چگونه می توان جلوی آثار جانبی تشعشع لامپ های کم مصرف بر چشم و پوست را گرفت؟
ورزش های ضد استرس برای بهتر شدن وضعیت روانی و احساسی افراد کدامند؟
چطور میزان فعالیت فیزیکی خود را ارتقاء دهیم؟
ورزش های مخصوص افراد مبتلا به بیماران قلبی و دیابت
1. براى ایجاد همکارى دستور ندهید.
2. براى به حداقل رساندن مقاومت و بهبود روابط گوش کنید و پرورش دهید ولى تنبیه نکنید.
3. براى افزایش رغبت پاداش دهید، تنبیه نکنید.
4. براى اثبات رهبرى خود دستور دهید، تقاضا نکنید.
5. براى نظارت مجدد از قرنطینه تربیتى استفاده کنید، تنبیه نکنید.
درخواست کنید تحکم نکنید:
زندگى بچه پر از دستور است. براى نمونه: «این را از اینجا بردار، آن را اینجا بگذار، این طورى حرف نزن، دندانهایت را مسواک کن، بیا شام بخور،...» وقتى پدر و مادر کلافه مىشوند و مرتب غرولند مىکنند، بچه هم به حرف آنان گوش نمىدهد. امر و نهى مکرر باعث تضعیف رابطه مىشود. در روش مثبت پدرى و مادرى، شق دیگر دستور دادن و مطالبه کردن و غر زدن، خواهش کردن است. تغییر سادهاى است ولى باید زیاد تمرین شود. براى نمونه: «لطفا دندانت را مسواک کن، لطفا برادرت را نزن».
از واژه لطفا استفاده کنید:
وقتى مىخواهید عبارتى را بر زبان بیاورید، حتما از واژه «لطفا» یا «خواهش مىکنم» استفاده کنید که اثرى جادویى دارد. درخواست شما باید رک و صریح باشد و لازم است طورى تقاضاى خود را مطرح کنید که حس همکارى را در بچه ایجاد کند. بیشتر مواقع پدران و مادران از واژه «مىتوانى» استفاده مىکنند که کمى هم قصور در آن به کار رفته است. آنان ناخودآگاه این کار را مىکنند چون پدر و مادر خودشان هم همین طور رفتار مىکردند. گرچه به نظر مىرسد جمله «مىتوانى وسایلت را جمع کنى؟» با «لطفا وسایلت را جمع کن» تفاوت چندانى ندارند، در ایجاد میل به همکارى در بچه بسیار تفاوت دارد.
صراحت داشتن بدون ایجاد احساس تقصیر و شرمندگى و ترس به مراتب مؤثرتر است. براى اینکه بهتر متوجه شوید، فرض کنید که مىتوانید فعالیتهاى مغزى بچه را برنامهریزى کنید. وقتى جمله خود را با «مىتوانى» آغاز مىکنید، احتمالاً نیمکره چپ مغز فعال مىشود و حیران است که منظور واقعى شما چیست و اگر با «مىشود لطفا» آغاز کنید نیمکره راست مغز شروع به کار مىکند و مرکز انگیزه فعال مىشود. کلمه «مىتوانى» بچه را سردرگم مىکند و کمکم میل به همکارى را در او از بین مىبرد. شما پدر و مادر هستید. اگر بدانید فرزندتان نمىتواند کارى را انجام دهد، از او نمىپرسید. وقتى مىگویید «مىتوانى تلویزیون را خاموش کنى؟» در واقع منظورتان این نیست که آیا او توانایى دارد تلویزیون را خاموش کند یا نه، بلکه از او مىخواهید تلویزیون را خاموش کند. در حقیقت شما به زبان بىزبانى به بچه مىگویید که دلیل خوبى براى خاموش نکردن تلویزیون ندارد.
سوال بىجواب نکنید:
در هر سؤال بىجواب پیامى تلویحى وجود دارد. در امور تربیتى، این پیام تلویحى معمولاً نوعى شرمندگى به جا مىگذارد که پدران و مادران مهربان دلشان نمىخواهد مستقیم آن را بر زبان بیاورند. بیشتر والدین متوجه نیستند که با این کار بیان منفى به کودکشان مىدهند، ولى اگر کمى جنبه روحى و روانى قضیه را بررسى کنند به آسانى متوجه مىشوند. وقتى مادرى مىخواهد فرزندش را وادارد اتاقش را مرتب کند، به جاى گفتن «لطفا اتاقت را مرتب کن» با لحنى که شرمندگى و تقصیر بر جاى مىگذارد، سوالى بىجواب را مطرح کند، مانند «چرا این اتاق این قدر به هم ریخته است؟ مثالهاى دیگر: «پس کى مىخواهى بزرگ شوى؟» «چرا برادرت را مىزنى؟» «چرا هنوز بیدار هستید و حرف مىزنید؟» و ... خوددارى از سوالهاى بىجواب، نه تنها باعث ایجاد حس همکارى مىشود، از تضعیف مهارتهاى ارتباطى جلوگیرى مىکند. این سوالها نه تنها براى بچه فایدهاى ندارد، بلکه باعث مىشود پدر و مادر از زیر بار مسئولیت پیامهاى منفىاى که مىدهند، شانه خالى کنند. وقتى ما نتوانستیم درست تشخیص دهیم که پیامهاى منفى به بچهها مىدهیم، درک اینکه چرا بچههاى ما مایل به همکارى نیستند، مشکل مىشود.
صریح باشید:
یکى از مهارتهایى که یادگیرى آن بخصوص در مورد پسربچهها ضرورى است، صراحت است. والدین معمولاً نارضایتى خود را ابراز مىکنند، اما حاضر نیستند براى رفع آن خواهش کنند. پدر و مادر با تأکید بر مشکل سعى مىکنند فرزند خود را ترغیب به کار کنند، اما خواهش و تمنایى در کار نیست. بچهها معمولاً تقاضاى تلویحى را تشخیص نمىدهند. بنابراین فقط به هوا زُل مىزنند. براى گرفتن جواب صریح، لازم است تقاضا بدون تمرکز دادن به بیان منفى آن صریح باشد. تمرکز بر اینکه بچه چه اشتباهى مرتکب شد و چرا کمکى به ایجاد حس همکارى نمىکند.
دستور تلویحى پیام منفى تقاضاى مثبت
بند کفش هایت را ببند بند کفشهایت باز است لطفا بند کفشهایت را ببند
بچه خوبى باش، اصلاً خوشم نمىآید لطفا بچه خوبى باش
با خواهرت این طور رفتار نکن با خواهرت این طور رفتار کنى با خواهرت این طور رفتار نکن
توضیح ندهید:
علاوه بر اینکه باید مطمئن باشید بچهها را به جاى دستور دادن با خواهش و تمنا به کارى ترغیب مىکنید، از آوردن دلیل و برهان بپرهیزید. لزومى ندارد بگویید «وقت خواب است، روزى طولانى در پیش دارى، لطفا برو مسواک بزن» اگر دوست دارید فرزندتان بداند چرا بهتر است زود به رختخواب برود، این مسئله را بعدا براى او توضیح دهید. پس از آنکه فرزندتان با همکارى کردن رضایت خاطر شما را فراهم کرد و به رختخواب رفت، مىتوانید به او بگویید: «من از تو خیلى راضىام دندانهایت را خوب مسواک زدى و حالا مىتوانى راحت بخوابى تا براى فردا آماده باشى. خواب کامل راحت باعث مىشود فردا سرحال باشى».
وقتى بچهها از انجام دادن کارى امتناع مىکنند یا کارى را درست انجام ندادهاند، بیشتر پدران و مادران یک نفس حرف مىزنند تا بچه را ترغیب کنند. این کار صرفا باعث مىشود بچه احساس بىکفایتى و شرمندگى کند و عاقبت میل طبیعى او به همکارى از بین برود. مثال: امروز خیلى تلویزیون تماشا کردى. وقتش است آن را خاموش کنى. دلم مىخواهد از وقتت براى کارى دیگر استفاده کنى. راه بهتر درخواست: لطفا تلویزیون را خاموش کن و از وقتت طور دیگرى استفاده کن. این هفته تمام مدت خر و پرتهاى تو را جمع مىکردم فورى اینها را جمع کن. لطفا همین الان اینها را جمع کن.
همکارى
براى اینکه روحیه همکارى را در خود پرورش دهد، باید احساس کند همان طور که او به حرفهاى شما گوش مىدهد، شما هم به حرفهاى او گوش مىدهید. بچهها از طریق مقاومت و امتناع در برابر خواستههاى شما حس خودآگاهى را در خود پرورش مىدهند. زمانى که پدر و مادر مقاومت مشروع بچه را سرکوب نکنند، به او کمک مىکنند سطح آگاهى خود را در مورد احساسات و خواستهها و نیازهایش بالا ببرد و در نهایت نیروى ارادهاى قوى را در خود پرورش دهد که چه بسا بعدها ناکامىهاى او را به موفقیت تبدیل کند. بچههایى که ارادهاى قوى دارند مىتوانند به موفقیت نایل آیند، ولى بدون آن افرادى از زیر کاردررو خواهند شد. افرادى که ارادهاى ضعیف دارند، در دوران کودکى فرصت مبارزه و مقابله با مشکلات اجتنابناپذیر زندگى به آنان داده نشده است. این افراد به جاى اینکه ترغیب شوند به رؤیاهاى خود رنگ واقعیت بخشند، افرادى میانه حال باقى مىمانند.
براى اینکه بچهها دست از مقاومت بردارند و به میل خود حاضر به همکارى باشند، لازم است احساساتشان درک شود، سازماندهى شوند، نظم و تربیت برقرار باشد و هدایت شوند. براى مثال پدر و مادر از راه گوش دادن مىتوانند ثابت کنند که احساسات و امیال و آرزوها و احتیاجات کودک را شنیدهاند، درک کردهاند و به آن رسیدگى خواهند کرد. وقتى به این نیاز بچه پاسخ داده شود، خود به خود مقاومت او کاهش مىیابد و بیشتر همکارى مىکند.
