(marriage ideal ) ازدواج ایده آل

(معیارهای انتخاب همسر- مراسم عروسی-روابط زناشویی موفق- مهارتهای زندگی و....)

(marriage ideal ) ازدواج ایده آل

(معیارهای انتخاب همسر- مراسم عروسی-روابط زناشویی موفق- مهارتهای زندگی و....)

چگونه الگوی خوبی برای فرزندانتان باشید؟


Image result for ‫تربیت فرزندان‬‎


والدین نمی دانند که چه تاثیری بر فرزندانشان دارند. از زمانی که به دنیا می آییم، شروع به یادگرفتن از کسانی می کنیم که بیشتر از در اطراف خود می بینیم که معمولاً هم پدر و مادرمان هستند. الگو بودن کمی ترس دارد اما باید بدانید که بعنوان پدر یا مادر این وظیفه را دارید. به زمانی فکر کنید که فرزندتانکوچک بود و مثل طوطی هرچه که می گفتید را تکرار می کرد. باید بداانید که حالا که فرزندانتان بزرگتر شده اند هم باز هرچه شما بگویید یا انجام دهید را کپی می کنند، اما به طریقی متفاوت.


مهم نیست که چند سالمان باشد، به هر حال حرفها و اعمال اطرافیانمان را بررسی می کنیم. بچه های اینکار را بیشتر از دیگران انجام می دهند چون سعی دارند رفتار قابل قبول و غیرقابل قبول را از هم بشناسند. آنها به همه فعالیت های روزانه تان، حرف زدنتان و حتی تن صدایتان دقت می کنند. این مسئله را دفعه بعدی که با فرزندتان حرفتان شد یادتان باشد.


والدین باید اهمیت احترام به دیگران را به فرزندشان یاد بدهند. اگر می خواهید فرزندتان از کلمات "لطفاً" و "متشکرم" استفاده کند، خودتان هم باید این کلمات را به زبان بیاورید. اگر بچه هایتان اهل اذیت کردن و فخر کردن هستند، باید بنشینید و درمورد رفتارشان با آنها صحبت کنید. خیلی ساده برایشان توضیح دهید که با این رفتارشان دیگر هیچ کس دوست نخواهد داشت که با آنها رفت و آمد کند چون او احساسات آنها را جریحه دار می کند. فرزندتان باید طریقه رفتارکردن شما را با همسایه ها و اطرافیان ببیند تا یاد بگیرد که او هم با بقیه همانطور رفتار کند.


خیلی وقت ها والدین به خاطر خستگی از کار و یناز به کمی استراحت از تربیت فرزندانشان غافل می شوند. شما و همسرتان باید خیلی مراقب این رفتارتان باشید پون بچه ها به ساختار، قانون، و نظم نیاز دارند و بدون آن، وحشی می شوند و پدرومادرشان را اذیت و آزار می کنند. فقط به این دلیل که بچه هایتان سنشان بالا رفته است دست از تربیت آنها برندارید. چند دقیقه بعد از کار استراحت کنید و بعد روی نیازهای فرزندانتان متمرکز شوید.


بچه ها دوست دارند والدینشان را خوشحال کنند و اگر احساس کنند والدینشان دوستشان ندارند شروع به رفتارهای خشونت آمیز می کنند. برای مقابله با این مشکل، باید به فرزندانتان بفهمانید که چقدر دوستشان دارید. هر روز به آنها توجه کنید و رفتارهای خوبشان را تحسین کنید. نسبت به رفتارهای منفیشان مثل قشقرق و دادوبیداد که برای دوران نوجوانی کاملاً عادی است، عکس العمل شدید نشان ندهید. بد نیست که به یک پزشک مراجعه کنید چون ممکن است فرزندتان دچار عدم توازن شیمیایی باشد و همین مسئله باعث شود به برخی موقعیت ها بیش از حدحساسیت نشان دهد.


برای اینکه الگوی خوبی برای فرزندانتان باشید باید صداقت را تمرین کنید. اگر فرزندتان از شما سواات سخت و تکان دهنده می پرسد، به آنها صادقانه پاسخ دهید. فقط آن پاسخ ها را طوری بیان کنید که فرزندتان متوجه آن بشود.


عادت های بدی مثل سیگار کشیدن و تنبلی را ترک کنید. اگر لازم است چند کیلو لاغر شوید، کاری کنید که فرزندتان ببیند که ورزش میکنید. آنها باید بفهمند که همه چیز در دنیا آسان به دست نمی آید و با تلاش سخت می توانند بر مشکلات فیزیکی، روحی و ذهنیشان فائق آیند. فرزندانتان باید ببینند که شما از وقتتان هوشمندانه استفاده می کنید تا آنها هم یاد بگیرند که از وقتشان درست استفاده کنند.


مطالب پیشنهادی:

چگونه فرزندانمان را اجتماعی کنیم؟ 

تأثیر کار زنان بر زندگی خانوادگی

مهارت‌های فرزندپروری

6 سبک متفاوت فرزند پروری

چند دستور طلایی برای تربیت کودک


- کودک را فقط با خودش مقایسه کنید نه با کودک دیگر .
- کودک در طول سال نیاز به تفریح و آرامش دارد \ کودک را بیش از حد محدود نکنید و تفریحات او را منحصر به فصل یا روز خاصی نکنید.
- به اندازه های توانائی های کودک از او انتظار داشته باشید.
- کودک را وسیله رسیدن به آرزوهای دیرینه خود نکنید.
- همیشه به کودک خود بگویید دوستش دارید و این را به ان کنید.
- به تغذیه کودک خصوصاً‌ جذب \ آةهن و کلسیم و پروتئین به اندازه کافی در هر روز توجه کنید. (مجبور کردن کودک به خوردن غذا به اندازه بی توجهی به غذای او اسیب زننده ست)
- اگر در کودک حالت هایی چون ترس شدید \ افسردگی \ اختلال یادگیری و غیره مشاهده کردید \ سریعاً‌ به روانشناس مراجعه کنید.
- به نقاط قوت کودک تکیه کرده و از باین نکات ضعفی بپرهیزید.
- اصول اجتماعی شدن و رعایت حقوق دیگران را از کودکی به او بیاموزید.
- در برابر خواسته های بیش از حد کودک مقاومت نشان دهید. وقتی نه گفتید با گریه و زاری او کوتاه نیایید.
- از همان اوان کودکی با خواندن کتاب ‌کودک را به کتاب علاقه مند کنید.
- کودک را به مکان های جمعی مثل پارک ها و تفریحگاه ها برده و او را با زندگی جمعی آشنا کنید.
- در سن زیر ٦ سال از اموزش به کودک خودداری کنید از فرزندات کودکی شاد بسازید نه دانشمند.
- مهد کودک ها به جای توجه به تعالیم تئوری مثل زبان خارجی به فعالیت های حرکتی و دست ورزی مثل سفال گری و نقاشی توجه کنند.
- از آنجا که عمده یادگیری کودکان زیر 7 سال با دستوری و مشاهده است بری او مهد کودکی را انتخاب کنید که این زمینه ها برتر است.
- از تنبیه جسمانی کودک خودداری کنید به جای آن روش های تشویقی و یا نهایتا محرومیت از مثلاً‌ تلویزیون \ پارک و غیره را به جای تنبیه جسمانی و کلامی و قهر جایگزین کنید.
- کودک به حضور توأم پدر و مادر در شبانه روز نیاز دارد . پدران و مادرانی که ساعات کمی از شبانه روز با کودک خود (به صورت بیدار) طی می کنند منتظر عواقب آن باشند.
- در ازدواج های فامیلی قبل از بچه دار شدن آزمایش ژنتیک برای جلوگیری از یک عمر پشیمانی واجب است . در این زمینه منطقی باشید و احساسی عمل نکنید.
- چنانچه کودک خطایی کرد به او بقبولانید از آن رفتار بدتان می آید نه خود کودک .
- به جای نصیحت مداوم کودکان و نوجوانان با آنان احساس همدردی کنید.
- در کنار تب های جسمی به تب های روحی فرزند خود توجه کرده و همراه توجه به سلامت جسمی به سلامت روحی او نیز توجه کافی بکنید.

مطالب پیشنهادی:

راهکارهای قانونی و فرهنگی در مدیریت مصرف انرژی در سازمانها و مراکز پزشکی

اصلاح ساختار نظام جامع مدیریتی اقتصادی بیمارستان

سلامت روان کودکان در بلایا طبیعی

وظایف دولت در بهبود شاخصهای سلامتی و نابرابری های اجتماعی چیست؟

http://maktoobshop.com


10 چیزی که نباید به کودکانمان بگوییم !



شخصیت فرزندان,تربیت کودکان,

رفتار ماست که شخصیت فرزندانمان را شکل می دهد و استفاده از اصول روانشناسی در تربیت کودکان باید مد نظر هر پدر و مادری باشد . شما در برابر او مسئول هستید ، پس وقت بیشتری بگذارید و این نکات را به خاطر بسپارید .

تحقیقات نشان می دهند که برخی عبارات مثبتی که ما به کودکان می گوییم ، در واقع بسیار مخرب هستند. باوجود اینکه نیت بدی نداریم، اما با بکار بردن این جملات باعث می شویم که کودکان به آنچه که واقعا هستند باور نداشته باشند. بعضی از جملات ما گول زننده اند و باعث می شوند کودک کمترین تلاش ممکن را برای کاری انجام دهد و یا در زمان سخت شدن کاری آنرا رها کند.

اینجا یک لیست از 10 عبارتی داریم که شما باید همین حالا از دایره لغات خود حذف کنید. همچنین در کنار این عبارات ما عبارات پیشنهادی به شما معرفی می کنیم که شما با استفاده از این عبارات بتوانید انگیزه درونی و اشتیاق کودک را تحریک کنید.

"کارت خوب بود"
این جمله معمولا مکررا برای کارهایی استفاده می شود که کودک در انجامش واقعا تلاشی نکرده، با بکار بردن این عبارت به او یاد می دهید که هرچیزی که مامان یا بابا بگوید " کار خوب " است( یعنی فقط در زمانی که پدر ومادر بگویند خوب است)

به جای آن بگویید " تو واقعا برای آن سخت تلاش کردی!" با تکیه روی تلاش کردن ،به او یاد می دهیم که تلاش از نتیجه مهمتر است. این به کودک یاد می دهد که در زمان روبرو شدن با یک کار سخت ، پافشاری بیشتری در انجام آن از خود نشان دهد و به شکست به دید یک گام به سوی موفقیت نگاه کند.

" پسر/ دختر خوب"
این جمله در حالیکه جزو عبارات مثبت به شمار می رود اما واقعا تاثیری متضاد چیزی که می خواهیم دارد. اغلب والدین از این جمله برای بالا بردن اعتماد به نفس کودک استفاده می کنند. اما متاسفانه تاثیر آن کاملا برعکس است. وقتی دختر شما جمله " دختر خوب" را بعد از انجام کاری که شما از او خواسته بودید می شنود، اینطور تلقی می کند که چون کاری که "شما" خواسته اید را انجام داده پس " خوب " است. و این سرآغاز این داستان است که کودک از این می ترسد که نکند دیگر " بچه خوبی " نباشد و انگیزه و اشتیاق او برای همکاری در سایر کارها از ترس دریافت نکردن همین بازخورد سرد شود.

درعوض بگویید: " زمانی که کمک می کنی واقعا لذت می برم" . این جمله به کودک می فهماند که شما چه می خواهید و رفتار او چگونه روی نظر شما تاثیر می گذارد. شما میتوانید حتی احساسات خود را به او بروز دهید و مثلا بگویید: " دیدم که عروسکت را به دوستت قرض دادی" این به کودک اجازه می دهد که برای خودش تصمیم بگیرد و بداند که قرض دادن کار خوبی است و به او این حق را می دهد که دوباره همین کار را با انگیزه درونی خود تکرار کند نه به این خاطرکه اینکار را برای خوشایند شما انجام دهد.

شخصیت فرزندان,تربیت کودکان,

" چه عکس زیبایی "
وقتی که ما نظر و عقاید خود را درمورد کار هنری کودک تحمیل می کنیم، در واقع این حق قضاوت و اعتبار بخشیدن را درباره کار خودش از او می گیریم. به جای این جمله بگویید:" من قرمز ، آبی و زرد می بینم ! نظرت خودت درباره نقاشی ات چیست؟ " بوسیله مشاهده درعوض بیان ارزیابی خود، به کودک اجازه می دهید که تصمیم بگیرد نقاشی زیباست یا خیر. شاید در نظر او نقاشی ترسناک باشد و اگر از او بخواهید نظرش را درباره نقاشی بگوید ، در واقع از او خواسته اید که کار خود را ارزیابی کند و نیت و مهارتهای خود را که نشان دهنده خلاقیت او در زمان بالغ شدن می باشد را با شما درمیان بگذارد و او را همانند هنرمندی رشد دهید.

