(marriage ideal ) ازدواج ایده آل

(معیارهای انتخاب همسر- مراسم عروسی-روابط زناشویی موفق- مهارتهای زندگی و....)

(marriage ideal ) ازدواج ایده آل

(معیارهای انتخاب همسر- مراسم عروسی-روابط زناشویی موفق- مهارتهای زندگی و....)

تفاهم در زندگی زناشویی


اگر بتوانیم، خود را در نقطه نظر همسرمان قرار دهیم، به گونه ای که نحوه تفکر و بینش او را نسبت به مسایل عیناً درک نموده و از دیدگاه او نسبت به مسایل و دنیا بنگریم، به مرز تفاهم با همسر خود رسیده ایم. در چنین موقعیتی، رابطه حسنه به مفهوم عمیق آن بر زندگیمان سایه می افکند.

موقعیت هایی که تفاهم به عنوان یک عامل تعادل بخش حضور می یابد، دو گونه هستند:

1. تفاهم در خلوت

2. تفاهم در جلوت (حضور دیگران)

آن چه که در خلوت زندگی و فرصت های شخصی برای زوجین فراهم می شود، حائز اهمیت اساسی است. زن و شوهر، باید برای لحظه هایی که دور از هیاهوی زندگی، در کنار هم هستند، توجهی خاص قائل شوند و این لحظه ها را «برای هم» و «با هم» باشند. تفاهمی که زاییده چنین فرصتی باشد، رشد نموده و در حضور دیگران به بار می نشیند. مبنای تفاهم در خلوت و در حضور یکدیگر، احساس ارزشی است که هر یک برای شخصیت مقابل، قائل است؛ با این زمینه مناسب، زوجین، فرصت می یابند که در حضور دیگران، تفاهم خود را حفظ نموده و حتی با جدیت خاصی حریم یکدیگر را مراعات نمایند؛ به ویژه زمانی که همسرشان به ایراد مطالبی مناسب در حضور جمع می پردازد، همفکری و همدلی خود را با علامت تصدیق و تأیید، ابراز می دارند و مطالب بیجا و غیر ضروری او را با سکوت و پیشنهاد خویش، به مسیر گفت گوهای ثمر بخش و سازنده باز می گردانند.

بدترین همسران، آنهایی هستند که بلافاصله اثر سخن همسرشان را در دیگران خنثی می کنند.

توصیه های تربیتی


چه دستور العمل مشخصی برای دستیابی به تفاهم و رابطه حسنه وجود دارد؟ و راه های عملی وصول به آن کدام است؟ حال برخی شیوه های کاربردی وصول به تفاهم را ارائه می دهیم:

1. در هنگام گفتگوی همسرمان، با نهایت دقت به مطالب وی گوش فرا داده و آن گونه عمل نماییم که گویی جز به وی و سخنانش، به موضوع دیگری توجه نداریم، و از انجام هر عملی که مغایر با حالت توجه باشد، خود داری می کنیم.

این کیفیت، در تکنیک های مشاوره به اصطلاح «هنر خوب شنیدن» موسوم است؛ حالتی که بیانگر پذیرش طرف مقابل و مطالب وی می باشد و کاربرد فراوانی در مشاوره دارد.

2. با مطالعه در حالات و روحیات همسر خود، فهرستی از علائق و تمایلات وی، به دست می آوریم و نسبت به آن ها خود را متعهد و ملزم می دانیم. تأمین علائق اصولی همسر، و نقطه شروع سخن را بر یکی از علائق وی متکی نمودن و به ویژه در مورد تمایلاتش به گفتگو نشستن، راه را برای رشد تفاهم، هموار و تسهیل خواهد نمود.

3. از مقایسه او با دیگران به شدت بپرهیزیم. این رفتار، به رابطه حسنه آسیب وارد می کند. همسرمان انسانی است منحصر به فرد و دارای ویژگی های شخصیتی اعم از مثبت و منفی که قابل مقایسه با هیچ فرد دیگری نیست. از این رو، در مواقع ضروری، می توان او را با خودش (گذشته او) مقایسه نمود و میزان پیشرفت اخلاقی و معنوی و فکری اش را مورد تقدیر قرار داد. این عمل بر درجه تفاهم زوجین خواهد افزود.

4. نحوه برقراری ارتباط کلامی نیز از عواملی است که در ایجاد تفاهم، نقشی تعیین کننده دارد. همسرانی که می دانند از چه عبارات و کلماتی برای بیان مقصود استفاده کنند، به خوبی مسیر حرکت خویش را در زندگی هموار می نمایند.

هر واژه یا کلمه دارای نوعی بار روانی و عاطفی است و تأثیرات مسلمی را بر شنونده بر جای می گذارد. یک ارتباط کلامی موفق، رابطه ای است که هیچ یک از طرفین از کلمات تحریک آمیز و موهن، استفاده نمی کنند.

زبان ملایم و نرم و برخوردار از احترام، حق مطلب را به خوبی ادا می کند و اعتماد و اطمینان در طرف مقابل می آفریند و بر عکس، زبان تند و زننده و تحریک آمیز، برای هیچ ارتباطی مفید نیست، حتی اگر گوینده بر حق باشد.

5. در مناسبات با همسر، صداقت همچون پل ارتباطی موثر، موجب می شود که زن و شوهر، میل و رغبت وافر و کاملی برای صحبت با یکدیگر پیدا کنند و از این طریق بر رشد شخصیت خود و همسرشان بیفزایند.

لازم است برای نیل به تفاهم، صداقت را از انگیزه ها و نیات درونی، آغاز نموده، به جریان گفتگوها و مناسبات، تسری بخشید. به مصداق، «رستگاری در راستی است». زن و شوهر زمانی به کاخ سعادت زندگی دست می یابند که پایه های آن را بر صداقت و درستی، پی ریزی نمایند.

 همگرایی در برابر واگرایی


یکی از عوامل تعیین کننده موفقیت و یا عدم موفقیت در زندگی، نحوه مدیریت کانون خانواده است. چنانچه خانواده به صورت یک حوزه متشکل و وحدت یافته و منتظم اداره شود، تصمیمات، اندیشه ها و کنش ها به سوی یک کانون جهت گیری می شود و مرکزیت مقتدر و متحدی به وجود می آید. زن و شوهر در این کانون، در کنار یکدیگر قرار می گیرند و به مرور زمان، قطب واحدی در تصمیم گیری و هدایت زندگی شکل می گیرد. چنین کیفیتی به نام «همکنشی» و یا «همگرایی» موسوم است و از طریق آن خط مشی خانواده برای حال و آینده، روشن و مشخص است و الگوی مطلوبی برای تنظیم مناسبات زوجین، فراهم می شود. در این جا، اصطلاحاً همگرایی را مترادف با هماهنگی و واگرایی را مترادف با ناهماهنگی، آورده ایم.

از ویژگی های خانواده متعادل، تشخیص مصلحت زندگی و ترجیح آن بر منفعت شخصی است و این خصوصیات در پرتو همگرایی زوجین، امکان پذیر است. قرار دادها و مقررات در این خانواده، مورد احترام است ولی آن جا که پای مصلحت بزرگتری در میان باشد، هر یک از زوجین از انعطاف پذیری روحی خاصی برخوردار است که خواسته های فردی را فدای پیشبرد اهداف زندگی خواهد نمود.

در پاره ای از موارد، همگرایی در رابطه زوجین با یکدیگر، قابل حصول است، ولی والدین در زمینه نوع برخورد با فرزندان، به واگرایی (ناهماهنگی) می رسند.


