پرداخت کنید تا اتاق های خود را تمیز کنند، بسیار اشتباه است و عواقب بدی نیز دارد. با ادامه این کار برای طولانی مدت، فرزندان ما فقط برای دریافت پول کارهایشان را انجام می دهند نه برای اینکه همه ما اعضای یک خانواده هستیم و باید با همکاری هم کارهای خانه را انجام دهیم.
فرزندان باید یاد بگیرند در کارهای خانه همچون تا کردن لباس ها، چیدن میز غذا و شستن ظرف ها به والدین خود کمک کنند. با اختصاص پاداش های پولی برای انجام هر کار ساده و ابتدایی به نوعی به فرزند خود می آموزید پول در اولویت همه چیز قرار دارد و این بسیار خودخواهانه است. به جای این کار، به فرزندان خود اجازه اشتباه کردن بدهید.
5. در حضور فرزندان در مورد مسایل مالی صحبت نکنید
این طرز فکر که نباید هرگز در حضور فرزندان در مورد مسایل مالی صحبت کرد، درست نیست. کارشناسان می گویند حدود 8 درصد از مردم هرگز در مورد مسایل مالی با والدین خود صحبت نمی کنند. با این کار، فرزندان از هیچ کجا، نه در مدرسه، نه موسسات آموزشی یا در کنار دوستان هرگز یاد نمی گیرند چگونه می توان پول درآورد، چگونه آن را خرج یا سرمایه گذاری کرد. منظور این است، اگر شما در مورد مسایل مالی صحبت نکنید، آنها از هیچ کجا این مسایل را نخواهند آموخت. پس این طرز فکر اشتباه را فراموش کنید.
6. در دعوای خواهر/برادرهای دخالت نکنید
بیشتر والدین دوست ندارند در دعوای خواهر/برادرها دخالت کنند اما باید بدانید این کار بسیار هم خوب است. شاید به نظر برسد کودکان خودشان از عهده یکدیگر بر می آیند و به دخالت نیازی نیست، اما آنها تا زمانی که کوچک هستند توانایی این کار را ندارند. بنابراین، سعی کنید ابتدا دو فرزند خود را هنگام دعوا از هم جدا کنید و به آنها فرصت دهید تا کمی آرام بشوند. سپس، از همه – خود، همسر و هر کدام از فرزندان– بخواهید تا به راهکارهای جدید فکر کنند و در مورد آنها با هم صحبت کنید. این کار باعث از بین رفتن هیجان منفی می شود و طرف هیچ کدام از فرزندان را نیز نگرفته اید.
7. در مورد مسایل جنسی صحبت کنید
به جای یکبار صحبت کردن در مورد مسایل جنسی، به طور مرتب مکالماتی بر این اساس با فرزندان خود داشته باشید. این کار بسیار دشوار است و والدین احساس ناراحتی می کنند. اما بر اساس گزارش موسسه تحقیقات بیماری های کودکان در آمریکا، والدین باید از 18 ماهگی به فرزندان خود نام درست اعضای بدنشان را بیاموزند. هنگامی که کودکان بزرگ شدند، هرگز آنها را تهدید نکنید که مبادا با کسی دوست شوند.
این کار باعث می شود تصور کنند دوستی نوعی عیب و ننگ است. صحبت کردن با کودک 8 ساله بسیار آسان تر از صحبت با فرزند 13 ساله است، زیرا آنها در سن بلوغ قرار دارند و خیلی تمایلی به گوش کردن به حرف های والدین خود ندارند.
8. هنگام تادیب فرزندان بالای سر آنها بایستید
هنگامی که می خواهید به فرزند خود بفهمانید کارش اشتباه بوده است، احتمالا دوست دارید بالای سرش بایستید و انگشت اشاره خود را نیز به نشانه اخطار تکان دهید. در عوض این کار، روی صندلی بنشینید و مثلا کوسنی را نیز در آغوش بگیرید. این کار باعث می شود تا تنش و اضطراب از بین برود و با آرامش بیشتری با هم صحبت کنید. مسلما دوست ندارید در موضع قدرت قرار داشته باشید و فقط منظور از این کارها بهتر کردن اوضاع است.
منبع:سلامت نیوز
دریافت پول از بیمار بصورت مستقیم (خطای پزشکی)
رسانه ها در الگوی مصرف جامعه چه نقشی دارند؟
آثار جانبی تشعشع لامپ های کم مصرف بر چشم و پوست چیست؟
1. براى ایجاد همکارى دستور ندهید.
2. براى به حداقل رساندن مقاومت و بهبود روابط گوش کنید و پرورش دهید ولى تنبیه نکنید.
3. براى افزایش رغبت پاداش دهید، تنبیه نکنید.
4. براى اثبات رهبرى خود دستور دهید، تقاضا نکنید.
5. براى نظارت مجدد از قرنطینه تربیتى استفاده کنید، تنبیه نکنید.
درخواست کنید تحکم نکنید:
زندگى بچه پر از دستور است. براى نمونه: «این را از اینجا بردار، آن را اینجا بگذار، این طورى حرف نزن، دندانهایت را مسواک کن، بیا شام بخور،...» وقتى پدر و مادر کلافه مىشوند و مرتب غرولند مىکنند، بچه هم به حرف آنان گوش نمىدهد. امر و نهى مکرر باعث تضعیف رابطه مىشود. در روش مثبت پدرى و مادرى، شق دیگر دستور دادن و مطالبه کردن و غر زدن، خواهش کردن است. تغییر سادهاى است ولى باید زیاد تمرین شود. براى نمونه: «لطفا دندانت را مسواک کن، لطفا برادرت را نزن».
از واژه لطفا استفاده کنید:
وقتى مىخواهید عبارتى را بر زبان بیاورید، حتما از واژه «لطفا» یا «خواهش مىکنم» استفاده کنید که اثرى جادویى دارد. درخواست شما باید رک و صریح باشد و لازم است طورى تقاضاى خود را مطرح کنید که حس همکارى را در بچه ایجاد کند. بیشتر مواقع پدران و مادران از واژه «مىتوانى» استفاده مىکنند که کمى هم قصور در آن به کار رفته است. آنان ناخودآگاه این کار را مىکنند چون پدر و مادر خودشان هم همین طور رفتار مىکردند. گرچه به نظر مىرسد جمله «مىتوانى وسایلت را جمع کنى؟» با «لطفا وسایلت را جمع کن» تفاوت چندانى ندارند، در ایجاد میل به همکارى در بچه بسیار تفاوت دارد.
صراحت داشتن بدون ایجاد احساس تقصیر و شرمندگى و ترس به مراتب مؤثرتر است. براى اینکه بهتر متوجه شوید، فرض کنید که مىتوانید فعالیتهاى مغزى بچه را برنامهریزى کنید. وقتى جمله خود را با «مىتوانى» آغاز مىکنید، احتمالاً نیمکره چپ مغز فعال مىشود و حیران است که منظور واقعى شما چیست و اگر با «مىشود لطفا» آغاز کنید نیمکره راست مغز شروع به کار مىکند و مرکز انگیزه فعال مىشود. کلمه «مىتوانى» بچه را سردرگم مىکند و کمکم میل به همکارى را در او از بین مىبرد. شما پدر و مادر هستید. اگر بدانید فرزندتان نمىتواند کارى را انجام دهد، از او نمىپرسید. وقتى مىگویید «مىتوانى تلویزیون را خاموش کنى؟» در واقع منظورتان این نیست که آیا او توانایى دارد تلویزیون را خاموش کند یا نه، بلکه از او مىخواهید تلویزیون را خاموش کند. در حقیقت شما به زبان بىزبانى به بچه مىگویید که دلیل خوبى براى خاموش نکردن تلویزیون ندارد.
سوال بىجواب نکنید:
در هر سؤال بىجواب پیامى تلویحى وجود دارد. در امور تربیتى، این پیام تلویحى معمولاً نوعى شرمندگى به جا مىگذارد که پدران و مادران مهربان دلشان نمىخواهد مستقیم آن را بر زبان بیاورند. بیشتر والدین متوجه نیستند که با این کار بیان منفى به کودکشان مىدهند، ولى اگر کمى جنبه روحى و روانى قضیه را بررسى کنند به آسانى متوجه مىشوند. وقتى مادرى مىخواهد فرزندش را وادارد اتاقش را مرتب کند، به جاى گفتن «لطفا اتاقت را مرتب کن» با لحنى که شرمندگى و تقصیر بر جاى مىگذارد، سوالى بىجواب را مطرح کند، مانند «چرا این اتاق این قدر به هم ریخته است؟ مثالهاى دیگر: «پس کى مىخواهى بزرگ شوى؟» «چرا برادرت را مىزنى؟» «چرا هنوز بیدار هستید و حرف مىزنید؟» و ... خوددارى از سوالهاى بىجواب، نه تنها باعث ایجاد حس همکارى مىشود، از تضعیف مهارتهاى ارتباطى جلوگیرى مىکند. این سوالها نه تنها براى بچه فایدهاى ندارد، بلکه باعث مىشود پدر و مادر از زیر بار مسئولیت پیامهاى منفىاى که مىدهند، شانه خالى کنند. وقتى ما نتوانستیم درست تشخیص دهیم که پیامهاى منفى به بچهها مىدهیم، درک اینکه چرا بچههاى ما مایل به همکارى نیستند، مشکل مىشود.
صریح باشید:
یکى از مهارتهایى که یادگیرى آن بخصوص در مورد پسربچهها ضرورى است، صراحت است. والدین معمولاً نارضایتى خود را ابراز مىکنند، اما حاضر نیستند براى رفع آن خواهش کنند. پدر و مادر با تأکید بر مشکل سعى مىکنند فرزند خود را ترغیب به کار کنند، اما خواهش و تمنایى در کار نیست. بچهها معمولاً تقاضاى تلویحى را تشخیص نمىدهند. بنابراین فقط به هوا زُل مىزنند. براى گرفتن جواب صریح، لازم است تقاضا بدون تمرکز دادن به بیان منفى آن صریح باشد. تمرکز بر اینکه بچه چه اشتباهى مرتکب شد و چرا کمکى به ایجاد حس همکارى نمىکند.
دستور تلویحى پیام منفى تقاضاى مثبت
بند کفش هایت را ببند بند کفشهایت باز است لطفا بند کفشهایت را ببند
بچه خوبى باش، اصلاً خوشم نمىآید لطفا بچه خوبى باش
با خواهرت این طور رفتار نکن با خواهرت این طور رفتار کنى با خواهرت این طور رفتار نکن
توضیح ندهید:
علاوه بر اینکه باید مطمئن باشید بچهها را به جاى دستور دادن با خواهش و تمنا به کارى ترغیب مىکنید، از آوردن دلیل و برهان بپرهیزید. لزومى ندارد بگویید «وقت خواب است، روزى طولانى در پیش دارى، لطفا برو مسواک بزن» اگر دوست دارید فرزندتان بداند چرا بهتر است زود به رختخواب برود، این مسئله را بعدا براى او توضیح دهید. پس از آنکه فرزندتان با همکارى کردن رضایت خاطر شما را فراهم کرد و به رختخواب رفت، مىتوانید به او بگویید: «من از تو خیلى راضىام دندانهایت را خوب مسواک زدى و حالا مىتوانى راحت بخوابى تا براى فردا آماده باشى. خواب کامل راحت باعث مىشود فردا سرحال باشى».