- وقتى بچهاى حساس مىگوید: «دلم درد مىکند»، اگر با حرارت به او توجه نکنید، به این صورت واکنش نشان خواهد داد: «دلم خیلى درد مىکند، هیچ کس با من خوب نیست» اگر احساسات بچه درک نشود، هر دردى براى او بزرگتر جلوه خواهد کرد. عدم همدردى با بچه حساس، درد جسمانى و روحى او را شدت مىبخشد. در این گونه مواقع، بزرگترین اشتباه پدر و مادر این است که بخواهند به نوعى کودک را دلدارى دهند و خوشحالش کنند. وقتى بچه غصهدار است یا افسرده به نظر مىرسد، هرگونه استدلالى براى بىمورد بودن نگرانىاش بىفایده است. تمرکز بر جنبههاى مثبت ممکن است جهت او را تغییر دهد و توجهاش را به جنبههاى منفى جلب کند، زیرا مىخواهد به هر نحو به پدر و مادر بفهماند که باید درک داشته باشند و براى او ارزش قایل شوند. پدر و مادر باید به حرف او گوش دهند و مراقب باشند براى رفع ناراحتى بچه درصدد حل مشکل او برنیایند.
احساسات منفى
باید به بچهها القا کرد که اشکالى ندارد احساسات منفى داشته باشند. آنان براى رفع مشکل و رهایى از چنگال رنجها و غصههایشان به زمان بیشترى احتیاج دارند. وقتى با همدردى به مشکلات آنان گوش دهید و گرفتارىهایشان را درک کنید، احساس راحتى و آسایش خواهند کرد. پدران و مادران حساس معمولاً به اشتباه گمان مىکنند فرزندشان ایرادى دارد و قضیه را از آن چه هست بدتر مىکنند.
خشونت
با اینکه عده زیادى از مردم از خشونت موجود در سینما و تلویزیون شکایت دارند، باز هم بچههاى خود را تهدید به تنبیه و کتک مىکنند. خشونت در تلویزیون و سینما روى کودکان و نوجوانان ما اثر مىگذارد، اما باید توجه داشت که تأثیر رفتار و کردار و نظریات پدر و مادر بر بچه به مراتب بیشتر است. در مقایسه با تلویزیون، پدر و مادر اثر بیشترى بر روى فرزندان خود به جاى مىگذارند.
فیلم سینمایى
اگر پدر و مادر تردید دارند که اجازه دیدن فیلمى را به فرزند خود بدهند یا نه، بهتر است صبر کنند تا نوار ویدئویى آن فیلم پخش شود و فرزندشان آن را در خانه تماشا کند، چون تماشاى فیلم در خانه که چراغها روشن است کمتر از دیدن آن در سالن تاریک سینما روى بچه اثر مىگذارد. سالن سینما توانایى ناباورى و درک نوسانى احساس بزرگسالان را نیز در مورد فیلم پا در هوا نگه مىدارد. فیلمهاى سینمایى طورى طرحریزى مىشود که بزرگسالان واقعیت را فراموش کنند و به طور موقت فیلم را واقعى بدانند. اما در مورد بچهها، ما دلمان مىخواهد بدانند آن چه مىبینند واقعى نیست.
تماشاى زیاد فیلم
تماشاى زیاد فیلم و تلویزیون حتى اگر صحنههاى خشونتآمیز نداشته باشد، ممکن است بچهها را بیش از حد تحریک کند. بارزترین دلیل آن این است که بچهها بعد از دیدن هر فیلمى صحنههاى آن را تکرار مىکنند. اصولاً بچهها هرچه ببینند همان را انجام مىدهند. تحمیل احساس بیش از حد، سیستم عصبى بچه را تحت تأثیر قرار مىدهد و باعث مىشود بچه تحریکپذیر، پرتوقع، دمدمى مزاج، عصبى، بهانهگیر و بیش از حد حساس شود و حس همکارى نداشته باشد.
والدین با اعتماد به نفس
حتى بچههاى کوچک خانواده هم در صورتى که اجازه مشارکت در تصمیمگیرىهاى مهم به آنها داده نشود مىتوانند زندگى را به جهنمى براى دیگران تبدیل کنند. والدین آگاه کسانى هستند که تمام اعضاء خانواده را در تصمیمگیرىهاى اساسى شرکت مىدهند. والدینى که داراى اعتماد به نفس قوى هستند مىتوانند مشکلات زندگى خانوادگى را بدون نیاز به این باورها و توهمات نادرست (آدمها باید در خانواده خود شاد و خوشبخت باشند، والدین باید کنترل کامل بر خانواده خود داشته باشند، و اگر آدمها نسبت به هم خشمگین نمىشوند پس قطعا همه چیز رو به راه است) حل کنند به گونهاى که رنج و درد را به پایینترین میزان خود و احساس رضایت خاطر خود و دیگران را به بالاترین حد مىرسانند.
مشکلات موجود در خانوادههاى «خوب» و خانوادههاى «بد» مشابه هستند و تفاوت تنها در نوع برخوردى است که با آنها مىشود و در این میان اعتماد به نفس مهمترین و بزرگترین نقش را بازى مىکند.
والدین با اعتماد به نفس وقتى بر سر دو راهىهاى زندگى خانوادگى قرار مىگیرند، راهى را بر مىگزینند که به رضایت خاطر و آرامش مىانجامد و این چیزى شبیه به نبرد با طوفان تا رسیدن به ساحل نجات است.
ویژگىهاى والدین با اعتماد به نفس
از زندگى خانوادگى خود بخصوص والد بودن خود، احساس آرامش و رضایتخاطر مىکنند. این گونه والدین در اکثر اوقات سرخوش و شاد هستند به حرفهاى فرزندان خود گوش مىسپارند، غالبا آرام و خونسرد هستند، از موفقیتهاى فرزندان خود به شوق مىآیند، در برابر شکستهاى آنها برخورد مستقیم نشان نمىدهند و در مورد نقشها و مسئولیتهایى که به عنوان یک والد بر عهده دارند کاملاً صریح و بىپروا هستند.
این گونه والدین خارج از محیط خانه هم علایقى ارضاءکننده دارند و بنابراین ارضاء خود را در قالب توقعات غیرمنطقى و غیرواقعى از اعضاء خانواده خود جست و جو نمىکنند. آنها براى مشکلات بزرگ، راهحلهاى مناسب مىیابند، آنها نسبت به دیدگاه فرزندان خود نگاهى خوشبینانه دارند و درست به همان گونهاى که از کودک انتظار احترام به فردیت خود را دارند، به فردیت او احترام مىگذارند.
حال، اگر خود شما کودک بودید، آیا دوست نداشتید که والدینى با این ویژگىها داشته باشید. مطمئنا جواب مثبت مىدهید، زیرا زندگى با والدین برخوردار از اعتماد به نفس قوى، آسانتر است. یافتن راه و روشى براى زندگى خانوادگى شادتر و ارضاءکنندهتر خالى از هرگونه رمز و راز است. والدین بهتر تمایل به انجام کارهایى دارند که سایر والدین غالبا انجامشان نمىدهند. فهرست پیشنهادى زیر شامل مواردى است که براى والدین دیگر مفید واقع شده است:
مدتى از وقت خود را اختصاصا با فرزندان خود بگذرانید و با آنها گفت وگوى نفر به نفر داشته باشید، بدین ترتیب هرگز از نیازهاى دیگر اعضاء خانواده غافل نخواهید شد.
براى تکتک اعضاى خانواده و همچنین براى خودتان مکانهایى را پیشبینى کنید تا بتوانند خرت و پرتهاى باارزش و محرمانه خود را در آن جا و به دور از دسترس دیگران قرار دهند.
براى خود و همسرتان یک برنامه هفتگى در نظر بگیرید و هر کارى که از دستتان بر مىآید انجام دهید تا بر معنویت و روحانیت این لحظات بیفزایید.
بگذارید که خانه در طى روز یعنى زمانى که همگى سرگرم فعالیتهاى خود هستند ریخت و پاش شود، اما از همه بخواهید که در پایان روز در تمیز کردن خانه کمک کنند. به این ترتیب است که همه احساس مىکنند خانه از آن آنهاست و نه از آن یک نفر که همیشه مسئول نظافت خانه است.
همیشه یک خوردنى مورد علاقه در دسترس اعضاى خانواده قرار دهید، زیرا غذا به انسان احساس امنیت مىدهد. وجود غذا به خودى خود باعث اختلالات چاقى نمىشود.
سنتهاى خانوادگى را حفظ کنید. پاسدارى از این سنتها به ویژه زمانى اهمیت پیدا مىکند که به دور از خویشاوندان و فرزندان خود زندگى مىکنید. این واقعیت را بپذیرید که انسانها به محدودیتهاى تحمیل شده توسط این سنتها علاقهاى ندارند، اما به خاطراتى که توسط این سنتها زنده مىشود، عشق مىورزد.
در آشپزخانه منزل خود تقویمى نصب کنید و کیفیت تمام روزهاى خود را روى آن درجهبندى کنید، براى یک روز فوقالعاده عدد 1، یک روز خوب عدد 2، روز بد با حوادث قابل جبران عدد 3، یک روز کاملاً بد عدد 4.
اگر ناچار هستید که رو در روى اعضاى خانواده خود قرار بگیرید و به خاطر انجام کارهایى که براى شما ایجاد مزاحمت مىکند از آنها انتقاد کنید بهتر است براى آنها یادداشت بگذارید. این یادداشت ممکن است باعث تغییر رفتار آنها نشود، اما احتمالاً زمینه یک بحث جالب را به وجود مىآورد.
