وبلاگ زیر جهت دریافت مقالات علمی و افزایش اگاهی شما عزیزان ایجاد شده است
اصطلاح خشونت خانوادگی در خصوص تمامی بدرفتاریهای خانوادگی اعم از بدرفتاری با همسر، خشونت نسبت به همسر و اطفال و همچنین اِعمال فشار اقتصادی بالای همسر وفرزندان بکار میرود.
خشونت خانگی یکی از واقعیتهای آزاردهنده و غیرقابلانکار در دنیای امروزی است و یکی ازمروجترین شکل خشونت در سطح جوامع انسانی پنداشته میشود. محیط خانه که باید پناهگاهی باشد تا افراد خانواده در آن بیاسایند و خستگیها و رنجهای ناشی از دشواریهای محیط بیرون خانه را به فراموشی بسپارند، متاسفانه برای بسیاری از مردم، به مکانی پر از خشم، خشونت، و انتقامجویی تبدیل میشود. اگر چه خشونتهای خانگی مخصوص جامعه یا طبقهی خاصی نیست و همه کشورهای دنیا و طبقات اجتماعی مختلف به آن دست به گریبان استند و تغییرات و تحولات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هر روزه به میزان این خشونت افزوده است، اما این پدیده در کشور ما در مقایسه با سایر کشورها متاسفانه بیشتر رخ میدهد و عوامل خاص خود را دارد. این واقعیت تلخ متاسفانه وجود دارد.
خانواده در افغانستان دارای ویژگیهای خاص خود است، وهمین ویژگیهاست که خشونت خانگی افغانی را از سایر خشونتهای خانگی متمایز میسازد. به این معنا که رابطه میان مرد و زن و اطفال خانواده رابطهای سربستهی تلقی میشود که دیگران اجازهی دخالت در آن را ندارند. لذا در واقعات خشونت خانگی، دیگران )اقارب و وابستگان، مراجع قانونی) صرف به نصیحت یا سرزنش اکتفا میکنند وموضوع را جدی نمیگیرند.
دیگر این که خشونت خانوادگی در افغانستان رفتاری مجاز تلقی میشود؛ این بخاطری است که نهی و منع اجتماعی خاصی در مورد رفتار خشن اعضای خانواده نسبت به یکدیگر وجود ندارد .
همچنان یک تعداد از مردان با تکیه بر سنن افغانی با زنان مانند اسباب و اثاثیه شخصی خود رفتار میکنند و بدون نگرانی از مجازات، آنها را مورد آزار و اذیت قرار میدهند.
و بالاخره تعدادی از مردان با توسل به خشونت میخواهند برتری خود را بر زنان ابراز کنند و این با این رفتار نوعی فخر فروشی بکنند!
اسماعیل درمان: کدام عوامل زمینهساز در خشونت خانگی افغانی نقش دارند؟
هامش درویش: عوامل فرهنگی و اجتماعی، عوامل اقتصادی، عوامل قانونی و حقوقی، و عوامل طبی عمدهترین عوامل زمینهساز برای خشونت خانگی بوده میتوانند و اگر اجازه دهید در بارهی این عوامل با تفصیل بیشتر صحبت میکنم.
عوامل فرهنگی و اجتماعی
عوامل فرهنگی و اجتماعیِ که بیشتر میتوانند زمینهساز خشونت خانگی باشد شامل ناآگاهی زن و مرد از نقشهای واقعی خود در خانواده و جامعه، حاکم نبودن منطق در خانواده، اهمیت ندادن زن و شوهر به خواستهها و نیازهای یکدیگر، گذشت کم و احترام نگذاشتن به یکدیگر، عدم توانایی مرد در برخورد با ناملایمتیها، عوامل فردی و شخصی مانند خودخواهی، زیادهطلبی، تربیت خانوادگی و مشاهدهی رفتار خشونتآمیز در خانوادهی پدری، تأثیرپذیری از رفقا و دوستانی که اهل خشونت هستند، بالا بودن سطح خشونت در سطح جامعه، ازدواج در سنین پایین، ازدواجهای بدون شناخت کامل از یکدیگر و نبود نقاط مشترک بین زن ومرد و عدم سازگاری ایشان است.
