همه ما دوست داریم خواسته های فرزندمان را تا حد توان برآورده کنیم. اما اگر به شما بگوییم باید هر از گاهی به خواسته فرزندتان نه بگویی چه خواهید گفت؟ حقیقت این است که توجه زیاد به خواسته های کودک اولین دلیل لوس شدن بچه ها است. اما این لوسی به همین جا ختم نمی شود و روی کیفیت زندگی فرزندتان در سال های بعد، حتی بزرگسالی او هم سایه می اندازد. به این ترتیب فرزند شما در آینده تبدیل به یک جوان متوقع، همسر ناراضی و والد زورگو می شود که انتظار دارد همه دنیا در خدمت او باشند.
توجه کردن بیش از حد به خواسته های بچه ها موجب قطع رابطه آنها با دنیای واقعیت ها می شود و همین مسئله موجب زیاده خواهی کودک در دوران جوانی خواهد شد. بعد از مدتی، فرزند شما طاقت نه شنیدن را نخواهد داشت و انتظار دارد همیشه به همه خواسته هایش برسد، حتی اگر منطقی نباشند. آن وقت در رابطه با دوستان، همکلاس ها و معلم هایش دچار مشکل می شود، زودرنج و عصبی شده یا تبدیل به یک کودک زورگو و خشن می شود.
از طرف دیگر، با این کار فرزند شما یاد می گیرد که بدون تلاش، به خواسته هایش برسد و در نتیجه در بزرگسالی دوست دارد همه در خدمت او، نیازها و خواسته هایش باشند و انرژی و توان شخصی شان را برای او خرج کنند.
مطالب پیشنهادی:
چند دستور طلایی برای تربیت کودک
در زیر به راههایی ساده برای از این بردن این عادتها اشاره میکنیم:
مراقب ایجاد پیشزمینه باشید
بچهها حافظههای خیلی خوبی دارند. یکبار بعد از خرید به مغازه بستنیفروشی رفتم. دیگر بعد از آن هربار که به آن مغازه برای خرید میرفتم دخترم میخواست که به مغازه بستنیفروشی هم برویم. حتی اگر ساعت ۸ صبح بود! اما خیلی زود به دخترم یاد دادم که نمیتوانیم هربار که به آن مغازه میرویم به مغازه بستنیفروشی هم برویم. ما بعنوان والدین باید خیلی مراقب پیشزمینههایی که برای بچهها میسازیم باشیم. اگر بعنوان جایزه به فرزندانمان شکلات بدهیم، آنوقت آنها برای هر رفتار و عمل خوب خودشان از ما انتظار شکلات خواهند داشت. اگر هروقت که نوزادمان گریه میکند به او پستانک بدهیم، ممکن است بیاندازه وابسته پستانک شود. به همین دلیل، مراقب ساختن پیشزمینهها باشید. از اینها گذشته وقتی اجازه ایجاد شدن این عادتهای بد را میدهیم، از بین بردن آنها سختتر خواهد شد.
الگوی خوبی برایشان ایجاد کنید
گاهیاوقات بچهها بخاطر رفتارها و عادتهای بد والدین یا خواهر و برادرهای بزرگترشان یک عادت بد پیدا میکنند. مثلاً آیا خودتان لباسهایتان را روی زمین میاندازید اما از فرزندانتان انتظار دارید که لباسهایشان را از روی زمین جمع کنند؟ آیا فرزندتان برای اینکه صدای خود را به شما برساند داد میزند و دلیل آن هم فریادهای همیشگی شما در خانه است؟ بررسی گرایشها و رفتارهای بد خودتان راه بسیار خوبی برای از بین بردن عادتهای بد فرزندتان است.
نادیده بگیرید و دوباره راهنمایی کنید
من وقتی بچه بودم عادت داشتم ناخنهایم را میجویدم. اما کمکم که بزرگ شدم این عادت را ترک کردم. بخش سلامت دانشگاه میشیگان توصیه میکند که بااینکه ممکن است بعضی عادتها مثل ور رفتن با موها یا مکیدن انگشت آزار دهنده باشند اما اگر فرزندتان مشکل حادی از آن نگرفته باشد (مثلاً دچار عفونت ناخن نشده باشد) نادیدهاش بگیرید. خیلی وقتها بچهها از روی استرس، خستگی، بیحوصلگی، ناراحتی یا خوابآلودگی این کارها را انجام میدهند. اگر احساس کردید حوصله فرزندتان سر رفته است، فعالیتی به او پیشنهاد کنید تا از این حالت دربیاید.
عواقب را مشخص کنید و تشویق کنید
بعضی عادتهای بد مثل زدن یا گاز گرفتن را نمی توان نادیده گرفت و نیازمند این هستند که عواقبی برای آن مشخص کنید. خیلی مهم است که به فرزندتان بفهمانید که این رفتارها اصلاً خوب نیستند. همچنین یادتان باشد که وقتی فرزندتان خوب و آرام مشغول بازی است، به صورت کلامی او را حسابی تشویق کنید. برای انگولک کردن بینی نیازی به تعیین یک عاقبت منفی نیست و درعوض میتوانید به فرزندتان استفاده درست از دستمال برای داشتن یک بهداشت خوب را توضیح دهید.
اگر تصور میکنید که رفتارهای بد فرزندتان نشاندهنده یک مشکل جدی است، بهتر است از متخصص کمک بگیرید تا به شما کمک کند علت اصلی بروز این رفتارها و عادتها را پیدا کنید.
مطالب پیشنهادی:
۶ راه حل برای به تحرک درآوردن بچههای تنبل!
ﺑﺎ ﻟﺠﺒﺎﺯﯼ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ 3ﺳﺎﻟﻪ ﭼﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺮﺩ
رشد و تکامل نوزاد از بدو تولد تا دو سالگی
رشد و تکامل کودک از نوزادی تا شش ماهگی
چگونه می توان جلوی آثار جانبی تشعشع لامپ های کم مصرف بر چشم و پوست را گرفت؟
ورزش های ضد استرس برای بهتر شدن وضعیت روانی و احساسی افراد کدامند؟
چطور میزان فعالیت فیزیکی خود را ارتقاء دهیم؟
ورزش های مخصوص افراد مبتلا به بیماران قلبی و دیابت
مطالب پیشنهادی:
راهکارهای قانونی و فرهنگی در مدیریت مصرف انرژی در سازمانها و مراکز پزشکی
اصلاح ساختار نظام جامع مدیریتی اقتصادی بیمارستان
سلامت روان کودکان در بلایا طبیعی
وظایف دولت در بهبود شاخصهای سلامتی و نابرابری های اجتماعی چیست؟
رفتار ماست که شخصیت فرزندانمان را شکل می دهد و استفاده از اصول روانشناسی در تربیت کودکان باید مد نظر هر پدر و مادری باشد . شما در برابر او مسئول هستید ، پس وقت بیشتری بگذارید و این نکات را به خاطر بسپارید .
تحقیقات نشان می دهند که برخی عبارات مثبتی که ما به کودکان می گوییم ، در واقع بسیار مخرب هستند. باوجود اینکه نیت بدی نداریم، اما با بکار بردن این جملات باعث می شویم که کودکان به آنچه که واقعا هستند باور نداشته باشند. بعضی از جملات ما گول زننده اند و باعث می شوند کودک کمترین تلاش ممکن را برای کاری انجام دهد و یا در زمان سخت شدن کاری آنرا رها کند.
اینجا یک لیست از 10 عبارتی داریم که شما باید همین حالا از دایره لغات خود حذف کنید. همچنین در کنار این عبارات ما عبارات پیشنهادی به شما معرفی می کنیم که شما با استفاده از این عبارات بتوانید انگیزه درونی و اشتیاق کودک را تحریک کنید.
"کارت خوب بود"
این جمله معمولا مکررا برای کارهایی استفاده می شود که کودک در انجامش واقعا تلاشی نکرده، با بکار بردن این عبارت به او یاد می دهید که هرچیزی که مامان یا بابا بگوید " کار خوب " است( یعنی فقط در زمانی که پدر ومادر بگویند خوب است)
به جای آن بگویید " تو واقعا برای آن سخت تلاش کردی!" با تکیه روی تلاش کردن ،به او یاد می دهیم که تلاش از نتیجه مهمتر است. این به کودک یاد می دهد که در زمان روبرو شدن با یک کار سخت ، پافشاری بیشتری در انجام آن از خود نشان دهد و به شکست به دید یک گام به سوی موفقیت نگاه کند.
" پسر/ دختر خوب"
این جمله در حالیکه جزو عبارات مثبت به شمار می رود اما واقعا تاثیری متضاد چیزی که می خواهیم دارد. اغلب والدین از این جمله برای بالا بردن اعتماد به نفس کودک استفاده می کنند. اما متاسفانه تاثیر آن کاملا برعکس است. وقتی دختر شما جمله " دختر خوب" را بعد از انجام کاری که شما از او خواسته بودید می شنود، اینطور تلقی می کند که چون کاری که "شما" خواسته اید را انجام داده پس " خوب " است. و این سرآغاز این داستان است که کودک از این می ترسد که نکند دیگر " بچه خوبی " نباشد و انگیزه و اشتیاق او برای همکاری در سایر کارها از ترس دریافت نکردن همین بازخورد سرد شود.
درعوض بگویید: " زمانی که کمک می کنی واقعا لذت می برم" . این جمله به کودک می فهماند که شما چه می خواهید و رفتار او چگونه روی نظر شما تاثیر می گذارد. شما میتوانید حتی احساسات خود را به او بروز دهید و مثلا بگویید: " دیدم که عروسکت را به دوستت قرض دادی" این به کودک اجازه می دهد که برای خودش تصمیم بگیرد و بداند که قرض دادن کار خوبی است و به او این حق را می دهد که دوباره همین کار را با انگیزه درونی خود تکرار کند نه به این خاطرکه اینکار را برای خوشایند شما انجام دهد.
