وبلاگ زیر جهت دریافت مقالات علمی و افزایش اگاهی شما عزیزان ایجاد شده است
دوران عقد برای بیشتر زوجهای جوان، دورانی پر از اضطراب، ناشناختگی و نگرانی است. دورانی که باید در آن یاد بگیرند چطور با یکدیگر رفتار کنند و چطور خود را برای شروع زندگی مشترکشان آماده کنند. در اینجا 7 نکته مهمی را میخوانید که معمولا جوانها آن را فراموش میکنند یا درباره آن اطلاعاتی ندارند.
1ـ زندگى مشترک میدان جنگ نیست
همه چیز بستگی به این دارد که با چه نگاهی وارد زندگی مشترک میشوید. میخواهید ازدواج کنید تا روی در و همسایه و فامیل را کم کنید یا یک زندگی مستقل آرام داشته باشید. اگر هدف اول ذهنتان را پر کرده باشد، هر قدمی که بردارید در راستای مقایسه، خودنمایی، رقابت و جنگ و جدل خواهد بود. شما شاید بخواهید از نظر اطرافیان فوق العاده به نظر برسید اما برای این فوق العاده به نظر رسیدن، مجبورید مدام به نامزدتان فشار بیاورید و او را مطابق خواسته اطرافیان تغییر دهید.
چیزی که قطعا اصطکاک رابطه شما را بالا میبرد و باعث جنگ و دعوا میشود. سعى نکنید بر همسرتان تسلط داشته باشید. به عبارت دیگر با هم و در کنار هم باشید نه جدا از هم و رو در روى هم!
2ـ محبت را فراموش نکنید
شاید فکر کنید که همیشه به همسرتان محبت کردهاید اما این محبت چیزی است که شما میبینید یا او هم آن را احساس میکند؟ برای محبت کردن به همدیگر، با روش خودتان پیش نروید، سعی کنید بفهمید طرف مقابل چه چیزی را نشانه محبت شما میداند و همان کار را برایش انجام دهید. این کار فقط مربوط به روزهای اول ازدواج نیست بلکه با گذشت زمان اهمیت آن بیشتر و بیشتر میشود.
3ـ صادقانه اعتراف کنید
نترسید که باید از همین اول کار گربه را دم حجله بکشید و اقتدارتان را حفظ کنید. وقتی اشتباه مىکنید، با صداقت اظهار پشیمانى کنید. این تنها علاج واقعه است. قبول نکردن اشتباه و نپذیرفتن خطا، اختلافات را دامن خواهد زد.
4-خودتان را شریک کنید
در مطرح کردن مسائل ناخوشایند و نامطلوب سعى کنید خود را هم دخالت دهید. مثلاً به جاى اینکه بگویید «چرا با فلانى این طور برخورد کردى»، بهتر است بگویید: «کاش با فلانى این طور برخورد نمىکردیم.»
5-از کوره در نروید
همه ما ایرادهایی داریم که ممکن است طرف مقابلمان را آزرده کند. اگر قرار باشد هر کدام مرتب از همدیگر عصبانی شوید و سفره دلتان را پیش دیگران باز کنید که سنگ روی سنگ بند نمیشود. پیش پدر و مادرتان درددل نکنید و دعواها و اختلافات جزئی تان را به آنها نگویید. با این کار نه تنها آنها را نگران میکنید، بلکه باعث سست شدن پایههای زندگی تان هم میشوید. یادتان باشد که از قدیم گفتهاند حرمت امامزاده را متولیاش نگه میدارد. حرمت خانواده دونفرهتان را حفظ کنید!
6ـ با هم باشید
اگر مىخواهید عشق و علاقهتان تداوم داشته باشد، باید زمان کافى براى با هم بودن و ابراز محبت کردن اختصاص بدهید. سعى کنید به انگیزه عشق و ازدواجتان بیندیشید؛ با همسرتان در باره نخستین روزهاى آشنایى و دوران خوشِ اولین روزها گفتگو کنید. یادآورى شادىها و رویدادهاى شیرین، هم وجودتان را گرم کرده و هم تازگى و طراوت رابطه شما را با همسرتان حفظ خواهد کرد.
7ـ سازگاری را تمرین کنید
زندگیای که به زودی شروع میکنید، پر از دردسر و سختی های جدید خواهد بود. قرار نیست بترسید، همه عروس و دامادها یک روز این دوران را گذراندهاند و با این مشکلات دست و پنجه نرم کرده اند. تنها باید یاد بگیرید که انعطاف پذیر باشید و زود جا نزنید. برای این کار از اولین روزهای نامزدیتان تمرین کنید تا برای شروع زندگی آماده باشید.
رسانه ها در الگوی مصرف جامعه چه نقشی دارند؟
ارتقای کیفیت خدمات سلامت از منابع مالی یارانه ها
اصلاح ساختار نظام جامع مدیریتی اقتصادی بیمارستان
اقدامات اساسی در تخصیص منابع در نظام سلامت
بررسی مشکلات برنامه پزشک خانواده
بیمه سلامت و نقش بیمه های مکمل بر آن
تاثیر بیمه های مکمل بر قشرهای آسیب پذیر
توزیع عادلانه خدمات بهداشتی در ﺳﻴـﺴﺘﻢ ﻧﻈـﺎم ﺳـﻼﻣﺖ ﻛﺸﻮر
دریافت پول از بیمار بصورت مستقیم (یک خطای پزشکی)
راهکارهای اجرایی جهت اصلاح الگوی مصرف در بیمارستانها
راهکارهای قانونی و فرهنگی در مدیریت مصرف انرژی در سازمانها ، ادارات و مراکز پزشکی
عوامل مؤثر بر قاچاق کالا
مدیریت انرژی در مراکز بیمارستانی
مشکلات موجود در سیستم واردات وصادرات
مشکلات نظام سلامت در کشور ایران
مصرف کالاهای خارجی و قاچاق و تاثیر آن بر اشتغال و تولید
نحوه ارائه خدمات بهداشتی درمانی در برخی کشورهای دنیا
نقش سازمانهای بیمه گر اجتماعی و خصوصی در اقتصاد سلامت
وظایف دولت در بهبود شاخصهای سلامتی و نابرابری های اجتماعی
پیامد های هدفمند کردن یارانه ها در حوزه سلامت
چالش اصلی تامین مالی در نظام سلامت
وبلاگ زیر جهت دریافت مقالات علمی و افزایش اگاهی شما عزیزان ایجاد شده است
از صراحت لهجه یا به اصلاح « رک بودن » و جملات ابهام آمیز بپرهیزید. بعضی از زوجین، از پر حرف بودن طرف مقابل گله می کنند و می گویند : که ایشان اصلاً مجال صحبت کردن به من را نمی دهد
دوران نامزدی دورانی است که چه بسا از شیرین ترین و به یاد ماندنی ترین روزهای تمام عمر هر زوجی محسوب می شود. ولی واقعا این دوران برای چه کاری پیش بینی شده است. وقت چه کاری است؟ چه کارهایی را باید در این دوران انجام داد و چه کارهایی را نه ؟!...
ملاقات و گفتگو و دیدار زوجین در این دوران نه تنها به آرامش روحی و ایجاد فضای مناسب برای شناخت بیشتر کمک می کند، بلکه مجال بیشتری را برای نزدیکی خانواده های دو طرف نیز فراهم می کند. بنابراین رعایت برخی نکات در ملاقات ها می تواند به مفید بودن آن کمک کند.
دیدارها
زوجین باید قبل از هر چیز، جهت قرار ملاقات ها با هم به توافق برسند. البته لازم است که خانواده ها را در جریان توافق خود قرار دهند.
چرا که خانواده عروس باید از زمان حضور دامادشان مطلع باشند تا آمادگی لازم جهت پذیرایی را داشته باشند و آقای داماد با عدم هماهنگی برنامه ها و احیاناً نامناسب بودن اوضاع ظاهری عروس خانم روبرو نمی شود. پس اعلام تلفنی قبل از به راه افتادن کاری بسیار به جاست.
وضع ظاهری
رسیدگی به وضع ظاهری داماد برای دیدار عروس خانم لازم است. پس آقایان اصلاح موهای سر، مرتب و تمیز بودن لباس و استفاده از عطر مورد علاقه عروس خانم را فراموش نکنند. عروس خانم هم بهتر است لباسی را بپوشد که به قول معروف بیشتر به او می آید و با آن از جذابیت بیشتری برخوردار می شود.
هدیه مناسب
خرید هدیه مناسب یا گل، برای عروس خانم سبب خشنودی او شده و این حلقه را محکم تر می کند. ولی اگر در شرایط خاصی قادر به تهیه آن نیستیم، حتماً به عروس خانم بگوییم « دلم می خواست هدیه ای برای شما تهیه کنم ولی فرصت مناسبی برای انتخاب آن پیدا نکردم. اما به محض شناخت سلیقه شما این کار را انجام خواهم داد.» به خاطر داشته باشید: همسری که زودتر از دیگری، از علایق و سلیقه های همسرش مطلع می شود، موفق تر است.
ولخرجی
اگر قرار است با همسر خود به گردش بروید، حتماً به اندازه کافی پول بردارید. چرا که در این دوران خانم ها به شدت نگران خست مردها هستند. در غیر این صورت عروس خانم با خود می گوید: "سالی که نکوست از بهارش پیداست."
چه بگوئیم؟
قبل از دیدار دو نفره، باید ملاقات با گفتگو و احوالپرسی با خانواده عروس یا داماد صورت گیرد، آن هم با عباراتی گرم و صمیمانه که حکایت از شدت علاقه؛ دیدار خانواده دارد.
تعریف کردن از یکدیگر، نوع رفتار، لباس و وضعیت ظاهری یکدیگر بر جذابیت این دیدار می افزاید. پس صرفه جویی نکنید و احساسات خود را به زبان بیاورید. بهتر است بیان این احساسات به زیباترین شکل موجود صورت گیرد. به طوری که زوجین یادآوری آن را برای سالیان دراز، قوت قلب خود قرار دهند. پس در این موضع، سکوت نمی تواند معنای خوبی داشته باشد. چرا که گاه سکوت کردن نشانه تردید داشتن تلقی می شود.
به خاطر داشته باشید که اگر یکی یا هر دوی شما کلاً فردی کم حرف و ساکت هستید، حتماً در اولین جلسه ملاقات این خصوصیت را بیان کنید تا سبب نگرانی طرف مقابل نشود. باید سعی شود گفتگوها در عین رسایی، گرمی و به جا بودن، با زبانی نرم و لین بیان شوند.
از صراحت لهجه یا به اصلاح « رک بودن » و جملات ابهام آمیز بپرهیزید. بعضی از زوجین، از پر حرف بودن طرف مقابل گله می کنند و می گویند : که ایشان اصلاً مجال صحبت کردن به من را نمی دهد. پس گفتگویی خوب است که به طور متناوب باشد، یعنی یکی گوینده باشد و دیگری سکوت کند و بر عکس.
نکته مهم دیگری که در این گفتگوها لازم بلکه اساسی است، رعایت صداقت است. دروغ گفتن از لطف کلام می کاهد و تداوم زندگی مشترک را به مخاطره می اندازد. اگر زوجین بدانند که دروغگویی تا چه حد مبنای زندگی مشترک را متزلزل می سازد، هرگز دروغ نمی گویند. migna.ir در این پروسه به خاطر داشته باشید که همسرتان را آن طور که هست بپذیرید و با تحقیر او موجبات دروغگویی او را فراهم نکنید.
پرهیز از مقایسه همسر با دیگران
اگرچه مقایسه ها ممکن است بر اساس نیت خیر و به قصد اصلاح طرف مقابل انجام شود، اما بهتر است از روش های مناسب جهت تغییر و اصلاح فرد بهره گرفته شود.
پرهیز از طولانی شدن زیاد دوره عقد
یکی از مسائلی که گاه باعث می شود دوران عقد به ازدواج ختم نشود، طولانی شدن بیش از حد دوران عقد است. به ویژه وقتی که زوجین از تجربیات کمتری برخوردار باشند و عوامل تشدید کننده ای همچون مداخلات خانواده نیز در کار باشد. نگرانی، احساس بلاتکلیفی، تکدر خاطر دختر و خانواده او از وضعیت موجود و خدای ناکرده به هم خوردن نامزدی از عوارض عقد طولانی است.
محبت متقابل
وجود نگرش های غلط، یکی از موانع محبت است. مثلاً دیده می شود که برخی می گویند اگر به همسر خود محبت کنیم، سوءاستفاده می کند، توقعات او بالا می رود یا حساب نمی برد، لذا از اظهار محبت دریغ می کنند. مراد از محبت، محبت افراطی نیست و محبت به جا و به اندازه درهر زمان و برای هر کجا و درهر سن وسالی لازم است./تبیان
رسانه ها در الگوی مصرف جامعه چه نقشی دارند؟
ارتقای کیفیت خدمات سلامت از منابع مالی یارانه ها
اصلاح ساختار نظام جامع مدیریتی اقتصادی بیمارستان
اقدامات اساسی در تخصیص منابع در نظام سلامت
بررسی مشکلات برنامه پزشک خانواده
بیمه سلامت و نقش بیمه های مکمل بر آن
تاثیر بیمه های مکمل بر قشرهای آسیب پذیر
توزیع عادلانه خدمات بهداشتی در ﺳﻴـﺴﺘﻢ ﻧﻈـﺎم ﺳـﻼﻣﺖ ﻛﺸﻮر
دریافت پول از بیمار بصورت مستقیم (یک خطای پزشکی)
راهکارهای اجرایی جهت اصلاح الگوی مصرف در بیمارستانها
راهکارهای قانونی و فرهنگی در مدیریت مصرف انرژی در سازمانها ، ادارات و مراکز پزشکی
عوامل مؤثر بر قاچاق کالا
مدیریت انرژی در مراکز بیمارستانی
مشکلات موجود در سیستم واردات وصادرات
مشکلات نظام سلامت در کشور ایران
مصرف کالاهای خارجی و قاچاق و تاثیر آن بر اشتغال و تولید
نحوه ارائه خدمات بهداشتی درمانی در برخی کشورهای دنیا
نقش سازمانهای بیمه گر اجتماعی و خصوصی در اقتصاد سلامت
وظایف دولت در بهبود شاخصهای سلامتی و نابرابری های اجتماعی
پیامد های هدفمند کردن یارانه ها در حوزه سلامت
چالش اصلی تامین مالی در نظام سلامت
وبلاگ زیر جهت دریافت مقالات علمی و افزایش اگاهی شما عزیزان ایجاد شده است
احساس رضایتمندی
ملاک دیگری که باید مد نظر زوجین جوان باشد، این است که حاصل ارتباط بین آنها با یکدیگر باید دست یافتن به رضایتمندی باشد. احساس رضایتمندی زمانی حاصل میشود که طرفین با یکدیگر سازگار باشند. وقتی که روابط بین دو فرد و یا دو گروه به گونهای تنظیم شود که به رضایت طرفین بینجامد، به آن سازگاری میگویند.
اگر ملاکهای قبلی که ذکر آن رفت به خوبی تحقق یابد، میتواند احساس رضایتمندی را پدید آورد.سایرعوامل از این قرارند:
اهمیت دادن به همسر
آنچه میتواند موجب رضایت همسر شود، میزان اهمیتی است که همسر برای او قائل است. از نشانههای اهمیت دادن به همسر، اهمیت دادن به دیدار همسر و صرف وقت در این زمینه است. لذا اگر فرد دریابد که همسرش میل به دیدار او دارد و برای آن وقت میگذارد، به نوعی احساس رضایت دست مییابد. حال اگر همسر فرد برای انجام کار مهمی از همسر خود دعوت کند که نزد او بیاید و همسر او به خاطر کاری شخصی و کماهمیت از پذیرفتن دعوت همسر امتناع ورزد، پیامی که غیر مستقیم به همسرش میدهد، این است که کار مهم تو برایم اهمیتی ندارد. همسر با این مسئله احساس میکند که خود او نیز در نزد طرف مقابل از اهمیت چندانی برخوردار نیست و لذا احساس نارضایتی میکند.
توجه به واقعیات
نکتهی دیگری که موجبات رضایتمندی را فراهم میسازد، توجه به واقعیات است. باید توقّعات خود را بر اساس تواناییهای همسر خویش تنظیم کنیم. لازمهی موفقیت در این امر آن است که قبلا از حد توان او برآوردی داشته باشیم. مثلا در هنگام خواستگاری در این زمینه اطلاعات لازم را کسب نماییم، زیرا در غیر این صورت از همسر خود توقعاتی خواهیم داشت که او قادر به تأمین آنها نباشد.
عمل به وعده ها
عمل کردن به وعدهها نیز میتواند موجب دست یافتن به رضایت باشد. این امر اگر چه همیشه مهم است، اما باید دانست که در این دوران اهمیت فوقالعادهای دارد. مثلا اگر آقا به خانمش بگوید که در ساعت هفت بعدازظهر به دیدن او میرود، و دیدار خود را دیرتر صورت بدهد اوایل این امر موجب نگرانی خانم و خانواده او میگردد، ولی وقتی بارها تکرار شد، دیگر آنها او را فردی میدانند که خلف وعده میکند و گاه همین امر را تعمیم نیز میدهند و ممکن است او را در همهی امور سهلانگار و بیتوجه بدانند. این امر باعث میشود که دیگر روی او حساب چندانی باز نکنند و این چیز خوبی نیست که اطرافیان همسر آدم در دوران عقد، او را چنین ارزیابی کنند. از سویی همسر با دیدن خلف وعدهها احساس نارضایتی میکند و از این امر نیز احساس عدم رضایت میکند که در مورد همسر او چنین قضاوتی میکنند.
نتیجه آن که عمل به وعدهها میتواند موجب رضایت همسر شود، علاوه بر آن خود فرد نیز به رضایت درونی دست مییابد و شخصیت او نیز در نزد دیگران محترم میماند و پایبندی به وعده و پیمان چنین ارمغانی را در پی دارد.
گذشت از خطاها
مسئلهی گذشت کردن از خطاهای همسر، به ویژه خطاهایی که قابل اغماض و تغافل هستند، به افزایش رضایت او میانجامد، زیرا گاه از آدمی خطاهایی سر میزند، هر چند که خواهان آن نیز نمیباشد، به همین دلیل آدمی را جایزالخطا نامیدهاند؛ البته منظور آن نیست که انسان عمدا رفتارهای نامناسبی را مرتکب شود و در توجیه برای دیگران بگوید: انسان جایزالخطاست و به این ترتیب از مکانیزم دفاعی دلیلتراشی استفاده نماید و با گرفتن چنین موضعی احساس آرامش کند، بلکه منظور آن است که به هنگام سرزدن خطا، نسبت به همسر خود تغافل نماییم. مراد از تغافل آن است که در عین دیدن خطای همسر، طوری وانمود کنیم که گویی آن را ندیدهایم. یا این که گاه او خطایی را مرتکب شده و متوجه اشتباه خویش گردیده است و اینک درصدد توجیه خطا برمیآید که نشانهی درک اشتباه خویش است؛ توجیه نیز گاه میتواند نشانهی ندامت از اشتباه باشد و در چنین حالتی تغافل آن است که وانمود شود که توجیه فرد پذیرفته شده است.
حسن دیگر تغافل آن است که همسر شما مدام از خردهگیریهای جزیی شما نمیرنجد و احساس نارضایتی نمیکند. اگر همسر شما نیز نسبت به شما تغافل کند، احساس رضایت برای شما پدید میآید و بدین ترتیب رضایت طرفینی حاصل میشود.
