(marriage ideal ) ازدواج ایده آل

(معیارهای انتخاب همسر- مراسم عروسی-روابط زناشویی موفق- مهارتهای زندگی و....)

(marriage ideal ) ازدواج ایده آل

(معیارهای انتخاب همسر- مراسم عروسی-روابط زناشویی موفق- مهارتهای زندگی و....)

بازی و یادگیری در کودکان

 

پیش‌ازاین در خصوص اختلالات یادگیری و روش‌های شناخت و درمان آن مطالبی آوردیم و تمرین‌ها و بازی‌هایی را جهت بهبود این اختلالات مطرح کردیم. با توجه به اینکه یادگیری از طریق بازی بیشترین تأثیر و پایداری را دارا است، قصد داریم در مقالات آتی به شناخت ویژگی‌های بازی، انواع بازی در سنین مختلف کودکی و همچنین پرورش استعداد و توانایی‌های کودکان از طریق بازی بپردازیم . در این مقاله به شناخت و بررسی ویژگی‌های اساسی بازی توجه می‌کنیم.

در بین متخصصان و روان شناسانی که در خصوص بازی کودکان تحقیر می‌کنند، تعریف جامع و دقیقی از بازی وجود ندارد. در اصل نمی‌توان بازی کودکان را از سایر فعالیت‌هایی که آنان در طول روز انجام می‌دهند به راحتی تفکیک کرد. مرز و حدود دقیقی بین فعالیت‌های روزانه کودکان، مشغولیت های مختلف، انجام کارها، کاوشگری و جستجو و یادگیری وجود ندارد. 

با این حال تعریفی که برخی از روان‌شناسان در دهه 1980 ارائه کرده‌اند شامل پنج ویژگی اساسی است و هر فعالیتی که این ویژگی‌ها را داشته باشد به عنوان بازی در نظر گرفته می‌شود.

 

ویژگی های بازی از دیدگاه روان شناسان :

 

1-    بازی انگیزه درونی دارد. رضایتی که از بازی به دست می آید که یک کیفیت درونی است. کودک بازی را فقط به خاطر رضایتی که از انجام آن کسب می‌کند، انجام می دهد. بنابراین وقتی کودک فعالیتی را انجام می‌دهد که کسی او را مجبور به انجام آن نکرده و فقط به خاطر انگیزه درونی و کسب لذت صورت گرفته، به نوعی بازی کرده است .

2-    بازی باید آزادانه انتخاب شود. وقتی کودکان را وادار کنیم تا فعالیتی را انجام دهند، کتابی بخوانند، چیزی یاد بگیرند و غیره، آن‌ها به این فعالیت‌ها به چشم بازی نگاه نمی‌کنند و لذتی از آن نمی‌برند. بنابراین اگر کودکان به کاری وادار شوند و یا حتی احساس کنند که فعالیتی برای آن‌ها انتخاب شده است و مجبور به انجام آن هستند، آن را نوعی بازی نمی‌دانند. بنابراین وقتی می‌خواهیم با کودکان بازی کنیم بهتر است، حق انتخاب بازی را به خودشان واگذار کنیم در این صورت چند بازی را به آن‌ها پیشنهاد می‌کنیم تا خودشان یکی را انتخاب کنند، یا اینکه از کودک می‌خواهیم هر بازی را که خودش علاقه‌مند است و دوست دارد انتخاب کند.

3-    کودک باید از بازی لذت ببرد و برایش خوشایند باشد. وقتی کودکان را وادار می‌کنیم تا چیزی را یاد بگیرند، فرایند یادگیری برایشان عملی است که از آن لذت نمی‌برند، در حالی که اگر همین یادگیری به صورت بازی صورت گیرد و کودک از آن لذت ببرد و خوشایندش باشد، آن را به دیدۀ بازی می‌نگرد و نه تنها رابطه بهتری با آن برقرار می‌کند بلکه به طور خودجوش فرایند یادگیری را دنبال می‌کند و به آن علاقه نشان می‌دهد.

