زنهایی که شوهرشان را بچه میکنند!
معمولا چنین فرض میکنیم؛ مردها کم حافظه بوده یا فراموشکار هستند و اطلاعاتی که باید خودشان به خاطر داشته باشند را به آنها گوشزد میکنیم: یادت باشد وقتی رسیدی زنگ بزنی، یادت نرود بچه را از کلاس موسیقیاش برسانی خانه، یادت باشد آشغالها را دم در بگذاری، وقت دکترت یادت نرود! و...
تا به حال شده که چنین مواردی را به همسرتان بگویید؟
«عزیزم! کیف پولت را فراموش نکنی؟»
«موقع برگشتن فراموش نکنی لباسها را از خشکشویی بگیری؟»
«قبض برق را پرداختی؟»
«چند بار بایدگفت این حولههای خیس را روی زمین نینداز؟»
«اگر با این لباس نازک بیرون بروی، حتما سرما میخوری» و...
اگر چنین جملههایی را گفتهاید باید بدانید مرتکب اشتباه شدهاید. در این مطلب سعی کردهایم تا تمام زوایای این اشتباه را برایتان روشن کنیم. این اشتباه، یکی از معمولترین و مخربترین عادتهای ارتباطی با مردهاست؛ یعنی به گونهای با آنها رفتار میکنیم، گویی کودکی بیش نیستند و اینطور فرض میکنیم که ناتوان هستند و نمیتوانند از خودشان مراقبت کنند و نیاز دارند که ما زندگیشان را بگردانیم و این میتواند آثار مخربی روی زندگی ما بگذارد.
با این رفتارها مثل مادرش میشوید
1. در حق آنها بیش از حد مفید واقع شدن و انجام دادن کارهایی که باید خودشان انجام بدهند؛ مثلا: به دنبال کلیدش میگردیم، لباسهایش را پشت سرش جمع میکنیم و...
2. راه انداختن بازیهای کلامی با آنها مثل بازی حدس بزن برای بیرون کشیدن اطلاعات از آنها؛ مثلا میگوییم: گرسنهای؟ دوست داری کمی آش برایت درست کنم؛ نه؟ برایت ماهی درست کنم؟ دسر چطور؟ با یک سوپ موافقی؟ زیاد جالب به نظر نمیآید؟ خب بگذار فکر کنم. یک ساندویچ گریل شده چطور است؟ آن را هم دوست نداری؟
3. معمولا چنین فرض میکنیم؛ مردها کم حافظه بوده یا فراموشکار هستند و اطلاعاتی که باید خودشان به خاطر داشته باشند را به آنها گوشزد میکنیم: یادت باشد وقتی رسیدی زنگ بزنی، یادت نرود بچه را از کلاس موسیقیاش برسانی خانه، یادت باشد آشغالها را دم در بگذاری، وقت دکترت یادت نرود! و...
4. آنها را نکوهش میکنیم، گویی بچهاند؛ «چطور میتوانی بدون ژاکت بیرون بروی؟ نمیبینی هوای بیرون سرد است؟»، «چندبار باید بگویم قبل از اینکه بخوابیم چراغها را خاموش کن؟»، «صورتحسابهای برق خیلی بالا رفته» و...
5. به عهده گرفتن کارهایی که فکر میکنید نمیتوانند به درستی انجام دهند؛ مثلا اینکه بگویید: «من به خرید کردن تو اعتماد ندارم چون...»
6. اصلاح کردن اشتباهاتشان و امر و نهی کردن به آنها؛ مثلا: «اگه جای تو بودم الان از سمت چپ رانندگی میکردم» یا «از آن مسیر برو که ترافیک نباشد.»