" چه عکس زیبایی "
وقتی که ما نظر و عقاید خود را درمورد کار هنری کودک تحمیل می کنیم، در واقع این حق قضاوت و اعتبار بخشیدن را درباره کار خودش از او می گیریم. به جای این جمله بگویید:" من قرمز ، آبی و زرد می بینم ! نظرت خودت درباره نقاشی ات چیست؟ " بوسیله مشاهده درعوض بیان ارزیابی خود، به کودک اجازه می دهید که تصمیم بگیرد نقاشی زیباست یا خیر. شاید در نظر او نقاشی ترسناک باشد و اگر از او بخواهید نظرش را درباره نقاشی بگوید ، در واقع از او خواسته اید که کار خود را ارزیابی کند و نیت و مهارتهای خود را که نشان دهنده خلاقیت او در زمان بالغ شدن می باشد را با شما درمیان بگذارد و او را همانند هنرمندی رشد دهید.
" اگر تو فلان کار را بکنی من به تو فلان چیز را می دهم"
رشوه دادن به بچه ها مانع مشارکت آنها به سهولت و سادگی می شود. این چنین معاملاتی با کودکان تبدیل به یک سرازیری لغزنده می شود و چنانچه بطور مداوم صورت گیرد،همیشه مجبور به عقب نشینی می شوید . مثلا " نه! اتاقم را تمیز نمی کنم اگر برایم فلان چیز را نخری".
به جای آن از جمله" از اینکه به من در تمیز کردن خانه کمک می کنی ممنونم "استفاده کنید . هنگامی که ما قدردانی واقعی خود را نشان می دهیم کودکان انگیزه ذاتی برای کمک کردن پیدا می کنند و اگر فرزندان شما چندان اهل کمک نبودند، به او وقتهایی را یادآوری کنید که کمکتان می کرد. مثلا بگویید:" یادت هست یک زمانی کمکم می کردی آشغالها را بیرون بگذارم؟ واقعا کمک بزرگی بود. ممنونم!" . سپس به او اجازه دهید که به این نتیجه برسد که کمک کردن به دیگران لذت بخش است و یک پاداش معنوی در بر دارد.
" تو خیلی باهوشی"
وقتی به بچه بگویید که باهوش است، فکر می کنیم که اعتماد بنفس و عزت نفس او را زیاد کرده ایم اما باید بدانید که اینگونه ستودن از شخصیت او واقعا تاثیر عکس دارد. با گفتن اینکه او باهوش است، بطور ناخودآگاه این پیام را به او می فرستیم که او فقط درصورتی باهوش است که نمره خوبی بگیرد، کارش را تمام کند و یا بهترین نتیجه را بگیرد . همه اینها فشار زیادی را روی یک کودک وارد می سازد. مطالعات نشان می دهند ،وقتی که کودک حل یک بازی پازل را تمام کرد و به او بگوییم که باهوش است ، حرف ما باعث می شود که او برای حل پازل های سخت تلاش نمی کند. دلیلش هم این است که او نگران می شود که شاید پازل را نتواند حل کند و ما او را باهوش ندانیم.
در عوض سعی کنید به او بگویید که قدر تلاش او را می دانید. با تمرکز کردن روی تلاش بیش از نتیجه، به او اجازه می دهید که بفهمید چه چیزی واقعا برایتان با ارزش است. درست است که حل کردن یک پازل جالب است اما حل پازل های سخت تر به مراتب جالب تر است. در همان مطالعه دیده شده که وقتی که روی تلاش تمرکز می کنیم- " وای تو واقعا خوب تلاش کردی"- دفعه بعد کودک سعی می کند سعی کند پازل های مشکل تری را حل کند.
" گریه نکن "
دیدن گریه بچه ها همیشه راحت نیست اما وقتی که به او می گوییم " گریه نکن" احساسات او را نادیده گرفته و به او می فهمانیم که اشک هایش برای ما ارزشی ندارد. این باعث می شود که او احساساتش را مخفی کند و در نهایت دچار انفجار عاطفی شده و بیشتر ناراحت شود.
سعی کنید به کودک فضایی برای گریستن بدهید مثلا بگویید " ایرادی ندارد که گریه کنی. هرکسی بعضی وقتها به گریه نیاز دارد. منم همینجا هستم و به تو گوش می کنم." حتی ممکن است گاهی احساسی که کودک دارد را شما بیان کنید، " ناراحتی که نمیتوانیم برویم پارک ، آره؟ " این کمک می کند که کودک احساس خودش را بهتر درک کند و یاد بگیرد که در غالب جملات آنها را بیان نماید. با تشویق او به بیان احساساتش ، به او کمک می کنید که احساسش را تنظیم نماید که جزو توانایی های مشکل هر فردی در سراسر زندگی اش به شمار می رود.
" قول می دهم ..."
زیر قول زدن واقعا ناراحت کننده است. لحظه سنگینی است و از آنجاییکه زندگی کاملا غیرقابل پیش بینی است، من پیشنهاد می کنم که کلا این واژه را از دایره لغات خود حذف کنید.
در عوض سعی کنید که کاملا با کودک صادق باشید. " می دانم که تعطیلات دوست داری با سارا بازی کنی و ما همه تلاشمان را می کنیم که این اتفاق بیافتد. اما خواهش می کنم یادت باشد که بعضی وقتها اتفاقات پیش بینی نشده ای می افتد، من هم تضمین نمی کنم که حتما این هفته این اتفاق بیافتد." ولی هر زمانی که میگویید کاری را انجام می دهید مطمئن باشید که از پس آن بر می آیید . سر قول ماندن، اعتماد می آورد و زیر قول زدن ارتباط عاطفی شما را زیر سوال می برد پس مراقب حرفی که می زنید باشید، و تا آنجاییکه ممکن است کاری کنید که طبق حرفی باشد که زده اید.
یک نکته ای که باید درباره این مساله اشاره کرد این است که اگر سر قولتان نماندید ، به آن اذعان داشته باشید و از فرزندتان عذرخواهی کنید. به یاد داشته باشید که شما به او یاد می دهید که درزمان بدقولی کردن چگونه رفتار کند . بدقولی کردن چیزی است که اغلب ما حداقل یک بار دچارش می شویم. حتی اگر برای شما مهم نباشد ولی می تواند برای کودک مهم باشد. پس همه سعی خود را بکنید که الگویی از صداقت برای او باشید و چنانچه موفق نبودید حداقل سعی کنید پا پیش گذاشته و مسئولیت آنرا به عهده بگیرید.
" چیز مهمی نیست"
خیلی وقتها اتفاقاتی می افتند که ما احساسات کودک را نادیده می گیریم، ولی باید واقعا مراقب این قضیه باشید. برای کودک اغلب چیزهایی مهم است که برای ما بزرگسالان اهمیت چندانی ندارند. پس سعی کنید همیشه از دید او به قضیه نگاه کنید. با او همدردی کنید حتی اگر مرزی بین خود و او قائلید و یا به در خواست او پاسخ منفی داده اید.
" من واقعا متوجهم که تو آن چیز را می خواهید اما امروز نمی شود آن کار را انجام داد." یا " متاسفم که مایوست می کنم ولی پاسخم منفی است" اینها بهتر از پاسخ هایی هستند که شما برای متقاعد کردن او بکار می برید و به او می فهمانید که خواسته های او واقعا اهمیتی ندارند.
" همین حالا دست بردار، وگرنه!"
تهدید کودکان معمولا کار خوبی نیست. اول از همه ، شما به آنها مهارتی می آموزید که واقعا دوست ندارید داشته باشند: استعداد بکار بردن زور یا قدرت حیله گری برای گرفتن چیزی که می خواهند حتی وقتی که دیگران تمایلی به این کار نداشته باشند. دوم، شما خودتان را در یک موقعیت ناشیانه قرار می دهید یعنی مجبور می شوید که از تهدیدهای خود دفاع کنید- قرار دادن یک مجازات سختگیرانه در قبال تهدیدی که در حالت عصبانیت کرده بودید- یا می توانید عقب نشینی کنید و به کودکتان یاد دهید که تهدید شما بدون معنی بوده است. در هر حال، باعث می شوید که نتیجه مطلوب را نگیرید و رابطه خود را با کودک خراب کنید.
در حالیکه تهدید نکردن کودک خیلی سخت است، سعی کنید درباره خطرات احتمالی به او هشدار دهید و یا به سمت چیزمناسب تری هدایتش کنید. " اصلا خوب نیست که برادرت را بزنی. نگران اینم که او تو را بزند و یا او هم در عوض تو را می زند. اگر می خواهی به چیزی آسیب وارد کنید بهتر است آن چیز یک بالش، مبل و یا تخت خواب باشد." با مطرح کردن یک چنین پیشنهاداتی که امنیت بیشتری هم دارند همچنان به او این اجازه را می دهید که احساساتش را خالی کنید و شما هم بتوانید نقشی در تعیین رفتار او داشته باشد. در نهایت این امر باعث میشود که او خودش و احساساتش را بهتر کنترل کند.
" چرا اینکار را کردی؟"
اگر کودک کاری کرده که شما خوشتان نمی آید ، مطمئنا باید با او صحبت کنید. اما تنشی که در آن لحظه به وجود می آید اجازه نمی دهد که او از اشتباهاتش درس بگیرد. و وقتی که شما از او می پرسید " چرا؟" شما به او فشار می آورید که به کارش فکر کند و آنرا تحلیل نماید که یک مهارت بسیار پیشرفته حتی برای بزرگتر ها به شمار می رود. در زمان برخورد با چنین پرسشی ، بیشتر کودکان حالت تدافعی به خود گرفته و یا سکوت می کنند.
