(marriage ideal ) ازدواج ایده آل

(معیارهای انتخاب همسر- مراسم عروسی-روابط زناشویی موفق- مهارتهای زندگی و....)

(marriage ideal ) ازدواج ایده آل

(معیارهای انتخاب همسر- مراسم عروسی-روابط زناشویی موفق- مهارتهای زندگی و....)

5 مرحله تکامل عشق

Image result for ‫عشق‬‎

عشق میان دو فرد طی چندین مرحله متفاوت تکامل می یابد که به منظور بقای عشق هر کدام ازاین مراحل اهمیت خاص خود را دارا میباشد این مراحل شامل:
 
مجذوب شدن، دلربایی، هوس (اشتیاق مفرط)، صمیمیت و تعهد است:
 
1- مرحله مجذوب شدن
 
واکنش مثبت نسبت به یک شخص است که خود به دو مرحله تقسیم بندی میگردد:
 
* مجذوب شدن فیزیکی: هنگامی روی می دهد که جسم شما نسبت به یک شخص از خود واکنش نشان میدهد. واکنشهایی همچون: افزایش ضربان قلب، افزایش درجه حرارت بدن، تعریق کف دستها و دلهرگی. این مرحله سطحی ترین و ابتدایی ترین مرحله عشق میباشد اما در عین حال یکی از قدرتمند ترین عوامل است.
 
* مجذوب شدن عاطفی: هنگامی که اوضاع و احوال مساعد و مطلوب باشد شکل میگیرد. پس از آنکه شما از لحاظ فیزیکی مجذوب شخصی گردید سپس باب گفتگو را با وی خواهید گشود و اگر متوجه شدید که اشتراکاتی با یکدیگر دارا میباشید از قبیل سرگرمیها، طرز تفکر، ایدئولوژی، شغل، تحصیلات، علایق و دیگر زمینه های مشترک سپس از لحاظ احساسی مجذوب یکدیگر خواهید گشت.
 
همچنین مجذوب شدن از لحاظ عاطفی حتی میتواند در فقدان مجذوب شدن از لحاظ فیزیکی نیز به وقوع بپیوندد. در این صورت پیوند و رابطه مستحکم تری ممکن است میان دو فرد ملاقات کننده پدید آید. زیرا پیشداوریها و پیش فرضهای مبتنی بر ظاهر فیزیکی دیگر وجود نخواهند داشت.
 
 
2- دلربایی
در اصل به عمل تلاش برای تاثیرگذاری و جلب توجه و نظر فردی دیگر توسط توجه متقابل و اهدای هدایا و غیره اطلاق میگردد. دلربایی نیز دو قسم است:
 
 
دلربایی خودخواهانه و دلربایی غیر خودخواهانه و با خلوص نیت.
 
دلربایی خود خواهانه: هنگامی روی میدهد که شما اقدام به اعمال رمانتیک میزنید صرفا بمنظور منفعت شخصیی خودتان. مانند هدیه دادن برای تحت تاثیر قرار دادن شریک خود. در واقع شما دلربایی را بعنوان یک آلت و به عنوان معامله بکار میبرید.
 
دلربایی خالصانه:هنگامی روی میدهد که شما تنها برای دلخوشی و لذت شریکتان دست به اعمال رمانتیک میزنید. شما نیز تنها از خوشحالی و لذت شریک خود ابراز خوشنودی میکنید.
 
دلربایی (و یا عشق) خودخواهانه خیلی زود به سردی گراییده و زایل میگردد. اما دلربایی ( و یا عشق) عاری از هر گونه خودخواهی تداوم خواهد یافت. از آنجایی که دلربایی و رمانتیک بودن یک عمل میباشد بسیاری از افراد که مدت زیادی را با یکدیگر گذرانده اند آن را به دست فراموشی میسپارند اما با تلاش آگاهانه قادر خواهند بود شعله های آن را مجددا افروخته سازند.
 
 
3- مرحله هوس(اشتیاق مفرط)
آرزوی داشتن فردی، تا آن حد که جدایی از آن فرد غیر ممکن میگردد. این هنگامی است که رابطه احساسی مبدل به رابطه فیزیکی میگردد. این مرحله بسیار حائز اهمیت است. این مرحله لحظه ای است که رابطه به یک دو راهی منشعب میگردد که دو فرد میباید یکی از آن دو راه را برای ادامه مسیر برگزینند: یک راه که به تباهی می انجامد و مسیر دیگر که به مرحله والاتر منتهی میگردد.
 
 
4- مرحله صمیمیت
به یک ارتباط تنگاتنگ و بسیار نزدیک اطلاق میگردد. دو فرد افکار، عقاید، احساسات و رویاهایشان را با یکدیگر قسمت میکنند. در یک صمیمت حقیقی چیزی برای پنهان ساختن از یکدیگر وجود نخواهد داشت. صمیمیت یک پدیده ناگهانی نبوده بلکه یک روند تدریجی و پیشرونده میباشد که هیچگاه متوقف نمیگردد. هرگاه صمیمیت در یک رابطه وجود نداشته باشد ممکن است آن رابطه برای مدتی دوام بیاورد اما همیشگی نخواهد بود.
 
 
5- مرحله تعهد
به التزام برای صادق و وفادار ماندن به همسر خود در سراسر سختیها و خوشیهای زندگی اطلاق میگردد. اگر شما قادر بوده اید تا این مرحله از عشق پیشروی کنید پس چرا میخواهید به همه چیز پشت پا بزنید؟ به یکدیگر گوش دهید، با یکدیگر سازش کنید و به خاطر داشته باشید که برای دستیابی به این مرحله و موفقیت مسیر دشواری را پیموده اید. بنابراین قدر جایگاه خود را بدانید.


زنانی که عشق را دشوار می کنند



خانم شکوه و شکایتی نمی کند و مسائل قدیمی را پیش نمی کشد تا خواسته ی خود برای حمایت شدن از سوی شوهرش را توجیه کند. تنها با استفاده از چند کلمه، مرد را آزاد می گذارد تا آن گونه که دوست دارد، رفتار کند و با او پاسخی را بدهد که دوست دارد.

زن

شاید بسیار واژه ی زنان ونوسی و مردان مریخی را شنیده باشید، تفاوت های زن و مرد آنقدر زیاد است که به راستی انگار هر دویشان از سیاره های دیگری آمده اند، اما اگر تفاوت ها را بشناسید و در زندگی پیاده کنید، دیگر شاید از کارهای همسرتان، متعجب و شاکی نشوید!

احتمالا داستان زیر، تا به حال برای شما اتفاق افتاده است، مردی با وجود مشغله های زیاد، همسرش را برای شام بیرون می برد، اما نیمی از بعد از ظهر مرد، صرف شنیدن صحبت های زن درباره ی این می شود که چطور غذاهای مختلف می توانستند بهتر هم پخته شوند و یا دکوراسیون رستوران اگر طور دیگری بود ، بهتر می شد!

برای زن این تنها یک مکالمه است و با صحبت در این مورد کاملا تخلیه روانی می شود، اما از دیدگاه مردان چنین موضوع هایی به منزله ی غرغر و شکایت کردن است، او منظور همسرش را از این جملات، نپسندیدن رستوران و ندید گرفتن شوق و ذوق شوهرش می پندارد و با خود تصمیم می گیرد که دیگر از این کارها نکند! می بینید توجه نکردن به تفاوت ها چگونه است؟

در یک ملاقات عاشقانه، مرد نیاز دارد که پیام های موفقیت آمیز را بشنود، زیرا حس موفقیت موجب ترشح هورمون کاهنده ی استرس یعنی تستوسترون می شود، او نیاز دارد از همسرش بشنود که از با هم بودن لذت می برد، زیرا بعداً می تواند از موفقیت در تدارک بعد از ظهری دلپذیر، احساس غرور و شادی کند.

این رویه ی درست است؛ وظیفه ی زن این است که بداند چه می خواهد و آن را مطالبه کند. وظیفه ی مرد بله گفتن و انجام آن خواسته است. مردان که فال گیر و یا پیشگو نیستند که از روی شواهد آسمانی تشخیص دهند که شما چه می خواهید؟ پس همه ی آن چیزی را که می خواهید بگویید

شوهر فال گیر و پیشگو

بعضی وقت ها زنان عشق را برای شوهران خود دشوار می کنند، به عنوان مثال بیشتر زنان از شوهر خود انتظار دارند همه کاری انجام دهد و حرف های عاشقانه بزند، اما زمانی که مردان همه ی تلاش خود را می کنند و موفق نمی شوند، زنان احساس ناامیدی می کنند و آن را ابراز می کنند. زنان باید در این مسئولیت، خود را سهیم بدانند. هر زنی به جای اینکه بازی بیست سوالی برای مرد راه بیندازد، باید به مردش اجازه دهد تا متوجه خواسته ی او شود و از او بخواهد تا آن کار را برایش انجام دهد.

این رویه ی درست است؛ وظیفه ی زن این است که بداند چه می خواهد و آن را مطالبه کند. وظیفه ی مرد بله گفتن و انجام آن خواسته است.  مردان که فال گیر و یا پیشگو نیستند که از روی شواهد آسمانی تشخیص دهند که شما چه می خواهید؟ پس همه ی آن چیزی را که می خواهید بگویید.

 

در اینجا شیوه هایی را به عنوان نمونه مطرح می کنم که زن بتواند توجه شوهرش را جلب کند. اینها را امتحان کنید، اما به جای تمرکز روی خواسته هایی که به آن نمی رسید، باید برای قدردانی از آنچه از جانب شوهرتان دریافت می کنید، تمرین کنید.

- «به یک مهمانی دعوت شده ایم. می دانم مهمانی را خیلی دوست نداری، اما به خاطر اینکه من دوست دارم می آیی؟»

- «من یک روز خسته کننده داشتم. می خواهی برای شام بیرون برویم؟»

- «من امروز موهایم را رنگ کردم. توجه کردی؟ من خیلی دوستش دارم. تو چطور؟»[

- « خوب، چطور شدم؟ می دانم که همیشه فکر می کنی من زیبا هستم اما دوست دارم این جمله را از تو بشنوم.»

- «به نظر می آید پایان هفته هوا خیلی خوب باشد. بیا یکشنبه به کنار دریا برویم. برویم؟ من برنامه ی پیک نیک را می ریزم و تو رانندگی کن.»

- «من دیگر نا ندارم. می شود امشب تو مراقب غذاها باشی؟»

- « من بالاخره برای تمیز کردن انباری وقت پیدا کردم. ممکن است آخر هفته به من کمک کنی؟»

- «گاهی برای اینکه از تو جمله ی دوستت دارم را بشنوم دلم تنگ می شود. می دانم دوستم داری اما ترجیح می دم این را بشنوم. آیا مرا با گفتن این جمله غافل گیر می کنی؟»

همانطور که می بینید همه ی این درخواست ها مستقیم، کوتاه و مثبت است. خانم شکوه و شکایتی نمی کند و مسائل قدیمی را پیش نمی کشد تا خواسته ی خود برای حمایت شدن از سوی شوهرش را توجیه کند. تنها با استفاده از چند کلمه، مرد را آزاد می گذارد تا آن گونه که دوست دارد، رفتار کند و با او پاسخی را بدهد که دوست دارد.

 


http://www.tebyan.net/

روش‌های جلب دوباره‌ی همسر

فرمول مجذوب کردن دوباره او به سادگی الفبا می باشـد. ایـن مـراحـل آسـان را طـی نموده و هر قدم اشتباهی کـه برداشته شده را به حالت قبل برگردانید.

روش‌های جلب دوباره‌ی همسر

باز مرتکب اشتباه شدید. روز تولدش یا سالروز ازدواجـتـان را فراموش کردید. به خاطر پشت گوش انداختن وظایف تان در خانه، دلخور و ناراحت است، در حال انجام کارهایی که بارها گوشزد کرده انجام ندهید،گیرتان انداخته است؛ او را به خاطر خرابی اتومبیل و یا فراموشی قـرار ، روی پـا مـنـتظر نگهداشته اید. جرمتان هر چه باشـد باید چاره ای بیندیشید.

چـند وقـتـی اسـت مـورد بـی اعـتنایی قرار گرفته اید و این وضـعـیت در حـال طـولانی شـدن اسـت. چگونه می توانید اشـتـبـاه خـود را جبران نموده و اعتماد و علاقه همسـرتان را دوباره بدست آورید؟

فرمول مجذوب کردن دوباره او به سادگی الفبا می باشـد. ایـن مـراحـل آسـان را طـی نموده و هر قدم اشتباهی کـه برداشته شده را به حالت قبل برگردانید.

قبول کنید که اشتباه کرده اید

زمانیکه به طور شفاف مشخص گردید که مرتکب اشتباه شده اید و مـطـلقا راه گریزی از پیامدهای حاصله از خطاکاری و جرمتان وجود نداشت،شما نیز باید گناه خود را بپذیریـد. برای جبران خرابکاری و رسیدگی کردن به موقـــیعت ایـجـاد شده پیش بروید. اگـر در این مـرحله در بیان جزئیات متوسل به دروغ شوید، احتمال اینکه او احساس کند که به طـور کـامـل بـا وی صـادق نـیستـید زیاد می شود و یا ممکن است داستان شما را به صـورت متفاوتی از شخصی دیگر بشنود.