اگر چه زن و مرد از خردهگیریهای فراوان دلآزرده میشوند و گاه احساس بیمعنایی میکنند، اما این امر برای زنان مشکلات بیشتری پدید میآورد. پس باید تلاش کرد که با تغافل و بخشش خطاها و داشتن گذشت، به نحوی رضایت همسر را جلب نمود. ذکر خطاهای همسر به طور مکرر، وی را دچار احساس حقارت کرده، از اعتماد به نفس او میکاهد. این امر موجب میشود که او احساس کند که توان کمتری برای ایفای نقش خود داشته، و لذا کمتر میتواند برای راه یافتن به زندگانی مشترک احساس موفقیت نماید؛ بدین ترتیب از امید او به زندگانی با همسر خود کاسته میگردد. پیدایش چنین احساسی در دوران عقد، احساس خوبی نیست.
برخی افراد از ایجاد احساس رضایتمندی تصور غلطی دارند و آن داشتن چنین باوری است که میخواهند به هر ترتیبی که شده، رضایت همسر خود را حاصل کنند.
بهره گرفتن از این رویه جهت ایجاد احساس رضایتمندی همسر کار درستی نیست، بلکه در همه حال باید تلاش کرد که از زشتی و بدی به دور بود و برای کسب رضای خدا تلاش نمود.
درک متقابل
مسئلهی دیگری که موجب رضایتمندی طرفین میشود، وجود درک متقابل است. اگر روابط زوجین در دوران عقد به گونهای شکل گیرد که هر دو احساس کنند که همدیگر را میفهمند، این امر موجب رضایت هر دوی آنها میگردد.تشابه در هوشمندی که باید در هنگام انتخاب همسر مدنظر باشد، میتواند زمینهساز درک متقابل بوده، موجبات رضایتمندی طرفین را فراهم آورد. اما گاه علت عدم درک متقابل کمهوشی یکی از طرفین نیست، بلکه دلیل آن خوب گوش نکردن به سخنان او و یا مجال ندادن به همسر است که سخنان خود را بگوید و روحیات خویش را مطرح کند،لذا دنیای وجود او همچنان ناشناخته و نامکشوف باقی مانده است و برقراری رابطه با دنیایی ناشناخته کاری مشکل و گاه غیر ممکن است پس بکوشید که همسر خود را بشناسید تا او را درک کنید و بیابید و چون او را بیابید بهتر میتوانید با او سخن بگویید، از این راه بهتر نیازهای او را میشناسید و آنها را تأمین میکنید و چون چنین حالتی حاصل شود، رضایت او حاصل میگردد و وقتی که در طرف مقابل نیز چنین مسئلهای به وقوع بپیوندد، رضایت شما نیز حاصل میگردد و چون هر دو احساس رضایت کنید، زندگانی شما قرین خوشبختی گشته، دوام زندگانی شما خود را مینمایاند.
معاشرت نیکو
مسئله دیگری که موجب رضایتمندی میگردد، آن است که در دوران عقد معاشرت خوبی با همسر خویش داشته باشند.اگر زن و شوهر، هر یک بتوانند معاشر خوبی برای یکدیگر باشند و رفتارشان نیز به گونهای باشد که برای هم احترام قائل باشند و مهربانی را به هم عرضه بدارند، میتوانند زوجین خوبی برای یکدیگر باشند و اگر فرصتی پدید آورند که بتوانند برای هم درد دل کنند، با تخلیه شدن از دردها و غمها به آرامش دست مییابند و بدین ترتیب هر دو احساس رضایت میکنند.
الگو گرفتن از زندگیهای موفق میتواند رضایتمندی را در پی داشته باشد. لازم است که زن و شوهر جوان زندگیهای خوب و موفق دیگران را مورد مطالعه قرار دهند تا ظرایف زندگی خوب را از آنها فراگیرند. مثلا با نگاه کردن به زندگی خوب خواهر و برادر بزرگتر و نحوهی رفتار رضایتآمیز او با همسرش در حضور دیگران، از او الهام بگیرند و آنها نیز کم و بیش رفتار مناسبی را که آموختهاند با همسر خویش به کار گرفته و از آن احساس رضایت نمایند.
والدین نیز میتوانند در این طریق، سرمشقهای خوبی برای فرزندان خویش باشند. آنها نیز میتوانند با انتقال تجارب مفید خویش به فرزندان در شکلگیری روابط رضایتآمیز میان آنها و همسرانشان مؤثر باشند. اگر چه هر یک از فرزندان باید از دورههای قبل برای برخورداری از روابط اجتماعی مطلوب تربیت شده باشند اما اگر این امر متحقق نگردیده است، اکنون باید نسبت به جبران آن اقدام نمود و خوب و صمیمانه به انتقال تجارب مبادرت کرد تا فرزندان با دست یافتن به تجاربی غنی، نسبت به بهبود روند ارتباطهای خود با همسر خویش به کسب موفقیت نایل آیند.
نتیجه آن که اگر روابط زوجین در دوران عقد به گونهای باشد که به رضایت طرفین بینجامد، میتوان نسبت به آیندهی این زندگانی دل بست. پس اگر روابط زن و شوهر جوان به نحوی شکل گیرد که هر چه از زمان عقد آنها میگذرد، رضایت آنها از یکدیگر بیشتر میگردد میتوان چنین عقدی را به ازدواج تبدیل نمود، زیرا احتمال دوام این زندگانی زیاد است. اما اگر روند زندگانی زوجین به گونهای است که هر چه از دوران عقد آنها میگذرد، روابط آنها تیرهتر شده و عدم رضایت آنها از هم بیشتر میگردد احتمالاً نمیتوان به آیندهی چنین زندگانیای امیدوار بود هر چند نباید بلافاصله به جدایی پناهنده شد، بلکه در این مورد هم مراجعه به یک مشاور خانواده امری ضروری است.
« 8 »
دست یافتن به آرامش و سلامت روانی
ملاک دیگری که میتواند مبنای اخذ تصمیم برای ادامهی زندگی و یا احیانا عدم تداوم آن قرار گیرد، مسئلهی آرامش روانی و سلامت روانی است. با برخورداری از آرامش روانی است که آدمی میتواند به سلامت روانی دست یابد. نشانهی این که بهداشت روانی فرد تأمین شده است، این است که او به آرامش دست یافته باشد؛ اگر چه فشارهای روانی میتوانند تا حدی آرامش روانی آدمی را بر هم بزنند، اما فردی که از سلامتی روانی برخوردار است، دوباره به تعادل دست مییابد.
خوب است بدانید که یکی از اهداف قابل حصول در ازدواج از نظر اسلام دست یافتن به آرامش است. قرآن میفرماید: «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودَّةً و رحمةً»، یعنی از نشانههای الهی آن است که برای شما از نفس خودتان همسرانی آفرید تا در کنار آنها آرامش یابید و بین شما دوستی و رحمت قرار داد.
اگر زن و مردی در دوران عقد و حتی پس از آن با یکدیگر به گونهای زندگی کنند که موجب اذیت و آزار دیگری نباشند، طرف مقابل آنها احساس آرامش میکند و در نتیجه امید خوبی برای تداوم زندگانی فراهم کردهاند و لذا گاه بد نیست که ما خود را در سختی بیندازیم تا همسر ما تا حدی احساس راحتی بکند.
اگر زنی در کنار شوهر خود در دوران عقد احساس آرامش کند، میل و رغبت دارد که هر چه زودتر ازدواج کند تا با بیشتر بودن در کنار همسر خود از احساس آرامش بیشتری هم برخوردار باشد و چه قدر نامناسب است که عکس چنین حالتی وجود داشته باشد.
وجود روابط تهدیدآمیز هم عامل دیگری است که مانع تحقق آرامش روانی میگردد. اگر روابط بین زن و شوهر خوب باشد و همراه با تهدید و نگرانی نباشد، آنها از آرامش روانی برخوردار خواهند بود و لذا میگویند: تأمین امنیت روانی فرد در گرو روابط بین فردی مناسب است. آن جا که این روابط خوب نیست، آرامشی هم حاکم نیست. گاه وجود برخی از اختلالات روانی دیگر نظیر اضطراب میتواند مشکلآفرین بوده و موجبات بروز ناامنی در روابط زوجین را فراهم کند.
معمولا این گونه بیماران باید در ابتدا تحت درمان دارویی قرار بگیرند تا پس از احساس آرامش ناشی از مصرف دارو، جهت حل معضلات خانوادهی آنها اقدام لازم را به عمل آورد. چنین بیماری که خود کاملا بیقرار است و حتی یک لحظه آرام هم ندارد، آیا حتی درخواستهای معقول همسر خود را مزاحمت و دردسر قلمداد نمیکند؟ طبیعی است که بیماری با این وضعیت، بار زندگانی خود را نیز به سختی بر دوش میکشد، چه رسد به این که او بتواند باری هم از زندگانی همسر خود بر دوش کشد. لذا چنین فردی که خود را از درون تحت فشار میبیند، چگونه در مقابل فشاری از بیرون تاب میآورد؟ تا به احساس امنیت دست نیابد، چگونه ممکن است با همسر خود سازگار باشد، در حالی که سازگاری رفتاری است که در آن طرفین از یکدیگر احساس رضایت میکنند.
احساس ایمنی عبارت است از آزادی نسبی از خطر و ناامنی.یکی از علل بروز اضطراب مسئلهی ناکامی یا محرومیت است. اگر کسی در دوران عقد نیز از همسر خود انتظار انجام اموری را داشته باشد که همسرش قادر به انجام آنها نباشد و در نتیجه او دچار ناکامی شود، این امر میتواند موجب بروز اضطراب در وی گردد، چنان که بعضیها تکالیف دشواری را به همسر خود محول میکنند، مثلا این که تو باید پدرت را درست کنی تا دفعهی بعد از این حرفها به من نزند و یا این که گفتهاند که تو باید مادرت را طوری بار بیاوری که دیگر با من این طور برخورد نکند و یا این که باید پدر و مادرت را راضی کنی که چنین و چنان کنند. آنها به هنگام گفتن چنین حرفهایی تهدید هم میکنند و میگویند: وگرنه چارهای جز جدایی نداریم. در این زمان همسر بیچاره در نگرانی و اضطراب غوطهور میشود که اگر نتوانم و از عهده برنیایم، زندگانیام سیاه شده و از دست میرود.
تکالیف بیش از حد توان و انتظارات و توقعات بیش از حد، موجب اضطراب و نگرانی است و حتی اگر فرد، خود نیز بیش از حد استعداد خود از خویشتن انتظار داشته باشد، این نیز میتواند موجب ناامنی وجود وی شود.
احساس عدم امنیت دایم، شخص را مدام در حال بسیج مداوم قوا و تلاطم و بهمریختگی متابولیسم بدن قرار میدهد و اگر چنین وضعیتی ادامه یابد، آدمی به سوی بیماریهای جسمی و روانی سوق مییابد، زیرا که ساختمان بدن انسان قدرت تحمل تنش دایمی را، که محصول این بسیج مداوم قواست، ندارد. پس اگر کاری کنیم که وجود همسرمان دستخوش ناامنی شود، علاوه بر موارد یاد شده باید انتظار بروز رفتارهای دیگری نظیر احساس طرد شدن، احساس تنهایی، تلقی کردن دنیا به عنوان مکانی خصمانه و بد، خطرناک تلقی کردن دیگران و داشتن احساس بدبینی، بیحوصلگی و بیارادگی و گرایش به عیبجویی و خودخواهی را داشت که پیدایش چنین ویژگیهایی در رفتار همسرتان، مسلما به نفع شما نخواهد بود و شما از دیدن چنین رفتارهایی از او رنجیده خاطر خواهید شد. پس سعی نکنیم که با تهدیدها و کشمکشها وجود همسر خود را به ناآرامی بکشیم، چرا که بازخورد همین رفتارها و عواقب آن متوجه خود ما خواهد شد.
شخصیتهای وسواسی نیز عامل ناامنی همسر خویش هستند، زیرا آنها مدام از همسر خویش خردهگیری میکنند که چرا این را گفتی و چرا آن را نگفتی و بدین ترتیب همسر خود را دچار دردسر و ناامنی میکنند.
اگر فردی دچار وسواس بیاختیاری است، او نیز باید بداند که زندگانی خود و همسر خویش را به ناامنی میکشد. چه بهتر که این گروه از افراد جهت درمان خویش قدمی بردارند و بیش از این موجبات رنجش همسر را فراهم ننمایند، زیرا دل رنجیده اگر قدری کینه هم داشته باشد، مشکلآفرینی میکند.
در یافتههای علمی، وسواس زیر مجموعهی اختلالات اضطرابی بوده، با کاهش اضطراب، آن نیز افول مینماید. امروزه علاوه بر تکنیکهایی که در رفتار درمانی و رواندرمانی جهت درمان وسواس مورد بهرهبرداری قرار میگیرد، درمانهای دارویی نیز که از طریق روانپزشکان صورت میگیرد، تأثیر ویژهای در کاهش رفتارهای وسواسی داشته است. آنها نیز معمولا از داروهای ضد اضطراب استفاده میکنند که اثرات شگفتآوری در تقلیل رفتارهای وسواسی دارند. نتیجه آن که اگر رفتارهای زوجین با هم، گواه داشتن برنامهای برای آینده باشد و علاوه بر آن تهدیدی برای یکدیگر نباشد، همسر آنها از آرامش روانی برخوردار بوده و بالعکس اگر در اثر تهدیدها، همسر شما دچار اضطراب شده است،باید تلاش کنید که برای درمان او اقدام مؤثری به عمل آورید تا بدین ترتیب بتوانید با او بهتر زندگی کنید، زیرا فردی که مبتلا به اضطراب است، نمیتواند با شما به آرامی برخورد کند و هنگامی این امر میسر میگردد که بیماری او درمان شده و یا کاهش یافته باشد و حتی اگر بیماری متوقف هم شود و بیش از آن چه که هست نشود، نیز خود گام مؤثری تلقی میشود.
داشتن برنامهای برای زندگی و یا به عبارت بهتر تدوین برنامهای برای زندگی مشترک در دوران عقد که تا حدودی مسیر حرکت زوجین را مشخص میکند، میتواند آرامشدهنده باشد و نبود برنامه موجبات نگرانی را فراهم میآورد. اگر روابط به گونهای بوده است که در دوران عقد به مشاجره و جرّ و بحث با همسر خود مبادرت نمودهاید و احساس میکنید که شما و یا طرف مقابل که همسر شماست، دچار عصبانیت و پرخاشگری شدهاید، لازم است که درصدد یافتن علت و نیز درمان آن باشید. این امر نیز با مراجعه به یک روانشناس و مشاور خانواده میتواند سروسامان یابد. معمولا، سه دسته علت اساسی را برای پرخاشگری برمیشمرند که شامل علل جسمانی، فیزیکی؛ محیطی، روانی و اجتماعی است که به منظور کاهش روابط پرخاشگرانه در دوران عقد با توجه به علل ذکر شده نکاتی مطرح میگردد تا با رعایت آنها امکان اصطکاک طرفین کاهش یابد.
در خصوص علل جسمانی باید متذکر شد که اگر شما و یا همسرتان بیموقع غذا میخورید و گاه به مدت طولانی احساس گرسنگی میکنید، باید بدانید که یکی از علل پرخاشگری، گرسنگی است که این مشکل با به موقع غذا خوردن حل و فصل میشود و بر آرامش شما میافزاید. علت دیگر آن است که کارهایمان را به گونهای انجام دهیم که خیلی خسته شویم و یا بیش از حد توان خود کار کنیم. خستگی زیاد یکی از علل بروز پرخاشگری است. اگر فرد پرخاشگر تلاش کند که شبها زودتر بخوابد و یا بعد از ظهرها استراحتی داشته باشد، کمتر امکان بروز پرخاشگری وجود خواهد داشت.
علت دیگر پرخاشگری تغییرات هورمونی است. تغییرات هورمونهایی همچون اپینفرین، نوراپی نفرین، استیل کولین و سروتونین و تیروکسین و برخی از هورمونهای دیگر میتواند موجب پرخاشگری بشود. در این گونه موارد مراجعه به پزشکان متخصص غدد میتواند فرد را در جهت درمان و یا کنترل هورمونها و ایجاد تغییر در بدن فرد از طریق مصرف داروها یاری کند. در چنین مواردی حتی رواندرمانی به تنهایی چنان مؤثر نیست و یا نصیحت کردن فرد توسط همسر و خانوادهاش چندان نمیتواند کارساز باشد، زیرا مدام تیروکسین اضافهای که در بدن ترشح میشود، موجب پرخاشگری میگردد و تا جهت درمان آن اقدام مؤثری صورت نگیرد، مسئله همچنان تداوم خواهد یافت. پس افرادی که چنین وضعیت بحرانیای را تجربه کردهاند، حتماً باید جهت درمان اقدام کنند، تا در صورت تشکیل خانواده، کمتر دچار مشکلات لاینحل شوند.
مسئلهی دیگر وجود بیماریهای جسمانی است که میتواند در این عرصه مشکلآفرین باشد و برای درمان آنها نیز باید کاری انجام داد، زیرا داشتن بیماری، خود فشاری روانی از درون ایجاد میکند و باعث کمی تحمل فرد در برابر فشار بیرونی میگردد.
به هر حال وجود هرگونه معضل جسمانی میتواند زمینهساز بروز پرخاشگری باشد که باید در جهت درمان آن اقدام نمود. در مورد نقایص عضوی نیز باید ترتیبی اتخاذ شود که فرد با مشکل خویش کنار آید و واقعیت را قبول کند. در آرزوی عضو سالم بودن و یا در انتظار داشتن عضو از دست رفته ماندن آرامش آدمی را بر هم میزند و زمینهی مناسبی برای برقراری رابطهای خوب فراهم نمیآورد. کنار آمدن با نقایص عضوی و قبول و پذیرش آنها مانع بروز پرخاشگریها میگردد .
علل دیگری که باید بدان توجه داشت،علل محیطی است. باید سعی کنیم که حتیالامکان محیط زندگانی خود را مساعد نماییم. عوامل محیطی موجب پرخاش، اگر شناسایی شده و با آنها مقابله شود، میتوانند فضای آرامتری را برای ما به دنبال آورند. این عوامل عبارتند از سر و صدا، گرما و سرما و ازدحام که به بررسی آنها میپردازیم.
اگر میخواهید در این دوران با همسر خود روابطی صمیمانه و به دور از پرخاشگری داشته باشید، سعی کنید که در محیطهای آرامی قرار بگیرید، مثلا بردن همسر به فضایی سبز و خرم و دارای آرامش در دوران عقد میتواند موجب آرامش شود. تلاش کنید که محیط زندگانی خود را به نحوی سروسامان دهید که در آن آرامش حکمفرما باشد. امروزه وسایل صوتی متعدد و فراوان است و به همین دلیل است که این روزها پرخاشگری نیز افزایش یافته است. اگر کسی نسبت به سر و صدا حساس است، باید در اتاقی سکونت گزیند که صدا او را کمتر مورد اذیت و آزار قرار دهد. با وسایل صوتی نیز باید به گونهای برخورد کرد که اگر از آنها استفاده میکنید، صدای آنها بلند و ناهنجار نباشد، زیرا اصوات ملایم کمتر ایجاد زحمت میکنند و اگر از آنها استفاده نمیشود، حتما آنها را خاموش کنیم، چرا که هیچ چیزی بهتر از سکوت نمیتواند برای شما ایجاد آرامش کند. وجود اصوات خوش و دلنشین که همراه با پیامهای سازنده است، میتواند مفید فایده باشد. مثلا شنیده آوای خوش قرآن با صوتی دلانگیز و دقت در محتوای آیات آن شما را به آرامش میرساند و خانهها را نورانی میسازد.