" اگر تو فلان کار را بکنی من به تو فلان چیز را می دهم"
رشوه دادن به بچه ها مانع مشارکت آنها به سهولت و سادگی می شود. این چنین معاملاتی با کودکان تبدیل به یک سرازیری لغزنده می شود و چنانچه بطور مداوم صورت گیرد،همیشه مجبور به عقب نشینی می شوید . مثلا " نه! اتاقم را تمیز نمی کنم اگر برایم فلان چیز را نخری".

به جای آن از جمله" از اینکه به من در تمیز کردن خانه کمک می کنی ممنونم "استفاده کنید . هنگامی که ما قدردانی واقعی خود را نشان می دهیم کودکان انگیزه ذاتی برای کمک کردن پیدا می کنند و اگر فرزندان شما چندان اهل کمک نبودند، به او وقتهایی را یادآوری کنید که کمکتان می کرد. مثلا بگویید:" یادت هست یک زمانی کمکم می کردی آشغالها را بیرون بگذارم؟ واقعا کمک بزرگی بود. ممنونم!" . سپس به او اجازه دهید که به این نتیجه برسد که کمک کردن به دیگران لذت بخش است و یک پاداش معنوی در بر دارد.

شخصیت فرزندان,تربیت کودکان,

" تو خیلی باهوشی"
وقتی به بچه بگویید که باهوش است، فکر می کنیم که اعتماد بنفس و عزت نفس او را زیاد کرده ایم اما باید بدانید که اینگونه ستودن از شخصیت او واقعا تاثیر عکس دارد. با گفتن اینکه او باهوش است، بطور ناخودآگاه این پیام را به او می فرستیم که او فقط درصورتی باهوش است که نمره خوبی بگیرد، کارش را تمام کند و یا بهترین نتیجه را بگیرد . همه اینها فشار زیادی را روی یک کودک وارد می سازد. مطالعات نشان می دهند ،وقتی که کودک حل یک بازی پازل را تمام کرد و به او بگوییم که باهوش است ، حرف ما باعث می شود که او برای حل پازل های سخت تلاش نمی کند. دلیلش هم این است که او نگران می شود که شاید پازل را نتواند حل کند و ما او را باهوش ندانیم.

در عوض سعی کنید به او بگویید که قدر تلاش او را می دانید. با تمرکز کردن روی تلاش بیش از نتیجه، به او اجازه می دهید که بفهمید چه چیزی واقعا برایتان با ارزش است. درست است که حل کردن یک پازل جالب است اما حل پازل های سخت تر به مراتب جالب تر است. در همان مطالعه دیده شده که وقتی که روی تلاش تمرکز می کنیم- " وای تو واقعا خوب تلاش کردی"- دفعه بعد کودک سعی می کند سعی کند پازل های مشکل تری را حل کند.

" گریه نکن "
دیدن گریه بچه ها همیشه راحت نیست اما وقتی که به او می گوییم " گریه نکن" احساسات او را نادیده گرفته و به او می فهمانیم که اشک هایش برای ما ارزشی ندارد. این باعث می شود که او احساساتش را مخفی کند و در نهایت دچار انفجار عاطفی شده و بیشتر ناراحت شود.

سعی کنید به کودک فضایی برای گریستن بدهید مثلا بگویید " ایرادی ندارد که گریه کنی. هرکسی بعضی وقتها به گریه نیاز دارد. منم همینجا هستم و به تو گوش می کنم." حتی ممکن است گاهی احساسی که کودک دارد را شما بیان کنید، " ناراحتی که نمیتوانیم برویم پارک ، آره؟ " این کمک می کند که کودک احساس خودش را بهتر درک کند و یاد بگیرد که در غالب جملات آنها را بیان نماید. با تشویق او به بیان احساساتش ، به او کمک می کنید که احساسش را تنظیم نماید که جزو توانایی های مشکل هر فردی در سراسر زندگی اش به شمار می رود.

" قول می دهم ..."
زیر قول زدن واقعا ناراحت کننده است. لحظه سنگینی است و از آنجاییکه زندگی کاملا غیرقابل پیش بینی است، من پیشنهاد می کنم که کلا این واژه را از دایره لغات خود حذف کنید.

در عوض سعی کنید که کاملا با کودک صادق باشید. " می دانم که تعطیلات دوست داری با سارا بازی کنی و ما همه تلاشمان را می کنیم که این اتفاق بیافتد. اما خواهش می کنم یادت باشد که بعضی وقتها اتفاقات پیش بینی نشده ای می افتد، من هم تضمین نمی کنم که حتما این هفته این اتفاق بیافتد." ولی هر زمانی که میگویید کاری را انجام می دهید مطمئن باشید که از پس آن بر می آیید . سر قول ماندن، اعتماد می آورد و زیر قول زدن ارتباط عاطفی شما را زیر سوال می برد پس مراقب حرفی که می زنید باشید، و تا آنجاییکه ممکن است کاری کنید که طبق حرفی باشد که زده اید.

یک نکته ای که باید درباره این مساله اشاره کرد این است که اگر سر قولتان نماندید ، به آن اذعان داشته باشید و از فرزندتان عذرخواهی کنید. به یاد داشته باشید که شما به او یاد می دهید که درزمان بدقولی کردن چگونه رفتار کند . بدقولی کردن چیزی است که اغلب ما حداقل یک بار دچارش می شویم. حتی اگر برای شما مهم نباشد ولی می تواند برای کودک مهم باشد. پس همه سعی خود را بکنید که الگویی از صداقت برای او باشید و چنانچه موفق نبودید حداقل سعی کنید پا پیش گذاشته و مسئولیت آنرا به عهده بگیرید.

" چیز مهمی نیست"
خیلی وقتها اتفاقاتی می افتند که ما احساسات کودک را نادیده می گیریم، ولی باید واقعا مراقب این قضیه باشید. برای کودک اغلب چیزهایی مهم است که برای ما بزرگسالان اهمیت چندانی ندارند. پس سعی کنید همیشه از دید او به قضیه نگاه کنید. با او همدردی کنید حتی اگر مرزی بین خود و او قائلید و یا به در خواست او پاسخ منفی داده اید.

" من واقعا متوجهم که تو آن چیز را می خواهید اما امروز نمی شود آن کار را انجام داد." یا " متاسفم که مایوست می کنم ولی پاسخم منفی است" اینها بهتر از پاسخ هایی هستند که شما برای متقاعد کردن او بکار می برید و به او می فهمانید که خواسته های او واقعا اهمیتی ندارند.

" همین حالا دست بردار، وگرنه!"
تهدید کودکان معمولا کار خوبی نیست. اول از همه ، شما به آنها مهارتی می آموزید که واقعا دوست ندارید داشته باشند: استعداد بکار بردن زور یا قدرت حیله گری برای گرفتن چیزی که می خواهند حتی وقتی که دیگران تمایلی به این کار نداشته باشند. دوم، شما خودتان را در یک موقعیت ناشیانه قرار می دهید یعنی مجبور می شوید که از تهدیدهای خود دفاع کنید- قرار دادن یک مجازات سختگیرانه در قبال تهدیدی که در حالت عصبانیت کرده بودید- یا می توانید عقب نشینی کنید و به کودکتان یاد دهید که تهدید شما بدون معنی بوده است. در هر حال، باعث می شوید که نتیجه مطلوب را نگیرید و رابطه خود را با کودک خراب کنید.

در حالیکه تهدید نکردن کودک خیلی سخت است، سعی کنید درباره خطرات احتمالی به او هشدار دهید و یا به سمت چیزمناسب تری هدایتش کنید. " اصلا خوب نیست که برادرت را بزنی. نگران اینم که او تو را بزند و یا او هم در عوض تو را می زند. اگر می خواهی به چیزی آسیب وارد کنید بهتر است آن چیز یک بالش، مبل و یا تخت خواب باشد." با مطرح کردن یک چنین پیشنهاداتی که امنیت بیشتری هم دارند همچنان به او این اجازه را می دهید که احساساتش را خالی کنید و شما هم بتوانید نقشی در تعیین رفتار او داشته باشد. در نهایت این امر باعث میشود که او خودش و احساساتش را بهتر کنترل کند.

" چرا اینکار را کردی؟"
اگر کودک کاری کرده که شما خوشتان نمی آید ، مطمئنا باید با او صحبت کنید. اما تنشی که در آن لحظه به وجود می آید اجازه نمی دهد که او از اشتباهاتش درس بگیرد. و وقتی که شما از او می پرسید " چرا؟" شما به او فشار می آورید که به کارش فکر کند و آنرا تحلیل نماید که یک مهارت بسیار پیشرفته حتی برای بزرگتر ها به شمار می رود. در زمان برخورد با چنین پرسشی ، بیشتر کودکان حالت تدافعی به خود گرفته و یا سکوت می کنند.

در عوض، یک مسیر ارتباطی با او برقرار کنید و حدس بزنید که او چه احساسی ممکن است داشته باشد و نیازهای اساسی او چه چیزهایی می تواند باشد. " مایوس شدی که دوستانت به نظرت گوش ندادند؟ " با تلاش به درک احساسات و نیازهای او ، ممکن است حتی حس کنید که از عصبانیت خودتان نیز کاسته شده است. " او دوستانش را کتک زد چون نیاز به فضایی داشت و احساس ترس کرده بود و نمی دانست که با دیگران به چه روشی ارتباط برقرار کند. او تروریست که نیست فقط یک بچه است"
منبع : lifehacker

 


مطالب پیشنهادی:

آثار جانبی تشعشع لامپ های کم مصرف بر چشم و پوست چیست؟

حقایقی در باره ایدز و لزوم آموش جنسی

اثر شن‌های روان یا غبار غلیظ بر سلامت انسان چیست؟

دیابت از شناخت علائم تا درمان و راههای پیشگیری


http://maktoobshop.com

از چه سنی به کودک بیاموزیم بدون اجازه وسایل دیگران را برندارد؟

مفهوم مالکیت ,برداشتن وسایل دیگران,آموزش رعایت حق مالکیت دیگران به کودک

تحت هیچ شرایطی از تنبه بدنی استفاده نکنید . کودکان ازشش سالگی به بعد می توانند به صورت کامل و واضح ، مفهوم مالکیت و نادرست بودن رفتار« برداشتن وسایل دیگران » را درک کنند. در این زمان است که والدین باید محدویت ها و تنبیه هایی را برای این عمل در نظر بگیرند .

یکی از راه های مناسب برای آموزش رعایت حق مالکیت دیگران ، رعایت این حقوق از سوی والدین است. پدران و مادران باید مراقب رفتار خود باشند مثلا بدون اجازه به وسایل سایر اعضای خانواده دست نزنید و حتی برای استفاده از وسایل کودک نیز از او اجازه بگیرند .

ایزانلو، کار شناس ارشد روان شناسی گفت : وقتی از مهمانی با همسرم به خانه برگشتیم لباس های پسر چهار ساله ام عرشیا را در آوردم. در جیب شلوارش اسباب بازی پسر دایی اش را پیدا کردم . من و پدرش به هم نگاه کردیم و از او پرسیدیم که چرا بدون اجازه پسر دایی اش اسباب بازی او را به خانه آورده است؟ خندید و با لحن لوسی گفت:« خوب از اسباب بازیش خیلی خوشم میاد! دلم می خواست مال من باشه، واسه این برداشتمش .» این اولین باری بود که فرزندم این کار را انجام داده بود. اما بارها این اتفاق افتاده که در مهمانی ها بدون اجازه به وسایل خانه میزبان و به خصوص اسباب بازی های کودک میزبان دست زده است. من از تکرار این رفتار ها در آینده خیلی نگران هستم. از شما می خواهم مرا راهنمایی کنید که چطور با او رفتار کنم.

بچه ها تقریبا از چهار سالگی با مفهوم مالکیت آشنا می شوند. حتما دیده اید که کودکان خردسال تمایلی به دادن اسباب بازی خود به کودکان دیگر ندارد. در 4 تا 5 سالگی ، خود را محور جهان می پندارند و حتی تصور می کنند که والدین بیشتر متلعق به آنها هستند تا خواهران و برادرشان .در این سنین بچه ها با مفاهیمی مانند خوب و بد ، جریمه و پاداش و راست و دروغ آشنا می شوند .