بنابراین مثلا اگر او شایعه ای را مبنی براینکه شما را درحال خوش و بش کردن صمیمی با یکی از همکارانتان دیده اند، شنید، و اگر میـدانیـد ایـن داستان تا حدی حقیقت دارد، بیـدرنـگ شـروع به انکار و حاشا نکنید. برای سرپوش گذاشتن بر خطا خیلی دیر اسـت. رو راست باشید. قبول کنید که آن قضیه ممکن است اینگونه بـنظر دیـگران رسیده باشد که شما در حال صحبتهای عاشقانه با هـمـکارتـان بـوده اید، اما احساسات بچه گانه و زود گـذر خـود را مـقصر دانـسته و بگویید: ”‌ فقط هـمیـن یـک بـار بـود و پـشـیـمـانـم. ابـدا علاقه ای به او ندارم”‌ و یا چیزی مشابه این.

رو راست و مستقیم باشید، اما کار غیر عاقلانه انجام ندهید. تا میـتوانید اشتباه خود را بی اهمیت جلوه دهید. هـمسر شـما شـدیدا مـی خواهد باور کند که شما قصد اذیت و آزار او را نداشته اید بنابراین تمام تلاش خود را برای پاک کردن ذهـن او بکار ببندید. حتی اگر یک عذر و بهانه به نظر شما ناکار آمد برسد، اگر بـه صورت متقاعد کننده ای آنرا بیان کنید باز وی خریدارش خواهد بود.

در چنین شرایطی صداقت بیش از حد، ممکن است صدمه بزند. برای مثال در حالی کـه قطعا باید بپذیرید که از حد و حدود خود هنگاه صحبت کردن با همکارتان ----- کرده ایـد، لزومی ندارد به او بگویید که همیشه از دیــدن او خوشحال میـشدیـد و یا به چشم شما فرد جذابی بنظر می رسیده است. کنترل خسارت یعنی به حداقل رساندن اشتباه و نه بزرگنـمایی کـردن آن بـوسیله دادن اطلاعاتی او واقعا نیازی به دانستنشان ندارد.

لازم نیست برای اینکه دل او را دوباره به دست آورید، حساب بانکی خود را خالی کـنید. زنها دیوانه هدیه ای هستند که بدانند شـما برای خشنود ساختن آنها با وقت گذاشتن و سعی و تلاش خود تهیه نموده اید. یک نـسخه از کـتـاب مـورد عـلاقه دوران کـودکــی او می تواند هدیه ای رومانتیک و شیرین برایش باشد

بی ریا و صادق باشید

هنگام تــلاش برای برگرداندن یک رابطه به حالت قبل، می تـوانـیـد هـمـه چـیز را به دلیل عذرخواهی کردن سرد و بی تـفاوت خراب کنید. خـالـص بـاشـیـد. از طـریق لـحن صـدا و صحبتهای خود به او نشان دهید که حـقیقتا از اشتباهتان متاسف هستید و اینکه دیگر هرگز درآینده تکرارش نخواهید کرد. برای او روشن کنید که از گناه خود پشیمانید ( حتی اگر فکر نمی کنید که آنقدر ها هم مهم بوده باشند ).

حقیقت امر این است که یک زن وقتی یک مرد دلشـکسته و پـشیمان بنظر برسد بسیار راحـت او را مورد پذیرش و عفو قرار میدهد. در واقع این بـخـشـی از غـرایـز طبـیـعی زنان محسوب می گردد. بـنابراین اگر روز تولد همسرتان را فراموش کرده ایـد و او به دلیل این اشتباه احساس سرشکستگی می کند، اشـتـباه خـود را با شـانه بالا انداختن و گفتن عباراتی مانند ”‌ خوب متاسفم، حالا که اتفاقی نیفتاده”‌ از سـر باز نکنید. کمی جدی تر و بـا احـساس تـر عـمـل کنید. اگـر در ایـن مرحـله حالتـی بــی تفاوت و بی اعتنا به خود بگیرید، احتمال طولانی تر شدن حل مشکل بیشتر خواهد شد.

اشتباه خود را جبران کنید

با این کـه ممکن است اندکی شـفاف به نـظر بـرسد کـه می توان رفتارهای اشتباه را با هـدایا و نیکی های بخصوص جبران کرد، اما اگر این عمل با دقت و با سلیقه انجام گیرد، بهترین روش برای ابقا و تجدید یک رابطه خواهد بود. در ایـنـجا نـیـز کلید موفقیت همانند همیشه ابراز و بیـان احـساسات می باشد. به او نشان دهید که تا چه حد اندیشمند و با مـلاحظه هستید. گردنبـندی را که هـمسرتان هـمـیشه چـشـمش بـه دنـبـال آن بــود خریداری نموده و به او هدیه دهید. یک شـب به دل او بـاشید و کـاری را بـکـنـیـد کـه وقف مرادش باشد. گذراندن یک شب در یک سینما یا تئاتر موزیکال چیزی را از شما کم نکرده و در حقیقت یک فداکاری کوچک برای نگهداری یک رابطه بزرگ بشمار می رود.

روش‌های جلب دوباره‌ی همسر

لازم نیست برای اینکه دل او را دوباره به دست آورید، حساب بانکی خود را خالی کـنید. زنها دیوانه هدیه ای هستند که بدانند شـما برای خشنود ساختن آنها با وقت گذاشتن و سعی و تلاش خود تهیه نموده اید. یک نـسخه از کـتـاب مـورد عـلاقه دوران کـودکــی او می تواند هدیه ای رومانتیک و شیرین برایش باشد. از طرف دیگر خریدن یک پخش کننده DVD ، با اینکه مفید است، اما ایده خوبی نبـوده و نشانگر این خواهد بود که شما برای از سر باز کردن آن مشکل، پـول خرج کرده اید. هـدایـای جبـرانـی خـود را عاقلانه انتخاب کنید.

اشتباه خود را تکرار نکنید

حتی اگر مراحل 1 و2 و3 را بـا مـوفـقیت طی کنید، با تکرار اشتباه خود می توانید دوباره همه چیز را بر هم بزنید. با سعی و تلاش برای انجام ندادن مجدد اشتباه خود در آینده، ثابت کنیـد کـه “درستان را خوب یاد گرفته اید”‌.

برای مثال اگر انجام دادن کارها باعث حواس پرتی و فراموشی قرار ملاقات با همسرتان می شود، ساعت یا موبایل خود را تنظیم کنید تا سر زمان مقرر شـما را با خـبـر کـنـد – هر آنچه که باعث تغییر رفتارهای منفی در شما می شود را انجام دهید.

همچنین رهایی و بیرون جستن ازموقیعتی که بدلیل تکرار یک اشتباه ایجادشده، بسیار دشوار تر خواهد بود. اگر اشتباه خود را مرتبا تکرار کـنـید، هـمسر شـما باور نخواهد کرد که واقعا از کرده خود متاسف و پشیمان هستید. اعتبار شما از دسـت مـی رود و بـعد از آن، چـیـز دومـی که از دست خواهد رفت رابطه تان خواهد بود. هدف این است که بـه او نشان دهید اشتباه شما فقط یـک بی عقلی یـک بـاره بـوده، نـه یـک جریان شـخـصـیتی مداوم و پایدار.

و در انتها…

علاوه بر نـکاتی کـه در بالا ذکر شد، به خاطر داشته باشید که وقت طلا است. بعد از یک انـفـجـار مـجـبـوریـد بـرای کـاهـش دادن خسارات سریع عـمل نمایید. به او وقت عـمـیـق انـدیشـیـدن در مـورد خـطای خـود را نـداده و نـگذارید عصـبانیتش افزایش یابد. وقفه زیاد پیش از آغاز مراحل بازیافت رابطه، همچنین احتمال مشورت او بـا دوسـتانش را افزایش می دهد که هرگز چیز خوبی نیست ( معمولا آنها طرف او را گرفته و تشویقش میکنـنـد که کوتاه نیاید ).

بـنابراین فورا اشتباه خود را پـذیـرفته و با خلوص کامل از او عـذر خـواهـی نـمـوده و دیـگر خطای خود را تکرار نکنید.

 

دیابت را چگونه درمان کنیم؟

چگونه می توان از سرطان سینه جلوگیری کرد؟

کافئین بر بدن چه اثراتی خوب و بد دارد؟

حقایق بیماری ایدز چیست؟

چرا پزشکان از بیماران زیر میزی می گیرند?

چگونه می شود با فعالیت فیزیکی جلوی بیماریها را گرفت؟

ویژگی های ظروف آشپزی و اثر آن در پخت غذا

چگونه عملکرد فیزیولوژیکی و روانی میانسالان افزایش می یابد؟

 

http://maktoobshop.com

 

خداحافظی با عشق قدیمی



جدا شدن در هر مرحله ای از رابطه می تواند اتفاق بیفتد و در هر مرحله ای هم درد زیادی دارد. هر قدر رابطه ای را با امید بیشتری شروع کنید، پایان دادن به آن دشوارتر می شود و درباره یک رابطه رسمی، نامزدی یا حتی قول و قرار خواستگاری، این وضعیت تلخ و گزنده است.


اگر به هر دلیلی رابطه شما و کسی که قرار بوده همسر آینده شما باشد از هم پاشیده، این مطلب به درد شما می خورد. شما امروز فرد رنج کشیده ای هستید که مثل یک انبار باروت می توانید منفجر شوید و به خود و دیگران آسیب برسانید. می توانید افسرده شوید یا حتی خطر کارهای عجیب و لجبازانه در شما وجود دارد. بنابراین، باید یاد بگیرید که چطور با اندوه این جدایی کنار بیایید و خود را برای یک زندگی شاد و فرصت ازدواج با فردی که واقعا مناسب شما است آماده کنید.

 

واکنش افراد نسبت به جدایی و دلیل سختی آن در افراد فرق دارد. دلایلی دارد که از ریشه های قدیمی که تجربه انحصاری آن شخص است، آب می خورد. اما در یک دسته بندی کلی چرا جدایی برای عده ای سخت می شود؟ از جایی که رابطه به سمت یک عشق شورانگیز پیش می رود، الگویی شبیه وسواس پیدا می کند. فرد از جایی به بعد دیگر قادر نیست از فکر آن رابطه و آن شخص خودش را خلاص کند. این تفکر دائمی صرفا غریزی و جنسی یا صرفا عاطفی نیست.

یکی از ریشه های دردناک جدایی در واکنش کودکانه انسان به طردشدگی است. اینکه از رابطه کنار گذاشته شده، تعبیر به دوست داشتنی نبودن می شود. گسستن از رابطه ای که روی آن سرمایه گذاری هنگفت عاطفی شده است، بسیار سخت و دردناک است.

 

روزهای بعد از خداحافظی

به طور معمول هفته اول و دوم حال فرد بسیار بد است و تا دو ماه بعد، به یک حال بد می رسد و در این مدت زندگی روزمره فرد کاملاتحت تاثیر حال او مختل می شود.تا شش ماه بعد از جدایی به مرور بازگشت به زندگی روزمره صورت می گیرد، حتی با دلی غمگین. تا یک سال بعد بازگشت اتفاق می افتد. ممکن است برای عده ای این اتفاق در زمان کوتاه تری رخ دهد و موفق شوند سریع تر آن سرمایه عاطفی را آزاد کنند. احساسی که این افراد در این مدت بیان می کنند، غم و اندوه، میل به گریه، عدم تمایل به ایجاد رابطه جدید، تمایل به قطع ارتباط یا عدم توانایی برقراری علاقه و ارتباط به جهان پیرامون است.

تا جای ممکن خود را از هرگونه تماسی دور نگه دارید و بعد این راجع به رابطه و ایرادات آن فکر کنید. رابطه ای که عاشقانه شروع شد، بدون این خشم و دلخوری ها در نهایت به این نقطه بن بست رسید. خب حالابا این حجم از دلخوری قرار است به کجا برسد؟ این سوالی است که باید از خود پرسید.

 

چطور باور کنید تمام شد؟

می شود پذیرفت که بله این رابطه تا جایی زیبا بود اما حالا نیست و تمام شده است. ممکن است این نگاه شما را به سمت مطالعه بیشتر یا مشاوره هم بکشاند. چه بهتر، اگر هم نبود دست کم این دوره هجران را تا این حد دردناک یا طولانی نمی کند. تفکری که در شرایطی که فرد به یک بن بست رسیده، دست او را به آرزو بلند می کند و منتظر معجزه می ماند. قطعا نمی تواند نویدبخش گذر طبیعی دوران ماتم و حتی ایجاد رابطه یی سالم در آینده باشد.

 

برگشت فایده ای دارد؟

درد جدایی یا حتی ندامت، حس انتقام، ترس از آبرو و تلاش برای نشان دادن توانایی تان ممکن است شما را وادارد که دوباره رابطه را از سر بگیرید. اما این اشتباه بزرگی است. به ویژه اگر در 6ماه اول جدایی اتفاق بیفتد. از این گذشته به هیچ وجه نباید یک رابطه مشکل دار را که یک بار آزمون خود را پس داده، بدون همراهی درمانگر دوباره شروع کنید. توجیه هایی مثل بی تجربه بودیم و این بار بهتر عمل می کنیم، یا این که شاید این بار سرش به سنگ خورده باشد و غیره هیچ وقت کارساز نخواهد بود. شاید واقعا رابطه ایرادی داشته باشد که قابل حل نیست. روان درمانگر باید این ایراد را پیدا کند و به هر دو طرف نشان بدهد و آنها را قانع کند که شروع دوباره آنها محتوم به شکستی دوباره خواهد بود یا می تواند موفقیت آمیز باشد.

کسانی می توانند شروع دوباره داشته باشند که هم به رابطه قبل، هم به دوره جدایی فکر کرده باشند و حالا بخواهند مشکلاتی را که دیده‎ یا موفق به دیدن آن نشده اند، به واسطه یک روان درمانگر حل کنند.