مطالب پیشنهادی:

فست فود زیر ذره بین کارشناسان حوزه سلامت

ظروف یک ‌بار مصرف ومشکلات آن بر سلامت

آثار جانبی تشعشع لامپ های کم مصرف بر چشم و پوست چیست؟

اثرات امواج تلفن همراه بر سلامت افراد چیست؟

دسترسی به تمامی این مطالب در سایت

http://maktoobshop.com

 

چند اصل عمده در تفاهم میان زن و شوهر

وبلاگ زیر جهت دریافت مقالات علمی و افزایش اگاهی شما عزیزان ایجاد شده است


http://maktoobshop.com


در‌آمد

شور و هیجان ابتدای ازدواج لزوماً تضمین‌کنندۀ خوشی درازمدت رابطه نیست.

عشق می‌تواند بسیاری از تنش‌ها میان زوج‌ها را محو کند و بر خودمحوری‌ها سرپوش بگذارد. اما عشق به خودیِ خود مشکلات زندگی را حل نمی‌کند، فقط انگیزه‌ی قدرتمندی را برای غلبه بر آن‌ها فراهم می سازد. حفظ پیوند ازدواج مُستلزم وجودِ عوامل دیگری است که اگر حضور ندارند، زن و شوهر باید آن‌ها را در زندگی خود به وجود آورند.

اغلب زوج‌ها در اوایل آشنایی، تحت تاثیر عشق و علاقه‌ی شدید، درجنبه‌های مثبت همسرشان مبالغه می‌کنند و در یک‌دیگر توانایی‌های می‌بینند که وجود خارجی ندارند. اما وقتی عشق و علاقه‌ و هیجانِ شدید اولیه از بین می‌رود، کم کم به این نتیجه می‌رسند که آن‌چه فکر می‌کردند، تَوهّمی بیش نبوده است. در این شرایط آیا فقط دو راه وجود دارد: طلاق یا تحمل؟

بسیاری از مشکلات و عدم تفاهم‌ها، در اصل سوءتفاهم هستند. رابطه‌ی دو شخص هر چه نزدیک‌تر باشد، در معرض سوءتفاهم بیش‌تری قرار می‌گیرد چرا که زندگیِ زناشویی بیش از هر رابطه‌ی صمیمانه‌ی دیگری در معرض سوءتفاهم قرار دارد. خارج از مناسبات زناشویی، زن و مرد راحت‌تر با این فرایند‌های ذهنی رو به رو می‌شوند و آن را زیاد جدی نمی‌گیرند، اما در مناسبات زناشویی این سوءتفاهم‌ها می‌توانند سبب بروز مشکل شوند.

وقتی زن و شوهر با هم اختلاف پیدا می‌کنند، رفتارهای از آن‌ها سر می‌زند که انگار رو در روی یک‌دیگر جبهه‌گیری کرده اند و تحت تاثیر این برداشت ذهنی، چشم‌اندازی که از یک‌دیگر دارند، خراب می‌شود. روانشناس مشهور و بنیانگذار مکتبِ شناختی در روانشناسی، داکتر «آرون بک»، معتقد است که مهم‌ترین علت مشکلات زناشویی، سوءتفاهم است. به عقیدۀ او، تفاوت در نحوۀ نگرش افراد باعث بروز اختلافات و پیامدهای ناشی از آن می‌شود. یعنی نباید تصور کرد که پایۀ اختلافات همواره سوءنیت و یا بد‌ذاتی دو طرف یا یکی از آن‌هاست. بلکه در بیش‌تر موارد از این واقعیت ناشی می‌شود که هر یک از آن‌ها صادقانه، مسئله را به شکل  متفاوتی می‌بیند. بِک معتقد است گاهی آن‌چه گفته می‌شود با آن‌چه شنیده می‌شود کاملاَ تفاوت دارد.

اختلافات زناشویی معمولاَ وجود دارند، مهم این است که زن و شوهر حاضر شوند دربارۀ مشکلات‌شان به شکل صحیح و سازنده‌ای گفت‌و‌گو کنند. هنگام بروز اختلافات، به ویژه در سطح خانواده، باید این دو سؤال را با تأمل، گشاده‌نظری و انصاف مطرح کرد:
او مسائل را چگونه می‌بیند؟ من به مسائل چگونه نگاه می‌کنم‌؟ بنابراین، یکی از روش‌های موثر برای جلوگیری از بروز اختلاف، درک وضعیت طرف مقابل است. چه بسا آن‌چه ما مزاحمت می‌دانیم، دیگران فکر کنند که مزاحمت نیست.

تصور کنید مردی خسته از سر کار به خانه باز می‌گردد. ممکن است به علت مشکلاتی که در اداره با آن‌ها مواجه بوده است سبب ناراحتی او شده باشد. اگر همسرش قادر به درک وضعیت او نباشد، چه بسا دچار سوءتفاهم شود. آن وقت ممکن است چنین گفت‌و‌گویی در بگیرد:
-  چی گپ است؟ چرا پیشانی‌ات تُرُش است؟
-  خسته‌ام.
-  مگر من خسته نیستم؟ از صبح تا شام در این خانه کار میکنم. آخر روز هم که خانه می‌آیی من مجبور استم پیشانی ترش ترا ببینم!

توجه کردن، گوش دادن، سؤال کردن، گسترش فرهنگ صراحت و مبادلۀ اطلاعات صحیح، از جملۀ مؤثرترین راه‌های مقابله با سوءتفاهم‌ اند. یکی از تکنیک‌های مؤثر و کارساز در عرصۀ روابط عمومی انسانی، تبدیل «شکایت» و «انتقاد» به «درخواست» است. به جای آن‌که انرژی خود را صرف برخوردهای عصبی و بحث‌های زائد و بی‌نتیجه کنیم، می‌توانیم از «درخواست» استفاده کنیم. به جای نسبت دادنِ خصوصیات منفی به یکدیگر و تاپه زدن، باید وقت معینی را برای گفت وگو دربارۀ حل اختلافات در نظر بگیریم. شاید بهتر باشد هر هفته زمان مشخصی را به این امر مهم اختصاص دهیم. اگر دو طرف پیش از آن که کار به جای باریک بکشد، سوءتفاهم‌ها را شناسایی و اصلاح کنند، می‌توانند توفان بحران را مهار نمایند.

زن وشوهر باید انعطاف‌پذیر، پذیرنده و باگذشت باشند. اشتباهات یک‌دیگر را تحمل کنند، و به خصوصیات منحصر به فرد هم ارزش بدهند. همسران توقعاتی از یکدیگر دارند: هر کدام انتظار دارد که از عشق بی‌قید و شرط، صمیمیت، وفاداری، و حمایت دیگری برخوردار باشد. وقتی مشکلات نمایان می‌شوند و خصومت و لج‌بازی شدید می‌شود، زن و شوهر جنبه‌ی مثبت و نقاط قوت یک‌دیگر را فراموش می‌کنند. آرام آرام کار به جایی می‌رسد که اصل زندگی مشترک زیر سؤال می‌رود و گرفتاریِ اصلی و عامل سوءتفاهم فراموش می‌شود.

پس از ازدواج که انتظارات خفته‌ی دو طرف بیدار می‌شوند، زن انتظار دارد شوهرش بدون استثنا از او در مواقع بروز بحران‌های روحی حمایت کند. همیشه وقت‌شناس باشد و از همه‌ی این‌ها مهم‌تر، در هر لحظه به او دسترسی داشته باشد. با این‌حال، شاید این زن هرگز انتظاراتش را با شوهر خود در میان نگذارد. فرض زن این است که انتظاراتش به قدری طبیعی و واضح هستند که نیازی به طرح آن‌ها نیست.