وقتى بچهها از انجام دادن کارى امتناع مىکنند یا کارى را درست انجام ندادهاند، بیشتر پدران و مادران یک نفس حرف مىزنند تا بچه را ترغیب کنند. این کار صرفا باعث مىشود بچه احساس بىکفایتى و شرمندگى کند و عاقبت میل طبیعى او به همکارى از بین برود. مثال: امروز خیلى تلویزیون تماشا کردى. وقتش است آن را خاموش کنى. دلم مىخواهد از وقتت براى کارى دیگر استفاده کنى. راه بهتر درخواست: لطفا تلویزیون را خاموش کن و از وقتت طور دیگرى استفاده کن. این هفته تمام مدت خر و پرتهاى تو را جمع مىکردم فورى اینها را جمع کن. لطفا همین الان اینها را جمع کن.
همکارى
براى اینکه روحیه همکارى را در خود پرورش دهد، باید احساس کند همان طور که او به حرفهاى شما گوش مىدهد، شما هم به حرفهاى او گوش مىدهید. بچهها از طریق مقاومت و امتناع در برابر خواستههاى شما حس خودآگاهى را در خود پرورش مىدهند. زمانى که پدر و مادر مقاومت مشروع بچه را سرکوب نکنند، به او کمک مىکنند سطح آگاهى خود را در مورد احساسات و خواستهها و نیازهایش بالا ببرد و در نهایت نیروى ارادهاى قوى را در خود پرورش دهد که چه بسا بعدها ناکامىهاى او را به موفقیت تبدیل کند. بچههایى که ارادهاى قوى دارند مىتوانند به موفقیت نایل آیند، ولى بدون آن افرادى از زیر کاردررو خواهند شد. افرادى که ارادهاى ضعیف دارند، در دوران کودکى فرصت مبارزه و مقابله با مشکلات اجتنابناپذیر زندگى به آنان داده نشده است. این افراد به جاى اینکه ترغیب شوند به رؤیاهاى خود رنگ واقعیت بخشند، افرادى میانه حال باقى مىمانند.
براى اینکه بچهها دست از مقاومت بردارند و به میل خود حاضر به همکارى باشند، لازم است احساساتشان درک شود، سازماندهى شوند، نظم و تربیت برقرار باشد و هدایت شوند. براى مثال پدر و مادر از راه گوش دادن مىتوانند ثابت کنند که احساسات و امیال و آرزوها و احتیاجات کودک را شنیدهاند، درک کردهاند و به آن رسیدگى خواهند کرد. وقتى به این نیاز بچه پاسخ داده شود، خود به خود مقاومت او کاهش مىیابد و بیشتر همکارى مىکند.
- وقتى بچهاى حساس مىگوید: «دلم درد مىکند»، اگر با حرارت به او توجه نکنید، به این صورت واکنش نشان خواهد داد: «دلم خیلى درد مىکند، هیچ کس با من خوب نیست» اگر احساسات بچه درک نشود، هر دردى براى او بزرگتر جلوه خواهد کرد. عدم همدردى با بچه حساس، درد جسمانى و روحى او را شدت مىبخشد. در این گونه مواقع، بزرگترین اشتباه پدر و مادر این است که بخواهند به نوعى کودک را دلدارى دهند و خوشحالش کنند. وقتى بچه غصهدار است یا افسرده به نظر مىرسد، هرگونه استدلالى براى بىمورد بودن نگرانىاش بىفایده است. تمرکز بر جنبههاى مثبت ممکن است جهت او را تغییر دهد و توجهاش را به جنبههاى منفى جلب کند، زیرا مىخواهد به هر نحو به پدر و مادر بفهماند که باید درک داشته باشند و براى او ارزش قایل شوند. پدر و مادر باید به حرف او گوش دهند و مراقب باشند براى رفع ناراحتى بچه درصدد حل مشکل او برنیایند.
احساسات منفى
باید به بچهها القا کرد که اشکالى ندارد احساسات منفى داشته باشند. آنان براى رفع مشکل و رهایى از چنگال رنجها و غصههایشان به زمان بیشترى احتیاج دارند. وقتى با همدردى به مشکلات آنان گوش دهید و گرفتارىهایشان را درک کنید، احساس راحتى و آسایش خواهند کرد. پدران و مادران حساس معمولاً به اشتباه گمان مىکنند فرزندشان ایرادى دارد و قضیه را از آن چه هست بدتر مىکنند.
خشونت
با اینکه عده زیادى از مردم از خشونت موجود در سینما و تلویزیون شکایت دارند، باز هم بچههاى خود را تهدید به تنبیه و کتک مىکنند. خشونت در تلویزیون و سینما روى کودکان و نوجوانان ما اثر مىگذارد، اما باید توجه داشت که تأثیر رفتار و کردار و نظریات پدر و مادر بر بچه به مراتب بیشتر است. در مقایسه با تلویزیون، پدر و مادر اثر بیشترى بر روى فرزندان خود به جاى مىگذارند.
فیلم سینمایى
اگر پدر و مادر تردید دارند که اجازه دیدن فیلمى را به فرزند خود بدهند یا نه، بهتر است صبر کنند تا نوار ویدئویى آن فیلم پخش شود و فرزندشان آن را در خانه تماشا کند، چون تماشاى فیلم در خانه که چراغها روشن است کمتر از دیدن آن در سالن تاریک سینما روى بچه اثر مىگذارد. سالن سینما توانایى ناباورى و درک نوسانى احساس بزرگسالان را نیز در مورد فیلم پا در هوا نگه مىدارد. فیلمهاى سینمایى طورى طرحریزى مىشود که بزرگسالان واقعیت را فراموش کنند و به طور موقت فیلم را واقعى بدانند. اما در مورد بچهها، ما دلمان مىخواهد بدانند آن چه مىبینند واقعى نیست.
تماشاى زیاد فیلم
تماشاى زیاد فیلم و تلویزیون حتى اگر صحنههاى خشونتآمیز نداشته باشد، ممکن است بچهها را بیش از حد تحریک کند. بارزترین دلیل آن این است که بچهها بعد از دیدن هر فیلمى صحنههاى آن را تکرار مىکنند. اصولاً بچهها هرچه ببینند همان را انجام مىدهند. تحمیل احساس بیش از حد، سیستم عصبى بچه را تحت تأثیر قرار مىدهد و باعث مىشود بچه تحریکپذیر، پرتوقع، دمدمى مزاج، عصبى، بهانهگیر و بیش از حد حساس شود و حس همکارى نداشته باشد.
والدین با اعتماد به نفس
حتى بچههاى کوچک خانواده هم در صورتى که اجازه مشارکت در تصمیمگیرىهاى مهم به آنها داده نشود مىتوانند زندگى را به جهنمى براى دیگران تبدیل کنند. والدین آگاه کسانى هستند که تمام اعضاء خانواده را در تصمیمگیرىهاى اساسى شرکت مىدهند. والدینى که داراى اعتماد به نفس قوى هستند مىتوانند مشکلات زندگى خانوادگى را بدون نیاز به این باورها و توهمات نادرست (آدمها باید در خانواده خود شاد و خوشبخت باشند، والدین باید کنترل کامل بر خانواده خود داشته باشند، و اگر آدمها نسبت به هم خشمگین نمىشوند پس قطعا همه چیز رو به راه است) حل کنند به گونهاى که رنج و درد را به پایینترین میزان خود و احساس رضایت خاطر خود و دیگران را به بالاترین حد مىرسانند.
مشکلات موجود در خانوادههاى «خوب» و خانوادههاى «بد» مشابه هستند و تفاوت تنها در نوع برخوردى است که با آنها مىشود و در این میان اعتماد به نفس مهمترین و بزرگترین نقش را بازى مىکند.
والدین با اعتماد به نفس وقتى بر سر دو راهىهاى زندگى خانوادگى قرار مىگیرند، راهى را بر مىگزینند که به رضایت خاطر و آرامش مىانجامد و این چیزى شبیه به نبرد با طوفان تا رسیدن به ساحل نجات است.
ویژگىهاى والدین با اعتماد به نفس
از زندگى خانوادگى خود بخصوص والد بودن خود، احساس آرامش و رضایتخاطر مىکنند. این گونه والدین در اکثر اوقات سرخوش و شاد هستند به حرفهاى فرزندان خود گوش مىسپارند، غالبا آرام و خونسرد هستند، از موفقیتهاى فرزندان خود به شوق مىآیند، در برابر شکستهاى آنها برخورد مستقیم نشان نمىدهند و در مورد نقشها و مسئولیتهایى که به عنوان یک والد بر عهده دارند کاملاً صریح و بىپروا هستند.
این گونه والدین خارج از محیط خانه هم علایقى ارضاءکننده دارند و بنابراین ارضاء خود را در قالب توقعات غیرمنطقى و غیرواقعى از اعضاء خانواده خود جست و جو نمىکنند. آنها براى مشکلات بزرگ، راهحلهاى مناسب مىیابند، آنها نسبت به دیدگاه فرزندان خود نگاهى خوشبینانه دارند و درست به همان گونهاى که از کودک انتظار احترام به فردیت خود را دارند، به فردیت او احترام مىگذارند.
حال، اگر خود شما کودک بودید، آیا دوست نداشتید که والدینى با این ویژگىها داشته باشید. مطمئنا جواب مثبت مىدهید، زیرا زندگى با والدین برخوردار از اعتماد به نفس قوى، آسانتر است. یافتن راه و روشى براى زندگى خانوادگى شادتر و ارضاءکنندهتر خالى از هرگونه رمز و راز است. والدین بهتر تمایل به انجام کارهایى دارند که سایر والدین غالبا انجامشان نمىدهند. فهرست پیشنهادى زیر شامل مواردى است که براى والدین دیگر مفید واقع شده است:
مدتى از وقت خود را اختصاصا با فرزندان خود بگذرانید و با آنها گفت وگوى نفر به نفر داشته باشید، بدین ترتیب هرگز از نیازهاى دیگر اعضاء خانواده غافل نخواهید شد.
براى تکتک اعضاى خانواده و همچنین براى خودتان مکانهایى را پیشبینى کنید تا بتوانند خرت و پرتهاى باارزش و محرمانه خود را در آن جا و به دور از دسترس دیگران قرار دهند.
براى خود و همسرتان یک برنامه هفتگى در نظر بگیرید و هر کارى که از دستتان بر مىآید انجام دهید تا بر معنویت و روحانیت این لحظات بیفزایید.
بگذارید که خانه در طى روز یعنى زمانى که همگى سرگرم فعالیتهاى خود هستند ریخت و پاش شود، اما از همه بخواهید که در پایان روز در تمیز کردن خانه کمک کنند. به این ترتیب است که همه احساس مىکنند خانه از آن آنهاست و نه از آن یک نفر که همیشه مسئول نظافت خانه است.
همیشه یک خوردنى مورد علاقه در دسترس اعضاى خانواده قرار دهید، زیرا غذا به انسان احساس امنیت مىدهد. وجود غذا به خودى خود باعث اختلالات چاقى نمىشود.
سنتهاى خانوادگى را حفظ کنید. پاسدارى از این سنتها به ویژه زمانى اهمیت پیدا مىکند که به دور از خویشاوندان و فرزندان خود زندگى مىکنید. این واقعیت را بپذیرید که انسانها به محدودیتهاى تحمیل شده توسط این سنتها علاقهاى ندارند، اما به خاطراتى که توسط این سنتها زنده مىشود، عشق مىورزد.