می شود پذیرفت که بله این رابطه تا جایی زیبا بود اما حالا نیست و تمام شده است. ممکن است این نگاه شما را به سمت مطالعه بیشتر یا مشاوره هم بکشاند. چه بهتر، اگر هم نبود دست کم این دوره هجران را تا این حد دردناک یا طولانی نمی کند

اینطور از خشمتان بگذرید

پایان دادن یک رابطه خواه ناخواه شما را دچار خشم می کند. دلتان می خواهد طرف مقابل را مجازات کنید یا عامل این پایان را از پا در آورید. برای گذر از این خشم خطرناک، می توانید شروع به نوشتن نامه کنید. باید 3نامه بنویسید. نامه احساسی، نامه پاسخ، نامه تکمیلی. هر نامه به ما فرصت می‌دهد احساساتمان را در مورد این جدایی بیان کنیم، اطلاعاتی که شایستگی آن را داریم، بپرسیم و پاسخ بگیریم و روند پایان‌دهی به این فصل مهم زندگی را شروع کنیم.

 

مرحله اول

یک نامه احساسی بنویسید که 4 احساس در آن بیان شود. این 4 احساس مهم شامل عصبانیت، غم، ترس و اندوه است. شما باید هر کدام از این موارد را در یک پاراگراف مجزا بیان کنید. جملات خود را با این عبارات شروع کنید: «من عصبانی هستم چون...»، «وقتی... را به یاد می‌آورم غمگین می‌شوم»، «من از بروز... احساس وحشت دارم» و «من از بروز... بسیار متاسفم».

به این ترتیب ترس و نگرانی‌های خود را از کل ماجراهای قبل، حین و بعد از این رابطه را بیان می‌کنید و از ذهنتان بیرون می‌ریزید.

 

مرحله دوم

حالا در همان نامه نیازها، خواسته‌ها و آرزوهایتان را بنویسید. هدف از نوشتن «نامه بخشش» گذر از ورای دردی است که فعلا تمام وجود ما را فرا گرفته است. وقتی در مورد امیدها و آرزوهایتان می‌نویسید آنچه را که امروز در زندگی‌تان قرار است به آن برسید به تصویر می‌کشید. این پاراگراف را با عبارت «من می‌خواهم...» شروع کنید و بعد در ادامه با عبارت «من امیدوارم...» ادامه دهید.

 

مرحله سوم

در این مرحله نامه‌ای به‌عنوان «نامه پاسخ» بنویسید و در آن جوابی دوستانه، عاشقانه و حاکی از درک واقعیت را که دوست دارید از طرف نامزد سابقتان دریافت کنید، برای خودتان بنویسید. توجه کنید هیچ‌کدام از این نامه‌ها قرار نیست برای او یا هیچ فرد دیگری پست شود اما هدف خوب شدن حال شماست.

در این نامه هر آنچه را که احساس می‌کنید دوست دارید بشنوید و با شما رفتار شود، بنویسید. مثلا بنویسید: «برای... متشکرم»، «برای... متاسفم»، «لطفا برای.... من را ببخش» و «تو شایستگی.... را داری». در اصل در این نامه شما پاسخ‌هایی را که در طول رابطه در جستجوی آن بودید و هیچ‌وقت آنها را نشنیده‌اید، دریافت می‌کنید.

 

مرحله چهارم

در نهایت بخشش، درک، احترام و اعتماد را در نامه تکمیلی بیان کنید. هدف از این نامه سوم و نهایی خداحافظی همراه عشق و احساسات پاک است و نباید در آن اثری از سرزنش دیده شود. در همان اول نامه از او برای نوشتن نامه پاسخ در مرحله قبلی تشکر کنید، بعد درکتان را از موضوع به این صورت بیان کنید که دیگر زمان فراموش کردن تمام اتفاقات است و باید از همه این حرف‌ها گذشت. حالا وقت آن است که از اتفاقات و خاطرات قابل‌احترام یاد کنید و در نهایت بنویسید: «من برای.... تو را می‌بخشم». با این کار به خودتان فرصت می‌دهید بدون تنفر و سرزنش از نامزد سابقتان خداحافظی کنید و سراغ زندگی تازه‌ای بروید.

 

مطالب پیشنهادی:

دریافت پول از بیمار بصورت مستقیم (خطای پزشکی)

رسانه ها در الگوی مصرف جامعه چه نقشی دارند؟

آثار جانبی تشعشع لامپ های کم مصرف بر چشم و پوست چیست؟

ژن درمانی چیست؟

http://maktoobshop.com

عشق در ازدواج چگونه به وجود می آید؟

عشق در ازدواج چگونه به وجود می آید؟


چرا از بین میلیون‌ها فردی که می‌توانید برای ازدواج انتخاب کنید، به یکی بله می‌گویید و به بقیه جواب رد می دهید؟ هلن فیشر، پژوهشگر و روانشناس پاسخ این سؤال را می‌دهد.

چطور عاشق می‌شوید؟

چرا ما عاشق فردی می‌شویم و عاشق دیگری نه؟ این چیزی بود که تیم مدیریت اجرایی یک وب‌سایت همسریابی مجازی می‌خواست بداند و جواب من این بود: «هیچ‌کس دقیقا نمی‌داند.» بسیاری از افراد غیر‌متخصص و حتی محققان معتقدند آدم‌ها عاشق فردی می‌شوند که درست نقطه مقابل آنهاست.

 

درحالی‌که این گروه مکمل بودن را به‌ عنوان پیش‌نیاز عشق معرفی می‌کنند، گروه دیگری می‌گویند، «کبوتر با کبوتر، باز با باز!» اما واقعیت این است که هیچ کدام از این دو گروه کاملا درست نمی‌گویند. اینکه شما عاشق فردی که درست نمونه کپی‌شده‌تان است شوید یا اینکه سراغ کسی بروید که درنقطه مقابل‌تان قرار دارد، کاملا به تیپ‌ شخصیتی‌تان بستگی دارد.اما شمایی که چیز زیادی از روانشناسی نمی‌دانید، چطور ناخودآگاه این موضوع را تشخیص می‌دهید و دل به کسی می‌بندید؟

 

به‌خاطر شباهت عاشق می‌شوید؟

گروهی از روانشناسان می‌گویند مردان و زنان معمولا عاشق کسانی می‌شوند که هم نژاد و به لحاظ اجتماعی- اقتصادی هم‌سطح آنها هستند؛ از نظر آنها عاشق‌ها سطح هوشی برابر و تحصیلات و جذابیت‌های ظاهری مشابهی دارند؛ مذهب و ارزش‌های سیاسی و اجتماعی‌شان با هم یکسان  است و حتی به یک اندازه شوخ طبع هستند.

 

گرچه روانشناسان همه این ادعاها را مطرح می‌کنند اما هنوز نمی‌دانند چطور دو فرد با دو شخصیت متفاوت با هم جور می‌شوند. انگیزه عاشق شدن هرچه باشد، چیزی از این واقعیت کم نمی‌کند که انتخاب همراه و همدم بر بسیاری از جنبه‌های زندگی‌ شما تاثیر خواهد گذاشت؛ حرف‌هایی که هر صبح سر میز صبحانه میان‌تان رد و بدل می‌شود، جایی که در آن زندگی می‌کنید، شغلی که انتخاب می‌کنید، راه و رسم بزرگ کردن فرزندان‌تان که آینده ژنتیک شما هستند و… همه تحت تاثیر این انتخاب است. پس مهم است که چه کسی را انتخاب کنید!

 

شخصیت اولیه و ثانویه شما 

شبیه بودن‌تان به یک تیپ شخصیتی را به معنای نداشتن ویژگی تیپ‌های دیگر در نظر نگیرید. هر کدام از ما، ترکیبی منحصر به فرد از هر چهار نوع تیپ شخصیتی هستیم اما خصوصیات بعضی تیپ‌ها را بیشتر نشان می‌دهیم.

 

اگر کاشف هستید …

بسیار کنجکاو، پرانرژی و خودانگیخته هستید. هیجان‌دوستی جزئی از شخصیت شماست. خلاقید و دوست دارید از همه چیز سر در بیاورید. شما همراه خوبی برای شادی و تفریح دیگران هستید، در دنیای شما کم‌تحرکی و کسالت‌بار بودن جرم است و عاشق کسانی می‌شوید که دقیقا مثل خودتان هستند.

 

اگر سازنده هستید…

آرام، اجتماعی و مردمی هستید. شما می‌توانید افراد، گروه‌ها، خانواده و اجتماع را به خوبی مدیریت کنید. از نظر دیگران قابل احترام هستید و با احتیاط و حساب شده قدم برمی‌دارید. شما به قوانین و برنامه‌ریزی مقیدید و قابل اعتماد، نکته‌سنج و ریزبین هستید. شما همسر و همدم خوبی خواهید بود اما به شرط آنکه با کسی مشابه خودتان ازدواج کنید.

 

اگر مدیر هستید…

تحلیلگر و منطقی، رک، راستگو، سختگیر هستید و حواس‌تان حسابی جمع است. بسیار قاطع و مصمم هستید و توانایی انجام کارهایی که بر پایه ریاضی، مکانیک و موسیقی استوار هستند را دارید. بلندپرواز و اهل رقابت هستید و همفکر خوبی به شمار می‌آیید. یک مذاکره کننده می‌تواند همسر ایده‌آلی برای شما باشد.

 

اگر مذاکره کننده هستید…

خیال‌پرداز، همدل، درونگرا، احساساتی هستید و در سخنوری توانایید. در همدردی و همدلی موفق هستید و احتمال اینکه با یک مدیر خوشبخت شوید، بسیار بالاست. مذاکره کننده‌ها عاشق آدم‌های مصمم و جدی می‌شوند. شاید شما هم مثل آنها ترجیح می‌دهید همسرتان را از بین مدیران انتخاب کنید و تا آخر عمر او را تحسین کنید.

 

عاشق عاشق‌تان می‌شوید

عاشق شدن زمان مناسبش را می‌طلبد و وقتی زمان آن فرا می‌رسد، کسی که در نزدیکی ما کار یا زندگی می‌کند، بهترین گزینه برای دل‌بستن است. از سوی دیگر ما معمولا عاشق کسی می‌شویم که آنچه نیاز تلقی می‌کنیم را برای‌مان تامین کند و در آخر اینکه ما معمولا عاشق کسی می‌شویم که او هم عاشق مان باشد.

 

اسیر مغزتان می‌شوید

اینکه مغز شما چطور به یک عاشق تبدیل‌تان می‌کند، از حوصله این بحث خارج است اما به گفتن این نکته بسنده می‌کنیم که دوپامین، سروتونین، تستوسترون و استروژن مستقیما با طیف وسیع ویژگی‌های شما در ارتباطند و عجیب نیست اگر ادعا کنیم تفاوت‌ها در این چهار ترکیب شیمیایی احتمالا اساس این چهار مدل تفکر و رفتار را شکل می‌دهد.

 

به چشم‌ها خیره می‌شوید

سیاهچال مردمک و خطوط منحنی دور آن ویژگی‌های منحصر به فرد افراد را نمایان می‌کند. کسانی‌که دور مردمک‌شان شیارهای بیشتری وجود دارد، تکانشگرترند و به جست‌وجو‌گرها شبیه هستند. در عین حال آنها خصوصیت بارز افراد مذاکره‌کننده یعنی قابل اعتماد بودن و لطافت را در خود دارند. شاید به همین دلیل باشد که ما  به چشم‌های کسی که دوستش داریم خیره می‌شویم و ناخودآگاه در چند لحظه از شیوه اندیشیدن و رفتارش باخبر می‌شویم.

 

گردی صورت را بررسی می‌کنید

فک تراش‌خورده مربع شکل، گونه‌های برجسته و بزرگ، ابروهای پرپشت و پیشانی بلند نشانه‌های فعالیت تستوسترون، ماده شیمیایی اصلی در افراد «مدیر» است. کافی است به گونه‌های بزرگ، چانه پهن و پیشانی بلند بسیاری از ستاره‌های زن سینما نگاه کنید. هر دو جنس زن و مرد دارای سطحی از استروژن هستند که در چهره آنان نمایان است. پوستی صاف و نرم، لب‌های پر، بینی کوچک، چهره‌ای گرد، ابروهایی نازک و سایر ویژگی‌های یک ‌چهره‌ کودکانه، نشانگر فعالیت بالای استروژن در این افراد است.

 

کلمات را رمزگشایی می‌کنید

جست‌وجوگرها، سازنده‌ها، مدیر‌ها و مذاکره‌کننده‌ها ویژگی‌های سرشتی خودشان را از طریق کلمات‌شان بیان می‌کنند. این موضوع که به‌عنوان فرضیه واژگانی شناخته شده گویای این است که آدم‌ها از لغات و تعبیراتی استفاده می‌کنند که نشانگر شخصیت آنهاست و به مرور به عادات صحبت کردن‌شان تبدیل می‌شود.

- «ماجرا» واژه‌ای است که جست‌وجوگرها از آن بیشترین استفاده را می‌کنند. آنها واژه‌های ریسک، خود به خود، انرژی، جدید، بامزه، سفر، خروجی، احساس و فعال را هم بیشتر از هر کلمه دیگری به کار می‌گیرند.

- «خانواده» بیشتر توسط افراد سازنده استفاده می‌شود. این افراد از واژه‌های صداقت، مراقبت، اخلاق، احترام، وفاداری، اعتماد، ارزش‌ها، عشق و قابل اعتماد بودن هم زیاد استفاده می‌کنند.