همچنان اعتیاد به موادمخدر، بدگمانیها، پشتیبانی از اشتباهات اولاد از عوامل فرهنگی اجتماعی مهم زمینه ساز خشونت خانگی اند. فقدان آگاهی از عوامل اصلی زمینهساز خشونت خانگی خود یکی از اسباب زمینهساز خشونت در جامعهی افغان به شمار میرود.
عوامل اقتصادی
مشکلات اقتصادی نیز میتوانند سبب کاهش تحملپذیری وحوصلهمندی مردان شوند و این امر میتواند زمینهساز خشونت شود. فقر، ضعف اقتصادی و بیکاری در جامعه از جملهی عوامل مهم و زمینهساز خشونت خانگی بشمار میروند. بیکاری مرد، پایین بودن سویهی درآمد خانواده، وابستگی مالی زنان به همسر، و تفاوت سطح اقتصادی خانوادههای زن و مرد، از عوامل اقتصادی زمینهساز خشونت خانگی علیه زنان به شمار میروند.
عوامل قانونی و حقوقی
برداشت نادرست از قوانین شرعی، ضعف قانون و عدم حمایت قانونی، و اجتماعی از زنان و بیپناهی آنان، زنان را بیشتر در معرض خشونت قرار میدهد. فقدان قوانین شفاف و وجود خلاهای قانونی به ویژه ضعف در اجرای قانون از عوامل زمینهساز خشونت خانگی به شمار میروند.
ازدواجهای تحمیلی و اجباری، ازدواجهای قبل از سن بلوغ، مشکلات مالی ، تعدد زوجات، معلولیتهای جسمی و روانی زوجین نیز از جملهی علل زمینهساز خشونت خانگی در افغانستان استند.
عوامل طبی
بیتوجهی مرد به مشکلات جسمی و روانی اعضای خانواده و نبود فرهنگ مراجعه به داکتر طب روانی و رواندرمانگر، همچنان عدم مراقبت و بهداشت دوران بارداری مادران میتوانند مهمترین عوامل طبی مساعدکنندهی خشونت خانگی علیه زنان شده باشند. به همین قسم امراض ارثی، بیماریهای روانی و سوءمصرف مواد نشئهآور عوامل دیگر طبی برای خشونت خانگی اند.
باید متوجه بود که وجود خشونت در خانواده اضطراب و ناامنی را گسترش میدهد که پیامد آن بیماریهای روانتنی، گسترش پدیدهی قتلهای خانوادگی، همسرکشی و کودکآزاری است.
اسماعیل درمان: از کودکآزاری یاد نمودید، راستی هم کودکان معمولا قربانیان خشونتهای خانوادگی استند. همچنانتعارضهای خانوادگی میتوانند فضا را برای پرخاشگری کودکان فراهم کنند. میخواهم نظر شما را در این مورد بدانم.
هامش درویش: خانواده کوچکترین واحد اجتماعی اما مهمترین واحد تاثیربخش تربیتی میباشد. نیازافراد خانواده به آرامش ایجاب مینماید تا در خانواده رابطهی پر از محبت که احساس امنیت و رضایت را برای اعضای خانواده بدهد، شکل گیرد.
تعارضهای خانوادگی، نبود صمیمیت بین پدر و مادر، زد و خورد بین اعضای خانواده و جدایی والدین میتوانند فضا را برای پرخاشگری کودکان فراهم کنند. وجود پدران و مادرانی که دچار بیماریهای روانی بوده یا به مصرف مواد مخدر یا الکل مبتلا هستند و یا مشکلات شخصیتی دارند نیز میتواند رفتار پرخاشگرانه را در کودکان افزایش دهد.