در آشپزخانه منزل خود تقویمى نصب کنید و کیفیت تمام روزهاى خود را روى آن درجهبندى کنید، براى یک روز فوقالعاده عدد 1، یک روز خوب عدد 2، روز بد با حوادث قابل جبران عدد 3، یک روز کاملاً بد عدد 4.
اگر ناچار هستید که رو در روى اعضاى خانواده خود قرار بگیرید و به خاطر انجام کارهایى که براى شما ایجاد مزاحمت مىکند از آنها انتقاد کنید بهتر است براى آنها یادداشت بگذارید. این یادداشت ممکن است باعث تغییر رفتار آنها نشود، اما احتمالاً زمینه یک بحث جالب را به وجود مىآورد.
آموزش عذرخواهى
من خانوادههایى را در اطراف خودم دیدهام که ویژگى متمایزکننده آنها رفتار احترامآمیز والدین با فرزندانشان بوده است. گویى انسانهاى واقعى را در آنها دیدهام! حقیقت این است که براى اکثر ما انسانها عذرخواهى کردن از غریبههاى داخل اتوبوس به مراتب سهلتر از عذرخواهى کردن از فرزندان خود ماست.
محکم و استوار و در عین حال رئوف و مهربان
اگر والدین نتوانند به اشتباهات خود و به اهانتى که به فرزند خود کردهاند اعتراف کنند این مسئله به تدریج کودک آنها را از کوره به در مىبرد. بچهها مىدانند که در مواقعى حق با آنها بوده است و والدین اشتباه مىکردهاند.
اگر شما آن را تصدیق نکنید فرزند شما به تدریج به ادراکات خود تردید مىکند و کودکى که به ادراک و دریافتهاى خود شک مىورزد، رفته رفته اعتماد به نفس خود را از دست مىدهد که این خود سرمنشأ بسیارى از مشکلات است. در واقع اگر نتوانیم به خاطر اشتباهى که مرتکب شدهایم از فرزند خو پوزش بخواهیم به گونهاى بنیادى او را به سمت سکوت و خودخورى سوق دادهایم و متأسفانه این یک الگوى رفتارى شایع در میان والدین است.
عذرخواهى اگر به عنوان یک حربه براى تسکین دادن زخمها و آرام کردن اوضاع مورد استفاده قرار گیرد به هیچوجه کارساز نخواهد بود. عذرخواهى باید صمیمانه و خالصانه باشد.
اگر نیاز به حفظ استبداد و کنترل بر فرزندان در وجود شما عمیقتر از نیاز به صداقت و داشتن روابط خالصانه با فرزندانتان است، داشتن احساس ندامت و عمل براساس آن بسیار دشوار خواهد بود. عذر مىخواهیم چون کارى را انجام دادهایم یا حرفى را زدهایم و این نشان مىدهد که ما تشخیص دادهایم که چه رفتارى مىتوانست مناسبتر و شایستهتر و مهربانهتر باشد. ایدهآل آن بود که هرگز نیازى به عذرخواهى پیش نمىآمد اما واقعیت زندگى چیز دیگرى است. عذرخواستن از کودکان، عذرخواهى کردن را به آنها مىآموزد و این باعث مىشود که فرزندان شما در مسیر زندگى انسانهاى بهترى باشند.
چه موقع باید عذرخواهى کنید؟
تنها باید زمانى از فرزندان خود عذرخواهى کنیم که از استانداردهاى رفتارى خود تخلف کرده باشیم. اما این به مفهوم آن نیست که باید به خاطر جریحهدار شدن احساسات بچهها یا به خاطر ارضاء نشدن پارهاى از توقعات ذهنى که از خود به عنوان یک انسان خوب داریم، از بچهها عذرخواهى کنیم. در واقع عذرخواهى بیهوده و افراطآمیز درست به مانند امتناع از عذرخواهى بجا مضر و زیانآور است!
اکثر بچهها وقتى احساس مىکنند که پدر و مادر از رفتار خود پشیمان شدهاند درصدد سوءاستفاده بر مىآیند و احساس گناهکارى و تقصیر را در آنها تشدید مىکنند؛ بخصوص آن دسته از والدینى که مدام از یک احساس کوتاهى و تقصیر بیهوده رنج مىبرند همواره توسط فرزندانشان در معرض این موقعیتها قرار داده مىشود. والدین از این وضعیت تنفر دارند و این به نوبه خود باعث تشدید احساس گناه و تقصیر در آنها مىشود!
بعضى وقتها احساس بد کودک به خاطر آن است که حقیقتى تلخ بر او آشکار شده، حقیقتى که او جز تسلیم در برابر آن چارهاى ندارد. اگر انگیزه شما براى گفتن این حقیقت، صادقانه بوده است دیگر دلیلى براى احساس گناه و عذر خواستن وجود ندارد. رو در رو شدن با حقیقت آسان نیست و با گذر عمر هم آسانتر نمىشود. شما نباید به خاطر اعمال مجازاتى که از قبل اخطارش را داده بودید عذرخواهى کنید. قانون، قانون است و در همه حال و براى همه کس لازمالاجرا است. وقتى فرزند شما از قوانین سرپیچى مىکند باید پیامدهاى آن را هم بپذیرد، بدون آنکه نیازى به عذرخواهى از او وجود داشته باشد.
لازم است که نسبت به ارزشها و استانداردهاى خود هشیار و آگاه باشیم. باید بدانیم که خواهان چه رفتارى با فرزندان خود هستیم و هنگامى که آن گونه رفتار کردیم باید بتوانیم آن را تشخیص دهیم.
علت تعارض و کشمکشهایى که میان والدین و کودکان بروز مىکند آن است که انسانها به چیزهایى نیاز دارند که در خانواده به طور محدود وجود دارد (و از آن جمله توجه، وقت و ...) روشهایى که والدین و کودکان براى حل این اختلافات مورد استفاده قرار مىدهند از میزان اقتدارى که در خانواده احساس مىکنند، ریشه مىگیرد.
والدینى که مىتوانند براى حل تعارضات، راهحلهاى مناسب بیابند، یعنى راهحلهایى که به ارضاء نیازهاى طرفین مىانجامد، براى فرزندان خود، نقش یک الگو و راهنما را بازى مىکنند. اما اگر خود والدین احساس ضعف و بىاقتدارى کنند، آن گاه فرزند آنها قادر به الگوسازى از آنها نخواهد بود و از همین جاست که کشمکش قدرت آغاز مىشود.
مسئولیتپذیرى
اینکه میزان استقلال هر فرد به موازات رشد او افزایش مىیابد امرى کاملاً طبیعى است. اما در مورد حس مسئولیتپذیرى نمىتوان چنین ادعایى کرد. به عبارت دیگر، بسیارى از انسانها رشد مىکنند بدون آنکه احساس مسئولیت را بیاموزند. علت هم این است که حس مسئولیتپذیرى در انسان توسط خانوادهاى که در آن پرورش مىیابد شکل مىگیرد.با اینکه چه ظرفیت کودک براى قبول مسئولیت به موازات بالا رفتن سن او افزایش مىیابد، با این همه باید به او آموخته شود که چه مسئولیتهایى را به عهده بگیرد و چگونه آنها را انجام دهد.
بچهها دوست دارند که دیگران مسئولیتهاى آنها را به عهده بگیرند و بسیار تمایل دارند که مسئولیتهاى خود را به دیگر اعضاء خانواده، بویژه به مادرشان منتقل کنند و این انتخاب بسیار خوبى است، زیرا بسیارى از مادرها به این خواسته کودک خود با جمله «اگر خودم انجامش بدهم آسانتر است» پاسخ مثبت مىدهند.
بچهها دوست دارند که تحت مراقبت دیگران قرار بگیرند و این احساس آرامش به آنها مىدهد. بنابراین طبیعى است که در برابر هر چیزى که مخل این آرامش باشد مقاومت از خود نشان دهند و قبول مسئولیت (به ویژه مسئولیتهاى ناخوشایند) هم یکى از آنهاست. بچهها باید یاد بگیرند تا بر این واکنش طبیعى در برابر مسئولیتها، غلبه کنند و این وظیفه والدین است که به آنها بیاموزند.
به جاى آنکه دستور بدهید، سئوال کنید. وقتى به کسى که احساس بىقدرتى مىکند راهى را دیکته مىکنیم، به طور خودکار این مقاومت را در او به جریان مىاندازیم.
مادر: مىخواهم همین حالا این کار را انجام دهى.
پسر: من نمىخواهم.
مادر: تو این کار را مىکنى.
پسر: نه من نمىکنم.
مادر: کى قصد دارى کارى را که گفتم انجام بدى؟
پسر: (با مکث) من نمىخوام.
مادر: من نپرسیدم که مىخواى یا نمىخواى، پرسیدم چه وقت انجامش مىدهى.
پسر: هیچ وقت!
مادر: خُب، این هیچ وقت کِیه؟
پسر: چى؟ (با نگاهى مبهوت و متعجب جواب مىدهد)
خلق احتمالات و امکانات جدید، بهترین راه براى حل و فرو نشاندن منازعات قدرت است.
سئوال کردن نشاندهنده این است که کودک قادر به تصمیمگیرى و انتخاب است و به طریق غیرمستقیم به کودک القاء مىکند که او قدرت کنترل زندگى خویش را دارا مىباشد. با سئوال کردن از کودکان، احساس قدرت را در آنها افزایش مىدهیم و وقتى آدمها احساس قدرت بیشترى مىکنند نیازى آن چنان، به درگیر شدن و کشمکشهاى قدرت احساس نمىکنند. شما مىتوانید با استفاده از روش سئوال کردن به فرزند خود کمک کنید تا احساس کنترل از دست داده را دوباره به دست آورد و هنگامى که هم او و هم شما احساس کنترل بیشتر کردید آن وقت است که مىتوانید به جاى جنگ به مذاکره بپردازید.
لجکردن و کجخلقى کودک
ممکن است پدر و مادر جلوى کارى را که کودک دوست دارد انجام بدهد، بگیرند یا از خواستههاى او چشمپوشى کنند، در این زمان، ناگهان کودک عصبانى مىشود و کلمات نامفهومى همچون «هیچ کس مرا دوست ندارد»، «هیچ وقت کسى چیزى به من نمىدهد» و ... را بیان کند. ممکن است خودش را به زمین بکوبد، قهر کند، جلوى نفس خود را بگیرد و ... در عصبانیتهاى معمولى این حالت فقط یکى دو دقیقه طول مىکشد و با خسته شدن کودک برطرف مىشود، حتى ممکن است از حرکتى که کرده پشیمان شود. ولى باید توجه داشت که در زمان عصبانیت کودک، نمىتوان او را آرام کرد و براى فهم مشکل باید انتظارات خود را به عنوان والد و نیازها و غرایز کودک را شناخت و پلى منطقى بین آن دو برقرار نمود.
تقلید
والدین فرزندان خود را با آموزش مستقیم و نیز با مثال آوردن اجتماعى مىکنند. کودکان بسیارى از الگوهاى رفتارى، خصوصیات اخلاقى، انگیزهها و ارزشهاى پدر و مادر خود را از طریق فرآیند تقلید و همانندسازى کسب مىکنند. کودکان غالبا از رفتارى تقلید مىکنند که والدین چندان تمایلى به آموختن آن به کودک ندارند. کودک 4 سالهاى که انگشت خود را با چکش مىکوبد و بعد شروع مىکند به ناسزا گفتن، در حقیقت از دیگران تقلید کرده است.