رفتار شما او را بچه میکند شاید بگویید که در بسیاری از مواقع، مردان به تذکر چنین مواردی نیاز دارند اما موضوع این نیست؛ موردی که در اینجا اهمیت دارد
ممکن است از رفتارتان شکایتی نداشته باشد، حتی ممکن است اصرار کند به این کارتان ادامه دهید اما یک چیز حتمی است: او یک روز علیهتان شورش خواهد کرد؛ همانگونه که تمامی پسر بچهها دوست دارند روزی از مادرشان جدا شوند و خانه را ترک کنند
این است که وقتی با یک مرد مانند پسر بچه کوچکی رفتار میکنید، او نیز شما را مأیوس نکرده و مانند بچهای کوچک با شما رفتار خواهد کرد. هنگامی که انتظار دارید ناتوان، درمانده و ضعیف باشد او نیز خود را ناتوان، درمانده وضعیف نشان میدهد.
چرا زنها در حق همسرانشان مادری میکنند؟
احتمالا متنفرید از اینکه بشنوید شما هم در حق مرد زندگیتان مادری میکردید اما باور کنید تنها شما نیستید که این کار را انجام میدهید؛ دلیل این کار چیست؟ زنها برای مادری کردن آموزش دیده و برای آن نیز پاداش میگیرند. وقتی بچه بودید، یگانه الگویتان مادرتان بود و همواره شاهد بودید که او چگونه از شما، برادر و خواهرهایتان حمایت میکرد؛ به این ترتیب آموختید چگونه حمایتگر، مهربان و فداکار باشید و به نیازهای دیگران رسیدگی کنید.
این موضوع نیز حقیقت دارد که شاهد بودید چگونه مادرتان به ویژه در حق پدرتان مادری میکرده است؛ پس بیایید به موضوع اینطور نگاه کنیم که اگر شما شاهد بودید به جای اینکه مادرتان به طرزی رمانیک با پدرتان رفتار کند، همیشه در حق او مادری میکرده است، درنتیجه شما هم در کودکی چنین آموختید. پس فکر کردید این همان رفتاری است که زنها باید با مردها داشته باشند؛ درنتیجه وقتی خودتان بزرگ شدید و ازدواج کردید، عینا همین کار را با همسرتان انجام دادید.
آنها که بدشان نمیآید
وقتی در حق مردها مادری میکنید، آنها احساس عشق میکنند؛ چرا؟ چون مردها در کودکی همواره شاهد بودند که مادرشان از آنها مراقبت میکرده؛ بنابراین برایشان عادی است به همسر خود اجازه دهند تا این نقش را ادامه دهد. این موضوع حقیقت دارد. چنانچه مادر همسرتان مدام در حق او مادری کرده باشد، ممکن است در ذهنش مادر، همسر و حمایتگر تداعی بیشتری از کلمات عاشق، معشوق، بهترین دوست یا شریک زندگی داشته باشد. چنانچه همسرتان در کودکی محبت و توجه کافی از جانب مادر خود دریافت نکرده باشد هم با خوشحالی تمام اجازه خواهد داد تا این کار ناتمام او را برایش به پایان برسانید.
عشق را نکشید
سریعترین راه ممکن برای کشتن عشق، شور و حال و حرارت یک رابطه، مادری کردن در حق نامزد یا همسرتان است. هرچه با یک مرد بیشتر مانند مادرش رفتار کنید، او نیز به شما بیشتر فرزندگونه پاسخ خواهد داد اما موضوع این است که هیچ مردی مایل نیست همسرش تبدیل به مادردومش شود.
روزی که او شورش کند
در ابتدا مادری کردن برای نامزد یا همسرتان میتواند جوانب مثبتی داشته باشد اما در درازمدت اثرات بسیار مخربی را بر رابطه شما خواهد گذاشت؛ مثلا همسرتان از شما منزجر شده و علیهتان طغیان خواهد کرد. ممکن است از رفتارتان شکایتی نداشته باشد، حتی ممکن است اصرار کند به این کارتان ادامه دهید اما یک چیز حتمی است: او یک روز علیهتان شورش خواهد کرد؛ همانگونه که تمامی پسر بچهها دوست دارند روزی از مادرشان جدا شوند و خانه را ترک کنند.