همچنین باید متذکر شد که صدای افرادی که در خانوادههای بالنده پرورش یافتهاند نیز آرام و ملایم و دلنشین خواهد بود. پس در ابتدای هزارهی سوم که آن را دوران آلودگی صدا نیز میتوان نام نهاد، تلاش کنیم که محیطی هر چه آرامتر فراهم آوریم تا با داشتن چنین آرامشی با همسر خود نیز به آرامی برخورد کنیم. به هنگام ملاقات نیز ترتیبی اتخاذ شود که محیط ملاقات شما با یکدیگر نیز محیطی امن و آرام باشد،زیرا گفتگو کردن در محیطی آرام، ضمن آن که باعث آرامش شما میشود، از امکان بروز پرخاشگری نیز میکاهد.
مسئلهی دیگری که میتواند موجب بروز پرخاشگری شود،گرما و سرماست. باید ترتیبی داد که حتیالامکان محل زندگانی شما از گرما و سرمای زیاد برخوردار نباشد. به نظر میرسد که اگر درجهی حرارت محل زندگی شما 20ـ18 درجه باشد، میتواند شما را در بهترین حالت ممکن قرار دهد. گرمای زیاد عامل برانگیختگی است و وقتی که به ملاقات یکدیگر میروید نیز باید به این امر توجه داشته باشید. هیچ میدانید که گاه ممکن است علت دعوای شما با همسرتان در دوران عقد،گرمای زیاده از حد هوا باشد، پس وقتی که هوا به قدری گرم باشد که دچار تعریق شوید و عرق بر روی تن شما بنشیند، امکان برانگیختگی شما افزایش مییابد. حتیالامکان اگر در اوقاتی به دیدار همسرتان بروید که هوا ملایمتر است،کمتر امکان بروز پرخاشگری وجود دارد. مثلا در ایام تابستان در اوج گرما و سر ظهر اگر برای ملاقات همسرتان بیرون میروید، چون در برابر حرارت زیاد نور خورشید قرار میگیرید، امکان برانگیختگی شما افزایش مییابد و بدین ترتیب گرمای زیاد خورشید، ممکن است از گرمای محبت شما در ملاقات بکاهد؛ در صورتی که قصد سفری با همسر خود دارید اگر صبح زود حرکت کنید که هوا ملایمتر است، کمتر دچار پرخاشگری میشوید. بررسیها نیز نشان داده است که در مردادماه که هوا گرمتر است، درگیری نیز بیشتر میشود، زیرا کلافگی افراد نیز افزایش مییابد. سرما هم میتواند مشکلآفرین باشد. اگر محل ملاقات شما از برودت زیادی برخوردار باشد، آن نیز میتواند موجب پرخاشگری شود. مثلا دیده میشود که آقایی همسر خود را در زمستانی با هوای سرد به پارک برده، در حالی که هر دو احساس سرما میکنند، با یکدیگر در حال گفتگو هستند. در چنین حالتی نیز امکان بروز پرخاشگری وجود خواهد داشت. پس انتخاب فضای مناسب با درجه حرارت مطلوب مانع بروز پرخاشگری میگردد. همچنین به هنگام ملاقات تلاش کنید که حتیالامکان بهترین مکان قابل دسترس را انتخاب کنید.
ازدحام نیز عامل دیگری است که موجبات بروز پرخاشگری را فراهم مینماید. البته مراد آن نیست که در جمع حضور نیابید، زیرا رفتن به دید و بازدید اقوام امری لازم است و توجه دارید که در این ایام زوجین را پاگشا میکنند، یعنی آن که پای آنها گشوده شود تا بعدازاین نیز به دیدار این و آن بروند. اما دیده میشود که اقامت طولانی در فضاهای پرازدحام که همراه با سر و صدای زیاد نیز میباشد میتواند به پرخاشگری منجر شود و قطعاً کسانی که نسبت به صدا حساسیت بیشتری دارند،کاندیدای بهتری جهت ابتلا به پرخاشگری خواهند بود. برای این گونه افراد نیز میتواند راههایی وجود داشته باشد، البته راههای دیگر درمان پرخاشگری نیز باید مدنظر شما باشد؛ راههایی که ضمن عمل به آنها میتوانید تا حد طاقت خود در این گونه مجالس اقامت نمایید. یک راه آن است که با عذرخواهی از جمع و اظهار تمایل به اقامت در میان جمع، از آنان خداحافظی کنید تا از شما دلگیر نشوند و راه دیگر آن است که از قبل میزبان را مطلع فرمایید که دیرتر به جمع میپیوندید تا زمان کمتری را در آن فضای پرازدحام باشید. البته اگر طاقت شما خوب است و حتی با حضور در جمع دچار پرخاشگری نمیشوید، بهتر آن است که هم به موقع در میهمانی حضور یابید و هم آنجا را به موقع ترک کنید. از طرفی اگر افراد یاد بگیرند که در جمعهای فامیلی زمینهای پدید آورند که هر بار فقط یکی صحبت کند و همه به حرف او گوش دهند، چنین مجلس پرجمعیتی کاملا آرام خواهد بود و صدای کسی که صحبت میکند، غالبا آزاردهنده نیست، ولی این که چرا ازدحام جمعیت باعث سر و صدای آزاردهنده میشود، موضوع را از طریق مقایسه با کلاس بدون معلم بهتر میتوان دریافت. در این کلاس ابتدا دو نفر شروع به صحبت میکنند و بدین ترتیب مقداری سر و صدا تولید میشود و دو نفر بعدی که میخواهند صحبت کنند،برای این که صدایشان به هم برسد، مجبورند که با هم دیگر بلندتر صحبت کنند و دو نفر بعدی با تُن صدای قویتر به گفتگو میپردازند و بالاخره با ادامهی این روند، دیگر جایی برای آرامش باقی نمیماند و همه با هم بلند بلند صحبت میکنند و سر و صدای زیاد بر امکان پرخاشگری میافزاید. پس اگر آداب میهمانی را ندانیم، در مجالس میهمانی شلوغ هم همین اتفاق میافتد، ولی اگر در چنین جلسهای هر دفعه نوبت به یکی برسد و او صحبت کند و حرمت دیگران را نیز پاس بدارد و به قدری صحبت کند که وقتی هم برای سخن گفتن از سوی دیگران باقی بماند، در چنین حالتی آرامش حاکم بر مجلس نه مردم را خسته میکند و نه موجب پرخاشگری آنان میشود.
وجود گازهای شیمیایی نیز عامل دیگری است که به وقوع پرخاشگری دامن میزند، پس بردن همسر به محوطهای که این ویژگی را داراست، میتواند زمینهی بروز این اختلال را تسهیل نماید و اگر بعدها نیز قرار است منزلی تهیه شود، حتیالامکان تلاش گردد که این منزل نزدیک کارخانههایی که گازهای شیمیایی متصاعدکننده دارند،نباشد.
عوامل روانی و اجتماعی نیز میتواند بروز پرخاشگری را زمینهسازی کند که اینک این عوامل را مورد بررسی قرار میدهیم: یکی از این عوامل، مسئلهی ناکامی است، پس اگر کاری کنید که همسر شما احساس ناکامی کند، میتواند دست به پرخاشگری بزند. ناکامیها انواع مختلفی دارند، مثلا ممکن است در اثر بیمهری شما احساس ناکامی عاطفی همسرتان را رنج بدهد و یا اگر در حال تحصیل است و دچار شکستهای تحصیلی شده است، ممکن است در اثر آن به پرخاشگری دست یازد. البته باید در مورد امور واقعبین بود. خواه و ناخواه در زندگانی شرایطی پیش خواهد آمد که آدمی احساس ناکامی کند و لذا باید برای آن روز نیز آمادگی داشت.
البته گاه پرخاشگری را پاسخی در برابر پرخاشگری دانستهاند. اگر شما از همسر خود گلایه دارید که او پرخاشگر است، بد نیست که خود شما نیز قدری تأمل کنید و ببینید که آیااین امر پاسخی در برابر رفتار پرخاشگرانهی شما نیست؟ و حال آن که در موارد قابل ملاحظهای چنین بوده است. پس آرام بگویید تا آرام بشنوید و اگر آرام و خوب میگویید و با پرخاش همسر خود مواجه میشوید، ممکن است که همسر شما دچار مشکل باشد که خوب است مورد بررسی قرار گیرد.
علت دیگر پرخاشگری ممکن است استفاده از مکانیزم جابهجایی باشد. این بدان معناست که همسر شما که اکنون سخت مشغول پرخاشگری است ممکن است از کسی یا چیز دیگری ناراحت باشد و چون نتوانسته مخالفت خود را در همان وقت ابراز کند، آن را در خاطر خود نگه داشته و اکنون که فرصتی دست داده به ابراز آن میل سرکوفته پرداخته است و پرخاشگری خود را به سوی مانعی سوق داده است که برای او خطر کمتری دارد. در این جا نیز مقابله به مثل، مشکل را حل و فصل نمیکند و عصبانیت همسر را مرتفع نمیگرداند، بلکه در چنین حالتی باید مسئله را ریشهیابی کرد و آن چه را موجب پرخاشگری فرد میشود از میان برد، حال آنکه دعوا کردن با او راهگشای حل مسئله نیست، چرا که اساسا مشکل در گرو علت دیگری است و لذا با راهنمایی خوب است که میتوانید از شدت و حدت مشکل او بکاهید و یا با مساعدتهای فکری و عملی برای حل مشکل او اقدام کنید. البته گاه علت پرخاشگری را میتوان وجود اختلالاتی دیگر دانست. مثلا گاه علت پرخاشگری فرد ابتلای او به افسردگی است و گاه اضطراب که این دو اختلال نیز خود را در قالب پرخاشگری نمایان میسازند. پس جهت برخورد با اختلال پرخاشگری باید علت پیدایش آن را مورد بررسی قرار داد و اگر علت آن وجود اختلالاتی دیگر است، تا آن اختلالات درمان نشوند، پرخاشگری به قوت خود باقی خواهند ماند. بنابراین اگر فردی در این دوران، خود به اضطراب مبتلاست و یا دچار پرخاشگری میباشد، باید جهت درمان، به روان شناس مراجعه نماید.
توقعات بیش از حد از همسر که او را در تنگنا قرار میدهد نیز میتواند موجب بروز پرخاشگری شود و سختگیریهای زیاد نیز میتواند پیامد مشابهی داشته باشد.
وجود فشارهای روانی نیز میتواند عامل پیدایش پرخاشگری باشد. مثلا توهین به همسر و تحقیر او میتواند موجب برانگیختگی وی شود. متأسفانه گاه در خانوادهها زن و مرد به یکدیگر توهین مینمایند. و متأسفانه برخی نیز دوران عقد را زمان شروع چنین رفتاری قرار دادهاند. در خانواده در ابتدا فرد توهینکننده کمتر مورد توهین قرار میگیرد و حرکت نخست طرف مقابل اعتراض یا قهر و رفتاری نظیر آن است، زیرا او نخست میکوشد تا فضای خانه به توهین و ناسزا آلوده نگردد، ولی پس از مدتی تحمل و عدم احساس توانایی در اصلاح همسر، او نیز شروع به پاسخگویی مینماید. پس وقتی که خدای ناکرده به ناسزا گفتن مبادرت مینمایید، نگران آن روزی باشید که متقابلاً آن را دریافت میکنید و گفتهاند: چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی. البته برخی که از پایان عمل خود آگاه نیستند، در مقابل واکنشهای اولیهی همسر (نظیر قهر و اعتراض) عکسالعمل مناسبی از خود نشان نمیدهند و رفتار خود را اصلاح نمیکنند. بلکه گاه وجود چنین روشی در مقابل آنان موجب جریتر شدن آنها میگردد و به هر حال روزی هم کاسهی صبر همسرشان لبریز میگردد. در این حالت وقتی که آنها فحشی میدهند، مانند آن و گاه بدتر از آن را میشنوند، البته آن چه که معمول آدمیان است، این است که آنها به یکدیگر با آرامی فحش نمیدهند، بلکه فحاشی غالبا با تندی و عصبانیت همراه است. پس باید با دست خود به تربیت خویش پرداخت و خود تربیتی راهی است که از طریق آن اصلاح فرد به دست خودش صورت میگیرد.
تقویت رفتارهای مغایر یا ناهمساز نیز میتواند راهی برای کاهش پرخاشگری همسرتان باشد، مثلا وقتی که او مشغول داد و بیداد کردن است، شما با او درگیر نشوید، زیرا معمولاً در چنین مواقعی افراد کمتر زیر بار حرف حساب میروند و یا به عبارت بهتر استدلالهای منطقی را پذیرا نیستند. بهتر است که در این گونه موارد او را تنها بگذارید تا آرام شود و اگر از رفتارهای خوبی که بعدا در اوقات دیگر انجام میدهد، تعریف کنید ، بهتر موفق میشوید که او را اصلاح کنید، زیرا به تدریج که رفتارهای نیکوی فرد قوت گیرد و گسترش یابد، دیگر جایی برای بروز رفتارهای نامطلوب باقی نمیماند.
وجود بذلهگویی نیز میتواند به عنوان عامل کاهش پرخاشگری قلمداد شود، مشروط بر آن که با حالات روانی حاکم بر فرد آشنا باشید. اگر همسر شما در مقابل بذلهگویی عکسالعمل مناسبی را از خود نشان دهد، میتوانید از این رویه بهره بگیرید، در غیر این صورت استفاده از چنین روشی فاقد کارآیی لازم خواهد بود.
روش دیگر جهت ایجاد آرامش در فرد پرخاشگر استفاده از تحریکات ملایم جنسی است. این امر توانسته است در موارد قابل ملاحظهای در جهت کاهش پرخاشگری مؤثر باشد.
نکتهی دیگر آن که در برخی از خانوادهها وقتی فردی همسر و یا فرزند را با آرامی مورد خطاب قرار میدهد، پاسخی نمیشنود، اما وقتی که عصبانی میشود و بلند فریاد میکشد و دست به پرخاشگری میزند، طرف مقابل دستپاچه شده و سریع پاسخ میدهد و بدین ترتیب رفتار پرخاشگرانه در طرف مقابل تقویت میشود.تلاش کنید که نسبت به رفتار خود آگاهی بیشتری داشته باشید تا اگر در شما چنین حالتی وجود دارد، نسبت به اصلاح آن اقدام نمایید و قبل از آن که همسر شما عصبانی شود، خواست او را اجابت کنید و یا وقتی که شما را آرام صدا میکند به وی پاسخ بدهید تا از پرخاشگری استفاده نکند و فضای آرام حاکم بر روابط شما به خشونت و تیرگی نگراید تا وقتی که در دوران عقد به ملاقات یکدیگر میروید، چنین دیداری همراه با آرامش و صفا باشد.
در این جا نیز باید متذکر شد که اگر روابط شما و همسرتان به گونهای است که هر چه از عمر دوران عقدتان میگذرد، رابطهی بین شما با آرامش بیشتری همراه میشود و احساس داشتن سلامت روانی میکنید میتوانید با امید بیشتری عقد خود را تبدیل به ازدواج کنید، اما اگر روند حاکم بر روابط شما به گونهای است که هر چه جلوتر میروید، احساس میکنید که از آرامش روانی شما کاسته میگردد و خشونت و ناآرامی فزایندهای بر روابط میان شما حاکم میگردد و سلامت روانی شما هر روز بیش از گذشته در معرض تهدید و خطر قرار میگیرد به نظر میرسد که ادامهی این زندگانی با مشکلات زیادی همراه است، لذا حتما باید با یک مشاور خانواده مشورت کرد و جهت اتخاذ تدابیر مشخصی از راهنماییهای او بهره گرفت.
« 9 »
پاسخگویی به نیازهای فیزیولوژیک (غریزی)
هر قدر شأن و منزلت ازدواج بالا و متعالی باشد و زن و شوهر جهت دست یافتن به تکامل با یکدیگر ازدواج کرده باشند، نباید منکر آن شد که یکی از اهدافی که به دنبال تأمین آن بودهاند، ارضای نیازهای فیزیولوژیک و به ویژه ارضای غرایز جنسی بوده است. آن گاه که زن و شوهر از آرامش روانی برخوردار نبوده و یا به یکدیگر بیاحترامی کرده باشند، از امکان و فرصت کمتری برای برقراری روابط زناشویی برخوردارند، به طور مثال زنانی که از همسران خود فحش و ناسزا میشنوند و یا توسط آنها تنبیه بدنی میشوند،در روابط زناشویی کمتر همکاری نموده و از مساعدت در عشقورزی طفره میروند و یا حاضر به شروع و انجام چنین کاری نیستند که این امور موجب ناکامی همسر شده و پیامدی جز پرخاشگری را در برنداشته است،زیرا آنها چنین احساس میکنند که همسر قصد سوء استفاده از آنها را دارد و نه احترامی برای آنها قائل است و نه اعتقادی به آنها دارد، بلکه فقط فکر میکند زن باید پاسخگوی غریزهی جنسی شوهر خود باشد و زنان از داشتن چنین برداشت و احساسی سخت رنج میبرند، لذا مردان نباید به گونهای عمل کنند که همسر آنها به چنین برداشتی برسد.
اگر فردی احساس کند که در زمینهی مسائل اعتقادی و اهداف مطرح شده اشتراک زیادی با همسر خود دارد و بین آنها محبت و احترام واعتماد متقابل وجود دارد و احساس «ما» بودن و نیز احساس رضایتمندی و احساس داشتن آرامش و سلامت روانی بین آنان پدید آمده است، قطعا آمادگی بیشتری برای برقراری ارتباط جنسی با همسر خود دارد و آنگاه که این موارد حاصل نشده باشد، میتوان گفت که فرد از آمادگی کمتری برای برقراری روابط زناشویی برخوردار است. پس میتوان گفت که در زندگی خانوادگی و در دوران عقد، عوامل ذکر شده در صورتی که مورد توافق طرفین باشد و در زمینهی موارد مذکور زوجین احساس کنند که به یکدیگر نزدیکترند، وجود چنین احساسی آنان را به نزدیکی بیشتر به یکدیگر سوق میدهد و قطعاً آنها پس از نزدیکی با همدیگر به احساس شادکامی نیز دست مییابند. وجود احساس شادکامی بالاترین مرحلهای است که میتوان بر اساس آن تداوم زندگانی مشترک را مورد داوری قرار دارد.
شاید ذکر این معنا نیز خالی از لطف نباشد که اگر چه یکی از فلسفههای خلقت، تولید نسل است، اما هدف دیگر نیز آن است که زوجین به دلیل نیازهای غریزی، حتی به هنگام داشتن اختلاف به سراغ یکدیگر بروند و برای تأمین نیاز خویش مجبور به مصالحه با یکدیگر باشند. لذا میتوان نتیجه گرفت که روابط جنسی زوجین خود میتواند به عنوان وسیلهای برای رفع اختلافات و کاهش تنشها در فضای خانواده باشد،پس نباید آن را ناچیز و بیاهمیت انگاشت.