کودک بیشترین آموزش خود را از طریق مشاهدهی رفتار دیگران بدست میآورد و به این شکل الگوبرداری میکند. طفل از والدین میآموزد که چگونه رفتار کند. پدر و مادری که خود درگیر پرخاشگری هستند به کودک خود این پیام را منتقل میکنند که “اگر کسی کاری انجام داد که تو دوست نداشتی، می توانی او را تنبیه و لت وکوب کنی! “
اسماعیل درمان: از نگاه روانشناختی، خشونت و تنبیه در خانواده گاهی ممکن است انعکاس ترس و دلهره باشد. در این مورد چه نظر دارید؟
هامش درویش: یقینا همینطور است. فرزندانی که از کودکی فقط آموختهاند که به همه درخواستهای والدین و بزرگترهای خانواده پاسخ “بلی” بدهند و اگر “نه” بگویند در معرض خشونت و لت وکوب قرار میگیرند، در بزرگسالی احتمال آنکه هرگاه “نه” میشنوند از ابزار خشونت استفاده کنند بیشتر است. به همین دلیل فرزندان خانوادههای که پدران بسیار جدی و پیشانیترش دارند، اکثرا خشونتگرا بار میآیند و بوسیلهی اِعمال خشونت، واکنش قهرآمیز خود را به عوامل ناخوشایند ارائه میکنمد، نه از راه تحملپذیری، حوصلهمندی و گفتار منطقی. چنین افراد در بزرگسالی تبدیل به یک پدر یا مادر مهاجم، خشن و آزاردهنده شده و بسیار احتمال دارد کودک خود را آسیب بزنند.
اسماعیل درمان: یکی از اثرات خشونت بر کودکان اعتماد به نفس پایین و احساس خجالت است. همچنان این فرزندان بیشتر از ناراحتیهای روانی رنج میبرند. اگر ممکن است در بارهی این ناراحتیهای روحی برای بینندگان معلومات دهید.
هامش درویش: ببینید، شیوهی پرورش اطفال از اهمیت بسزایی برخوردار است. دوران کودکی نامناسب و روابط معیوب والدین واطفال به ویژه خشونت در خانواده، عامل بسیاری از آسیبهای روانی- عاطفی میتوانند باشند. شخصیت طفل همیشه به رنگ محیط عاطفی خانواده در میآید. خانوادهی سالم با دوستی و احترام و پذیرش و درک فرزند خود، ابزار رشد سالم روانی او را فراهم میکند. در مقابل، والدینی که دوستی و محبت لازم برای رشد اطفال خود را به آنها نمیدهند و درخانواده رفتار خشونتآمیز حاکم است، پیغامی ناسالم و غیرطبیعی برای فرزندان خود میدهند. در حقیقت، والدین مانند آیینهای هستند که کودکان هویت خود را بر آن بنا میکنند و تمام زندگی کودک از تصویری که این آیینه برای او نمایان کرده است، متأثر میشود. اهمیت این آیینهی روانی برای طفل این است که تصویری که والدین به طفل خود میدهند، در او جاودانی و ماندگار میشود و رشد روانی او بر همین احساسات و تصویرهای درونی بنا میشود.
والدین گرامی توجه داشته باشند که خشونت در خانواده مهمترین عامل بیماریهای روانی در کودکان است.
خشونت خانگی دوامدار در حضور کودک یکی از مثالهای خشونت روانی علیه اطفال است. در بسیاری از موارد خشونت خانوادگی، اطفال اگر چه خود به طور مستقیم مورد آزار توسط والدین قرار نگرفته اند، اما در خانه حضور داشته و در معرض مواجهه با او قرار میگیرند، بدین معنی که خشونت را مشاهده میکنند.