-  واژه‌های «هوش» و «باهوش» بیشتر از دهان مدیرها بیرون می‌آید و در گروه واژگانی آنها کلمات روشنفکر، بحث، بی‌عرضه/بی‌عرضگی، جاه‌طلبی، سواری، سیاست، چالش/ چالشی و واقعی هم جای ویژه‌ای دارد.

- مذاکره‌کننده‌ها «هیجان» و احساساتی» را بیشتر به زبان می‌آورند و کلماتی مانند واقعی، قلب، مهربانی، حساس، خواندن/ خواننده، شیرین، یادگرفتن/یادگیری، تصادفی و همدل/ همدلی را هم زیاد از آنها می‌شنوید.


مطالب پیشنهادی:

عوامل مؤثر بر قاچاق کالا

مصرف کالاهای خارجی و قاچاق و تاثیر آن بر اشتغال و تولید

راهکارهای اجرایی جهت اصلاح الگوی مصرف در بیمارستانها

راهکارهای پیشگیری از پیامد های سیل

http://maktoobshop.com

 

مردان اینگونه عشقشان را ابراز می کنند

مردان اینگونه عشقشان را ابراز می کنند

همانطور که می دانید بیان جمله دوستت دارم برای شما و همچنین برای همسرتان از اهمیت خاصی برخوردار است اما شما نباید به گفتن و یا صرفا شنیدن  دوستت دارم متوسل شوید؛  چرا که بسیاری از مردان تمایل دارند که دوستت دارم را در کارهایشان به شما ثابت کنند.
 
«او نمی گوید دوستت دارم! اصلا شاید دوستم ندارد. شاید تنها به زندگی با من عادت کرده و اگر هر زن دیگری هم جای من بود، با او همین رفتار را می داشت.
شاید در جوانی اش یک شکست عشقی عمیق خورده و دیگر نمی تواند مرا دوست داشته باشد. شاید به اصرار خانواده اش به این ازدواج تن داده و دلش می خواهد دوباره به روزهای مجردی اش برگردد. شاید…»
 
اینها حرف هایی است که بسیاری از زن های ایرانی در دل دارند. زن هایی که همسران شان میان سنت و مدرنیته گیر افتاده اند و با وجود تمام عشق و احترامی که برای آنها قائل هستند، از عهده گفتن یک جمله ساده برنمی آیند: « دوستت دارم! »
این مردها میانه ای با گل و هدیه ندارند، جمله عاشقانه بلد نیستند و بعد از بحث به جای عذرخواهی می خواهند با عادی رفتار کردن، موضوع را به فراموشی بسپارند.
اگر شما هم یکی از زن هایی هستید که زیر یک سقف با چنین مردی زندگی می کنید، بهتر است قبل از قضاوت کردن با این  نشانه های مردانه ابراز عشق آشنا شوید.
 
مرد عمل است
همسر شما یک مرد سنتی است که فکر می کند ابراز احساسات یک کار زنانه است؟ اگر این طور است شما حداقل تا مدتی باید به دنبال نشانه دیگری بگردید و عشقش را از روی آن حدس بزنید. چنین مردهایی دوست دارند به زبان بی زبانی حرف بزنند و شما می توانید از هزار و یک موقعیت این زبان را رمزگشایی کنید.
همسر شما ممکن است « دوستت دارم » را با درست کردن وسایل خانه و کارهای تعمیراتی نشان دهد یا اینکه به جایش حمام را بشوید یا آشغال ها را بیرون ببرد.
این دسته از مرد ها دوست ندارند برای ابراز عشقشان کار هیجان انگیز و بزرگی انجام دهند. آنها بیشتر از آنکه بخواهند شما را متوجه حس خودشان کنند، دوست دارند برایتان یک زندگی آرام بسازند.
در اوج ترافیک دنبال تان بیایند تا راحت به خانه برگردید، بیشتر کار کنند تا در رفاه باشید یا وقتی یک فرد فضول فتنه ای علیه شما به پا می کند، بی تفاوت از کنارش بگذرد و نشان دهد به شما اطمینان دارد. این دسته از مرد ها تمام تلاششان را می کنند تا دنیا جای بهتری برای شما باشد و البته تمام تلاششان را هم می کنند که شما از این موضوع بویی نبرید.
 
شما را اول صف می گذارد
یک مرد سنتی، اگر عاشق همسرش باشد، بیشتر از آنچه فکرش را کنید، برای زندگی اش وقت و انرژی می گذارد. تقویم او از روی برنامه های همسرش ورق می خورد و تمام تلاشش را می کند که کوچک ترین زمان خالی اش را، برای زندگی مشترکش صرف کند.
او با یک دسته گل به خانه نمی آید اما تمام سعی اش را می کند که در سریع ترین زمان ممکن به خانه برگردد. وقتی که از محل کارش برمی گردد نمی گوید:« دلم برایت خیلی تنگ شده بود » اما با روی باز به خانه می آید و اگر شما تمام روز را تنها در خانه گذرانده باشید، با تمام خستگی اش سعی می کند
برنامه ای برای بعد ازظهر شما بریزد. او دوست دارد یک تنه تنهایی شما را پر کند و اگر هم به خاطر مشغله هایش از پس این کار برنیاید، با استقبال از برنامه های دیگری که در سر دارید، شما را در رسیدن به آرامش بیشتر همراهی می کند. او را بشناسید!
 
از شما کمک می گیرد
مهم نیست شما مهارت و توانایی انجام آن کار را دارید و مهم هم نیست که او به تنهایی از پس آن کار برمی آید یا نه؛ اگر همسرتان از شما برای انجام کاری کمک می خواهد، با دل و جان همراهی اش کنید. برای مردهایی که اهل گفتن دوستت دارم نیستند، چنین مشارکت هایی نماد دوست داشتن هستند.
آنها می خواهند ساده ترین کارها را هم با کمک شما انجام دهند و به شما نشان دهند که در تمام ابعاد این زندگی، نقش موثری دارید. برای مرد هایی که اهل ابراز علاقه به شیوه مدرن نیستند، کمک خواستن یعنی نشان دادن تمامی احساس.
آنها با این خواسته می گویند :
« دوست دارم حتی در ساده ترین بخش های این زندگی هم همراهم باشی »، پس این همراهی را از او نگیرید و ساده از کنارش نگذرید.
 
باورهایش را بازنگری می کند
مردهای ایرانی، با یکسری اصول به دنیا می آیند و رشد می کنند اما اگر همسرتان واقعا عاشق تان باشد، به خاطر شما از اصول قدیمی اش دست برمی دارد. برای هر فردی قضاوت دیگران و اصولی که با آنها بزرگ شده اهمیت دارد، اما یک مرد عاشق، کمی انعطاف پذیرتر است و می تواند خط و مرزهایش را برای شما جا به جا کند. او شما را همین طور که هستید می پذیرد و به خاطر راضی نگه داشتن دیگران، برای شما شرط تغییر کردن را تعیین نمی کند. اولویت او نظر و خواسته شماست و به همین دلیل، سعی می کند دیگران را مجاب به تغییر و پذیرفتن شما کند.
 
خودش را تغییر می دهد
برای همه ما تغییر کردن کار ساده ای نیست؛ حتی اگر همسرتان عاشق ترین همسر روی زمین باشد، نباید انتظار داشته باشید سریع و آسان ویژگی هایی که دوست ندارید را کنار بگذارد. اما اگر دوست تان داشته باشد، تمام تلاشش را برای تغییر می کند. به خاطر شما صبورتر می شود و روی موضوعاتی که هیچ وقت برایش اهمیتی نداشته تمرکز می کند.
اگر از ظاهرش انتقاد کرده اید، سعی می کند به دلخواه شما لباس بپوشد. اگر برخی حرف ها یا برخورد هایش را دوست ندارید، آنها را به خاطر شما تغییر می دهد. اما گمان نکنید این تغییرات یک شبه اتفاق می افتد. شاید او هیچ وقت موفق به تغییر دادن خودش نشود اما همین که برای تغییر کردن تلاش می کند، معنای جمله « دوستت دارم» را می دهد.
 
رۆیاهایش را بدون شما نمی سازد
یک همسر عاشق، گوشه گوشه زندگی اش را در کنار شما می بیند. برای او هیچ رۆیایی بدون شما امکان پذیر نیست. اگر نامزد تان باشد، تمام تلاشش را می کند که هرچه زودتر با هم ازدواج کنید و اگر همسرتان باشد، برای رسیدن به یک ثبات مالی بیشتر از همیشه قدم برمی دارد. او دوست دارد در کنار شما یک خانواده کامل داشته باشد.
از شنیدن خبر حضور یک بچه در زندگی تان، هیجان زده می شود. او هر بعد این زندگی که حضور شما در آن باشد را عاشقانه دوست دارد و از هر اتفاق تازه ای در زندگی تان را استقبال می کند. برای او حضور شما در زندگی کافی است و دیگران تنها زمانی اهمیت دارند که بتوانند به بهتر شدن احساس و زندگی شما کمک کنند.
 
راز هایش را برای شما فاش می کند
بعضی مردها دوست دارند دنیایشان را در بسته برای خودشان نگه دارند. برای یک مرد، گفتن رازهایی که سال هاست از همه پنهان شان کرده آسان نیست. در دنیای آنها این اتفاق تنها بعد از یک عشق و اعتماد جدی می افتد و اگر این اعتماد ذره ای خدشه دار شود، بازهم در دنیای راز هایشان بسته می شود و تا ابد پنهان می ماند.
پس گمان نکنید حرف هایی که گفتن آنها برای شما آسان است برای همسرتان هم به راحتی قابل بیان است. وقتی زبان باز می کند برایش شنونده خوبی باشید و به او اطمینان دهید هرگز شخص دیگری از حرف هایی که میان شما رد و بدل شده، باخبر نمی شود.
برای یک مرد، گفتن حرف های نگفته، نیازمند رسیدن به یک عشق بی اندازه است و اگر همسرتان شما را برای درد دل هایش انتخاب کرده است، بدانید که بیش از هر کسی عاشق شماست. در این مواقع نه راهکاری به او ارائه دهید و نه با بی توجهی تان دلسردش کنید. تنها گوش کنید و نشان دهید با تمام وجود حرف هایش را می فهمید.
 
پابه پای تان پیش می رود
اگر شما را دوست داشته باشد، با تمام وجود دلش می خواهد راضی و خوشحال نگه تان دارد. شاید او برای یک آخر هفته رمانتیک و پر از گل و هدیه برنامه ریزی نکند، اما با دل و جان حرف های شما را می شنود و تا حل شدن نگرانی هایتان، شما را همراهی می کند.
او با هموار کردن راه شما در رسیدن به آروزهایتان عشقش را نشان می دهد. اگر قصد ادامه تحصیل دارید، اگر به دنبال هنر هستید و اگر دوست دارید برای بزرگ کردن بچه ها وقت بگذارید، همسر عاشق تان شما را همراهی می کند تا با سختی کمتری از این مسیرها بگذرید.
 
شما را همانطور که هستید، می پذیرد
نمی توانید بگویید هیچ ایرادی ندارید. از ظاهر تان گرفته تا سبک لباس پوشیدن، حرف زدن، وضعیت خانوادگی یا حتی خصوصیت های اخلاقی، قطعا مواردی وجود دارد که همسرتان در دلش با آنها میانه ای نداشته باشد. پس گمان نکنید که « دوستت دارم » نگفتن او، غیرقابل بخشش است.
زیرا او با گذشتن از ایراد های شما یا بخشیدن اشتباهات تان به شما عشقش را ابراز می کند. برای او شما همین طور که هستید قابل ستایشید و نمی گذارد که به خاطر ایرادهای احتمالی، دیگران به شما خرده ای بگیرند. یک همسر عاشق، همیشه پشتیبان شما می ماند و در شادی و غم، بیماری و سلامت و … برخوردی یکسان با شما دارد.

مطالب پیشنهادی:

پیامد های هدفمند کردن یارانه ها در حوزه سلامت

مدیریت انرژی در مراکز بیمارستانی

آمادگی ملی و سازمانی در مقابله با زلزله و مدیریت بحران

ارتقای کیفیت خدمات سلامت از منابع مالی یارانه ها

 بیمه سلامت و نقش بیمه های مکمل بر آن

http://maktoobshop.com

چرا عشق ما روز به روز کم رنگتر می‌شویم

بر خلاف تصور خیلی ها که فکر می کنند عشق یکباره پیدا می شود و همیشه می ماند و یا حتی بیشتر می شود؛ واقعیت اینست که عشق ممکن است یک لحظه ایجاد شود، اما همانند بذری است و در صورتی باقی می ماند و رشد می کند که در زمین مناسبی جای گیرد، آب و نور کافی به آن برسانیم؛ مرتب آفت کشی کنیم و به آن کود بدهیم و مستمراً به آن رسیدگی نمائیم.
 