4-    ویژگی دیگر بازی در هم ریختن واقعیت‌ها یا واقعیت گریزی است. یعنی کودک واقعیات موجود را تغییر می‌دهد تا بتواند آن‌ها را مطابق میل خود بسازد . مثلاً در بازی‌های نمادین در دوره پیش از دبستان، کودک از یک قوطی پلاستیکی به عنوان تلفن همراه استفاده می‌کند و آن را نزدیک گوشش قرار داده و در صحنه سازی‌های خیالی با کسی صحبت می‌کند. روی یک بالش کوچک می‌نشیند و خیال می‌کند که با این اسب پرنده می‌تواند به هر جایی پرواز کند. این نوع رؤیاپردازی و گریز از واقعیت دنیای کودکان را به قدری جذاب می‌کند که بدون محدودیت از هر چیزی به عنوان نمادی استفاده می‌کنند تا لذت رسیدن به آنچه را  فکر می‌کنند به دست آورند.

5-    آخرین نکته اینکه کودک هم از لحاظ جسمانی و هم از لحاظ روانی باید با بازی در گیر باشد. در انجام اعمال ورزشی مانند شنا، فوتبال، دوچرخه سواری یا آموزش زبان انگلیسی، ریاضی، تمرین‌های نوشتاری و غیره باید ابتدا علاقه کودک به آن جلب شود و با آن‌ها رابطه برقرار نماید و از انجام آن‌ها لذت ببرد. بیشتر کودکانی که از رفتن به کلاس‌های آموزشی و یادگیری خودداری می‌کنند به همین علت است که با شیوۀ درست به آن موضوع علاقه‌مند نشده اند و آن را دستوری، از طرف مراجع قدرت بالاتر از خود (معلمین، مربیان و والدین) می‌پندارند و چون به صورت منفعل و بی‌تفاوت با آن برخورد می‌کنند هیچ لذتی از آن نمی‌برند و با اکراه و دل‌زدگی این فعالیت‌ها را دنبال می‌کنند. براساس این ویژگی‌ها، کودکان باید بتوانند بازی‌های خود را انتخاب کنند و هنگامی احساس موفقیت بیشتری می‌کنند که کاری را که خودشان تعیین کرده‌اند، انجام دهند.

والدین و مربیان نباید در روند آموزش و یادگیری، کنترل و هدایت دائم  و بیش از حد نشان دهند. یکی از خطاهای بنیادین که ضد آموزش محسوب می‌گردد این است که معلمان و مربیان از درس‌های خشک، قالبی و دارای ساختار مشخص و یکسان استفاده می‌کنند که هیچ جذابیتی برای کودکان ندارد، همچنین معلم یا مربی نقش هدایت کننده فعالیت‌ها و عملکردهای کودک را به عهده دارد.

والدین و مربیانی که برای کودکان تصمیم می‌گیرند که چه کاری را چه موقعی  و چطوری انجام دهند، و انتظار دارند کودک برای زمانی طولانی و به صورت غیرفعال و بدون پویایی به درس گوش دهد یا تکلیف‌های قلم - کاغذی انجام دهد، نه تنها رغبت و علاقه کودک را به موضوع آموزش و یادگیری جلب نمی‌کنند بلکه به مرور باعث دل‌زدگی و خستگی کودک می‌شوند . تحقیقات روان‌شناسان نشان می‌دهد (کینگ، 1979) اگر معلم، مربی یا والدین فعالیتی را برای دانش‌آموزان تعیین کنند، آن‌ها به آن فعالیت به صورت یک کار می‌نگرند درصورتی‌که اگر خودشان حق انتخاب داشته باشند آنگاه همان فعالیت را نوعی بازی می‌ دانند و با آن رابطه برقرار کرده و از انجام آن لذت می‌برند .

با توجه به ویژگی‌های بازی که در بالا عنوان گردید باید دقت کرد که هر نوع یادگیری و فعالیتی اگر در چهارچوب بازی قرار گیرد و علاقه‌مندی و توجه کودک را جلب کند بیشترین تأثیر را بر کودک خواهد گذاشت پس به خاطر داشته باشید اولین گام، ایجاد انگیزه و رغبت در کودکان است. اگر می‌خواهیم چیزی به کودکان یاد بدهیم اجازه دهیم که در بین چند فعالیت خودشان یکی را انتخاب نمایند . در حین آموزش و فعالیت‌ها فقط نقش هدایتگر و مربی نداشته باشیم بلکه آن‌ها را همراهی کرده و هم بازی آن‌ها شویم  و تمام سعی‌مان این باشد که کودکان بتوانند از بازی‌هایشان لذت ببرند . در این صورت است که هر نوع فعالیت و آموزشی برای کودکان جذاب و لذت بخش خواهد بود و خودشان به صورت خودجوش آن را دنبال می‌کنند .