اینک سؤال این است که در دوران عقد روابط غریزی چگونه باید باشد و پیامد این روابط چیست؟ در پاسخ باید گفت که مراد از برقراری روابط جنسی در دوران عقد، چیزی جز ملاعبه نیست. در این حالت زوجین در برقراری ارتباط جنسی حدی را در نظر میگیرند و مرد از انجام دخول پرهیز میکند، اما هم او و هم همسر وی دچار انزال میشوند و به ارگاسم دست مییابند که مراد از آن اوج لذت جنسی است. این امر برای طرفین نشاط و شادکامی را به ارمغان میآورد، ولی باید دانست که این شادکامی نیز باید طرفینی باشد و اگر مرد صرفا پس از انزال خود را کنار بکشد و همسر را بدون دست یافتن به ارضای جنسی رها کند، موجبات پیدایش کمردرد و دل درد را برای او فراهم مینماید و لذا او از پذیرفتن دعوت مجدد همسر به این امر امتناع میورزد. این، خود موجب بروز اختلافات و درگیریهای دوران عقد میشود و در صورت درک علت این امر توسط مردان جوان، آنها وظایف جنسی خود را به نحو کامل ایفا مینمایند و بدین ترتیب مانع بروز احساس درد و ناراحتی در همسر میگردند و در نتیجه فضای ارتباطی آنان نیز تیره و تار نمیگردد. خلاصه آنکه زن و شوهر هر چه که در دوران عقد گامی به جلو برمیدارند و هفتهها و ماهها را پشت سر میگذارند، باید احساس کنند که روابط زناشویی در میان آنها از سهولت بیشتری برخوردار گشته، علاوه بر آن بر میزان کامجویی آنان از یکدیگر نیز افزوده شده است و ضمناً به رضایت بیشتری نیز در روابط جنسی دست یافتهاند. لذا در صورت تحقق این ملاک میتوان امیدوار بود که چنین عقدی برای تبدیل شدن به ازدواج خوب است، زیرا این زندگی از احتمال پایداری بیشتری برخوردار است، اما اگر وضعیت خلاف آن باشد و زن و شوهر احساس کنند که هر چه جلوتر میروند، روابط جنسی میان آنها روند بدتری را طی کرده و کمتر رضایتبخش میشود، میتوانند جهت اخذ تصمیم پیرامون زندگانی خود به روانشناس و یا مشاور خانواده مراجعه نمایند. به هر حال اگر روند به گونهای است که با مراجعه به صاحبنظران، مسائل لاینحل باقی میماند، توصیه میشود که از تسریع در تبدیل چنین عقدی به ازدواج پرهیز شود، زیرا گفتهاند: «سالی که نکوست از بهارش پیداست» و قطعاً خزان موجود در دوران عقد کمتر میتواند ازدواجی بهاری را در پی داشته باشد.
« 10 »
احساس شادکامی
ملاک دیگری که میتواند جهت ارزیابی دوران عقد مورد استفاده قرار گیرد، احساس شادکامی است و مراد آن است که فرد در دوران عقد خود احساس کند که برقراری چنین پیوندی موجب شادی و شعف او شده است. حالتی که در آن فرد احساس میکند که در درونش جایی برای خندیدن و نشاط وجود دارد و میتواند با دیدن نشاط همسر خود به نشاط دست یابد و از دست یافتن او به رضایت خاطر احساس رضایتمندی کند و او هم میتواند احساس شادی خود را به دیگران نیز منتقل نماید.
وقتی که زوجین از چنین نشاطی برخوردار باشند، دیگران نیز احساس میکنند که در وجود آنها تحولی پدید آمده است و وقتی که اطرافیان به ویژه والدین طرفین، شادی را در وجود فرزندانشان حس میکنند، آنها نیز احساس میکنند که این زندگانی میتواند خوب و موفق باشد.
قضاوت اطرافیان در این زمینه میتواند خود ملاک خوبی باشد که بر اساس آن نیز میتوان نسبت به موفقیت و عدم موفقیت زوجین در ازدواج داوری نمود، پس اگر رفتار زوجین به گونهای باشد که قضاوت مثبت و خوبی را در اطرافیان برانگیزد، میتوان گفت که زوجین توانستهاند رفتار خوبی با یکدیگر داشته باشند. اگر شادی و سرور را در دوران عقد ببینیم، میتوانیم بگوییم که خانواده میتواند مسیر موفقیتآمیزی را طی کند. در این حال فرد از همسر خویش گلایهای نیز ندارد و برخود میبالد.
شادی و سرور مورد توجه اسلام بوده و هست، والدین باید تلاش کنند تا فرزندان شاد و بانشاطی را بار آورند. تنبیهات زیاد آنها، فرزندانشان را دچار دلمردگی و گاه افسردگی میکند و با ضربههای سیلی،خنده از لبهای آنان میپرد و به جای آن اشک بر چشمهایشان مینشیند و با خنده والدین و اظهار محبت آنها، اشکها فرو مینشیند و خنده بر لبان فرزندان خودنمایی میکند. پس در آن جا که والدین شاد را دیدیم، بدانیم که غالبا فرزندانشان نیز میتوانند از شادی آنها متأثر باشند، لذا این امر میتواند در موقع انتخاب همسر مد نظر قرار گیرد. هنر همسر نیز باید این باشد که شادی همسر خود را که از خانوادهی خود به ارمغان آورده است، حفظ کند. متأسفانه برخی نتوانستهاند حافظ و نگهبان شادیهای همسر خویش باشند و به جای نشاندن خنده بر لبان همسر به جاری کردن اشک از چشمان او دلخوش میدارند.
اینک به بحث پیرامون وظایف همسران جهت حفظ شادی همسر و نیز ایجاد محیطی شاد برای او میپردازیم.
برای شاد کردن همسر باید نخست ظاهر خود را شاد و چهرهی خویش را بشاش نگاه دارید. اگر شما این گونه باشید، چهرهی شما پیام شادی را به همراه دارد که موجبات مسرت همسر شما را فراهم میکند و قطعاً این امر میتواند در دوران عقد بسیار مهم باشد، لذا بهتر است وقتی به دیدار همسرتان بروید که دارای احساس شادی هستید. در این حالت یقینا شادی چهره از حزن درونی شما میکاهد، سعی کنید که ظاهر خود را شاد نگه دارید و اصلاً تلاش کنید که ادای انسانهای شاد را دربیاورید. چطور لباسی که بر تن میکنید بر روی رفتار شما تأثیر میگذارد، اما خندهای که بر روی لبهای شما مینشیند بر وجود و رفتار شما اثر نمیکند؟! پس ایفای نقش، راه ایجاد تغییر در رفتار است.
در کلام علی× مییابیم: کسی که خود را به قومی شبیه کند، از آنان خواهد بود. پس بیاییم خود را با انسانهای بانشاط همانند سازیم تا از آنان باشیم و میتوانیم با اخذ تصمیم چنین کنیم، چرا که شکل بخشیدن به حالت چهره در دست ماست. پس شادی و غم ما میتواند در دست خودمان باشد و نباید رفتار نامناسب دیگران را علت رفتار خود تلقی کنیم یا اخمآلود بودن خود را نتیجهی رفتار دیگری بدانیم و دیگری را علت تامهی آن بدانیم. این امر، کار پذیرفتهای نیست، زیرا خودمان میتوانیم در حالات خود دخل و تصرف کنیم و حالت و بخت خود را خوب و بد قرار داده، خود را در برابر دیگران شاد و غمگین قرار دهیم.
اکنون سؤال این است که شما وقتی میتوانید خود را مسرور سازید، چرا غمها را به دل خود راه میدهید و اگر کسی نتواند خود را شاد کند، چگونه ممکن است که بتواند همسر خویش را مسرور کند.
حتماً شنیدهاید که میگویند: بخندید تا دنیا به شما بخندد. این امر دور از واقعیت نمیتواند باشد. پس ظهور خنده در چهرهی شما موجب نشاط خود و دیگری میگردد و گفتهاند که «خنده بر هر درد بیدرمان دواست». امروزه نیز در روانشناسی از خندهدرمانی به عنوان یک تکنیک درمانی استفاده میشود. با دیدن شادی در زندگانی شما دیگران احساس میکنند که در زندگانی مشترک شما رضایت حاکم است و لذا آن را پایدار ارزیابی میکنند.
راه دیگر شادکامی آن است که رضایت خاطر همسر را فراهم نمایید، زیرا آدمی آنگاه احساس شادی میکند که رضایت او فراهم شده باشد. اما باید دانست که چه چیزهایی موجب دست یافتن به رضایت خاطر میگردد. تأمین نیازهای اساسی روانی برای همسر میتواند به رضایت خاطر او بینجامد، مثلاً همسر با دیدن صمیمیت میتواند احساس امنیت کند. توقعات فراوان طرفین موجبات ناامنی را برای زوجین در پی دارد، همانگونه که اظهار مهر موجبات دلگرمی را فراهم میکند، احترام گذاشتن به همسر نیز میتواند رضایتآفرین باشد، البته اگر در زندگانی آینده وضعیتی فراهم شود که او در زندگانی مشترک بتواند به خودشکوفایی نیز برسد، میتواند به رضایت خاطر و شادی دست یابد. البته اوج رضایت خاطر و شادکامی را باید در آن جا جست که رضای معبود نیز فراهم شده باشد.
راه دیگری که برای دست یافتن به شادکامی وجود دارد، آن است که زن و مرد اخلاق نیکو داشته باشند. اخلاق خوب زن و شوهر یکدیگر را شاد میسازد و آنان را شاداب نگه میدارد. شاید شنیده باشید که میگویند زن و شوهرها در آخر شبیه یکدیگر میشوند. اگر چه این امر در ابتدا به نظر بعید میرسد، اما خیلی هم دور از واقعیت نیست. دلیل این امر آن است که اگر مردی بد اخلاق باشد و چهرهای اخمآلود داشته باشد، وقتی که زن او به وی نگاه میکند، او نیز اخمآلود میگردد و بالعکس اگر مردی بخندد، زن او نیز میخندد.
چیز دیگری که میتواند در دوران عقد و حتی بعد از آن برای همسر شادیآفرین و لذتبخش باشد، آن است که همسر گهگاه برای او چیزی را تهیه کند که به آن علاقهمند است. شما به خوبی میتوانید پس از تقدیم آن، طراوت و شادابی را در چهرهی او ببینید. و خوب است که همسر شما نیز به هنگام دریافت آن شادابی را بیشتر نشان دهد.
سفر رفتن نیز شادیآفرین است. در سفر رفتن فواید بسیاری وجود دارد که یکی از آنها کسب تجربه و به درآمدن از خامی است. سفر آدمی را سلامتی میبخشد. ناپسند است که در عین توانایی، با همسر خود سفری نکنیم .پس اگر همسر شما تقاضا کرد که با او سفری بروید، جهت شاد کردن اوخواستش را اجابت کنید.
دیگر آن که وقتی عشق و علاقهای باشد، دیدار همسر شادیآفرین است و اگر همسر شما با دیدن شما که اینک به دیدار او شتافتهاید، تبسم کرد و خنده سرداد، او قطعاً شما را دوست دارد. شما نیز کاری کنید که وجودتان شادی را به همسرتان تقدیم نماید.در این دیدار شادیآفرین زمان سهل و آسان و بیدغدغه میگذرد و اگر با بودن همسر در کنارتان زمان زودسپری میشود و اگر زمان به گونهای گذشت که چندان به گذر آن توجه نداشتید، بدانید که زمان برای شما به شادی میگذرد.
نکتهی دیگری که شادیآفرین است، امیددادن و امیدداشتن است. اگر در دوران عقد، همسر خویش را امید ببخشیم، میتوانیم شادی را در چهرهی او نظاره کنیم و حال آن که ناامیدی برق شادی را از چشمان او برمیگیرد. البته مراد، امیدبخشی واقعی است و نه امید واهی.آدم امیدوار در حال حرکت و تکاپوست و حرکات همراه با پیشرفت و برنامه، موفقیت را در پی دارد و دست یافتن به توفیق، نشاطبخش و شورآفرین است. حال شما که همسر خود را امیدی تازه میبخشید، به او شادی را اهدا میکنید و دوام زندگانی خود را رقم میزنید. امیدبخشی تنها از طریق سخن گفتن میسر نمیگردد، بلکه عمل کردن هم مهم است، پس باید در عمل کاری انجام داد تا امیدی در دل همسر پدید آید. مثلا اگر شما فردی تلاشگر باشید و به خوبی تن به کار کردن بسپارید، همسر شما در دوران عقد نسبت به آیندهی زندگانی خود در بُعد اقتصادی امیدوار میگردد و چون با او نیکو برخورد کنید، او امید دارد که در آینده در خانوادهای حضور مییابد که همسر نیکوکاری دارد و یا علاوه بر آن میتواند از مساعدت همسر نیز در نیکوکاری بهرهمند گردد.
او که در دورهی عقد همسرش را باوفا مییابد، به وفاداری او در آینده دل میبندد و او که در این دوره صداقت همسر را میبیند، امیدی در دلش موج میزند که زندگانی وی در آینده مبتنی بر صداقت است و او که در این دوران شیرین، عشق و دوستی همسر را مینگرد احساس میکند که زندگانی او در آینده مالامال از عشقی بیکران است که با حب خدای تعالی پیوند خورده است.
اگر سخنان شما در دوران شیرین عقد، بوی یأس و نومیدی میدهد، شاید به دلیل آن باشد که از ایمان کمتری برخوردارید و لذا باید بر درجات ایمان خود بیفزایید و یا آن که ناامیدی در شما بدان جهت راه یافته است که به بیماری افسردگی مبتلا گشتهاید که جهت مداوای آن نیازمند درمان هستید. با درمان افسردگی میتوان امید بازگشت شادیها را داشت .
راه دیگر دست یافتن به شادی در دوران عقد، ایجاد روابط جنسی با همسر است که قبلاً در خصوص نحوهی برقراری رابطه و حدود و ثغور آن به اختصار سخن گفتیم.
شیوهی دیگر ایجاد نشاط بیان لطائف است. آن گاه که فردی بذلهگویی و مزاح کند، میتواند برای همسرش شادیآفرین باشد. پیشتر گفته شد که میزان شوخی در میان مردان بیشتر از زنان است. اگر این نکته در ذهن آقایان باشد، بد نیست،زیرا ممکن است پس از انجام چند شوخی در دوران عقد احساس کنند که همسرشان ممکن است ناراحت شده باشد. خوب معمولاً زنان در چنین موقعیتهایی جدیترند و شاید از شوخی زیاد هم خوششان نیاید، اگر چه در دستورات دینی هم شوخی زیاده از حد مورد مذمت قرار گرفته است.باید به گونهای رفتار کرد که شوخیها مناسب و بجا بوده و گزنده و آزاردهنده نباشد.
با توجه به این که زنان روحیهای عاطفی دارند و از جهت عواطف حساسترند، لذا در شوخی کردن با آنان باید دقت بیشتری به عمل آورد. نکتهی قابل توجه آن است که به هنگام طرح مباحث جدی از سوی طرف مقابل، پرداختن به شوخی و بذلهگویی نه تنها باعث انبساط خاطر نمیشود، بلکه موجبات عصبانیت فرد را هم فراهم میآورد. پس به نظر میرسد که اگر چه با شوخی و مزاح میتوان دیگران را شاد کرد، اما باید اذعان نمود که هر کسی هنر شوخی کردن به نحو مطلوب را ندارد و باید چنین هنری را فرا گرفت.
گرفتن عکسها و فیلمهایی که در آن زوجین در حال تبسم و خنده هستند، میتواند موجب شادی دوبارهی آنان به هنگام دیدن شود و خاطرات شادیآفرین را برای آنان تداعی کند. مسئلهی دیگر آن است که بدانید همسر شما چگونه شاد میشود و روانشناسی او را در این زمینه بشناسید. طبیعی است که با چنین شناختی میتوانید برای همسر خود شادی آفرین باشید.
راه دیگر آن است که اوقات خود را با انسانهایی سپری کنید که آنها شادی را با عمق وجود خود احساس میکنند. شما در نشست و برخاست با آنان میتوانید از آنها درس شادی را فرابگیرید و شادکام زندگی کنید و نیز آن گاه که شما به قصد شاد کردن دلهای غمگین قدمی برمیدارید و سنگینی غمها را از دل آنها برمیدارید، به خوبی میتوانید احساس شادمانی را درک کنید.
نتیجه آن که اگر زن و شوهر به گونهای زندگی میکنند که هر چه از دوران عقد آنان میگذرد، زندگی برای آنها شیرینتر و لذتبخشتر میشود و به شادکامی بیشتری دست مییابند. زندگانی آنان میتواند به سوی پایداری بیشتر سوق یابد. در این حال میتوان به دوام آن دلخوش داشت. اما اگر روند زندگانی زوجین در دوران عقد به گونهای است که هر چه از عمر آن میگذرد، از شادی و انبساط خاطر آنها نیز کاسته میشود و در آنها نیز احساس فاصله داشتن حالتی فزاینده دارد، به نظر نمیرسد که این زندگانی بتواند قرین توفیق باشد و به هر حال باید دانست که احتمال موفقیت و پایداری آن کم است، اما جهت اتخاذ تصمیمی دقیق و سازنده حتماً باید با یک مشاور خانواده مشورت نمود.
خاتمه
در پایان یادآور میشویم که ده ملاک بیان شده جزو مهمترین معیارهای ارزیابی موفقیت دوران عقد و ازدواج میباشد و باید به سایر ملاکها نیز توجه شود. ضمناً برای ارزیابی این دوران توجه به همهی موارد لازم است و وجود مشکل جزیی در برخی موارد نباید چندان جدّی تلقّی شده و ذهنیتها را بسوی طلاق و جدایی سوق دهد مشروط به اینکه طرفین با عقلانیت و با قصد اصلاح به یک مشاور مراجعه و کمال همکاری را در مورد حلّ مشکل مبذول دارند.
توجه به این نکته نیز مهم است که مباحث مربوط به دوران عقد و کیفیت سپری کردن آن محدود به مباحث ارائه شده در این جزوه نیست و لازم است زوجهای جوان در مورد دوران عقد و کم و کیف روابط و مسائل آن مطالعهی گستردهتری داشته باشند که امیدواریم جزوات مفیدی را در این رابطه بزودی تقدیم عزیزان نماییم.
رسانه ها در الگوی مصرف جامعه چه نقشی دارند؟
ارتقای کیفیت خدمات سلامت از منابع مالی یارانه ها
اصلاح ساختار نظام جامع مدیریتی اقتصادی بیمارستان
اقدامات اساسی در تخصیص منابع در نظام سلامت
بررسی مشکلات برنامه پزشک خانواده
بیمه سلامت و نقش بیمه های مکمل بر آن
تاثیر بیمه های مکمل بر قشرهای آسیب پذیر
توزیع عادلانه خدمات بهداشتی در ﺳﻴـﺴﺘﻢ ﻧﻈـﺎم ﺳـﻼﻣﺖ ﻛﺸﻮر
دریافت پول از بیمار بصورت مستقیم (یک خطای پزشکی)
راهکارهای اجرایی جهت اصلاح الگوی مصرف در بیمارستانها
راهکارهای قانونی و فرهنگی در مدیریت مصرف انرژی در سازمانها ، ادارات و مراکز پزشکی
عوامل مؤثر بر قاچاق کالا
مدیریت انرژی در مراکز بیمارستانی
مشکلات موجود در سیستم واردات وصادرات
مشکلات نظام سلامت در کشور ایران
مصرف کالاهای خارجی و قاچاق و تاثیر آن بر اشتغال و تولید
نحوه ارائه خدمات بهداشتی درمانی در برخی کشورهای دنیا
نقش سازمانهای بیمه گر اجتماعی و خصوصی در اقتصاد سلامت
وظایف دولت در بهبود شاخصهای سلامتی و نابرابری های اجتماعی
پیامد های هدفمند کردن یارانه ها در حوزه سلامت
چالش اصلی تامین مالی در نظام سلامت
وبلاگ زیر جهت دریافت مقالات علمی و افزایش اگاهی شما عزیزان ایجاد شده است
« 5 » دست یافتن به «احساس ما بودن»
یکی از مسائل مهم آن است که زن و شوهر تلاش نمایند که در دوران عقد به مفهوم «ما» دست یابند. به وجود آمدن «ما» به خانواده معنا میبخشد و موجب دوام آن میشود. ولی استفاده از کلمهی ما با دست یافتن به «احساس ما بودن» تفاوت دارد. فرد با افزایش سن و تجربه و قرار گرفتن در یک ارتباط صمیمانه میتواند به آن دسترسی پیدا کند و هر چه این احساس قویتر باشد، امکان پایداری زندگی مشترک نیز افزایش مییابد.