تجربیات وتحقیقات نشان میدهند که مشاهده یا شنیدن موارد خشونت جسمی و روانی میان والدین، آثار روانی زیانباری بر روی کودکان به جا میگذارد: اضطراب، ترس، حملهی پانیک، حملات هیستری (اختلال تبدیلی) افسردگی روانی، استرس پس از صدمه، اعتماد به نفس پایین و سایر علایم نابهنجار روانی رفتاری از جمله تاثیرات خشونت خانگی استند که در اطفال اینگونه خانوادهها زیاد دیده میشوند.
کودکان معمولا به قربانیان خشونتهای خانوادگی مبدل میگردند. ارقام نشان میدهد که ۴۰ تا ۵۰ در صد اطفالی که والدین شان دچار خشونتهای خانوادگی هستند، دست به جنایت میزنند. آنها به بیتوجهی نسبت به سایر افراد در اجتماع میپردازند، به مواد مخدر رو میآورند، و گاهی به جنایتکاران بزرگ مبدل میشوند. برخی از مادران حامله در دوران بارداری، در معرض خشونتهای جسمی و روانی قرار میگیرند، که در نتیجه کودکان بیمار و در برخی از حالات معلول و معیوب به دنیا میآورند. برخی از والدین، کودکان خویش را به منازعهی لفظی یا به حمایت از طرفهای درگیر میکشانند که این برخورد ناسالم، تأثیرات عمیقی بر آیندهی آنها میگذارد و آنها نیز از والدین خویش خشونتهای خانوادگی را الگو برداری مینمایند.
اسماعیل درمان: سازمان جهانی صحت اولین هدف خود در مورد خشونت علیه زنان را «شناخت مساله خشونت علیه زنان» قرار داده است. پنج اولویت اول برنامههای مبارزه با خشونت خانگی علیه زنان شامل این موارد اند: ایجاد سیاستهای همگانی، ایجاد محیطهای حمایتکننده، بازنگری خدمات دولتی، تقویت اقدام جامعه برای مبارزه با خشونت خانگی علیه زنان، و توسعه مهارتهای فردی و اجتماعی مردم برای زندگی عاری از خشونت. برای حُسن اختتام برنامهی امروز، در جامعهی افغان شما کدام راهکارها را در پیشگیری از خشونت موثر میپندارید؟
هامش درویش: ببینید، تا زمانی که ساختار جامعه بر نابرابری اجتماعی استوار باشد و ارزشها و نگرشهای خشونت در جـامعه وجــود داشـتــه باشند و تغییرات در قوانین جامعه ایجاد نشوند و تسهیلات لازم در اختیار افراد قربانی قرار نگیرند و همچنان انجام هر نوع عمل خشن در جامعه مورد تقبیح قرار نگیرد، امکان برخورد اساسی با این پدیده دور از امکان است. کشورهای که کمتر به خشونت خانوادگی مواجه اند، در زمینه دارای فعالیتهای حقوقی هستند. داشتن قوانین موثر، همراه با برنامههای مفید میتواند نقش مهمی در کاهش انواع خشونتهای خانوادگی بازی کند. در این زمینه نقش روشنفکران، مدافعین حقوق بشر و رسانهها برای تأثیرگذاری بر قوانین و نظارت برتطبیق آن، با اهمیت میباشند. از نکات مهم برای رفع خشونت، احترام به موازین حقوق بشر و تعمیم فرهنگ حقوق بشر است.
از سوی دیگر، شناسایی دقیق عوامل زمینهساز خشونت و تلاش برای از بین بردن و حل ریشهای آنها، شناخت نیازها و خواستههای اعضای خانواده، آموزش ویژهی مرد و زن و پلان خانوادگی family planning، آموزشهای قبل از ازدواج، آموزش دربارهی مهارتهای زندگی، ایجاد فرهنگ مراجعه به داکتر طب روانی و یا روانشناس و مشاور، طولانی کردن دوران آشنایی قبل از ازدواج، از جملهی روشهای عمده در این مورد اند.