همانندسازى
مفهوم همانندسازى به فرآیندى اطلاق مىشود که به موجب آن کودک تلاش مىکند خصوصیات شخص دیگر را درونى کند. در بعضى موارد کودکان احساس مىکنند واقعا همان کسى هستند که با او همانندسازى مىکنند.
همانندسازى نشاندهنده پیوند عاطفى شدید کودک با شخصى است که با او همانندسازى کرده است. همانندسازى ادراک کودک از شباهت بین خود و شخص دیگر است و وقتى کودک به این شباهت پى برد این اعتقاد در او ایجاد مىشود که با آن الگو خصوصیات مشترکى دارد. همانندسازى ممکن است ارزشهاى اجتماعى یا ضداجتماعى به همراه داشته باشد.
همانندسازى و تقلید ممکن است تأثیرات درازمدت و یا تأخیرى داشته باشد کودک ممکن است رفتار والدین را مشاهده کند یا اصلى اخلاقى را درونى کند، ولى تا ماهها یا حتى سالها بعد موقعیتى براى کاربرد آن پیدا نکند. براى مثال، کودکان خردسال با دیدن والدینشان و سایرین بسیارى از نقشهاى بزرگسالان را مىآموزند. در بازى خیالى غالبا یا مادر مىشوند یا پدر یا راننده قطار یا نقش دیگرى را بازى مىکنند. ولى نتیجه این یادگیرى تا زمانى که کودک بزرگ شود و خودش پدر و مادر شود و شغلى داشته باشد معلوم نمىشود.
انتقاد و تشویق
کودکان به گونهاى عجیب و استثنایى، نیازمند هستند! به همین خاطر است که پدر و مادر دارند و به همین خاطر است که کودکى آنها تا این اندازه به درازا مىکشد. براى کودکان و همچنین والدین، کودکى عبارت است از یک دوره یادگیرى کُند و بعضا دردناک که مملو از خطا و اشتباه است و مشخصه آن موفقیتهاى متناوب و برجسته است. تشویق و انتقاد ابزارهایى هستند که والدین براى هدایت فرزندان خود در این مسیر از آنها استفاده مىکنند. این ابزارها به فرزندان ما مىفهماند که مراقب آنها هستیم و در تمام مواقع آنها را زیر نظر داریم.
اما تشویق و انتقاد مىتوانند اثرات منفى هم داشته باشند و این دیگر بسته به آن است که ما چه سهمى را براى تشویق در نظر بگیریم و چه سهمى را به انتقاد اختصاص دهیم. ممکن است کودک از اینکه او را زیر نظر دارید احساس امنیت کند، اما در بسیارى از واقع هم به خاطر آنکه مرتبا مورد ارزیابى قرار مىگیرد ممکن است عصبانى شود و این قابل درک است.
تشویق باید خالصانه و صمیمانه باشد. برخلاف آن چه ما تصور مىکنیم کودک به راحتى مىتواند این صمیمیت و خلوص را تشخیص دهد. زیادهروى در تشویق باعث لوث شدن ارزش آن مىشود، هرگز نباید کودک را به خاطر انجام کارى که از نظر خود او بسیار کوچک و پیش پا افتاده است تشویق کرد. وقتى کودک تأیید و تحسین شما را طلب مىکند نباید این را از او دریغ کنید اما در عین حال نباید بیش از اندازه تشویقش کنید. زیرا مهمتر این است که به کودک کمک کنید تا توانایى ارزیابى خویشتن را بهبود بخشد. براى مثال، به جاى آنکه همیشه از نقاشى فرزندتان تعریف کنید از او بپرسید که نظر خود او درباره نقاشىاش چیست؟ اگر گفت که آن را دوست دارد، تشویقش کنید و اگر آن را دوست ندارد علت را از او بپرسید.
زمان تشویق
بهترین زمان استفاده از تشویق وقتى است که کودک به خاطر انجام کارى احساس رضایت خاطر دارد. در این موقع، تشویق احساس رضایت خاطر را در کودک تقویت مىکند. تشویق زمانى مؤثرتر است که کودک، نسبت به خود احساس مثبت داشته باشد. بویژه اگر این تشویق، مستقیما در مورد همان موضوعى باشد که احساس مثبت کودک از آن ناشى شده است.
مهم، انتخاب بهترین لحظه براى تشویق است. بچهها را آن قدر به تشویق متکى نکنید که حس ارزش و اعتبار شخصى خود را فراموش کنند. هنگامى که کودک احساس شکست و ناکامى مىکند خوب است به او کمک کنیم تا علت این احساس خود را درک کند. هنگامى که کودک از انجام کارى احساس خشنودى مىکند و شما هم او را به همان علت تشویق مىکنید در واقع نشان مىدهید که براى احساسات او ارزش قائل هستید و آن را درک مىکنید و این حتى در زمان داورى منفى یا انتقاد هم باعث افزایش اعتبار و ارزش شما مىگردد.
تفاوت میان تشویق و نگرش مثبت
گفتن یک حرف خوشایند به کودک به این معنى نیست که این حرف باید حتما یک تشویق باشد. لازم نیست که این حرف خوشایند، همیشه بازتاب نظر و قضاوت ما باشد. گفتن حرفهاى خوشایند به کودکان، فوائد بسیار دارد. وقتى احساس خوشایندى دارید باید این را به فرزندان خود بگویید حتى اگر احساس خوشایند شما هیچ ارتباطى با آنها نداشته باشد. در مورد موفقیتهاى خود و موفقیتهاى آنها حرفهاى خوشایند بزنید. بگذارید کودکان شما احساسات مثبت والدین خود را بفهمند.
خصلتهاى نیک
در اینجا فهرستى از ویژگىهاى پسندیده را مشاهده مىکنید که باید آنها را در فرزندان خود جست وجو کنید. وقتى آنها را یافتید به فرزندانتان گوشزد کنید به ویژه در زمانى که کمترین انتظار را براى شنیدن آن دارند.
ـ شهامت ـ صداقت ـ معنویت ـ خیرخواهى
ـ بىباکى ـ اتکا بهنفس ـ صداقت ـ رفتار مؤدبانه
ـ پاکدامنى وظیفهشناسى بىریایى ـ بىپروایى
ما حتى در مکالمات معمولى هم از اغلب این واژهها استفاده نمىکنیم و این خود باعث خاصتر شدن و اعتبار بیشتر آنها نزد بچهها مىگردد زیرا آنها با شنیدن این واژهها بلافاصله معناى آن را مىپرسند. یک راه خوب براى رسیدن به هدف مورد نظر این است که کودک را واداریم تا خودش معنى کلمه را در فرهنگ لغت پیدا کند یا با هم این کار را انجام دهیم.
وقتى کودک دست به خرابکارى مىزند انتظار ندارد که از فضایل او تعریف و تمجید کنید بلکه او فقط منتظر شنیدن انتقادات شماست و درست در همین جاست که شما باید انگشت خود را بر نقاط مثبت او بگذارید!
والدین بهتر آنهایى هستند که در رفتارهاى ناپسند فرزندان خود که به حق سزاوار تنبیه مىباشند، رگههایى از فضیلت ناب مىبینند. ممکن است لازم باشد که کودک به خاطر زیر پا گذاشتن قانون یا بر هم زدن آسایش مردم تنبیه شود اما این دلیل نمىشود که فضیلت برانگیزنده این رفتار را مورد بىاعتنایى قرار دهیم.
- اگر چه ممکن است کودک براى حمایت از دوستش دروغ گفته باشد، اما خود این وفادارى به دوست، کمتر از یک فضیلت نیست.
- اگرچه کودک خردسال شما، براى مربى مهد کودکش ماجراى دعواى شما و همسرتان را بازگوکرده و آبروى شما را برده است، این دلیل نمىشود که به خاطر صداقت و رکگویىاش امتیاز نگیرد.
- وقتى فرزند شما چیزى راجع به دزدى دوستش از فروشگاه نمىگوید، احتمالاً مهربانى و شفقت او، عامل این پنهانکارى بوده استhttp://www.ketabekoodak.com/
راهکارهای قانونی و فرهنگی در مدیریت مصرف انرژی در سازمانها و مراکز پزشکی
اصلاح ساختار نظام جامع مدیریتی اقتصادی بیمارستان
سلامت روان کودکان در بلایا طبیعی
وظایف دولت در بهبود شاخصهای سلامتی و نابرابری های اجتماعی چیست؟
دسترسی به تمامی این مطالب در سایت
مطالب پیشنهادی:
ارتباط بین فعالیت فیزیکی و کاهش بیماریها چیست؟
چالش اصلی تامین مالی در نظام سلامت چیست؟
ورزش های ضد استرس برای بهتر شدن وضعیت روانی و احساسی افراد کدامند؟
ورزش های مخصوص افراد مبتلا به بیماران قلبی و دیابت کدامند؟
ورزش های مفید برای بیماران مبتلا به آلزایمرچیست؟
دسترسی به تمامی این مطالب در سایت
در 3 یادداشت قبلی سه نوع خانواده را تشریح کردیم که شیوه تربیت کودک آنها نامطلوب بود و اینک آخرین نوع را که خانواده سالم می باشد بررسی می کنیم و شیوه تربیت کودک را در آنها توضیح می دهیم.
4 - خانواده سالم ( خانواده دمکرات)
1 - افراد خانواده سرزنده و با محبت هستند و همه رفتار و اعمال آنان با نوعی اصالت توام است.
2 - افراد خانواده به طور آشکار رنج و ناراحتی و نیز احساس همدری خود را نسبت به افراد دیگر خانواده بیان می کنند.
3 - افراد خانواده از ریسک (خطر کردن ) معقول و سنجیده نمی هراسند و می دانند که ممکن است با خطر کردن اشتباهاتی نیز داشته باشند ، ولی اشتباهات شخصی هم می تواند خود مقدمه ای برای شناخت اشکالات شخصی و بنابراین زمینه ای جهت رشد و کسب تجربه بیشتر باشد.
4 - افراد خانواده برای یکدیگر ارزش و احترام قایل اند و یکدیگر را دوست دارند و از این احساس خود شادمان هستند.
5 - روابط افراد خانواده با یکدیگر هماهنگ و روان است و با آهنگی پرمایه و روشن با یکدیگر سخن می گویند.
6 - زمانی که در خانواده سکوت برقرار است ، سکوتی است آرامبخش و نه سکوت مبتنی بر ترس یا احتیاط.
7 - وقتی در خانواده سرو صدا هست ، صدای فعالیتی پر معنی است و نه غرشی رعد آسا و برای خفه کردن صدای دیگران.
8 - هریک از اعضاء خانواده می دانند حق آن را خواهند داشت که حرف خود را به گوش دیگران برسانند و در این زمینه نیازی به سکوت و تحمل فشار حاصل از آن نمی باشد.
9 - اگر یکی از اعضای خانواده هنوز فرصتی برای صحبت کردن پیدا نکرده است ، به دلیل تنگی وقت بوده است و نه کمی محبت ، کم توجهی یا بی ملاحظه بودن اعضای دیگر خانواده .
10 - اعضای خانواده به راحتی یکدیگر را نوازش می کنند و در آغوش گرفتن فرزندان توسط پدر و مادر امری است عادی و توام با تجربه عشق و محبت خانوادگی.
11 - افراد خانواده صادقانه با هم صحبت می کنند ، با علاقه به سخنان یکدیگر گوش می دهند ، با یکدیگر رو راست و صادق هستند و به راحتی علاقه خود را به یکدیگر نشان می دهند.