کودکان کم سن و سال که هنوز به مدرسه نمی روند اغلب بدون آن که ارزش مادی اشیا را درک کنند، دست به این کار می زنند، آنها حتی گاه از این که برداشتن چیزی بدون اجازه از صاحب آن اشتباه است مطلع نیستند. 3 تا 6 سالگی کودک ، مرحله شخصیت طلبی نامیده می شود. این مرحله نیز به سه زیر مرحله تقسیم می شود:


الف) تضاد و وقفه : در 3 سالگی ، به تدریج فعالیت هایی که مبتنی بر نفی و امتناع است در او مشاهده می شود. برای مثال لجبازی که یک حالت تضادورزی می باشد در 4 سالگی به وجود می آید که انگیزه کودک به دست آوردن استقلال عمل می باشد.

ب) سن لطف : در این مرحله کودک سعی دارد دیگران را مجذوب خود سازد و ارزش خود را از چشم دیگری ببیند.

پ) سن تقلید الگو : تقلید الگو نقش اساسی در درک جهانی بیرونی دارد و کودک به تدریج یاد می گیرد که برای شکل گیری هر چه بیشتر شخصیت های خود از الگوهای دیگر تقلید کند. برای مثال کودک نقش پدر را در بازی های خود تقلید می کند.

بد نیست اکنون که با این مرحله مهم از رشد شخصیت کودک آشنا شدید با ما همراه شوید تا راهکارهای پیشنهادی مان در این موضوع را امتحان کنید.
در ابتدا بررسی کنید تا دریابید چه مشکلی باعث شده تا کودک شما این رفتار را انجام می دهد. مثلا گاه کودک واقعا به چیزی احتیاج دارد اما والدین این نیاز کودک را نادیده می گیرند و او مجبور می شود خود راه حلی برای مشکلش پیدا کند و چه روشی آسان تر از استفاده از وسیله شخص دیگری که در دسترس او قرار دارد.


پیشگیری از این رفتار ها بهترین روش ممکن است. از همان دوران کودکی تلاش کنید تا مفهموم مالکیت را به او آموزش دهید .مثلا به او بگویید که باید برای برداشتن وسایل دیگران اول اجازه بگیرد و برای او تشویق هایی در نظر بگیرید. دوران کودکی زمان خوبی برای آموزش مفهوم مالکیت بر اموال شان دارند و برداشتن چیزی که به شخص دیگری تعلق دارد اشتباه است. برای مثال از کودک بپرسند : « اگر کسی ماشین قرمز تو را بدون این که دوست داشته باشی برداره، چقدر ناراحت می شی ؟»...


یکی از راه های مناسب برای آموزش رعایت حق مالکیت دیگران ، رعایت این حقوق از سوی والدین است. پدران و مادران باید مراقب رفتار خود باشند مثلا بدون اجازه به وسایل سایر اعضای خانواده دست نزنید و حتی برای استفاده از وسایل کودک نیز از او اجازه بگیرند .زمانی که پی بردید بچه چیزی را برداشته است، به هیچ عنوان نباید واکنش شدید نشان دهید . در آن لحظه باید رفتاری مناسب و سنجیده از خود نشان دهید . باید بکوشید آرامش خود را حفظ کرده و روشی منطقی اتخاذ کنید.

تحت هیچ شرایطی از تنبه بدنی استفاده نکنید . کودکان ازشش سالگی به بعد می توانند به صورت کامل و واضح ، مفهوم مالکیت و نادرست بودن رفتار« برداشتن وسایل دیگران » را درک کنند. در این زمان است که والدین باید محدویت ها و تنبیه هایی را برای این عمل در نظر بگیرند .

مثلا محروم شدن از کارتون مورد علاقه اش در همان روز می تواند یک جریمه مناسب با سن کودک می باشد.

- بلافاصله رفتارش را اصلاح کنید و به نوعی درصدد جبران برآیید. از طرف کودک عذرخواهی نکنید، به کودک آموزش دهید تا از کودکی که اسباب بازی اش را برداشته عذر خواهی کند.

- به کودک یاد بدهید چطور آنچه را می خواهد درخواست کند. برای مثال ، اگر کودک از اسباب بازی دوستش خوشش آمده است و می خواهد یک شب آن را از دوستش قرض بگیرد، این موضوع را با شما در میان بگذارد تا شما چاره ای برای او بیندیشید.

- تحسین و تشویق یادتان نرود. پدر و مادر باید از رفتار های شایسته، مناسب و صادقانه کودک حمایت و قدردانی کنند. پیشگیری از این رفتارها بهترین روش ممکن است. در صورت عمل به کودک به کسب اجازه از دیگری برای استفاده از وسیله او، برای این رفتار او تشویق هایی در نظر بگیرید. البته تشویق های کلامی ارجحیت دارند .

نکنه پایانی این که ، ممکن است دلایلی پیچیده تر از آنچه ذکر شده نیز در بروز این رفتار در کودکان و نوجوان دخیل باشد . مثلا علت این رفتار می تواند خشم بچه ها یا تمایل آنها به جلب توجه دیگران باشدیا برعکس چنین رفتاری می تواند منعکس کننده مشکلات و استرس های آنها در محیط زندگی شان باشد. در این صورت ضرورت دارد که از مراجعه به روان شناس یا روان پزشک نیز استفاده کنید .

مطالب پیشنهادی:

فست فود زیر ذره بین کارشناسان حوزه سلامت

ظروف یک ‌بار مصرف ومشکلات آن بر سلامت

آثار جانبی تشعشع لامپ های کم مصرف بر چشم و پوست چیست؟

اثرات امواج تلفن همراه بر سلامت افراد چیست؟

http://maktoobshop.com

8 طرز فکر بسیار اشتباه والدین!



تربیت فرزند,اشتباه والدین در تربیت فرزند

حاضر نشدن بر سر میز غذا و صحبت کردن در مورد مسایل مالی در حضور فرزندان آن قدر هم مهم نیستند که به خاطر آنها احساس گناه کنید. سعی کنید از اجبارها و قانون هایی که ایجاد کرده اید، دست بکشید.

 

در ادامه 8 طرز فکر اشتباه والدین در تربیت فرزندانشان را نام برده و دلیل غلط بودن آن را گفته ایم.

 

1.   فرزندان را باید تنبیه کرد

شما بزرگ تر و مسوول خانه هستید اما به این معنی نیست که در خانه نظام دیکتاتوری راه بیندازید. تحقیقات بسیاری ثابت کرده اند این گونه رفتار و مدیریت نه تنها در خانه که در هیچ شرکت، تیم ورزشی یا گروهی پاسخگو نیست. هنگامی که کودکان خودشان تنبیه یا تشویق خود را انتخاب می کنند، یاد می گیرند مسوولیت کارهای خود را به عهده بگیرند و این همان چیزی است که شما به عنوان والدین از آنها می خواهید.

 

برای این منظور می توانید جلسات هفتگی در خانه ترتیب بدهید و در مورد کارهایی که باید در طول هفته انجام شود همه با هم تصمیم گیری کنید. و برای انجام هر کار خوب یک پاداش یا برای کارهای اشتباه تنبیه در نظر بگیرید.

 

2.   استفاده از تهدید برای درس دادن به فرزندان

هنگامی که پسر شما شب ها به موقع خانه نمی آید و هنگام شام در کنار شما نیست یا دخترتان از شستن عروسک هایش سر باز می زند، شاید تمایل داشته باشید برای تنبیه، آنها را از خوردن غذا یا استفاده از اسباب بازی هایشان منع کنید. اما راه های بهتری برای این منظور وجود دارد.

 

مردم بیشتر از اینکه از یافته ها خود خوشنود شوند از ضررهایشان بیزار هستند. به همین دلیل، می توانید به طور مثال 20 هزار تومان به پسر خود بدهید تا به سینما برود اما به او بگویید اگر به موقع به خانه بر نگردد باید پول را به شما بازگرداند. با این کار به فرزند خود نشان می دهید که به او اعتماد دارید و او نیز در مقابل، مسوولیت پذیر می شود.

 

3.   اعضای خانواده باید هر شب در کنار هم شام صرف کنند

این جمله که همه اعضای خانواده باید با هم غذا بخورند درست و بسیار عالیست. اما با وجود برنامه های تحصیلی زیاد، برنامه های کاری فشرده و درخواست های زیادی که با آنها روبه رو هستیم، چندان واقع گرایانه نست که مثلا ساعت 9 همه دور میز شام جمع شوند. طولانی ترین زمانی که صرف غذاخوردن می شود فقط 10 دقیقه است. این ده دقیقه می تواند هر زمان دیگری صورت بگیرد.

 

می توانید دور هم جمع شدن اعضای خانواده را هنگام صبحانه یا موقع خواب داشته باشید. مهم موضوعاتی است که با هم صحبت می کنید. به طور مثال، از فرزندان خود بخواهید هر روز یک لغت جدید انگلیسی به شما یاد بدهند و به این ترتیب با هم تعامل داشته باشید.

 

4.   پاداش باید در قبال مسوولیت ها و انجام کارهای روزانه باشد

این سیاست که به فرزندان خود پولی پرداخت کنید تا اتاق های خود را تمیز کنند، بسیار اشتباه است و عواقب بدی نیز دارد. با ادامه این کار برای طولانی مدت، فرزندان ما فقط برای دریافت پول کارهایشان را انجام می دهند نه برای اینکه همه ما اعضای یک خانواده هستیم و باید با همکاری هم کارهای خانه را انجام دهیم.

 

فرزندان باید یاد بگیرند در کارهای خانه همچون تا کردن لباس ها، چیدن میز غذا و شستن ظرف ها به والدین خود کمک کنند. با اختصاص پاداش های پولی برای انجام هر کار ساده و ابتدایی به نوعی به فرزند خود می آموزید پول در اولویت همه چیز قرار دارد و این بسیار خودخواهانه است. به جای این کار، به فرزندان خود اجازه اشتباه کردن بدهید.

 

5.   در حضور فرزندان در مورد مسایل مالی صحبت نکنید

این طرز فکر که نباید هرگز در حضور فرزندان در مورد مسایل مالی صحبت کرد، درست نیست. کارشناسان می گویند حدود 8 درصد از مردم هرگز در مورد مسایل مالی با والدین خود صحبت نمی کنند. با این کار، فرزندان از هیچ کجا، نه در مدرسه، نه موسسات آموزشی یا در کنار دوستان هرگز یاد نمی گیرند چگونه می توان پول درآورد، چگونه آن را خرج یا سرمایه گذاری کرد. منظور این است، اگر شما در مورد مسایل مالی صحبت نکنید، آنها از هیچ کجا این مسایل را نخواهند آموخت. پس این طرز فکر اشتباه را فراموش کنید.

 

6.   در دعوای خواهر/برادرهای دخالت نکنید

بیشتر والدین دوست ندارند در دعوای خواهر/برادرها دخالت کنند اما باید بدانید این کار بسیار هم خوب است. شاید به نظر برسد کودکان خودشان از عهده یکدیگر بر می آیند و به دخالت نیازی نیست، اما آنها تا زمانی که کوچک هستند توانایی این کار را ندارند. بنابراین، سعی کنید ابتدا دو فرزند خود را هنگام دعوا از هم جدا کنید و به آنها فرصت دهید تا کمی آرام بشوند. سپس، از همه – خود، همسر و هر کدام از فرزندان– بخواهید تا به راهکارهای جدید فکر کنند و در مورد آنها با هم صحبت کنید. این کار باعث از بین رفتن هیجان منفی می شود و طرف هیچ کدام از فرزندان را نیز نگرفته اید.

 

7.   در مورد مسایل جنسی صحبت کنید

به جای یکبار صحبت کردن در مورد مسایل جنسی، به طور مرتب مکالماتی بر این اساس با فرزندان خود داشته باشید. این کار بسیار دشوار است و والدین احساس ناراحتی می کنند. اما بر اساس گزارش موسسه تحقیقات بیماری های کودکان در آمریکا، والدین باید از 18 ماهگی به فرزندان خود نام درست اعضای بدنشان را بیاموزند. هنگامی که کودکان بزرگ شدند، هرگز آنها را تهدید نکنید که مبادا با کسی دوست شوند.

 

این کار باعث می شود تصور کنند دوستی نوعی عیب و ننگ است. صحبت کردن با کودک 8 ساله بسیار آسان تر از صحبت با فرزند 13 ساله است، زیرا آنها در سن بلوغ قرار دارند و خیلی تمایلی به گوش کردن به حرف های والدین خود ندارند.