آموزش عذرخواهى
من خانوادههایى را در اطراف خودم دیدهام که ویژگى متمایزکننده آنها رفتار احترامآمیز والدین با فرزندانشان بوده است. گویى انسانهاى واقعى را در آنها دیدهام! حقیقت این است که براى اکثر ما انسانها عذرخواهى کردن از غریبههاى داخل اتوبوس به مراتب سهلتر از عذرخواهى کردن از فرزندان خود ماست.
محکم و استوار و در عین حال رئوف و مهربان
اگر والدین نتوانند به اشتباهات خود و به اهانتى که به فرزند خود کردهاند اعتراف کنند این مسئله به تدریج کودک آنها را از کوره به در مىبرد. بچهها مىدانند که در مواقعى حق با آنها بوده است و والدین اشتباه مىکردهاند.
اگر شما آن را تصدیق نکنید فرزند شما به تدریج به ادراکات خود تردید مىکند و کودکى که به ادراک و دریافتهاى خود شک مىورزد، رفته رفته اعتماد به نفس خود را از دست مىدهد که این خود سرمنشأ بسیارى از مشکلات است. در واقع اگر نتوانیم به خاطر اشتباهى که مرتکب شدهایم از فرزند خو پوزش بخواهیم به گونهاى بنیادى او را به سمت سکوت و خودخورى سوق دادهایم و متأسفانه این یک الگوى رفتارى شایع در میان والدین است.
عذرخواهى اگر به عنوان یک حربه براى تسکین دادن زخمها و آرام کردن اوضاع مورد استفاده قرار گیرد به هیچوجه کارساز نخواهد بود. عذرخواهى باید صمیمانه و خالصانه باشد.
اگر نیاز به حفظ استبداد و کنترل بر فرزندان در وجود شما عمیقتر از نیاز به صداقت و داشتن روابط خالصانه با فرزندانتان است، داشتن احساس ندامت و عمل براساس آن بسیار دشوار خواهد بود. عذر مىخواهیم چون کارى را انجام دادهایم یا حرفى را زدهایم و این نشان مىدهد که ما تشخیص دادهایم که چه رفتارى مىتوانست مناسبتر و شایستهتر و مهربانهتر باشد. ایدهآل آن بود که هرگز نیازى به عذرخواهى پیش نمىآمد اما واقعیت زندگى چیز دیگرى است. عذرخواستن از کودکان، عذرخواهى کردن را به آنها مىآموزد و این باعث مىشود که فرزندان شما در مسیر زندگى انسانهاى بهترى باشند.
چه موقع باید عذرخواهى کنید؟
تنها باید زمانى از فرزندان خود عذرخواهى کنیم که از استانداردهاى رفتارى خود تخلف کرده باشیم. اما این به مفهوم آن نیست که باید به خاطر جریحهدار شدن احساسات بچهها یا به خاطر ارضاء نشدن پارهاى از توقعات ذهنى که از خود به عنوان یک انسان خوب داریم، از بچهها عذرخواهى کنیم. در واقع عذرخواهى بیهوده و افراطآمیز درست به مانند امتناع از عذرخواهى بجا مضر و زیانآور است!
اکثر بچهها وقتى احساس مىکنند که پدر و مادر از رفتار خود پشیمان شدهاند درصدد سوءاستفاده بر مىآیند و احساس گناهکارى و تقصیر را در آنها تشدید مىکنند؛ بخصوص آن دسته از والدینى که مدام از یک احساس کوتاهى و تقصیر بیهوده رنج مىبرند همواره توسط فرزندانشان در معرض این موقعیتها قرار داده مىشود. والدین از این وضعیت تنفر دارند و این به نوبه خود باعث تشدید احساس گناه و تقصیر در آنها مىشود!
بعضى وقتها احساس بد کودک به خاطر آن است که حقیقتى تلخ بر او آشکار شده، حقیقتى که او جز تسلیم در برابر آن چارهاى ندارد. اگر انگیزه شما براى گفتن این حقیقت، صادقانه بوده است دیگر دلیلى براى احساس گناه و عذر خواستن وجود ندارد. رو در رو شدن با حقیقت آسان نیست و با گذر عمر هم آسانتر نمىشود. شما نباید به خاطر اعمال مجازاتى که از قبل اخطارش را داده بودید عذرخواهى کنید. قانون، قانون است و در همه حال و براى همه کس لازمالاجرا است. وقتى فرزند شما از قوانین سرپیچى مىکند باید پیامدهاى آن را هم بپذیرد، بدون آنکه نیازى به عذرخواهى از او وجود داشته باشد.
لازم است که نسبت به ارزشها و استانداردهاى خود هشیار و آگاه باشیم. باید بدانیم که خواهان چه رفتارى با فرزندان خود هستیم و هنگامى که آن گونه رفتار کردیم باید بتوانیم آن را تشخیص دهیم.
علت تعارض و کشمکشهایى که میان والدین و کودکان بروز مىکند آن است که انسانها به چیزهایى نیاز دارند که در خانواده به طور محدود وجود دارد (و از آن جمله توجه، وقت و ...) روشهایى که والدین و کودکان براى حل این اختلافات مورد استفاده قرار مىدهند از میزان اقتدارى که در خانواده احساس مىکنند، ریشه مىگیرد.
والدینى که مىتوانند براى حل تعارضات، راهحلهاى مناسب بیابند، یعنى راهحلهایى که به ارضاء نیازهاى طرفین مىانجامد، براى فرزندان خود، نقش یک الگو و راهنما را بازى مىکنند. اما اگر خود والدین احساس ضعف و بىاقتدارى کنند، آن گاه فرزند آنها قادر به الگوسازى از آنها نخواهد بود و از همین جاست که کشمکش قدرت آغاز مىشود.
مسئولیتپذیرى
اینکه میزان استقلال هر فرد به موازات رشد او افزایش مىیابد امرى کاملاً طبیعى است. اما در مورد حس مسئولیتپذیرى نمىتوان چنین ادعایى کرد. به عبارت دیگر، بسیارى از انسانها رشد مىکنند بدون آنکه احساس مسئولیت را بیاموزند. علت هم این است که حس مسئولیتپذیرى در انسان توسط خانوادهاى که در آن پرورش مىیابد شکل مىگیرد.با اینکه چه ظرفیت کودک براى قبول مسئولیت به موازات بالا رفتن سن او افزایش مىیابد، با این همه باید به او آموخته شود که چه مسئولیتهایى را به عهده بگیرد و چگونه آنها را انجام دهد.
بچهها دوست دارند که دیگران مسئولیتهاى آنها را به عهده بگیرند و بسیار تمایل دارند که مسئولیتهاى خود را به دیگر اعضاء خانواده، بویژه به مادرشان منتقل کنند و این انتخاب بسیار خوبى است، زیرا بسیارى از مادرها به این خواسته کودک خود با جمله «اگر خودم انجامش بدهم آسانتر است» پاسخ مثبت مىدهند.
بچهها دوست دارند که تحت مراقبت دیگران قرار بگیرند و این احساس آرامش به آنها مىدهد. بنابراین طبیعى است که در برابر هر چیزى که مخل این آرامش باشد مقاومت از خود نشان دهند و قبول مسئولیت (به ویژه مسئولیتهاى ناخوشایند) هم یکى از آنهاست. بچهها باید یاد بگیرند تا بر این واکنش طبیعى در برابر مسئولیتها، غلبه کنند و این وظیفه والدین است که به آنها بیاموزند.
به جاى آنکه دستور بدهید، سئوال کنید. وقتى به کسى که احساس بىقدرتى مىکند راهى را دیکته مىکنیم، به طور خودکار این مقاومت را در او به جریان مىاندازیم.
مادر: مىخواهم همین حالا این کار را انجام دهى.
پسر: من نمىخواهم.
مادر: تو این کار را مىکنى.
پسر: نه من نمىکنم.
مادر: کى قصد دارى کارى را که گفتم انجام بدى؟
پسر: (با مکث) من نمىخوام.
مادر: من نپرسیدم که مىخواى یا نمىخواى، پرسیدم چه وقت انجامش مىدهى.
پسر: هیچ وقت!
مادر: خُب، این هیچ وقت کِیه؟
پسر: چى؟ (با نگاهى مبهوت و متعجب جواب مىدهد)
خلق احتمالات و امکانات جدید، بهترین راه براى حل و فرو نشاندن منازعات قدرت است.
سئوال کردن نشاندهنده این است که کودک قادر به تصمیمگیرى و انتخاب است و به طریق غیرمستقیم به کودک القاء مىکند که او قدرت کنترل زندگى خویش را دارا مىباشد. با سئوال کردن از کودکان، احساس قدرت را در آنها افزایش مىدهیم و وقتى آدمها احساس قدرت بیشترى مىکنند نیازى آن چنان، به درگیر شدن و کشمکشهاى قدرت احساس نمىکنند. شما مىتوانید با استفاده از روش سئوال کردن به فرزند خود کمک کنید تا احساس کنترل از دست داده را دوباره به دست آورد و هنگامى که هم او و هم شما احساس کنترل بیشتر کردید آن وقت است که مىتوانید به جاى جنگ به مذاکره بپردازید.
لجکردن و کجخلقى کودک
ممکن است پدر و مادر جلوى کارى را که کودک دوست دارد انجام بدهد، بگیرند یا از خواستههاى او چشمپوشى کنند، در این زمان، ناگهان کودک عصبانى مىشود و کلمات نامفهومى همچون «هیچ کس مرا دوست ندارد»، «هیچ وقت کسى چیزى به من نمىدهد» و ... را بیان کند. ممکن است خودش را به زمین بکوبد، قهر کند، جلوى نفس خود را بگیرد و ... در عصبانیتهاى معمولى این حالت فقط یکى دو دقیقه طول مىکشد و با خسته شدن کودک برطرف مىشود، حتى ممکن است از حرکتى که کرده پشیمان شود. ولى باید توجه داشت که در زمان عصبانیت کودک، نمىتوان او را آرام کرد و براى فهم مشکل باید انتظارات خود را به عنوان والد و نیازها و غرایز کودک را شناخت و پلى منطقى بین آن دو برقرار نمود.