اگر بعد از تجربه‌های مُکرر، اشخاص به این نتیجه برسند که همسرشان به این معیارها پای‌بند نیست و مثلاَ از یاری دادن و درک احساس و هم‌دردی شانه خالی می‌کند، در نظرشان تصویر همسر و خود ازدواج در مجموع از مثبت به منفی می‌گراید. با آموزش دینامیسم ازدواج، یعنی درک حساسیت‌ها و نیازهای طرف مقابل، رسیدن به تصمیمات همگون و یافتن راه‌های لذت بردن بیش‌تر از یک‌دیگر، بسیاری از مشکلات خانواده‌ها برطرف خواهند شد. در واقع برخی از چشم‌گیرترین موفقیت‌ها شامل حال زوج‌هایی شده اند که با داشتن زندگی سعادتمند، باز هم طالب رابطه‌ی بهتری بوده اند.

زندگی خانوادگی و روابط زن و شوهر در زندگی مشترک با چالش‌های متعددی رو به روست: چگونه برداشت‌های منفی و سوءتفاهم‌ها بر جنبه‌های مثبت ازدواج غالب می‌شوند؟ چرا تصویر زن و شوهر از «همه چیز خوب» به «همه چیز بد» می‌رسد؟ چگونه زن و شوهر می‌توانند درحالی که نسبت به یک حادثه نظرات کاملاَ متفاوتی دارند، با هم کنار بیایند؟ چگونه معیارهای بی‌انعطاف، به ملالت و عصبانیت می‌انجامد؟ چرا زن و شوهر صحبت‌ها را آن طور که «هستند» درک نمی‌کنند و چرا حرف‌هایی را می‌شنوند که اصلاَ مطرح نشده اند؟ چگونه تعصبات شخصی و فقدان مهارت‌های لازم کار تصمیم‌گیری را با دشواری رو به رو می‌سازد؟ چگونه صحبت باید به جای ایجاد رنج و دل‌خوری، شادی و شادمانی بیافریند؟

اغلب تغییر رفتار زن یا شوهر بهبود قابل‌ملاحظه‌ای در رفتار همسرش ایجاد می‌کند. برخی اوقات برداشت ما از افکار و احساسات دیگران بیش‌تر مبتنی بر احساسات درونی، اضطراب‌ها و انتظارات شخصی است و نه ارزیابی منطقی دیگران. برای مثال، یک خانم افسرده ممکن است در برخورد با نگاهِ خسته‌ی شوهرش فوراً پیش خود نتیجه بگیرد که «او از من خسته شده است». و یا اگر خانم مضطرب باشد، وقتی همسرش دیر به خانه برگردد، فکر کند که: «نکند در یک حادثه‌ی رانندگی جانش را از دست داده باشد؟» عواطف و احساسات معمولاً بطور مستقیمً منتقل نمی‎‌شوند، بلکه توسط لحن صدا، اشارات صورت، و عمل و رفتار ما انتقال می‌یابند.

«احساس حق داشتن» هم عامل دیگری است که در بسیاری از زوج‌ها مشکل‌ساز می‌شود. هر کدام از آن‌ها احساس می‌کند که در حق او خیانت شده است. برخی از علاقه‌های مشترک، در مراحل بعدی با از دست رفتن حالت «شیفتگی» و «هیجان» ابتدای ازدواج، محو و ناپدید می‌شوند. زنی که قبل از ازدواج حاضر است برای راضی کردن همسرش تا آن سوی دنیا برود،بعد از ازدواج حاضر نیست به خاطر او فاصله‌ی دو اتاق را طی کند.
اما آینده‌ی روابط آشفته‌ی زن و شوهر، برخلاف آن‌چه ممکن است برداشت شود، شوم و ترسناک نیست. ایرادهایی که به آن‌ها اشاره کردیم، قابل اصلاح هستند. غالبا دل‌گیری‌ها را نمی‌توان با دلایل ملایمی توضیح داد. اگر زن و شوهر به جای آن که یک‌دیگر را به بی‌انصافی و کم‌توجهی متهم سازند، علت اصلی رنجش خود را جست‌وجو کنند، بسیاری از واکنش‌های غیر‌منطقی از بین می‌روند. آن‌ها احتمالاَ به این نتیجه می‌رسند که علت اصلی ناراحتی شان به جای رفتار ناپسند همسرشان، حساسیت‌های خود آن ها بوده است. با این آگاهی، شدت واکنش کاهش می‌یابد و برخورد سازنده جای سرزنش را می‌گیرد.

شناسایی عوامل بروز سوءتفاهم در مستحکم کردن رابطه میان زن و شوهر یک اصل مهم است.

«تردید در شایستگی» هم معمولاَ تولید گرفتاری می کند. برای مثال، وقتی مرد از یک خانواده‌ی نسبتاً فقیرتر با تحصیلات پایین‌تر باشد، اما خانوادۀ زن تحصیلات دانشگاهی داشته باشند، ممکن است زن از مو‌ضع برتری‌طلبی و آمرانه حرف بزند (یا برعکس). در این شرایط، مرد احساس حقارت می‌کند و چون تقصیر را به گردن زن‌اش می‌اندازد، اندوه‌اش به عصبانیت می‌انجامد. این دل‌تنگی و اختلاف به‌زودی به سایر جنبه‌های زندگی نیز سرایت می‌کند. اگر شوهر زمانی تنها به دلیل قطع صحبت از سوی همسرش ناراحت می‌شد، حالا از هر رفتار او احساس ناراحتی می‌کند و برای هر کار او دنبال عیب و نقص است و در نتیجه در همۀ زمینه‌ها (در سلام و احوال‌پرسی و در معاشرت‌های اجتماعی) با نگرش «سیاه و سفید» دیدن امور، به انتقاد از همسر می‌نشیند. در این حالت مباحث خانوادگی، انجام کارهای منزل، مسائل مالی، روابط جنسی و اوقات فراغت، تولید اختلاف می‌کنند. مسائل حل شده در گذشته، از نو مطرح می‌شوند، مشاجره‌های داغ ایجاد می‌کنند و در نهایت بی‌نتیجه و حل‌ناشده باقی می‌مانند.

بسیاری از زوج‌هایی که در زمینۀ ارتباط زناشویی با دشواری رو به رو هستند و با این حال نمی‌خواهند با مراجعه به مشاوران امور زناشویی، فکری به حال خود کنند – حتی اگر با مشکلاتی در این حد رو به رو نباشند- می‌توانند با رعایت چند اصل مهم، لطمات ناشی از گفت و گوی تند را به حداقل برسانند:

ممکن است زن و شوهر در زمینۀ مدیریت خانه، رسیدگی به اولاد و در سایر موارد، بی‌دلیل حالت برافروخته و عصبانی داشته باشند. در این حال، به جای آن که با نیش و کنایه و انتقاد سعی در حل مسائل خود داشته باشند، باید در کمال آرامش و به طور منطقی با یک‌دیگر از خواسته‌های‌ خود حرف بزنند.

اغلب اوقات زن یا شوهر به دلیل آن که خود را حق به جانب می‌داند، از نیش و کنایه در حرف‌هایش استفاده می‌کند. دلیل دیگرش نیز آن است که یا اصلاَ با روش‌های دیگر آشنا نیست و یا به اثربخشی آن باور نددارد و متوجه نیست که رفتارش نه تنها بی‌حاصل است بلکه اغلب با ایجاد رنجش، مخالفت و تلافی، سبب بدتر شدن اوضاع می‌شود.