 

8.   هنگام تادیب فرزندان بالای سر آنها بایستید

هنگامی که می خواهید به فرزند خود بفهمانید کارش اشتباه بوده است، احتمالا دوست دارید بالای سرش بایستید و انگشت اشاره خود را نیز به نشانه اخطار تکان دهید. در عوض این کار، روی صندلی بنشینید و مثلا کوسنی را نیز در آغوش بگیرید. این کار باعث می شود تا تنش و اضطراب از بین برود و با آرامش بیشتری با هم صحبت کنید. مسلما دوست ندارید در موضع قدرت قرار داشته باشید و فقط منظور از این کارها بهتر کردن اوضاع است.

 منبع:سلامت نیوز


مطالب پیشنهادی:

دریافت پول از بیمار بصورت مستقیم (خطای پزشکی)

رسانه ها در الگوی مصرف جامعه چه نقشی دارند؟

آثار جانبی تشعشع لامپ های کم مصرف بر چشم و پوست چیست؟

ژن درمانی چیست؟

http://maktoobshop.com

پنج مهارت مثبت پدر و مادرى


1. براى ایجاد همکارى دستور ندهید.

2. براى به حداقل رساندن مقاومت و بهبود روابط گوش کنید و پرورش دهید ولى تنبیه نکنید.

3. براى افزایش رغبت پاداش دهید، تنبیه نکنید.

4. براى اثبات رهبرى خود دستور دهید، تقاضا نکنید.

5. براى نظارت مجدد از قرنطینه تربیتى استفاده کنید، تنبیه نکنید.


درخواست کنید تحکم نکنید:

زندگى بچه پر از دستور است. براى نمونه: «این را از اینجا بردار، آن را اینجا بگذار، این طورى حرف نزن، دندان‏هایت را مسواک کن، بیا شام بخور،...» وقتى پدر و مادر کلافه مى‏شوند و مرتب غرولند مى‏کنند، بچه هم به حرف آنان گوش نمى‏دهد. امر و نهى مکرر باعث تضعیف رابطه مى‏شود. در روش مثبت پدرى و مادرى، شق دیگر دستور دادن و مطالبه کردن و غر زدن، خواهش کردن است. تغییر ساده‏اى است ولى باید زیاد تمرین شود. براى نمونه: «لطفا دندانت را مسواک کن، لطفا برادرت را نزن».


از واژه لطفا استفاده کنید:

وقتى مى‏خواهید عبارتى را بر زبان بیاورید، حتما از واژه «لطفا» یا «خواهش مى‏کنم» استفاده کنید که اثرى جادویى دارد. درخواست شما باید رک و صریح باشد و لازم است طورى تقاضاى خود را مطرح کنید که حس همکارى را در بچه ایجاد کند. بیشتر مواقع پدران و مادران از واژه «مى‏توانى» استفاده مى‏کنند که کمى هم قصور در آن به کار رفته است. آنان ناخودآگاه این کار را مى‏کنند چون پدر و مادر خودشان هم همین طور رفتار مى‏کردند. گرچه به نظر مى‏رسد جمله «مى‏توانى وسایلت را جمع کنى؟» با «لطفا وسایلت را جمع کن» تفاوت چندانى ندارند، در ایجاد میل به همکارى در بچه بسیار تفاوت دارد.

صراحت داشتن بدون ایجاد احساس تقصیر و شرمندگى و ترس به مراتب مؤثرتر است. براى اینکه بهتر متوجه شوید، فرض کنید که مى‏توانید فعالیت‏هاى مغزى بچه را برنامه‏ریزى کنید. وقتى جمله خود را با «مى‏توانى» آغاز مى‏کنید، احتمالاً نیمکره چپ مغز فعال مى‏شود و حیران است که منظور واقعى شما چیست و اگر با «مى‏شود لطفا» آغاز کنید نیمکره راست مغز شروع به کار مى‏کند و مرکز انگیزه فعال مى‏شود. کلمه «مى‏توانى» بچه را سردرگم مى‏کند و کم‏کم میل به همکارى را در او از بین مى‏برد. شما پدر و مادر هستید. اگر بدانید فرزندتان نمى‏تواند کارى را انجام دهد، از او نمى‏پرسید. وقتى مى‏گویید «مى‏توانى تلویزیون را خاموش کنى؟» در واقع منظورتان این نیست که آیا او توانایى دارد تلویزیون را خاموش کند یا نه، بلکه از او مى‏خواهید تلویزیون را خاموش کند. در حقیقت شما به زبان بى‏زبانى به بچه مى‏گویید که دلیل خوبى براى خاموش نکردن تلویزیون ندارد.


سوال بى‏جواب نکنید:

در هر سؤال بى‏جواب پیامى تلویحى وجود دارد. در امور تربیتى، این پیام تلویحى معمولاً نوعى شرمندگى به جا مى‏گذارد که پدران و مادران مهربان دلشان نمى‏خواهد مستقیم آن را بر زبان بیاورند. بیشتر والدین متوجه نیستند که با این کار بیان منفى به کودکشان مى‏دهند، ولى اگر کمى جنبه روحى و روانى قضیه را بررسى کنند به آسانى متوجه مى‏شوند. وقتى مادرى مى‏خواهد فرزندش را وادارد اتاقش را مرتب کند، به جاى گفتن «لطفا اتاقت را مرتب کن» با لحنى که شرمندگى و تقصیر بر جاى مى‏گذارد، سوالى بى‏جواب را مطرح کند، مانند «چرا این اتاق این قدر به هم ریخته است؟ مثال‏هاى دیگر: «پس کى مى‏خواهى بزرگ شوى؟» «چرا برادرت را مى‏زنى؟» «چرا هنوز بیدار هستید و حرف مى‏زنید؟» و ... خوددارى از سوال‏هاى بى‏جواب، نه تنها باعث ایجاد حس همکارى مى‏شود، از تضعیف مهارت‏هاى ارتباطى جلوگیرى مى‏کند. این سوال‏ها نه تنها براى بچه فایده‏اى ندارد، بلکه باعث مى‏شود پدر و مادر از زیر بار مسئولیت پیام‏هاى منفى‏اى که مى‏دهند، شانه خالى کنند. وقتى ما نتوانستیم درست تشخیص دهیم که پیام‏هاى منفى به بچه‏ها مى‏دهیم، درک اینکه چرا بچه‏هاى ما مایل به همکارى نیستند، مشکل مى‏شود.

صریح باشید:

یکى از مهارت‏هایى که یادگیرى آن بخصوص در مورد پسربچه‏ها ضرورى است، صراحت است. والدین معمولاً نارضایتى خود را ابراز مى‏کنند، اما حاضر نیستند براى رفع آن خواهش کنند. پدر و مادر با تأکید بر مشکل سعى مى‏کنند فرزند خود را ترغیب به کار کنند، اما خواهش و تمنایى در کار نیست. بچه‏ها معمولاً تقاضاى تلویحى را تشخیص نمى‏دهند. بنابراین فقط به هوا زُل مى‏زنند. براى گرفتن جواب صریح، لازم است تقاضا بدون تمرکز دادن به بیان منفى آن صریح باشد. تمرکز بر اینکه بچه چه اشتباهى مرتکب شد و چرا کمکى به ایجاد حس همکارى نمى‏کند.

دستور تلویحى پیام منفى تقاضاى مثبت

بند کفش هایت را ببند بند کفش‏هایت باز است لطفا بند کفش‏هایت را ببند

بچه خوبى باش، اصلاً خوشم نمى‏آید لطفا بچه خوبى باش

با خواهرت این طور رفتار نکن با خواهرت این طور رفتار کنى با خواهرت این طور رفتار نکن



توضیح ندهید:

علاوه بر اینکه باید مطمئن باشید بچه‏ها را به جاى دستور دادن با خواهش و تمنا به کارى ترغیب مى‏کنید، از آوردن دلیل و برهان بپرهیزید. لزومى ندارد بگویید «وقت خواب است، روزى طولانى در پیش دارى، لطفا برو مسواک بزن» اگر دوست دارید فرزندتان بداند چرا بهتر است زود به رختخواب برود، این مسئله را بعدا براى او توضیح دهید. پس از آنکه فرزندتان با همکارى کردن رضایت خاطر شما را فراهم کرد و به رختخواب رفت، مى‏توانید به او بگویید: «من از تو خیلى راضى‏ام دندان‏هایت را خوب مسواک زدى و حالا مى‏توانى راحت بخوابى تا براى فردا آماده باشى. خواب کامل راحت باعث مى‏شود فردا سرحال باشى».

وقتى بچه‏ها از انجام دادن کارى امتناع مى‏کنند یا کارى را درست انجام نداده‏اند، بیشتر پدران و مادران یک نفس حرف مى‏زنند تا بچه را ترغیب کنند. این کار صرفا باعث مى‏شود بچه احساس بى‏کفایتى و شرمندگى کند و عاقبت میل طبیعى او به همکارى از بین برود. مثال: امروز خیلى تلویزیون تماشا کردى. وقتش است آن را خاموش کنى. دلم مى‏خواهد از وقتت براى کارى دیگر استفاده کنى. راه بهتر درخواست: لطفا تلویزیون را خاموش کن و از وقتت طور دیگرى استفاده کن. این هفته تمام مدت خر و پرت‏هاى تو را جمع مى‏کردم فورى اینها را جمع کن. لطفا همین الان اینها را جمع کن.


همکارى

براى اینکه روحیه همکارى را در خود پرورش دهد، باید احساس کند همان طور که او به حرف‏هاى شما گوش مى‏دهد، شما هم به حرف‏هاى او گوش مى‏دهید. بچه‏ها از طریق مقاومت و امتناع در برابر خواسته‏هاى شما حس خودآگاهى را در خود پرورش مى‏دهند. زمانى که پدر و مادر مقاومت مشروع بچه را سرکوب نکنند، به او کمک مى‏کنند سطح آگاهى خود را در مورد احساسات و خواسته‏ها و نیازهایش بالا ببرد و در نهایت نیروى اراده‏اى قوى را در خود پرورش دهد که چه بسا بعدها ناکامى‏هاى او را به موفقیت تبدیل کند. بچه‏هایى که اراده‏اى قوى دارند مى‏توانند به موفقیت نایل آیند، ولى بدون آن افرادى از زیر کاردررو خواهند شد. افرادى که اراده‏اى ضعیف دارند، در دوران کودکى فرصت مبارزه و مقابله با مشکلات اجتناب‏ناپذیر زندگى به آنان داده نشده است. این افراد به جاى اینکه ترغیب شوند به رؤیاهاى خود رنگ واقعیت بخشند، افرادى میانه حال باقى مى‏مانند.

براى اینکه بچه‏ها دست از مقاومت بردارند و به میل خود حاضر به همکارى باشند، لازم است احساساتشان درک شود، سازماندهى شوند، نظم و تربیت برقرار باشد و هدایت شوند. براى مثال پدر و مادر از راه گوش دادن مى‏توانند ثابت کنند که احساسات و امیال و آرزوها و احتیاجات کودک را شنیده‏اند، درک کرده‏اند و به آن رسیدگى خواهند کرد. وقتى به این نیاز بچه پاسخ داده شود، خود به خود مقاومت او کاهش مى‏یابد و بیشتر همکارى مى‏کند.

- وقتى بچه‏اى حساس مى‏گوید: «دلم درد مى‏کند»، اگر با حرارت به او توجه نکنید، به این صورت واکنش نشان خواهد داد: «دلم خیلى درد مى‏کند، هیچ کس با من خوب نیست» اگر احساسات بچه درک نشود، هر دردى براى او بزرگ‏تر جلوه خواهد کرد. عدم همدردى با بچه حساس، درد جسمانى و روحى او را شدت مى‏بخشد. در این گونه مواقع، بزرگ‏ترین اشتباه پدر و مادر این است که بخواهند به نوعى کودک را دلدارى دهند و خوشحالش کنند. وقتى بچه غصه‏دار است یا افسرده به نظر مى‏رسد، هرگونه استدلالى براى بى‏مورد بودن نگرانى‏اش بى‏فایده است. تمرکز بر جنبه‏هاى مثبت ممکن است جهت او را تغییر دهد و توجه‏اش را به جنبه‏هاى منفى جلب کند، زیرا مى‏خواهد به هر نحو به پدر و مادر بفهماند که باید درک داشته باشند و براى او ارزش قایل شوند. پدر و مادر باید به حرف او گوش دهند و مراقب باشند براى رفع ناراحتى بچه درصدد حل مشکل او برنیایند.


احساسات منفى

باید به بچه‏ها القا کرد که اشکالى ندارد احساسات منفى داشته باشند. آنان براى رفع مشکل و رهایى از چنگال رنج‏ها و غصه‏هایشان به زمان بیشترى احتیاج دارند. وقتى با همدردى به مشکلات آنان گوش دهید و گرفتارى‏هایشان را درک کنید، احساس راحتى و آسایش خواهند کرد. پدران و مادران حساس معمولاً به اشتباه گمان مى‏کنند فرزندشان ایرادى دارد و قضیه را از آن چه هست بدتر مى‏کنند.