آن چه در اوایل دوران عقد وجود دارد، بیشتر توجه داشتن به مفهوم من است و اگر فرد در همان حال باقی بماند، همسر او در زندگی احساس شادی نمییابد و زندگانی آنها نیز دوام و پایداری چندانی را در پیش روی خود نمیبیند و در صورت تداوم و همبستگی ظاهری زوجین، در وجود آنان گسستگی عمیق پدید میآید که اطلاق نام «طلاق پنهان» بر آن بدون مسمی نیست. هر چه از عمر دوران عقد سپری میشود، باید احساس ما بودن نیز قوت بیشتری پیدا کند.به نحوی که زن وشوهر احساس تعلق بیشتری نسبت به هم پیدا کنند و در زندگانی صرفاً به دنبال دست یافتن به خواستههای شخصی نباشند، بلکه به گونهای عمل کنند که حاصل کنش آنان در همسرشان احساسی را برانگیزد که او علاوه بر تلاش برای نیل به خواستههای خویش، ضمن مهم تلقی کردن خواستههای همسر خود، او را در راه دست یافتن به درخواستهایش کمک نماید. بدین ترتیب هر دو در جهت تحقق بخشیدن به خواست همسر گام بردارند و چون دست یافتن او را به خواستهی خویش میبیند، با او بیشتر احساس همبستگی و یکدلی میکند، چرا که موفقیت همسر را موفقیت خود قلمداد مینماید.
یکی از دلایلی که ازدواج در اسلام یک امر مقدس است، این است که ازدواج اولین قدمی است که انسان از خودپرستی و خود دوستی به سوی غیر دوستی بر میدارد. تا قبل از ازدواج فقط یک «من» وجود داشت و همه چیز برای «من» بود. اولین مرحلهای که این حصار شکسته میشود، یعنی یک موجود دیگر هم در کنار این «من» قرار میگیرد در ازدواج است.» و این قدم اولی است که انسان از حالت خودخواهی خارج میگردد و به سوی غیر دوستی میرود.
اگر آدمی صرفا در فکر خویشتن باشد، عاشق صادق به حساب نمیآید. البته گونهی مطلوب دست یافتن به احساس ما بودن، در زندگی خانوادگی قابل تحقق است، ولی در دوران عقد نیز باید به میزانی اطمینانبخش متحقق شده باشد تا بر اساس چنین اعتمادی زندگانی استمرار یابد و بدین ترتیب دوران عقد را بتوان با موفقیت هر چه بیشتر به ازدواج تبدیل نمود.
وقتی که در زندگانی احساس ما بودن پدید آید، دو طرف موفقیت دیگری را، موفقیت خود تلقی نموده و از این امر احساس نشاط و شادی میکنند، یعنی شادی همسر را شادی خود تلقی مینمایند و چون او را در دست یافتن به خواستهی خود کامیاب میبینند، خود او نیز احساس کامیابی و پیروزی میکنند و طرف مقابل نیز به چنین حالتی دست یافته است. علاوه بر آن هر دو نسبت به احساسات یکدیگر حساس بوده و تحت تأثیر همدیگر قرار گرفته، جهت بهبودی حالات و احساسات هم تلاش مینمایند. مثلا آن گاه که مرد برای دیدار همسرش به خانهی آنها میرود و در چهرهی همسر خود غم و اندوه را میبیند، متأثر میشود و غم و اندوه همسر نیز او را غمگین میکند و سعی میکند تا نسبت به زدودن غم وی اقدام کند، لذا درصدد علتیابی برآمده و جهت حل مشکل به همسر خویش راهحلهایی نشان میدهد، در این حالت زن احساس میکند که مشکل او و ناراحتی وی، گویی دقیقا مشکل شوهر اوست، لذا همان طور که او متأثر است، همسرش هم متأثر میگردد و آن چنان که او برای رهایی از غم تلاش میکند،همسرش نیز او را در تحقق این خواسته یاری میکند و بدین ترتیب او احساس میکند که دیگر تنها نیست و یاوری دلسوز و غمخوار در کنار خویش دارد. اینها همه حکایت از آن دارد که احساس «ما» پدید آمده و هر قدر چنین حالتهایی قویتر شود، حاکی از آن است که احساس ما در جهت رشدی فزاینده به پیش میرود. این امر بر امید داشتن نسبت به دوام زندگانی میافزاید و در این صورت میتوان به تداوم این حیات مشترک دل بست و میتوان امید داشت که دوران عقد، تبدیل به ازدواجی موفق شود.
حال در نظر گرفتن حالت دیگری هم میتواند مطرح باشد و آن وقتی است که اگر تا حدی چنین احساسی در اوایل دوران عقد پیدا شده بود،هم اکنون در حال افول و نزول است و یا زن و شوهر احساس میکنند که گویی دو نفری در کنار یکدیگر قرار دارند که هر یک برای تحقق خواستههای خویش تلاش میکنند و یا حتی حوصلهی شنیدن خواستههای دیگری را ندارند و یا در مقابل احساسات همسر خود، احساسات مناسب و مقتضای موقعیت را ابراز نمیکنند. مثلا در هنگام دیدن غمهای همسر، به جای همدردی با او، نسبت به وی اعتراض میکنند که چرا غمگینی، آیا این هم شد زندگی؟ ما آمدهایم تا شما را ملاقات کنیم و احساس شادی کنیم، متأسفانه تو هم با این حالی که داری نمیتوانی مشکلی از ما حل کنی و ... .
همسری که انتظار همدردی دارد، اظهار تأسف و اعتراض همسر خود را میبیند و با خود میگوید: متأسفانه او حالت مرا درک نمیکند و به جای یاری رسانیدن به من،نسبت به من اعتراض میکند و بدون دلیل از من احساس دلخوری مینماید، راستی او چه قدر غیر منطقی و خودخواه است؛ نه برایم دلسوزی کرد و نه علت آن را پرسید ونه مرا به خوبی راهنمایی کرد. راستی به نظر میرسد که او اصلا به فکر من نیست و احساسات مرا درک نمیکند. بدین ترتیب ممکن است او نیز در مقابل چنین حالتی، نسبت به همسر خود احساس بیتفاوتی پیدا کند و روزی که او نیز غمگین است، زن هم عکسالعمل مشابهی نشان دهد تا همسرش دریابد که بیتفاوتی یعنی چه. در این حال به مرد حالتی دست میدهد که زن قبلاً آن را تجربه کرده بود و آن احساس بیتفاوتی همسرش بوده است. بدین ترتیب تصوری که به هر کس دست میدهد، آن است که گویی هر کسی به فکر خودش است و غم او همسر را غمگین و متأثر نمیسازد و یا به هنگام سختی، همسر به داد او نمیرسد، در این حال طرفین نظر خوبی نسبت به هم ندارند و برای تداوم بخشیدن به حیات مشترک سخت دچار تردید میشوند.
برای این که فردی بتواند دست یافتن به احساس «ما» را مورد بررسی قرار دهد، باید توان بررسی آن را در وجود خود و در همسر خود داشته باشد. مثلا فردی که میتواند خود را به جای همسر خویش قرار دهد و به مشکل همانگونه نگاه کند که همسرش بدان مینگرد و یا قادر باشد جهان را از دریچهی چشم او ببیند، گام مؤثری در این راه برداشته است. این امر زمینهی خوبی را برای درک متقابل فراهم میسازد. درک هر فرد توسط دیگری، نشانهی دیگری از دست یافتن به احساس «ما» است. نشانهی دیگر آن است که فرد به هنگام تصمیمگیری دربارهی اموری که به زندگانی مشترک بر میگردد به نظرات و روحیات همسر خویش نیز توجه میکند و به مشورت کردن با همسر و خواستن نظر او نیز اقدام میکند. بدین ترتیب همسرش هم احساس میکند که افکار و اندیشهها و خواستههای وی نیز در نزد همسر خود از جایگاه و منزلتی برخوردار است، لذا هر شوهری که چنین رفتاری دارد، در نزد همسر خویش از ارزش بیشتری برخوردار بوده، زن وی نیز احساس صمیمیت و سنخیت افزونتری با او دارد، اما وقتی که هر یک از طرفین بدون توجه به نظر و خواست دیگری برای امور مشترک تصمیم میگیرد، همسر وی احساس میکند که نه نظر و خواست او برای همسرش اهمیت دارد و نه حتی خود او احساس ارزش زیادی میکند، لذا در این گونه موارد نسبت به ادامهی حیات مشترک دچار تردید میشود. اگر چه نمیتوان گفت که همیشه و در هر امری تحقق نظر هر دو نفر، به ویژه وقتی که آن دو نظر متضاد میباشد، میسور است، ولی همین که با همسر مشورت شود، او از این امر احساس رضایت میکند و موقعیت خود را در نزد همسرش ارزشمند مییابد و احساس میکند که در ذهن همسر خود جایی برای وی باز شده که این جایگاه از اهمیت هم برخوردار است.
اگر چه این موارد بعد از شروع زندگی مشترک، خود را بیشتر نشان میدهد، اما قراین آن میتواند در دورهی عقد مشهود باشد. اگر فردی همچنان پس از ازدواج دارای احساس «من» باشد و تنها به خواستههای فردی توجه کند و حتی از همسرش نیز توقع داشته باشد که فقط در خدمت خواستههای او باشد، همسر خیلی مناسبی نیست. در این حالت باید پرسید یک فرد تا کی میتواند صرفا در خدمت دیگری باشد. انجام خدمت یک طرفه فرد خدمتگزار را خسته میکند و این امر مانع تداوم زندگی است. زن و شوهر با داشتن احساس «ما» به این توجه میکنند که در مقابل خدمات همسر من چه خدمتی به او میکنم؛ مقدمهی این کار، داشتن ارزیابی درست از خدمات همسر است. داشتن روحیهی طلبکارانه و نیز متوقع بودن یک سویه از همسر و غوطهور بودن در خود، مانع تحقق احساس «ما» میگردد.
شایان ذکر است که باید در گفتار نیز این امر محسوس باشد و فرد با گفتار خود نیز با کلمهی ما و عبارت تصمیم ما، خواست ما، نظر من و تو و نظایر آن تأکید کند. وقتی همسر نظر خود، تفکر خود، خواست و تصمیمات خود را در بیان و گفتار همسر خود ببیند، احساس میکند که همسرش از حد من فراتر رفته و او نیز در اندیشه، سخن و عمل همسر خود جای دارد، لذا بر خود میبالد که در نزد همسرش موقعیتی دارد، بنابراین احساس ارزش کرده و نسبت به داشتن چنین همسری احساس رضایت نموده و به آینده و ادامهی زندگی دلبستگی پیدا میکند.
نکتهی دیگری که از نشانههای دست یافتن به احساس «ما» است، این است که فرد سعی میکند جهت شناخت بیشتر همسر تلاش کند تا به زوایای وجودی همسر خود پی ببرد. در این صورت اگر واقعا خصوصیت و یا ویژگی خاصی را در همسر خود شناخت و آن را باور کرد، دیگر سخن بدبینان را نسبت به همسر خود نمیپذیرد، زیرا در آنجا که احساس «ما» پدید آمده است، دیگر تلاش سخنچینان و انسانهای بدبین فاقد کارایی لازم است و به همین دلیل زندگی پایدارتر میماند، چرا که دیگران نیز آن گاه میتوانند جهت سست کردن حیاتی مشترک گام بردارند که احساس «ما» را نبینند. پس وجود احساس «ما» مانع جدی بر سر راه مداخلهی دیگران است و آن جا که رخنهای وجود دارد، امکان نفوذ پدید میآید و نفوذ بدخواهان و بداندیشان مانع تداوم حیات مشترک است. پس باید در دوران عقد تلاش شود که احساس «ما» بودن هم در عمق و باطن افراد نفوذ یافته باشد و هم در ظاهر رفتارها مشهود باشد. این مسئله به قدری مهم است که حتی اگر دیگران ظاهر وجود احساس ما را هم ببینند، به خود کمتر اجازهی مداخله کردن در زندگی ما را میدهند. یعنی حتی تظاهر به وجود احساس ما نیز میتواند مانع ایجاد مشکل و مداخله از سوی دیگران شود،چه رسد به آن که زن و شوهر در باطن نیز دارای چنین احساسی باشند.
احساس ما بودن، حکایت از عشقی واقعی دارد که حصار بین انسانها را فرو میریزد. بدین ترتیب غم یکی موجب غمگینی دیگری میشود و شادی او باعث نشاط همسر خویش.
پس روند یک زندگی موفق آن است که زن و شوهر هر چه با یکدیگر بیشتر ملاقات مینمایند و به گردش و تفریح میروند، احساس میکنند که احساس «ما» بودن در وجود آنها رشد بیشتری پیدا میکند و نسبت به درک احساسات طرف مقابل توانایی بیشتری را کسب مینمایند و عکسالعملهای مناسبی هم در برابر چنین احساساتی نشان میدهند که حکایت از درک همدلانهی آنها دارد و اگر چنین ملاکی تحقق یافت، میتواند مبنای تصمیمگیری برای ادامهی زندگی باشد.
حال برای توجه بیشتر به ملاک احساس «ما» جهت اخذ تصمیم پیرامون تبدیل دوران عقد به ازدواج، وجود احساس نزدیک شدن به یکدیگر و آن هم به صورت تدریجی لازم است و اگر مقدار احساس «ما» که در ابتدای دوران عقد وجود داشته، اینک رو به کاهش گذاشته و به تدریج به احساس تهی بودن از دیگری میرسد به احتمال زیاد ادامهی زندگانی چندان لطفی ندارد. پس برای تصمیمگیری در مورد ادامه و یا عدم ادامهی زندگانی مشورت با مشاوری کارآمد ضروری است و نباید با تصوراتی واهی نسبت به تخریب بنای ارزشمند خانواده اقدام کرد.
« 6 »
دست یافتن به اعتماد متقابل
ملاک دیگری که بر اساس وجود و یا فقدان آن میتوان نسبت به تبدیل عقد به ازدواج و یا احتمالا عکس آن اقدام نمود، اعتماد متقابل نام دارد. مراد از داشتن اعتماد به همسر آن است که او را در ابعاد اخلاقی و رفتاری و رازداری و تربیت نیکوی فرزندان فردی متعهد بدانیم و بتوانیم با خیالی آسوده و بدون دغدغهی خاطر با او زندگی کنیم ؛ این صفت نیز باید طرفینی باشد. مورد اعتماد بودن و به دیگر اعضای خانواده اعتماد داشتن نشانهی بالندگی خانواده است.
اگر انسان در خانوادهای زندگی کند که نه کسی به او اعتماد داشته باشد و نه او به دیگران، چنین خانوادهای را خانوادهی آشفته مینامند و دوام خانوادهی آشفته زیر سؤال است و اگر عدم اعتماد در دوران عقد پدید آید، موجب ناکامی در دست یافتن به حیاتی مشترک میگردد.
حال به بررسی عواملی میپردازیم که میتواند موجب پدید آمدن جو اعتماد در دوران عقد شود:
صداقت
یکی از مهمترین عوامل برای دست یافتن به اعتماد متقابل وجود صداقت است. یعنی آنگاه که زن یا مرد به صدق زبان میگشاید، این امر به باور میانجامد و تا انسان از همسر خود دروغی نشنود، به گفتار او اعتماد دارد. گاه زن و مردی در ابتدای زندگانی یا در دوران عقد به همسر خویش چند دروغی گفته است و همین چند دروغ موجب سلب اعتماد همسر از او تا پایان عمر شده است. آری، چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی.
دادن پیام دو سطحی مانع تحقق اعتماد است. مثلا اگر به همسر خود بگویید که دلم برای تو میسوزد و فقط این کلمات بر زبان شما جاری شود، اما حالت چهرهی شما با گفتارتان هماهنگ نباشد و مثلا سرد و بیتفاوت باشد، هرگز این ناهماهنگی میان چهره و گفتار شما، حرکتی اعتماد برانگیز به حساب نمیآید. پس برای جلب همسر باید با وی صادقانه صحبت کنیم تا باور و اعتماد ایجاد کند.
عمل به ادعا
ادعا کردن و عمل نکردن به آن، به از بین رفتن اعتماد کمک زیادی میکند. مثلا وقتی که ادعا میکنیم که دلمان برای همسرمان میسوزد باید در عمل نیز دلسوزی و دوستی خویش را نشان دهیم. ادعاهای متکی بر عمل میتواند موجب اعتماد همسر شود و اگر قول و عمل یکی شود، امکان دستیابی به اعتماد را میسر مینماید.
امانت داری
از جمله عوامل دیگری که میتواند موجب اعتماد به همسر شود ادای امانت است. تصور بفرمایید که شما در دوران عقد چیزی را به رسم امانت نزد همسر بگذارید و او دفعهی بعد آن را به شما باز نگرداند، در این حال شما کمتر میتوانید به همسر خود اعتماد کنید و حال آن که اگر او امانتداری کرده بود، با این کار بر میزان اعتماد شما نسبت به خود میافزود، اما با این کار موجبات کاستی اطمینان شما را فراهم آورده است.
رازداری
رازداری نیز عامل دیگری است که باعث میشود مسئلهی اعتماد متقابل نضج گیرد. پس اگر همسرتان با شما رازی در میان نهاد و پس از تأکید بر محفوظ نگه داشتن آن توسط شما، آن را نزد دیگری یافت، کمکم اعتمادش نسبت به شما سلب خواهد شد، زیرا دیگر نمیتواند شما را فردی مطمئن برای حفظ اسرار خویش بداند و شما با افشای اسرار او برای دیگران زمینه بیاعتمادی را فراهم کردهاید.