مفهوم «بکش تا کشته نشوی»، اگر در زمان‌های گذشته کاربُرد داشته، اما در زندگی خانوادگی کاربرد مفیدی ندارد. زن و شوهر باید به جای عصبانیت، راه خویشتن‌داری را بیاموزند و خشم خود را کنترل کنند. فنون کنترل و خویشتن‌داری از روش‌های ساده‌ای تشکیل می‌شود، مانند تأمل هنگام اقدام در حالت خشم، اجتناب از برخوردهای خصمانه، رعایت اعتدال و ترک صحنه‌ی گفت و گو وقتی گفت و گو شکل جنجال و مشاجره را به خود می‌گیرد. بسیاری از اشخاص تحت تاثیر آرامش فوری و رضایت خاطری که اغلب در پیِ عصبانی شدن به آن می‍‌رسند، عکس‌العمل آنی نشان می‌دهند. اما آنچه در نظر نمی‌گیرند، تاثیری است که روی همسر خود گذاشته اند.

عوامل نگه‌دارندۀ ارتباط عاشقانه میان زوج‌ها عبارت اند از: تعهد، صمیمیت، اعتماد و همکاری و این‌ها از این پیوند عاشقانه حفاظت می‌کنند. برای مثال، وقتی بدانید همسرتان هرگز شما را تنها نخواهد گذاشت، احساس امنیت می‌کنید.

همکاری

چگونه می‌توانید انتظار بهبود رابطه‌ی را داشته باشید که در آن زن و شوهر با هم همیشه درگیر و در حال جنگ اند، از هم تصویرهای منفی دارند، و یکدیگر را دشمن می‌بینند؟ در این شرایط نمی‌توانیم تغییرات بنیادینی را انتظار داشته باشیم. البته جای خوشبختی است که انسان معمولاً موجودی خود‌مدار نیست، بلکه توانایی همکاری و از خودگذشتگی را نیز دارد. همکاری در ازدواجِ منطقی، با شیدایی و از خود‌بی‌خود‌شدگی‌های رمانتیک متفاوت است. در یک ازدواج منطقی ممکن است علاقه‌ها و هدف‌های زن و شوهر متفاوت باشند، اما راه مذاکره و رسیدن به توافق، برای مثال در زمینۀ تقسیم کار یا تربیت فرزندان برای دستیابی به هدف بلندمدت‌تر، یعنی برخوردار شدن از روابط لذت‌بخش و با ثبات، وجود دارد. البته پاداش‌های فوری هم در کار اند. روحیۀ همکاری، راضی کردن همسر و حل و فصل مسائل، در ذات خود شادی‌آفرین است. بسیاری از زوج‌ها، در خوشی‌ها و غم‌های یک‌دیگر شریک می‌شوند.

تعهد

این تفکر که در هر شرایط، با وجود همه‌ی مشکلات، پیوند زناشویی خود را حفظ می‌کنیم و گفتن این جملات: «اگر مشکلی بروز کند، با همسرم برای رفع آن کوشش خواهیم کرد»، یا: «در سختی‌ها همسرم را تنها نمی‌گذارم»، تفکری متعهدانه است.
بعد از شیدایی اوایل ازدواج و پس از آن که عشق شدید روزهای نخست فروکش می‌کند، توجه به رفاه و خوشبختی همسر، مهم‌ترین نیروی پیوند‌دهنده‌ی روابط زناشویی می‌شود. این احساسات کم و بیش با زندگی مشترک و نقش بعدی مراقبت از فرزندان منطبق اند. زن و شوهر در هر شرایطی – در بیماری و سلامت – در قبال آسایش، ناراحتی، ثروت و فقر یکدیگر مسئول اند. گرچه بعضی از زوج‌ها درآغاز زندگی مشترک، خود را نسبت به رابطه‌ی زناشویی متعهد می‌دانند، اما ممکن است میزان تعهد آن‌ها به قدری نباشد که در برابرتوفان‌های ناگزیر و ناشی از ناملایمات زندگی مقاومت کنند.

تعهد، وفاداری، صمیمیت، همکاری، و احترام شاخصه‌های عمدۀ بقای یک رابطۀ پُربار اند.

اعتماد

اعتماد بصورت ساده یعنی این‌که: می‌دانم که می‌توانم در مواقع عادی و اضطراری روی همسرم حساب کنم. می دانم که همسرم هنگام نیاز به کمک من خواهد شتافت. می‌توانم به همسرم اعتماد کنم که به طور قصدی، کاری برخلاف منافع من انجام نمی‌دهد.

ممکن است زن و شوهر به رغم تعهد نسبت به ازدواج خود، نتوانند احساس اعتماد و اطمینان مُحکمی در یکدیگر ایجاد کنند. ایجاد اعتماد دشوار، و شکستن اعتماد آسان است. بسیاری از اشخاص در مواقع به خصوصی به همسرشان اعتماد می‌کنند، اما این اعتماد همیشگی نیست. برای مثال ممکن است در زمینه‌ی مصارف، روابط با افراد خانواده‌ی همسر، و یا صرف وقت در بیرون از منزل، احساس اعتمادی وجود نداشته باشد. در این شرایط ممکن است، زن و شوهر در اثر آگاهی‌یافتن از بی‌اعتمادی همسرشان، از او رنجیده خاطر شوند، و حتی این بی‌اعتمادی، آن‌ها را به سرکشی و طغیان بکشاند و مترصد اقدام گرداند.

مطلق کردن و مطلق دیدن امور هم بی‌اعتمادی بیش‌تری را فراهم می‌سازد. مثلا شوهری که در مورد به خصوصی قابل اعتماد نبودن همسرش را تجربه می‌کند، ممکن است به این نتیجه برسد که:«هرگز نمی‌توانم به او اعتماد کنم.» پس چه بهتر که زن و شوهر در زمینه‌ی اعتماد و مقولات مشابه، به جای مطلق کردن، به نسبی دیدن بپردازند. واقعیت این است که هیچ‌کس در همه‌ی لحظات قابل اعتماد نیست. از این گذشته، طرز برداشت‌ها و احساسات ما از دقیقه‌ی تا دقیقه‌ی دیگر تغییر می‌کنند و گاه ممکن است باوری که در هنگام خشم و عصبانیت داریم کمی دیرتر دچار تغییر شوند. از آن گذشته، به حکم عقل و منطق، باید برخی از واقعیت‌های ناخوشایند را در پرده‌ی اغماض و چشم‌پوشی قرار دهیم.

صمیمیت

توجه به خواسته‌های همسر، همراهی او در سختی‌ها و این طرز تلقی که: «به منافع همسرم و آنچه به سود اوست، اولویت می دهم، و همسرم را مانند یک دوست صمیمی در حمایت خود می گیرم،» به ایجاد صمیمیت می‌انجامد.

ازدواج به شما پاداش‌های بس ارزشمندی می‌دهد. دوست داشتن، مورد محبت قرار گرفتن، صمیمیت، با هم بودن، رسیدگی به یک‌دیگر، امنیت عاطفی، این تصور که کسی هست که روح خستۀ تان را آرامش بخشد، با یأس‌ها و دل‌تنگی‌های‌تان در ستیزد، با شما در هیجانات و اتفاقات خوشایند سهیم شود و رضایت خاطر ناشی از داشتن فرزند را به شما هدیه کند، از جمله موهبت‌های زندگی مشترک اند.

وفاداری

گاه به اشخاصی برمی‌خوریم که هر چند از ازدواج خود راضی هستند، اما حاضر نیستند به خاطر زندگی مشترک‌شان ازخود‌گذشتگی کنند. می‌خواهند از هر درختی میوه‌ی بچینند. برای مثال، از یک‌سو، امنیت عاطفی و ادامه‌ی عشق و محبت ناشی از ازدواج را می‌خواهند و از سوی دیگر آزادی و نپذیرفتن مسئولیت را که ویژه‌ی زندگی تجرد است، طلب می‌کنند.