چگونه عشق به مرور کمرنگ می شود یا از بین می‌رود؟
ما عاشق ایده‌ آلها و کمالها می شویم و از نقصان ها می گریزیم. شاید تعجب کنید اگر بدانید معمولا انسانها عاشق یک موجود کامل و بدون نقص در ذهن خود می شوند و هنگامی که این تصویر ذهنی را منطبق با یک دختر یا یک پسر در اطراف خود می‌کنند، به آن نام عشق می نهند. پس عشق به آن دختر آن وقتی رشد می یابد و قلب ما را به تپش وا می دارد که او خود را منطبق با تصویر ذهنی ما ارائه دهد. و هنگامی که به مرور او را متفاوت از ذهنیات خود بیینم ، عشق ما رو به افول می رود. اما اینکه تصویر ذهنی ما چگونه باید در بیرون شکل بگیرد و حفظ شود نیاز به تخصص و منطق دارد ، لذا عشق ما فوق عقل است ، یعنی اینکه باید از مسیر عقلانی و منطقی گذر کند و بالاتر از تفکر خام ما باشد ، نه به عکس . یعنی عشق نباید مادون فکر باشد. عشقی که مادون باشد، و از سطح پائین تری برخوردارست ،  ارزش ندارد تا برایش بمیریم.
پس اگر در زندگی به مرور دریافتیم همسرمان از زیر بار وظایف و مسئولیتهای خود شانه خالی می کند، لذتهای خود را محور قرار می دهد و هنوز « من» بودن محور فکری اوست. اینگونه می شود که کسالت مزمن عشق، را به چشم خواهیم دید. از دیگر آفتهایی که ما به عشق می رسانیم ، می توان به موارد زیر اشاره کرد.
عدم انعطاف پذیری:
عدم انعطاف پذیری نسبت به مسائلی که در زندگی با آن روبرو هستیم. مثلا اگر تعصب روی روش و سلیقه های خود داشته باشیم.  و به علاقه ها، سلیقه ها و شیوه های زندگی همسرمان، مکرراً انتقاد کنیم یا از آن بدتر ، اهانت کرده یا مسخره بگیریم.
کمال گرایی افراطی:
از آنجا که ما در ناخودآگاه عاشق « خوبی مطلق» ،  « مثبت مطلق » و « کمال مطلق» شده ایم و معشوق خود را آخر معرفت و خوبی ارزیابی کرده ایم ، به مرور این ارزیابی خطا،  خود را به ما نشان می دهد و دچار مشکل می سازد. او هرگز نمی‌تواند انتظارات و توقعات ایده آلی ما را بر آورده کند. او هم یک انسان مثل بقیه انسانهاست و بدیهی است که نقاط ضعف زیادی نیز در کنار نقاط مثبت و نقاط قوت خود دارد.
عدم مهارت های زندگی:
مهارت های کافی جهت رسیدگی به بذر عشق را نداریم. مهارتهای ارتباطی زندگی را کسب نکرده ایم ، مقابله با تنش ها و مشکلات را تجربه نکرده ایم ،‌نحوه سازگاری با مسائل زندگی را نیاموخته ایم ، همه و همه موجب ناکارآمدی ما در ایجاد عشق و آرامش در زندگی می شود
عدم رعایت حریم خانواده و مرزهای زندگی:
به وظایف خود در زندگی آگاهی نداریم یا مرزهای مسائل زندگی و مشکلات خانواده را رعایت نمی کنیم. مثلا موارد مربوط به خانواده را به بیرون منتقل می کنیم . مشکلات را به دلسوزان خود مثل پدر، مادر، دوستان ،‌فامیل ، حتی همسایگان و ... در میان می گذاریم یا در حیطه و مرزهای همسرمان دخالت می کنیم و به نام عشق و دوست داشتن وی را کنترل کرده و در قفس نامرئی انتظارات خودمان، او را محبوس و زندانی می کنیم. مثلا به علائق او ، دوستان وی،‌نحوه لباس پوشیدن او، شیوه راه رفتن و حتی طرز تفکر و احساسش گیر می دهیم و او را در تنگنا قرار می دهیم. و در نهایت آزادی را از او می گیریم.
مشکلات شخصیتی و انتظارت غیر واقع:
توقعات بیجایی به لحاظ مسائل شخصیتی خود، از همسرمان داریم. که بر آورده شدنی نیست و برآورده نمی شود. مثلا یک نفر با اختلال شخصیت وسواسی، زیاد نکته سنجی می کند و معیارهای زیادی در ذهنش دارد و با ریزبینی بیش از حدی که به همسرش نشان می دهد و او را در چهارچوب خشک و در قالب معیارهایی که تعیین می کند؛ حبس می کند و عرصه را بر او تنگ می کند. یا کسی که اختلال شخصیت پارانوئیدی دارد و بدبین است ، با سوء‌ظن ها و بدبینی ها خود و حسادت و توهم توطئه هایی که در ذهن خود، آنها را می بافد، همسرش را همیشه در نقش یک دشمن و جاسوس می بیند.
لذت طلبی و خودکامگی:
ما می بایست در چهارچوب خانواده، خود را مقید به بعضی امور کنیم. وقتی که لذتهای خود را که در خارج از خانواده است به صورت افراطی دنبال می کنیم و توجهی به خواست و میل خانواده نداریم . به مرور زندگی یک طرفه و بی روح می شود. زن و شوهر هر کدام دنبال تمایلات خاصی در خارج از خانواده هستند. و لذت بردن از یکدیگر را فهم نمی کنند.
عدم مهارتهای ارتباطی:
نمی توانیم ارتباط موثری با همسرمان بر قرار کنیم، حرف هم را نمی فهمیم. هر کدام به ظاهر منطقی صحبت می کنیم ، ولی نمی توانیم یکدیگر را قانع کنیم. توجه کافی به احساسات ، خواسته ها و صحبتهای یکدیگر نداریم . گوش شنوا و تحمل ارتباط موثر را از هم دریغ می کنیم. در رساندن حرفهای خود به یدیگر آنها را تحریف می کنیم یا آنقدر مبهم رفتار می کنیم یا صحبت می کنیم که دیگری را به خطا می اندازیم. در واقع مهارتهای ارتباطی را نمی دانیم.
 
اگر گویند «لحظه ایست روئیدن عشق .... »؛ پس این هم شاید درست باشد که «لحظه ایست مردن عشق.»
ولی عشق عمیق تر از آنست که لحظه ای خلق شود یا در لحظه ای بمیرد. هم به وجود آمدن عشق مستلزم صبر، سختی و زمان است و هم از بین رفتن آن به علت مسائل مختلفی است که در طی زمان و به وسیله زوجین ایجاد می گردد.
آنچه که اکثراً افراد با هم اشتباه می گیرند؛  «هوس » و « عشق » است.
 هوس : میلی شدید برای پاسخ آنی به یک نیاز جسمانی و روانی است که به خود رنگ رمانتیک می گیرد و یک استدلال به ظاهر عقلانی نیز در پی دارد و پس از ارضا تا زمان نیاز بعدی محو می شود. هوس شامل آن چیزهایی از وجودتان است که شما نقشی در آن نداشته اید. فقط احساسی هست که در خود برای ارضاء نیاز می بینید.
لیکن عشق ، دوام دارد و مهارتهای زوجین به رشد آن کمک می کند. دو طرف با برنامه و انرژی آن را رشد داده و تداوم می بخشند و از آن نگهداری می کنند و بیشتر از آنکه احساسی باشد ، متشکل از احساس و منطق است.
آری عشق به نگاهی نمی آید که با نگاهی برود.
با رنگ چشمی نمی آید که با رنگ چشمی برود.
با قامتی رعنا نمی آید که با قامتی رعناتر برود.
با عشوه ای نمی آید که با غمزه ای برود.
عشق سنگین و به تدریج می آید ، با زحمت و تلاش می ماند و هرگز نمی رود. و از همه مهمتر اینکه منحصر به فرد می ماند و هیچ کس و هیچ چیز جای آن را نمی گیرد.
 



رابطه عشق و ازدواج

ازدواج نوعی رابطه است . اصولا زندگی یعنی برقراری رابطه برای پاسخ گفتن به ضرورتها. در ازدواج ما دو نوع نیاز را باید برطرف کنیم 1- نیاز جنسی که خیلی مهم است 2- نیاز روحی - روانی که آن هم به نوبه خود مهم است البته ما نیازهای مادی هم داریم که بدون ازدواج هم قابل پاسخگویی است .


وقتی نیاز جنسی ما به صورتی مکانیکی برطرف بشود ، نمی‌توانیم نام آن را ازدواج یا زندگی مشترک بگذاریم 0 چرا که این رابطه با خود ارضایی هیچ فرقی ندارد. تنها نوعی رابطه مکانیکی است . حتی می توانم بگویم که در برخی اوقات خود ارضایی، که به هیچ وجه تجویز نمی شود ولی طبق آمار مراکز علمی ، بسیاری  به این شیوه ارضاء پناه می‌برند، آرامش بیشتری به دنبال دارد . چراکه ما در ارضاء جنسی مکانیکی و پسیکولوژیک ، صدمه هم می خوریم.چرا که در این خصوص رابطه ناهنجار است و در ضمن خیال می کنیم مورد سوء استفاده قرار گرفته ایم.


پس انگیزه ما برای زندگی مشترک ارضاء دو نوع نیاز است: نیاز جنسی و نیاز روحی- روانی.اما چرا ما مبتلای به این نیازها شده ایم ؟! نیاز جنسی که غریزی است و در سرشت ماست . ما نیازهای روحی خود را به شکل های گوناگون  کسب می کنیم . ما به این نیاز مبتلا می شویم. در واقع وقتی احساس  درونی می کنیم ، نیاز به ایجاد رابطه داریم 0 در رابطه ای که بیشتر واکنشی است . ممکن است رابطه جنسی را هم خرج رابطه روحی روانی  خود بکنیم ، ولی چیزی به دست نیاوریم . یعنی ارضاء خود را رها کنیم تا روانمان التیام یابد 0 تهی درون پر شود 0 خلأدرون از بین برود . ولی می بینیم که نمی شود 0 پناه بردن به بسیاری از گروه ها و فرقه ها بخاطر رهایی از این احساس خلأ و تنهایی و پوچی درون است.

بنابر این وضعیت ما در رابطه با عشق می تواند دوگونه  متصور بشود :

 1- وقتی که احساس عاشقانه داریم
2- وقتی که به واقع عاشق هستیم .
احساس عاشقانه داشتن برای همه ما دست می دهد. نوعی فرار ازخلأ درونی است . می خواهیم خود را فریب بدهیم. از این رو احساس می کنیم که کسی را دوست داریم . به شدت هم دوست داریم . ولی وقتی به او بیش از حد  نزدیک می شویم ، از او می گریزیم. مشکل ما خلأ درونی است . دنبال پاسخ هستیم ، ما تنها شکل آن را عوض کرده ایم.شکلی عاشقانه به آن داده ایم ، ولی این یک رابطه عاشقانه نیست ؛ عاشق نمایانه است ؛ نوعی تلقین به نفس است ؛ نوعی فرار از احساس تنهایی  ، اجحاف و بی کسی.

ازدواج با عشق و بدون عشق !
ازدواج خالی از عشق ضایع است. اینچنین رابطه ای  تبدیل می شود به مشتی روابط خام و مکانیکی. تکرار روزان و شبان . تکرار بیگاری های اجتناب ناپذیر. تکرار دلخوری ها و دلمردگی ها . تکرار فرارها و دغدغه ها 0 تکرار مصیبت ها و تعزیت ها . زندگی مشترک بدون جاذبه های عاشقانه چه از نوع اول و چه از نوع دوم ، به واقع تحمل ناپذیر است . ولی ما باید تحمل کنیم و بهای آن را با سلامتی خود بپردازیم.این بدهی ما به ذهنیتی است که در آن جهالت و نادانی حکومت می کند.

در این صورت ، یکنواختی آن آزار دهنده است . تلاش بیهوده برای سرپا نگه داشتن آن آزار دهنده است .
نیروی حیاتی ما را تحلیل می برد . ولی ما می مانیم چرا که راه دیگری در برابر خود نمی بینیم  . دیدگاه ونظرگاه ما محدود و بسته است . می ترسیم.  ما برای رهایی از اضطراب و ترس ازدواج کرده ایم ! پس پر از ترس و وحشتیم. ازدواج نه تنها این اضطراب و ترس را از بین نمی برد ، بلکه افزایش هم می دهد .

ازدواج نه تنها احساس ایمنی به ما نمی دهد ، بلکه اندک احساس ایمنی ما را نابود هم می کند . من به هیچ وجه با ازدواج مخالف نیستم . انسان برای داشتن زندگی مشترک در این عالم هستی گذاشته است.
زن و مرد مکمل یکدیگرند و در طراحی هستی بدین شکل روییده اند. ولی می دانم که چالش های عصبی آن ما را فرسوده می کند . بهانه هایی که برای تداوم آن داریم  عذاب آور است . سازگاری و تطبیق در آن دشواری زاست . با این همه ما از سر ناچاری آن را ادامه می دهیم ، چون می خواهیم که همراه با هنجار جامعه باشیم و می ترسیم که جامعه بر ما انگ و برچسب بگذارد . چرا که باید نیاز جنسی خود را به صورتی مکانیکی ارضاء کنیم .
می مانیم و می پوسیم ! می مانیم و استعدادهای خود را تلف می کنیم 0 می مانیم و در جا می زنیم .

نه ؛ وا پس می رویم ! ازدواج وقتی از سر ناچاری است و مرکز ثقل آن شهوت است ، تنها به معنی پرداختن به جنسیت است ، ضایع کننده است 0 چرا که دو طرف یکدیگر را درک نمی کنند . رابطه جنسی آن هم صرفا برای تخلیه « روانی » خویش نوعی ستم به خود است . دو    « تن » بدون درک هم جمع شده اند که تازه معنای آن  هم جمع شدن نیست ، این  نوعی « جمع نمایی » است که در اصل تفرقه است 0 جهان های متفاوت ، راه های متفاوت ، جهت های متفاوت ، نگاه های متفاوت ، هدف های متفاوت ، سلیقه های متفاوت ، و عقده های یکسان و زجرهای غیر متفاوت ! زجرهای ما یکسان است ، چرا که عقده های انسان های پسیکولوژیک و بیولوژیک کم و بیش  همانند است .

