(marriage ideal ) ازدواج ایده آل

(معیارهای انتخاب همسر- مراسم عروسی-روابط زناشویی موفق- مهارتهای زندگی و....)

(marriage ideal ) ازدواج ایده آل

(معیارهای انتخاب همسر- مراسم عروسی-روابط زناشویی موفق- مهارتهای زندگی و....)

IQ عامل موفقیت است یا EQ؟


TfYlc

 

شناخت اطرافیان، خودگردانی، خودآگاهی، تمرین همدلی و توانایی روبرو شدن با شرایط سخت از ویژگی های افرادی است که هوش عاطفی یا EQ بالا دارند.

پیشتر تصور می شد IQ یا ضریب هوشی تنها عامل موفقیت افراد است به همین دلیل گفته می شد افرادی که باهوشتر هستند در اجتماع موفقترند اما این فرضیه در سه دهه اخیر رد شده است و دانشمندان دیگر ضریب هوشی را صرف عامل موفقیت نمی دانند.

برخی افراد هوش عاطفی بالایی دارند و بر احساسات و هیجانات خود غلبه می کنند اما وجه تمایز این افراد چیست؟ و آیا این افراد موفق ترند؟

هوش عاطفی، هوش احساسی یا هوش هیجانی که ضریب آن با EQ نشان داده می شود شامل شناخت و کنترل عواطف و هیجان هاست.

برای بسیاری از افراد احساسات می تواند گیج کننده باشد، غلط تعبیر شود، بر قضاوت اثر گذارد، آغاز گر رفتارهای غیر منتظره و عجیب باشد و برخی اوقات کاملا انسان را از پای درآورد.

افرادی که هوش عاطفی بالایی دارند توانایی شناخت و بیان احساسات و گنجاندن آن در منطق و کنترل آن را در خود و دیگران دارند.

به طور خلاصه هوش عاطفی به توانایی خواندن احساسات و پاسخ به آن به یک روش مناسب اطلاق می شود.

پس چگونه میتوان انسان هایی با هوش هیجانی بالا را شناخت؟ در این گزارش به پنج عادت که در افراد با هوش عاطفی بالا دیده می شود اشاره شده که به آنها در بهتر ظاهر شدن در جنبه های مختلف زندگی شان کمک می کند.

*** شناخت اطرافیان

شناخت اطرافیان از خصیصه افرادی است که هوش عاطفی بالایی دارند. افرادی که هوش عاطفی بالایی دارند، دیگران را بهتر می شناسند. زمانیکه فردی با هوش عاطفی بالا با فرد دیگری کار و یا صحبت می کنند، تنها به خود فکر نمی کند.

افراد با هوش عاطفی بالا، احساسات دیگران را می فهمند و درک می کنند. افرادی که هوش عاطفی دارند، می دانند که چه زمانی باید به افراد اندکی فضا دهند و چه زمانی از آنها حمایت و یا با آنها همدردی کنند.

این افراد می توانند از اطلاعاتی که جمع آوری کرده اند برای ارتباط برقرار کردن و موفق شدن در موقعیت های بیشمار استفاده کنند.

*** خودکنترلی

خودگردانی از دیگر خصیصه افرادی است که EQ بالا دارند. خودگردانی به خود کنترلی، کنترل امیال و احساسات نیز گفته می شود.

افرادی که قابلیت خود گردانی و خویشتنداری دارند عموما به خود اجازه نمی دهند که مغلوب احساسات شوند. آنها ناگهان طغیان نمی کنند و به قولی زود از کوره در نمی روند بلکه همواره قبل از واکنش، فکر می کنند.

از خود گذشتگی ، پذیرش راحت تغییرات، صداقت و توانایی گفتن نه، از دیگر مشخصات افراد خود گردان است.

*** خودآگاهی

خودآگاهی از دیگر صفات افرادی است که هوش عاطفی بالایی دارند. این افراد تفاوت میان احساسات و منطق را می دانند.

این افراد بدون اینکه احساست خود را سرکوب کنند و یا نادیده بگیرند با استفاده از مهارت های تفکر انتقادی خود، احساساتشان را متعادل می سازند.

خود آگاهی پایه و اساس ضروری هوش عاطفی است. دانیل گولمن نویسنده نیویورک تایمز در وب سایت خود به حضور ذهن به عنوان روشی برای ایجاد خود آگاهی اشاره می کند.