نوع دیگر و فاداری با این طرز تلقی تبیین می‌شود که: «درست یا غلط، او همسر من است.» یا: «او از من حمایت می‌کند و مرا از خود طرد نمی‌کند.» این‌ها به این معناست که زن و شوهر باید بتوانند به طور دائم روی حمایت همسر خود حساب کنند. جانب‌داری، به این‌که حق با کیست ارتباطی ندارد. ممکن است در روابط زناشویی جانب بی‌طرفی را گرفتن، مفهوم وفادارنبودن را تداعی کند. از این رو در شرایط برابر، جانب همسر را گرفتن، بهتر از قضاوت بی‌طرفانه است. در برخی ازدواج‌ها، بی‌وفایی، به خصوص بی‌وفایی نوع اول، به سکوت برگزار می‌شود و زن و شوهر بی‌آن‌که به روی خود بیاورند، بی‌وفایی همسر خود را قبول می‌کنند. اما در اغلب موارد، بی‌وفایی نقطه‌ی اوج نداشتن صمیمیت و بی‌صداقتی است. در این شرایط اگر کار ازدواج به طلاق هم نکشد، بی‌وفایی رنجشی ایجاد می‌کند که ممکن است برای همیشه بر روابط زن و شوهر حاکم شود.

صرف نظر از اشکالات اخلاقی، بی‌وفایی و خیانت نسبت به همسر، به‌قدری در پیکره‌ی روابط نفوذ می‌کند که بر تصور ذهنی او اثر می‌گذارد و می‌تواند روابط زندگی زناشویی را از هم بپاشد.

منبع:

برگرفته از «عشق هرگز کافی نیست»، اثری از آرون بِک با ترجمۀ از مهدی قراچه داغی


مطالب پیشنهادی

سرطان سینه و تمامی گفتنی های آن

نقش مردان در زمینه بهداشت باروری همسران
کاهش مرگ و میر زنان باردار با برنامه مادری ایمن

مادران شاغل و نگهداری کودکان

تمرینات ورزشی در دوران حاملگی و قبل از زایمان

حقایقی در باره ایدز و لزوم آموش جنسی

 