12 - افراد خانواده به راحتی و آزادنه با یکدیگر درد دل می کنند و این حق را دارند که درباره هر موضوعی ( مثل ناکامیها ، ترسها ، صدمه هایی که دیده اند ، خشم خود ، انتقاد از دیگری ، خوشیها یا کامیابیها ) ، با یکدیگر سخن بگویند.
13 - افراد خانواده برای کارهای خود برنامه ریزی می کنند و در این راه اگر مشکلی با مزاحم اجرای برنامه های از قبل تعیین شده آنان شود ، به سادگی خود را با آن تطبیق می دهند و در نتیجه قادر هستند بدون تجربه احساس ترس یا واهمه ، بیشتر مشکلات زندگی خود را حل و فصل کنند.
14 - در خانواده ، زندگی آدمی و احساسات بشری، بیش از هر عامل دیگری مورد توجه و احترام است.
15 - در خانواده ، پدر و مادر خود را مدیر یا رهبر خانواده می دانند و نه رئیس یا ارباب خانواده و نیز می دانند که در موقعیت های مختلف چگونه به فرزندان خود بیاموزند تا به مرحله یک انسان واقعی بودن نزدیک شوند.
16 - اعضای خانواده در مورد اشتباهات خود ( در قضاوت ، رفتار ، بروز هیجانها و ... ) به همان سهولتی با یکدیگر سخن می گویند که در مورد اعمال ، کردار و گفتار صحیح خود اظهار نظر می کنند.
17 - رفتار اولیای خانواده با آنچه به فرزندان خود می گویند - یا توصیه می کنند - مطابقت کامل دارد و در این راه از خود صداقت بسیار نشان می دهند.
18 - پدر و مادر خانواده مانند هر مدیر یا رهبر موفق ، نسبت به زمان حساس هستند و مترصد آن می باشند تا از هر فرصت مناسب برای سخن گفتن و تعامل با فرزندان خود ، استفاده کنند.
19 - اگر یکی از افراد خانواده مرتکب اشتباهی شد و نادانسته خسارتی ایجاد نمود ، پدر و مادر و بزرگترها در کنار او قرار می گیرند تا از او حمایت کنند . این رفتار باعث خواهد شد تا فرزند بی دقت ، بر احساس ترس یا گناه خود فایق آید و از فرصت آموزشی که پدر و مادر برای او فراهم کرده اند ، بیشترین بهره را بگیرد.
20 - اولیاء خانواده می دانند که فرزندانشان عمدا بدی نمی کنند. به همین دلیل ، اگر متوجه شوند که فرزند آنان در زمینه ای خرابکاری کرده است به این نتیجه می رسند که یا سوء تفاهمی در کار بوده است و یا احساس ارزش فردی و احترام به خویشتن ، در فرزند آنان کاهش پیدا کرده است و باید برای این مشکل راه حلی را پیدا کرد.
21 - اولیا خانواده می دانند هنگامی فرزند آنان برای یادگیری آمادگی بیشتری خواهد داشت که خود را با ارزش بداند و احساس کند که دیگران نیز برای او ارزش قایل هستند.
22 - اولیاء خانواده می دانند که هر چند با شرمنده ساختن کودک و تنبیه بدنی فرزندان می توان رفتار آنان را تغییر داد ، اما این آگاهی را نیز دارند که آثار این تنبیه ها بر ذهن آنان باقی می ماند و به سادگی و به سرعت قابل ترمیم نمی باشد.
23 - وقتی یکی از فرزندان خانواده عملی را انجام می دهد که برای تصحیح عمل یا کار او الزامی به نظر می آید ، پدر و مادر آموزش فرزند خود را با گوش دادن - حس کردن - فهمیدن - و در نظر گرفتن زمان و دوره خاص رشد او ، آغاز می کنند.
24 - پدر و مادر خانواده می دانند که در زندگی هر شخص مشکلاتی پیش خواهد آمد و اجتناب از همه مشکلات زندگی امکان ناپذیر می باشد . بنابراین گوش به زنگ آن هستند که برای هر مشکل تازه ، راه حلی پیدا کنند و به فرزندان خود نیز می آموزند تا چگونه در حل مشکلات از خلاقیت و نو آوری بهره بگیرند.
25 - اولیای خانواده می دانند که تغییر و تحول از ویژگیهای زندگی است ، بنابراین ، می پذیرند که فرزندان آنان به سرعت مراحل مختلف رشد را طی می کنند و هیچگاه نباید سد راه رشد و تغییر فرزندان خود شوند.
خلاصه :
گفته می شود که از هر صد خانواده تنها در صد اندکی ( سه یا چهار خانواده ) می دانند که چه باید کرد و به مرحله سلامت و بالندگی قابل توجه رسیده اند. محصول خانواده های پریشان یا آشفته فرزندان بیمار ، نومید ، افسرده ، بزهکار و ضد اجتماعی ، معتاد و .... است و اکثریت افراد مبتلا به بیماری های روانی و اختلالات رفتاری ، الکلیک ، معتاد ، فقیر ، از خود بیگانه ، جانی و ... در خانواده های پریشان رشد پیدا کرده اند.
می توان ویژگیهای مهم خانواده های پریشان و خانواده سالم را چنین خلاصه کرد.
خانواده آشفته :
1 - در خانواده ارزش و احترامی که هر فرد برای خود قائل است در حد پائین می باشد.
2 - ارتباطها غیر مستقیم ، مبهم و کاملا نادرست است.
3 - قواعد و مقررات خانواده ، خشک ، نامردمی ، ناسازگار و همیشگی است.
4 - پیوند و رابطه با جامعه بسته ، مایوس کننده و یاس آور است و براساس ترس انجام می گیرد.
خانواده سالم یا بالنده
1 - سطح ارزش و احترامی که هر فرد برای خود قایل است ، در حد معقول و منطقی می باشد.
2 - ارتباطها مستقیم ، واضح ، صریح و مبتنی بر درستکاری است.
3 - قواعد قابل انعطاف ، انسانی ، منطقی دستخوش تغییر است.
4 - پیوند با جامعه باز ، سالم و امید بخش می باشد.
امیدوارم خانواده سالمی را داشته باشید . (یا - و )خانواده سالمی را در آینده تشکیل دهید
مطالب پیشنهادی:
فست فود زیر ذره بین کارشناسان حوزه سلامت
ویژگی های ظروف آشپزی و اثر آن در پخت غذا
ظروف یک بار مصرف ومشکلات آن بر سلامت
کنترل آلاینده ها از طریق فن اوری نانو تکنولوژی
دسترسی به تمامی این مطالب در سایت
در دو یادداشت قبلی تربیت کودک در خانواده های سخت گیر و آسانگیر را شرح دادیم و در این یادداشت به بررسی تربیت کود ک در خانواده های آشفته و پریشان می پردازیم.
ج ) خانواده گسسته (خانواده پریشان )
1 - در این خانواده ها بعلت اختلاف بین والدین ، معمولا به صورت قهر و آشتی به سر می برند که تاثیر منفی روی کودکان می گذارد.
2 - گاهی کودک به عنوان قاضی در نظر گرفته می شود و گاهی قربانی یکی از طرفین می گردد.
3 - کودک علاوه بر اینکه نیازهای روانی و جسمانیش ارضاء نمی گردد ، بتدریج الگوهای پرخاشگری را می آموزد . ( کودکانی که بدون مقدمه بچه های دیگر را می زند)
4 - میزان ارزش و احترامی که هر یک از افراد خانواده برای خود قائل هستند ، ناچیز است.
5 - چهره افراد خانواده غالبا عبوس و افراد خانواده معمولا غمگین ، گرفته ، افسرده و بی احساس به نظر می آیند.
6 - گوش افراد خانواده برای شنیدن خواسته های یکدیگر سنگین است و صدای آنان یا بلند و خشن و گوشخراش است و یا به اندازه ای آرام و نجوا مانند است که به سختی قابل شنیدن می باشد.
7 - نشانه دوستی و صمیمت در بین افراد خانواده کم است و در مواردی حتی از وجود یکدیگر نیز بی اطلاع هستند.
8 - شوخی های افراد خانواده با یکدیگر در بیشتر اوقات گزنده ، بیرحمانه و مبتنی بر قساوت قلب است.
9 - بزرگترهای خانواده تا آن میزان سرگرم امر و نهی کردن و دستور دادن به کوچکتر ها هستند که برای مثال پدرو مادر هرگز نمی فهمند فرزندان آنان دارای چه ویژگیهای شخصیتی هستند .
10 - فرزندان خانواده کمتر از وجود پدر و مادر خود به عنوان دو انسان بالغ ، فهمیده ، باشعور ، اصیل و دوست داشتنی ، بهره مند می شوند.
11 - پدر و مادر برای احترازو دوری از یکدیگر ، آن چنان خود را مشغول کارهای خارج از محیط خانواده می کنند که گویی تنها وظیفه آنان کار کردن و تامین مایحتاج زندگی است.
12 - افراد خانواده ، احساس تنهایی و بی یاور بودن می کنند و به این باور می رسند که بیچاره و نگون بخت هستند و در واقع نوعی درماندگی آموخته شده را تجربه می کنند.
13 - افراد خانواده غالبا تکانشی عمل می کنند ، عصبی هستند ، احساس گناه و تقصیر می کنند یا بر عکس ، احساس می کنند مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند و برای جبران این احساس گاه با یکدیگر رفتاری بسیار خشونت آمیز و غیر انسانی نشان می دهند.
14 - افراد خانواده برای کنترل امورغیر ممکن ، تلاش فراوان می کنند و هرگز متوجه نمی شوند که انجام بعضی از خواسته های آنان به وسیله طرف مقابل ، غیر ممکن است.
15 - افراد خانواده گاه گرفتار مشکل کمال طلبی می شوند و در این راه ، هم خود متحمل فشارهای روانی زیاد می شوند و هم بر افراد دیگر خانواده فشارهای فزاینده ای را می آورند.
16 - افراد خانواده حالت اصطلاحا نهایت نگری دارند. و در نظر آنان همه پدیده های عالم در دو حد یک طیف هستند و هر پدیده ، شی ، صفت ، مفهوم یا سفید است یا سیاه - یا خوب است یا بد - یا زیان آور است یا سودمند - یا دوست داشتنی است یا غیر دوست داشتنی - لذا هیچ حد واسطی را در نظر نمی گیرند.
17 - وابستگی افراد خانواده با یکدیگر نا سالم است و در این موارد یا نسبت به احساسات ، خواسته ها و نیازهای خود بی توجه هستند یا خود را مرکز و محور عالم به حساب می آورند و خود خواهی آنان در همه رفتارهایشان تجلی پیدا می کند.
18 - افراد خانواده نسبت به هر موضوع یا پدیده ای تعصب بی مورد و شدید نشان می دهند و این ویژگی باعث می شود از استدلال ، منطق ، و عقل سلیم فاصله بسیار داشته باشند.
19 - افراد خانواده و خاصه فرزندان این خانواده ها با یکدیگر به رقابت ناسالم می پردازند و موفقیت یکی از آنان در زمینه خاصی ( مثل موفقیت شغلی ، خرید یک ماشین ، خرید یک لباس و ... ) موجب رنجش ، نگرانی ، اضطراب و حسادت شدید فرد یا افراد دیگر خانواده می شود.
20 - افراد خانواده مسائل و مشکلات خود را انکار می کنند و به همین دلیل نیز مشکلات آنان هرگز حل نمی شود و این مشکلات در همه ابعاد رفتاری آنان تجلی پیدا می کند.