در عوض، یک مسیر ارتباطی با او برقرار کنید و حدس بزنید که او چه احساسی ممکن است داشته باشد و نیازهای اساسی او چه چیزهایی می تواند باشد. " مایوس شدی که دوستانت به نظرت گوش ندادند؟ " با تلاش به درک احساسات و نیازهای او ، ممکن است حتی حس کنید که از عصبانیت خودتان نیز کاسته شده است. " او دوستانش را کتک زد چون نیاز به فضایی داشت و احساس ترس کرده بود و نمی دانست که با دیگران به چه روشی ارتباط برقرار کند. او تروریست که نیست فقط یک بچه است"
منبع : lifehacker
آثار جانبی تشعشع لامپ های کم مصرف بر چشم و پوست چیست؟
حقایقی در باره ایدز و لزوم آموش جنسی
اثر شنهای روان یا غبار غلیظ بر سلامت انسان چیست؟
دیابت از شناخت علائم تا درمان و راههای پیشگیری
تحت هیچ شرایطی از تنبه بدنی استفاده نکنید . کودکان ازشش سالگی به بعد می توانند به صورت کامل و واضح ، مفهوم مالکیت و نادرست بودن رفتار« برداشتن وسایل دیگران » را درک کنند. در این زمان است که والدین باید محدویت ها و تنبیه هایی را برای این عمل در نظر بگیرند .
یکی از راه های مناسب برای آموزش رعایت حق مالکیت دیگران ، رعایت این حقوق از سوی والدین است. پدران و مادران باید مراقب رفتار خود باشند مثلا بدون اجازه به وسایل سایر اعضای خانواده دست نزنید و حتی برای استفاده از وسایل کودک نیز از او اجازه بگیرند .
ایزانلو، کار شناس ارشد روان شناسی گفت : وقتی از مهمانی با همسرم به خانه برگشتیم لباس های پسر چهار ساله ام عرشیا را در آوردم. در جیب شلوارش اسباب بازی پسر دایی اش را پیدا کردم . من و پدرش به هم نگاه کردیم و از او پرسیدیم که چرا بدون اجازه پسر دایی اش اسباب بازی او را به خانه آورده است؟ خندید و با لحن لوسی گفت:« خوب از اسباب بازیش خیلی خوشم میاد! دلم می خواست مال من باشه، واسه این برداشتمش .» این اولین باری بود که فرزندم این کار را انجام داده بود. اما بارها این اتفاق افتاده که در مهمانی ها بدون اجازه به وسایل خانه میزبان و به خصوص اسباب بازی های کودک میزبان دست زده است. من از تکرار این رفتار ها در آینده خیلی نگران هستم. از شما می خواهم مرا راهنمایی کنید که چطور با او رفتار کنم.
بچه ها تقریبا از چهار سالگی با مفهوم مالکیت آشنا می شوند. حتما دیده اید که کودکان خردسال تمایلی به دادن اسباب بازی خود به کودکان دیگر ندارد. در 4 تا 5 سالگی ، خود را محور جهان می پندارند و حتی تصور می کنند که والدین بیشتر متلعق به آنها هستند تا خواهران و برادرشان .در این سنین بچه ها با مفاهیمی مانند خوب و بد ، جریمه و پاداش و راست و دروغ آشنا می شوند .
کودکان کم سن و سال که هنوز به مدرسه نمی روند اغلب بدون آن که ارزش مادی اشیا را درک کنند، دست به این کار می زنند، آنها حتی گاه از این که برداشتن چیزی بدون اجازه از صاحب آن اشتباه است مطلع نیستند. 3 تا 6 سالگی کودک ، مرحله شخصیت طلبی نامیده می شود. این مرحله نیز به سه زیر مرحله تقسیم می شود:
الف) تضاد و وقفه : در 3 سالگی ، به تدریج فعالیت هایی که مبتنی بر نفی و امتناع است در او مشاهده می شود. برای مثال لجبازی که یک حالت تضادورزی می باشد در 4 سالگی به وجود می آید که انگیزه کودک به دست آوردن استقلال عمل می باشد.
ب) سن لطف : در این مرحله کودک سعی دارد دیگران را مجذوب خود سازد و ارزش خود را از چشم دیگری ببیند.
پ) سن تقلید الگو : تقلید الگو نقش اساسی در درک جهانی بیرونی دارد و کودک به تدریج یاد می گیرد که برای شکل گیری هر چه بیشتر شخصیت های خود از الگوهای دیگر تقلید کند. برای مثال کودک نقش پدر را در بازی های خود تقلید می کند.
بد نیست اکنون که با این مرحله مهم از رشد شخصیت کودک آشنا شدید با ما همراه شوید تا راهکارهای پیشنهادی مان در این موضوع را امتحان کنید.
در ابتدا بررسی کنید تا دریابید چه مشکلی باعث شده تا کودک شما این رفتار را انجام می دهد. مثلا گاه کودک واقعا به چیزی احتیاج دارد اما والدین این نیاز کودک را نادیده می گیرند و او مجبور می شود خود راه حلی برای مشکلش پیدا کند و چه روشی آسان تر از استفاده از وسیله شخص دیگری که در دسترس او قرار دارد.
پیشگیری از این رفتار ها بهترین روش ممکن است. از همان دوران کودکی تلاش کنید تا مفهموم مالکیت را به او آموزش دهید .مثلا به او بگویید که باید برای برداشتن وسایل دیگران اول اجازه بگیرد و برای او تشویق هایی در نظر بگیرید. دوران کودکی زمان خوبی برای آموزش مفهوم مالکیت بر اموال شان دارند و برداشتن چیزی که به شخص دیگری تعلق دارد اشتباه است. برای مثال از کودک بپرسند : « اگر کسی ماشین قرمز تو را بدون این که دوست داشته باشی برداره، چقدر ناراحت می شی ؟»...
یکی از راه های مناسب برای آموزش رعایت حق مالکیت دیگران ، رعایت این حقوق از سوی والدین است. پدران و مادران باید مراقب رفتار خود باشند مثلا بدون اجازه به وسایل سایر اعضای خانواده دست نزنید و حتی برای استفاده از وسایل کودک نیز از او اجازه بگیرند .زمانی که پی بردید بچه چیزی را برداشته است، به هیچ عنوان نباید واکنش شدید نشان دهید . در آن لحظه باید رفتاری مناسب و سنجیده از خود نشان دهید . باید بکوشید آرامش خود را حفظ کرده و روشی منطقی اتخاذ کنید.
تحت هیچ شرایطی از تنبه بدنی استفاده نکنید . کودکان ازشش سالگی به بعد می توانند به صورت کامل و واضح ، مفهوم مالکیت و نادرست بودن رفتار« برداشتن وسایل دیگران » را درک کنند. در این زمان است که والدین باید محدویت ها و تنبیه هایی را برای این عمل در نظر بگیرند .
مثلا محروم شدن از کارتون مورد علاقه اش در همان روز می تواند یک جریمه مناسب با سن کودک می باشد.
- بلافاصله رفتارش را اصلاح کنید و به نوعی درصدد جبران برآیید. از طرف کودک عذرخواهی نکنید، به کودک آموزش دهید تا از کودکی که اسباب بازی اش را برداشته عذر خواهی کند.
- به کودک یاد بدهید چطور آنچه را می خواهد درخواست کند. برای مثال ، اگر کودک از اسباب بازی دوستش خوشش آمده است و می خواهد یک شب آن را از دوستش قرض بگیرد، این موضوع را با شما در میان بگذارد تا شما چاره ای برای او بیندیشید.
- تحسین و تشویق یادتان نرود. پدر و مادر باید از رفتار های شایسته، مناسب و صادقانه کودک حمایت و قدردانی کنند. پیشگیری از این رفتارها بهترین روش ممکن است. در صورت عمل به کودک به کسب اجازه از دیگری برای استفاده از وسیله او، برای این رفتار او تشویق هایی در نظر بگیرید. البته تشویق های کلامی ارجحیت دارند .
نکنه پایانی این که ، ممکن است دلایلی پیچیده تر از آنچه ذکر شده نیز در بروز این رفتار در کودکان و نوجوان دخیل باشد . مثلا علت این رفتار می تواند خشم بچه ها یا تمایل آنها به جلب توجه دیگران باشدیا برعکس چنین رفتاری می تواند منعکس کننده مشکلات و استرس های آنها در محیط زندگی شان باشد. در این صورت ضرورت دارد که از مراجعه به روان شناس یا روان پزشک نیز استفاده کنید .
فست فود زیر ذره بین کارشناسان حوزه سلامت
ظروف یک بار مصرف ومشکلات آن بر سلامت
آثار جانبی تشعشع لامپ های کم مصرف بر چشم و پوست چیست؟
اثرات امواج تلفن همراه بر سلامت افراد چیست؟
1. براى ایجاد همکارى دستور ندهید.
2. براى به حداقل رساندن مقاومت و بهبود روابط گوش کنید و پرورش دهید ولى تنبیه نکنید.
3. براى افزایش رغبت پاداش دهید، تنبیه نکنید.
4. براى اثبات رهبرى خود دستور دهید، تقاضا نکنید.
5. براى نظارت مجدد از قرنطینه تربیتى استفاده کنید، تنبیه نکنید.
درخواست کنید تحکم نکنید:
زندگى بچه پر از دستور است. براى نمونه: «این را از اینجا بردار، آن را اینجا بگذار، این طورى حرف نزن، دندانهایت را مسواک کن، بیا شام بخور،...» وقتى پدر و مادر کلافه مىشوند و مرتب غرولند مىکنند، بچه هم به حرف آنان گوش نمىدهد. امر و نهى مکرر باعث تضعیف رابطه مىشود. در روش مثبت پدرى و مادرى، شق دیگر دستور دادن و مطالبه کردن و غر زدن، خواهش کردن است. تغییر سادهاى است ولى باید زیاد تمرین شود. براى نمونه: «لطفا دندانت را مسواک کن، لطفا برادرت را نزن».
از واژه لطفا استفاده کنید:
وقتى مىخواهید عبارتى را بر زبان بیاورید، حتما از واژه «لطفا» یا «خواهش مىکنم» استفاده کنید که اثرى جادویى دارد. درخواست شما باید رک و صریح باشد و لازم است طورى تقاضاى خود را مطرح کنید که حس همکارى را در بچه ایجاد کند. بیشتر مواقع پدران و مادران از واژه «مىتوانى» استفاده مىکنند که کمى هم قصور در آن به کار رفته است. آنان ناخودآگاه این کار را مىکنند چون پدر و مادر خودشان هم همین طور رفتار مىکردند. گرچه به نظر مىرسد جمله «مىتوانى وسایلت را جمع کنى؟» با «لطفا وسایلت را جمع کن» تفاوت چندانى ندارند، در ایجاد میل به همکارى در بچه بسیار تفاوت دارد.