ورود ممنوع‌ها در انتخاب همسر


وبلاگ زیر جهت دریافت مقالات علمی و افزایش اگاهی شما عزیزان ایجاد شده است


http://maktoobshop.com/


ورود ممنوع‌ها در انتخاب همسرگرچه خیلی از ما گمان می‌‌کنیم ازدواج موفق به شانس و تصادف بستگی دارد اما با کمی دقت در انتخاب همسر، می‌‌توان ریسک آن را کاهش داد و با اطمینان بیشتری دست به انتخاب زد.
خیلی از ما قبل از ازدواج نشانه‌هایی را در فرد مورد بررسی خود می‌‌بینیم و تشخیص می‌‌دهیم که این نشانه‌ها منفی و حتی شاید مخرب باشند اما به راحتی چشم خود را بر واقعیت می‌‌بندیم و با خود یک جمله معروف را تکرار می‌‌کنیم. این جمله معروف این است: "بعد ازدواج درست خواهد شد!" منکر این نیستم که برخی رفتارهای زوجین، بعد از ازدواج تعدیل می‌‌شود، اما این به این معنا نیست که همه علائم و نشانه‌های ناهنجاری، اختلال، بیماری یا... نیز بعد از ازدواج از بین می‌‌روند، بلکه برعکس، گاهی آسیب‌رسان‌تر و مخرب‌تر هم می‌‌شود.
به همین دلیل به شما می‌‌گوییم که با چه کسانی ازدواج نکنید!! شاید تعداد این افراد چندان زیاد نباشد اما به هر حال حواستان را جمع کنید.
● آدم‌های خودخواه! 
اینها به شدت کنترل کننده‌ا‌ند. اصرار دارند همه تصمیم‌ها را خودشان بگیرند و برای همه تکلیف معین کنند. اغلب بی‌‌صبر و عجول‌اند و احساسات خود را بروز نمی‌‌دهند. حسودند و حس مالکیت زیادی دارند. اصرار دارند که خودشان از عهده هر کاری برمی‌آیند. حاضرند هر کاری بکنند تا مبادا چیزی از کنترل‌شان خارج شود. بسیاری از اینها در کودکی توسط بزرگ‌ترها یا اوضاع و شرایط به شدت کنترل شده‌اند و این کنترل موجب این شده که اینک اجازه ندهند کنترل چیزی از دستشان خارج شود.
می‌‌دانید چه کسانی جذب اینها می‌‌شوند؟ کسانی که احتمالا خودشان مادر یا پدر کنترل‌گر داشته، یا کسانی که تیپ قربانی دارند و منتظرند کسی بیاید به آنها بگوید چه کار کنند، حواستان باشد رابطه ای که در چنین حالتی ایجاد می‌‌شود، در نهایت به شدت محدود کننده و آزار دهنده است.
● بچه‌هایی با هیکل بزرگ! 
آیا کسانی را دیده‌اید که حساب و کتاب کارهایشان را ندارند، کلید یا کیف‌های خود را همیشه گم می‌‌کنند، به همه مقروض‌اند و خلاصه دوست دارد کسی را پیدا کنند تا به او تکیه کنند؟
چنین کسانی در واقع شرایطی را فراهم می‌‌کنند تا همسرشان، نقش پدر یا مادر را برای آنها بازی کنند و آنها، همچنان یک کودک وابسته باقی بمانند! عمل نکردن به قول و وعده، فراموش کردن نکات مهم و نشناختن بایدها و نبایدها و شانه‌ خالی کردن از وظایف، از خصوصیات آن‌هاست. اینها اغلب هدف خاصی را دنبال نمی‌‌کنند و برنامه‌ریزی برای آینده ندارند، از مشکلات فرار می‌‌کنند و هر کاری را به بعد موکول می‌‌کنند.
افرادی که به اصرار می‌‌خواهند از بزرگ شدن فرار کنند، اغلب در کودکی نادیده گرفته شده وتوجه و مراقبت لازم را دریافت نکرده‌اند، شاید هم والدینی بسیار کنترل شده داشته‌اند که با اصرار و فشار خواسته‌اند آنها زود بزرگ شوند! متاسفانه ارتباط با چنین افرادی، به گونه‌ای است که آخر سر احساس می‌‌کنید از شما سواستفاده شده و بازی‌تان داده‌اند و نهایتا هم نمی‌‌توانید برای آنها احترام قلبی قایل شوید!
● اینها یک پوستین کلفت بر تن دارند! 
نوع رابطه برقرار کردن (یا بهتر بگویم رابطه برقرار نکردن) این‌ها جوری است که انگار همیشه یک پوستین کلفت بر تن دارند! از نظر عاطفی بیش از حد بسته و غیرقابل دسترس‌اند و آمادگی این را ندارند که با کسی ارتباط برقرار کنند. اینها نمی‌‌توانند و نمی‌‌خواهند احساسات و عواطف خود را نشان دهند در نتیجه هیچ رابطه‌ای بین‌ آنها و طرف مقابل برقرار نمی‌‌شود و تنها چیزی که میان آنها می‌‌تواند وجود داشته باشد یک قرارداد زندگی مشترک است نه یک رابطه عمیق و صمیمانه!
اینها نمی‌‌توانند به راحتی به کسی اعتماد کنند و تمایلی ندارند دیوارها و حصارهای دفاعی خود را فرو بریزند زندگی با اینها سرد و بی‌‌روح و گزنده است.
● طلبکارهای مظلوم‌نما! 
اینها همان‌هایی هستند که همیشه از رنج و دردلذت می‌ برند و هر قدر آنها را تسلی بدهید، فایده‌ای ندارد، مستقیما از دست کسی عصبانی نمی‌‌شود، در عوض مدام گله و شکایت می‌‌کنند. رک و پوست‌کننده حرف دلشان را نمی‌‌زنند و شاید باید همه هوش و استعداد خود را به بگیرید تا علت ناراحتی‌ آنها را حدس بزنید یا به زور اطلاعاتی از آنها بیرون بکشید!
طلبکارهای مظلوم‌نما همیشه دیگران را مسئول بدبختی‌های خود می‌‌دانند و به خوشحالی و خوشبختی دیگران حسادت می‌‌کنند. نمی‌‌توانیم با آنها صحبت یا مذاکراه کنیم چون بلافاصله احساس می‌‌کنند مورد حمله واقع شده و ما را متهم می‌‌کنند که آنها را درک نمی‌‌کنیم و دوستشان نداریم.
چنین رابطه‌ای به زودی، منجر به انزجار و دل‌زدگی می‌‌شود و به نظر من یکی از خسته‌کننده‌ترین روابط عالم است. در مقابل اینها، ما همیشه بدهکار شناخته می‌‌شویم!
● مین‌های خطرناک! 
اینها شبیه به مین‌های خطرناکی هستند که اگر از نزدیکشان هم عبور کنیم، منفجر می‌‌شوند!
در واقع این افراد در مقابل هر چیزی که مطابق میلشان نباشد از کوره در می‌‌روند. به شدت کم‌طاقت و کم ‌حوصله‌اند و آماده‌اند اطرافیانشان را تحقیر کنند. اینها در عرض چند ثانیه از حالت گرم و صمیمی به حالت خشمگین و عصبانی تغییر وضعیت می‌‌دهند و خشم خود را به انواع روش‌ها ابراز می‌‌کنند، مثلا با فریاد، بددهنی، تهدید، کوبیدن در، ترک کردن اتاق یا منزل، حتی با پرت کردن اشیا و هل دادن یا زدن اطرافیان!
بیش‌تر این افراد خشم‌های فرو خورده دارند. در کودکی‌ آزارهای جسمی یا کلامی دیده‌اند و توسط مادر، پدر یا هر دو، طرد شده‌اند. این احتمال هم وجود دارد که درماندگی و ضعف عمیقی را در کودکی تجربه کرده باشند مثل زمانی که یکی از والدین معتاد بوده و یا والد دیگر را به شدت مورد آزار قرار می‌‌داده و آنها اجازه ابراز احساس نداشته‌اند.
اگر کودکی نتواند غم و اندوه عظیمی را که تجربه کرده احساس کند و با آن در تماس باشد، ممکن است سال‌ها بعد، آن را به شکل خشم شدید و عصبانیت بروز دهد.
متاسفانه کسانی هم که جذب افراد تندخو می‌‌شوند و آنها را به عنوان همسر انتخاب می‌‌کنند خودشان هم بی‌‌مسئله نیستند! پدر یا مادر اینها، یا هر دو، بسیار تندخو بوده‌اند و عشق و خشم برای آنها با هم تداعی شده‌اند و از طرفی ظرفیت بالایی برای تحمل فشار‌های عصبی پیدا کرده‌اند متاسفانه، بعضی افراد که در کودکی تحت آزار جسمانی زیادی بوده‌اند در بزرگسالی هم مستعد این هستند که همسرانی کتک خورده بشوند! کسانی که خودشان اعتماد به نفس پایین دارند و نمی‌‌توانند خشم و عصبانیت خود را هم بروز دهند، اغلب به سمت افراد تندخو جذب می‌‌شوند به هر حال رابطه با چنین افرادی بسیار بی‌ثمر و مخرب است و در بسیاری موارد منجر به جدایی یا آسیب‌های عمیق می‌‌شود.
● زخمی‌ها
افرادی که به هر دلیل از نامزد، یا همسر یا فرد مورد علاقه خود جدا شده‌اند ولی هنوز زخم‌شان التیام نیافته یا آسیبی را که از آن رابطه درآن وارد شده، فراموش نکرده‌اند، یا از ضربه‌ عاطفی که به آنها زده شده هنوز در شک به سر می‌‌برند، مناسب ازدواج نیستند.
بعضی از اینها هنوز خشم و انزجار فوق‌العاده‌ای از فرد قبلی دارند و این امکان وجود دارد که این خشم‌های حل و فصل نشده و مقصر دانستن او، بر سر شما خراب شود!
بعضی هم در مقابل فرد قبلی احساس گناه می‌‌کنند و خود را مسئول می‌‌دانند مدام از او صحبت می‌‌کنند و اجازه می‌‌دهند نگرانی‌شان برای او، خوشحالی شما را تحت‌الشعاع قرار دهد. وقتی کسی تا به این حد آسیب دیده، بهتر است به او وقت دهیم تا خود را التیام بخشد زمانی با او وارد رابطه شویم که به رابطه قبلی خود پایان داده باشد. 
● برده‌ها!
ارباب این‌ها، مواد مخدر است و کسی که انتخاب کرده‌اید، یک برده است که آزاد نیست! در این حالت در یک مثلث عشقی قرار می‌گیرد: شما، او و ماده‌ای که برده‌ی آن است! ارباب که بی‌شباهت به رقیب‌تان نیست، وقت، توجه و روح او را از شما منحرف می‌کند وبه خود اختصاص می‌دهد. 
ضمنا قابلیت حس کردن و احساسات او را کرخت می‌کند و به تدریج او را نسبت به هرآن چه در دنیای بیرون یا حتی درون او می‌گذرد، بی‌خبر و بی‌اعتنا می کند. 
می‌دانم دردناک است اما صبر، بردباری، درک و عشق هرگز قادر نخواهد بود کسی را از اعتیاد رها کند. به خودتان دروغ نگویید و با آتش‌بازی نکنید چون به احتمال قوی خواهید سوخت. پس، حواس‌تان باشد، همین‌ها زخمی‌ها و برده‌ها را هم از فهرست کسانی که ممکن است همسری شما را طلب کنند حذف کنید. موفق باشید. 
● استعداد برای استرس! 
آیا شما ازلحاظ ویژگی‌های فردی، مستعد استرس هستید؟
واقعیت این است که هر کدام ازما، با عوامل استرس‌زا، به شیوه‌ی خاص خود برخورد می‌کنیم. این شیوه‌ی برخورد نیز، به خلق و خوی اولیه ما، به نحوه‌ی رشد و تربیت‌مان و البته به شرایط فعلی ما بستگی دارد. بعضی از ما نرمی و انعطاف‌پذیری بیش‌تری داریم و در مقابل سختی‌ها از خود مقاومت بیش‌تری نشان می‌دهیم و برخی دیگر شکننده‌تریم و برخوردهای سفت و سخت‌تری داریم. 
خلق و خوی اولیه: همراه با شیوه‌ی تعلیم و تربیت و والدین، تیپ‌های شخصیتی خاصی را در فرد به وجود می‌آورند که بعضی از این تیپ‌های شخصیتی، در مقابل استرس، آسیب‌پذیرهستند. در این جا به برخی از آنها، مختصر اشاره می‌کنم. کسانی که خود را در یکی از این دسته‌ها می‌بینند، باید کمی‌ بیش‌تر به فکر خودشان باشند و هرچه سریع‌تر به دنبال روش‌ آرام‌سازی خود بگردند و عمر خود را صرف رنج کشیدن از استرس نکند. 
● نردبان‌های منظم! 
از این اسم، تعجب نکنید: اینها همان تیپ‌های کمال‌گرا هستند که به منظم و ترتیب زیاده از حد بها می‌دهند، از نظر اینها جزئیات بسیار بااهمیت بوده و اشتباهات غیرقابل گذشت‌اند!
اینها تا زمانی آرامش دارند که همه‌ی کارهای ثابت و قابل پیش‌بینی باشند، اما برای مقابله با مسائل زندگی خصوصا در شرایط غیر منتظره، قدرت تصمیم‌گیری به موقع را ندارند. 
به همین دلیل بزرگ‌ترین مشکل افراد کمال‌گرا، سازگاری با تغیرات است. اینها کمترین تمایلی به از دست‌دادن نظم عادی زندگی خود ندارند، و اگر خللی در امور روزمره زندگی خود مشاهده کنند، دچار استرس می‌شوند توجه بیش از حد آنها به جزییات باعث بروز استرس می‌شود.
شاید اگر بتوانند اولویت‌ها را در نظر بگیرند و به امور کم‌اهمیت کمتر ربط بدهند، از اوقات خود بهتر و بیش تر استفاده کنند.
● بلند‌پروازان ناآرام!
افراد این گروه که همان تیپ جاه‌طلب‌اند، خشن و پرخاشگرند و تمام انرژی خود را صرف انجام کارشان می‌کنند و اغلب برای تفریح و سرگرمی، زمان ندارند. آنها نمی‌توانند مسوولیت‌ها را به دیگران محول کنند زیرا از خود و دیگران بسیار انتقاد می‌کنند و از این که کارها پیش رفت خوبی ندارند عصبانی وناآرام می‌شوند آنها قادر نیستند ساکت و آرام در جایی بنشینند و کاری انجام ندهند در نتیجه در حالت نشسته پای خود را تکان می‌دهند، با انگشتان خود به چیزها ضربه می‌زنند وخلاصه دایما در جنب و جوش‌اند. 
زمانی که افراد این گروه دچار استرس می‌شوند تمایل دارند چندین کار را در آن واحد انجام دهند. برای این ها مشکل است که تمام حواس خود را متوجه گفت‌وگویی کنند که نتیجه‌اش برای آنها روشن است به همین دلیل در هنگام گفت‌و گو، بیش‌تر به کاری که بعدا می‌خواهند انجام دهند فکر می‌کند. 
تلاش بلند‌پروازان ناآرام در جهت کنترل همه چیز و همه‌کس، موجب می‌شودکه این افراد از لحاظ جسمی و روانی تحت فشار قرار گیرند آنها از درک میزان واقعی توانایی ‌های خود عاجز اند وعمدتا با فشارخون بالا یا زخم معده دست و پنجه نرم می‌کنند. عامل مشترک در تمام انواع شخصیت‌های مستعد استرس، ترس است. ترس از این که موفقیت آنها نادیده گرفته شود. اگر چه در هر دو تیپ، ویژگی‌های شخصیتی خاصی می‌تواند فرد را مستعد داشتن ترس کند. اما نوع تربیت فرد نیز در شکل‌گیری این ترس‌ها موثر است.
منبع: دنیای زنان 
منبع : مجله خانواده سبز