وی خاطر نشان می کد که حضور ذهن به شخص کمک می کند تا علائم ظریف و در عین حال مهم را تشخیص دهد و به جای اینکه مغلوب افکار و احساسات شود آنها را بشناسد.

*** تمرین همدلی

همدلی ، توانایی تشخیص و شناسایی خواسته ها، نیازها و دیدگاه های افراد اطراف انسان است. افرادی که احساس همدلی دارند، حتی زمانیکه دیگران احساساتشان را بروز نمی دهند، قادر به تشخیص احساسات آنها هستند.

بنابراین افرادی که با دیگران احساس همدلی می کنند ، دیگران را خوب درک می کنند و با آنها خوب ارتباط برقرار می کنند. این افراد از قضاوت سریع و کلیشه ای پرهیز می کنند و زندگی خود را بر پایه شفافیت و صداقت بنا می کنند. زمانی که افراد از احساسات دیگران آگاهی دارند می توانند بفهمند که رفتار آنها چه تاثیری بر دیگران می گذارد. بنابراین آنها سخاوتمندی، خیرخواهی و رفتار مثبت تری نسبت به دیگران خواهند داشت.

***توانایی روبرو شدن با احساسات سخت

افرادی که هوش عاطفی بالایی دارند به خود اجازه روبرو شدن با شرایط احساسی سخت را می دهند؛ این افراد زمان عصبانیت و خستگی خود را تشخیص می دهند و تا زمانی که آرام نشوند از تصمیم گیری های مهم جلوگیری می کنند.افرادی که هوش عاطفی بالا دارند می دانند که باید شرایط احساسی و هیجانی سخت را به عنوان بخشی از زندگی قبول کرد.

تینا گیلبرتسون روان شناس و نویسنده می گوید اگر بروز احساسات منفی را برای موقعی بگذاریم که آگاهی کامل و قدرت پذیرش داریم و قضاوت شخصی انجام نمی دهیم، این وضعیت باعث افزایش آگاهی های شخصی ما می شود و هدف دار بودنمان را تقویت می کند.این افراد احساسات و شرایط روحی منفی را در دیگران نیز به همان صورت می پذیرند(IRNA).


چطور هوش هیجانی کودک را پرورش دهیم؟



 

هنگامی که شما به کودک خود کمک می کنید تا احساسات تند و تیز خود مانند عصبانیت ناامیدی یا آشفتگی ذهنی را درک کرده و آنها را مدیریت کند در واقع به او کمک می کنید تا بهره هوش عاطفی یا هوش هیجانی در او افزایش پیدا کند.

 

نی نی سایت: کودکان موجب می شوند که واژه "دمدمی مزاج" معنای جدیدی پیدا کند. یک لحظه کودک شما پادشاه جهان است و با شادی و خوشحالی به این سو و آن سو می دود؛ کمی بعد مثل یک گاو نر خشمگین شده است، از روی ناامیدی مطلق گریه می کند و اسباب بازیهایش را به این سو و آن سوی اتاق پرتاب می کند. مانند بسیاری دیگر از والدین ممکن است برای شما هم پیدا کردن راهی برای پاسخ دادن به احساسات و رفتارهای کودک در این لحظات سخت و دشوار، مشکل باشد.


متخصصان بر این باورند که این لحظات در اوایل دوران کودکی (زمانی که او محدودیتهای خود را در فرآیند رشد عاطفی اش تجربه می کند) بهترین فرصتهایی هستند که شما می توانید از آنها استفاده کرده و به کودک خود آموزش دهید که چگونه احساسات قدرتمند خود را مدیریت کرده و خود را آرام کند. محیط امن خانواده بهترین جایی است که می توان در آن این درسهای مهم زندگی را یاد داد و یاد گرفت.




هنگامی که شما به کودک خود کمک می کنید تا احساسات تند و تیز خود مانند عصبانیت ناامیدی یا آشفتگی ذهنی را درک کرده و آنها را مدیریت کند در واقع به او کمک می کنید تا بهره هوش عاطفی یا هوش هیجانی در او افزایش پیدا کند.


کودکی که بهره هوش عاطفی او بالاتر باشد قادر است ارتباط بهتری با احساسات خود برقرار کند؛ در هنگام اوج هیجانهای عاطفی خود را آرامتر کند؛ دیگران را بهتر درک کرده و با آنها بهتر ارتباط برقرار کند؛ و ایجاد روابط دوستانه محکمتر برای او آسان تر است.