خانواده همانطوری که اولین لانهی شکلگیری خشونت و زیانهای ناشی از آن است، به همان گونه میتواند بهترین و مصئونترین لانه برای محبت، اعتماد، توجه و درک این که هر انسان حق استفاده از آزادیها و روابط مشروع اجتماعی را دارد، باشد. پیشگیری از حاد شدن کشیدگیهای خانوادگی با تفاهم، درک و احترام متقابل میتواند بهترین راه حل برای رفع زورگویی وخشونت باشد. به امید فضای عاری از خشونت در خانوادههای گرامی.
http://www.rawanonline.com/
وبلاگ زیر جهت دریافت مقالات علمی و افزایش اگاهی شما عزیزان ایجاد شده است
خشونت میتواند دلایل و وجوه متفاوتی داشته باشد، اما یکی از مهمترین دلایل و وجوهش در روابط بین همسران، نارضایتی از روابط جنسی میان آنهاست.
به گفته یک روانپزشک، خشونت در بین زوجین که از آن به عنوان خشونت خانوادگی، سوءاستفاده زناشویی، خشونت عاطفی و... نیز ممکن است یاد شود وجوه مختلفی دارد. این خشونت میتواند شامل سوء استفاده عاطفی زوجین از یکدیگر، پرخاشگری، تجاوز و سوءاستفاده جنسی، سلطه جویی، ایجاد رعب و وحشت، زیرنظرگرفتن، ندیده گرفتن یکدیگر، محرومیت مالی و اقتصادی و... در بین زوجین باشد و معمولا به عنوان الگویی از رفتارهایی که منجر به سوءاستفاده یکی از زوجین از دیگری در جریان رابطه زناشویی یا رابطه عاطفی میگردد تعریف شده است.
به گزارش جام جم سرا به نقل از سلامت نیوز- دکتر غلامحسین قائدی در پاسخ به این سوال که چه عواملی زمینههای بروز خشم در بین زوجین را فراهم میکند بیان کرد: «وجود بیماریهای روانی در یکی از زوجین یا هر دوی آنها، اعتیاد، سوء مصرف مشروبات الکلی، ازدواجهای اجباری، نوع روابط بین فردی حاکم در خانوادههای مبدا و به طور کلی مجموعهای از عوامل بیولوژیکی (نظیر ژنتیک و آسیبهایی که ممکن است به مغز وارد آمده باشد)، روانشناختی، رفتاری و اجتماعی میتواند در ایجاد خشونت بین زوجین موثرباشد.»
وی تاکید کرد: «از جمله عوامل بسیار مهم و تاثیرگذار برایجاد خشونت در بین زوجین عوامل روانشناختی میباشند. عمده نظریات روانشناختی بروجود صفات شخصیتی خاص زوجین و نیز بیماریهای روانی آنان تاکید دارند. وجود صفات شخصیتی نظیر خشم و عصبانیت، کنترل ضعیف تکانه، عزت نفس ضعیف، ثبات هیجانی پایین و... در بروز خشونت زوجین موثر هستند.»
دکتر قائدی در ادامه افزود: «وجود اختلالات روانی و بویژه اختلالات شخصیت نظیر اختلال شخصیت منفی گرا، اختلال شخصیت مرزی، اختلال شخصیت ضداجتماعی، اختلالات دوقطبی، علائم پارانویا، سوءمصرف مواد و الکل و... نیز از جمله عوامل تاثیرگذار دیگری هستند که توسط تحقیقات روانشناختی شناخته شدهاند.»
دکترغلام حسین قائدی خاطرنشان کرد: «تعارضات زناشویی، نارضایتی از زندگی زناشویی و احساس نارضایتی از ازدواج که در آخرین ویراست راهنمای تشخیصی و آماری انجمن روانپزشکی آمریکا (DSM-۵) با عنوان اختلال تعارض زناشویی با خشونت و بدون خشونت نیز معرفی شدهاند، از جمله عوامل مهم دیگری در بروز خشونتهای بین زوجین میباشند. این قبیل تعارضات ممکن است به دلیل روابط عاطفی ضعیف زوجین، مشکلات جنسی زوجین و عدم توافق و سازگاری در امور مختلف بین زوجین اتفاق بیفتد.»