مطالب پیشنهادی:


ورزش های مخصوص افراد مبتلا به بیماران قلبی و دیابت
ورزش های مفید برای بیماران مبتلا به آلزایمر
ورزش و بیماری های قلبی و استخوانی
چطور میزان فعالیت فیزیکی خود را ارتقاء دهیم؟

چگونه عملکرد فیزیولوژیکی و روانی میانسالان افزایش می یابد؟
تکنیک های توان بخشی ورزشی در بیماران مبتلا به آسم

ژن درمانی از درمان بیماری ها تا بهسازی نژادی و استفاده بعنوان یک سلاح

دیابت از شناخت علائم تا درمان و راههای پیشگیری

حقایقی در باره ایدز و لزوم آموش جنسی

ایجاد تعادل در بیماران مبتلا به ام اس

سرطان سینه و تمامی گفتنی های آن

نقش نانو تکنولوژی در پزشکی وسلامت عمومی

بررسی اثرات کافئین بر بدن
عوارض شیرین کنندههای بدون کالری
فست فود زیر ذره بین کارشناسان حوزه سلامت
ویژگی های ظروف آشپزی و اثر آن در پخت غذا

ظروف یک ‌بار مصرف ومشکلات آن بر سلامت
اثرات امواج تلفن همراه بر سلامت افراد
کنترل آلاینده ها از طریق فن اوری نانو تکنولوژی
اثر شن‌های روان یا غبار غلیظ بر سلامت انسان

آثار جانبی تشعشع لامپ های کم مصرف بر چشم و پوست

پیامدها و راهکارهای جلوگیری از تخلفات موتورسواران

آمادگی سازمانهای غیر دولتی در حوادث و بلایا

آمادگی ملی و سازمانی در مقابله با زلزله و مدیریت بحران

آمادگی ملی در مقابله با زلزله

راهکارهای پیشگیری از پیامد های سیل


چطور بفهم باهمسر آینده ام تفاهم دارم؟

تفاهم جنسی با همسر آینده

سازگاری جنسی فقط این نیست که کسی را پیدا کنید که ساختار ژنتیکی مناسب با شما داشته باشد. جذابیت جنسی مسئله بسیار پیچیده‌ای است. به هر دلیلی، بعضی افراد از نظر جنسی به نظرتان جذاب‌تر از بقیه می‌رسند. همه می‌گویند که باید با فردی ازدواج کنید که از نظر جنسی واقعاً برایتان جذاب باشد.

 

ما موافقیم که باید شور و جذبه زیادی در ازدواج وجود داشته باشد اما اعتقاد نداریم که باید دقیقاً «نوع» خودتان را انتخاب کنید تا بتوانید از نظر جنسی از ازدواجتان راضی باشید. یاد گرفتن اینکه چطور از نظر جنسی راضی شوید و همسرتان را ارضا کنید، هنری اکتسابی است. فیلم‌ها و کتاب‌ها این ایده را به شما منتقل می‌کنند که تمام کاری که باید بکنید این است که دو فرد که از نظر جنسی سازگار و هماهنگ هستند را کنار هم بگذارید و بعد ببینید که چه تجربه فوق‌العاده‌ای خواهند داشت. ساختن چنین سناریو ایدآلی در تخیل خیلی ساده است اما در زندگی واقعی مسائل مختلفی هستند که باید مورد بررسی قرار گیرند.

 

وقتی وارد چارچوب امن ازدواج می‌شوید، درس‌ها و تکنیک‌های زیادی در صمیمیت جسمی هست که باید یاد بگیرید. این چیزی نیست که بتوانید خودتان را برای آن آماده کنید زیرا هر فرد خاص است و باید بتوانید فرمول خاص فردمقابلتان را کشف کنید تا بتوانید به او لذت بدهید. برای اطمینان یافتن از سازگاری جنسی‌تان، باید با جنبه غیرمادی رابطه‌جنسی که صمیمیت روحی است آشنا شوید.

رابطه‌جنسی و صمیمیت روحی

میل ما به صمیمیت جنسی دو جنبه دارد. یکی جنبه جسمی که با میل به رهایی جسمی و تحریک عصب‌ها سوخت‌رسانی می‌شود. در این جنبه فیزیکی رابطه‌جنسی، امکان رسیدن به اوج لذت خارج از رابطه زناشویی وجود دارد و همه نوع روش غیراخلاقی برای یافتن لذت جنسی وجود دارد. اما خداوند رابطه‌جنسی را برای چیزی جز رهایی جسمی یا لذت عصب‌ها خلق کرده است.

 

رابطه‌جنسی یک جنبه غیرمادی نیز دارد -- دو روحی که با هم یکی می‌شوند. فرای جسم، ما به دنبال صمیمیت روحی و احساسی هم هستیم. صمیمت روحی زمانی اتفاق می‌افتد که دو طرف رضایت ناشی از شناخت کامل همدیگر --آرزوها، زخم‌ها، اشتیاق‌ها و ضعف‌های هم-- را کسب می‌کنند. اینها در تجربیات مشترک درد و لذت و میل به نشان دادن خود واقعی‌تان به دست می‌آید.