متخصصان بر اهمیت بهره هوش هیجانی و نقش آن در کمک به کودکان برای افزایش سطح اعتماد به نفس و مسوولیت پذیری و نهایتا تبدیل شدن به بزرگسالانی که بتوانند با مهارت با دیگر افراد جامعه ارتباط برقرار کنند تاکید می کنند.


شما چگونه می توانید به کودک خود کمک کنید تا بهره هوش عاطفی اش افزایش پیدا کند؟ تکنیک هایی وجود دارند که "هدایت عاطفی" نامیده می شوند و در واقع یک دستورالعمل گام به گام است که شما می توانید با استفاده از آن به کودک خود آموزش دهید که احساساتش را تجزیه و تحلیل کرده و در هنگام برخورد با مشکلات روحی و عاطفی آنها را مدیریت کند. یک تکنیک در اینجا شرح داده شده است.



با توجه و ابراز احساسات به حرفهای او گوش بدهید


هنگامی که کودک از احساسات خودش برای شما می گوید با دقت به حرفهای او گوش بدهید سپس همه آنچه را با شما در میان گذاشته است مجددا برایش بازگو کنید. مثلا اگر فکر می کنید که بواسطه اینکه شما زمان زیادی را به مراقبت از نوزاد جدید خود اختصاص می دهید کودک شما احساس می کند ترک و رها شده است همین مطلب را با او در میان گذاشته و بپرسید که آیا واقعا چنین احساسی دارد؟ در صورتی که پاسخ او مثبت بود می توانید بگویید: «درسته. مامان باید وقت زیادی برای کوچولو می گذاشت».


آنگاه مثالهایی از زندگی خودتان را برای او بگویید تا به او نشان دهید که حرفهای او را می فهمید. به او بگویید که زمانی که برادر یا خواهرتان با پدرتان به شهر بازی می رفتند و شما نمی توانستید بروید چه احساسی داشتید؛ بگویید که مادر یا پدرتان چگونه به شما کمک می کردند تا احساس بهتری پیدا کنید. این کار موجب می شود کودک شما بفهمد که همه افراد اینگونه احساسات را تجربه می کنند و نهایتا هم از این مرحله عبور می کنند.





به کودک خود کمک کنید تا احساسات خود را نامگذاری کند


دامنه لغات کودک شما ضعیف بوده و درک او نیز از علت و معلولها بسیار ابتدایی و اولیه است؛ در نتیجه او برای تشریح احساسات خودش با مشکل مواجه می شود. شما می توانید به او کمک کنید تا نامهایی را برای احساسات مختلف خودش انتخاب کند و در نتیجه یک لغتنامه برای احساساتش ایجاد کند. اگر او به خاطر اینکه نمی تواند به پارک برود احساس ناامیدی یا ناکامی می کند شما می توانید بگویید: «احساس می کنی ناراحت هستی؟».


همچنین می توانید به او کمک کنید تا بفهمد که داشتن احساسات متضاد یا متعارض پیرامون یک چیز طبیعی است. مثلا او می تواند در هفته اولی که به مهدکودک می رود هم هیجان زده باشد و هم کمی بترسد.


اگر به نظر می رسد که کودک شما بدون دلیل مشخصی ناراحت یا آشفته است سعی کنید به اتفاقات اخیر فکر کنید و علت احتمالی مشکل او را پیدا کنید. آیا اخیرا خانه خود را عوض کرده اید؟ آیا شما و همسرتان در حضور کودک دعوا کرده اید؟ اگر مطمئن نیستید که عامل ناراحتی او چیست هنگام بازی کردن حرکات او را نگاه کرده و به حرفهایی که می زند گوش دهید. اگر او در هنگام بازی با عروسکهایش عروسک مادر را مرتب در حال داد و بیداد کردن بازی می دهد مطمئنا می توانید بفهمید که علت ناراحتی او چیست!



احساسات کودک خود را با ارزش شمرده و آنها را تائید کنید


هنگامی که کودک شما نمی تواند پازل را کامل کند و در نتیجه عصبانی می شود و کج خلقی می کند به جای اینکه به او بگویید: «دلیلی وجود ندارد که اینقدر ناراحت باشی» بهتر است تصدیق کنید که واکنش او کاملا طبیعی است. بگویید: «وقتی آدم نمی تونه پازل را کامل کنه واقعا حوصله اش سر می ره. مگه نه؟». اگر به او بگویید که واکنشهایش بیمورد یا بیش از حد هستند او احساس می کند که گویی باید جلوی بروز احساسات خودش را بگیرد.