وقتی انسان ازدواج را « هدف » در نظر می گیرد ، باید بهای نازل آن را هم بپردازد . باید تسلیم بشود.باید دور از عشق و سرمستی و پرواز و سبکی و شور و شعف و نشاط و طرب زندگی کند  من این را زندگی نمی دانم. این نوعی شکنجه است که آدمی به خاطر نادانی و جهالت و هم هویتی با گذشته موروثی به جان می خرد و بهای سنگینش را هم با فرسودگی و مرگ در هر لحظه می پردازد . رنج و دردی که همواره باید تحمل کند . ازدواج و یا زندگی مشترک عبارات  با شکوهی هستند ، آن گاه که دو نفر به هم بر می آیند و در کنار هم احساس شادی و خوشی و سبکی و پرواز می کنند .یعنی زندگی طربناک ، همچنان که ژرژ پنجم کرد ! پادشاه بریتانیای کبیر ، پادشاهی انگلیس را رها کرد که با معشوقه خود « خانم سامپسون» زندگی کند. بخاطر یک زندگی عاشقانه دست از سلطنت برداشت و تا حدود صد سالگی نیز در کنار همسرش ماند ! ولی ما این رابطه باشکوه را خراب می کنیم یا به استقبال خرابی آن می رویم ! چرا که از آن هیچ چیز  جز رابطه جنسی ، آن هم کج و معوج ! - نمی دانیم 0 آن را خراب می کنیم ؛ با انتظارهای بیهوده ، با سبکسری های بچه گانه ، با نپختگی های کودکانه ، با باورهای عتیق و با محاسبه های کوچک و مقایسه های بی ربط و چالش های بی جهت ! ما زندگی مشترک را به تکرار کلیشه های خمیازه آور تبدیل می کنیم و بعد از کسالت آن می نالیم . ما برای زندگی مشترک تجربه کافی و وافی نداریم . ادای آن را در می آوریم 0 می خواهیم آن را در خانه همسر خود به دست آوریم. تاجری هستیم که بدون دست مایه دست به تجارت زده ایم . عاقبت آن هم معلوم است: ورشکستگی آشکار یا پنهان ! همه اینها تحفه انسان پسیکولوژیک است برای یک زندگی به اصطلاح مشترک که می توانیم نام آن را بگذاریم «زندگی نامشترک» !

بسیاری ازدواج می کنند ولی از سر ناچاری و خود را ، یعنی قابلیت ها و استعداد های خود را  تباه می کنند  .آنها گستره های دیگر را ندیده اند . هر چه دیده اند و شنیده اند همین بوده است.   از این رو فکر می کنند که راه دیگری در مقابل ندارند. به علاوه عشق هم به این سادگی ها حادث نمی شود . منتظر آن هم نباید بود . چرا که انتظار باعث می شود که عشق از ما بگریزد. عشق مهمان ناخوانده است . می آید بدون آنکه در بزند . ما را آتش می زند بدون آنکه صدای گامهایش را بشنویم . بنابر این به نوعی رابطه باید قانع بود و آن رابطه  جنسی است .

از اینجا می توان نوع دیگری از رابطه را هم تعریف کرد . رابطه ای که عاشقانه نیست ولی عاقلانه – عاشقانه است  . در این رابطه حوزه  مغناطیسی انسان شدت می گیرد . در این حوزه دو انسان به هم جذب می شوند . به نوعی نمی توانند از این حوزه بگریزند . بدون شک جذبه جنسی و آسودگی خیال در آن نقش تعیین کننده دارد . دراین گونه از رابطه ، همزیستی به شکل شکوهمندی ادامه می یابد.
 امارابطه عاقلانه – عاشقانه یعنی چه ؟
رابطه عاقلانه – عاشقانه زندگی مشترکی است که البته دور از تصاویری که ما در ذهن داریم تحقق پیدا می کند . در این رابطه اگر محاسبه جایی نداشته باشد ، نوعی عشق تحقق پیدا می کند .  اسم این را می گذارم « خودگرا »  درست مانند تولد بیولوژیک که در آن انسان معصوم زاده  می شود . اما پس از آن انسان بیولوژیک گرفتار دست خوردگی می شود و پسیکولوژیک می شود . در این حالت عشق نمی تواند آن چنان جوانه بزند . چرا که انسان پسیکولوژیک سرشاراز نفرت و کینه است . هرچند می دانیم و می بینیم که در این وضعیت نیز برخی« صاعقه عشق » می شوند . به راستی« صاعقه عشق »! من نام این را می گذارم « صاعقه عشق » چرا که ناگهان پدیدار می شود و درون شرطی انسان راخاکستر می کند .  و از این خاکستر جوهر اصیل انسان متبلور می گردد و زاده می شود .
خود ، من ، نفس ، مرکز و هرچه در ذهن ما اخلال می کند می سوزد و ناپدید می گردد . با این حال عشق اولی یا خردگراست که عمومیت دارد و می تواند انسان پسیکولوژیک را هم به مرزهای دگرگونی فانکشنال بکشاند . در واقع عشق اول راهگشا  نیز هست .
عشق نوعی مراقبه دایم است . مراقبه ای که ما را به ورای ذهن شرطی می برد . در این حالت ذهن ما همان است که بوده ، یعنی شرطی و برنامه ریزی شده است . ولی عشق در آن تحول و دگرگونی شگفتی ایجاد می کند . پیوند ما رابا برنامه های ذهنی و عقده ها می برد . عشق قاتل چرک درون ماست. عشق قاتل همه محاسبه هاست . عشق قاتل انتظارها و سبکسری های ماست 0 عشق قاتل منیت هاست . بنابراین عشق نجات دهنده است .منجی ماست . انسان پسیکولوژیک و فانکشنال ،  هر دو در معرض حادثه عشق اول و دوم هستند . هر چند انسان فانکشنال بهتر در این حوزه مغناطیسی قرار می گیرد . چراکه سراسر نگاه ، توجه و مراقبه است . و ذهنی که مزاحمت ندارد و شکوه زیبایی را باهمه وجود حس می کند.
عشق قاتل خود محوری هاست. آینه ای است که جوهر ما را بر ما آشکار می کند . جوهری که غماز است. عشق قاتل همه است به جز معشوق . همه در برابر معشوق می میرند ؛ نه به کینه و نفرت و شکنجه ، نه ؛ از سر بی نیازی می میرند. عشق بشارت دهنده بی نیازی است . هنگامی که عشق هست ، جهان و حتی همه عالم هستی از آن ماست . از این رو حسادتی در کار نیست . آزمندی در کار نیست . با عشق ما همه چیز داریم ؛اما وابستگی نداریم .
عشق یعنی توانگری 0 عشق یعنی هیچ ! یعنی « تهیت »0 یعنی کوری و کری نسبت به جهان شرطی. عشق یعنی معشوق و دیگر هیچ!
متأسفانه ممکن است که ما پس از مدتی به وضعیت گذشته باز گردیم . و البته  باز می گردیم ! باکی نیست . ولی این حالت یکی از شگفتی های درون ما باقی می ماند.با این همه می توانیم همچنان به عشق اول بیندیشیم . عشقی که من روی آن خیلی حساب می کنم . عشق اول ، عشق واقعی زندگی ماست . می تواند تکرار بشود . می تواند هما ن جا که هست بماند . انسان فانکشنال که  دور از محاسبه و مقایسه و رقابت زندگی می کند همیشه مستعد عشق اول و دوم است .
انسان فانکشنال که افق دید او  تمیز و پاک است ، همواره مهیای پذیرش عشق اول و دوم است . عشق اول است که کیفیتی انسان ساز دارد . هنر و زندگی را جلا می دهد0 شادی را جاودان می کند . بدون آنکه زیان های عشق دوم راد اشته باشد 0 عشق دوم همه چیز را خاکستر می کند 0وادی جنون است .
عاشقم من برفن دیوانگی
مردم ازفرهنگی و فرزانگی
عشق اول سازنده است . انسان فانکشنال را در مسیر سازندگی نگه می دارد . بیشتر به درد جامعه می خورد. از این روست که می تواند گرمای عشق دوم را هم داشته باشد ، ولی خسارت های عشق دوم را نداشته باشد . این که می گویم « خسارت » ، به خاطر این است که در هر حال ما باید در جامعه زندگی کنیم . از این رو عشق دوم ویران کننده جامعه است . همه هنجارها را به هم می ریزد . رو به درون دارد. اما عشق اول رو به بیرون هم دارد . از ضرورت ها غافل نیست . با این همه این اتفاق ( ورود عشق دوم ) ممکن است هر لحظه از نو رخ دهد .
عشق اول دارای جاذبه جنسی است که تکراری خوشگوار دارد . همراهی با طرفی که همرأی و همساز و همدم و همدل و همراه و همکوش و همفکر وهمکیش و همسان و همتا و همبود و همشد وهمخواه شماست . این عشق داوم دارد . عشق دوم اغلب بی دوام است . صاعقه وار می آید و صاعقه وار می رود. همه ما منتظر عشق دوم هستیم ؛ از این روست که عشق اول را که واقعی تر و ممکن تر و محتمل تر است از دست می دهیم ! بیداری ما ضامن ادراک ورود عشق اول و خردگر است . 
این بیداری را پاس بداریم . عشق اول همیشه در نزدیکی ما لنگر انداخته است . همیشه منتظر ماست . ورودش را در هر لحظه خوش آمد بگوییم .
                                                               منبع :
دکتر پیمان آزاد www.peymanazad2000@yahoo.com

دسترسی به مطالب علمی  در سایت

 

تفاوت عشق و هوس{ در ارتباط دختر و پسر یا در ازدواج}

1 – عشق معطوف به غیر از خود است. در حالیکه محور هوس خود فرد و لذت اوست. جملات زیر را مقایسه کنید:
- ( من) دوستت دارم

- ( من) برات می میرم  
                                                                               
- (برای من) هیچکس مثل تو نمیشه
- ( من ) همیشه به فکر توام
-( من) را فراموش نکن
- ( من ) از تو رنجیدم
در حالیکه در عشق، توجه به حالتها و لذتهای خود نیست. و خواست و شرایط معشوق جایگزین خودخواهی فرد می شود.
جمله معشوق است و عاشق پرده ای
زنده معشوق است و عاشق مرده ای
 
2 – هوس پاسخ به یک نیاز جسمانی و روانی است، مثل نیاز به آب، نیاز به اکسیژن ، نیاز به غذا. ولی عشق فراتر از یک چنین نیازی هست. عشق فراهم آورنده رشد و خودشکوفایی فرد است. لذا فردعاشق خود را خوار نمی کند، کوچک نمی کند. عشق عزت و احترام دارد و این احترام از روی بی نیازی و بزرگی عشق حاصل می شود. شاید در فیلم ها دیده و شنیده باشید که فردی می گوید« من عشق را گدایی نمی کنم».
هر چه جز عشقست، شد ماکولِ[1] عشق
دو جهان یک دانه پیش نَولِ[2] عشق
دانه یی مر مرغ را هرگز خورَد؟
کاهدان مر اسب را هرگز چَرَد[3]؟
 
3 – عشق محدود کننده و زندانی کننده معشوق نیست. عشق آزاد کننده است. اگر فردی را مجبور کنیم که همه علائق ، سلیقه ها و تفکراتش را فقط متوجه ما کند و فقط به ما بیندیشد، او را محدود به خودمان کرده ایم، نه اینکه عاشق خودکرده باشیم. در واقع این عشق نیست، این یک هوس است و ما را وابسته به شخص دیگری نموده است.
آنکه او بسته غم و خنده بود
او بدین دو عاریت زنده بود
باغ سبز عشق، کو بی منتهاست  
جز غم و شادی درو بس میوه هاست
عاشقی زین هر دو حالت، برترست 
بی بهار و بی خزان ، سبز و ترست
در نگنجد عشق در گفت و شنید
عشق، دریایی ست قعرش ناپدید.
 