تقلید
والدین فرزندان خود را با آموزش مستقیم و نیز با مثال آوردن اجتماعى مىکنند. کودکان بسیارى از الگوهاى رفتارى، خصوصیات اخلاقى، انگیزهها و ارزشهاى پدر و مادر خود را از طریق فرآیند تقلید و همانندسازى کسب مىکنند. کودکان غالبا از رفتارى تقلید مىکنند که والدین چندان تمایلى به آموختن آن به کودک ندارند. کودک 4 سالهاى که انگشت خود را با چکش مىکوبد و بعد شروع مىکند به ناسزا گفتن، در حقیقت از دیگران تقلید کرده است.
همانندسازى
مفهوم همانندسازى به فرآیندى اطلاق مىشود که به موجب آن کودک تلاش مىکند خصوصیات شخص دیگر را درونى کند. در بعضى موارد کودکان احساس مىکنند واقعا همان کسى هستند که با او همانندسازى مىکنند.
همانندسازى نشاندهنده پیوند عاطفى شدید کودک با شخصى است که با او همانندسازى کرده است. همانندسازى ادراک کودک از شباهت بین خود و شخص دیگر است و وقتى کودک به این شباهت پى برد این اعتقاد در او ایجاد مىشود که با آن الگو خصوصیات مشترکى دارد. همانندسازى ممکن است ارزشهاى اجتماعى یا ضداجتماعى به همراه داشته باشد.
همانندسازى و تقلید ممکن است تأثیرات درازمدت و یا تأخیرى داشته باشد کودک ممکن است رفتار والدین را مشاهده کند یا اصلى اخلاقى را درونى کند، ولى تا ماهها یا حتى سالها بعد موقعیتى براى کاربرد آن پیدا نکند. براى مثال، کودکان خردسال با دیدن والدینشان و سایرین بسیارى از نقشهاى بزرگسالان را مىآموزند. در بازى خیالى غالبا یا مادر مىشوند یا پدر یا راننده قطار یا نقش دیگرى را بازى مىکنند. ولى نتیجه این یادگیرى تا زمانى که کودک بزرگ شود و خودش پدر و مادر شود و شغلى داشته باشد معلوم نمىشود.
انتقاد و تشویق
کودکان به گونهاى عجیب و استثنایى، نیازمند هستند! به همین خاطر است که پدر و مادر دارند و به همین خاطر است که کودکى آنها تا این اندازه به درازا مىکشد. براى کودکان و همچنین والدین، کودکى عبارت است از یک دوره یادگیرى کُند و بعضا دردناک که مملو از خطا و اشتباه است و مشخصه آن موفقیتهاى متناوب و برجسته است. تشویق و انتقاد ابزارهایى هستند که والدین براى هدایت فرزندان خود در این مسیر از آنها استفاده مىکنند. این ابزارها به فرزندان ما مىفهماند که مراقب آنها هستیم و در تمام مواقع آنها را زیر نظر داریم.
اما تشویق و انتقاد مىتوانند اثرات منفى هم داشته باشند و این دیگر بسته به آن است که ما چه سهمى را براى تشویق در نظر بگیریم و چه سهمى را به انتقاد اختصاص دهیم. ممکن است کودک از اینکه او را زیر نظر دارید احساس امنیت کند، اما در بسیارى از واقع هم به خاطر آنکه مرتبا مورد ارزیابى قرار مىگیرد ممکن است عصبانى شود و این قابل درک است.
تشویق باید خالصانه و صمیمانه باشد. برخلاف آن چه ما تصور مىکنیم کودک به راحتى مىتواند این صمیمیت و خلوص را تشخیص دهد. زیادهروى در تشویق باعث لوث شدن ارزش آن مىشود، هرگز نباید کودک را به خاطر انجام کارى که از نظر خود او بسیار کوچک و پیش پا افتاده است تشویق کرد. وقتى کودک تأیید و تحسین شما را طلب مىکند نباید این را از او دریغ کنید اما در عین حال نباید بیش از اندازه تشویقش کنید. زیرا مهمتر این است که به کودک کمک کنید تا توانایى ارزیابى خویشتن را بهبود بخشد. براى مثال، به جاى آنکه همیشه از نقاشى فرزندتان تعریف کنید از او بپرسید که نظر خود او درباره نقاشىاش چیست؟ اگر گفت که آن را دوست دارد، تشویقش کنید و اگر آن را دوست ندارد علت را از او بپرسید.
زمان تشویق
بهترین زمان استفاده از تشویق وقتى است که کودک به خاطر انجام کارى احساس رضایت خاطر دارد. در این موقع، تشویق احساس رضایت خاطر را در کودک تقویت مىکند. تشویق زمانى مؤثرتر است که کودک، نسبت به خود احساس مثبت داشته باشد. بویژه اگر این تشویق، مستقیما در مورد همان موضوعى باشد که احساس مثبت کودک از آن ناشى شده است.
مهم، انتخاب بهترین لحظه براى تشویق است. بچهها را آن قدر به تشویق متکى نکنید که حس ارزش و اعتبار شخصى خود را فراموش کنند. هنگامى که کودک احساس شکست و ناکامى مىکند خوب است به او کمک کنیم تا علت این احساس خود را درک کند. هنگامى که کودک از انجام کارى احساس خشنودى مىکند و شما هم او را به همان علت تشویق مىکنید در واقع نشان مىدهید که براى احساسات او ارزش قائل هستید و آن را درک مىکنید و این حتى در زمان داورى منفى یا انتقاد هم باعث افزایش اعتبار و ارزش شما مىگردد.
تفاوت میان تشویق و نگرش مثبت
گفتن یک حرف خوشایند به کودک به این معنى نیست که این حرف باید حتما یک تشویق باشد. لازم نیست که این حرف خوشایند، همیشه بازتاب نظر و قضاوت ما باشد. گفتن حرفهاى خوشایند به کودکان، فوائد بسیار دارد. وقتى احساس خوشایندى دارید باید این را به فرزندان خود بگویید حتى اگر احساس خوشایند شما هیچ ارتباطى با آنها نداشته باشد. در مورد موفقیتهاى خود و موفقیتهاى آنها حرفهاى خوشایند بزنید. بگذارید کودکان شما احساسات مثبت والدین خود را بفهمند.
خصلتهاى نیک
در اینجا فهرستى از ویژگىهاى پسندیده را مشاهده مىکنید که باید آنها را در فرزندان خود جست وجو کنید. وقتى آنها را یافتید به فرزندانتان گوشزد کنید به ویژه در زمانى که کمترین انتظار را براى شنیدن آن دارند.
ـ شهامت ـ صداقت ـ معنویت ـ خیرخواهى
ـ بىباکى ـ اتکا بهنفس ـ صداقت ـ رفتار مؤدبانه
ـ پاکدامنى وظیفهشناسى بىریایى ـ بىپروایى
ما حتى در مکالمات معمولى هم از اغلب این واژهها استفاده نمىکنیم و این خود باعث خاصتر شدن و اعتبار بیشتر آنها نزد بچهها مىگردد زیرا آنها با شنیدن این واژهها بلافاصله معناى آن را مىپرسند. یک راه خوب براى رسیدن به هدف مورد نظر این است که کودک را واداریم تا خودش معنى کلمه را در فرهنگ لغت پیدا کند یا با هم این کار را انجام دهیم.
وقتى کودک دست به خرابکارى مىزند انتظار ندارد که از فضایل او تعریف و تمجید کنید بلکه او فقط منتظر شنیدن انتقادات شماست و درست در همین جاست که شما باید انگشت خود را بر نقاط مثبت او بگذارید!
والدین بهتر آنهایى هستند که در رفتارهاى ناپسند فرزندان خود که به حق سزاوار تنبیه مىباشند، رگههایى از فضیلت ناب مىبینند. ممکن است لازم باشد که کودک به خاطر زیر پا گذاشتن قانون یا بر هم زدن آسایش مردم تنبیه شود اما این دلیل نمىشود که فضیلت برانگیزنده این رفتار را مورد بىاعتنایى قرار دهیم.
- اگر چه ممکن است کودک براى حمایت از دوستش دروغ گفته باشد، اما خود این وفادارى به دوست، کمتر از یک فضیلت نیست.
- اگرچه کودک خردسال شما، براى مربى مهد کودکش ماجراى دعواى شما و همسرتان را بازگوکرده و آبروى شما را برده است، این دلیل نمىشود که به خاطر صداقت و رکگویىاش امتیاز نگیرد.
- وقتى فرزند شما چیزى راجع به دزدى دوستش از فروشگاه نمىگوید، احتمالاً مهربانى و شفقت او، عامل این پنهانکارى بوده استhttp://www.ketabekoodak.com/
راهکارهای قانونی و فرهنگی در مدیریت مصرف انرژی در سازمانها و مراکز پزشکی
اصلاح ساختار نظام جامع مدیریتی اقتصادی بیمارستان
سلامت روان کودکان در بلایا طبیعی
وظایف دولت در بهبود شاخصهای سلامتی و نابرابری های اجتماعی چیست؟
دسترسی به تمامی این مطالب در سایت
در 3 یادداشت قبلی سه نوع خانواده را تشریح کردیم که شیوه تربیت کودک آنها نامطلوب بود و اینک آخرین نوع را که خانواده سالم می باشد بررسی می کنیم و شیوه تربیت کودک را در آنها توضیح می دهیم.
4 - خانواده سالم ( خانواده دمکرات)
1 - افراد خانواده سرزنده و با محبت هستند و همه رفتار و اعمال آنان با نوعی اصالت توام است.
2 - افراد خانواده به طور آشکار رنج و ناراحتی و نیز احساس همدری خود را نسبت به افراد دیگر خانواده بیان می کنند.