 

صمیمیت جسمی، تجلیل صمیمیت احساسی و روحی است که بین مرد و زن ایجاد می‌شود. وقتی رابطه‌جنسی به عملی خودخواهانه از حس‌های فیزیکی نزول می‌کند، نیروی تحلیل‌برنده‌ای خواهد شد که جلوی شما را برای رسیدن به صمیمیت روحی می‌گیرد. در مقابل، وقتی صمیمیت روحی ایجاد می‌شود، جنبه فیزیکی تنوع، هیجان و آسایش زیادی پیدا می‌کند. رسیدن به صمیمیت روحی سه مولفه دارد: اعتماد، وفاداری و گذشت. اگر این سه مولفه وجود داشته باشد، هیچوقت نباید نگران سازگاری جنسی خود با همسرتان باشید. اما حتی اگر یکی از اینها نباشد، آبی بر روی آتش شور و هیجان جنسی‌تان خواهد بود.

اعتماد

صمیمیت روحی نیاز به نشان دادن قسمت‌های آسیب‌پذیر از خودتان، فاش کردن اسرار دردناک و خجالت‌آور درمورد گذشته‌تان، زمین گذاشتن اسلحه‌ها و گارد دفاعی‌تان دارد. البته انجام این نیازمند اعتماد بسیار بالایی است که باعث شود فردمقابل از وضعیت بی‌دفاع شما سوءاستفاده نکند. اگر همسرتان به شما اعتماد نداشته باشد، برای دفاع از خود، همیشه مسلح خواهد بود. به دست آوردن اعتماد یک نفر نیاز به ظرافت و تعهد مطلق به امنیت آنها دارد. عصبانیت یا کلمات خشن زوج‌ها را از هم دور می‌کند. بازگو کردن درگیری‌های احساسی قبلی هم ایجاد این اعتماد را دشوارتر می‌کند.

وفاداری

در صمیمت زناشویی، فقط برای دو نفر جا هست. هیچ چیز به اندازه خیانت مخرب صمیمت نیست. بی‌وفایی از هر نوعی، چه فکری یا جسمی، گناه را وارد زندگی می‌کند. گناه صمیمت را از بین می‌برد. صمیمت نیازمند فاش‌گویی است درحالیکه گناه باعث می‌شود بخواهید از آن فرار کنید. مشکلات زیادی در نتیجه شرکت در لذت جنسی نامشروع به وجود می‌آید. اگر صمیمیت واقعی می‌خواهید، با اشتیاق به دنبال پاکدامنی باشید.

ازخودگذشتگی
یکی از اهداف خداوند برای خلق رابطه‌جنسی این است که ما را از دام خودمحوری بیرون آورده و تجربه لذت نگاه کردن به فردی دیگر را برایمان مقدور سازد. خلسه جنسی تسلیم کامل به فردمقابل است. اما وقتی رابطه‌جنسی به عملی خودخواهانه تبدیل می‌شود، باعث خواهد شد احساس پوچی کنید. زوج‌های زیادی می‌گویند که وقتی هدف هر دو آنها لذت دادن به دیگری می‌شود، زندگی جنسی بسیار راضی‌کننده‌تری دارند. وقتی هر طرف منتقدانه طریقه برآوردن نیازهای جنسی خود توسط فردمقابلش را ارزیابی کند. هر دو ناامید خواهند شد.

واقعیت جنسی

افتادن در دام این تصور که ازدواج فقط به رابطه‌جنسی خلاصه می‌شود و میل به ازدواج کردن بخاطر میل به داشتن رابطه‌جنسی است، بسیار‌آسان است. امیال جنسی ما قسمت بزرگی از ماست. اما خیلی‌ها دچار اشتباه ازدواج فقط براساس جذابیت جنسی می‌شوند. در واقعیت، ازدواج یعنی دو طرف زندگی را با هم تجربه کنند و برخلاف آنچه مجردها تصور می‌کنند، رابطه‌جنسی نقش بسیار کوچکی در این زندگی اشتراکی دارد. اگر همه چیز خوب پیش رود، جنبه جنسی ازدواج از هر ۴۸ ساعت، یک ساعت زوج‌ها را در اختیار می‌گیرد. بنابراین اگر می‌خواهید رابطه‌تان موفق باشد، بهتر است آن را براساس چیزی دیگر بنا کنید.

نمی‌خواهیم زیبایی یا اهمیت رابطه‌جنسی را کوچک بشماریم، هدفمان این است که تاکید کنیم یک ازدواج برای موفق شدن باید برمبنای دوستی و شخصیت شکل گیرد. شما باید دوستی عالی برای همسرتان باشید نه فقط یک عاشق یا معشوق. وقتی می‌خواهید کسی را بعنوان شریک زندگی‌تان انتخاب کنید، لازم است از خودتان سوال کنید، «اگر جنبه جنسی را از این رابطه بردارم، آیا هنور از بودن با این فرد بعنوان یک دوست لذت می‌برم؟» کسانی هستند که می‌دانند چطور بازی جنسی را شروع کنند و شما را اسیر خودشان کنند اما اینها عمق شخصیت بسیار کمی دارند. میل جنسی به تنهایی قادر به حفظ یک ازدواج نیست. می‌بایست یک دوستی و تعهد عمیق بین دو طرف وجود داشته باشد.

سلیقه‌های جنسی و اینکه چه چیزی موجب تحریک شما می‌شود قابل یادگیری و اکتسابی است. اما اگر اجازه بدهید اشتهایتان شما را کنترل کند، ممکن است موجب ویرانی شما شوند.

آیا در ازدواج داشتن رابطه‌جنسی فقط با یک نفر خسته‌کننده نخواهد بود؟ آیا تنوع مزه زندگی نیست؟

دو نوع تنوع وجود دارد: تنوع خیالی و تنوع عمیق. نوع خیالی تنوع همان داشتن رابطه‌جنسی با افراد زیاد است. نوع عمیق‌تری از تنوع هم هست که در کشف اعماق طرف مقابل یافت می‌شود که مثل شنا کردن در یک اقیانوس می‌ماند. هرچه عمیق‌تر و عمیق‌تر در رابطه‌تان فرو روید خواهید دید که هنوز رمز و رازهای دیگری از طرف‌مقابلتان وجود دارد که کشف نکرده‌اید.

تعهد داشتن به یک نفر جا را برای نوع عمیق تنوع باز می‌کند. اما لازم است بدانید که خارج از زندگی‌زناشویی‌تان نمی‌توانید این نوع صمیمیت را پیدا کنید.

ممکن است بخواهید همیشه همه انتخاب‌هایتان را نگه دارید، اما باید بگوییم که صمیمیت با دور انداختن آنها ایجاد می‌شود. به همین دلیل است که عشاق باید ازدواج کنند و ازدواج باید پایدار باشد. اگر شما و طرف مقابلتان زندگی خود را به طور کامل در اختیار هم نگذارید، همیشه از هم عقب می‌کشید. اما چرا باید همه چیز خود را در اختیار یک نفر بگذارید که ممکن است ترکتان کند؟ چرا باید اینکار را بکنید؟ عقب کشیدن دلیل دیگری است که نشان می‌دهد در آن اقیانوس عمیق شنا نمی‌کنید. ممکن است تصور کنید که اینکار را می‌کنید چون هیچوقت به ته آن نمی‌رسید اما این فقط به آن دلیل است که به دنبالش نمی‌روید و طرف مقابلتان هم همینطور.

منبع : سایت مردمان