 

داریوش صادقی، فوق لیسانس روان شناسی

مطالب پیشنهادی:

راهکارهای قانونی و فرهنگی در مدیریت مصرف انرژی در سازمانها و مراکز پزشکی

اصلاح ساختار نظام جامع مدیریتی اقتصادی بیمارستان

سلامت روان کودکان در بلایا طبیعی

وظایف دولت در بهبود شاخصهای سلامتی و نابرابری های اجتماعی چیست؟

دسترسی به تمامی این مطالب در سایت

http://maktoobshop.com

کودکان را می توان هوشمند ساخت.

 نوزادان دانشمند


کودکان بسیار پیش از آنکه راه رفتن و سخن گفتن را بیاموزند، می توانند بطور منطقی فکر کنند! آنها به مثابه پژوهشگرانی کوچک جهان خویش را کشف می کنند. ولی بسیاری از آنان خیلی زود کنجکاوی خویش را از دست می دهند زیرا حس کشف در آنها به اندازه کافی تقویت نمی شود.زندگی چیزی نیست جز حل مشکلات! و انسان از بدو تولد سخت با این مشکل درگیر است. دانشمندان دریافته اند که انسان از هفت ماهگی درباره علت و معلول می اندیشد. هر روز در سراسر جهان دانشمندان زیادی لحظه به لحظه بر روی کوچکترین حرکات و نگاه نوزادان تحقیق و تأمل می کنند و فعالیت مغزی آنها را می سنجند. روانشناسان، زبانشناسان، پزشکان و کارشناسان مغز در جستجوی یکی از پیچیده ترین معماهای بشری هستند: یک کودک چگونه رشد می کند؟ چگونه به جهان ملحق می شود؟ از چه زمانی دست به طبقه بندی می زند، و کی در می یابد که برای مثال کفشدوزک همزمان یک حیوان، یک حشره و یک جاندار است؟ چه زمانی پیچیدگی های زبان مادری را می آموزد؟ چگونه استعدادهایی را که از وی یک انسان هوشمند می سازد، کسب می کند؟


والدین و کسانی که می خواهند پدر یا مادر شوند پرسشهای مشابهی را مطرح می کنند و خود را دچار مشکل می سازند. آنها می خواهند همه چیز را در رابطه با فرزندشان درست و به بهترین شکل انجام دهند. ولی موضوع اینجاست که آنچه را که درست است، معمولا دیگران می دانند! ماماها با بروشورهای اطلاعاتی پیش از تولد اینسو و آنسو می روند، دوستان آهنگهای مختلف برای خوشامد جنینی که تازه تولید شده هدیه می کنند و صنعت غول آسای اسباب بازی هر چه ابتکار دارد به خرج می دهد: ویدئو مغز نوزادان برای اینکه پدر و مادر بتوانند تمامی امکانات را در برابر او بگسترانند! و سرانجام کتابهایی که پر از راهنمایی های ریز و درشت است.


یک چیز اما مسلم است: کودکان به انگیزه و بزرگسالانی که از آنان مراقبت کنند نیاز دارند. ولی دقیقا چه چیزی و چه مقدار به آنها یاری می رساند؟ چگونه والدین و مربیان می توانند در رشد کوچولوهای خود پشتیبان آنان باشند و در عین حال از آنها توقع زیادی نداشته باشند؟ پاسخ محققان در این زمینه آدمی را به یاد شعار «یاری برای خودیاری» می اندازد. یک کودک در حال رشد بیش از هر چیز به دنبال موضوعاتی است که بتواند او را بارور سازند تا مطابق سن خود شکوفا شود. بزرگسالان تنها باید پشتیبان او در این فراگرد یادگیری باشند. تا پنجاه سال پیش گمان می رفت که یک نوزاد شیرخواره درست مانند یک روح بدون نقش و یک صفحه کاغذ نا نوشته است. نه می تواند پیرامون خود را تشخیص دهد و نه توانایی درک درد را دارد. کم نبود مواردی که جراحان نوزادان را بدون بیهوشی عمل می کردند! امروز اما در دهه پژوهشهای مربوط به نوزادان بسر می بریم و یک نقطه عطف کپرنیکی را ازسر می گذرانیم: ایده های گذشته ما دیگر معتبر نیستند. 