3 - افراد خانواده از ریسک (خطر کردن ) معقول و سنجیده نمی هراسند و می دانند که ممکن است با خطر کردن اشتباهاتی نیز داشته باشند ، ولی اشتباهات شخصی هم می تواند خود مقدمه ای برای شناخت اشکالات شخصی و بنابراین زمینه ای جهت رشد و کسب تجربه بیشتر باشد.
4 - افراد خانواده برای یکدیگر ارزش و احترام قایل اند و یکدیگر را دوست دارند و از این احساس خود شادمان هستند.
5 - روابط افراد خانواده با یکدیگر هماهنگ و روان است و با آهنگی پرمایه و روشن با یکدیگر سخن می گویند.
6 - زمانی که در خانواده سکوت برقرار است ، سکوتی است آرامبخش و نه سکوت مبتنی بر ترس یا احتیاط.
7 - وقتی در خانواده سرو صدا هست ، صدای فعالیتی پر معنی است و نه غرشی رعد آسا و برای خفه کردن صدای دیگران.
8 - هریک از اعضاء خانواده می دانند حق آن را خواهند داشت که حرف خود را به گوش دیگران برسانند و در این زمینه نیازی به سکوت و تحمل فشار حاصل از آن نمی باشد.
9 - اگر یکی از اعضای خانواده هنوز فرصتی برای صحبت کردن پیدا نکرده است ، به دلیل تنگی وقت بوده است و نه کمی محبت ، کم توجهی یا بی ملاحظه بودن اعضای دیگر خانواده .
10 - اعضای خانواده به راحتی یکدیگر را نوازش می کنند و در آغوش گرفتن فرزندان توسط پدر و مادر امری است عادی و توام با تجربه عشق و محبت خانوادگی.
11 - افراد خانواده صادقانه با هم صحبت می کنند ، با علاقه به سخنان یکدیگر گوش می دهند ، با یکدیگر رو راست و صادق هستند و به راحتی علاقه خود را به یکدیگر نشان می دهند.
12 - افراد خانواده به راحتی و آزادنه با یکدیگر درد دل می کنند و این حق را دارند که درباره هر موضوعی ( مثل ناکامیها ، ترسها ، صدمه هایی که دیده اند ، خشم خود ، انتقاد از دیگری ، خوشیها یا کامیابیها ) ، با یکدیگر سخن بگویند.
13 - افراد خانواده برای کارهای خود برنامه ریزی می کنند و در این راه اگر مشکلی با مزاحم اجرای برنامه های از قبل تعیین شده آنان شود ، به سادگی خود را با آن تطبیق می دهند و در نتیجه قادر هستند بدون تجربه احساس ترس یا واهمه ، بیشتر مشکلات زندگی خود را حل و فصل کنند.
14 - در خانواده ، زندگی آدمی و احساسات بشری، بیش از هر عامل دیگری مورد توجه و احترام است.
15 - در خانواده ، پدر و مادر خود را مدیر یا رهبر خانواده می دانند و نه رئیس یا ارباب خانواده و نیز می دانند که در موقعیت های مختلف چگونه به فرزندان خود بیاموزند تا به مرحله یک انسان واقعی بودن نزدیک شوند.
16 - اعضای خانواده در مورد اشتباهات خود ( در قضاوت ، رفتار ، بروز هیجانها و ... ) به همان سهولتی با یکدیگر سخن می گویند که در مورد اعمال ، کردار و گفتار صحیح خود اظهار نظر می کنند.
17 - رفتار اولیای خانواده با آنچه به فرزندان خود می گویند - یا توصیه می کنند - مطابقت کامل دارد و در این راه از خود صداقت بسیار نشان می دهند.
18 - پدر و مادر خانواده مانند هر مدیر یا رهبر موفق ، نسبت به زمان حساس هستند و مترصد آن می باشند تا از هر فرصت مناسب برای سخن گفتن و تعامل با فرزندان خود ، استفاده کنند.
19 - اگر یکی از افراد خانواده مرتکب اشتباهی شد و نادانسته خسارتی ایجاد نمود ، پدر و مادر و بزرگترها در کنار او قرار می گیرند تا از او حمایت کنند . این رفتار باعث خواهد شد تا فرزند بی دقت ، بر احساس ترس یا گناه خود فایق آید و از فرصت آموزشی که پدر و مادر برای او فراهم کرده اند ، بیشترین بهره را بگیرد.
20 - اولیاء خانواده می دانند که فرزندانشان عمدا بدی نمی کنند. به همین دلیل ، اگر متوجه شوند که فرزند آنان در زمینه ای خرابکاری کرده است به این نتیجه می رسند که یا سوء تفاهمی در کار بوده است و یا احساس ارزش فردی و احترام به خویشتن ، در فرزند آنان کاهش پیدا کرده است و باید برای این مشکل راه حلی را پیدا کرد.
21 - اولیا خانواده می دانند هنگامی فرزند آنان برای یادگیری آمادگی بیشتری خواهد داشت که خود را با ارزش بداند و احساس کند که دیگران نیز برای او ارزش قایل هستند.
22 - اولیاء خانواده می دانند که هر چند با شرمنده ساختن کودک و تنبیه بدنی فرزندان می توان رفتار آنان را تغییر داد ، اما این آگاهی را نیز دارند که آثار این تنبیه ها بر ذهن آنان باقی می ماند و به سادگی و به سرعت قابل ترمیم نمی باشد.
23 - وقتی یکی از فرزندان خانواده عملی را انجام می دهد که برای تصحیح عمل یا کار او الزامی به نظر می آید ، پدر و مادر آموزش فرزند خود را با گوش دادن - حس کردن - فهمیدن - و در نظر گرفتن زمان و دوره خاص رشد او ، آغاز می کنند.
24 - پدر و مادر خانواده می دانند که در زندگی هر شخص مشکلاتی پیش خواهد آمد و اجتناب از همه مشکلات زندگی امکان ناپذیر می باشد . بنابراین گوش به زنگ آن هستند که برای هر مشکل تازه ، راه حلی پیدا کنند و به فرزندان خود نیز می آموزند تا چگونه در حل مشکلات از خلاقیت و نو آوری بهره بگیرند.
25 - اولیای خانواده می دانند که تغییر و تحول از ویژگیهای زندگی است ، بنابراین ، می پذیرند که فرزندان آنان به سرعت مراحل مختلف رشد را طی می کنند و هیچگاه نباید سد راه رشد و تغییر فرزندان خود شوند.
خلاصه :
گفته می شود که از هر صد خانواده تنها در صد اندکی ( سه یا چهار خانواده ) می دانند که چه باید کرد و به مرحله سلامت و بالندگی قابل توجه رسیده اند. محصول خانواده های پریشان یا آشفته فرزندان بیمار ، نومید ، افسرده ، بزهکار و ضد اجتماعی ، معتاد و .... است و اکثریت افراد مبتلا به بیماری های روانی و اختلالات رفتاری ، الکلیک ، معتاد ، فقیر ، از خود بیگانه ، جانی و ... در خانواده های پریشان رشد پیدا کرده اند.
می توان ویژگیهای مهم خانواده های پریشان و خانواده سالم را چنین خلاصه کرد.
خانواده آشفته :
1 - در خانواده ارزش و احترامی که هر فرد برای خود قائل است در حد پائین می باشد.
2 - ارتباطها غیر مستقیم ، مبهم و کاملا نادرست است.
3 - قواعد و مقررات خانواده ، خشک ، نامردمی ، ناسازگار و همیشگی است.
4 - پیوند و رابطه با جامعه بسته ، مایوس کننده و یاس آور است و براساس ترس انجام می گیرد.
خانواده سالم یا بالنده
1 - سطح ارزش و احترامی که هر فرد برای خود قایل است ، در حد معقول و منطقی می باشد.
2 - ارتباطها مستقیم ، واضح ، صریح و مبتنی بر درستکاری است.
3 - قواعد قابل انعطاف ، انسانی ، منطقی دستخوش تغییر است.
4 - پیوند با جامعه باز ، سالم و امید بخش می باشد.
امیدوارم خانواده سالمی را داشته باشید . (یا - و )خانواده سالمی را در آینده تشکیل دهید
مطالب پیشنهادی:
فست فود زیر ذره بین کارشناسان حوزه سلامت
ویژگی های ظروف آشپزی و اثر آن در پخت غذا
ظروف یک بار مصرف ومشکلات آن بر سلامت
کنترل آلاینده ها از طریق فن اوری نانو تکنولوژی
دسترسی به تمامی این مطالب در سایت
در دو یادداشت قبلی تربیت کودک در خانواده های سخت گیر و آسانگیر را شرح دادیم و در این یادداشت به بررسی تربیت کود ک در خانواده های آشفته و پریشان می پردازیم.
ج ) خانواده گسسته (خانواده پریشان )
1 - در این خانواده ها بعلت اختلاف بین والدین ، معمولا به صورت قهر و آشتی به سر می برند که تاثیر منفی روی کودکان می گذارد.
2 - گاهی کودک به عنوان قاضی در نظر گرفته می شود و گاهی قربانی یکی از طرفین می گردد.
3 - کودک علاوه بر اینکه نیازهای روانی و جسمانیش ارضاء نمی گردد ، بتدریج الگوهای پرخاشگری را می آموزد . ( کودکانی که بدون مقدمه بچه های دیگر را می زند)
4 - میزان ارزش و احترامی که هر یک از افراد خانواده برای خود قائل هستند ، ناچیز است.
5 - چهره افراد خانواده غالبا عبوس و افراد خانواده معمولا غمگین ، گرفته ، افسرده و بی احساس به نظر می آیند.
6 - گوش افراد خانواده برای شنیدن خواسته های یکدیگر سنگین است و صدای آنان یا بلند و خشن و گوشخراش است و یا به اندازه ای آرام و نجوا مانند است که به سختی قابل شنیدن می باشد.
7 - نشانه دوستی و صمیمت در بین افراد خانواده کم است و در مواردی حتی از وجود یکدیگر نیز بی اطلاع هستند.