صراحت داشتن بدون ایجاد احساس تقصیر و شرمندگى و ترس به مراتب مؤثرتر است. براى اینکه بهتر متوجه شوید، فرض کنید که مىتوانید فعالیتهاى مغزى بچه را برنامهریزى کنید. وقتى جمله خود را با «مىتوانى» آغاز مىکنید، احتمالاً نیمکره چپ مغز فعال مىشود و حیران است که منظور واقعى شما چیست و اگر با «مىشود لطفا» آغاز کنید نیمکره راست مغز شروع به کار مىکند و مرکز انگیزه فعال مىشود. کلمه «مىتوانى» بچه را سردرگم مىکند و کمکم میل به همکارى را در او از بین مىبرد. شما پدر و مادر هستید. اگر بدانید فرزندتان نمىتواند کارى را انجام دهد، از او نمىپرسید. وقتى مىگویید «مىتوانى تلویزیون را خاموش کنى؟» در واقع منظورتان این نیست که آیا او توانایى دارد تلویزیون را خاموش کند یا نه، بلکه از او مىخواهید تلویزیون را خاموش کند. در حقیقت شما به زبان بىزبانى به بچه مىگویید که دلیل خوبى براى خاموش نکردن تلویزیون ندارد.
سوال بىجواب نکنید:
در هر سؤال بىجواب پیامى تلویحى وجود دارد. در امور تربیتى، این پیام تلویحى معمولاً نوعى شرمندگى به جا مىگذارد که پدران و مادران مهربان دلشان نمىخواهد مستقیم آن را بر زبان بیاورند. بیشتر والدین متوجه نیستند که با این کار بیان منفى به کودکشان مىدهند، ولى اگر کمى جنبه روحى و روانى قضیه را بررسى کنند به آسانى متوجه مىشوند. وقتى مادرى مىخواهد فرزندش را وادارد اتاقش را مرتب کند، به جاى گفتن «لطفا اتاقت را مرتب کن» با لحنى که شرمندگى و تقصیر بر جاى مىگذارد، سوالى بىجواب را مطرح کند، مانند «چرا این اتاق این قدر به هم ریخته است؟ مثالهاى دیگر: «پس کى مىخواهى بزرگ شوى؟» «چرا برادرت را مىزنى؟» «چرا هنوز بیدار هستید و حرف مىزنید؟» و ... خوددارى از سوالهاى بىجواب، نه تنها باعث ایجاد حس همکارى مىشود، از تضعیف مهارتهاى ارتباطى جلوگیرى مىکند. این سوالها نه تنها براى بچه فایدهاى ندارد، بلکه باعث مىشود پدر و مادر از زیر بار مسئولیت پیامهاى منفىاى که مىدهند، شانه خالى کنند. وقتى ما نتوانستیم درست تشخیص دهیم که پیامهاى منفى به بچهها مىدهیم، درک اینکه چرا بچههاى ما مایل به همکارى نیستند، مشکل مىشود.
صریح باشید:
یکى از مهارتهایى که یادگیرى آن بخصوص در مورد پسربچهها ضرورى است، صراحت است. والدین معمولاً نارضایتى خود را ابراز مىکنند، اما حاضر نیستند براى رفع آن خواهش کنند. پدر و مادر با تأکید بر مشکل سعى مىکنند فرزند خود را ترغیب به کار کنند، اما خواهش و تمنایى در کار نیست. بچهها معمولاً تقاضاى تلویحى را تشخیص نمىدهند. بنابراین فقط به هوا زُل مىزنند. براى گرفتن جواب صریح، لازم است تقاضا بدون تمرکز دادن به بیان منفى آن صریح باشد. تمرکز بر اینکه بچه چه اشتباهى مرتکب شد و چرا کمکى به ایجاد حس همکارى نمىکند.
دستور تلویحى پیام منفى تقاضاى مثبت
بند کفش هایت را ببند بند کفشهایت باز است لطفا بند کفشهایت را ببند
بچه خوبى باش، اصلاً خوشم نمىآید لطفا بچه خوبى باش
با خواهرت این طور رفتار نکن با خواهرت این طور رفتار کنى با خواهرت این طور رفتار نکن
توضیح ندهید:
علاوه بر اینکه باید مطمئن باشید بچهها را به جاى دستور دادن با خواهش و تمنا به کارى ترغیب مىکنید، از آوردن دلیل و برهان بپرهیزید. لزومى ندارد بگویید «وقت خواب است، روزى طولانى در پیش دارى، لطفا برو مسواک بزن» اگر دوست دارید فرزندتان بداند چرا بهتر است زود به رختخواب برود، این مسئله را بعدا براى او توضیح دهید. پس از آنکه فرزندتان با همکارى کردن رضایت خاطر شما را فراهم کرد و به رختخواب رفت، مىتوانید به او بگویید: «من از تو خیلى راضىام دندانهایت را خوب مسواک زدى و حالا مىتوانى راحت بخوابى تا براى فردا آماده باشى. خواب کامل راحت باعث مىشود فردا سرحال باشى».
وقتى بچهها از انجام دادن کارى امتناع مىکنند یا کارى را درست انجام ندادهاند، بیشتر پدران و مادران یک نفس حرف مىزنند تا بچه را ترغیب کنند. این کار صرفا باعث مىشود بچه احساس بىکفایتى و شرمندگى کند و عاقبت میل طبیعى او به همکارى از بین برود. مثال: امروز خیلى تلویزیون تماشا کردى. وقتش است آن را خاموش کنى. دلم مىخواهد از وقتت براى کارى دیگر استفاده کنى. راه بهتر درخواست: لطفا تلویزیون را خاموش کن و از وقتت طور دیگرى استفاده کن. این هفته تمام مدت خر و پرتهاى تو را جمع مىکردم فورى اینها را جمع کن. لطفا همین الان اینها را جمع کن.
همکارى
براى اینکه روحیه همکارى را در خود پرورش دهد، باید احساس کند همان طور که او به حرفهاى شما گوش مىدهد، شما هم به حرفهاى او گوش مىدهید. بچهها از طریق مقاومت و امتناع در برابر خواستههاى شما حس خودآگاهى را در خود پرورش مىدهند. زمانى که پدر و مادر مقاومت مشروع بچه را سرکوب نکنند، به او کمک مىکنند سطح آگاهى خود را در مورد احساسات و خواستهها و نیازهایش بالا ببرد و در نهایت نیروى ارادهاى قوى را در خود پرورش دهد که چه بسا بعدها ناکامىهاى او را به موفقیت تبدیل کند. بچههایى که ارادهاى قوى دارند مىتوانند به موفقیت نایل آیند، ولى بدون آن افرادى از زیر کاردررو خواهند شد. افرادى که ارادهاى ضعیف دارند، در دوران کودکى فرصت مبارزه و مقابله با مشکلات اجتنابناپذیر زندگى به آنان داده نشده است. این افراد به جاى اینکه ترغیب شوند به رؤیاهاى خود رنگ واقعیت بخشند، افرادى میانه حال باقى مىمانند.
براى اینکه بچهها دست از مقاومت بردارند و به میل خود حاضر به همکارى باشند، لازم است احساساتشان درک شود، سازماندهى شوند، نظم و تربیت برقرار باشد و هدایت شوند. براى مثال پدر و مادر از راه گوش دادن مىتوانند ثابت کنند که احساسات و امیال و آرزوها و احتیاجات کودک را شنیدهاند، درک کردهاند و به آن رسیدگى خواهند کرد. وقتى به این نیاز بچه پاسخ داده شود، خود به خود مقاومت او کاهش مىیابد و بیشتر همکارى مىکند.
- وقتى بچهاى حساس مىگوید: «دلم درد مىکند»، اگر با حرارت به او توجه نکنید، به این صورت واکنش نشان خواهد داد: «دلم خیلى درد مىکند، هیچ کس با من خوب نیست» اگر احساسات بچه درک نشود، هر دردى براى او بزرگتر جلوه خواهد کرد. عدم همدردى با بچه حساس، درد جسمانى و روحى او را شدت مىبخشد. در این گونه مواقع، بزرگترین اشتباه پدر و مادر این است که بخواهند به نوعى کودک را دلدارى دهند و خوشحالش کنند. وقتى بچه غصهدار است یا افسرده به نظر مىرسد، هرگونه استدلالى براى بىمورد بودن نگرانىاش بىفایده است. تمرکز بر جنبههاى مثبت ممکن است جهت او را تغییر دهد و توجهاش را به جنبههاى منفى جلب کند، زیرا مىخواهد به هر نحو به پدر و مادر بفهماند که باید درک داشته باشند و براى او ارزش قایل شوند. پدر و مادر باید به حرف او گوش دهند و مراقب باشند براى رفع ناراحتى بچه درصدد حل مشکل او برنیایند.
احساسات منفى
باید به بچهها القا کرد که اشکالى ندارد احساسات منفى داشته باشند. آنان براى رفع مشکل و رهایى از چنگال رنجها و غصههایشان به زمان بیشترى احتیاج دارند. وقتى با همدردى به مشکلات آنان گوش دهید و گرفتارىهایشان را درک کنید، احساس راحتى و آسایش خواهند کرد. پدران و مادران حساس معمولاً به اشتباه گمان مىکنند فرزندشان ایرادى دارد و قضیه را از آن چه هست بدتر مىکنند.
خشونت
با اینکه عده زیادى از مردم از خشونت موجود در سینما و تلویزیون شکایت دارند، باز هم بچههاى خود را تهدید به تنبیه و کتک مىکنند. خشونت در تلویزیون و سینما روى کودکان و نوجوانان ما اثر مىگذارد، اما باید توجه داشت که تأثیر رفتار و کردار و نظریات پدر و مادر بر بچه به مراتب بیشتر است. در مقایسه با تلویزیون، پدر و مادر اثر بیشترى بر روى فرزندان خود به جاى مىگذارند.