پنهان کاری
مسئلهی دیگری که موجب سلب اعتماد میگردد، پنهانکاری است. اگر همسر شما احساس کند که شما همیشه از او اموری را پنهان میکنید قطعاً احساس میکند که او را محرم خود نمیدانید و پیوسته اموری را از او پنهان مینمایید. اگر شما خود چنین رفتاری را در همسر خود ببینید که چیزهایی را از شما مخفی نگه میدارد، چه احساسی پیدا میکنید؟ خوب حتماً احساس خوبی نخواهید داشت. البته منظور این نیست که هر چه در زندگانی شما میگذرد و اتفاق میافتد حتماً باید برای همسرتان گزارش بدهید، ولی لااقل آن چه را که مربوط به اوست و یا آن چه را که میتواند اثر قابل ملاحظهای در زندگانی داشته باشد، باید با او در میان بگذارید. بدین ترتیب وقتی در دوران عقد آغازگر این امر باشید، قطعاً همسر شما خود را شریک زندگی شما تلقی میکند و از این که احساس میکند مورد اعتماد شماست، به احساس بالندگی دست مییابد. البته در بیان وقایع و مشکلات حتماً باید به میزان توانایی و ظرفیت همسر هم نگاه کنید و اگر بیان حادثهای میتواند موجب پیدایش آسیبهای روانی جدی برای همسر شود و نیازی هم نیست که او آن را بداند و واقعه به گونهای اتفاق افتاده که بر ملا نمیشود،میتوانید به خاطر حفظ سلامت روانی همسر از ذکر آن خودداری کنید، اما قطعاً نباید چنین رفتار شود که همسر شما احساس کند که در زندگانی شما «اسرار مگو» فراوان است. بدین ترتیب او ضمن از دست دادن اعتمادش نسبت به شما، از این به بعد درصدد کنجکاویهای فراوانی بر میآید تا به عمق مسائل پی ببرد و در زندگی مشترک هم همیشه بخشی از اوقات وی صرف کشف و اکتشاف اموری میگردد که شما آن را از وی پنهان میدارید و طبیعی است که انتظار برود که چون شما مخفیکاری میکنید و اموری را از وی پنهان میکنید، او نیز نسبت به شما رفتار متقابلی داشته باشد؛ دراین حال هر دو نسبت به یکدیگر اعتمادی ندارید.
پیش داوری
موضوع دیگری که موجب سلب اعتماد میگردد، مسئلهی پیشداوریهای غلط است. مثلا گاه فردی در خانوادهای زندگی کرده است که مدام به او گفتهاند که آدم نباید به دیگران اعتماد کند و یا به پسری در خانواده آموختهاند که نباید به زنها اعتماد نمود و یا به دختری پیوسته گفتهاند که نباید به مردها اعتماد کرد. شنیدن چنین سخنانی از سوی والدین، ذهنیت بدی را به فرزندان منتقل میسازد و آنها وقتی که راهی منزل همسر خود میشوند و یا حتی قبل از آن وقتی که در دوران عقد با یکدیگر ملاقات میکنند، همیشه بر اساس آموختههای خود نسبت به همسر خویش قضاوت مینمایند. وجود این پیشداوریهای غلط باعث میشود که قبل از آنکه از همسر خود عیب و ایرادی را دیده باشند، به او بیاعتماد گردند.
به همسر چنین فردی باید هشدار داد که اگر کسی که با او عقد بستهاید، دارای این گونه پیشداوریها باشد، قطعاً رفتارهای نامناسب شما میتواند آنها را تشدید نماید. پس داشتن رفتاری دقیق و سنجیده که متناسب با هنجارهای فرهنگی باشد، از استمرار پیشداوریهای نامناسب پیشگیری میکند. مثلاً ذکر ویژگیهای جاذب فردی از جنس مقابل موجبات سلب اعتماد همسر را فراهم میآورد.
آقایان باید بدانند که زنها نسبت به بیان ویژگیهای جالب زنان دیگر حساسیت فوقالعاده و غیر قابل تحملی دارند و حاضر نیستند به چنین حرفهایی گوش بدهند و حتی اگر به ظاهر بشنوند و ناراحتی خود را نیز بروز ندهند، قطعاً در خفا سخت احساس رنجش مینمایند.
راستی نقل خصوصیت جالبی که همسر شما فاقد آن است و نیز نمیتواند آن را تغییر هم بدهد، جز استرس روانی چیز دیگری برای او در پی دارد؟ این امر جز ناامیدی نسبت به آینده را در او برنمیانگیزد و حاصلی جز تزلزل زندگی به دنبال ندارد.
زنان و مردان با دریافت این نوع حساسیتها باید نسبت به رفتارهای خود تجدید نظر کنند تا بتوانند فضایی اعتمادبرانگیز بیافرینند و نیز باید بدانند که انجام چنین رفتارهایی در دوران عقد، موجب ناامیدی همسر از ادامهی زندگی میشود. گاه این امر به قدری مسئلهآفرین میشود که برخی نیز حاضر به ادامهی زندگی نمیشوند.
دروغ گویی
مسئلهی دیگری که به کاهش اعتماد متقابل میانجامد، دروغگویی است. زن و شوهر باید همیشه با یکدیگر صادق باشند، چه در هنگام انتخاب و چه در موقع عقد و ازدواج، زیرا صداقت اعتمادبرانگیز است و بالعکس وقتی که در دوران عقد دروغگویی و عدم صداقت بر روابط زن و شوهر سایه افکند، از امید آنان به داشتن زندگانی موفق میکاهد و گاه خود دروغگویی باعث افزایش مجدد آن میگردد و انسانها را از دست یافتن به زندگانی امیدبخش ناکام میسازد.
وفای به عهد
وفای به عهد نیز عامل ایجاد اعتماد متقابل است. زن و مردی که در قول خود صادق میباشند و به وعدههایی که میدهند، وفا میکنند، زمینهی اعتماد متقابل را فراهم مینمایند.
پس هر چه زن و شوهر در دوران عقد از یکدیگر پیامهای صادقانه و امیدبخش بیشتری دریافت نمایند، بر میزان اعتمادشان نسبت به یکدیگر افزوده میشود و بالعکس وقتی پیام فرستنده، مدام پیام و وعدهای میدهد که به آن عمل نمیکند، به تدریج از اعتماد همسر خود نسبت به خویش میکاهد.
پس اگر میبینید که با گذشت دوران عقد، رفته رفته بر اعتماد شما افزوده میشود و به اعتماد متقابل دست مییابید امید به پایدار ماندن عقد و دست یافتن به زندگانی مشترک ماندگار افزایش مییابد و میتوان چنین عقدی را به ازدواج تبدیل نمود و اگر به تدریج از اعتماد شما کاسته میشود احتمالا تبدیل چنین عقدی به ازدواج، کمتر میتواند زوجین جوان را به سوی زندگانی مشترک پایدار سوق دهد و به یقین مشورت با مشاوری خبره و متعهد میتواند فرد را در اتخاذ رویهای مناسب یاری نماید.
رسانه ها در الگوی مصرف جامعه چه نقشی دارند؟
ارتقای کیفیت خدمات سلامت از منابع مالی یارانه ها
اصلاح ساختار نظام جامع مدیریتی اقتصادی بیمارستان
اقدامات اساسی در تخصیص منابع در نظام سلامت
بررسی مشکلات برنامه پزشک خانواده
بیمه سلامت و نقش بیمه های مکمل بر آن
تاثیر بیمه های مکمل بر قشرهای آسیب پذیر
توزیع عادلانه خدمات بهداشتی در ﺳﻴـﺴﺘﻢ ﻧﻈـﺎم ﺳـﻼﻣﺖ ﻛﺸﻮر
دریافت پول از بیمار بصورت مستقیم (یک خطای پزشکی)
راهکارهای اجرایی جهت اصلاح الگوی مصرف در بیمارستانها
راهکارهای قانونی و فرهنگی در مدیریت مصرف انرژی در سازمانها ، ادارات و مراکز پزشکی
عوامل مؤثر بر قاچاق کالا
مدیریت انرژی در مراکز بیمارستانی
مشکلات موجود در سیستم واردات وصادرات
مشکلات نظام سلامت در کشور ایران
مصرف کالاهای خارجی و قاچاق و تاثیر آن بر اشتغال و تولید
نحوه ارائه خدمات بهداشتی درمانی در برخی کشورهای دنیا
نقش سازمانهای بیمه گر اجتماعی و خصوصی در اقتصاد سلامت
وظایف دولت در بهبود شاخصهای سلامتی و نابرابری های اجتماعی
پیامد های هدفمند کردن یارانه ها در حوزه سلامت
چالش اصلی تامین مالی در نظام سلامت
وبلاگ زیر جهت دریافت مقالات علمی و افزایش اگاهی شما عزیزان ایجاد شده است
حدّ فاصل بین عقد و عروسی را که با عنوان دوران عقد میشناسیم کارکردهای مهمّی دارد که دختران و پسران جوان باید بخوبی از آن بهره گرفته و سعادت و خوشبختی خود را در زندگی مشترک در این دوره پایهریزی کنند.
در این دوره که میتواند مشحون از خوشیها و لحظههای خاطرهانگیز باشد دختر و پسر یکدیگر را بیش از پیش شناسایی کرده و به لایههای عمیقتری از شخصیت همدیگر پی میبرند. براساس همین شناخت متقابل است که تصمیم میگیرند در طول زندگی با یکدیگر چگونه رفتار نمایند تا بیشترین رضایتمندی برایشان حاصل شود.
گاه برخی از ازدواجها در همین دورهی عقد با اختلافها، تردیدها و مسائلی مواجه میشود که باید به طور جدّی به آنها توجه کرد.
یکی از این مسائل، ارزیابی و جمعبندی هر یک از دو طرف برای ادامهی زندگی و تبدیل دورهی عقد به ازدواج و شروع زندگی مشترک است که البته ممکن است به دلیل کمآگاهی یا کمی تجربهی زوجین چندان عاقلانه و مدبرانه صورت نپذیرد.
در اینگونه موارد لازم است ملاکهایی را در اختیار آنان قرار دهیم تا با چنین ملاکهایی به ارزیابی صحیح از دوران عقد خود بپردازند و نسبت به آیندهی خویش تصمیمگیری نمایند.
مطلب حاضر که برگرفته از کتاب «دوران عقد» از تألیفات آقای دکتر محسن ایمانی است میتواند کمک شایانی به جوانان نماید.
از عزیزانی که در دورهی عقد بسر میبرند انتظار آن است که با مطالعهی دقیق و امعاننظر نسبت به این مطالب و حتیالامکان انجام مشاورههای تخصصی با کارشناسان ازدواج و خانواده نسبت به پایهریزی تفاهم و خوشبختی خود اقدام نمایند. مطالعهی کتاب ارزشمند «دوران عقد» را به کلیه جوانان توصیه میکنیم.
« 1 »
همگونی در عقاید دینی
یکی از ملاکهایی که میتواند مدنظر باشد و بر اساس آن نسبت به تداوم بخشیدن به حیات مشترک اخذ تصمیم شود، آن است که به بررسی و شناخت بیشتر عقاید همسر خود بپردازیم. پژوهشهای انجام شده حکایت از آن دارد که عقاید و باورهای دینی نقش مؤثری در تداوم و یا عدم استمرار حیات مشترک دارند و لذا دیده شده است که بیشترین میزان طلاقها متعلق به گروههایی بوده است که در این گروهها زن و شوهر هیچکدام پایبند مرام و مسلکی نبودهاند. در مرتبه دوم میزان طلاق زیاد در خانوادههایی اتفاق افتاده است که در آن زن و مرد دارای مذهب همگونی نبودهاند که در این حالت فردی با داشتن مذهبی خاص با فرد دیگری که دارای اندیشه و مذهب متفاوتی بوده است، ازدواج کرده است که به دلیل وجود تفاوت در دیدگاههای مذهبی، آنها زندگی خود را دستخوش اختلافات فراوانی دیدهاند. به همین دلیل باید نسبت به عقاید و باورهای همسر در دوران عقد حساس و دقیق بود.
وجود اختلافات عمده در عقاید مذهبی، حتی اگر به از هم پاشیدگی خانواده منجر نشود، تحمل آدمی را در زندگانی به سر میآورد و شیرینی و لطف زندگی را از بین میبرد. بدینترتیب زمینه بروز نارضایتیها فراهم میگردد و بچهها نیز در این میان دچار مشکلاتی جدی میشوند و پیامهایی ضد و نقیض از سوی والدین دریافت میکنند که موجب بروز تعارض در آنها میگردد و خود میتواند باعث بروز اضطراب در فرزندان شود.
اختلاف در دیدگاههای مذهبی میتواند تمام جنبههای زندگی خانوادگی مانند نوع غذا، وضع تعطیلات، تفریحات، تربیت کودکان و حتی طرز رفتار در بستر را تحت تأثیر قرار دهد.
زن و مردی که این تفاوت عمده در میزان گرایش به مذهب را دارند، در بسیاری از مسائل با یکدیگر دارای مشکل هستند، مثلاً در انجام عبادات و رفتن و یا نرفتن به مجالس و مراسم مذهبی، نحوه مراوده با نامحرمان، رفتن و نرفتن به مجالسی که در آن هنجارهای مذهبی رعایت نمیشود، گذشت و عدم گذشت، احترام به دیگران و بیاحترامی به آنها، تهمت زدن به دیگران و یا غیبت کردن از آنها و درآوردن پول حرام و یا حلال، که موافقت یا مخالفت زوجین در اینگونه موارد و نیز در موارد مشابه میتواند موجب بروز اختلافات جدی در میان آنان شود. در اینجا خالی از لطف نیست که بدانیم برخی از نشانههای فرد مذهبی چیست و در صورت دیدن چنین نشانههایی، با امید بیشتری در جهت تحقق ازدواج، گام را از دوران عقد فراتر نهیم و به وادی ازدواجی پایدار وارد شویم. این نشانهها عبارت است از:
1ـ اعتقاد داشتن به خدای تعالی و پیامبر| و معصومین^ و نیز آشنایی با مسئله تقلید از مرجعی دینی (و به تعبیر بهتر پایبندی به اصول دین و فروع آن).
2ـ داشتن گفتار و رفتارهایی منطبق بر آموزه های دینی.
3ـ برخورداری از اخلاق حسنه که نشان از اعتقاد و ایمان به خدای تعالی و روز قیامت دارد.
4ـ دفاع از آرمانهای دینی و پایبندی به آنها.
5ـ ترویج اندیشههای دینی برای دیگران.
6ـ تواضع کردن در برابر حق.
7ـ داشتن رفتاری عاقلانه (زیرا که عقل در اسلام، با هدایت توازی دارد).
8ـ انجام عبادات.
9ـ صداقت در گفتار و امانتداری.
10ـ پرهیز از گناهان کبیره وبی توجه نبودن به سایرگناهان.
البته موارد دیگری را نیز بر این موارد میتوان افزود.
نتیجه آن که اگر زن و شوهری که در حال سپری کردن دوران عقد خود هستند، هر چه که از دوران عقد آنها میگذرد، احساس میکنند که آرا و عقاید و عملکردهای مذهبی آنان با یکدیگر شباهت دارد و یا احساس میکنند که در زمینه عقیدتی هر روز که میگذرد، وجوه مشترک بیشتری را پیدا میکنند و به یکدیگر احساس نزدیکی بیشتری در بُعد عقیدتی مینمایند، در چنین شرایطی است که آنها میتوانند دوران عقد خود را به ازدواج تبدیل کنند، بدین ترتیب احتمال موفقیت زن و شوهری که با یکدیگر دارای تشابه مذهبی هستند، زیاد است.
اما اگر در دوره عقد رفتهرفته احساس میکنید که در اعتقادات و اعمال و رفتارهای مذهبی با یکدیگر شباهتی ندارید و روز به روز فاصله بیشتری را احساس میکنید و علاوه بر آن در سایر ملاکها نیز کم و بیش چنین وضعیتی وجود دارد، میتوانید ازطریق مشاوره نسبت به اخذ تصمیم درباره زندگانی خود اقدام نمایید. قطعاً اگر روند زندگی حکایت از دور شدن روز افزون شما در بُعد مذهبی از یکدیگر دارد و یکی احساس میکند که دیگری مذهبی نبوده و تظاهر بدان میکرده است و در عمل پایبندی به آن ندارد، دیگر ادامه زندگانی و تبدیل عقد به ازدواج لطفی نمیتواند داشته باشد.
« 2 »
اهداف مشترک
هدف جایگاهی است که قصد وصول به آن را داریم. در خصوص اهمیت هدف باید گفت وجود هدف عامل مهمی در به حرکت درآوردن آدمی است و آنگاه که هدفی در مقابل آدمی نباشد، او انگیزهای برای حرکت ندارد. نتیجه آن که یکی از نشانههای سلامت روانی، هدفداری است و آنان که از بهداشت روانی برخوردارند، در صدد تحقق اهدافی هستند که برای آنها جذاب و ارزشمند است. پس همین که فردی هدفدار است، این امر حکایت از آن دارد که او از بیماری حاد روانی برخوردار نیست و در صورت تلاشهای معقول برای تحقق آن به مرز سلامت روانی نزدیک است.
در انتخاب هدفها باید به عقاید، تواناییها و استعدادها و علایق خود و همسر و فرهنگ حاکم بر جامعه نظر داشته باشیم تا آنچه که برمیگزینیم با آنها همخوانی داشته باشد. همخوانی هدفها با موارد یاد شده، موجبات سهولت در تحقق اهداف را فراهم میآورد.
هدفها را به سه دسته تقسیم میکنند که شامل هدفهای بلندمدت، میانمدت و کوتاهمدت میشود.
مهمترین هدفی که باید در آن با همسر خود اشتراک داشته باشیم، هدف بلندمدت است که از آن تحت عنوان هدف غایی یاد میشود. برای تحقق هدف غایی، تأمین و دست یافتن به هدفهای میانمدت ضرورت دارد و لازمهی وصول به هدفهای میانمدت، تحقق بخشیدن به هدفهای کوتاهمدت است. اگر در خصوص هدفهای بلندمدت زندگانی و بخشهای عمدهای از هدفهای میانمدت با همسر خود توافق دارید، میتوانید در تنظیم هدفهای کوتاهمدت هم تا حدود زیادی با همسر خود کنار بیایید. در این صورت شما قادر خواهید بود که دوران عقد خود را با آرامش خاطر به ازدواج تبدیل کنید، زیرا در چنین حالتی با در نظر گرفتن ملاکهای دیگری که ذکر آن رفته و میرود، زندگی شما به احتمال قوی میتواند از پایداری خوبی برخوردار باشد، مثلاً در یک زندگانی الهی هدف غایی بندگی خداوند است در این گونه زندگی اهداف وسطی میتواند تقوا و هدایت یافتن و نظایر آن و اهداف جزیی شامل عمل صالح و گذشت و ایثار و فداکاری و مهربانی باشد.
اما داشتن هدف دوگانه میتواند مشکلآفرین باشد و مانع دست یافتن زوجین به مقصد گردد، زیرا آن دو، همسو و همجهت نیستند، بدین ترتیب نمیتوان به هدفی مشترک دست یافت. اگر هر یک برای خود هدفی دارد و حاضر نیست از آن دست بکشد و یا آن را مورد تجدید نظر قرار بدهد و مسئله به گونهای است که هر چه به پیش میروند و هر یک به هدف خویش نزدیکتر میشود، فاصلهی بیشتری از هم پیدا میکنند، بدینترتیب در روابط با یکدیگر و طی طریق زندگانی با همدیگر دچار مشکل میشوند، چرا که لازمه دست یافتن آنان به هدف خود، دور شدن از دیگری است.
لذا باید در صدد یافتن هدفی واحد در دوران عقد باشیم تا کیان خانواده از هم نپاشد، چرا که شرط لازم برای دوام حیات خانواده وجود وحدت در هدف و یا لااقل همسویی هدفهاست. به علاوه برای دست یافتن به زندگی پایدار باید به اهدافی مشترک نیز دست یافت، زیرا بدون داشتن هدفی مشترک، یا امکان ادامه زندگی خانوادگی میسر نیست و یا لااقل دشوار و غیرقابل تحمل است.
باید متذکر شد که آن چه موجب دست یافتن به اهداف همگون میگردد، وجود عقاید مشترک است که تحقق هدفهای مشابه را میسر مینماید و آن چه در این قلمرو مهم تلقی میشود، وجود عقاید دینی مشترک است که به سهولت زمینهی دست یافتن به اهداف مشترک را هموار مینماید. چنان که وقتی هدف آن دو در بُعد دینی عبودیت و بندگی خدای تعالی است، قطعاً این امر آنان را یاری میدهد تا در سایر زمینهها نیز بتوانند هدفهایی را انتخاب کنند که با یکدیگر شباهت داشته باشد.