8 - شوخی های افراد خانواده با یکدیگر در بیشتر اوقات گزنده ، بیرحمانه و مبتنی بر قساوت قلب است.
9 - بزرگترهای خانواده تا آن میزان سرگرم امر و نهی کردن و دستور دادن به کوچکتر ها هستند که برای مثال پدرو مادر هرگز نمی فهمند فرزندان آنان دارای چه ویژگیهای شخصیتی هستند .
10 - فرزندان خانواده کمتر از وجود پدر و مادر خود به عنوان دو انسان بالغ ، فهمیده ، باشعور ، اصیل و دوست داشتنی ، بهره مند می شوند.
11 - پدر و مادر برای احترازو دوری از یکدیگر ، آن چنان خود را مشغول کارهای خارج از محیط خانواده می کنند که گویی تنها وظیفه آنان کار کردن و تامین مایحتاج زندگی است.
12 - افراد خانواده ، احساس تنهایی و بی یاور بودن می کنند و به این باور می رسند که بیچاره و نگون بخت هستند و در واقع نوعی درماندگی آموخته شده را تجربه می کنند.
13 - افراد خانواده غالبا تکانشی عمل می کنند ، عصبی هستند ، احساس گناه و تقصیر می کنند یا بر عکس ، احساس می کنند مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند و برای جبران این احساس گاه با یکدیگر رفتاری بسیار خشونت آمیز و غیر انسانی نشان می دهند.
14 - افراد خانواده برای کنترل امورغیر ممکن ، تلاش فراوان می کنند و هرگز متوجه نمی شوند که انجام بعضی از خواسته های آنان به وسیله طرف مقابل ، غیر ممکن است.
15 - افراد خانواده گاه گرفتار مشکل کمال طلبی می شوند و در این راه ، هم خود متحمل فشارهای روانی زیاد می شوند و هم بر افراد دیگر خانواده فشارهای فزاینده ای را می آورند.
16 - افراد خانواده حالت اصطلاحا نهایت نگری دارند. و در نظر آنان همه پدیده های عالم در دو حد یک طیف هستند و هر پدیده ، شی ، صفت ، مفهوم یا سفید است یا سیاه - یا خوب است یا بد - یا زیان آور است یا سودمند - یا دوست داشتنی است یا غیر دوست داشتنی - لذا هیچ حد واسطی را در نظر نمی گیرند.
17 - وابستگی افراد خانواده با یکدیگر نا سالم است و در این موارد یا نسبت به احساسات ، خواسته ها و نیازهای خود بی توجه هستند یا خود را مرکز و محور عالم به حساب می آورند و خود خواهی آنان در همه رفتارهایشان تجلی پیدا می کند.
18 - افراد خانواده نسبت به هر موضوع یا پدیده ای تعصب بی مورد و شدید نشان می دهند و این ویژگی باعث می شود از استدلال ، منطق ، و عقل سلیم فاصله بسیار داشته باشند.
19 - افراد خانواده و خاصه فرزندان این خانواده ها با یکدیگر به رقابت ناسالم می پردازند و موفقیت یکی از آنان در زمینه خاصی ( مثل موفقیت شغلی ، خرید یک ماشین ، خرید یک لباس و ... ) موجب رنجش ، نگرانی ، اضطراب و حسادت شدید فرد یا افراد دیگر خانواده می شود.
20 - افراد خانواده مسائل و مشکلات خود را انکار می کنند و به همین دلیل نیز مشکلات آنان هرگز حل نمی شود و این مشکلات در همه ابعاد رفتاری آنان تجلی پیدا می کند.
21 - افراد خانواده در مورد خود و دیگران به داوریها و قضاوت های نادرست می پردازند و یکی از اعتیاد های مضر و در عین حال لذت بخش آنان ، غیبت و بدگوئی از دیگران است.
22 - دروغگویی در بین اعضای خانواده شایع است و هر یک از افراد خانواده یاد گرفته اند که برای اجتناب از درگیری و مشاجره های پایان ناپذیر بعدی ، به افراد دیگر دروغ بگویند.
23 - به سادگی افراد خانواده به یکدیگر فحش می دهند ، همچنین خشونت های جسمی نیز رایج است. و نگرش هر یک از افراد خانواده بر این استوار است که طرف مقابل آنان فردی خود رای ، نفهم ، خود خواه و ... است و بهترین راه برای به زانو در آوردن او کتک زدن و تحقیر اوست.
24 - نگرشهای افراد خانواده در زمینه های مختلف ، تحریف شده است و باورداشتهایی نظیر - به زن نمی توان اعتماد کرد - همه آدمها بد هستند - هر فرد باید فقط به فکر خودش باشد و ... به سادگی تبلیغ می شود.
25 - فرزندان خانواده میل شدیدی را برای مورد تایید قرار گرفتن به وسیله اولیای خود نشان می دهند و با از دست دادن هویت خود و نیز بر خلاف میل و خواسته خویش ، به خواسته های هر چند نادرست پدر و مادر یا بزرگترها تن در می دهند.
26 - احساس عدم رضایت از خود یا حالت از خود راضی بودن افراطی در بین افراد خانواده شایع است و آثار این نوع احساس در همه ابعاد رفتاری آنان مشاهده می شود.
27 - احساس تنهایی و بی یار و یاور بودن در بین اعضای خانواده شایع است و در این راه به بن بست روانی یا غم و اندوه و مزمن و افسردگی می رسند.
۲۸ - افراد خانواده از اضطراب دائمی و احساس سردرگمی در رنج هستند و به همین دلیل ، اختلالات شناختی ، هیجانی و نیز اختلالات رفتاری در بین این خانواده ها شایع است.
ادامه دارد.....
مطالب پیشنهادی:
فست فود زیر ذره بین کارشناسان حوزه سلامت
ویژگی های ظروف آشپزی و اثر آن در پخت غذا
ظروف یک بار مصرف ومشکلات آن بر سلامت
کنترل آلاینده ها از طریق فن اوری نانو تکنولوژی
دسترسی به تمامی این مطالب در سایت
به طور خلاصه از نظر نحوه تربیت کود ک و بطور کلی نحوه اداره سیستم خانواده می توان 4 نوع خانواده را :مشخص کنیم که عبارتند از
الف - خانواده خشک و سخت گیر ( والدین سخت گیر و مستبد )
ب - خانواده سهل گیر و آسان گیر
ج - خانواده گسسته ( خانواده پریشان )
د - خانواده دمکرات ( خانواده سالم )
به علت مهم و مبسوط بودن این مبحث ، هر یک از این 4 دسته خانواده را در یادداشتی جداگانه شرح خواهیم داد.
و اما اینک دسته اول :
الف - خانواده خشک و سخت گیر:
1 - پدر و مادر ها با بچه ها همان طور رفتار می کنند که والدین خودشان رفتار کرده اند.
2 - تصمیم گیری با یکی از والدین ( خصوصا پدر ) انجام می گیرد. معمولا پدر خانواده حاکم بر رفتار و اعمال فرزندان است و هیچ یک از اعضای خانواده اجازه اظهار نظر ندارند.
3 - والدین چنان رفتار می کنند که فرزندان می آموزند حق هیچ گونه ابراز عقیده ای را - حتی در مواردی که می تواند مانع از بروز بعضی مشکلات برای خانواده گردد - ندارند.
4 - اگر فرزندان از فرمان والدین اطاعت نکنند ، والدین آنان ناراحت ، خشمگین و آزرده خاطر می شوند.
5 - فرزندان جرات سئوال کردن در مورد انجام دادن یا انجام ندادن کارها را ، از والدین خود ندارند.
6 - والدین بر رفتا و کارهای فرزندان خود کنترل شدید دارند و همه تصمیمات را شخصا اتخاذ می کنند.
7 - والدین دلیلی را - برای دستوراتی که صادر می کنند - برای فرزندان خود ارائه نمی دهند و از آنان می خواهند بدون چون و چرا از این دستورات اطاعت کنند.
8 - نسبت به رعایت نظم و انضباط ، ارزشی افراطی قایل هستند و والدین توانایی تحمل هیچ گونه بی نظمی را از طرف فرزندان خود ندارند.
9 - به سخنان کودکان خود گوش نمی دهند و اگر هم سخنی را بشنوند برای آن است که با آن مخالفتی را نشان دهند.
10 - در مواردی که فرزندان خود را نصیحت یا آنان را از انجام دادن کاری منع می کنند ، دلیل خاصی را ارائه نمی دهند.
11 - برای تصمیات فرزندان خود ، حتی اگر این تصمیمات معقول و مستند باشد ، احترام قائل نیستند.
13 - معتقدند که چون سن ، تجربه و دانش آنان بیشتر از فرزندانشان است ، بنابراین ، حق دخالت در همه امور و حتی در خصوصی ترین کارهای فرزندان خود را دارند.
14 - برخورد آنان با فرزندان خود احترام آمیز نیست و حتی از تحقیر فرزندان خود در حضور دیرگان نیز ابایی ندارند.
15 - غالبا نیازهای عاطفی کودکان ارضاء نمی شود.
16 - ممکن است که والد ضعیف در چنین خانواده ای با کودکان ائتلاف کند در چنین حالتی ارزش هر دو والد نزد کودک شکسته می شود . اگر بنا باشد یکی از والدین به عنوان منبع قدرت خانواده آسیب ببیند می توان تصور کرد والد دیگر نیز ارزش پیشین خود را نخواهد داشت.
17- چنین کودکانی احتمالا جذب گروه های بیرون شده و با عزت نفس پائین که دارند دچار بزهکاری می شوند.
18 - بسیاری از این والدین ممکن است به خاطر کمال گرایی که دارند ، کودکان را تحت فشار قرار دهند و از آنها بالاترین انتظارات را داشته و پیوسته به شکل نوین بر آنها سخت گیری کرده و برنامه های سخت گیرانه برایشان تدارک ببیند.