21 - افراد خانواده در مورد خود و دیگران به داوریها و قضاوت های نادرست می پردازند و یکی از اعتیاد های مضر و در عین حال لذت بخش آنان ، غیبت و بدگوئی از دیگران است.
22 - دروغگویی در بین اعضای خانواده شایع است و هر یک از افراد خانواده یاد گرفته اند که برای اجتناب از درگیری و مشاجره های پایان ناپذیر بعدی ، به افراد دیگر دروغ بگویند.
23 - به سادگی افراد خانواده به یکدیگر فحش می دهند ، همچنین خشونت های جسمی نیز رایج است. و نگرش هر یک از افراد خانواده بر این استوار است که طرف مقابل آنان فردی خود رای ، نفهم ، خود خواه و ... است و بهترین راه برای به زانو در آوردن او کتک زدن و تحقیر اوست.
24 - نگرشهای افراد خانواده در زمینه های مختلف ، تحریف شده است و باورداشتهایی نظیر - به زن نمی توان اعتماد کرد - همه آدمها بد هستند - هر فرد باید فقط به فکر خودش باشد و ... به سادگی تبلیغ می شود.
25 - فرزندان خانواده میل شدیدی را برای مورد تایید قرار گرفتن به وسیله اولیای خود نشان می دهند و با از دست دادن هویت خود و نیز بر خلاف میل و خواسته خویش ، به خواسته های هر چند نادرست پدر و مادر یا بزرگترها تن در می دهند.
26 - احساس عدم رضایت از خود یا حالت از خود راضی بودن افراطی در بین افراد خانواده شایع است و آثار این نوع احساس در همه ابعاد رفتاری آنان مشاهده می شود.
27 - احساس تنهایی و بی یار و یاور بودن در بین اعضای خانواده شایع است و در این راه به بن بست روانی یا غم و اندوه و مزمن و افسردگی می رسند.
۲۸ - افراد خانواده از اضطراب دائمی و احساس سردرگمی در رنج هستند و به همین دلیل ، اختلالات شناختی ، هیجانی و نیز اختلالات رفتاری در بین این خانواده ها شایع است.
ادامه دارد.....
مطالب پیشنهادی:
فست فود زیر ذره بین کارشناسان حوزه سلامت
ویژگی های ظروف آشپزی و اثر آن در پخت غذا
ظروف یک بار مصرف ومشکلات آن بر سلامت
کنترل آلاینده ها از طریق فن اوری نانو تکنولوژی
دسترسی به تمامی این مطالب در سایت
به طور خلاصه از نظر نحوه تربیت کود ک و بطور کلی نحوه اداره سیستم خانواده می توان 4 نوع خانواده را :مشخص کنیم که عبارتند از
الف - خانواده خشک و سخت گیر ( والدین سخت گیر و مستبد )
ب - خانواده سهل گیر و آسان گیر
ج - خانواده گسسته ( خانواده پریشان )
د - خانواده دمکرات ( خانواده سالم )
به علت مهم و مبسوط بودن این مبحث ، هر یک از این 4 دسته خانواده را در یادداشتی جداگانه شرح خواهیم داد.
و اما اینک دسته اول :
الف - خانواده خشک و سخت گیر:
1 - پدر و مادر ها با بچه ها همان طور رفتار می کنند که والدین خودشان رفتار کرده اند.
2 - تصمیم گیری با یکی از والدین ( خصوصا پدر ) انجام می گیرد. معمولا پدر خانواده حاکم بر رفتار و اعمال فرزندان است و هیچ یک از اعضای خانواده اجازه اظهار نظر ندارند.
3 - والدین چنان رفتار می کنند که فرزندان می آموزند حق هیچ گونه ابراز عقیده ای را - حتی در مواردی که می تواند مانع از بروز بعضی مشکلات برای خانواده گردد - ندارند.
4 - اگر فرزندان از فرمان والدین اطاعت نکنند ، والدین آنان ناراحت ، خشمگین و آزرده خاطر می شوند.
5 - فرزندان جرات سئوال کردن در مورد انجام دادن یا انجام ندادن کارها را ، از والدین خود ندارند.
6 - والدین بر رفتا و کارهای فرزندان خود کنترل شدید دارند و همه تصمیمات را شخصا اتخاذ می کنند.
7 - والدین دلیلی را - برای دستوراتی که صادر می کنند - برای فرزندان خود ارائه نمی دهند و از آنان می خواهند بدون چون و چرا از این دستورات اطاعت کنند.
8 - نسبت به رعایت نظم و انضباط ، ارزشی افراطی قایل هستند و والدین توانایی تحمل هیچ گونه بی نظمی را از طرف فرزندان خود ندارند.
9 - به سخنان کودکان خود گوش نمی دهند و اگر هم سخنی را بشنوند برای آن است که با آن مخالفتی را نشان دهند.
10 - در مواردی که فرزندان خود را نصیحت یا آنان را از انجام دادن کاری منع می کنند ، دلیل خاصی را ارائه نمی دهند.
11 - برای تصمیات فرزندان خود ، حتی اگر این تصمیمات معقول و مستند باشد ، احترام قائل نیستند.
13 - معتقدند که چون سن ، تجربه و دانش آنان بیشتر از فرزندانشان است ، بنابراین ، حق دخالت در همه امور و حتی در خصوصی ترین کارهای فرزندان خود را دارند.
14 - برخورد آنان با فرزندان خود احترام آمیز نیست و حتی از تحقیر فرزندان خود در حضور دیرگان نیز ابایی ندارند.
15 - غالبا نیازهای عاطفی کودکان ارضاء نمی شود.
16 - ممکن است که والد ضعیف در چنین خانواده ای با کودکان ائتلاف کند در چنین حالتی ارزش هر دو والد نزد کودک شکسته می شود . اگر بنا باشد یکی از والدین به عنوان منبع قدرت خانواده آسیب ببیند می توان تصور کرد والد دیگر نیز ارزش پیشین خود را نخواهد داشت.
17- چنین کودکانی احتمالا جذب گروه های بیرون شده و با عزت نفس پائین که دارند دچار بزهکاری می شوند.
18 - بسیاری از این والدین ممکن است به خاطر کمال گرایی که دارند ، کودکان را تحت فشار قرار دهند و از آنها بالاترین انتظارات را داشته و پیوسته به شکل نوین بر آنها سخت گیری کرده و برنامه های سخت گیرانه برایشان تدارک ببیند.
19 - احتمال دروغ گویی و ریا کاری در کودکان چنین خانواده هایی به علت ترس از تنبیه و سرزنش افزایش می یابد.
20 - چنین کودکانی به علت اینکه مرتبا علایقشان سرکوب شده و موجب تحقیر قرار گرفته اند و همچنین دیگران برای اموراتشان تصمیم گرفته اند ، از خلاقیت کمی برخوردارند . اگر چه ممکن است به علت سخت گیری والدین از نظر آموزش بعضی از مهارتها ، پیشرفتی کرده باشند.
21 - اضطراب ، افسردگی ، همچنین وسواس و کمال گرایی ، نا امیدی و بسیاری از مشکلات روانی ممکن است دامنگیر کودکان خانواده های سخت گیر گردد.
22 - غالبا والدین سخت گیر ، خود را منطقی نیز تصور می کنند. و برای هر کارشان دلیل تراشی می کنند. ولی غیر مستقیم به خاطر سختی گیری آنهاست که کودکان فرمانشان را اجرا می کنند نه منطقشان.
ادامه دارد ....
مطالب پیشنهادی:
ورزش چه اثری برکاهش
بیماری های قلبی و بیماریهای استخوانی دارد؟
چطور میزان فعالیت فیزیکی خود را ارتقاء دهیم؟
چه ورزش هایی سلامت کودکان را تامین می کند؟
چگونه عملکرد فیزیولوژیکی و روانی میانسالان افزایش می یابد؟
تکنیک های توان بخشی ورزشی در بیماران مبتلا به آسم کدامند؟
دسترسی به تمامی این مطالب در سایت
دسترسی به مطالب علمی در سایت
آثار جانبی تشعشع لامپ های کم مصرف بر چشم و پوست چیست؟
ابزارهای مورد نیاز بیمه سلامت چیست؟
خطرظروف یک بار
مصرف ومشکلات آن بر سلامتی
نانو تکنولوژی در پزشکی وسلامت عمومی چه نقشی دارد؟
بیمه های مکمل بر قشرهای آسیب پذیر چه تاثیری دارد؟
شنهای روان یا غبار غلیظ بر سلامت انسان چه تاثیری دارد؟دسترسی به مطالب علمی در سایت
آثار جانبی تشعشع لامپ های کم مصرف بر چشم و پوست چیست؟
ابزارهای مورد نیاز بیمه سلامت چیست؟
خطرظروف یک بار
مصرف ومشکلات آن بر سلامتی
نانو تکنولوژی در پزشکی وسلامت عمومی چه نقشی دارد؟
بیمه های مکمل بر قشرهای آسیب پذیر چه تاثیری دارد؟
شنهای روان یا غبار غلیظ بر سلامت انسان چه تاثیری دارد؟بهترین هدایا برای کودکی که کمتر ما را می بیند
هدیه اول: شام، یک رویداد خانوادگی: زمان شام، تنها زمانی است که تمام افراد خانواده دور هم جمع می شوند و حس ارتباط و پیوند واقعی در بین آن ها به وجود می آید که مسلما بدون آن، کودکان احساس انزوا و تنهایی می کنند. برای دست یافتن به نتیجه بهتر، هنگام صرف شام تلویزیون را خاموش کنید و تا همه سر سفره حاضر نشده اند، غذا را شروع نکنید. اگر فرزند نوجوانی دارید که مشغول صحبت با تلفن است و شما بدون حضور او شام تان را صرف کنید، در واقع نشان دادهاید که وی ارزش منتظر شدن را نداشته است. به همین ترتیب همه باید صبر کنند تا آخرین عضو خانواده نیز غذا را تمام کند زیرا شام یک رویداد خانوادگی است. اگر راهی برای شام خوردن دسته جمعی وجود نداشته باشد، یک وعده غذای بیرون در روزهای تعطیل راه حل خوبی است.
هدیه دوم: کتاب خواندن برای کودکان یا همراه آنان: همراهی با کودک در مطالعه کتاب، علاقه شدیدی در او به وجود می آورد. کودکان عموما در طول تعطیلات تابستانی، فرصت های یادگیری را از دست می دهند اما والدین می توانند به راحتی از این بطالت وقت جلوگیری نمایند. مثلاً می توانند هر شب برای کودکان خود کتاب بخوانند و حتی بعد از آن که کودک توانایی خواندن را کسب کرد، این کار را ادامه دهند. یکی از متخصصان روانشناسی معتقد است«برای کودکان برنامه کتابخوانی در نظر بگیرید که طبق آن هر هفته یک کتاب برای آن ها بخوانید یا آنان را به کتابخانه ببرید. هم چنین می توانید در انتخاب موضوع مورد علاقه به کودک کمک کنید و در پایان هفته در مورد کتابی که مطالعه نموده، به بحث و گفتگو بپردازید.»