خشونت

با اینکه عده زیادى از مردم از خشونت موجود در سینما و تلویزیون شکایت دارند، باز هم بچه‏هاى خود را تهدید به تنبیه و کتک مى‏کنند. خشونت در تلویزیون و سینما روى کودکان و نوجوانان ما اثر مى‏گذارد، اما باید توجه داشت که تأثیر رفتار و کردار و نظریات پدر و مادر بر بچه به مراتب بیشتر است. در مقایسه با تلویزیون، پدر و مادر اثر بیشترى بر روى فرزندان خود به جاى مى‏گذارند.



فیلم سینمایى

اگر پدر و مادر تردید دارند که اجازه دیدن فیلمى را به فرزند خود بدهند یا نه، بهتر است صبر کنند تا نوار ویدئویى آن فیلم پخش شود و فرزندشان آن را در خانه تماشا کند، چون تماشاى فیلم در خانه که چراغ‏ها روشن است کمتر از دیدن آن در سالن تاریک سینما روى بچه اثر مى‏گذارد. سالن سینما توانایى ناباورى و درک نوسانى احساس بزرگسالان را نیز در مورد فیلم پا در هوا نگه مى‏دارد. فیلم‏هاى سینمایى طورى طرح‏ریزى مى‏شود که بزرگسالان واقعیت را فراموش کنند و به طور موقت فیلم را واقعى بدانند. اما در مورد بچه‏ها، ما دلمان مى‏خواهد بدانند آن چه مى‏بینند واقعى نیست.


تماشاى زیاد فیلم

تماشاى زیاد فیلم و تلویزیون حتى اگر صحنه‏هاى خشونت‏آمیز نداشته باشد، ممکن است بچه‏ها را بیش از حد تحریک کند. بارزترین دلیل آن این است که بچه‏ها بعد از دیدن هر فیلمى صحنه‏هاى آن را تکرار مى‏کنند. اصولاً بچه‏ها هرچه ببینند همان را انجام مى‏دهند. تحمیل احساس بیش از حد، سیستم عصبى بچه را تحت تأثیر قرار مى‏دهد و باعث مى‏شود بچه تحریک‏پذیر، پرتوقع، دمدمى مزاج، عصبى، بهانه‏گیر و بیش از حد حساس شود و حس همکارى نداشته باشد.


والدین با اعتماد به نفس

حتى بچه‏هاى کوچک خانواده هم در صورتى که اجازه مشارکت در تصمیم‏گیرى‏هاى مهم به آنها داده نشود مى‏توانند زندگى را به جهنمى براى دیگران تبدیل کنند. والدین آگاه کسانى هستند که تمام اعضاء خانواده را در تصمیم‏گیرى‏هاى اساسى شرکت مى‏دهند. والدینى که داراى اعتماد به نفس قوى هستند مى‏توانند مشکلات زندگى خانوادگى را بدون نیاز به این باورها و توهمات نادرست (آدم‏ها باید در خانواده خود شاد و خوشبخت باشند، والدین باید کنترل کامل بر خانواده خود داشته باشند، و اگر آدم‏ها نسبت به هم خشمگین نمى‏شوند پس قطعا همه چیز رو به راه است) حل کنند به گونه‏اى که رنج و درد را به پایین‏ترین میزان خود و احساس رضایت خاطر خود و دیگران را به بالاترین حد مى‏رسانند.

مشکلات موجود در خانواده‏هاى «خوب» و خانواده‏هاى «بد» مشابه هستند و تفاوت تنها در نوع برخوردى است که با آنها مى‏شود و در این میان اعتماد به نفس مهم‏ترین و بزرگ‏ترین نقش را بازى مى‏کند.

والدین با اعتماد به نفس وقتى بر سر دو راهى‏هاى زندگى خانوادگى قرار مى‏گیرند، راهى را بر مى‏گزینند که به رضایت خاطر و آرامش مى‏انجامد و این چیزى شبیه به نبرد با طوفان تا رسیدن به ساحل نجات است.


ویژگى‏هاى والدین با اعتماد به نفس

از زندگى خانوادگى خود بخصوص والد بودن خود، احساس آرامش و رضایت‏خاطر مى‏کنند. این گونه والدین در اکثر اوقات سرخوش و شاد هستند به حرف‏هاى فرزندان خود گوش مى‏سپارند، غالبا آرام و خونسرد هستند، از موفقیت‏هاى فرزندان خود به شوق مى‏آیند، در برابر شکست‏هاى آنها برخورد مستقیم نشان نمى‏دهند و در مورد نقش‏ها و مسئولیت‏هایى که به عنوان یک والد بر عهده دارند کاملاً صریح و بى‏پروا هستند.

این گونه والدین خارج از محیط خانه هم علایقى ارضاءکننده دارند و بنابراین ارضاء خود را در قالب توقعات غیرمنطقى و غیرواقعى از اعضاء خانواده خود جست و جو نمى‏کنند. آنها براى مشکلات بزرگ، راه‏حل‏هاى مناسب مى‏یابند، آنها نسبت به دیدگاه فرزندان خود نگاهى خوش‏بینانه دارند و درست به همان گونه‏اى که از کودک انتظار احترام به فردیت خود را دارند، به فردیت او احترام مى‏گذارند.

حال، اگر خود شما کودک بودید، آیا دوست نداشتید که والدینى با این ویژگى‏ها داشته باشید. مطمئنا جواب مثبت مى‏دهید، زیرا زندگى با والدین برخوردار از اعتماد به نفس قوى، آسان‏تر است. یافتن راه و روشى براى زندگى خانوادگى شادتر و ارضاءکننده‏تر خالى از هرگونه رمز و راز است. والدین بهتر تمایل به انجام کارهایى دارند که سایر والدین غالبا انجامشان نمى‏دهند. فهرست پیشنهادى زیر شامل مواردى است که براى والدین دیگر مفید واقع شده است:

مدتى از وقت خود را اختصاصا با فرزندان خود بگذرانید و با آنها گفت وگوى نفر به نفر داشته باشید، بدین ترتیب هرگز از نیازهاى دیگر اعضاء خانواده غافل نخواهید شد.

براى تک‏تک اعضاى خانواده و همچنین براى خودتان مکان‏هایى را پیش‏بینى کنید تا بتوانند خرت و پرت‏هاى باارزش و محرمانه خود را در آن جا و به دور از دسترس دیگران قرار دهند.

براى خود و همسرتان یک برنامه هفتگى در نظر بگیرید و هر کارى که از دستتان بر مى‏آید انجام دهید تا بر معنویت و روحانیت این لحظات بیفزایید.

بگذارید که خانه در طى روز یعنى زمانى که همگى سرگرم فعالیت‏هاى خود هستند ریخت و پاش شود، اما از همه بخواهید که در پایان روز در تمیز کردن خانه کمک کنند. به این ترتیب است که همه احساس مى‏کنند خانه از آن آنهاست و نه از آن یک نفر که همیشه مسئول نظافت خانه است.

همیشه یک خوردنى مورد علاقه در دسترس اعضاى خانواده قرار دهید، زیرا غذا به انسان احساس امنیت مى‏دهد. وجود غذا به خودى خود باعث اختلالات چاقى نمى‏شود.

سنت‏هاى خانوادگى را حفظ کنید. پاسدارى از این سنت‏ها به ویژه زمانى اهمیت پیدا مى‏کند که به دور از خویشاوندان و فرزندان خود زندگى مى‏کنید. این واقعیت را بپذیرید که انسان‏ها به محدودیت‏هاى تحمیل شده توسط این سنت‏ها علاقه‏اى ندارند، اما به خاطراتى که توسط این سنت‏ها زنده مى‏شود، عشق مى‏ورزد.

در آشپزخانه منزل خود تقویمى نصب کنید و کیفیت تمام روزهاى خود را روى آن درجه‏بندى کنید، براى یک روز فوق‏العاده عدد 1، یک روز خوب عدد 2، روز بد با حوادث قابل جبران عدد 3، یک روز کاملاً بد عدد 4.

اگر ناچار هستید که رو در روى اعضاى خانواده خود قرار بگیرید و به خاطر انجام کارهایى که براى شما ایجاد مزاحمت مى‏کند از آنها انتقاد کنید بهتر است براى آنها یادداشت بگذارید. این یادداشت ممکن است باعث تغییر رفتار آنها نشود، اما احتمالاً زمینه یک بحث جالب را به وجود مى‏آورد.


آموزش عذرخواهى

من خانواده‏هایى را در اطراف خودم دیده‏ام که ویژگى متمایزکننده آنها رفتار احترام‏آمیز والدین با فرزندانشان بوده است. گویى انسان‏هاى واقعى را در آنها دیده‏ام! حقیقت این است که براى اکثر ما انسان‏ها عذرخواهى کردن از غریبه‏هاى داخل اتوبوس به مراتب سهل‏تر از عذرخواهى کردن از فرزندان خود ماست.


محکم و استوار و در عین حال رئوف و مهربان

اگر والدین نتوانند به اشتباهات خود و به اهانتى که به فرزند خود کرده‏اند اعتراف کنند این مسئله به تدریج کودک آنها را از کوره به در مى‏برد. بچه‏ها مى‏دانند که در مواقعى حق با آنها بوده است و والدین اشتباه مى‏کرده‏اند.

اگر شما آن را تصدیق نکنید فرزند شما به تدریج به ادراکات خود تردید مى‏کند و کودکى که به ادراک و دریافت‏هاى خود شک مى‏ورزد، رفته رفته اعتماد به نفس خود را از دست مى‏دهد که این خود سرمنشأ بسیارى از مشکلات است. در واقع اگر نتوانیم به خاطر اشتباهى که مرتکب شده‏ایم از فرزند خو پوزش بخواهیم به گونه‏اى بنیادى او را به سمت سکوت و خودخورى سوق داده‏ایم و متأسفانه این یک الگوى رفتارى شایع در میان والدین است.

عذرخواهى اگر به عنوان یک حربه براى تسکین دادن زخم‏ها و آرام کردن اوضاع مورد استفاده قرار گیرد به هیچ‏وجه کارساز نخواهد بود. عذرخواهى باید صمیمانه و خالصانه باشد.

اگر نیاز به حفظ استبداد و کنترل بر فرزندان در وجود شما عمیق‏تر از نیاز به صداقت و داشتن روابط خالصانه با فرزندانتان است، داشتن احساس ندامت و عمل براساس آن بسیار دشوار خواهد بود. عذر مى‏خواهیم چون کارى را انجام داده‏ایم یا حرفى را زده‏ایم و این نشان مى‏دهد که ما تشخیص داده‏ایم که چه رفتارى مى‏توانست مناسب‏تر و شایسته‏تر و مهربانه‏تر باشد. ایده‏آل آن بود که هرگز نیازى به عذرخواهى پیش نمى‏آمد اما واقعیت زندگى چیز دیگرى است. عذرخواستن از کودکان، عذرخواهى کردن را به آنها مى‏آموزد و این باعث مى‏شود که فرزندان شما در مسیر زندگى انسان‏هاى بهترى باشند.

چه موقع باید عذرخواهى کنید؟

تنها باید زمانى از فرزندان خود عذرخواهى کنیم که از استانداردهاى رفتارى خود تخلف کرده باشیم. اما این به مفهوم آن نیست که باید به خاطر جریحه‏دار شدن احساسات بچه‏ها یا به خاطر ارضاء نشدن پاره‏اى از توقعات ذهنى که از خود به عنوان یک انسان خوب داریم، از بچه‏ها عذرخواهى کنیم. در واقع عذرخواهى بیهوده و افراط‏آمیز درست به مانند امتناع از عذرخواهى بجا مضر و زیان‏آور است!

اکثر بچه‏ها وقتى احساس مى‏کنند که پدر و مادر از رفتار خود پشیمان شده‏اند درصدد سوءاستفاده بر مى‏آیند و احساس گناهکارى و تقصیر را در آنها تشدید مى‏کنند؛ بخصوص آن دسته از والدینى که مدام از یک احساس کوتاهى و تقصیر بیهوده رنج مى‏برند همواره توسط فرزندانشان در معرض این موقعیت‏ها قرار داده مى‏شود. والدین از این وضعیت تنفر دارند و این به نوبه خود باعث تشدید احساس گناه و تقصیر در آنها مى‏شود!