19 - احتمال دروغ گویی و ریا کاری در کودکان چنین خانواده هایی به علت ترس از تنبیه و سرزنش افزایش می یابد.
20 - چنین کودکانی به علت اینکه مرتبا علایقشان سرکوب شده و موجب تحقیر قرار گرفته اند و همچنین دیگران برای اموراتشان تصمیم گرفته اند ، از خلاقیت کمی برخوردارند . اگر چه ممکن است به علت سخت گیری والدین از نظر آموزش بعضی از مهارتها ، پیشرفتی کرده باشند.
21 - اضطراب ، افسردگی ، همچنین وسواس و کمال گرایی ، نا امیدی و بسیاری از مشکلات روانی ممکن است دامنگیر کودکان خانواده های سخت گیر گردد.
22 - غالبا والدین سخت گیر ، خود را منطقی نیز تصور می کنند. و برای هر کارشان دلیل تراشی می کنند. ولی غیر مستقیم به خاطر سختی گیری آنهاست که کودکان فرمانشان را اجرا می کنند نه منطقشان.
ادامه دارد ....
مطالب پیشنهادی:
ورزش چه اثری برکاهش
بیماری های قلبی و بیماریهای استخوانی دارد؟
چطور میزان فعالیت فیزیکی خود را ارتقاء دهیم؟
چه ورزش هایی سلامت کودکان را تامین می کند؟
چگونه عملکرد فیزیولوژیکی و روانی میانسالان افزایش می یابد؟
تکنیک های توان بخشی ورزشی در بیماران مبتلا به آسم کدامند؟
دسترسی به تمامی این مطالب در سایت
والدین زیادی هستند که این مشکل را با بچه های خود دارند و همواره دنبال راه حلی هستند که بتوانند آن ها را از پای کامپیوتر بلند کنند. وقتی شما والدین با این مشکل مواجه می شوید شروع به سرزنش یکدیگر می کنید و یا خود را مواخذه می کنید که ای کاش کامپیوتر نمی خریدید! حق دارید که نگران بچه ها باشید چون نشستن طولانی مدت جلوی کامپیوتر موجب می شود آن ها آموزش های مهمی را که لازم است در سنین خاص دریافت کنند از دست بدهند. حتی امکان دارد بچه ها توانایی برقراری ارتباطات اجتماعی را نداشته باشند و مهارت های لازم را در این زمینه فرانگیرند…. بچه های کوچک تر باید حتما ساعاتی را به بازی کردن و فعالیت بدنی و جنب و جوش اختصاص بدهند و ساعاتی هم خود را با اسباب بازی هایی که به رشد فکری و جسمی آن ها کمک می کند، مشغول کنند بنابراین نه تنها استفاده زیاد از کامپیوتر بلکه تماشای بیش از حد تلویزیون هم مضرات مشابهی دارد. به جای آن که در مورد خریدن یا نخریدن کامپیوتر بیندیشید و یا دغدغه داشته باشید که از چه سنی اجازه بدهید فرزندتان با کامپیوتر بازی کند، بهتر است به مطلب بهتری فکر کنید یعنی محدود کردن ساعات کار با کامپیوتر و قانون گذاشتن برای تماشای تلویزیون و اجرای جدی آن قوانین. شما باید یک تا دو ساعت در روز اجازه بدهید بچه ها با کامپیوتر کار کنند.
این یک ساعت، کارهای او را مختل نخواهد کرد و می تواند به بازی، استراحت و انجام تکالیف مدرسه برسد. هر خانوادهای باید قوانین ساعات تماشای تلویزیون برای خود داشته باشد. بچه ها حق ندارند از هر لحظهای و به طور نامحدود برای تلویزیون دیدن استفاده کنند. برای مثال وقتی شما اجازه می دهید او تا ساعت ۱۱ شب بیدار بماند و فلان سریال را ببیند چه توقعی دارید که بتوانید او را تحت کنترل بگیرید. اگر او با گریه و اصرار بتواند شما را متقاعد کند که در آن ساعت بیدار بماند و تلویزیون ببیند و یا پای کامپیوتر باشد، بهطور عملی یاد می گیرد که خواهد توانست با گریه هر آن چه را می خواهد به دست آورد. هرگز از قوانینی که به اتفاق همسرتان وضع می کنید کوتاه نیایید و برای مثال اگر به او اجازه می دهید یک ساعت برنامه مورد علاقهاش را تماشا کند، قبلا باید او را متوجه کنید که تا شروع آن برنامه تکالیف خود را باید به اتمام رسانده باشد. تخطی کردن او یا اهمال کاری اش در انجام تکالیف به طور قطع مساوی است با محروم شدن از تماشای آن برنامه دلخواه و انجام ادامه تکالیف در آن ساعت مذکور. بچه ها باید جدیت شما را در اجرای قانون ببینند. پیش از شروع اجرای قوانین، همه موارد را با صبر و شکیبایی و حتی چند بار به بچه ها تفهیم کنید تا حق آن ها ضایع نشود.
دسترسی به مطالب علمی در سایت
ورزش چگونه در درمان و پیشگیری از سرطان سینه زنان کمک می کند؟
وبلاگ زیر جهت دریافت مقالات علمی و افزایش اگاهی شما عزیزان ایجاد شده است
به فرزندان خود ماهیگیری یاد دهید.
اخیرا گزارش شده یک ثروتمند به خاطر راحتی فرزندان و نوه هایش در سالهای اینده چندین شرکت بزرگ و معتبر تاسیس کرده اما در طب یک نسل عزیزان او کم و بیش همه چیز را از دست داده اند.
چرا این اتفاق می افتد؟ جواب این سوال ساده است.
ما والدین مثلا فداکار و مهربان، بیشتر دنبال لذت های پر درد سر و غیر منطقی هستیم تا لذت های بی درد سر و اسان، ما میخواهیم فرزندانمان چیز هایی داشته باشند که انها را خوشحال کند. مثلا یک لپ تاپ 3 میلیون تومانی در حالی که در این برحه از زمان فرزند ما نمیتواند حتی 300 هزار تومان در ماه بدست اورد. چه اتفاقی می افتد؟
این خوشحالی ها در ذهن انها ارزش کاذب ایجاد میکند و انها به داشتن این لذت های غیر منطقی و پر درد سر عطش و میل شدید پیدا میکنند. اسخ ساده ما این است که اگر به فپرزندت ماهی بدهی او برای یک روز ماهی خواهد داشت، اما اگر به او ماهی گیری یاد بدهی او هر روز ماهی خواهد داشت.
منظور ما این این که ما نباید اسایش و راحتی فرزندانمان را فراهم کنیم، بلکه این کار را باید کاملا از روی فکر انجام دهیم. ما به عنوان والدین فرزندانمان باید پول و وقت ارزشمند را در راهی صرف کنیم که به جای لذت های پر درد سر، لذت های اسان و بی درد سر را در پی داشته باشد. گاهی دلسوزی های بی مورد و غیر ضروری در حق فرزندانمان، باعث ایجاد استرس در خانواده مان میشود.
اخیرا بخش پیشگیری از مواد مخدر یک اعلان تبلیغاتی بسیار عالی منتشر کردند. در آن جمله ای از زبان یک پسر بچه 5 ساله اورده شده است. این جمله این است:"پدر لطفا امشب شام را با من بخور"
خوردن شام با فرزندتان یک لذت اسان و بی درد سر است. بر خلاف لذت های غیر منطقی و احمقانه مانند اوردن بستنی، بادکنک و اسباب بازی های گران قیمت خارجی برای او در ساعت 1 نصفه شب.
کارشناسان معتقدند بهترین راه پیشگیری از راه یافتن مواد مخدر به خانه شما این است که بهترین دوست فرزند خود باشید و هر روز حد اقل یک وعده غذا را با او بخورید.فرزندان ما میتوانند باعث ایجاد استرس و تنش زیادی در ما شوند، بزرگ کردن بچه ها کار بسیار مشکلی است اما این سختی با لذت و رضایت همراه است. استرس ها و تنش ها بخشی از زندگی هستند و باید با ابتکار و خلاقیت از خودمان در مقابل انها محافظت کنیم.
ژن درمانی از درمان بیماری ها تا بهسازی نژادی و استفاده بعنوان یک سلاح
دیابت از شناخت علائم تا درمان و راههای پیشگیری
تمرینات ورزشی در دوران حاملگی و قبل از زایمان
حقایقی در باره ایدز و لزوم آموش جنسی
وبلاگ زیر جهت دریافت مقالات علمی و افزایش اگاهی شما عزیزان ایجاد شده است
با توجه به مشکلات اقتصادی، اشتغال زنان رو به فزونی است و بخصوص بسیاری از زوجهای جوان مجبورند برای رفاه بیشتر هر دو کارکنند اما اشتغال زنان آسیبها و امتیازات خاص خودش را دارد.
امتیازات اشتغال بانوان
اشتغال زنان در بیرون از خانه دارای امتیازاتی است؛ به عنوان مثال:
1) بهرهمندی از توانمندی علمی، هنری، فنی و...
2) کمک به اقتصاد خانواده و...
آسیبهای اشتغال بانوان
در بیان آسیبهای کار زنان نیز میتوان به مواردی اشاره کرد:
1) فرسودگی ناشی از بالا رفتن فشار عصبی به دلیل افزایش مسئولیتها؛ مدیریت همزمان کار بیرون و مسئولیت خانه داری
2) کاهش زمان استراحت، دیدارهای خانوادگی و بودن درکنار اعضای خانواده بخصوص همسر و فرزندان
3) آسیب دیدن فرزندان و احساس گناه مادران به هنگام ترک فرزندان خردسال و واگذاری آنها به دیگران.
4) تقویت رفتارهای مردانه، شکل گیری روحیه خشک و حسابگرانه بخصوص درصورت اشتغال در کارهای صرفا اقتصادی مثل بانکداری، معدن و...