هدیه سوم: تماشای جمعی تلویزیون: تماشای تلویزیون به همراه سایر اعضای خانواده می تواند راه را به منظور بحث و گفتگو در مورد موضوعات پیچیده و دشوار اما مهم با کودکان هموار سازد. برنامه هایی را انتخاب کنید که امکان تماشای آن ها به همراه کودک وجود داشته باشد که البته این انتخاب به سن کودک بستگی دارد. هنگامی که برنامهای را نامناسب تشخیص می دهید، می توانید بحثی را با کودک آغاز کنید و از او بپرسید در مورد آن چه که در تلویزیون دیده است، چه نظری دارد. مادری می گفت که نگاه کردن به برنامه های تلویزیونی حتی آن ها که مورد علاقه او نیستند، روش مناسبی برای انتقال ارزش ها به کودک می باشد.
هدیه چهارم: گوش کردن به اظهارنظرهای کودکان: گوش کردن به صحبت های کودکان به عمیق ترین شکل ممکن چنین می رساند که به آن چه می گویند ارزش قائل هستید و به آنان علاقه مندید. تحقیقات اخیر نشان می دهد که نخستین راه برای جلوگیری از بروز رفتارهای پرخطر در سنین نوجوانی، ایجاد نوعی رابطه است، به طوری که نوجوان احساس می کند که می تواند به راحتی با شما صحبت کند. اگر همه مشکلات کودکان برای آنان حل شود، هرگز نخواهند آموخت که مستقل فکر کنند و برای خود تصمیم بگیرند. بهترین روش برای تضمین ارتباط و اتحاد خانوادگی، تنظیم برنامهای است که بر اساس آن هر هفته یک نشست خانوادگی تشکیل شود. به عنوان مثال تبادل نظر در مورد مقررات موجود در خانواده و تصمیمگیری در زمینه فعالیت های هفته آتی و نیز گفتگو در مورد تعیین جایی برای رفتن به تعطیلات، می توانند موارد خوبی برای نشست خانوادگی باشند.
هدیه پنجم: رعایت انضباط: همه بچه ها تصور می کنند که می خواهند مسئول باشند و قدرت داشته باشند، اما در اعماق وجودشان واقعا نمیخواهند. کودکی که به اندازه کافی با مقررات انضباطی مواجه نیست، قلبا نگران است که اگر همه کارها را خراب کند، چه کسی جوابگو خواهد بود. کارشناسان می گویند بسیاری از والدین ناآگاهانه و بیش از حد، سهل انگار و آسان گیر هستند. آن ها لازم است بدانند که گاهی«نه» گفتن به بچهها نه تنها صحیح است، بلکه برای رشد سالم آن ها ضرورت دارد. برخی والدین در مقابل رفتارهای نامطلوب کودکان متوسل به تنبیه بدنی می شوند، بسیاری از کارشناسان بر این عقیدهاند که این روش، بالاخص در درازمدت نمی تواند مفید واقع شود. وقتی ما از راه تنبیه بدنی وارد عمل می شویم، به کودکان یاد می دهیم که خشونت تنها راه حل مشکلات است. کودکانی که تنبیه بدنی می شوند، در مدرسه بچه های دیگر را کتک می زنند و در آینده نیز همسران شان را آزار می دهند.
هدیه ششم: مهر ورزیدن: پدر و مادر خوبی بودن، مستلزم فراهم کردن سخاوتمندانه و بی دریغ هدایای عشق و محبت، توجه، انرژی و منابع برای کودک، طی مدت زمان طولانی است. بچه ها تا حد زیادی با دلبستگی عاطفی رشد پیدا می کنند که اغلب هدیه یک پدر یا یک مادر است، نیروی سحرآمیزی است که اساس عشق به خود را تشکیل می دهد. زمانی که بچهها بیاموزند خود را دوست بدارند، احساس عاطفه و علاقه عمیقی را نسبت به دیگران پرورش می دهند.
هدیه هفتم: دیدگاه مثبت و خوشبینانه به جهان: اگر همواره تصویری که از جهان ترسیم می کنید، مکانی بی روح و بی رحم باشد، فرزندان تان کم کم دید مثبت و طبیعی خود را نسبت به زندگی از دست می دهند. لازم است بچه ها احساس خوبی نسبت به جهان داشته باشند تا بتوانند به آینده خود امیدوار باشند. به کودکان کمک کنید تا درک کنند با وجود خطرات زیاد، زندگی یک تجربه تلخ نیست. البته اگر نگران آلوده شدن کودک به مواد مخدر یا فسادهای اخلاقی هستید، می توانید از او بخواهید که با طرح نگرانی هایش به آرامش دست یابد.
هدیه هشتم: به کودکان کمک کردن به دیگران را بیاموزید: انجام کارهای داوطلبانه، حس همدلی را در کودک ایجاد می کند و او را فردی مسئول بار می آورد. کودکانی که حس همدلی در آن ها قویتر است، در مدرسه بهتر عمل می کنند، روابط سالمتری را برقرار می نمایند و بیشتر از دیگران پایبند اصول اخلاقی خواهند بود. این که فقط در باره کمک به دیگران صحبت کنید، کافی نیست. مانند بسیاری دیگر از جنبه های تربیتی، شما باید خودتان الگوی این رفتار باشید. به عنوان مثال کار کردن در کنار هم در محلی که برای فقرا غذا تهیه می شود، به کودک درس های ارزشمندی خواهد داد. اما شیوه های دیگر نیکوکاری را که کمتر حالت تشریفاتی دارند نباید از یاد برد. کارهایی نظیر کمک به پیرزن همسایه در انجام کارهایش، می تواند نمونهای از این نوع شیوه ها باشد.
هدیه نهم: کودکان و نوجوانان خود را در آغوش بگیرید و نوازش کنید: تحقیقات جدید نشان می دهند که نوازش و در آغوش گرفتن بچه ها، مغز را تحریک می کند و موجب آزاد شدن هورمون های اساسی رشد می شود. در دوران آغازین زندگی، لمس و تماس، مادهای حیاتی برای بچه هاست. دریافت تماس های عاطفی و محبتآمیز از والدین و دیگران به اندازه دریافت ویتامین و انرژی اهمیت دارد. در صورت دریافت نشدن آن، مغز بچه به درستی رشد نخواهد کرد. بنابراین از زمان تولد به کودک خود توجه بسیار مبذول دارید. وقتی نوزادی به هنگام گریه کردن با واکنش سریع و محبتآمیزی روبهرو می شود، یاد می گیرد که کمتر گریه کند و شب ها بهتر بخوابد. از ساعت زنگ دار صرفنظر کنید و به جای آن، فرزند خود را با نوازش مختصر بیدار کنید. فقط دو دقیقه طول می کشد و روش خوبی برای شروع روز است. به خاطر داشته باشید که هر روز، روز جدیدی در تربیت و کار پرورشی است. بنابراین هر کاری را که سال قبل یا دیروز انجام ندادهاید، می توانید از امروز شروع کنید.
دسترسی به مطالب علمی در سایت
بیست و چند سال از آن روزها می گذرد. ما دو نفر بودیم. من و مجید. دو تا پسربچه که همه چیز و همه جا را به هم می ریختیم و از دیوار راست بالا می رفتیم. کل خانه از دست ما عاصی بودند... یک روز سرظهر من و مجید در حیاط بازی می کردیم. چند بار گفتند ساکت باشید ولی ما ساکت نشدیم. چند دقیقه ای گذشت. پدرم از پله ها پایین آمد. صدای مان کرد. بعد با دست ته زیرزمین را نشان مان داد و گفت: «آن جا را می بینید؟» تاریک بود. چیزی دیده نمی شد. بیشتر دقت کردیم. کمی خرت و پرت کهنه را می شد دید. پدرم گفت: «آن جا یک پیرزن یک دست خوابیده که اگر شما از خواب بیدارش کنید، هردوی شما را می دزدد.» ما بچه بودیم. باورمان شد. ترسیدیم. من تا مدت ها می ترسیدم تنها به حیاط بروم. بیست و چند سال از آن روزها می گذرد. ما بزرگ شدیم. مجید ازدواج کرد. او الان یک پسر ۲ ساله دارد ولی هنوز از زیرزمین خانه ما می ترسد. راستی چرا ما بچه هایمان را می ترسانیم؟!
ترساندن بچه ها از لولو، بچه دزد، پلیس، پزشک و... بین والدین، کار رایجی است. برای این که بچه ها را مجبور کنند که از دستورات شان اطاعت کنند یا بتوانند روی برخی از بدرفتاری های آنان کنترلی به دست بیاورند به این روش ها متوسل می شوند. برخی از والدین چون به روش های درست کنترل رفتاری کودکان واقف نیستند، تصور می کنند که نمی توانند از روش های معمول و رایج رفتار کودک را کنترل نمایند. بنابراین متوسل به روش های دیگری مانند ترساندن می شوند. جالب این که این ترس از چیز یا کسی خارج از خانواده است. چون برخی خانواده ها فکر می کنند که خود از پس رفتارهای کودک شان برنمی آیند. برای همین، او را از افراد دیگر بیم می دهند. در بسیاری از خانواده ها دیده می شود که والدین به کودک می گویند«مربی مهد» با دوربین رفتار تو را در خانه کنترل می کند و کارهای بد تو را می بیند. این کار یعنی والدین خود قدرتی برای کنترل رفتارهای کودک ندارند و به این دلیل به یک قدرت خارجی متوسل می شوند. بیشتر این روش ها از نظر روان شناختی برای کودک مضر هستند و از نظر روانی به او آسیب وارد می کنند. ما با این کار کودک را دچار نوعی هراس و اضطراب می کنیم که این هراس و اضطراب در نهایت به نفع کودک نخواهد بود. در عین حال والدین این نکته را در نظر نمی گیرند که اگر بعد از مدتی آن قدرت هم در نظر کودک کوچک شد، برای کنترل رفتارهای او چه باید بکنند! نمونه های بسیاری از این نوع رفتار در اطراف ما دیده می شود. گاهی والدین کودک را با ترساندن از یک موجود خیالی به کاری وادار یا از انجام کاری منع می کنند. نمونه دیگری نیز از این ایجاد هراس در کودک در خانواده ها وجود دارد که او را از ابتلا به بیماری ها و دردها می ترسانند. مثلا به او می گویند که اگر فلان کار بد را انجام بدهد، او را می برند دکتر تا به او آمپول بزند.
صحبت من به این معنی نیست که کودک را در مقابل بیماری ها آگاه نکنیم. این که والدین کودک خود را که بیش از حد بستنی می خورد از گلودرد و عواقب آن آگاه کنند یا این که عوارض عدم شستشوی دست را به او تذکر دهند خوب است ولی نباید در این مورد بیش از حد بزرگنمایی شود. برخی خانواده ها کودک را به دلایل مختلف از پزشک و آمپول می ترسانند. این عمل شاید در آن مقطع بتواند تا حدودی رفتار کودک را کنترل کند ولی در آینده اگر این کودک به هر دلیلی نیاز به مراجعه به پزشک داشته باشد، از این کار دچار هراس و وحشت می شود و از این کار سرباز می زند. کودکی که پیش تر از آمپول و دکتر ترسیده، گمان می کند مراجعه به پزشک، تزریق آمپول یا مصرف دارو یک نوع تنبیه است. حتی در مورد خدا نیز باید توجه داشت که کودک در این سن بیشتر نیاز دارد با لطف و مهربانی خدا آشنا شود. در بسیاری از موارد خانواده ها کودک را از خشم و غضب خداوند می ترسانند و ذهن کودک را به نوعی با قهر خداوند شکل می دهند تا با مهر او. کودک در این سن خدا را بیشتر به عنوان یک پناه می خواهد و رفتار ناآگاهانه ما ممکن است شکل گیری این حس را نیز در کودک مختل کند. والدین نباید در این موارد به نتیجه های مقطعی و کنترل رفتار کودک در آن موقعیت استناد کنند. در واقع ممکن است در شرایطی استفاده از این ابزار بتواند برای مدتی رفتار و کارهای کودک را تحت کنترل درآورد ولی در نهایت بدرفتاری ها را در کودک افزایش خواهد داد. این شیوه ها ترس و اضطراب را در کودک افزایش می دهند و چسبندگی او را به والدین بیشتر می کنند و کودک مشکلات رفتاری جدیدی را بروز خواهد داد. این نوع برخورد علاوه بر این که عدم قدرت والدین در تربیت کودک را به او نشان می دهد او را همواره در معرض ترس از کنترل شدن توسط پلیس و معلم و... قرار می دهند و تازه این عوارض پیش از آن است که کودک بداند والدین در این مورد به او دروغ گفته اند. برای تنبیه کودک باید توجه داشت که در او ایجاد ترس و اضطراب نکنند. تنبیه باید متناسب با رفتار کودک در نظر گرفته شود و نباید تنبیه های فیزیکی و کلامی را در این مورد به کار برد.