بعضى وقت‏ها احساس بد کودک به خاطر آن است که حقیقتى تلخ بر او آشکار شده، حقیقتى که او جز تسلیم در برابر آن چاره‏اى ندارد. اگر انگیزه شما براى گفتن این حقیقت، صادقانه بوده است دیگر دلیلى براى احساس گناه و عذر خواستن وجود ندارد. رو در رو شدن با حقیقت آسان نیست و با گذر عمر هم آسان‏تر نمى‏شود. شما نباید به خاطر اعمال مجازاتى که از قبل اخطارش را داده بودید عذرخواهى کنید. قانون، قانون است و در همه حال و براى همه کس لازم‏الاجرا است. وقتى فرزند شما از قوانین سرپیچى مى‏کند باید پیامدهاى آن را هم بپذیرد، بدون آنکه نیازى به عذرخواهى از او وجود داشته باشد.

لازم است که نسبت به ارزش‏ها و استانداردهاى خود هشیار و آگاه باشیم. باید بدانیم که خواهان چه رفتارى با فرزندان خود هستیم و هنگامى که آن گونه رفتار کردیم باید بتوانیم آن را تشخیص دهیم.

علت تعارض و کشمکش‏هایى که میان والدین و کودکان بروز مى‏کند آن است که انسان‏ها به چیزهایى نیاز دارند که در خانواده به طور محدود وجود دارد (و از آن جمله توجه، وقت و ...) روش‏هایى که والدین و کودکان براى حل این اختلافات مورد استفاده قرار مى‏دهند از میزان اقتدارى که در خانواده احساس مى‏کنند، ریشه مى‏گیرد.

والدینى که مى‏توانند براى حل تعارضات، راه‏حل‏هاى مناسب بیابند، یعنى راه‏حل‏هایى که به ارضاء نیازهاى طرفین مى‏انجامد، براى فرزندان خود، نقش یک الگو و راهنما را بازى مى‏کنند. اما اگر خود والدین احساس ضعف و بى‏اقتدارى کنند، آن گاه فرزند آنها قادر به الگوسازى از آنها نخواهد بود و از همین جاست که کشمکش قدرت آغاز مى‏شود.


مسئولیت‏پذیرى

اینکه میزان استقلال هر فرد به موازات رشد او افزایش مى‏یابد امرى کاملاً طبیعى است. اما در مورد حس مسئولیت‏پذیرى نمى‏توان چنین ادعایى کرد. به عبارت دیگر، بسیارى از انسان‏ها رشد مى‏کنند بدون آنکه احساس مسئولیت را بیاموزند. علت هم این است که حس مسئولیت‏پذیرى در انسان توسط خانواده‏اى که در آن پرورش مى‏یابد شکل مى‏گیرد.با اینکه چه ظرفیت کودک براى قبول مسئولیت به موازات بالا رفتن سن او افزایش مى‏یابد، با این همه باید به او آموخته شود که چه مسئولیت‏هایى را به عهده بگیرد و چگونه آنها را انجام دهد.

بچه‏ها دوست دارند که دیگران مسئولیت‏هاى آنها را به عهده بگیرند و بسیار تمایل دارند که مسئولیت‏هاى خود را به دیگر اعضاء خانواده، بویژه به مادرشان منتقل کنند و این انتخاب بسیار خوبى است، زیرا بسیارى از مادرها به این خواسته کودک خود با جمله «اگر خودم انجامش بدهم آسان‏تر است» پاسخ مثبت مى‏دهند.

بچه‏ها دوست دارند که تحت مراقبت دیگران قرار بگیرند و این احساس آرامش به آنها مى‏دهد. بنابراین طبیعى است که در برابر هر چیزى که مخل این آرامش باشد مقاومت از خود نشان دهند و قبول مسئولیت (به ویژه مسئولیت‏هاى ناخوشایند) هم یکى از آنهاست. بچه‏ها باید یاد بگیرند تا بر این واکنش طبیعى در برابر مسئولیت‏ها، غلبه کنند و این وظیفه والدین است که به آنها بیاموزند.

به جاى آنکه دستور بدهید، سئوال کنید. وقتى به کسى که احساس بى‏قدرتى مى‏کند راهى را دیکته مى‏کنیم، به طور خودکار این مقاومت را در او به جریان مى‏اندازیم.

مادر: مى‏خواهم همین حالا این کار را انجام دهى.

پسر: من نمى‏خواهم.

مادر: تو این کار را مى‏کنى.

پسر: نه من نمى‏کنم.

مادر: کى قصد دارى کارى را که گفتم انجام بدى؟

پسر: (با مکث) من نمى‏خوام.

مادر: من نپرسیدم که مى‏خواى یا نمى‏خواى، پرسیدم چه وقت انجامش مى‏دهى.

پسر: هیچ وقت!

مادر: خُب، این هیچ وقت کِیه؟

پسر: چى؟ (با نگاهى مبهوت و متعجب جواب مى‏دهد)

خلق احتمالات و امکانات جدید، بهترین راه براى حل و فرو نشاندن منازعات قدرت است.

سئوال کردن نشان‏دهنده این است که کودک قادر به تصمیم‏گیرى و انتخاب است و به طریق غیرمستقیم به کودک القاء مى‏کند که او قدرت کنترل زندگى خویش را دارا مى‏باشد. با سئوال کردن از کودکان، احساس قدرت را در آنها افزایش مى‏دهیم و وقتى آدم‏ها احساس قدرت بیشترى مى‏کنند نیازى آن چنان، به درگیر شدن و کشمکش‏هاى قدرت احساس نمى‏کنند. شما مى‏توانید با استفاده از روش سئوال کردن به فرزند خود کمک کنید تا احساس کنترل از دست داده را دوباره به دست آورد و هنگامى که هم او و هم شما احساس کنترل بیشتر کردید آن وقت است که مى‏توانید به جاى جنگ به مذاکره بپردازید.


لج‏کردن و کج‏خلقى کودک

ممکن است پدر و مادر جلوى کارى را که کودک دوست دارد انجام بدهد، بگیرند یا از خواسته‏هاى او چشم‏پوشى کنند، در این زمان، ناگهان کودک عصبانى مى‏شود و کلمات نامفهومى همچون «هیچ کس مرا دوست ندارد»، «هیچ وقت کسى چیزى به من نمى‏دهد» و ... را بیان کند. ممکن است خودش را به زمین بکوبد، قهر کند، جلوى نفس خود را بگیرد و ... در عصبانیت‏هاى معمولى این حالت فقط یکى دو دقیقه طول مى‏کشد و با خسته شدن کودک برطرف مى‏شود، حتى ممکن است از حرکتى که کرده پشیمان شود. ولى باید توجه داشت که در زمان عصبانیت کودک، نمى‏توان او را آرام کرد و براى فهم مشکل باید انتظارات خود را به عنوان والد و نیازها و غرایز کودک را شناخت و پلى منطقى بین آن دو برقرار نمود.


تقلید

والدین فرزندان خود را با آموزش مستقیم و نیز با مثال آوردن اجتماعى مى‏کنند. کودکان بسیارى از الگوهاى رفتارى، خصوصیات اخلاقى، انگیزه‏ها و ارزش‏هاى پدر و مادر خود را از طریق فرآیند تقلید و همانندسازى کسب مى‏کنند. کودکان غالبا از رفتارى تقلید مى‏کنند که والدین چندان تمایلى به آموختن آن به کودک ندارند. کودک 4 ساله‏اى که انگشت خود را با چکش مى‏کوبد و بعد شروع مى‏کند به ناسزا گفتن، در حقیقت از دیگران تقلید کرده است.


همانندسازى

مفهوم همانندسازى به فرآیندى اطلاق مى‏شود که به موجب آن کودک تلاش مى‏کند خصوصیات شخص دیگر را درونى کند. در بعضى موارد کودکان احساس مى‏کنند واقعا همان کسى هستند که با او همانندسازى مى‏کنند.

همانندسازى نشان‏دهنده پیوند عاطفى شدید کودک با شخصى است که با او همانندسازى کرده است. همانندسازى ادراک کودک از شباهت بین خود و شخص دیگر است و وقتى کودک به این شباهت پى برد این اعتقاد در او ایجاد مى‏شود که با آن الگو خصوصیات مشترکى دارد. همانندسازى ممکن است ارزش‏هاى اجتماعى یا ضداجتماعى به همراه داشته باشد.

همانندسازى و تقلید ممکن است تأثیرات درازمدت و یا تأخیرى داشته باشد کودک ممکن است رفتار والدین را مشاهده کند یا اصلى اخلاقى را درونى کند، ولى تا ماه‏ها یا حتى سال‏ها بعد موقعیتى براى کاربرد آن پیدا نکند. براى مثال، کودکان خردسال با دیدن والدینشان و سایرین بسیارى از نقش‏هاى بزرگسالان را مى‏آموزند. در بازى خیالى غالبا یا مادر مى‏شوند یا پدر یا راننده قطار یا نقش دیگرى را بازى مى‏کنند. ولى نتیجه این یادگیرى تا زمانى که کودک بزرگ شود و خودش پدر و مادر شود و شغلى داشته باشد معلوم نمى‏شود.


انتقاد و تشویق

کودکان به گونه‏اى عجیب و استثنایى، نیازمند هستند! به همین خاطر است که پدر و مادر دارند و به همین خاطر است که کودکى آنها تا این اندازه به درازا مى‏کشد. براى کودکان و همچنین والدین، کودکى عبارت است از یک دوره یادگیرى کُند و بعضا دردناک که مملو از خطا و اشتباه است و مشخصه آن موفقیت‏هاى متناوب و برجسته است. تشویق و انتقاد ابزارهایى هستند که والدین براى هدایت فرزندان خود در این مسیر از آنها استفاده مى‏کنند. این ابزارها به فرزندان ما مى‏فهماند که مراقب آنها هستیم و در تمام مواقع آنها را زیر نظر داریم.

اما تشویق و انتقاد مى‏توانند اثرات منفى هم داشته باشند و این دیگر بسته به آن است که ما چه سهمى را براى تشویق در نظر بگیریم و چه سهمى را به انتقاد اختصاص دهیم. ممکن است کودک از اینکه او را زیر نظر دارید احساس امنیت کند، اما در بسیارى از واقع هم به خاطر آنکه مرتبا مورد ارزیابى قرار مى‏گیرد ممکن است عصبانى شود و این قابل درک است.

تشویق باید خالصانه و صمیمانه باشد. برخلاف آن چه ما تصور مى‏کنیم کودک به راحتى مى‏تواند این صمیمیت و خلوص را تشخیص دهد. زیاده‏روى در تشویق باعث لوث شدن ارزش آن مى‏شود، هرگز نباید کودک را به خاطر انجام کارى که از نظر خود او بسیار کوچک و پیش پا افتاده است تشویق کرد. وقتى کودک تأیید و تحسین شما را طلب مى‏کند نباید این را از او دریغ کنید اما در عین حال نباید بیش از اندازه تشویقش کنید. زیرا مهم‏تر این است که به کودک کمک کنید تا توانایى ارزیابى خویشتن را بهبود بخشد. براى مثال، به جاى آنکه همیشه از نقاشى فرزندتان تعریف کنید از او بپرسید که نظر خود او درباره نقاشى‏اش چیست؟ اگر گفت که آن را دوست دارد، تشویقش کنید و اگر آن را دوست ندارد علت را از او بپرسید.



زمان تشویق

بهترین زمان استفاده از تشویق وقتى است که کودک به خاطر انجام کارى احساس رضایت خاطر دارد. در این موقع، تشویق احساس رضایت خاطر را در کودک تقویت مى‏کند. تشویق زمانى مؤثرتر است که کودک، نسبت به خود احساس مثبت داشته باشد. بویژه اگر این تشویق، مستقیما در مورد همان موضوعى باشد که احساس مثبت کودک از آن ناشى شده است.

مهم، انتخاب بهترین لحظه براى تشویق است. بچه‏ها را آن قدر به تشویق متکى نکنید که حس ارزش و اعتبار شخصى خود را فراموش کنند. هنگامى که کودک احساس شکست و ناکامى مى‏کند خوب است به او کمک کنیم تا علت این احساس خود را درک کند. هنگامى که کودک از انجام کارى احساس خشنودى مى‏کند و شما هم او را به همان علت تشویق مى‏کنید در واقع نشان مى‏دهید که براى احساسات او ارزش قائل هستید و آن را درک مى‏کنید و این حتى در زمان داورى منفى یا انتقاد هم باعث افزایش اعتبار و ارزش شما مى‏گردد.