5) استقلال مالی و احساس نیاز نداشتن به همسر، که موجب تضعیف اقتدار شوهران میشود و...
البته همه موارد بالا (آسیبها و امتیازات) با توجه به مدیریت زن و نحوه اشتغال وی قابل افزایش یا کاهش و یا تغییر به یکدیگر است، یعنی اگر خانم شاغلی نتواند به درستی زندگی خود را مدیریت کند، آسیبهای بیشتری متوجه زندگی او و خانوادهاش میشود.
مشکلات اقتصادی,اشتغال زنان,امتیازات اشتغال بانوان
بررسی سهم خواهی مرد از حقوق زن
آنچه در این میان مهم است اینکه حال زن از طریق محبت گرفتن از همسر، مشارکت در مسئولیتها، مراقبت، پرورش و تربیت فرزند (زایمان، شیردهی) و... خوب میشود که ناشی از ترشح هورمون عشق و الفت (اکسی توسین) است. یعنی وقتی زن در درجه اول کاری را برای کسی انجام میدهد و در ازای آن پول دریافت میکند هورمون مردانه (تستوسترون) افزایش مییابد (مانند حقوق گرفتن، پس انداز کردن و...) اما اگر همین درآمد (بدون اجبار!) صرف مشارکت در اقتصاد یا مسائل رفاهی خانواده شود میتواند اکسی توسین را تقویت و تحریک کند؛ یعنی اشتغال زن در راستای ماهیت زنانه وی است و موجب بهبود روحیه و حال او میشود اما اگر مدام در حال جمع کردن پول و سرمایه گذاری اقتصادی باشد رفتارهای مردانهاش را تقویت کرده است!
حال با توجه به اطلاعات محدودی که در سوال وجود دارد میتوان گفت: شما به نوعی درصدد تحریک هورمون عشق و الفت (اکسی توسین) هستید یعنی با فداکاری که میکنید و مشارکتی که در اقتصاد خانواده دارید نقش زنانه خود را خوب ایفا میکنید، اما به نظر میآید سه اشکال در کار شما وجود دارد:
اشکال اول: تعارض
این کار یعنی دادن حقوق به همسرتان به انتخاب خودتان نیست یا در انجام آن دچار تعارض هستید (حقوقم را باید بدهم یا برای خودم نگه دارم) وقتی با انتخاب خود کاری را نمیکنیم مدام دچار تنش و نداشتن احساس آرامش خواهیم بود پس بهتر است برای حل تعارض به این ترتیب عمل کنید:
1) اگر از حقوق خود، ریالی را به شوهرتان ندهید چه اتفاقات بدی میافتد؟ جنجال، آشفتگی وضع اقتصادی خانواده، قهر و...؟
2) اگر کار کردن را با این شرایط کنار بگذارید چه اتفاقات بدی میافتد؟
3) اگر خود را مجاب به ادامه همین وضع کنید چه اتفاقات بدی میافتد؟
با بررسی و تحلیل سود و زیان هر کدام از موارد بالا، دست به انتخاب درست بزنید و مسئولیت انتخاب خود را بپذیرید. در واقع باید ببینید کدام یک از موارد بالا ضررهای کمتر و سود بیشتری دارد سپس همان را انجام دهید.
اشکال دوم: فداکاری منفی!
وقتی زنان فداکاری میکنند اما دیده نمیشوند یا به اندازه کافی چیزی به دست نمیآورند (به عنوان مثال به اندازه کافی حمایت نمیشوند یا مورد قدردانی و توجه قرار نمیگیرند) فداکاری خود را یک فشار تلقی میکنند یعنی فداکاری منفی! ولی آنچه ارزش دارد یک فداکاری مثبت است.
در فداکاری مثبت زن با کنار گذاشتن آرزوها وخواستههای خود به منظور حمایت از دیگری (همسر، فرزند و...) اهمیت بیشتری به شخص مقابل میدهد و توانایی خود را در دوست داشتن تقویت میکند (که موجب ترشح اکسی توسین میشود).
فداکاری توام با «توقع» چندان موجب تحریک هورمون عشق و الفت نمیشود زیرا آمیخته با منفی بودن و عصبانیت است فداکاری بدون قید و شرط تولید کننده قوی آرامش و عشق است و هرگز فرد را دچار نفرت و پشیمانی نمیکند؛ مثل بیدار شدن در نیمه شب و مراقبت از فرزند مریض یا آرام کردن نوزادی که گریه میکند. البته برای حل چنین مشکلی میتوانید:
1) انتظارات خود از همسرتان را به او بگویید، به عنوان مثال به او بگویید که با یک تشکر ساده احساس بهتری در ادامه این رفتار خواهید داشت.
2) معنای مثبتی برای رفتارتان بیابید؛ مانند: کاهش فشار مالی از همسرتان، پیشرفت اقتصادی خانواده، انجام یک کار خیر و معنوی (گره گشایی از مشکلات مالی همسر)، تقویت احساس مردانگی در همسر و جلوگیری از احساس ضعف او و...
اشکال سوم: یک باور اشتباه زنانه
یک ترس مشترک میان بسیاری از زنان این است که اگر فداکاری را متوقف و به خود بیشتر توجه کنند مردان آنان را دوست نخواهند داشت اما این حقیقت ندارد چون مردان همیشه زنی راضی و موفق را دوست دارند.
عصبی شدهاید، متعادل شوید
از آنجا که شما در بیرون از خانه انرژی و درآمدتان را فدای همسر و خانواده میکنید و در خانه هم به مسئولیت خانه داری میپردازید احتمالا دچار فشار عصبی شدهاید پس بهتر است تعادلی بین نیازهای زندگی مشترک و نیازهای شخصیتان برقرار کنید یعنی رسیدگی بیشتر به حال و اوضاع روانی خود؛ مثل رسیدگی به ظاهر، تفریح، ورزش، دید و بازدید و... تا از این فشار خارج شوید و احساس بهتری به نقش خود پیدا کنید. همچنین به بیان احساسات خود با همسرتان بپردازید و از اختصاص مبلغی از حقوقتان برای خودتان صحبت کنید. در پایان پیشنهاد میشود در صورتی که به کارگیری این روشها باعث بهبود اوضاع و احوال شما نشد حتما از یک مشاور برای حل مشکلتان کمک بگیرید.
منبع:خراسان
بیشتر بدانیم؟
وبلاگ زیر جهت دریافت مقالات علمی و افزایش اگاهی شما عزیزان ایجاد شده است
زن در برابر شوهر چه تکلیفی دارد ؟
تمکین: دکتر کاتوزیان در مفهوم تمکین می¬نویسند: «مفهوم تمکین نیز مانند ریاست شوهر وابسته به عادت و رسوم اجتماعی و اخلاق عمومی است. تمکین عام یعنی قبول ریاست شوهر به خانواده و محترم شمردن اداره او در تربیت فرزندان و ادارۀ مالی و اخلاقی خانواده است. در تمکین عام معیار تمییز اموری که شوهر می-تواند از زن انتظار داشته باشد با عرف است.»
این تکلیف ضمانت اجرا ندارد و به حسن نیت و اخلاق همسران بستگی پیدا می کند، بدین ترتیب باید اعتراف کرد که چهره اخلاقی این تکلیف بیش از وصف حقوقی آن است. خودداری از تمکین نشانه سستیپیوند زناشویی و تزلزل واقعی این اتحاد است که هر گاه ادامه یابد، درمان مؤثری جز طلاق بر آن وجود ندارد.ناصر کاتوزیان، حقوق مدنی ج1ص230
سکونت مشترک:
مادۀ 1114 مقرر داشته است: «زن باید در منزلی که شوهر تعیین می کند سکنا کند، مگر اینکه اختیار تعیین منزل به زن داده شود.» البته می توان این حق را به زن داد و البته نباید این حق مورد استفاده قرار بگیرد.
ماده 1115 ق م چنین مقدر می دارد اگر بودن زن یا شوهر در یک منزل متضمن خوف و ضرر بدنی یا مالی یا شرافتی برای زن باشد، زن می تواند مسکن علی ده (تنها و جداگانه) اختیار کند و در صورت ثبوت ضرر مزبور محکمه حکم بازگشت به منزل شوهر نخواهد داد و مادام که زن در بازگشتن به منزل مزبور معذور است، نفقه به عهدۀ شوهر است.
شغل زنان:
مطابق مادۀ 1117 قانون مدنی مرد می تواند زن خود را از حرفه و صنعتی که با منافع و مصاع خانوادگی مغایر است، باز دارد البته این به آن شرط است که اشتغال زن در هنگام عقد ذکر نشده باشد، ولی اگر شروط ضمن عقد ذکر شده باشد، زوج نمی تواند او را از ادامه کار منع کند.محقق داماد، حقوق خانواده: ص314
و البته زن نیز چنین حقی دارد و قانون حمایت خانواده در این باره مقرر داشته است: «هر گاه شغل شوهر را منافی مصالح خانوادگی یا حیثیت خود بداند از دادگاه تقاضای منع او را بکند.»
و در ادامه می افزایند: «دادگاه در صورتی که اختلافی در امر معشیت خانوادگی ایجاد نشود، مرد را از اشتغال به شغل مزبور منع می
کند، البته این توضیح نیز لازم است که منع شوهر از شغل در صورتی امکان دارد که اختلالی در زندگی انسان خانواده به وجود نیاورد و خانواده را دچار مشکل نسازد، چرا که معشیت خانواده بستگی به شغل مرد دارد.»
اینها مجموعه حقوق زن و مرد در برابر یکدیگر است تا جامعۀ اسلامی از نهاد مهم و بسیار ضروری خانواده برخوردار شود و خانواده
ها براحتی از هم نپاشند و بنیان خانواده مستحکم بماند.
چگونه عملکرد فیزیولوژیکی و روانی میانسالان افزایش می یابد؟
تکنیک های توان بخشی ورزشی در بیماران مبتلا به آسم