این گونه مردتان دیگر نمیتواند دوستتان بدارد
اگر با نامزد یا همسرتان مدام طوری رفتار میکنید که گویی بیلیاقت است، متعاقب چنین رفتاری او نیز احساس ناتوانی و بیلیاقتی خواهد کرد و درنتیجه اعتماد به نفسش پایین آمده و رفتارش نیز بچگانهتر میشود. هنگامی که یک مرد احساس خوبی نسبت به خودش ندارد، شما را نیز کمتر دوست خواهد داشت، زیرا احساس عزت نفس یک مرد بستگی به احساس توانمندی او دارد.
هنگامی که مردی احساس میکند کارها را به درستی انجام نمیدهد، به سختی میتواند با شما یا خودش مهربان باشد. رفتار کردن با مردها مانند پسر بچهها و به رخ کشیدن ضعفها و ناتواناییهای آنها روی قابلیت عشق ورزیشان تأثیر منفی میگذارد.
منبع : جام جم سرا
چگونه عملکرد فیزیولوژیکی و روانی میانسالان افزایش می یابد؟
وبلاگ زیر جهت دریافت مقالات علمی و افزایش اگاهی شما عزیزان ایجاد شده است
اما در مورد همسرگریز بودن باید گفت شباهت آنها به گروه پیشین در این است که چنین افرادی به دلیل فرار از خانه و همسر مجبورند به کار پناه بیاورند.
همیشه وقتی به تعطیلات نزدیک میشدیم یا تقویم را ورق میزدیم و برای تعطیلات رسمیمان برنامهریزی میکردیم، بین من و همکارانام بحث میشد که چه کسی مجبور است در روز تعطیلی، دور از همسرش در بخش بماند….
این بحث و گفتگوها به خصوص برای دوستانام که در بخشهای خاص کار میکردند که حتما نیازمند کشیک بود، جدیتر دنبال میشد. به سختی کسی حاضر بود شیفت روزهای تعطیل را قبول کند. بیشتر بچهها دوست داشتند کنار همسر و خانوادهشان باشند و حتی یک روز تعطیل را هم از دست ندهند. ولی در این میان، آقایی بود که بهرغم جوان بودنش و با اینکه یک پسر دو ساله داشت؛ همیشه داوطلب شیفتهای اضافی و ساعات کاری بیشتر بود و نه فقط در بخش خودشان، بلکه در بخشهای دیگر هم داوطلبانه اضافهکار قبول میکرد. همکاراناش میگفتند:
«او تمام ساعات زندگیاش را فقط کار میکند و کمتر کنار همسر و فرزندش است و جالب اینکه همسرش هم هیچ اعتراضی ندارد.» این مساله برای همهمان، سوالبرانگیز بود. تا اینکه چند وقت پیش، یکی از همکاران به شوخی گفت: «باید فکری به حال شیفتهای خالیماندهمان بکنیم؛ چون خوشبختانه آن دوستمان متوجه مشکلاش شده و تحت مشاوره و رواندرمانی دوباره به زندگی سالم خود برگشته است!» همه پرسنل، به ویژه همکاران آن فرد، خوشحال بودند که زندگی او سر و سامان گرفته است اما باز هم تهدلمان به یاد روزهایی افتاده بودیم که او با خیال راحت، همه اضافهکاریها و تعطیلات را به شیفت میگذراند.
شاید شما هم در میان همکاران یا دوستان خود افرادی را بشناسید که از خانه گریزانند و بهرغم اینکه ظاهرا مشکلی ندارند، از همسر خود فراریاند و دوست ندارند در کنار هم باشند؛ همسرانی که هرگز لذت با هم بودن را نچشیدهاند و تجربه نکردهاند، یک سفر دونفره یا یک شام دو نفره و حتی نوشیدن یک فنجان چای در کنار همدیگر چهقدر لذتبخش است. این هفته به زندگی این همسرگریزان میپردازیم و راهحلهایی برای ایشان داریم.