تفاوت میان تشویق و نگرش مثبت

گفتن یک حرف خوشایند به کودک به این معنى نیست که این حرف باید حتما یک تشویق باشد. لازم نیست که این حرف خوشایند، همیشه بازتاب نظر و قضاوت ما باشد. گفتن حرف‏هاى خوشایند به کودکان، فوائد بسیار دارد. وقتى احساس خوشایندى دارید باید این را به فرزندان خود بگویید حتى اگر احساس خوشایند شما هیچ ارتباطى با آنها نداشته باشد. در مورد موفقیت‏هاى خود و موفقیت‏هاى آنها حرف‏هاى خوشایند بزنید. بگذارید کودکان شما احساسات مثبت والدین خود را بفهمند.


خصلت‏هاى نیک

در اینجا فهرستى از ویژگى‏هاى پسندیده را مشاهده مى‏کنید که باید آنها را در فرزندان خود جست وجو کنید. وقتى آنها را یافتید به فرزندانتان گوشزد کنید به ویژه در زمانى که کمترین انتظار را براى شنیدن آن دارند.

ـ شهامت ـ صداقت ـ معنویت ـ خیرخواهى

ـ بى‏باکى ـ اتکا به‏نفس ـ صداقت ـ رفتار مؤدبانه

ـ پاک‏دامنى وظیفه‏شناسى بى‏ریایى ـ بى‏پروایى


ما حتى در مکالمات معمولى هم از اغلب این واژه‏ها استفاده نمى‏کنیم و این خود باعث خاص‏تر شدن و اعتبار بیشتر آنها نزد بچه‏ها مى‏گردد زیرا آنها با شنیدن این واژه‏ها بلافاصله معناى آن را مى‏پرسند. یک راه خوب براى رسیدن به هدف مورد نظر این است که کودک را واداریم تا خودش معنى کلمه را در فرهنگ لغت پیدا کند یا با هم این کار را انجام دهیم.

وقتى کودک دست به خرابکارى مى‏زند انتظار ندارد که از فضایل او تعریف و تمجید کنید بلکه او فقط منتظر شنیدن انتقادات شماست و درست در همین جاست که شما باید انگشت خود را بر نقاط مثبت او بگذارید!

والدین بهتر آنهایى هستند که در رفتارهاى ناپسند فرزندان خود که به حق سزاوار تنبیه مى‏باشند، رگه‏هایى از فضیلت ناب مى‏بینند. ممکن است لازم باشد که کودک به خاطر زیر پا گذاشتن قانون یا بر هم زدن آسایش مردم تنبیه شود اما این دلیل نمى‏شود که فضیلت برانگیزنده این رفتار را مورد بى‏اعتنایى قرار دهیم.

- اگر چه ممکن است کودک براى حمایت از دوستش دروغ گفته باشد، اما خود این وفادارى به دوست، کمتر از یک فضیلت نیست.

- اگرچه کودک خردسال شما، براى مربى مهد کودکش ماجراى دعواى شما و همسرتان را بازگوکرده و آبروى شما را برده است، این دلیل نمى‏شود که به خاطر صداقت و رک‏گویى‏اش امتیاز نگیرد.

- وقتى فرزند شما چیزى راجع به دزدى دوستش از فروشگاه نمى‏گوید، احتمالاً مهربانى و شفقت او، عامل این پنهان‏کارى بوده استhttp://www.ketabekoodak.com/

مطالب پیشنهادی:

راهکارهای قانونی و فرهنگی در مدیریت مصرف انرژی در سازمانها و مراکز پزشکی

اصلاح ساختار نظام جامع مدیریتی اقتصادی بیمارستان

سلامت روان کودکان در بلایا طبیعی

وظایف دولت در بهبود شاخصهای سلامتی و نابرابری های اجتماعی چیست؟

دسترسی به تمامی این مطالب در سایت

http://maktoobshop.com

انواع خانواده از نظر تربیت کودک ( 4 - خانواده سالم)


در 3 یادداشت قبلی سه نوع خانواده را تشریح کردیم که شیوه تربیت کودک آنها نامطلوب بود و اینک آخرین نوع را که خانواده سالم می باشد بررسی می کنیم و شیوه تربیت کودک را در آنها توضیح می دهیم.

 4 - خانواده سالم ( خانواده دمکرات)

1 - افراد خانواده سرزنده و با محبت هستند و همه رفتار و اعمال آنان با نوعی اصالت توام است.

2 - افراد خانواده به طور آشکار رنج و ناراحتی و نیز احساس همدری خود را نسبت به افراد دیگر خانواده بیان می کنند.

3 - افراد خانواده از ریسک (‌خطر کردن )‌ معقول و سنجیده نمی هراسند و می دانند که ممکن است با خطر کردن اشتباهاتی نیز داشته باشند ‍ ، ولی اشتباهات شخصی هم می تواند خود مقدمه ای برای شناخت اشکالات شخصی و بنابراین زمینه ای جهت رشد و کسب تجربه بیشتر باشد.

4 - افراد خانواده برای یکدیگر ارزش و احترام قایل اند و یکدیگر را دوست دارند و از این احساس خود شادمان هستند.

5 - روابط افراد خانواده با یکدیگر هماهنگ و روان است و با آهنگی پرمایه و روشن با یکدیگر سخن می گویند.

6 - زمانی که در خانواده سکوت برقرار است ‍، سکوتی است آرامبخش و نه سکوت مبتنی بر ترس یا احتیاط.

7 -  وقتی  در خانواده سرو صدا هست ‍، صدای فعالیتی پر معنی است و نه غرشی رعد آسا و برای خفه کردن صدای دیگران.

8 - هریک از اعضاء خانواده می دانند حق آن را خواهند داشت که حرف خود را به گوش دیگران برسانند و در این زمینه نیازی به سکوت و تحمل فشار حاصل از آن نمی باشد.

9 - اگر یکی از اعضای خانواده هنوز فرصتی برای صحبت کردن پیدا نکرده است ‍، به دلیل تنگی وقت بوده است و نه کمی محبت ‍ ،‌ کم توجهی یا بی ملاحظه بودن اعضای دیگر خانواده .

10 - اعضای خانواده به راحتی یکدیگر را نوازش می کنند و در آغوش گرفتن فرزندان توسط پدر و مادر امری است عادی و توام با تجربه عشق و محبت خانوادگی.

11 - افراد خانواده صادقانه با هم صحبت می کنند ، با علاقه به سخنان یکدیگر گوش می دهند ، با یکدیگر رو راست و صادق هستند و به راحتی علاقه خود را به یکدیگر نشان می دهند.

12 - افراد خانواده به راحتی و آزادنه با یکدیگر درد دل می کنند و این حق را دارند که درباره هر موضوعی (‌ مثل ناکامیها ، ترسها ، صدمه هایی که دیده اند ،‌ خشم خود ،‌ انتقاد از دیگری ، خوشیها یا کامیابیها )‌ ،‌ با یکدیگر سخن بگویند.

13 - افراد خانواده برای کارهای خود برنامه ریزی می کنند و در این راه اگر مشکلی با مزاحم اجرای برنامه های از قبل تعیین شده آنان شود ،‌ به سادگی خود را با آن تطبیق می دهند و در نتیجه قادر هستند بدون تجربه احساس ترس یا واهمه ،‌ بیشتر مشکلات زندگی خود را حل و فصل کنند.

14 - در خانواده ،‌ زندگی آدمی و احساسات بشری، بیش از هر عامل دیگری مورد توجه و احترام است.

15 - در خانواده ،‌ پدر و مادر خود را مدیر یا رهبر خانواده می دانند و نه رئیس یا ارباب خانواده و نیز می دانند که در موقعیت های مختلف چگونه به فرزندان خود بیاموزند تا به مرحله یک انسان واقعی بودن نزدیک شوند.

16 - اعضای خانواده در مورد اشتباهات خود (‌ در قضاوت ، رفتار ،‌ بروز هیجانها و ... ) به همان سهولتی با یکدیگر سخن می گویند که در مورد اعمال ، کردار و گفتار صحیح خود اظهار نظر می کنند.

17 - رفتار اولیای خانواده با آنچه به فرزندان خود می گویند - یا توصیه می کنند - مطابقت کامل دارد و در این راه از خود صداقت بسیار نشان می دهند.

18 - پدر و مادر خانواده مانند هر مدیر یا رهبر موفق ،‌ نسبت به زمان حساس هستند و مترصد آن می باشند تا از هر فرصت مناسب برای سخن گفتن و تعامل با فرزندان خود ،‌ استفاده کنند.

19 - اگر یکی از افراد خانواده مرتکب اشتباهی شد و نادانسته خسارتی ایجاد نمود ، پدر و مادر و بزرگترها در کنار او قرار می گیرند تا از او حمایت کنند . این رفتار باعث خواهد شد تا فرزند بی دقت ،‌ بر احساس ترس یا گناه خود فایق آید و از فرصت آموزشی که پدر و مادر برای او فراهم کرده اند ،‌ بیشترین بهره را بگیرد.

20 - اولیاء خانواده می دانند که فرزندانشان عمدا بدی نمی کنند. به همین دلیل ،  اگر متوجه شوند که فرزند آنان در زمینه ای خرابکاری کرده است به این نتیجه می رسند که یا سوء تفاهمی در کار بوده است و یا احساس ارزش فردی و احترام به خویشتن ،‌ در فرزند آنان کاهش پیدا کرده است و باید برای این مشکل راه حلی را پیدا کرد.

21 - اولیا خانواده می دانند هنگامی فرزند آنان برای یادگیری آمادگی بیشتری خواهد داشت که خود را با ارزش بداند و احساس کند که دیگران نیز برای او ارزش قایل هستند.

22 -  اولیاء‌ خانواده می دانند که هر چند با شرمنده ساختن کودک و تنبیه بدنی فرزندان می توان رفتار آنان را تغییر  داد ،‌ اما این آگاهی را نیز دارند که آثار این تنبیه ها بر ذهن آنان باقی می ماند و به سادگی و به سرعت قابل ترمیم نمی باشد.

23 - وقتی یکی از فرزندان خانواده عملی را انجام می دهد که برای تصحیح عمل یا کار او الزامی به نظر می آید ،  پدر و مادر آموزش فرزند خود را با گوش دادن - حس کردن - فهمیدن - و در نظر گرفتن زمان و دوره خاص رشد او ، آغاز می کنند.

24 - پدر و مادر خانواده می دانند که در زندگی هر شخص مشکلاتی پیش خواهد آمد و اجتناب از همه مشکلات زندگی امکان ناپذیر می باشد . بنابراین گوش به زنگ آن هستند که برای هر مشکل تازه ،‌ راه حلی پیدا کنند و به فرزندان خود نیز می آموزند تا چگونه در حل مشکلات از خلاقیت و نو آوری بهره بگیرند.

25 - اولیای خانواده می دانند که تغییر و تحول از ویژگیهای زندگی است ، بنابراین ، می پذیرند که فرزندان آنان به سرعت مراحل مختلف رشد را طی می کنند و هیچگاه نباید سد راه رشد و تغییر فرزندان خود شوند.

 

خلاصه :

گفته می شود که از هر صد خانواده تنها در صد اندکی ( سه یا چهار خانواده ) می دانند که چه باید کرد و به مرحله سلامت و بالندگی قابل توجه رسیده اند. محصول خانواده های پریشان یا آشفته فرزندان بیمار ،‌ نومید ، افسرده ، بزهکار و ضد اجتماعی ،‌ معتاد و .... است و اکثریت افراد مبتلا به بیماری های روانی و اختلالات رفتاری ،‌ الکلیک ، معتاد ‍ ‍، فقیر ،‌ از خود بیگانه ،‌ جانی و ... در خانواده های پریشان رشد پیدا کرده اند.

می توان ویژگیهای مهم خانواده های پریشان و خانواده سالم را چنین خلاصه کرد.

 

خانواده آشفته :

1 - در  خانواده ارزش و احترامی که هر فرد برای خود قائل است در حد پائین می باشد.

2 - ارتباطها غیر مستقیم ، مبهم و کاملا نادرست است.

3 - قواعد و مقررات خانواده ،‌ خشک ، نامردمی ، ناسازگار و همیشگی است.

4 - پیوند و رابطه با جامعه بسته ، مایوس کننده و یاس آور است و براساس ترس انجام می گیرد.

 

خانواده سالم یا بالنده

1 - سطح ارزش و احترامی که هر فرد برای خود قایل است ، در حد معقول و منطقی می باشد.

2 - ارتباطها مستقیم ،‌ واضح ، صریح و مبتنی بر درستکاری است.

3 - قواعد قابل انعطاف ، انسانی ، منطقی دستخوش تغییر است.

4 - پیوند با جامعه باز ، سالم و امید بخش می باشد.