دانشمندان آلمانی می خواهند دقیقا بدانند که کودکان در چه دوره ای زبان آلمانی را می آموزند و از ژانویه 2001 تا کنون بطور مرتب حدود 200 کودک شیرخواره را مورد آزمایش قرار می دهند. یکی از نخستین نتایج این است که نوزادان از همان زمانی که مانند کبوتر بغ بغو می کنند و حروف نا مشخص بر زبان می آورند و جیغ می زنند، دارند خودشان را برای بیان نخستین کلمه آماده می کنند و همه چیز نشانگر آن است که نوزاد تلاش می کند تا لحن زبان مادری را تقلید کند. به این ترتیب نخستین گامهای سرنوشت برداشته می شود. نوزادان دختر چینی از همان ابتدا با شرم اجباری خاور دور بغ بغو می کنند و شیرخوارگان آلمانی و فرانسوی از آغاز لهجه های متفاوت دارند و بر حروف معینی تأکید می کنند. نوزاد بلافاصله پس از تولد می تواند صدای مادرش را تشخیص دهد زیرا در زهدان مادر آموخته که آن را تشخیص دهد. در چهار ماهگی می تواند نام خود و پس از چندی کلمات «مامان» و «بابا» را بشناسد. نوزاد در پایان یکسالگی می تواند نه تنها تمامی صداهای مربوط به زبان را تشخیص دهد بلکه می تواند زبان مادری را از زبان بیگانه تمیز دهد. او متوجه می شود که یک کلمه کجا آغاز و کجا پایان می یابد و معنای حدود 60 کلمه را می فهمد. به نظر می رسد که از همان آغاز تولد نوزاد زبان را توسط نیمه چپ مغز می آموزد. تمامی شواهد نشان می دهد که کودکان و شیرخوارگان بسیار بیش از آنچه بزرگسالان حدس می زنند، می دانند و می توانند. یک نوزاد پیش از آنکه نخستین کلمه را بر زبان آورد، کلی پژوهش و آزمایش پیچیده انجام می دهد! نوزادان تنها با تقلید والدین خود نیست که یاد می گیرند، بلکه جهان را مانند دانشمندان کوچکی به سرعت و با مهارت فتح کرده و هر روز عالم جدیدی را کشف می کنند. 



در عین حال آنان چاره دیگری ندارند، چرا که در نخست همه چیز را به مثابه هرج و مرج در پیرامون خود می بینند: یک گنجه، یک بوسه، یک «نه!». هر چیزی، هر وضعیتی و هر کلمه ای نو و منحصر بفرد است. برای غلبه بر این آشفتگی و ارتباط دادن هر آنچه در پیرامون هست به یک قدرت فکری بسیار بالا نیاز است: گنجه جزو اثاثیه خانه است که درهایش باز می شود و می توان در آن لباس گذاشت. بوسه عبارتست از تماس مرطوب لب که مهربانی و محبت را نشان می دهد. یک «نه!» یعنی وجود یک مرز که می تواند از پرتاب شدن از پله ها جلوگیری کند! والدین نمی توانند تصور کنند که نوزادانشان هر روز چه توانایی انتزاعی فوق العاده ای از خود نشان می دهند. یک کودک یکساله می تواند سگ و گربه و مرغ را از هم تمیز دهد. در هفت ماهگی که نشستن می آموزد می تواند طبقه بندیهای کلی تر در مورد اثاثیه خانه، حیوانات و اتومبیل انجام دهد. در همان زمان شروع می کند به شناخت جمله سازی. برای مثال می داند که: «علی شیرینی خورد» درست است و نه «علی خورد شیرینی». در زبانهایی که مانند آلمانی حرف تعریف دارند، نوزاد نه تنها انواع حرف تعریف را تشخیص می دهد بلکه قید مانند «بالا» و «پایین» را می تواند بفهمد. تحقیقات نشان می دهد که کودک پیش از آنکه زبان به سخن بگشاید، خود را به اصول اولیه دستور زبان مجهز می کند! نوزاد مرتب در حال ارزیابی هر آن چیزیست که می شنود، می بیند و یا احساس می کند و آنگاه آنها را بر اساس احتمالات طبقه بندی می کند: کلماتی که اغلب تکرار می شوند، پس باید مهم باشند! کلماتی که با هم می آیند، مانند صفت و موصوف، به یک نوعی به هم تعلق دارند. درست مانند یک کیمیاگر که مرتب مواد را با هم ترکیب می کند و تنها آنچه را نگه می دارد که آزمایش شده است، کودکان نیز تنها آنچه را به خاطر می سپارند که مغزشان آن را ارزشیابی کرده باشد. 