قبل از هر چیز اجازه بدهید نکته مهمی را یادآوری کنم.
ما باید افرادی را که به طرز شدیدی وابسته به کارشان هستند و به شدت از انجام کارشان لذت میبرند (و اصطلاحا معتاد به کارشان هستند) را از کسانی که همسرگریز هستند، جدا کنیم. درست است که این افراد هم اکثر وقت خود را در محیط کارشان میگذرانند و تمام مدت کار میکنند و روز تعطیل و غیرتعطیل نمیشناسند اما دلیل این رفتار آنها وابستگی روانی شدیدی است که به کار کردن دارند. با اینکه در نگاه اول این گروه را متهم به همسرگریزی میکنند اما اصولا این افراد ( اغلب معتادان به کار مرد هستند هر چند که در میان خانمها نیز چنین حالتی گاهی دیده میشود ) با همسر و فرزند خود مشکلی ندارند. تنها مساله این آقایان آن است که تنها لذتشان در دنیا کار کردن است و هویت خود را صرفا در انجام کار میبینند. برای همین، حتی در روزهای تعطیل و ایامی که به اجبار از کارشان جدا میشوند با تلفن یا پشت میز کامپیوتر، مشغول کار میشوند.
خانوادههای این آقایان، به آنها نام «ماشین پولسازی» میدهند و سعی میکنند نیازهای خود را به وسیله پول در ابعاد مختلف تامین کنند اما پس از مدتی با مشکلات عاطفی و غیره مواجه میشوند.
حضور نداشتن والدی که به کار معتاد است میتواند به سلامت بچهها صدمه بزند و آنها را دچار خلأهای خاصی کند.
توصیه میکنم همه کسانی که مانند همکار شما فقط در زندگی از کار کردن تمام وقت لذت میبرند و بس، با یک روانشناس مشورت کنند و در صورت تشخیص اعتیاد به کار میتوانند مطمئن باشند که با رواندرمانی به خوبی درمان میشوند.
اما در مورد همسرگریز بودن باید گفت شباهت آنها به گروه پیشین در این است که چنین افرادی به دلیل فرار از خانه و همسر مجبورند به کار پناه بیاورند.
همسرگریزها برخلاف معتادان به کار، از کار کردن لذت نمیبرند و چهبسا در تمام مدتی که سر کار هستند فقط با همکاران مشغول وقت تلف کردن و خوشگذرانی باشند. آنها فقط دلشان میخواهد وقت خود را پر کنند و پناه بردن به محیط کار از صبح تا شب بهانه خوبی برایشان است. خانمهایی که از همسرشان گریزاناند نیز ترجیح میدهند ساعات خود را با خانواده، دوستان و همکاران طوری تنظیم کنند که فقط زمان مختصری را در کنار همسرشان باشند. آنها نیز درست مانند شوهران خود تمام انرژی خود را صرف میکنند و وقتی به هم میرسند بیانگیزه و خستهاند. از آنجا که این همسران از با هم بودن لذت نمیبرند، حرفی ندارند که بزنند، فصل مشترکی ندارند که با پرداختن به آن به لذتی مشترک دست یابند، حتی روابط جنسی آنها در این زندگی مکانیکی بدون رد و بدل کردن هیچ احساس و عاطفهای صورت میگیرد. آنها با هماند ولی تنها هستند.
علت واقعی این معضل ( همسرگریزی ) آن است که آنها در انتخاب همسر اشتباه کردهاند و متاسفانه بعد از ازدواج تازه متوجه شدهاند که به درد هم نمیخورند و هیچ فصل مشترکی ندارند.