 

امیدوارم خانواده سالمی را داشته باشید . (‌یا -  و )خانواده سالمی را در آینده  تشکیل دهید


مطالب پیشنهادی:

فست فود زیر ذره بین کارشناسان حوزه سلامت
ویژگی های ظروف آشپزی و اثر آن در پخت غذا

ظروف یک ‌بار مصرف ومشکلات آن بر سلامت
کنترل آلاینده ها از طریق فن اوری نانو تکنولوژی

 

 

 

دسترسی به تمامی این مطالب در سایت

http://maktoobshop.com

 

انواع خانواده از نظر تربیت کودک ( 3 - خانواده گسسته)


در دو یادداشت قبلی تربیت کودک در خانواده های سخت گیر و آسانگیر را شرح دادیم و در این یادداشت به بررسی تربیت کود ک در خانواده های آشفته و پریشان می پردازیم.

ج ) خانواده گسسته (‌خانواده پریشان )

1 - در این خانواده ها بعلت اختلاف بین والدین ، معمولا به صورت قهر و آشتی به سر می برند که تاثیر منفی روی کودکان می گذارد.

2 - گاهی کودک به عنوان قاضی در نظر گرفته می شود و گاهی قربانی یکی از طرفین می گردد.

3 - کودک علاوه بر اینکه نیازهای روانی و جسمانیش ارضاء نمی گردد ،‌ بتدریج الگوهای پرخاشگری را می آموزد . (‌ کودکانی که بدون مقدمه بچه های دیگر را می زند)

4 - میزان ارزش و احترامی که هر یک از افراد خانواده برای خود قائل هستند ‍ ، ناچیز است.

5 - چهره افراد خانواده غالبا عبوس و افراد خانواده معمولا غمگین ‍، گرفته ‍،‌ افسرده و بی احساس به نظر می آیند.

6 - گوش افراد خانواده برای شنیدن خواسته های یکدیگر سنگین است و صدای آنان یا بلند و خشن و گوشخراش است و یا به اندازه ای آرام و نجوا مانند است که به سختی قابل شنیدن می باشد.

7 - نشانه دوستی و صمیمت در بین افراد خانواده کم است و در مواردی حتی از وجود یکدیگر نیز بی اطلاع هستند.

8 - شوخی های افراد خانواده با یکدیگر در بیشتر اوقات گزنده ‍،‌ بیرحمانه و مبتنی بر قساوت قلب است.

9 - بزرگترهای خانواده تا آن میزان سرگرم امر و نهی کردن و دستور دادن به کوچکتر ها هستند که برای مثال پدرو مادر هرگز نمی فهمند فرزندان آنان دارای چه ویژگیهای شخصیتی هستند .

10 - فرزندان خانواده کمتر از وجود پدر و مادر خود به عنوان دو انسان بالغ ‍ ،‌ فهمیده ،‌ باشعور ،‌ اصیل و دوست داشتنی ،‌ بهره مند می شوند.

11 - پدر و مادر برای احترازو دوری از یکدیگر ، آن چنان خود را مشغول کارهای خارج از محیط خانواده می کنند که گویی تنها وظیفه آنان کار کردن و تامین مایحتاج زندگی است.

12 - افراد خانواده ، احساس تنهایی و بی یاور بودن می کنند و به این باور می رسند که بیچاره و نگون بخت هستند و در واقع نوعی درماندگی آموخته شده را تجربه می کنند.

13 - افراد خانواده غالبا تکانشی عمل می کنند ‍ ،‌ عصبی هستند ، احساس گناه و تقصیر می کنند یا بر عکس ‍ ،‌ احساس می کنند مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند و برای جبران این احساس گاه با یکدیگر رفتاری بسیار خشونت آمیز و غیر انسانی نشان می دهند.

14 - افراد خانواده برای کنترل امورغیر ممکن ،‌ تلاش فراوان می کنند و هرگز متوجه نمی شوند که انجام بعضی از خواسته های آنان به وسیله طرف مقابل ‍، غیر ممکن است.

15 - افراد خانواده گاه گرفتار مشکل کمال طلبی می شوند و در این راه ،‌ هم خود متحمل فشارهای روانی زیاد می شوند و هم بر افراد دیگر خانواده فشارهای فزاینده ای را می آورند.

16 - افراد خانواده حالت اصطلاحا نهایت نگری دارند. و در نظر آنان همه پدیده های عالم در دو حد یک طیف هستند و هر پدیده ‍ ، شی ، صفت ،‌ مفهوم یا سفید است یا سیاه - یا خوب است یا بد - یا زیان آور است یا سودمند - یا دوست داشتنی است یا غیر دوست داشتنی - لذا هیچ حد واسطی را در نظر نمی گیرند.

17 - وابستگی افراد خانواده با یکدیگر نا سالم است و در این موارد یا نسبت به احساسات ، خواسته ها و نیازهای خود بی توجه هستند یا خود را مرکز و محور عالم به حساب می آورند و خود خواهی آنان در همه رفتارهایشان تجلی پیدا می کند.

18 - افراد خانواده نسبت به هر موضوع یا پدیده ای تعصب بی مورد و شدید نشان می دهند و این ویژگی باعث می شود از استدلال ، منطق ، و عقل سلیم فاصله بسیار داشته باشند.

19 - افراد خانواده و خاصه فرزندان این خانواده ها با یکدیگر به رقابت ناسالم می پردازند و موفقیت یکی از آنان در زمینه خاصی ( مثل موفقیت شغلی ‍ ، خرید یک ماشین ، خرید یک لباس و ... ) موجب رنجش ، نگرانی ،‌ اضطراب و حسادت شدید فرد یا افراد دیگر خانواده می شود.

20 - افراد خانواده مسائل و مشکلات خود را انکار می کنند و به همین دلیل نیز مشکلات آنان هرگز حل نمی شود و این مشکلات در همه ابعاد رفتاری آنان تجلی پیدا می کند.

21 - افراد خانواده در مورد خود و دیگران به داوریها و قضاوت های نادرست می پردازند و یکی از اعتیاد های مضر و در عین حال لذت بخش آنان ‍ ، غیبت و بدگوئی از دیگران است.

22 - دروغگویی در بین اعضای خانواده شایع است و هر یک از افراد خانواده یاد گرفته اند که برای اجتناب از درگیری و مشاجره های پایان ناپذیر بعدی ، به افراد دیگر دروغ بگویند.

23 - به سادگی افراد خانواده به یکدیگر فحش می دهند ،‌ همچنین خشونت های جسمی نیز رایج است. و نگرش هر یک از افراد خانواده بر این استوار است که طرف مقابل آنان فردی خود رای ،‌ نفهم ، خود خواه و ... است و بهترین راه برای به زانو در آوردن او کتک زدن و تحقیر اوست.

24 - نگرشهای افراد خانواده در زمینه های مختلف ، تحریف شده است و باورداشتهایی نظیر - به زن نمی توان اعتماد کرد - همه آدمها بد هستند - هر فرد باید فقط به فکر خودش باشد و ... به سادگی تبلیغ می شود.

25 - فرزندان خانواده میل شدیدی را برای مورد تایید قرار گرفتن به وسیله اولیای خود نشان می دهند و با از دست دادن هویت خود و نیز بر خلاف میل و خواسته خویش ‍، به خواسته های هر چند نادرست پدر و مادر یا بزرگترها تن در می دهند.

26 - احساس عدم رضایت از خود یا حالت از خود راضی بودن افراطی در بین افراد خانواده شایع است و آثار این نوع احساس در همه ابعاد رفتاری آنان مشاهده می شود.

27 - احساس تنهایی و بی یار و یاور بودن در بین اعضای خانواده شایع است و در این راه به بن بست روانی یا غم و اندوه و مزمن و افسردگی می رسند.

۲۸ - افراد خانواده از اضطراب دائمی و احساس سردرگمی در رنج هستند و به همین دلیل ، اختلالات شناختی ، هیجانی و نیز اختلالات رفتاری در بین این خانواده ها شایع است.

ادامه دارد.....


مطالب پیشنهادی:

فست فود زیر ذره بین کارشناسان حوزه سلامت
ویژگی های ظروف آشپزی و اثر آن در پخت غذا

ظروف یک ‌بار مصرف ومشکلات آن بر سلامت
کنترل آلاینده ها از طریق فن اوری نانو تکنولوژی

 

 

 

دسترسی به تمامی این مطالب در سایت

http://maktoobshop.com

 

انواع خانواده ها از نظر تربیت کودک ( 2 - خانواده سهل گیر)


در یادداشت اول 4 نوع خانواده از نظر تربیت مشخص نموده و نوع اول آن را (‌ خانواده سخت گیر )‌ را شرح دادیم و اکنون بخش دوم :

 

ب )‌ خانواده سهل گیر و آسان گیر

1 - پدر و مادر به دنبال نیازهای ارضاء نشده خودشان هستند. دنبال جوانی و نوجوانی و دل مشغولی های خود هستند.

2 - به امر تربیت و ارضاء نیازهای جسمی و روانی کودک نمی پردازند و چون آسانگیر هستند ،‌ برای خاموش کردن صدای بچه ،‌ هر چه کودکشان از آنها می خواهد ، آنها انجام می دهند . لذا کودک پرتوقع تربیت می شود.

3 - هدفها و انتظارات برایشان روشن نیست و به همین دلیل ، در تربیت فرزندان خود از روش  ، فلسفه یا دیدگاه خاصی پیروی نمی کنند.

4 - هیچ نوع کنترلی بر رفتار فرزندان خود ندارند و آنان را کاملا آزاد می گذارند تا به هر نحوی که خود مایل هستند ‍،‌ شیوه های خاص زندگی خود را انتخاب و به کار گیرند.

5 - هیچ نوع انتظار و توقع خاصی از فرزندان خود ندارند و فرزندان نیز به نوبه خود می آموزند که والدین نباید از آنان انتظار خاصی را داشته باشند.

6 - نسبت به رفتار فرزندان خود ‍،‌ حتی در مواردی که مورد آزار و اذیت خود آنان و دیگران قرار می گیرند ‍،‌ توجه خاص نشان نمی دهند و در این موارد ، بی تفاوت عمل می کنند.

7 - اگر فرزندان خانواده از دستورات آنان اطاعت نکنند ، ناراحت نمی شوند و چنان رفتار می کنند که گویی عدم اطاعت از دستورات والدین امری طبیعی ، عادی و متداول است.

8 - در پاداش دادن - وقتی از فرزندان رفتار پسندیده ای سر می زند - یا تنبیه آنان - در هنگامی که کار خلاف از آنان سر می زند - اهمال می کنند و بی تفاوت هستند (‌به یاد داشته باشیم که منظور از تنبیه کردن در معنای روانشناختی آن ،‌ محروم کردن فرزند از پاداش است و تنبیه بدنی مورد نظر نمی باشد).

9 - شیوه های رفتاری والدین چنان است که در فرزندان اعتماد لازم را نسبت به آنان ایجاد نمی کند.

10 - نسبت به تکالیف و نمرات درسی فرزندان خود توجه نشان نمی دهند و علاقه ای نیز به همکاری با معلمان و مدیریت مدرسه محل تحصیل آنان ندارند.

11 - آنچه را که فرزندان اراده کنند یا بخواهند ، برای آنان تهیه می کنند و در این مورد ،‌ سلیقه خاصی را اعمال نمی کنند.

12 - هیچ گونه تلاش خاصی را در زمینه استقلال فرزندان خود انجام نمی دهند و چنانچه یکی از فرزندان شدیدا به آنان وابسته باشد ،‌ کار خاصی را در زمینه کاهش این نوع وابستگی که بعدا برای آنان مشکل ساز خواهد بود ،‌ انجام نمی دهند.

13 - نظم و ترتیب را در محیط خانواده رعایت نمی کنند و از فرزندان خود نیز انتظار خاصی در این زمینه ندارند.

14 - فرزندان خود را برای انجام هر کاری آزاد می گذارند و حتی در مواردی که مداخله آنان لازم به نظر می آید ، دخالت نمی کنند.

15 - این بچه ها چون در زندگی با موانع مواجه نشده است ،‌ لذا وقتی وارد جامعه می شود به خاطر عدم تجربه کافی ، زود تسلیم میشود و شکننده هست.

 

ادامه دارد......


مطالب پیشنهادی:

ورزش  چه اثری برکاهش بیماری های قلبی و بیماریهای استخوانی دارد؟
چطور میزان فعالیت فیزیکی خود را ارتقاء دهیم؟

چه ورزش هایی سلامت کودکان را تامین می کند؟

چگونه عملکرد فیزیولوژیکی و روانی میانسالان افزایش می یابد؟

تکنیک های توان بخشی ورزشی در بیماران مبتلا به آسم کدامند؟

 

 

دسترسی به تمامی این مطالب در سایت

http://maktoobshop.com