فیلم سینمایى
اگر پدر و مادر تردید دارند که اجازه دیدن فیلمى را به فرزند خود بدهند یا نه، بهتر است صبر کنند تا نوار ویدئویى آن فیلم پخش شود و فرزندشان آن را در خانه تماشا کند، چون تماشاى فیلم در خانه که چراغها روشن است کمتر از دیدن آن در سالن تاریک سینما روى بچه اثر مىگذارد. سالن سینما توانایى ناباورى و درک نوسانى احساس بزرگسالان را نیز در مورد فیلم پا در هوا نگه مىدارد. فیلمهاى سینمایى طورى طرحریزى مىشود که بزرگسالان واقعیت را فراموش کنند و به طور موقت فیلم را واقعى بدانند. اما در مورد بچهها، ما دلمان مىخواهد بدانند آن چه مىبینند واقعى نیست.
تماشاى زیاد فیلم
تماشاى زیاد فیلم و تلویزیون حتى اگر صحنههاى خشونتآمیز نداشته باشد، ممکن است بچهها را بیش از حد تحریک کند. بارزترین دلیل آن این است که بچهها بعد از دیدن هر فیلمى صحنههاى آن را تکرار مىکنند. اصولاً بچهها هرچه ببینند همان را انجام مىدهند. تحمیل احساس بیش از حد، سیستم عصبى بچه را تحت تأثیر قرار مىدهد و باعث مىشود بچه تحریکپذیر، پرتوقع، دمدمى مزاج، عصبى، بهانهگیر و بیش از حد حساس شود و حس همکارى نداشته باشد.
والدین با اعتماد به نفس
حتى بچههاى کوچک خانواده هم در صورتى که اجازه مشارکت در تصمیمگیرىهاى مهم به آنها داده نشود مىتوانند زندگى را به جهنمى براى دیگران تبدیل کنند. والدین آگاه کسانى هستند که تمام اعضاء خانواده را در تصمیمگیرىهاى اساسى شرکت مىدهند. والدینى که داراى اعتماد به نفس قوى هستند مىتوانند مشکلات زندگى خانوادگى را بدون نیاز به این باورها و توهمات نادرست (آدمها باید در خانواده خود شاد و خوشبخت باشند، والدین باید کنترل کامل بر خانواده خود داشته باشند، و اگر آدمها نسبت به هم خشمگین نمىشوند پس قطعا همه چیز رو به راه است) حل کنند به گونهاى که رنج و درد را به پایینترین میزان خود و احساس رضایت خاطر خود و دیگران را به بالاترین حد مىرسانند.
مشکلات موجود در خانوادههاى «خوب» و خانوادههاى «بد» مشابه هستند و تفاوت تنها در نوع برخوردى است که با آنها مىشود و در این میان اعتماد به نفس مهمترین و بزرگترین نقش را بازى مىکند.
والدین با اعتماد به نفس وقتى بر سر دو راهىهاى زندگى خانوادگى قرار مىگیرند، راهى را بر مىگزینند که به رضایت خاطر و آرامش مىانجامد و این چیزى شبیه به نبرد با طوفان تا رسیدن به ساحل نجات است.
ویژگىهاى والدین با اعتماد به نفس
از زندگى خانوادگى خود بخصوص والد بودن خود، احساس آرامش و رضایتخاطر مىکنند. این گونه والدین در اکثر اوقات سرخوش و شاد هستند به حرفهاى فرزندان خود گوش مىسپارند، غالبا آرام و خونسرد هستند، از موفقیتهاى فرزندان خود به شوق مىآیند، در برابر شکستهاى آنها برخورد مستقیم نشان نمىدهند و در مورد نقشها و مسئولیتهایى که به عنوان یک والد بر عهده دارند کاملاً صریح و بىپروا هستند.
این گونه والدین خارج از محیط خانه هم علایقى ارضاءکننده دارند و بنابراین ارضاء خود را در قالب توقعات غیرمنطقى و غیرواقعى از اعضاء خانواده خود جست و جو نمىکنند. آنها براى مشکلات بزرگ، راهحلهاى مناسب مىیابند، آنها نسبت به دیدگاه فرزندان خود نگاهى خوشبینانه دارند و درست به همان گونهاى که از کودک انتظار احترام به فردیت خود را دارند، به فردیت او احترام مىگذارند.
حال، اگر خود شما کودک بودید، آیا دوست نداشتید که والدینى با این ویژگىها داشته باشید. مطمئنا جواب مثبت مىدهید، زیرا زندگى با والدین برخوردار از اعتماد به نفس قوى، آسانتر است. یافتن راه و روشى براى زندگى خانوادگى شادتر و ارضاءکنندهتر خالى از هرگونه رمز و راز است. والدین بهتر تمایل به انجام کارهایى دارند که سایر والدین غالبا انجامشان نمىدهند. فهرست پیشنهادى زیر شامل مواردى است که براى والدین دیگر مفید واقع شده است:
مدتى از وقت خود را اختصاصا با فرزندان خود بگذرانید و با آنها گفت وگوى نفر به نفر داشته باشید، بدین ترتیب هرگز از نیازهاى دیگر اعضاء خانواده غافل نخواهید شد.
براى تکتک اعضاى خانواده و همچنین براى خودتان مکانهایى را پیشبینى کنید تا بتوانند خرت و پرتهاى باارزش و محرمانه خود را در آن جا و به دور از دسترس دیگران قرار دهند.
براى خود و همسرتان یک برنامه هفتگى در نظر بگیرید و هر کارى که از دستتان بر مىآید انجام دهید تا بر معنویت و روحانیت این لحظات بیفزایید.
بگذارید که خانه در طى روز یعنى زمانى که همگى سرگرم فعالیتهاى خود هستند ریخت و پاش شود، اما از همه بخواهید که در پایان روز در تمیز کردن خانه کمک کنند. به این ترتیب است که همه احساس مىکنند خانه از آن آنهاست و نه از آن یک نفر که همیشه مسئول نظافت خانه است.
همیشه یک خوردنى مورد علاقه در دسترس اعضاى خانواده قرار دهید، زیرا غذا به انسان احساس امنیت مىدهد. وجود غذا به خودى خود باعث اختلالات چاقى نمىشود.
سنتهاى خانوادگى را حفظ کنید. پاسدارى از این سنتها به ویژه زمانى اهمیت پیدا مىکند که به دور از خویشاوندان و فرزندان خود زندگى مىکنید. این واقعیت را بپذیرید که انسانها به محدودیتهاى تحمیل شده توسط این سنتها علاقهاى ندارند، اما به خاطراتى که توسط این سنتها زنده مىشود، عشق مىورزد.
در آشپزخانه منزل خود تقویمى نصب کنید و کیفیت تمام روزهاى خود را روى آن درجهبندى کنید، براى یک روز فوقالعاده عدد 1، یک روز خوب عدد 2، روز بد با حوادث قابل جبران عدد 3، یک روز کاملاً بد عدد 4.
اگر ناچار هستید که رو در روى اعضاى خانواده خود قرار بگیرید و به خاطر انجام کارهایى که براى شما ایجاد مزاحمت مىکند از آنها انتقاد کنید بهتر است براى آنها یادداشت بگذارید. این یادداشت ممکن است باعث تغییر رفتار آنها نشود، اما احتمالاً زمینه یک بحث جالب را به وجود مىآورد.
آموزش عذرخواهى
من خانوادههایى را در اطراف خودم دیدهام که ویژگى متمایزکننده آنها رفتار احترامآمیز والدین با فرزندانشان بوده است. گویى انسانهاى واقعى را در آنها دیدهام! حقیقت این است که براى اکثر ما انسانها عذرخواهى کردن از غریبههاى داخل اتوبوس به مراتب سهلتر از عذرخواهى کردن از فرزندان خود ماست.
محکم و استوار و در عین حال رئوف و مهربان
اگر والدین نتوانند به اشتباهات خود و به اهانتى که به فرزند خود کردهاند اعتراف کنند این مسئله به تدریج کودک آنها را از کوره به در مىبرد. بچهها مىدانند که در مواقعى حق با آنها بوده است و والدین اشتباه مىکردهاند.
اگر شما آن را تصدیق نکنید فرزند شما به تدریج به ادراکات خود تردید مىکند و کودکى که به ادراک و دریافتهاى خود شک مىورزد، رفته رفته اعتماد به نفس خود را از دست مىدهد که این خود سرمنشأ بسیارى از مشکلات است. در واقع اگر نتوانیم به خاطر اشتباهى که مرتکب شدهایم از فرزند خو پوزش بخواهیم به گونهاى بنیادى او را به سمت سکوت و خودخورى سوق دادهایم و متأسفانه این یک الگوى رفتارى شایع در میان والدین است.
عذرخواهى اگر به عنوان یک حربه براى تسکین دادن زخمها و آرام کردن اوضاع مورد استفاده قرار گیرد به هیچوجه کارساز نخواهد بود. عذرخواهى باید صمیمانه و خالصانه باشد.
اگر نیاز به حفظ استبداد و کنترل بر فرزندان در وجود شما عمیقتر از نیاز به صداقت و داشتن روابط خالصانه با فرزندانتان است، داشتن احساس ندامت و عمل براساس آن بسیار دشوار خواهد بود. عذر مىخواهیم چون کارى را انجام دادهایم یا حرفى را زدهایم و این نشان مىدهد که ما تشخیص دادهایم که چه رفتارى مىتوانست مناسبتر و شایستهتر و مهربانهتر باشد. ایدهآل آن بود که هرگز نیازى به عذرخواهى پیش نمىآمد اما واقعیت زندگى چیز دیگرى است. عذرخواستن از کودکان، عذرخواهى کردن را به آنها مىآموزد و این باعث مىشود که فرزندان شما در مسیر زندگى انسانهاى بهترى باشند.