ولی دانشمندان اینها را از کجا می دانند؟ ممکن است آنها متدهای علمی ارزشمندی داشته باشند ولی آنان که نمی توانند بدانند در کله نوزاد چه می گذرد! مطمئنا دانشمندان از آنچه در درون یک نوزاد می گذرد هرگز مطلع نخواهند شد. ولی همین تحقیقات در آزمایشگاههایی صورت می گیرد که با عکس و فیلم و نمایش و نور و حرکت و شیئی، فعالیت مغزی و کوچکترین حرکت و نگاه نوزادان توسط کارشناسان مغز و روانشناسان ثبت می شود.


این همه به برنامه ژنتیک انسان باز می گردد که از دهها هزار سال پیش در هر کودک سالمی در کمال اطمینان عمل می کند. بر همین اساس است که انسان هیچ خاطره ای از سه سال و نیم آغاز زندگیش به یاد نمی آورد. تا این سن هنوز حافظه انسان برای یاد سپاری طولانی و آگاهانه به کار نیفتاده است. نوزادان تنها از پس مسائل کوچک و در عین حال اساسی بر می آیند. آنها چهره های نزدیکان را باز می شناسند و نسبتا خوب به یاد می آورند که اگر از ته دل جیغ بزنند، بلافاصله کسی به سراغشان می آید! ولی ژن به تنهایی از یک کودک، برنده نوبل علمی و یا کاهل نمی سازد. دانشمندان معتقدند که همواره پیرامون است که بر روی تکوین اطلاعات ژنتیک تأثیر می گذارد. اگر نوزادی از عصر حجر به جای اینکه در غار بزرگ شود، به دنیای ما منتقل شده و با کتاب و کامپیوتر و اسباب بازیهای الکترونیک رشد کند، آنگاه درست مانند ما بزرگ خواهد شد. ساختار ژنتیک انسان در چند ده هزار سال اخیر تغییرات نازلی داشته است. یک دانشمند آمریکایی مدعی است: چند نوزاد سالم به من بدهید و من تضمین می کنم که از هر کدام از آنها بدون توجه به علایق و استعدادشان یا متخصصانی در رشته پزشکی و حقوق و تجارت بسازم و یا گدا و دزد! 



برخی دیگر از دانشمندان نیز معتقدند که کودکان را مانند خمیر یا موم می توان شکل داد و آنها را هوشمند یا هوشمندتر ساخت. برخی از کسانی که تازه می خواهند بچه دار شوند این در و آن در می زنند تا آموزش فرزندانشان را هنوز به دنیا نیامده آغاز کنند! برخی از مادران ژاپنی بر روی شکم شش ماهه خود بلندگو می گذارند تا جنین نخستین درس انگلیسی خود را بیاموزد! در آمریکا زنان باردار تلاش می کنند تا شمارش یک تا پنج را به جنین یاد بدهند! مؤسسات متعددی در ژاپن و آمریکا برای تربیت دانشمندانه نوزادان رقابت می کنند. لیکن برخی دیگر از دانشمندان این تلاش را به حرص و آزی تعبیر می کنند که ربطی به علم ندارد، چرا که هیچ کودک شیرخواری نمی تواند آن استعداد و توانی را از خود نشان دهد که بزرگسالان از او انتظار دارند!


دسترسی به مطالب علمی  در سایت

http://maktoobshop.com