وی تاکید کرد: «از جمله عوامل مهم دیگری که میتوان به آن اشاره نمود مسائل اجتماعی و اقتصادی و در راس آن استرس اجتماعی است. فقدان امنیت اجتماعی و اقتصادی بویژه برای فردی که ازدواج کرده است و مسئولیت خاصی در محیط خانوادگی برعهده دارد، میتواند بسیار استرس زا باشد. این نوع استرس لزوما منجر به ایجاد خشونت در بین زوجین نمیگردد اما ممکن است خشونت بین زوجین متاثر از این مساله باشد. بویژه وقتی زوجین در ارتباط با انتظارات و خواستههای مالی و اجتماعی یکدیگر سازگاری و توافق پایینی داشته باشد بیشتر ممکن است اتفاق بیفتد.»
این روانپزشک در ادامه بیان کرد: «تلاش مردی که دارای بدبینی و سوءظن نسبت به همسرش است باعث افزایش حس قدرت و کنترل در وی شده و این احساس عموماً باعث بروز تنش و جنجال در محیط خانوادگی و خشونت علیه همسر میشود، بویژه اگر احساس امنیت عاطفی و اجتماعی وجود نداشته باشد.
وی افزود: «اول اینکه حسادتهای احتمالی که ممکن است بین زوجین وجود داشته باشد، میتواند در بروز خشونت بین زوجین موثر باشد، بویژه اگر زوجین توانایی ارتباطی و ادراکی ضعیفی از نیازها و خواستههای یکدیگر داشته باشند. دوم اینکه ویژگیهای شخصیت زوجین (برای مثال سلطهگری یکی و سلطه پذیر بودن دیگری) باعث ایجاد رفتارهای خشونت آمیز علیه یکدیگر میشود.گاه ممکن است به دلیل همین ویژگیها، این خشونت توسط زوجین پذیرفته شود، اما در بیشتر مواقع اوضاع به این شکل نخواهد بود.»
دکتر قائدی تبعات منفی بروز خشم در یک رابطه زناشویی را چنین برشمرد: «آنچه که خشونت بین زوجین ممکن است ایجاد کند، میتواند فاجعه بار و جبران ناپذیر باشد. این قبیل خشونتها دارای تبعات منفی زیادی از جمله تاثیر منفی برکودکان (اگر زوجین دارای فرزندی باشند)، آسیبهای فیزیکی، آسیبهای اجتماعی، روانشناختی و حتی اقتصادی باشد. آسیبهای شدید فیزیکی (نظیر شکستگی دست و پا، آسیب به مغز، سوختگی، خونریزی و...) منجر به بستری شدن و حتی در مواردی مرگ فرد میگردد و مشکلات قانونی و مالی که به تبع آن ایجاد میگردد زوجین را تا مدتها درگیر این مساله میکند. البته آسیبهای روانشناختی خشونت زوجین جبران ناپذیرتر خواهند بود؛ افسردگی، احساس گناه، حس انتقام جویی، پرخاشگری، کاهش اعتماد به نفس، ترس و وحشت، اضطراب، PTSD، اختلال خواب و... از تبعات روانشناختی خشونت میباشند. این مساله بویژه اگر زوجین دارای فرزندی باشند به مراتب بغرنجتر خواهد بود. مسائل تربیتی و تحصیلی فرزندان، آسیبهای فیزیکی و روانی وارد آمده به فرزندان و... نیاز به مدیریت بسیار نیرومندی خواهند بود.»