چه موقع باید عذرخواهى کنید؟
تنها باید زمانى از فرزندان خود عذرخواهى کنیم که از استانداردهاى رفتارى خود تخلف کرده باشیم. اما این به مفهوم آن نیست که باید به خاطر جریحهدار شدن احساسات بچهها یا به خاطر ارضاء نشدن پارهاى از توقعات ذهنى که از خود به عنوان یک انسان خوب داریم، از بچهها عذرخواهى کنیم. در واقع عذرخواهى بیهوده و افراطآمیز درست به مانند امتناع از عذرخواهى بجا مضر و زیانآور است!
اکثر بچهها وقتى احساس مىکنند که پدر و مادر از رفتار خود پشیمان شدهاند درصدد سوءاستفاده بر مىآیند و احساس گناهکارى و تقصیر را در آنها تشدید مىکنند؛ بخصوص آن دسته از والدینى که مدام از یک احساس کوتاهى و تقصیر بیهوده رنج مىبرند همواره توسط فرزندانشان در معرض این موقعیتها قرار داده مىشود. والدین از این وضعیت تنفر دارند و این به نوبه خود باعث تشدید احساس گناه و تقصیر در آنها مىشود!
بعضى وقتها احساس بد کودک به خاطر آن است که حقیقتى تلخ بر او آشکار شده، حقیقتى که او جز تسلیم در برابر آن چارهاى ندارد. اگر انگیزه شما براى گفتن این حقیقت، صادقانه بوده است دیگر دلیلى براى احساس گناه و عذر خواستن وجود ندارد. رو در رو شدن با حقیقت آسان نیست و با گذر عمر هم آسانتر نمىشود. شما نباید به خاطر اعمال مجازاتى که از قبل اخطارش را داده بودید عذرخواهى کنید. قانون، قانون است و در همه حال و براى همه کس لازمالاجرا است. وقتى فرزند شما از قوانین سرپیچى مىکند باید پیامدهاى آن را هم بپذیرد، بدون آنکه نیازى به عذرخواهى از او وجود داشته باشد.
لازم است که نسبت به ارزشها و استانداردهاى خود هشیار و آگاه باشیم. باید بدانیم که خواهان چه رفتارى با فرزندان خود هستیم و هنگامى که آن گونه رفتار کردیم باید بتوانیم آن را تشخیص دهیم.
علت تعارض و کشمکشهایى که میان والدین و کودکان بروز مىکند آن است که انسانها به چیزهایى نیاز دارند که در خانواده به طور محدود وجود دارد (و از آن جمله توجه، وقت و ...) روشهایى که والدین و کودکان براى حل این اختلافات مورد استفاده قرار مىدهند از میزان اقتدارى که در خانواده احساس مىکنند، ریشه مىگیرد.
والدینى که مىتوانند براى حل تعارضات، راهحلهاى مناسب بیابند، یعنى راهحلهایى که به ارضاء نیازهاى طرفین مىانجامد، براى فرزندان خود، نقش یک الگو و راهنما را بازى مىکنند. اما اگر خود والدین احساس ضعف و بىاقتدارى کنند، آن گاه فرزند آنها قادر به الگوسازى از آنها نخواهد بود و از همین جاست که کشمکش قدرت آغاز مىشود.
مسئولیتپذیرى
اینکه میزان استقلال هر فرد به موازات رشد او افزایش مىیابد امرى کاملاً طبیعى است. اما در مورد حس مسئولیتپذیرى نمىتوان چنین ادعایى کرد. به عبارت دیگر، بسیارى از انسانها رشد مىکنند بدون آنکه احساس مسئولیت را بیاموزند. علت هم این است که حس مسئولیتپذیرى در انسان توسط خانوادهاى که در آن پرورش مىیابد شکل مىگیرد.با اینکه چه ظرفیت کودک براى قبول مسئولیت به موازات بالا رفتن سن او افزایش مىیابد، با این همه باید به او آموخته شود که چه مسئولیتهایى را به عهده بگیرد و چگونه آنها را انجام دهد.
بچهها دوست دارند که دیگران مسئولیتهاى آنها را به عهده بگیرند و بسیار تمایل دارند که مسئولیتهاى خود را به دیگر اعضاء خانواده، بویژه به مادرشان منتقل کنند و این انتخاب بسیار خوبى است، زیرا بسیارى از مادرها به این خواسته کودک خود با جمله «اگر خودم انجامش بدهم آسانتر است» پاسخ مثبت مىدهند.
بچهها دوست دارند که تحت مراقبت دیگران قرار بگیرند و این احساس آرامش به آنها مىدهد. بنابراین طبیعى است که در برابر هر چیزى که مخل این آرامش باشد مقاومت از خود نشان دهند و قبول مسئولیت (به ویژه مسئولیتهاى ناخوشایند) هم یکى از آنهاست. بچهها باید یاد بگیرند تا بر این واکنش طبیعى در برابر مسئولیتها، غلبه کنند و این وظیفه والدین است که به آنها بیاموزند.
به جاى آنکه دستور بدهید، سئوال کنید. وقتى به کسى که احساس بىقدرتى مىکند راهى را دیکته مىکنیم، به طور خودکار این مقاومت را در او به جریان مىاندازیم.
مادر: مىخواهم همین حالا این کار را انجام دهى.
پسر: من نمىخواهم.
مادر: تو این کار را مىکنى.
پسر: نه من نمىکنم.
مادر: کى قصد دارى کارى را که گفتم انجام بدى؟
پسر: (با مکث) من نمىخوام.
مادر: من نپرسیدم که مىخواى یا نمىخواى، پرسیدم چه وقت انجامش مىدهى.
پسر: هیچ وقت!
مادر: خُب، این هیچ وقت کِیه؟
پسر: چى؟ (با نگاهى مبهوت و متعجب جواب مىدهد)
خلق احتمالات و امکانات جدید، بهترین راه براى حل و فرو نشاندن منازعات قدرت است.
سئوال کردن نشاندهنده این است که کودک قادر به تصمیمگیرى و انتخاب است و به طریق غیرمستقیم به کودک القاء مىکند که او قدرت کنترل زندگى خویش را دارا مىباشد. با سئوال کردن از کودکان، احساس قدرت را در آنها افزایش مىدهیم و وقتى آدمها احساس قدرت بیشترى مىکنند نیازى آن چنان، به درگیر شدن و کشمکشهاى قدرت احساس نمىکنند. شما مىتوانید با استفاده از روش سئوال کردن به فرزند خود کمک کنید تا احساس کنترل از دست داده را دوباره به دست آورد و هنگامى که هم او و هم شما احساس کنترل بیشتر کردید آن وقت است که مىتوانید به جاى جنگ به مذاکره بپردازید.
لجکردن و کجخلقى کودک
ممکن است پدر و مادر جلوى کارى را که کودک دوست دارد انجام بدهد، بگیرند یا از خواستههاى او چشمپوشى کنند، در این زمان، ناگهان کودک عصبانى مىشود و کلمات نامفهومى همچون «هیچ کس مرا دوست ندارد»، «هیچ وقت کسى چیزى به من نمىدهد» و ... را بیان کند. ممکن است خودش را به زمین بکوبد، قهر کند، جلوى نفس خود را بگیرد و ... در عصبانیتهاى معمولى این حالت فقط یکى دو دقیقه طول مىکشد و با خسته شدن کودک برطرف مىشود، حتى ممکن است از حرکتى که کرده پشیمان شود. ولى باید توجه داشت که در زمان عصبانیت کودک، نمىتوان او را آرام کرد و براى فهم مشکل باید انتظارات خود را به عنوان والد و نیازها و غرایز کودک را شناخت و پلى منطقى بین آن دو برقرار نمود.
تقلید
والدین فرزندان خود را با آموزش مستقیم و نیز با مثال آوردن اجتماعى مىکنند. کودکان بسیارى از الگوهاى رفتارى، خصوصیات اخلاقى، انگیزهها و ارزشهاى پدر و مادر خود را از طریق فرآیند تقلید و همانندسازى کسب مىکنند. کودکان غالبا از رفتارى تقلید مىکنند که والدین چندان تمایلى به آموختن آن به کودک ندارند. کودک 4 سالهاى که انگشت خود را با چکش مىکوبد و بعد شروع مىکند به ناسزا گفتن، در حقیقت از دیگران تقلید کرده است.
همانندسازى
مفهوم همانندسازى به فرآیندى اطلاق مىشود که به موجب آن کودک تلاش مىکند خصوصیات شخص دیگر را درونى کند. در بعضى موارد کودکان احساس مىکنند واقعا همان کسى هستند که با او همانندسازى مىکنند.
همانندسازى نشاندهنده پیوند عاطفى شدید کودک با شخصى است که با او همانندسازى کرده است. همانندسازى ادراک کودک از شباهت بین خود و شخص دیگر است و وقتى کودک به این شباهت پى برد این اعتقاد در او ایجاد مىشود که با آن الگو خصوصیات مشترکى دارد. همانندسازى ممکن است ارزشهاى اجتماعى یا ضداجتماعى به همراه داشته باشد.
همانندسازى و تقلید ممکن است تأثیرات درازمدت و یا تأخیرى داشته باشد کودک ممکن است رفتار والدین را مشاهده کند یا اصلى اخلاقى را درونى کند، ولى تا ماهها یا حتى سالها بعد موقعیتى براى کاربرد آن پیدا نکند. براى مثال، کودکان خردسال با دیدن والدینشان و سایرین بسیارى از نقشهاى بزرگسالان را مىآموزند. در بازى خیالى غالبا یا مادر مىشوند یا پدر یا راننده قطار یا نقش دیگرى را بازى مىکنند. ولى نتیجه این یادگیرى تا زمانى که کودک بزرگ شود و خودش پدر و مادر شود و شغلى داشته باشد معلوم نمىشود.
انتقاد و تشویق
کودکان به گونهاى عجیب و استثنایى، نیازمند هستند! به همین خاطر است که پدر و مادر دارند و به همین خاطر است که کودکى آنها تا این اندازه به درازا مىکشد. براى کودکان و همچنین والدین، کودکى عبارت است از یک دوره یادگیرى کُند و بعضا دردناک که مملو از خطا و اشتباه است و مشخصه آن موفقیتهاى متناوب و برجسته است. تشویق و انتقاد ابزارهایى هستند که والدین براى هدایت فرزندان خود در این مسیر از آنها استفاده مىکنند. این ابزارها به فرزندان ما مىفهماند که مراقب آنها هستیم و در تمام مواقع آنها را زیر نظر داریم.