کج خلقی ها و بد اخلاقی های او را به یک ابزار آموزشی مفید تبدیل کنید


اگر کودک شما پس از اینکه می فهمد باید توسط دندانپزشک معاینه شود، ناراحت و آشفته می شود با آماده شدن برای ویزیت دکتر به او کمک کنید تا کنترل خودش را به دست بیاورد. درباره اینکه چرا از معاینه توسط دندانپزشک می ترسد، اینکه انتظار دارد یا پیش بینی می کند که در زمان معاینه چه اتفاقاتی بیفتد و اینکه چرا او باید توسط دندانپزشک معاینه شود با او صحبت کنید. درباره زمانی که می خواسته اید با گروه سرود روی صحنه بروید و سرود بخوانید و ترسیده بودید یا زمانی که می خواستید یک کار جدید را شروع کنید و از آن می ترسیدید و یکی از دوستانتان به شما کمک کرد تا احساس بهتری پیدا کرده و ترس خود را کنار بگذارید با او صحبت کنید. صحبتهای عاطفی و صحبت کردن پیرامون احساسات برای کودکان (همانند بزرگسالان) بسیار مفید است.

از مشکلات عاطفی برای آموزش نحوه حل مشکلات استفاده کنید


هنگامی که کودک با شما یا یک بچه دیگر مشکل پیدا می کند محدودیتهای او را به وضوح برایش توضیح دهید سپس او را به سمت پیدا کردن راه حل مناسب راهنمایی کنید. مثلا شما می توانید بگویید: «می دانم از اینکه خواهرت ساختمانی را که با آجرهای اسباب بازی ساخته بود خراب کرد عصبانی هستی. اما نباید او را بزنی. پس وقتی عصبانی می شوی چه کار دیگری می توانی بکنی؟».


اگر کودک شما ایده ای در مورد راه حل مناسب ندارد چند گزینه در اختیار او قرار دهید. متخصصین در زمینه مدیریت عصبانیت، توصیه می کنند که در چنین شرایطی به کودک خود بگویید اول شکم، آرواره و مُچ دستهایش را چک کند و ببیند که آیا آنها سالم هستند، سپس یک نفس عمیق بکشد تا عصبانیت را از بدن خود بیرون کند و همچنین احساس بهتری از به دست آوردن مجدد کنترل خودش پیدا کند. آنگاه به کودک خود کمک کنید تا با صدای بلند و محکم درباره عصبانیتش حرف بزند؛ او می تواند با یک جمله شبیه به این حرفش را آغاز کند: «وقتی داد می زنی من عصبانی می شوم». کودکان باید بدانند که عصبانی شدن طبیعی است اما فقط تا جایی که به دیگران به این خاطر آزار و آسیب نرسانند.





با حفظ آرامش خودتان یک الگوی مناسب برای کودک باشید


همچنین شما می خواهید بدانید که در برابر ابراز احساسات کودک خودتان چگونه واکنش نشان می دهید. بسیار مهم است که در زمان عصبانیت جملات و حرفهای نامناسب، تند و زننده به کار نبرید. بهتر است به جای گفتن اینکه «تو من رو دیوونه می کنی» بگویید: «وقتی این کار را می کنی من عصبانی می شوم»؛ در این صورت کودک شما می فهمد که مشکل به رفتار او بر می گردد نه به خود او. از انتقاد بیش از حد خودداری کنید زیرا موجب می شود که کودک اعتماد به نفس خود را از دست بدهد.


بیشتر و پیشتر از هر چیز دیگر سعی کنید احساسات خودتان را نیز در نظر بگیرید. برخی از والدین احساسات منفی خودشان را در نظر نمی گیرند تا شاید بتوانند ناراحتی یا مشکلات کودکشان را کاهش دهند. اما پنهان کردن احساسات واقعی خودتان تنها موجب گیج شدن کودک می شود. مثلا در صورتی که به کودک بگویید که ناراحت هستید اما رفتار نامناسبی از خودتان بروز ندهید به کودک نشان داده اید که می توان شدیدترین احساسات را نیز به خوبی سرکوب کرد


http://maktoobshop.com