4 – عشق با بدبینی و سوء ظن همراه نیست. عشق یک اعتماد است. یک اطمینان است و پس از شناخت رفتار، گفتار و احساسات معشوق، و به جهت یک آگاهی عمیق به وجود می آید. لذا ابتدا اعتماد به وجود می آید و بعد عشق منعقد می شود.
بعضی ها می پرسند «باید اول عاشق شد بعد ازدواج کرد یا اول ازدواج کرد بعد عاشق شد؟!»
در جواب باید گفت: اگر بعد از ازدواج بخواهی عاشق بشوی که کار از کار گذشته است و آن فرد هر خصوصیت یا رفتار و یا افکار و احساسی که داشته باشد، باید تحمل کنید، نام این عشق نیست.
از طرف دیگر بدون بررسی ، شناخت ، تحقیق و ارتباط رسمی چگونه می توان عاشق فردی شد تا در پی آن ازدواج کرد؟ ( یعنی روش عاشق شدن قبل از ازدواج چگونه است)
خلاصه اینکه، طی یک فرایند رسمی که خانواده ها در جریان هستند، و ارتباطات شما آشکار و شفاف هست. با مشورت و بررسی شما و خانواده هایتان از فرد مقابل آگاهی به دست می آورید، تناسب رفتارها، نقاط ضعف ، احساسات و افکار یکدیگر را می سنجید و سایر معیارهای مطلوب را دقیقا ارزیابی می کنید. بدیهی است که اگر این موارد مثبت باشد خواه ناخواه شما عاشق فرد می شوید( نه هوس پیدا کنید).
اما هوس اینست که معمولا به صرف مجاورت ایجاد می شود. همکلاسی، هم محله ای، همکار، فامیل و ...، می بینید، خنده ها و عشوه هایش را حس می کنید، شیطنتها ، بازیگوشی ها، و کلاس گذاشتن هایش را نظاره می کنید، به دلتون می افتد که عاشقش هستید و با خیالات مستمر از او غولی می سازید که فقط بعد از ازدواج شکسته می شود و واقعیت آن روشن می شود. معمولا چنین دو نفری به جای شناخت یکدیگر، انرژی خود را صرف احساسات یکدیگر می کنند، دل میدهند و قلوه می گیرند، هر روز به تعداد زیادی برای یکدیگر می میرند، یا حداقل غش می کنند  و تعارفات کلاس بالا نصیب هم می کنند، از وجود یکدیگر ممنون می شوند، از هم زیاد تشکر می کنند، با مطالعاتی که در مورد مخ زنی دختر یا پسر در اینترنت یا ....آموخته اند سعی می کنند طرف مقابل را شیفته خود سازند ( به هر قیمتی)به هم زیاد کادو می دهند، متون ادبی جالب ، آهنگهای احساس نواز، و مبالغه های غیر عقلانی به یکدیگر پیشکش می کنند، کم کم نقش پدر، مادر، دوستان، همکاران و ... را حذف کرده و همه را یک جا به محبوب خود پیشکش می کنند، و وقت خود را یا با او پر می کنند یا با خیالات او سر می کنند و در خیالات خود او را تک ستاره ای می دانند که آسمان قلب آنها را نورانی می کند، بدون او زندگی معنی و مفهوم و شور خود را از دست می دهد. او یک انسان نیست، یک فرشته است، او هیچ عیبی ندارد، و فقط و فقط مهر و عشق و صفا و نقاط مثبت است. تصور از دست دادن او ، کابوسی وحشتناک هست. مفعول شعرهای تمام ترانه های شاد و غمناک به نوعی به محبوب آنها بر می گردد، واینگونه این احساسات غیر قابل کنترل می شود ، در حالیکه عشق همانطور که گفته شد، فرایند مشخصی از آگاهی می باشد. منظور این نیست که از احساس تهی باشد، نه ، اما احساس یکی از پارامتر های مهم در کنار پارامترهای آگاهی هست که نمی تواند جای خالی دیگر خصیصه ها را پر کند.
احساس انفجار آمیز در رابطه ها منجر به تحریف واقعیت ها شده و آنقدر آب را گل آلود می کند که خود فرد به هیچ وجه قادر به شناخت صحیح طرف مقابل خود نیست. و پس از فروکش کردن احساست، پس از ازدواج ، تفاوت میان خیالات خود و واقعیت ها را درک می کنند.
 
5 – عاشق، خود را ملزم می داند که حریم عشق و معشوق را رعایت کند و هنجارها را به نفع لذت خود نمی شکند. عاشق در پی کام گرفتن از معشوق، پیش از آنکه این حریم کامل و رسمی شود، نیست. باید کانون خانواده شکل گیرد و انعقاد پیمان زناشویی انجام پذیرد و طرفین مسئولیت زندگی و تعهد کامل را نسبت به هم بپذیرند. هر گونه خلوت، لمس و ارتباطی که جنبه لذت جویی داشته باشد (قبل از تعهد کامل زناشویی و در چارچوب قانون)، صرفا آسیب پذیری عشق را به همراه دارد و این آزمایش کردن عشق نیست، بلکه سیراب کردن هوس و عطش شهوانی است.
عشق هایی کز پیِ رنگی بُوَد
عشق نَبوَد ، عاقبت ننگی بود       
 
6 –  چنین مواردی از نشانه های هوس هستند: زودرنجی، قهر و آشتی ، دل خوری، نگرانی، تردید ، عجله در به نتیجه رسیدن، امروز و فردا کردن، زبان بازی کردن، با چند نفر ارتباط صمیمی وعمیق عاطفی گرفتن، رویاپردازی در مورد فرد، چشم پوشی از نقاط ضعف آن شخص و ... ، همه از نشانه های هوس است، در حالیکه عشق ، قامتی رعناتر، بزرگتر ، قوی تر و منحصر به فرد دارد و از همه مهمتر آرامش بخش است و نگرانی از درست رفتن، ندارد. عشق هایی که نگرانی آفرین، اضطراب آور و دمدمی مزاج و به ظواهر فرد بستگی دارد، همان هوسها هستند که « محور من» در آنها قوی است . یعنی فرد همه چیز را برای خودش می خواهد ، نه معشوق
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و جمله عیبی پاک شد
شاد باش ای عشقِ خوش سودای ما
ای طبیبِ جمله علت هایِ ما
ای دوایِ نخوت و ناموسِ ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
جسمِ خاک از عشق ، بر افلاک شد
کوه، در رقص آمد و چالاک شد
 
7 – عشق پیش نیاز لازم دارد.
یعنی فرد باید رشد کند و از مراحلی بگذرد تا نوبت به عاشق شدن برسد. کسی که هنور با والدینش درگیر است، سازگاری با همکاران ندارد، رابطه صمیمانه ای با دوستانش ندارد. افسرده و مضطراب است، تصمیم های مهمی در زندگی نگرفته یا به اجرا در نیاورده است، از این شاخه به آن شاخه می پرد، هدف زندگی خود را شفاف ترسیم نکرده است. و حتی در انتخاب هنجارها به انتخاب ثابتی برای وضع ظاهری ، پوشش و نحوه رفتارش نرسیده است و مردد بوده و روز به روز شکل به شکل می شود و هویت خود را نیافته است، مانند کودک پیش دبستانی است که برای اردو به دانشگاه رفته باشد، او هرگز نمی تواند در نقش دانشجو باشد. حتی اگر بر روی صندلی های دانشگاه بنشیند. لذا عشق پس از بلوغ عاطفی ، بلوغ اجتماعی، بلوغ فکری، بلوغ روانی و ...، پیدا می شود، در غیر این صورت فقط هوس خامی بیش نیست.
 
8 – عشق باید یک وحدت و یکپارچگی بین شما ، افراد و همه هستی ایجاد کند. اگر رابطه دختر و پسری، با پنهان کاری، تعارض ، درگیری با دیگران، احساس گناه، اضطراب، تردید، و قطع روابط اجتماعی با دیگران، مشکل در شغل ، تحصیل ، روابط خانوادگی و ...، همراه هست باید مطمئن شد که هوس، خود را به جای عشق به آنها معرفی کرده است. و چنین شروعی برای رابطه، پایان هایی به مراتب دردناکتر و فجیع تر به همراه دارد.

دسترسی به مطالب علمی  در سایت

واقعیاتی مهم درباره ازدواج که نمی دانستید!

در جهان امروز، آموزش کلید رشد و توسعة کشورها به شمار می‌آید.

http://maktoobshop.com/

واقعیاتی مهم درباره ازدواج که نمی دانستید!


1 - شما نمی توانید فردی را مجبور کنید تا شما را دوست داشته باشد یا این دوست داشتن همیشه به یک شدت و یک کیفیت باشد.

2 - اگر فکر می کنید با ازدواج خوشبخت می شوید، اشتباه کرده اید. نه این که بدبخت شوید اما هیچ کس هم توانایی خوشبخت ساختن صد در صد شما را ندارد. نه شما آدم کاملی هستید نه طرف مقابلتان و نه یک رابطهمی تواند 100درصد کامل باشد. بنابراین خوشبختی خیلی نسبی تر از این حرف ها خواهد بود.

3 - هر چه می خواهید تلاش کنید، شما هیچ گاه قادر نخواهید بود شریک خود را تغییر دهید، هر چند اگر شما خود را تغییر دهید، ممکن است شریک شما نیز تغییر کند.

4 - اشخاص با اشخاص ازدواج نمی کنند، بلکه آنها با توهمات و خیال پردازی های خودشان ازدواج می کنند. یعنی با ذهنیتی که از طرف مقابل به دست آورده اند نه واقعیت های درونی فرد مقابل. تا قبل از زندگی زیر یک سقف و حتی سال ها بعد از آن همیشه بخش هایی از شخصیت فرد مقابل برای شما ناشناخته خواهد بود. یک ازدواج حقیقی درست از نقطه ای آغاز می شود که توهمات پایان می یابند. چالش یک ازدواج آن است که کشف کنیم با چه کسی ازدواج کرده ایم.

5 - عشق تنها یکی از عللی است که ما شریک خود را بر می گزینیم نه همه آن. زندگی بدون عشق دوام پیدا نمی کند اما باعشق تنها هم دوام نخواهد داشت. در کنار آن شباهت شخصیتی، کفویت، تناسب های اجتماعی و اخلاقی و خانوادگی و البته سازش و همدلی و بلوغ فکری نیاز است.

6 - به احتمال زیاد، خصلت ها و صفات موجود در شریکتان که دیوانه وار خشم شما را برمی انگیزند، همان صفاتی هستند که در ابتدا شما را مجذوب شریکتان کرده بوده اند. عاشق کاری بودن او شده اید؟ خب این کاری بودن یک جا باعث می شود شما را نادیده بگیرد و به کارش اولویت دهد. عاشق آرامش و ملایمتش شده اید؟ پس منتظر باشید یک روز از این که زیادی کند و اسلوموشن است خسته شوید. عاشق منطق و استدلال هایش شده اید؟ پس منتظر باشید یک روز با همین منطق و استدلال فیتیله پیچتان کند و خسته شوید از این که گاهی جز زبان دو دو تا چهارتا با زبان دیگری حرف نمی زند. مولفه های بارز هر شخصیت، می توانند گاهی بسیار شدید، مطلق و خسته کننده باشند.

7 - این غیر ممکن است که شما بدون تجربه کردن دوران درد و تنهایی یک رابطه را پشت سر بگذارید. پایان هر رابطه ای، به معنی پایان یک فصل از زندگی شماست. فصلی که در آن خوشی داشته اید، خاطره داشته اید، احتمالا زخم خورده اید و همه این ها بعد از جدایی به شما هجوم می آورند و ازارتان می دهند. پذیرفتن این که تاثیر این فشارها تا مدتی است و بعد، با گذر زمان و تغییر سبک زندگی شما کمرنگ تر می شوند، به سریعتر طی کردن این دوره کمک خواهد کرد.

8 - بزرگترین هدیه ای که می توانید به فرزندانتان اعطا کنید یک ازدواج محبت آمیز است. عشق، سازش و احترام سه شرط اصلی داشتن یک خانواده گرم و با محبت است.

9 - موفقیت زمانی در یک ازدواج حاصل می شود که هر کدام از ما به این واقعیت پی ببریم که نیازهای شریکمان حداقل به اهمیت نیازهای خودمان است. شما ازدواج نمی کنید تا بی مسئولیت باشید. ازدواج می کنید چون فکر می کنید آنقدر بالغ شده اید که بتوانید همزمان نیازهای خود و یک فرد دیگر را برطرف کنید. اگر قرار باشد در یک رابطه فقط نیازهای یک نفر برآورده شود یا یکی بر دیگری مقدم دانسته شود، این زندگی خیلی زود به شکستمی انجامد.

10 - ازدواج بهترین فرصت برای رشد و بالندگی، غلبه بر حس خودخواهی و آموزش عشق ورزی است. اگر قرار است بعد از ازدواج همچنان شما یکه تاز باشید، اگر قرار است شما زندگی خودتان را داشته باشید و او را به حریم فردی تان راه ندهید، اگر قرار است بعد از ازدواج پیشرفت شما متوقف شود و دیگر حرکت رو به جلویی نداشته باشید، یا اگر قرار است بعد از ازدواج همچنان حرف حرف شما باشد و هیچ وقت به خاطر منافع فرد مقابل یا منافع مشترک زندگی تان کنار نیایید، آن وقت ازدواج شما صرفا قدمی برای تخریب آینده خود و همسرتان بوده است.


مطالب پیشنهادی

ظروف یک ‌بار مصرف ومشکلات آن بر سلامت
اثرات امواج تلفن همراه بر سلامت افراد
کنترل آلاینده ها از طریق فن اوری نانو تکنولوژی

آسیب ها و روش های درست عشق ورزی را بیاموزیم


وبلاگ زیر جهت دریافت مقالات علمی و افزایش اگاهی شما عزیزان ایجاد شده است


http://maktoobshop.com


1- عشق بی قید و شرط در چه زوجهایی امکان پذیر است؟


مشاهدات بالینی نشان می دهد همسرانی که مبنای خاصی را برای ازدواج در نظر گرفته و پس از ازدواج پیوسته حضور آن مبانی را در همسرشان مشاهده می کنند به سوی عشق بی قید و شرط حرکت می کنند. عشق مقید و محدود به رفتار طرف مقابل عشقی سرد و آسیب پذیر است. کسانی که در رابطه با همسرشان رابطه عاطفی با او را معنی بخش در زندگی خویش می دانند به ندرت گرفتار قید و شرط برای مهرورزی به همسرشان می شوند. توضیح آن که وقتی من وجود همسرم را در کنار خود پاسخ به نیازهای عاطفی، جسمی، اجتماعی و معنوی خویش می بینم ، خود را با عشق ورزی و احترام همسرم مواجه می بینم ، باید تلاش کنم متقابلا سهم عشق او را نیز بپردازم.