اما تشویق و انتقاد مىتوانند اثرات منفى هم داشته باشند و این دیگر بسته به آن است که ما چه سهمى را براى تشویق در نظر بگیریم و چه سهمى را به انتقاد اختصاص دهیم. ممکن است کودک از اینکه او را زیر نظر دارید احساس امنیت کند، اما در بسیارى از واقع هم به خاطر آنکه مرتبا مورد ارزیابى قرار مىگیرد ممکن است عصبانى شود و این قابل درک است.
تشویق باید خالصانه و صمیمانه باشد. برخلاف آن چه ما تصور مىکنیم کودک به راحتى مىتواند این صمیمیت و خلوص را تشخیص دهد. زیادهروى در تشویق باعث لوث شدن ارزش آن مىشود، هرگز نباید کودک را به خاطر انجام کارى که از نظر خود او بسیار کوچک و پیش پا افتاده است تشویق کرد. وقتى کودک تأیید و تحسین شما را طلب مىکند نباید این را از او دریغ کنید اما در عین حال نباید بیش از اندازه تشویقش کنید. زیرا مهمتر این است که به کودک کمک کنید تا توانایى ارزیابى خویشتن را بهبود بخشد. براى مثال، به جاى آنکه همیشه از نقاشى فرزندتان تعریف کنید از او بپرسید که نظر خود او درباره نقاشىاش چیست؟ اگر گفت که آن را دوست دارد، تشویقش کنید و اگر آن را دوست ندارد علت را از او بپرسید.
زمان تشویق
بهترین زمان استفاده از تشویق وقتى است که کودک به خاطر انجام کارى احساس رضایت خاطر دارد. در این موقع، تشویق احساس رضایت خاطر را در کودک تقویت مىکند. تشویق زمانى مؤثرتر است که کودک، نسبت به خود احساس مثبت داشته باشد. بویژه اگر این تشویق، مستقیما در مورد همان موضوعى باشد که احساس مثبت کودک از آن ناشى شده است.
مهم، انتخاب بهترین لحظه براى تشویق است. بچهها را آن قدر به تشویق متکى نکنید که حس ارزش و اعتبار شخصى خود را فراموش کنند. هنگامى که کودک احساس شکست و ناکامى مىکند خوب است به او کمک کنیم تا علت این احساس خود را درک کند. هنگامى که کودک از انجام کارى احساس خشنودى مىکند و شما هم او را به همان علت تشویق مىکنید در واقع نشان مىدهید که براى احساسات او ارزش قائل هستید و آن را درک مىکنید و این حتى در زمان داورى منفى یا انتقاد هم باعث افزایش اعتبار و ارزش شما مىگردد.
تفاوت میان تشویق و نگرش مثبت
گفتن یک حرف خوشایند به کودک به این معنى نیست که این حرف باید حتما یک تشویق باشد. لازم نیست که این حرف خوشایند، همیشه بازتاب نظر و قضاوت ما باشد. گفتن حرفهاى خوشایند به کودکان، فوائد بسیار دارد. وقتى احساس خوشایندى دارید باید این را به فرزندان خود بگویید حتى اگر احساس خوشایند شما هیچ ارتباطى با آنها نداشته باشد. در مورد موفقیتهاى خود و موفقیتهاى آنها حرفهاى خوشایند بزنید. بگذارید کودکان شما احساسات مثبت والدین خود را بفهمند.
خصلتهاى نیک
در اینجا فهرستى از ویژگىهاى پسندیده را مشاهده مىکنید که باید آنها را در فرزندان خود جست وجو کنید. وقتى آنها را یافتید به فرزندانتان گوشزد کنید به ویژه در زمانى که کمترین انتظار را براى شنیدن آن دارند.
ـ شهامت ـ صداقت ـ معنویت ـ خیرخواهى
ـ بىباکى ـ اتکا بهنفس ـ صداقت ـ رفتار مؤدبانه
ـ پاکدامنى وظیفهشناسى بىریایى ـ بىپروایى
ما حتى در مکالمات معمولى هم از اغلب این واژهها استفاده نمىکنیم و این خود باعث خاصتر شدن و اعتبار بیشتر آنها نزد بچهها مىگردد زیرا آنها با شنیدن این واژهها بلافاصله معناى آن را مىپرسند. یک راه خوب براى رسیدن به هدف مورد نظر این است که کودک را واداریم تا خودش معنى کلمه را در فرهنگ لغت پیدا کند یا با هم این کار را انجام دهیم.
وقتى کودک دست به خرابکارى مىزند انتظار ندارد که از فضایل او تعریف و تمجید کنید بلکه او فقط منتظر شنیدن انتقادات شماست و درست در همین جاست که شما باید انگشت خود را بر نقاط مثبت او بگذارید!
والدین بهتر آنهایى هستند که در رفتارهاى ناپسند فرزندان خود که به حق سزاوار تنبیه مىباشند، رگههایى از فضیلت ناب مىبینند. ممکن است لازم باشد که کودک به خاطر زیر پا گذاشتن قانون یا بر هم زدن آسایش مردم تنبیه شود اما این دلیل نمىشود که فضیلت برانگیزنده این رفتار را مورد بىاعتنایى قرار دهیم.
- اگر چه ممکن است کودک براى حمایت از دوستش دروغ گفته باشد، اما خود این وفادارى به دوست، کمتر از یک فضیلت نیست.
- اگرچه کودک خردسال شما، براى مربى مهد کودکش ماجراى دعواى شما و همسرتان را بازگوکرده و آبروى شما را برده است، این دلیل نمىشود که به خاطر صداقت و رکگویىاش امتیاز نگیرد.
- وقتى فرزند شما چیزى راجع به دزدى دوستش از فروشگاه نمىگوید، احتمالاً مهربانى و شفقت او، عامل این پنهانکارى بوده استhttp://www.ketabekoodak.com/
راهکارهای قانونی و فرهنگی در مدیریت مصرف انرژی در سازمانها و مراکز پزشکی
اصلاح ساختار نظام جامع مدیریتی اقتصادی بیمارستان
سلامت روان کودکان در بلایا طبیعی
وظایف دولت در بهبود شاخصهای سلامتی و نابرابری های اجتماعی چیست؟
دسترسی به تمامی این مطالب در سایت
مشکلات نظام سلامت در کشور ایران
مشکلات موجود در سیستم واردات وصادرات
نحوه ارائه خدمات بهداشتی درمانی در برخی کشورهای دنیا
نقش سازمانهای بیمه گر اجتماعی و خصوصی در اقتصاد سلامت
دسترسی به تمامی این مطالب در سایت
در 3 یادداشت قبلی سه نوع خانواده را تشریح کردیم که شیوه تربیت کودک آنها نامطلوب بود و اینک آخرین نوع را که خانواده سالم می باشد بررسی می کنیم و شیوه تربیت کودک را در آنها توضیح می دهیم.
4 - خانواده سالم ( خانواده دمکرات)
1 - افراد خانواده سرزنده و با محبت هستند و همه رفتار و اعمال آنان با نوعی اصالت توام است.
2 - افراد خانواده به طور آشکار رنج و ناراحتی و نیز احساس همدری خود را نسبت به افراد دیگر خانواده بیان می کنند.
3 - افراد خانواده از ریسک (خطر کردن ) معقول و سنجیده نمی هراسند و می دانند که ممکن است با خطر کردن اشتباهاتی نیز داشته باشند ، ولی اشتباهات شخصی هم می تواند خود مقدمه ای برای شناخت اشکالات شخصی و بنابراین زمینه ای جهت رشد و کسب تجربه بیشتر باشد.
4 - افراد خانواده برای یکدیگر ارزش و احترام قایل اند و یکدیگر را دوست دارند و از این احساس خود شادمان هستند.
5 - روابط افراد خانواده با یکدیگر هماهنگ و روان است و با آهنگی پرمایه و روشن با یکدیگر سخن می گویند.
6 - زمانی که در خانواده سکوت برقرار است ، سکوتی است آرامبخش و نه سکوت مبتنی بر ترس یا احتیاط.
7 - وقتی در خانواده سرو صدا هست ، صدای فعالیتی پر معنی است و نه غرشی رعد آسا و برای خفه کردن صدای دیگران.
8 - هریک از اعضاء خانواده می دانند حق آن را خواهند داشت که حرف خود را به گوش دیگران برسانند و در این زمینه نیازی به سکوت و تحمل فشار حاصل از آن نمی باشد.
9 - اگر یکی از اعضای خانواده هنوز فرصتی برای صحبت کردن پیدا نکرده است ، به دلیل تنگی وقت بوده است و نه کمی محبت ، کم توجهی یا بی ملاحظه بودن اعضای دیگر خانواده .
10 - اعضای خانواده به راحتی یکدیگر را نوازش می کنند و در آغوش گرفتن فرزندان توسط پدر و مادر امری است عادی و توام با تجربه عشق و محبت خانوادگی.
11 - افراد خانواده صادقانه با هم صحبت می کنند ، با علاقه به سخنان یکدیگر گوش می دهند ، با یکدیگر رو راست و صادق هستند و به راحتی علاقه خود را به یکدیگر نشان می دهند.
12 - افراد خانواده به راحتی و آزادنه با یکدیگر درد دل می کنند و این حق را دارند که درباره هر موضوعی ( مثل ناکامیها ، ترسها ، صدمه هایی که دیده اند ، خشم خود ، انتقاد از دیگری ، خوشیها یا کامیابیها ) ، با یکدیگر سخن بگویند.
13 - افراد خانواده برای کارهای خود برنامه ریزی می کنند و در این راه اگر مشکلی با مزاحم اجرای برنامه های از قبل تعیین شده آنان شود ، به سادگی خود را با آن تطبیق می دهند و در نتیجه قادر هستند بدون تجربه احساس ترس یا واهمه ، بیشتر مشکلات زندگی خود را حل و فصل کنند.