زوجین جوان در دوره عقد و بعدها در تمامی دوران زندگانی خود، در تلاشاند که بُعد عقلانی وجود خویش را تعالی بخشند و لذا آن را با فراگیری علم و دانش متحقق میسازند، پس یکدیگر را به فراگیری بیشتر علم و دانش تشویق میکنند و زمینه رشد علمی همدیگر را فراهم میآورند و تلاش میکنند که تجارب خود را به یکدیگر منتقل نمایند.
آن دو تلاش میکنند که مسائل و مشکلات فیمابین را به طریق عاقلانه حل کنندو بدین ترتیب در پرتو روشهای عقلانی و اتخاذ رویههای مناسب و معقول، از استرس روانی کمتری نیز برخوردار گشته، به آرامش روانی دست مییابند. از سوی دیگر آنها در تعیین اهداف مشترک نیز با بهره گرفتن از عقل اقدام مینمایند و بدین ترتیب هدفهایی قابل وصول را تعیین میکنند و با تدارک هدفهایی معقول و قابل دسترسی، بیشتر احساس کامیابی و موفقیت مینمایند و چون احساس شکست و ناکامی کمتری دارند، لذا فضای روابط آنان کمتر دچار خشونت و پرخاشگری میشود و مطمئناً در چنین فضایی، بیشتر احساس آرامش و دلگرمی میکنند. وجود چنین عواملی میتواند حیاتی پردوام را برای آنان به ارمغان آورد.
در پرتو رشد عقلانی، آنها طریق گفتوگوی عاقلانه را مییابند و بدین ترتیب کمتر دچار اختلاف نظر و درگیری میشوند و بدین لحاظ گفتوگوی آنان لذتبخش بوده، رضایت بیشتری برای آنها فراهم میآورد. گفتمان عاقلانه آنها را به راهیابی بهتری برای زندگی رهنمون میگرداند. رقم زدن زندگی بر اساس عقل و منطق، موجبات دست یافتن به خوشبختی و نیکروزی را فراهم میآورد، زیرا در پرتو عقل، روشنایی و بهروزی میسر میگردد. با دست یافتن به حیاتی معقول، زندگانی رنگی دیگر میگیرد و اهدافی که از این طریق انتخاب میشوند، رضایتبخش بوده و زندگی زوجین را در دوران عقد شیرینتر میکند و آنجا که از عقل بهرهای گرفته نمیشود و یا کمتر بهره گرفته میشود، انتخاب اهداف نامعقول، عدم رضایت و درگیری را به دنبال میآورد. پس در چنین فضایی امید داشتن به آیندهای روشن چیزی جز داشتن تصوراتی واهی نخواهد بود و لذا این مسئله ممکن است زن و شوهر جوان را از تداوم بخشیدن به حیات مشترک باز دارد.
پس هر چه هدفهای زوجین به یکدیگر نزدیکتر و همگونتر باشد، امکان بیشتری برای تداوم حیات مشترک موجود خواهد بود، لذا میبینید آنچه زن میگوید، شوهر میخواهد و آنچه شوهر اظهار میدارد، زبان حال زن اوست و زن نیز با همه وجود اظهار میدارد که «جانا سخن از زبان ما میگویی». بدین ترتیب میبینید که تا یکی علاقه معاشرت با خویشاوندان را مطرح میکند، همسر او نیز بر آن صحه میگذارد؛ تا یکی قصد سفر میکند، دیگری نیز همراه او برمیخیزد و وسایل سفر را فراهم میکند، تا مرد قصد خدمت به بینوایی را میکند، زن امکانات لازم برای دستگیری از بینوایان را فراهم میکند؛ و چه خوب است همراهی زن و شوهر و چه زیباست با هم بودن آنها در سفری که به طول تمامی زندگانی آنهاست.
نتیجهای که حاصل میشود آن است که اگر در دوران عقد احساس میکنید که اهداف مشترکی دارید و هر چه که از دوران عقد شما میگذرد، به اشتراک بیشتری در زمینهی هدفها دست مییابید، میتوانید چنین عقدی را به ازدواج تبدیل کنید، زیرا احتمال پایداری آن بسیار فراوان خواهد بود. اما اگر هر چه از دوران عقد شما میگذرد، احساس میکنید که از اشتراک هدفهایتان کاسته میشود و وجه اشتراک زیادی در هدفهای خود ندارید، به احتمال قوی تبدیل چنین عقدی به ازدواج میتواند با عدم موفقیت قرین باشد، لذا جهت اخذ تصمیمی مناسب با یک مشاور خانواده مشورت کنید تا با کمکهای تخصصی او به تدبیر خوبی دست یابید و مؤثرترین راه حل را برای مشکل خود پیدا کنید.
« 3 »
محبّت متقابل
یکی از ملاکهایی که بر اساس وجود آن میتوان به دوام زندگانی دل بست، مسئله وجود محبت است. البته هنری که زوجین باید داشته باشند، این است که بتوانند محبت اولیه را حفظ و نگهداری کنند و رفته رفته بر کمیت و کیفیت آن نیز بیفزایند. انتظار میرود که افراد عادی و طبیعی، پاسخ محبت را با مهر بدهند. آنها که به کمال بیشتری دست یافتهاند، حتی در مقابل بدی دیگران، نسبت به آنها محبت کردهاند. همانند پیامبر| که به عیادت فرد یهودی رفت که همه روزه بر سر مبارک آن حضرت خاکستر میریخت.
آدمی میتواند برای دست یافتن به چنین کمالی تلاش کند و در این راه از اسوهای ارزشمند و متعالی نیز بهره گیرد، لذا در درون انسانها این توانایی هست که خود را به گونهای تربیت کنند که در مقابل بدی دیگران خوبی نمایند. هر اندازه کمالات فرد بالاتر است، توانایی در این زمینه بیشتر است و اگر آدمی به درون خود نگاهی بیندازد، حتی میتواند چنین توانی را بیابد.
سزاوار است که ما در برابر همگان چنین باشیم و قطعاً در مورد خویشاوندان همسر نیز چنین وظیفهای داریم. حقوق خویشاوندی، اعم از نسبی و سببی نیز برتوجه و ارتباط عاطفی بیشتر با آنان میافزاید. پس هم فطرتاً به محبت علاقه داریم و هم باید در جهت رشد و تعالی آن تلاش نماییم و هم خدای متعال ما را به مهربانی فرمان میدهد.
روانشناسان نیز از محبت به عنوان یکی از نیازهای اساسی روانی یاد کردهاند که همگان به آن نیازمندند و تا چنین نیازی تأمین نگردد، سلامت و تعادل روانی آدمی تأمین نمیگردد. اگر فردی به همسر خود در دوران عقد محبت نکند، باید به او آگاهی داد که او با این سردی و بیمهری به تدریج همسر خود را به سوی بیماری سوق میدهد و بعدها در زندگانی خود فرد بیماری را به عنوان همسر دارد که باید از آن مراقبت و نگهداری کند. چه بد و ناپسند است که به جای تلاش برای حفظ سلامت روانی همسر و برخورداری از حیات مشترک همراه با آرامش و زیستن در کنار فردی سالم، با بد رفتاری در هنگام عقد، همسر خود را بیمار سازیم و عمری را با بیماری او سر کنیم و یا خود نیز از بیماری او تأثیر پذیریم و بدین ترتیب فرزندانی بیمار به بار آوریم و آنها را بیمارگون پرورش دهیم. حال اگر دوره بیماری همسر ما کوتاه هم باشد، لااقل دردسر آفرین خواهد بود و خاطره بدی را در ذهن او بر جای خواهد گذاشت و حتی اگر این خاطره بد از ذهن همسرمان زدوده شود، دست کم پشیمان خواهیم شد که چرا ما که میتوانستیم خاطره خوشی را در ذهن او بر جای گذاریم، خاطرهای غمانگیز را پدید آوردیم. به راستی اگر مرد جوانی در دوره عقد برخورد مهربانانهای با زن خود نداشته باشد، زن او با چه امیدی میتواند به خانه او قدم بگذارد و یا اگر همسر مردی مهربان نباشد، او چگونه میتواند با حالتی امیدوار زن خود را به خانه ببرد. پس هنر زن و مرد باید در دوره عقد این باشد که با ارائه مهربانی در همسر خود نسبت به خویشتن کشش ایجاد کند.
حال باید دید که چه عواملی مانع ابراز محبت نسبت به همسر میشود و چگونه میتوان ابراز محبت کرد و یا نشانههای محبت همسر چیست؟ در وهله اول به بیان موانع محبت میپردازیم تا با شناخت آنها بتوانیم نسبت به برداشتن این گونه سدها و موانع اقدام نماییم.
1ـ نگرشهای غلط
وجود نگرشهای غلط یکی از موانع محبت است. مثلاً دیده میشود که برخی میگویند اگر به همسر خود محبت کنیم، سوء استفاده میکند و یا توقعات او بالا میرود، لذا آنها تلاش میکنند تا به رغم تمایل داشتن به محبت، از اظهار مهربانی نسبت به همسر خود دریغ ورزند؛ آیا این دیدگاه صحیح است؟ در پاسخ باید گفت که شاید محبت بیش از حد به بچههای کم سن و سال آنها را لوس و ننر کند و یا نازپرورده بار آورد که معمولاً هم عوارض محبت بیش از حد، بروز چنین حالاتی در کودکان است، اما این امر در زندگی خانوادگی و در ارتباط به همسر کمتر صدق میکند. اولاً همسر شما کودک نیست. ثانیاً مراد از محبت، ابراز محبت به صورت افراطی نیست و ثالثاً محبت به جا و به اندازه در هر زمان و برای هر کسی و در هر سن و سالی لازم است. رابعاً اگر در جایی همسر شما خواهان چیزی باشد که شما قادر به تهیه آن نباشید، باز هم شما قادر خواهید بود که با کلامی همراه با مهر او را متقاعد سازید و اگر مردی به همسر خود بگوید که من «آن قدر تو را دوست دارم که دلم میخواهد تمامی خواستههای خوب تو را برآورده کنم و تا به حال نیز برای تو تلاشهای زیادی کردهام، اما در دنیا محدودیتهایی وجود دارد که آدمی گهگاه احساس ناکامی میکند»، در این حال این سخن همراه با مهر و محبت را نیز همسر میپذیرد و چون قبلاً نیز مهربانی فراوان دیده است، آن را باور میکند.
برخی هم میگویند اگر با همسر خود مهربان باشیم، از ما حساب نمیبرد، غافل از آن که وقتی زن و مردی مهربان باشند، هر دو حرف یکدیگر را بهتر گوش میدهندو برای یکدیگر احترام بیشتری قائلاندو لذا امکان متابعت از دیگری در طرفین افزایش مییابد. علاوه بر آن حساببردنی که حاصل خشونت همسر و یا ترسیدن از او باشد، به انجام رفتاری ظاهری ختم میشود، اما در غیاب او دیگر چنین چیزی نخواهد بود و یا بدون آگاهی همسر، ممکن است زن فعالیتهای مورد علاقه خود را به انجام برساندو آن را از همسر خویش مخفی بدارد؛ آن هم فعالیتهایی که از ناحیه همسر منع شده ولی به لحاظ شرعی و عرفی انجام دادن آنها ممنوع نیست. تازه اگر علاقه نداریم که همسر ما کار خاصی را انجام دهد، بهتر است به جای خشونت و داد و بیداد، او را با مهربانی همراه با دلیل از انجام آن کار منصرف سازیم و یا عواقب منطقی آن را برایش روشن کنیم. بدین ترتیب او با آگاه شدن از امری سوء و وقوف یافتن بر فرجام بد آن، حاضر به ترک آن میشود و در این حال هم او احساس آرامش میکند و هم مرد و هر دو نیز میزان رضایت بیشتری از یکدیگر دارند و به رشد فکری همدیگر نیز کمک مؤثری کردهاند، چرا که طرفین برای اثبات و یا رد نظر دیگری باید به دلایلی توسل پیدا کنند و این خود موجب پرورش عقل آدمی میگردد،اما وقتی که فرد میخواهد همسر خود را از طریق خشونت از انجام کاری بازدارد، نه آرامش وجود دارد و نه مهربانی و نه استدلال و نه رشد فکری. علاوه بر آنها گاه امکان بروز ضرب و شتم نیز پدیدار شده است که از علاقه آن دو به یکدیگر میکاهد و خاطر هر دو را مکدر میسازد.
عده دیگر میگویند مهربانی نمیبینیم تا مهربانی کنیم.راستی در این گونه موارد چه باید کرد؟ در اینجا فرد میتواند برای همسر خود الگوی خوب مهربانی باشد. او باید تلاش کند تا رفتار محبتآمیز را ارائه کند و بدین ترتیب در طرف مقابل نیز شوق محبت کردن را برانگیزد. افراد طبیعی دارای این تمایل بهنجار هستند که در برابر مهربانی همسر خود مهربانی کنند. اما ممکن است شما که در اول دوران عقد، همسر خود را فردی مهربان دیده بودیدو اکنون مهربانی را در او نمیبینید و یا کمتر میتوانید او را مهربان بیابید، بد نیست از خود بپرسید که از من چه رفتاری سر زده است که او چنین واکنشی از خود نشان میدهد؟ یعنی از خود سؤال کنید که مگر ممکن است بدون دلیل، محبت همسرم نسبت به من کم شده باشد؟ شاید کاری کردهام که او از من رنجیده باشد. لذا در اینگونه موارد بد نیست که فرد علل کاهش محبت همسر خود را باز پرسد. او در برابر اینگونه پرسش ممکن است برگردد و بگوید با آن رفتاری که آن روز داشتی، فکر میکنی جایی هم برای محبت کردن باقی میماند؟ همسر در این جا میتواند علت کدورت را یافته و جهت رفع تکدر خاطر همسر خود تلاش نماید. او میتواند این کار را از طریق جبران کردن و یا عذرخواهی نمودن انجام داده و به ماجرا فیصله دهد تا ارتباطِ عاطفیِ قطع شده دوباره برقرار شود و یا اگر هم از ابتدا فردی مهربانی ندیده است تا مهربانی کند، همسر او باید الگویی از مهر باشد، تا به وی مهربانی را بیاموزد.
2ـ بی علاقگی
مانع دیگر ابراز محبت، بیعلاقگی فرد نسبت به همسر خویش است. این مورد در ازدواجهای تحمیلی بیشتر دیده میشود.
یکی از نکاتی که معمولاً در میان عدهای از مردم شایع است، بیان این مطلب است که «محبت بعد از ازدواج پیدا میشود». و عدهای نیز با پذیرفتن آن تن به ازدواجی تحمیلی دادهاند و دیدهاند که اتفاقاً در بعد از عقد نیز چنین مسئلهای تحقق نیافته و لذا چون علاقهای نداشتهاند، به همسر خود نیز محبتی نکردهاند. در اینجا باید گفت که اصل ازدواج تحمیلی غلط است و اگر فردی ناگزیر از انجام چنین ازدواجی بوده و باید در این زندگانی به دلایل خاصی بماند، پس چه بهتر که طوری زندگی کند که در آن مهر و محبتی حاکم شود. البته امکان دارد که در برخی از ازدواجهای تحمیلی هم محبتی پدید آید که موجبات تداوم حیات خانواده را فراهم آورد، اما وجود چنین موارد معدودی مجوزی جهت انجام و یا مباح دانستن ازدواجهای تحمیلی صادر نمیکند، اما اگر انجام ازدواج تحمیلی اجتنابناپذیر بوده است، لااقل کاری کنیم که در زندگانی مشترک خود با رفتار عاطفی و مناسب در ارتباط با همسر، او رنج کمتری ببیند تا هم او راحت باشد و با آرامش ناشی از عدم رنجش، رفتار بهتری با ما داشته باشد و هم خود ما کمتر ناراحت باشیم و بدینترتیب هر دو احساس راحتی کنیم.
3ـ محبت یکسویه
مانع دیگر ابراز محبت انجام محبتی یک سویه بوده است که در اثر محبت ندیدن از طرف مقابل، انگیزه فرد مهربان، از دست رفته و آن چه اکنون بر فضای خانه سایه افکنده است، روابطی سرد و تنشزاست. راستی در این گونه موارد چه باید کرد؟ در اینجا بد نیست که از مثالی بهره بگیریم.
همانطور که امواج دریا سنگها را میشکافند و در آن راه مییابند، دل همسر شما که دل انسان است و به مراتب از سنگ نرمتر، تحت تأثیر حالات انسانی شما قرار میگیرد و به هر حال با رفتار مهربانانه شما، مهرانگیز خواهد شد، مشروط بر آن که به سرزنش دیگران توجهی نکنید.
رقّت آب که چون رقیق بودن دلی رئوف است، میتواند حتی بر سنگ اثر بگذارد. آیا کلام نافذ شما که صادقانه از عمق جانتان برمیخیزد، نمیتواند بر روی همسر شما مؤثر باشد؟ پس بیایید چون موج، شوریده باشید و محبت شما چون آب زلال و صاف باشد که نرمی را به دنبال میآرود و برای شما در دل همسرتان جا باز میکند؛ بدین ترتیب پیوند دلها را فراهم میآورد و شما میتوانید به خوبی احساس کنید که زندگانی روی خوب خود را به شما و همسرتان نشان میدهد. با این حال میبینید که وجودی سرشار از محبت، ضمن بذل محبت به دیگری، او را نیز به مهربانی سوق میدهد.
متأسفانه در عصری زندگی میکنیم که همه خواهان آن هستند که مورد محبت قرار گیرند، اما خودشان کمتر به دیگران اظهار محبت میکنند. برای موفقیت در زندگانی مشترک نیازمند محبتی دوسویه هستیم و باید با همسر خود دادوستد عاطفی داشته باشیم.
لذا خوب است آنجا که محبت میبینیم، پاسخ را با مهر بدهیم، بدینترتیب زوجین به نیاز عاطفی یکدیگر پاسخ میدهند و هر دو میتوانند از سلامت و بهداشت روانی به صورت مطلوب برخوردار شوند. از این راه میتوان اقدام مؤثری در پیشگیری از بروز اختلالات عاطفی به عمل آورد و بدین ترتیب سلامت و بهداشت روانی را در خانواده حفظ کرد.
4ـ بیماریهای روانی
مسئله دیگری که میتواند مانعی بر سر راه ابراز محبت باشد، وجود برخی از بیماریهای روانی است که ممکن است بر فرد عارض شود. فرض بفرمایید که خانمی با آقایی دوران عقد را میگذرانند و با یکدیگر مهربان و صمیمی هستند. پس از مدتی یکی از بستگان خانم یا آقا فوت میکند و او در حال گذراندن دورهای است که در روانشناسی به آن «دوره عزا» میگویند. در این حال نمیتواند چندان مهربانی کند و چون گذشته صمیمی باشد و ممکن است همسر او هم که با این مسئله آشنا نیست، احساس کند که همسرش بدون دلیل خاصی نسبت به وی محبت نمیکند و لذا از محبت او نیز کاسته شود و وضعیت را بحرانیتر کند، در حالی که فردی که یکی از نزدیکان خود را از دست داده است نیاز به محبت بیشتری داد، به دلیل تصور غلط همسر خویش کمتر مورد توجه قرار میگیرد. این امر میتواند آغاز یک فرآیند بحرانی باشد و اگر دوران عزا هم سپری شد و مشکل همچنان ادامه داشت و رفتار همسر بهبود نیافت، این امر میتواند نشانه ابتلای او به بیماری افسردگی باشد که در این حال او نیازمند کمکی بیشتر و محبتی مضاعف است تا به سلامتی بازگردد. در این حال همسر او سه وظیفه دارد: یکی این که بداند که اگر محبت همسر او کم شده است، به دلیل آن نیست که از همسرش بدش میآید، بلکه به دلیل بیماری افسردگی است که او بدان مبتلا شده است، پس وقتی علت اصلی این امر را بداند از همسر خویش گله و شکایت نمیکند. ثانیاً باید بداند که او که دوران بیماری را میگذراند، نیاز به درمان دارد و ثالثاً علاوه بر اینها مهربانی بیشتر همسر را نیاز دارد. بدین ترتیب امید بهبودی وی میرود.