چرا آنها از همسرشان میگریزند؟
داستان زندگی همسرگریزها از آنجا شروع میشود که با یک انتخاب غلط و به دنبال تصمیمی عجولانه با یکدیگر ازدواج میکنند؛ مثلا ناگهان عشق شدیدی نسبت به هم پیدا میکنند و بدون در نظر گرفتن تناسبهای لازم برای ازدواج پای سفره عقد مینشینند و زیر یک سقف میروند. تازه در این قسمت داستان متوجه شدند که در عرض همین مدت کوتاه دیگر از شعلههای عشق روز اول خبری نیست و انگار آنها هیچ تناسبی با یکدیگر ندارند. حتی حرف هم را نمیفهمند و چون به محض حرف زدن با یکدیگر دچار سرخوردگی و کشمکش میشوند به تدریج از هم فاصله گرفته و تصمیم میگیرند لذت همصحبتی با همسر را با چیز دیگری جایگزین کنند؛ به عنوان نمونه، گفتگو با دوستی قدیمی یا خواهر و غیره. بنابراین تمام نیازهای آنها بیپاسخ میماند و حتی گاهی تلاش آنها برای هماهنگ شدن با یکدیگر جواب نمیدهد، در نتیجه آنها را به سمت همسرگریزی میکشاند.
با زوجینی مواجه شدهام که شدت همسرگریزیشان بیش از اینها بوده است و رسما از یکدیگر فرار میکردند. خانم میگفت: «حتی برای سه ساعت در مسیر تهران به شمال نمیتوانم در کنار او باشم. حوصلهام سر میرود چون حتی مناظر زیبای جاده شمال که برای من لذتبخش است و دوست دارم ازش تعریف کنم برای شوهرم معمولی است و لذتی به او نمیدهد لذا ترجیح میدهم در اولین توقفگاه تا فرصتی پیدا کردم جای خود را با یکی از همسفران که در ماشین دیگری است عوض کنم. معمولا چند ماشین و گروهی سفر میکنیم. لااقل با این کار در مسیر سفر از نعمت هم صحبت خوب بهرهمند میشوم. دنبال بهانهای میگردم و مثلا میگویم میخواهم مطلبی را به فلانی بگویم و زود بر میگردم اما آنقدر طول میدهم تا یکی از مسافران آن ماشین جایش را با من عوض کند و راه بیفتیم.»
خانم دیگری میگفت: « با همسرم حتی در بهشت هم به من خوش نمیگذرد اما با دوستام یا خانوادهام هر جای معمولی و عادی برایم مثل بهشت لذتبخش خواهد شد.
تنها موضوعی که وجه مشترک من و همسرم است این است که ما از با هم بودن لذت نمیبریم!»
چاره چیست؟
همین فاصله گرفتنها و مراقبت نکردن از عشق و صمیمیت و صداقتی که باید در روابط همسران باشد، میتواند همسران را از هم جدا کند. آنها شاید طلاق نگیرند و حضور فیزیکی کنار هم داشته باشند اما در ابتدا طلاق عاطفی و بعدش طلاقهای بعدی آن قدر عرصه را تنگ میکند که تصمیم بگیرند جدا شوند. ما انسانها موجودات اجتماعی هستیم و مگر میشود حتی از همصحبتی با کسی که زیر یک سقف در کنارش هستیم، بگذریم؟ خیلی از همسرانی که خود را ملزم به ادامه این روابط نمیبینند ( به دلایل اعتباری، وجود فرزند و غیره )؛ چون فصل مشترکی با هم ندارند، طلاق میگیرند و هیچ راه دیگری را امتحان نمیکنند؛
چاره همسرگریزی، زوجدرمانی است.
همسران زیادی را میشناسم که به جای رفتن به دادگاه برای طلاق تصمیم گرفتند فقط چند جلسه زوجدرمانی را امتحان کنند. با اینکه تا مدتها زمان لازم داریم از این زوج همسرانی ایدهآل بسازیم اما همان خانمها و آقایان، امروزه از با هم بودن لذت میبرند و جالبتر اینکه از انتخاب خود راضیاند. زوج درمانی به افراد کمک میکند قابلیتها و ویژگیهای فردی خود را در درجه اول بشناسند و سپس نیازها و انتظارات خود را شناسایی کنند و تغییر دهند.