14 - در خانواده ، زندگی آدمی و احساسات بشری، بیش از هر عامل دیگری مورد توجه و احترام است.
15 - در خانواده ، پدر و مادر خود را مدیر یا رهبر خانواده می دانند و نه رئیس یا ارباب خانواده و نیز می دانند که در موقعیت های مختلف چگونه به فرزندان خود بیاموزند تا به مرحله یک انسان واقعی بودن نزدیک شوند.
16 - اعضای خانواده در مورد اشتباهات خود ( در قضاوت ، رفتار ، بروز هیجانها و ... ) به همان سهولتی با یکدیگر سخن می گویند که در مورد اعمال ، کردار و گفتار صحیح خود اظهار نظر می کنند.
17 - رفتار اولیای خانواده با آنچه به فرزندان خود می گویند - یا توصیه می کنند - مطابقت کامل دارد و در این راه از خود صداقت بسیار نشان می دهند.
18 - پدر و مادر خانواده مانند هر مدیر یا رهبر موفق ، نسبت به زمان حساس هستند و مترصد آن می باشند تا از هر فرصت مناسب برای سخن گفتن و تعامل با فرزندان خود ، استفاده کنند.
19 - اگر یکی از افراد خانواده مرتکب اشتباهی شد و نادانسته خسارتی ایجاد نمود ، پدر و مادر و بزرگترها در کنار او قرار می گیرند تا از او حمایت کنند . این رفتار باعث خواهد شد تا فرزند بی دقت ، بر احساس ترس یا گناه خود فایق آید و از فرصت آموزشی که پدر و مادر برای او فراهم کرده اند ، بیشترین بهره را بگیرد.
20 - اولیاء خانواده می دانند که فرزندانشان عمدا بدی نمی کنند. به همین دلیل ، اگر متوجه شوند که فرزند آنان در زمینه ای خرابکاری کرده است به این نتیجه می رسند که یا سوء تفاهمی در کار بوده است و یا احساس ارزش فردی و احترام به خویشتن ، در فرزند آنان کاهش پیدا کرده است و باید برای این مشکل راه حلی را پیدا کرد.
21 - اولیا خانواده می دانند هنگامی فرزند آنان برای یادگیری آمادگی بیشتری خواهد داشت که خود را با ارزش بداند و احساس کند که دیگران نیز برای او ارزش قایل هستند.
22 - اولیاء خانواده می دانند که هر چند با شرمنده ساختن کودک و تنبیه بدنی فرزندان می توان رفتار آنان را تغییر داد ، اما این آگاهی را نیز دارند که آثار این تنبیه ها بر ذهن آنان باقی می ماند و به سادگی و به سرعت قابل ترمیم نمی باشد.
23 - وقتی یکی از فرزندان خانواده عملی را انجام می دهد که برای تصحیح عمل یا کار او الزامی به نظر می آید ، پدر و مادر آموزش فرزند خود را با گوش دادن - حس کردن - فهمیدن - و در نظر گرفتن زمان و دوره خاص رشد او ، آغاز می کنند.
24 - پدر و مادر خانواده می دانند که در زندگی هر شخص مشکلاتی پیش خواهد آمد و اجتناب از همه مشکلات زندگی امکان ناپذیر می باشد . بنابراین گوش به زنگ آن هستند که برای هر مشکل تازه ، راه حلی پیدا کنند و به فرزندان خود نیز می آموزند تا چگونه در حل مشکلات از خلاقیت و نو آوری بهره بگیرند.
25 - اولیای خانواده می دانند که تغییر و تحول از ویژگیهای زندگی است ، بنابراین ، می پذیرند که فرزندان آنان به سرعت مراحل مختلف رشد را طی می کنند و هیچگاه نباید سد راه رشد و تغییر فرزندان خود شوند.
خلاصه :
گفته می شود که از هر صد خانواده تنها در صد اندکی ( سه یا چهار خانواده ) می دانند که چه باید کرد و به مرحله سلامت و بالندگی قابل توجه رسیده اند. محصول خانواده های پریشان یا آشفته فرزندان بیمار ، نومید ، افسرده ، بزهکار و ضد اجتماعی ، معتاد و .... است و اکثریت افراد مبتلا به بیماری های روانی و اختلالات رفتاری ، الکلیک ، معتاد ، فقیر ، از خود بیگانه ، جانی و ... در خانواده های پریشان رشد پیدا کرده اند.
می توان ویژگیهای مهم خانواده های پریشان و خانواده سالم را چنین خلاصه کرد.
خانواده آشفته :
1 - در خانواده ارزش و احترامی که هر فرد برای خود قائل است در حد پائین می باشد.
2 - ارتباطها غیر مستقیم ، مبهم و کاملا نادرست است.
3 - قواعد و مقررات خانواده ، خشک ، نامردمی ، ناسازگار و همیشگی است.
4 - پیوند و رابطه با جامعه بسته ، مایوس کننده و یاس آور است و براساس ترس انجام می گیرد.
خانواده سالم یا بالنده
1 - سطح ارزش و احترامی که هر فرد برای خود قایل است ، در حد معقول و منطقی می باشد.
2 - ارتباطها مستقیم ، واضح ، صریح و مبتنی بر درستکاری است.
3 - قواعد قابل انعطاف ، انسانی ، منطقی دستخوش تغییر است.
4 - پیوند با جامعه باز ، سالم و امید بخش می باشد.
امیدوارم خانواده سالمی را داشته باشید . (یا - و )خانواده سالمی را در آینده تشکیل دهید
مطالب پیشنهادی:
فست فود زیر ذره بین کارشناسان حوزه سلامت
ویژگی های ظروف آشپزی و اثر آن در پخت غذا
ظروف یک بار مصرف ومشکلات آن بر سلامت
کنترل آلاینده ها از طریق فن اوری نانو تکنولوژی
دسترسی به تمامی این مطالب در سایت
در یادداشت اول 4 نوع خانواده از نظر تربیت مشخص نموده و نوع اول آن را ( خانواده سخت گیر ) را شرح دادیم و اکنون بخش دوم :
ب ) خانواده سهل گیر و آسان گیر
1 - پدر و مادر به دنبال نیازهای ارضاء نشده خودشان هستند. دنبال جوانی و نوجوانی و دل مشغولی های خود هستند.
2 - به امر تربیت و ارضاء نیازهای جسمی و روانی کودک نمی پردازند و چون آسانگیر هستند ، برای خاموش کردن صدای بچه ، هر چه کودکشان از آنها می خواهد ، آنها انجام می دهند . لذا کودک پرتوقع تربیت می شود.
3 - هدفها و انتظارات برایشان روشن نیست و به همین دلیل ، در تربیت فرزندان خود از روش ، فلسفه یا دیدگاه خاصی پیروی نمی کنند.
4 - هیچ نوع کنترلی بر رفتار فرزندان خود ندارند و آنان را کاملا آزاد می گذارند تا به هر نحوی که خود مایل هستند ، شیوه های خاص زندگی خود را انتخاب و به کار گیرند.
5 - هیچ نوع انتظار و توقع خاصی از فرزندان خود ندارند و فرزندان نیز به نوبه خود می آموزند که والدین نباید از آنان انتظار خاصی را داشته باشند.
6 - نسبت به رفتار فرزندان خود ، حتی در مواردی که مورد آزار و اذیت خود آنان و دیگران قرار می گیرند ، توجه خاص نشان نمی دهند و در این موارد ، بی تفاوت عمل می کنند.
7 - اگر فرزندان خانواده از دستورات آنان اطاعت نکنند ، ناراحت نمی شوند و چنان رفتار می کنند که گویی عدم اطاعت از دستورات والدین امری طبیعی ، عادی و متداول است.
8 - در پاداش دادن - وقتی از فرزندان رفتار پسندیده ای سر می زند - یا تنبیه آنان - در هنگامی که کار خلاف از آنان سر می زند - اهمال می کنند و بی تفاوت هستند (به یاد داشته باشیم که منظور از تنبیه کردن در معنای روانشناختی آن ، محروم کردن فرزند از پاداش است و تنبیه بدنی مورد نظر نمی باشد).
9 - شیوه های رفتاری والدین چنان است که در فرزندان اعتماد لازم را نسبت به آنان ایجاد نمی کند.
10 - نسبت به تکالیف و نمرات درسی فرزندان خود توجه نشان نمی دهند و علاقه ای نیز به همکاری با معلمان و مدیریت مدرسه محل تحصیل آنان ندارند.
11 - آنچه را که فرزندان اراده کنند یا بخواهند ، برای آنان تهیه می کنند و در این مورد ، سلیقه خاصی را اعمال نمی کنند.
12 - هیچ گونه تلاش خاصی را در زمینه استقلال فرزندان خود انجام نمی دهند و چنانچه یکی از فرزندان شدیدا به آنان وابسته باشد ، کار خاصی را در زمینه کاهش این نوع وابستگی که بعدا برای آنان مشکل ساز خواهد بود ، انجام نمی دهند.
13 - نظم و ترتیب را در محیط خانواده رعایت نمی کنند و از فرزندان خود نیز انتظار خاصی در این زمینه ندارند.
14 - فرزندان خود را برای انجام هر کاری آزاد می گذارند و حتی در مواردی که مداخله آنان لازم به نظر می آید ، دخالت نمی کنند.
15 - این بچه ها چون در زندگی با موانع مواجه نشده است ، لذا وقتی وارد جامعه می شود به خاطر عدم تجربه کافی ، زود تسلیم میشود و شکننده هست.
ادامه دارد......
مطالب پیشنهادی:
ورزش چه اثری برکاهش
بیماری های قلبی و بیماریهای استخوانی دارد؟
چطور میزان فعالیت فیزیکی خود را ارتقاء دهیم؟
چه ورزش هایی سلامت کودکان را تامین می کند؟
چگونه عملکرد فیزیولوژیکی و روانی میانسالان افزایش می یابد؟
تکنیک های توان بخشی ورزشی در بیماران مبتلا به آسم کدامند؟
دسترسی به تمامی این مطالب در سایت