عامل دیگر اعتماد است، اگر چه اعتماد میان همسران وابسته به مبانی اولیه ازدواجشان نیز هست، تلاش برای افزایش اعتماد میان متقابل راهی برای آزاد کردن عشق و رها کردن احساس از قیدهای ظاهرا منطقی است که درحقیقت بر خطاهای شناختی و افکار غیر منطقی استوار شده است. هنگامی که از نظر روحانی، یا اخلاقی ، مذهبی و یا شخصیتی به همسرتان اعتماد می کنید جایی برای ذخیره کردن عشق و خرج آن برای روز مبادا وجود ندارد. میان همسران روز مبادا معنایی ندارد. هر روز، روزی است که باید بدان پرداخت و عشق را در آن متبلور ساخت. همسران بازنده همسرانی هستند که نهایت رابطه عاشقانه شان را برای روزی گذاشته اند که اعتماد صد در صد به همسرشان پیدا کنند، روزی که یقین کنند همسرشان از عشق ورزی و تعریف و تمجیدشان پر رو نمی شود! این افراد بازندگان عشق هستند، به هر حال عشق رابطه ای دو طرفه است، تا عشق نورزید عشقی دریافت نخواهید کرد. وقتی چنان بیاندیشید و چنان رفتار کنید که عشق اول و آخرتان همسرتان است، مسلما همسر شما هم چنین خواهد اندیشید و چنین رفتار خواهد کرد. به هر حال حساب کشی از همسرتان و توقع از او برای فراهم کردن امکاناتی / یا خدماتی که وظیفه قانونی، یا شرعی یا عرف اجتماعی نیست نشانه تقید عشق شماست . عشق بی قید شرط بر پایه مبانی عقلی، قانونی و شرعی چیده می شود.


زنانی که فشار توقع شوهر از انجام وظایفی بی مبنایی در قبال خانواده شوهر، یا مسائل اقتصادی یا کار در خانه را تجربه می کنند کمتر از زنانی که به تشخیص خود و بدون احساس فشار و اجبار از ناحیه همسرشان به موارد مورد اشاره می پردازند با همسرشان مهربانانه تر رفتار می کنند. مردانی هم که در قبال  ارائه خدمات اضافه تر از وظیفه قانونی یا شرعی یا عرف مورد اتفاق اجتماعی تقدیر نمی شوند و یا فشار مضاعفی از سوی همسرشان برای تامین مسائل فراتر از وظیفه شان  احساس می کنند، بیشتر از ابراز عشق و همراهی عاطفی با همسرشان طفره می روند.


فرا رفتن از حد و زیاده خواهی از یکدیگر نشان از مشکلات عشق ورزی همسران دارد.


به این سوالات به زودی در پستی مفصل پاسخ خواهم داد.


 2- مدیریت رابطه عاشقانه همسران با یکدیگر به چه معنی است؟ 


در این باره مطالعه این صفحه از این نشانی را توصیه می کنم تا بعد خودم هم مطالبی را در پاسخ به این سوال پست کنم: http://www.askdin.com/thread17595.html


3- ازدواج شاد و سالم به چه مولفه هایی احتیاج دارد؟


1- سلامت روانی زوجین : تردیدی نیست که بسیاری از خانواده ها اندوه عاطفی و دلسردی، تلخی روابط و پیوند نامتعادلی را در فضای زندگی مشترکشان تجربه می کنند که عاملی آن بیماری روانشناختی یکی یا هردوی زوجین است.


2- احترام متقابل


3- خوش خلقی زوجین نسبت به یکدیگر


4- بنیاد اعتقادی مشترک و سالم یا دست کم احترام به ارزشها و اصول اعتقادی یکدیگر


5- تعادل توقعات زوجین از یکدیگر


6- بخشش و  گذشت از خطاهای یکدیگر ـ در صورتی که خطاها به خیانت و عدم وفاداری خلاصه نشود. در صورتی که طرف مقابل در مظان اتهام اخلاقی و خیانت باشد پیوسته در معرض کنترل و پی جویی همسرش قرار خواهد گرفت و در موارد بسیاری کار به جدایی خواهد کشید.


7- عدم پرخاشگری زوجین نسبت به یکدیگر. گمان نکنید که خطاب این نکته به سوی مردان است، زبان تند و تیز و بدگویی و توهین به ارزشها، خانواده پدری، دوستان، فرهنگ و آداب و سنن طرف مقابل نیز از مصادیق آزار کلامی و پرخاشگری است. که هم برخی خانم ها و هم برخی آقایان گرفتاری این ویژگی زننده و ناگوار و بیمار گونه هستند.


4- چه مسائلی همسران را برای هم جذابتر می کند؟


1- اخلاق . خوش خلقی گستره وسیعی از و‌یژگی های اخلاقی است که انسان را برای دیگران جذاب تر و زندگی را برای خود انسان ساده تر می کند. خوش خلقی آراسته بودن به مهارت های ارتباطی مثبتی است که اعتماد و محبت دیگران را به سوی انسان جلب می کند. برای خوش خلقی تحمل بالا، کوچک دیدن منفی های طرف مقابل، گذشت کردن از خطاهای دیگران، تمرکز بر اصول انسانی شخصی به جای ایراد گرفتن ازدیگران در مسائل متعدد را باید در خود پرورش داد. خوش اخلاقی مستلزم مدارا با دیگران است. این هنر نیست که مادرتان از شما تعریف کند و لی به لالای شما بگذارد. هنر این است که تمجید دیگران را در موقعیت هایی که تحملش برایتان دشوار بوده بر بیانگیزید. مسلما اگر هدفتان مورد تمجید واقع شدن باشد هرگز به این مولفه دست نخواهید یافت، چرا که در خوش خلقی صداقت و خلوص نیت مهم است. وقتی می تواند مدارا و سازگاری با دیگران را در خود افزایش دهید که تلاشتان پرورش بزرگی های انسانی و دوری از خود آزاری و زودرنجی باشد.


آدم های بد اخلاق اول از همه به خودشان آزار می رسانند ، همیشه از دیگران متوقع هستند، از کوچک ترین کاری که برای دیگران می کنند توقع نیکی متقابل دارند. معمولا خوبی های خودشان را مدام در ذهنشان مرور می کنند و اشکالات دیگران را در ذهنشان نشخوار می کنند. علت تلخ کامیشان شاید گاهی همین باشد. آن قدر که به ظلمهایی که به آن ها شده، و کوتاهی هایی که در حقشان شده فکر می کنند احساس کهتری و ضعف نفس، کمبود اعتماد به نفس و شکنندگی در روابط متقابل دارند. دیگران گاهی به زبان و گاهی به زبان ایماء و اشاره و ارسال نشانه تلاش می کنند که این طلبکاری را به آن ها یادآوری کنند. نوعا بد اخلاقها بیشتر به مشکلات فشار خون و بیماری های قلبی مبتلا می شوند. ضعف عمومی و خستگی و بی حالی و در هنگام فشار عصبی فریاد و خشم های برون ریزی شده در این افراد مشاهده می شود.


برای خوش اخلاقی رابطه زناشویی بهترین فضاست. عشق همسر می تواند پاداش بخش ترین نتیجه خوش خلقی باشد. با خودتان قرار بگذارید ، دوستان از همسرتان بپرسید که چه خصوصیتی در شما بیشتر او را آزار می دهد. از او بخواهید هر گاه احتمال می داد چنان با او رفتار کنید و شما چنان رفتار نکردید ( مثبت برخورد کردید) به شما بازخورد بدهد. نشان بدهد که متوجه پیشرفت شما شده است. برای خوش اخلاق شدن از روانشناسان و مشاورانی کمک بگیرید که روش شناختی رفتاری را در درمانهایشان به کار می برند. خطاهای شناختی که ما می کنیم به شدت نقش زمینه ای و عاملی را برای رفتارها و احساسهایی که بداخلاقانه تلقی میشوند بازی می کنند.


گاهی تکیه کلام و عادتی کلامی یا زبان بدنتان دیگران را علیه شما تحریک می کند و یا می رنجاند. در این باره از همسرتان ، دوست نزدیک یا خواهر و برادرتان بپرسید. برخی عادات ناپسند ما موجبات تحریک منفی رفتار دیگران را فراهم می کند و نهایتا موجب تلخی روابط ما می شود. شاید اساسا آدم بد اخلاقی نباشید اما این عادت های ناپسندی که خود بدان آگاهی ندارید دیگران را از شما دلزده می کند. شوخی های لفظی، متلکها، جوک ها، پاسخ های حاضرجوابانه عادت شده اگر مثبت نباشند دیگران را از شما دور می کنند. در حالی که هر چه می گردید خود را مظلوم و دیگران را شرور می یابید غافل از آن که ماشه شرارت دیگران را همان متلکها و شوخی های نسنجیده و حاضر جوابی های ناگوار کشیده اند.


2- سلامت روابط جنسی : ازدواج به دلیل رابطه جنسی صورت نمی گیرد اما رابطه جنسی ایمن و معنی بخش در ازدواج تحقق می یابد و همین رابطه جنسی سالم است که ازدواج را پایدار تر می کند. چه بسیار همسرانی که با شکایت از مسائل ارتباطی ، دخالت اطرافیان در زندگی، و نارضایتی های گنگ زناشویی به کلینیک ما مراجعه می کنند و نهایتا مشکل را در روابط جنسی نامتعادلشان می توان پیدا کرد. گویا که رابطه جنسی نا متعادل یا ناخوشایند در ذهن یا عمل یکی یا هر دوی همسران به شکل شکایت های دیگر بروز می کند. به نظر می رسد دختران و پسران جوان ما نیاموخته اند که همان گونه که خود را برای آرایش شب عروسی، سیاست های کنترل اطرافیان ، آشپزی و کدبانوگری، امور فنی و رسیدگی به سر و وضع خانه و وسائل رفاهی آماده می کنند، خود را برای ابراز احساسات دوستانه و عاشقانه در چارچوب سلامت خانواده نیز آماده کنند. مردانی که با سردی و بد اخلاقی همسر یا حتی عدم آمادگی روحی او در رابطه جنسی مواجه می شوند باید بیاموزند چگونه همسرشان را همراه کنند و فضا را برای ارضاء جنسی متقابل فراهم کنند. نه این که به خودارضایی، روابط خارج از خانواده، یا سرکوب میل جنسی بپردازند. این مردان مشکل را دو چندان می کنند. زنانی هم که شوهرشان را با فانتزی های جنسی شان همراه نمی بینند باید بیاموزند چگونه با نرمی و دلبری همسر خود را آماده کنند نه این که با تحقیر و ترش رویی یا سرخوردگی و سرکوب خود با این پدیده مواجه شوند. هر جا دیدید که دیگران در زندگی تان نقش تعیین کننده در دلزدگی ، دل شکستگی، و دلخوری فراهم کرده اند و احساس می کنید که باید این نقش آنان را همسرتان جبران کند مروری بر روابط جنسی تان بکنید. راحت تر بگویم اگر رابطه جنسی شما با همسرتان سالم و خشنود کننده باشد مسلما حرف مادرشوهر و خواهر شوهر و پدرزن و قبیله زن منجر به بگو مگوی خانوادگی در شما و قهر و دلخوری نباید بشود. ببینید این ناامیدی از برخورد خانواده همسرتان ناشی از ارضاء نصفه نیمه میل جنسی تان در هفته قبل نیست؟ انگار حرف آنها را بدتر و خود را در مقابل اظهار نظر های آنان بی سلاح تر و شکننده تر می بینید وقتی که شبهای گذشته قهرمان خلوت همسرتان نبوده اید. گویی سخنان ناخوشایند آنان را تاییدی بر ضعف و ناتوانی تان در مردانگی یا دلربایی از همسرتان می بینید و بیشتر دلگیر میشوید. در حقیقت اگر همسرتان شما را ستاره خلوت و عشق خود بداند و آن را ابراز کند آن قدر شما با اطمینان خاطر با دیگران در مسائل روزمره برخورد می کنید که توان مضاعفی در تحمل نظر مخالف خانواده همسر یا حتی دوستانتان پیدا می کنید. همسرتان را تشویق کنید ، او را در عشق ورزی تایید کنید، به او بگویید چه رفتارهایی از او برایتان مطلوب است. او در کشاکش دهر مراقب احساسات شما خواهد بود. گویا رابطه جنسی سالم در خانواده سرمایه ای برای سلامت بقیه جنبه های خانواده و تقویت آن فراهم می کند.


3- اعتقادات و باورداشت ها: جهان بینی سالم و متعادل همسران از عوامل ایجاد جذابیت متقابل برای آنان است. زن و شوهری که به دلیل اعتقادات و اصول اخلاقی یا باورداشت هایشان حقوق یکدیگر را مراعات می کنند و ملاحظه احوال هم را دارند فضای امنی برای زندگی یکدیگر فراهم می کنند. امنیت خاطری که همسران برای هم ایجاد می کنند موجب رشد و تقویت روابط دوستانه شان نیز خواهد شد. از سوی دیگر به عنوان انسانهای صاحب فکر شنیدن گپ و گفت های متفکرانه زن و شوهر بارقه ی محبت نیز بین آنها ایجاد می کند. با هم وقت بگذارید و مثل روزهای خواستگاری درباره دیدگاه های مختلف انسانی و جهان بینی هایتان فکر کنید و با هم گفتگو کنید. هم بشنوید و هم سخن بگویید. از یکه تازی و تلاش برای متکلم وحده بودن بپرهیزید و سعی کنید بشنوید. در این گونه گفتگوها سعی نکنید که حرفتان را به کرسی بنشانید وقتی محدود در نظر بگیرید و در آن فرصت بشنوید و بگویید. در همان لحظه نقد نکنید و مخالفتتان را ابراز نکنید اگر به دیدگاه متفاوتی رسیدید بگویید که روی دیدگاه طرف مقابلتان فکر خواهید کرد و حتما هم این کار را بکنید.


 

مطالب پیشنهادی

 

مشکلات موجود در سیستم واردات وصادرات

رسانه ها در الگوی مصرف جامعه چه نقشی دارند؟

عوامل مؤثر بر قاچاق کالا