ایجاد ترس و دلهره در کودک یکی از انواع کودک آزاری به شمار می آید. شاید پدر و و مادر واقعا قصد آزار کودک را نداشته باشند ولی با ناآگاهی از روش هایی استفاده کرده اند که کودک آزاری محسوب می شده است. ایجاد ترس در کودک تنها در مقطع کوتاهی می تواند روی کودک اثر گذارد اما بعد از آن تاثیر خود را از دست می دهد. این نوع دلهره و اضطراب در کودکان موجب می شود که آن ها در حوزه های دیگر بدرفتاری بیشتری از خود نشان دهند. وقتی ترس و اضطراب در کودک زیادتر شود مشکلات او نیز بیشتر می شود. وقتی کودکی با دوست خود دعوا می کند و پدر و مادر برای بهبود رفتار به او می گویند: «اگر این کار را بکنی شب آقا دزده تو رو می بره.» در واقع یک مشکل دیگر هم به مشکلات او اضافه کرده اند. حالا این کودک این مشکل را نیز پیدا می کند که دیگر نمی تواند شب ها تنها در اتاقش بخوابد. او مدام به یک دزد فکر می کند که شب می آید تا او را ببرد. وقتی ما ترس و اضطراب در کودک ایجاد می کنیم ممکن است این اضطراب در او حل نشود و در او ادامه داشته باشد. البته تاثیر ترس در کودک به آستانه آسیب پذیری، سرشت و ذات کودک هم بستگی دارد. کودکی که زمینه های ترس در او وجود دارد اگر با تقویب محیط نیز روبه رو شود دچار آسیب پذیری بیشتری نسبت به کودکان دیگر خواهد بود که عوارض آن ممکن است تا مدت ها در او باقی بماند.
دسترسی به مطالب علمی در سایت
والدین زیادی هستند که این مشکل را با بچه های خود دارند و همواره دنبال راه حلی هستند که بتوانند آن ها را از پای کامپیوتر بلند کنند. وقتی شما والدین با این مشکل مواجه می شوید شروع به سرزنش یکدیگر می کنید و یا خود را مواخذه می کنید که ای کاش کامپیوتر نمی خریدید! حق دارید که نگران بچه ها باشید چون نشستن طولانی مدت جلوی کامپیوتر موجب می شود آن ها آموزش های مهمی را که لازم است در سنین خاص دریافت کنند از دست بدهند. حتی امکان دارد بچه ها توانایی برقراری ارتباطات اجتماعی را نداشته باشند و مهارت های لازم را در این زمینه فرانگیرند…. بچه های کوچک تر باید حتما ساعاتی را به بازی کردن و فعالیت بدنی و جنب و جوش اختصاص بدهند و ساعاتی هم خود را با اسباب بازی هایی که به رشد فکری و جسمی آن ها کمک می کند، مشغول کنند بنابراین نه تنها استفاده زیاد از کامپیوتر بلکه تماشای بیش از حد تلویزیون هم مضرات مشابهی دارد. به جای آن که در مورد خریدن یا نخریدن کامپیوتر بیندیشید و یا دغدغه داشته باشید که از چه سنی اجازه بدهید فرزندتان با کامپیوتر بازی کند، بهتر است به مطلب بهتری فکر کنید یعنی محدود کردن ساعات کار با کامپیوتر و قانون گذاشتن برای تماشای تلویزیون و اجرای جدی آن قوانین. شما باید یک تا دو ساعت در روز اجازه بدهید بچه ها با کامپیوتر کار کنند.
این یک ساعت، کارهای او را مختل نخواهد کرد و می تواند به بازی، استراحت و انجام تکالیف مدرسه برسد. هر خانوادهای باید قوانین ساعات تماشای تلویزیون برای خود داشته باشد. بچه ها حق ندارند از هر لحظهای و به طور نامحدود برای تلویزیون دیدن استفاده کنند. برای مثال وقتی شما اجازه می دهید او تا ساعت ۱۱ شب بیدار بماند و فلان سریال را ببیند چه توقعی دارید که بتوانید او را تحت کنترل بگیرید. اگر او با گریه و اصرار بتواند شما را متقاعد کند که در آن ساعت بیدار بماند و تلویزیون ببیند و یا پای کامپیوتر باشد، بهطور عملی یاد می گیرد که خواهد توانست با گریه هر آن چه را می خواهد به دست آورد. هرگز از قوانینی که به اتفاق همسرتان وضع می کنید کوتاه نیایید و برای مثال اگر به او اجازه می دهید یک ساعت برنامه مورد علاقهاش را تماشا کند، قبلا باید او را متوجه کنید که تا شروع آن برنامه تکالیف خود را باید به اتمام رسانده باشد. تخطی کردن او یا اهمال کاری اش در انجام تکالیف به طور قطع مساوی است با محروم شدن از تماشای آن برنامه دلخواه و انجام ادامه تکالیف در آن ساعت مذکور. بچه ها باید جدیت شما را در اجرای قانون ببینند. پیش از شروع اجرای قوانین، همه موارد را با صبر و شکیبایی و حتی چند بار به بچه ها تفهیم کنید تا حق آن ها ضایع نشود.
دسترسی به مطالب علمی در سایت
عوارض شیرین کننده های بدون کالری چیست؟
آمادگی ملی و سازمانی در مقابله با زلزله و مدیریت بحران
آمادگی ملی در مقابله با زلزله
ورزش چگونه در درمان و پیشگیری از سرطان سینه زنان کمک می کند؟
در جهان امروز، آموزش کلید رشد و توسعة کشورها به شمار میآید.
پروفسور و روانپزشک معروف، دکتر طارق علی الحبیب می گوید:
➖کودکت خیلی دروغ میگه! زیرا خیلی بهش گیر میدی.
➖کودکت اعتماد بنفس نداره!زیرا تشویقش نمی کنی.
➖کودکت کم حرفه!زیرا باهاش حرف نمیزنی.
➖کودکت دزدی میکنه!زیرا بذل و بخشش رو بهش نمی آموزی.
➖کودکت ترسوست! زیرا همیشه طرفداریشو میکنی.
➖کودکت به دیگران احترام نمیزاره!زیرا صدات رو واسش پایین نمی آری.
➖کودکت همیشه عصبیه!زیرا ازش تعریف نمیکنی.
➖کودکت بخیله!زیرا باهاش همکاری نمیکنی.
➖کودکت به دیگران پرخاش میکنه!زیرا تو خشن و سختگیری.
➖کودکت ضعیفه!زیرا همیشه تهدیدش میکنی.
➖کودکت داد و فریاد میکنه! زیرا بهش اهمیت نمیدی.
➖کودکت ناراحتت میکنه!زیرا بغلش نمی کنی و نمی بوسیش.
➖کودکت ازت فرمان نمی بره! زیرا درخواستات بیش از حده.
➖کودکت گوشه گیره!زیرا همیشه مشغولی.(مشغول کارهای خودت)
نمود این رفتار ها در بزرگسالی بسیار خطرناک و غیر قابل درمانند...
وبلاگ زیر جهت دریافت مقالات علمی و افزایش اگاهی شما عزیزان ایجاد شده است
به فرزندان خود ماهیگیری یاد دهید.
اخیرا گزارش شده یک ثروتمند به خاطر راحتی فرزندان و نوه هایش در سالهای اینده چندین شرکت بزرگ و معتبر تاسیس کرده اما در طب یک نسل عزیزان او کم و بیش همه چیز را از دست داده اند.
چرا این اتفاق می افتد؟ جواب این سوال ساده است.
ما والدین مثلا فداکار و مهربان، بیشتر دنبال لذت های پر درد سر و غیر منطقی هستیم تا لذت های بی درد سر و اسان، ما میخواهیم فرزندانمان چیز هایی داشته باشند که انها را خوشحال کند. مثلا یک لپ تاپ 3 میلیون تومانی در حالی که در این برحه از زمان فرزند ما نمیتواند حتی 300 هزار تومان در ماه بدست اورد. چه اتفاقی می افتد؟
این خوشحالی ها در ذهن انها ارزش کاذب ایجاد میکند و انها به داشتن این لذت های غیر منطقی و پر درد سر عطش و میل شدید پیدا میکنند. اسخ ساده ما این است که اگر به فپرزندت ماهی بدهی او برای یک روز ماهی خواهد داشت، اما اگر به او ماهی گیری یاد بدهی او هر روز ماهی خواهد داشت.
منظور ما این این که ما نباید اسایش و راحتی فرزندانمان را فراهم کنیم، بلکه این کار را باید کاملا از روی فکر انجام دهیم. ما به عنوان والدین فرزندانمان باید پول و وقت ارزشمند را در راهی صرف کنیم که به جای لذت های پر درد سر، لذت های اسان و بی درد سر را در پی داشته باشد. گاهی دلسوزی های بی مورد و غیر ضروری در حق فرزندانمان، باعث ایجاد استرس در خانواده مان میشود.
اخیرا بخش پیشگیری از مواد مخدر یک اعلان تبلیغاتی بسیار عالی منتشر کردند. در آن جمله ای از زبان یک پسر بچه 5 ساله اورده شده است. این جمله این است:"پدر لطفا امشب شام را با من بخور"
خوردن شام با فرزندتان یک لذت اسان و بی درد سر است. بر خلاف لذت های غیر منطقی و احمقانه مانند اوردن بستنی، بادکنک و اسباب بازی های گران قیمت خارجی برای او در ساعت 1 نصفه شب.
کارشناسان معتقدند بهترین راه پیشگیری از راه یافتن مواد مخدر به خانه شما این است که بهترین دوست فرزند خود باشید و هر روز حد اقل یک وعده غذا را با او بخورید.فرزندان ما میتوانند باعث ایجاد استرس و تنش زیادی در ما شوند، بزرگ کردن بچه ها کار بسیار مشکلی است اما این سختی با لذت و رضایت همراه است. استرس ها و تنش ها بخشی از زندگی هستند و باید با ابتکار و خلاقیت از خودمان در مقابل انها محافظت کنیم.
ژن درمانی از درمان بیماری ها تا بهسازی نژادی و استفاده بعنوان یک سلاح
دیابت از شناخت علائم تا درمان و راههای پیشگیری
تمرینات ورزشی در دوران حاملگی و قبل از زایمان
حقایقی در باره ایدز و لزوم آموش جنسی