وی خاطر نشان کرد: «خشونت صرفا در گفتگوی بین زوجین اتفاق نمیافتد و در بسیاری موارد زوجین حتی فرصت صحبت کردن و داشتن گفتگو را نیز نخواهند داشت. مساله گفتوگوی مسالمت آمیز به آنچه که به عنوان مدیریت بحران شناخته میشود برمیگردد. واقعیت این است که آسیبهای بوجود آمده از خشونت بسیار بحرانی هستند و کمک به افرادی که درگیر این مسائل هستند باید شامل خدمات پزشکی، اجتماعی، بهداشتی، روانشناختی و خدمات اجرایی قانونی باشد.»
دکتر قائدی در ادامه افزود: «بسته به نوع خشونتی که اعمال میشود یک یا چند موردازخدمات فوق باید برای کمک به افراد درنظر گرفته شوند. لزوما همه خشونتها منجر به آسیبهای فیزیکی نمیگردند، بنابراین نیازی به خدمات پزشکی نیست بویژه در مواردی که هدف سلطهگری و کنترل طرف مقابل یا تضعیف اعتماد به نفس وی باشد.
وی تاکید کرد: «تقریبا در تمام موارد آسیبهای روانشناختی میتوانند جدی باشند. بنابراین استفاده از خدمات روانشناختی نظیر زوج درمانی، رواندرمانی، دارودرمانی و مشاورههای خانوادگی مطرح میشود. بسته به نوع خشونت اعمال شده و شرایط فرهنگی و اجتماعی زوجین و خانوادههای آنان، مسائل قانونی نیز متفاوت خواهند بود؛ متاسفانه موارد متعددی از این قبیل خشونتها به دلایل فرهنگی و اجتماعی و حتی دلایل اقتصادی گزارش نمیشوند. بنابراین از نظر قانونی نمیتواند هیچ اقدامی انجام داد، زیرا هیچ گزارش مبنی بر اعمال خشونت وجود ندارد.»
دکتر قائدی درباره راهکارهای جلوگیری از بروز خشونت گفت: «استفاده از خدمات اجتماعی میتواند به عنوان اولین گام برای پیشگیری از بروز خشونتها موثر باشد. سازمانهای اجتماعی خاص (نظیر بهزیستی) و استفاده از خدمات مددکاران اجتماعی و برنامههای آموزشی میتواند برای شروع بسیار مهم و تاثیرگذار باشد.»
وی افزود: «بسیاری از قربانیان توانایی لازم برای بهره گیری از خدمات دیگر را ندارند و یا همانطور که بیان شد به دلایل فرهنگی و خانوادگی نمیخواهند مساله را پیگیری کنند، بنابراین برای این قبیل افراد استفاده از خدمات آموزشی و مبتنی بر پیشگیری سازمانهای اجتماعی استفاده کنند.»
دکتر قائدی تاکید کرد: «در سایر موارد و در صورت بروز مشکلات پزشکی استفاده از خدمات پزشکی در اولویت قرار دارد. طبیعتا در جریان قراردادن مراجع قضایی برای تسریع در روند ارائه خدمات و اقدامات قانونی دیگر بسیار کمک کننده خواهد بود. در مرحله بعدی برای درمان آسیبهای روانشناختی و پیشگیری از بروز مجدد چنین مسائلی بهره گیری از خدمات روانشناختی نظیر زوج درمانی، خانواده درمانی، رواندرمانی و... میتواند بسیار کمک کننده باشد.»
وی در پایان خاطر نشان کرد: «خشونت میتواند دلایل مختلف و وجود مختلفی داشته باشد، بنابراین برای کمک به افرادی که قربانی خشونت شدهاند، باید به دقت مسائل را مورد بررسی قرارداده و با بهره گیری از مجموعهای از خدمات پزشکی، اجتماعی، قضایی و روانشناختی سعی در کمک به افراد نمود و در این بین حمایتهای خانوادگی و عاطفی میتواند نقشی بسیار تعیین کننده در درمان فرد داشته باشد.»
ایجاد تعادل در بیماران مبتلا به ام اس