پس در این گونه موارد نباید از بیمهری و یا کم محبتی همسر گلایه کرد، بلکه باید با مراجعه به روانشناس، از او پرسید که در این دوره با همسرم چگونه رفتار نمایم تا او بهبودی حاصل نماید.
میتوان دلایل دیگری برای کمی محبت یافت، اما به ذکر همین موارد بسنده میشود و یادآوری میگردد که روابط محبتآمیز را میتوان چون بخشیدن انرژی محبت به دیگری دانست. یعنی وقتی که مردی به زن خود محبت میکند، به او انرژی محبت میبخشد و او در پرتو برخورداری از انرژی حاصله قدرت پیدا میکند تا به همسر خود محبت کند و متقابلاً به او انرژی محبت را ارائه کند و طبعاً اگر چنین حالتی صورت نگیرد و فقط پیوسته یکی به دیگری محبت کند، انرژی او تحلیل میرود و دیگر نمیتواند با پتانسیل بالایی به همسر خویش مهر ورزد و رفته رفته همچون باتریِ خالیای میگردد که قادر به تولید انرژی نیست. پس باید برای ارسال پیام محبتآمیز، فرستندهای قوی داشت و طرف مقابل نیز باید گیرندهای قوی و کارآمد داشته باشد و مدام جای این دو باید عوض شود. باید سراپا کوشید و محبت طرف مقابل را با عمق جان پذیرفت تا او نیز از محبت کردن دل سرد و مأیوس نگردد؛ بدین ترتیب نه کاستی عاطفی وجود دارد و نه امکان زیادی برای بروز اختلالات عاطفی مشاهده میگردد.
پس اگر روند زندگانی شما به گونهای بود که دیدید در دوران عقد، محبت شما روز به روز فزونی میگیرد و روند زندگی شما رضایت بخش است، و نیز از احساس محبتی که به همسر خود میکنید، رضایت دارید، زیرا پاسخی متقابل میبینید، به نشانه خوبی دست یافتهاید که میتواند تا حدود زیادی از پایداری زندگانی شما حکایت کند.
اما اگر روز به روز که از دوران عقد شما سپری میشود، به تدریج از محبت شما نسبت به همسرتان کاسته میشود و او نیز به شما محبت کمتری میکند، میتوانید با مشورت یک مشاور با تجربه نسبت به حل مشکلات اقدام نمایید و یا در صورت لزوم، از تبدیل چنین عقدی به ازدواج، جلوگیری به عمل آورید. البته باید تلاش اساسی در جهت حل مشکلات و تداوم حیات خانواده باشد و این حدیث پیامبر| هماره آویزه گوشمان گردد که فرمود: «مبغوضترین حلالها در پیش خداوند طلاق است».
« 4 »
حفظ احترام متقابل
شاید دانستن این امر بد نباشد که علل بروز جدایی در برخی از خانوادهها ناشی از مسئله بیاحترامی است. در برخی از خانوادهها مرد بیاحترامی میکند، در خانوادهای دیگر زن و در خانواده بعدی زن و مرد هر دو نسبت به یکدیگر بیاحترامی میکنند. سه حالت دیگر نیز در خانوادهها قابل مشاهده است که در خانوادهای مرد به زن احترام نمیگذارد و در خانوادهای زن برای مرد احترام قائل نیست و در خانواده سوم زن و مرد برای یکدیگر احترامی قائل نمیشوند.
زندگی در سه خانواده دوم قابل تحملتر است. در سه حالت دیگر، صرفاً مرد به زن احترام میگذارد. در خانواده بعدی فقط زن به مرد احترام میگذارد و در خانواده نوع سوم، زن و مرد هر دو احترام یکدیگر را رعایت میکنند؛ حالت سوم در این سه نوع خانواده بهترین حالت ممکن است و پایدارترین نوع خانواده را تشکیل میدهد.
با توجه به آن چه ذکر شد، باید به مسئله احترام اهمیت بیشتری بدهیم، چرا که نیاز به احترام و برخورداری از عزت نفس یک نیاز اساسی روانی است.
کارشناسان یکی از ویژگیهای خانواده بالنده را رعایت احترام زوجین در خانواده دانسته و میگویند در چنین خانوادهای ارزش «خود» بالاست. یعنی فرد احساس میکند که از ارزش بالایی برخوردار است، زیرا دیگران در خانواده برای وی احترام قائلاند. در فرهنگ اسلامی ارزش انسان با ایمان برتر از کعبه وآبروی مؤمن چون خون او محترم است.
حال که عزت و احترام مهم است و خدا آن را از ویژگیهای مؤمنین دانسته و روانشناسان آن را لازمه دست یافتن به شخصیت متعادل و طبیعی میدانند، باید زوجین جوان بدان توجه وافری داشته باشندو سزاوار نیست که آن را به هیچ انگارند و یا به سادگی آن را از بین ببرند. مسئلهای که باید یادآوری کرد آن است که هنر یک زن و مرد آن است که هم حرمت حریم خود را نگه دارندو هم احترام همسر خویش را. آنان که به اهمیت این امر خطیر پی نبرده اند، به راحتی از آن صرف نظر میکنند و حرمت دیگری را به زیر پای مینهند و بدین ترتیب دیگر شیرینی و لطف زندگانی از دست میرود.
اما سؤال این است که چرا باید روابط را محترمانه نگه داشت و چگونه میتوان چنین فضایی را تأمین نمود و چرا گاه احترام از میان میرود؟ در پاسخ باید گفت که وقتی احترام همسر را نگه میداریم، بدین ترتیب گام مؤثری در جهت حفظ بهداشت روانی او برداشتهایم و خود نیز به هنگام زندگی با فردی که از سلامت روانی برخوردار است، از آرامش برخوردار خواهیم شد. پس در رعایت احترام نفعی طرفینی وجود دارد و نکته دیگر آن است که آموزههای دینی بر رعایت حرمت دیگران تأکید فراوان داشتهاند و بدین ترتیب نفع دیگری که عاید ما میگردد، حفظ حرمت ماست. در روایتی چنین آمده است که «دیگران را نیکو مورد خطاب قرار بدهید تا نیکو جواب بشنوید» زیرا آنگاه که بد میگوییم، انتظار نیکو شنیدن، انتظاری عبث است.
و چون همگی علاقه دارند که محترم شمرده شوند، پس نباید کاری انجام دهند که احترام آنان خدشهدار شود، چرا که با شکستن حرمت همسر، در واقع حرمت خود را شکستهاند. باید دانست که رابطه احترام زن و شوهر رابطهای مستقیم و مثبت است، یعنی این دو با یکدیگر همبستگی مثبتی دارند. وقتی که احترام زن توسط شوهر افزایش مییابد، احترام خود شوهر نیز بالاتر میرود و بالعکس. لذا اگر مردی بداند که با شکستن احترام همسر خود در میان فامیل خویش قضاوت منفی آنها را نسبت به خود برمیانگیزد و از احترام خود نیز در نزد بستگان خویش میکاهد، هرگز تن به چنین کاری نمیدهد.
شایان ذکر است، زنی که حرمتش در نزد خانواده شوهر لطمه خورده است، میتواند با رفتار مؤدبانه و حفظ حرمت خانواده شوهر و یا از طریق خدمت به آنها، احترام آنان را برانگیزد و بدین ترتیب حرمت از دست رفته را بازسازی کند.
حُسن دیگری که بر روابط همراه با احترام حاکم است، وجود پایانی خوش در رابطه و ملاقات با همسر است. مثلاً وقتی که مردی در دوره عقد به دیدار همسر خویش میرود و با وی گفتاری مؤدبانه دارد و همسرش هم به او احترام میگذارد، یکی دو ساعتی که با هم ملاقات مینمایند، ملاقات به پایان خوشی میانجامد که در آن رضایت طرفینی وجود دارد. روابطی که به پایانی خوش انجامیده باشد، طرفین علاقه بیشتری برای تکرار آن دارند. گاه علت دیر آمدن مردها در دوران عقد به خانه همسر و یا به تعویق افتادن وقت ملاقاتها آن است که به نوعی احترام مرد زیر سؤال رفته است و بدین ترتیب او انگیزه کمتری برای ملاقاتی سریعتر با زن خود دارد. تکرار چنین مسائلی فضای صمیمانه زندگی را دستخوش بحران میکند.
احترام گذاشتن میتواند به ایجاد فضایی همراه با تفاهم کمک کند. اغلب زن و شوهرهایی که با یکدیگر مؤدبانه برخورد میکنند، دارای تفاهم بیشتری هم هستند. پس اگر زوجین جوان علاقه دارند که تفاهم خوبی بین آنها برقرار باشد، باید کاری کنند که احترام یکدیگر را محفوظ نگاه دارند، زیرا با وجود مسئله احترام، امکان تبعیت زوجین از یکدیگر افزایش مییابد و همین تبعیت طرفینی را نشانه وجود تفاهم میدانند. باید بدانیم که زندگی مبتنی بر تفاهم از دوام و پایداری برخوردار است.
مسئله بعدی که حاصل رعایت احترام است، این است که گفتار مؤدبانه آرامبخش است و تنشزا نیست، حال آن که فردی که مورد بیاحترامی قرار میگیرد، از تنش بیشتری برخوردار میشود و ایجاد تنشهای متوالی، بیماریزاست و به بهداشت روانی طرف مقابل لطمه میزند و او را به سمت بیماری سوق میدهد که قطعاً زندگی کردن با فردی بیمار دشواریهای زیادی را در پی دارد، و در مقابل، با گفتاری مؤدبانه که موجب حفظ عزت نفس همسر میشود، میتوانیم سلامت روانی او را تأمین نموده و خود نیز با زندگی در کنار فردی سالم کمتر دچار تنش شویم. باید به خاطر داشته با شیم که تنش، تنش میزاید و زندگی را به ورطهی ناامنی و ناپایداری میکشاند.
احترام گذاشتن به همسر، توقعات او را تعدیل میکند، بر صبوری او میافزاید، تصویر خوبی از همسر را در ذهن طرف مقابل ترسیم میکند و اعتماد برانگیز است. زندگانی با همسری که ادب را رعایت میکند، شیرین و پرحلاوت است. گاه زوجهای به دلیل آن که همسر مؤدب و محترمی دارد، با ارزیابی درست از وضعیت او، به تعدیل خواستههای خود میپردازد، چرا که از آن دل خوش است که تأمین کمتر خواستهها را احترام گذاشتن همسرش جبران میکند و بدین ترتیب همسر او تحت فشار زیادی قرار نمیگیرد. این امر میتواند نتیجه احترامی باشد که او برای همسر خود قائل بوده است.
نکته دیگر آن است که وجود تصویری خوب از همسر در ذهن فرد میتواند به برقراری روابط بهتر با او کمک شایانی کند، زیرا همسری که طرف مقابل را مورد بیاحترامی قرار میدهد، تصویر بدی را در ذهن همسر خود منتقل میکند. داشتن تصویر خوب از همسر، میتواند عامل امیدواری به زندگانی پُردوام و طولانی باشد و تصویر منفی همسر در ذهن فرد موجب کوتاه گشتن عمر زندگانی میگردد. با داشتن چنین تفسیری از زندگی، افراد گامهای مؤثری برای آن برنمیدارند و همین امر عامل تزلزل بیشتر آن میگردد. پس در دوره عقد که سرآغاز شکل گرفتن و تکامل یافتن تصویر همسر است، باید زوجین جوان تلاش نمایند که اثر تصویر آنان در ذهن همسر نشاطانگیز و امیدوارکننده باشد. چنین تصاویری در ذهن زنان معمولاً پایدارتر و دارای اثربخشی بیشتری است.
اینک سؤال این است که چگونه میتوان روابط را محترمانه نگه داشت؟ در پاسخ به این سؤال باید گفت که برخی در دوران قبل از عقد خوب تربیت نشدهاند و عادت نکردهاند که احترام دیگران را رعایت نمایند. وقتی که فصل ازدواج آنان فرا میرسد، برای این که بتوانند ازدواج کنند، به ظاهر خود را مؤدب نگه میدارند تا ازدواج سر بگیرد. اگر چنین افرادی تلاش کنند که این روابط مؤدبانه را پیوسته ادامه دهند، مشکل زیادی در این زمینه وجود نخواهد داشت، اما متأسفانه همین که ازدواج صورت گرفت، دوباره به روند قبلی بازگشت نموده و به ادای کلمات زشت و ناپسند همت میگمارند و تلخیها آغاز میگردد. حال اگر زن و شوهر جوان بدانند که رعایت احترام همسر چه فوایدی دارد دیگر سعی نمیکنند که حرمت یکدیگر را پاس ندارند.
مسئله دیگر در رعایت احترام آن است که برخی خواهان احترامی یک سویهاند. باید گفت که این خیال خامی است که معمولاً متحقق نمیگردد. در بسیاری از زندگیهای زوجین جوان دیده شده که در ابتدا یکی به شکستن حرمت دیگری پرداخته و طرف مقابل مدتی سکوت کرده و آنگاه او نیز مثل همسر خود عمل کرده است.
امور دیگری چون خلف وعده، عدم صداقت، بیتوجهی به خواست همسر، داشتن توقعات بیش از حد توان از همسر، شوخیهای بیش از حد، عدم محبت او، حضور بیش از حد در دوران عقد در خانواده همسر، عدم تلاش کافی برای کار و یا از دست دادن آن، تکبر داشتن در مقابل وی، خردهگیریهای فراوان از همسر و خانواده او و شکستن حرمت خانواده خود و اموری نظیر آن میتواند موجبات کاهش و یا از دست رفتن احترام را فراهم نماید. چرا که عمل کردن به وعدهها همسرمان را در حالتی قرار میدهد که او نتواند به ما بیاحترامی کند، زیرا مستمسکی در دست ندارد که آن را وسیله بیاحترامی قرار بدهد، اما وقتی خلف وعده میشود، این امر حکایت از آن دارد که فرد برای خود و سخن خودش احترام کافی قائل نیست، پس چرا ما در مقام همسر احترام او را نگاه داریم.
عدم صداقت نیز چنین نتیجهای را در پی دارد و برملا شدن دروغها، به تنزل شخصیت فرد دروغگو منتهی میشود و دیگر کمتر کسی روی حرفهای او حساب باز میکند. در روایات معصومین^ دروغگویی را عامل فضاحت و رسوایی دانستهاند. فردی که رسوا میشود، تا چه حد میتواند حرمت داشته باشد؟
پیامبر اسلام| دروغگویی را نشا نه بیایمانی میداند. زندگی با افراد بیایمان معمولاً بادوام نیست و اگر دوام یابد بیمخاطره نیست.
داشتن توقع بیش از حد که معمولاً همسر قادر به تأمین آن نیست، نیز موجبات عصبانیت او را فراهم میآورد و معمولاً در چنین حالتی فرد کمتر توان حفظ حرمت طرف مقابل را دارد. پس سعی کنیم که در دوران عقد و حتی بعد از آن برآوردی از توانایی همسرمان داشته باشیم. با تنظیم توقعات خود از او، حرمت خویشتن را پاس بداریم؛ او را به سوی پردهدری سوق ندهیم و با پیشه کردن واقعبینی، منزلت خود را حفظ نماییم و بدین ترتیب بر حلاوت زندگی خویش بیفزاییم.
شوخی زیاد نیز به شکستن حرمتها میانجامد. شایان ذکر است که نمیتوان زندگانی خوب و دلانگیزی داشت که در آن شوخی و مزاح راه نداشته باشد، اما آنچه که از اعتبار آدمی میکاهد، شوخی بیش از حد است. علی× میفرماید: «کثرت مزاح آبروی انسان را میبرد». باید توجه داشت که در این گونه موارد تدبیر عاقلانه آن است که برای شوخیها و بذلهگوییها حد و حصری در نظر بگیریم و با پرداختن بیش از حد به آنها احترام خود را از بین نبریم، زیرا اگر بیش از حد شوخی کردیم، همسر ما، حرفهای جدی ما را نیز ممکن است شوخی تلقی کند و یا این که وقتی حرفی جدی را از ما شنید، برگردد و بگوید به تو نمیآید که تا این حد جدی باشی. این ناباوری همسر، چیزی جز دردسر فراهم نمیکند و نتیجه کردار خود ماست. باید اذعان داشت که شوخی در میان مردها رایجتر است تا در میان زنها و از سویی در نظر زنها مردانِ جدیتر، بیشتر میتوانند قابل اتکا باشند. زنها از شوخیهای مردان گلایههای بیشتری دارند تا مردان از شوخیهای زنان.
وجود محبت در دوران عقد، میتواند احترام برانگیز باشد. معمولاً زنان و مردان آنگاه برای همسر خود احترام بیشتری قائلاند که آنها را مهربانتر یافته باشند. انسان علاقه وافری به افراد با محبت دارد و اگر زنی مهربان یا مردی چنین باشد، همسر او کمتر به خود اجازه میدهد که به وی بیاحترامی کند.
حضور بیموقع و بیش از حد در خانواده همسر را در دوران عقد عامل کاهش احترام میدانیم.گذشتگان در توصیه به رعایت حدود رفت و آمدها ضربالمثلی داشتند و میگفتند: «شیرین برو، شیرین بیا»، یعنی در وقتی بیایید که انتظار حضور شما را بکشند و دیدار شما باعث نشاط دیگران بشود و موجب حلاوت در زندگی آنان گردد، نه این که با رفت و آمد بیش از حد موجبات خستگی دیگران را فراهم کنید تا جایی که عدم حضور شما موجب فراغت و آرامش آنان شود و شیرینی و حلاوت زندگی را در غیبت شما بیابند. بنابراین از افراط در رفت و آمد به خانواده همسر در دوران عقد پرهیز نمایید.
تکبر داشتن در مقابل همسر نیز موجبات بیاحترامی را فراهم میآورد، چرا که آن چه میتواند زندگی خانوادگی را مسرتبخش کند، تواضع در مقابل همسر است. و در مقابل، خوب است که زنان در برابر مردان نامحرم تکبر ورزند. همچنین تکبر در مقابل فردی متکبر نه تنها عملی پسندیده است، که بر آن تأکید نیز شده است و آن را عبادت میدانند، زیرا نقش تربیتی و اصلاحی دارد، یعنی باعث میشود که او از تکبر خود دست بردارد، اما تکبر داشتن در مقابل همسر عملی نکوهیده است، چرا که وجود چنین حالتی در کسی، به معنای تحقیر طرف مقابل است و فردی که احساس حقارت کند، نمیتواند به انسان احترام بگذارد، لذا اگر هدف از داشتن تکبر در مقابل همسر، جلب احترام اوست و نیز محترم ماندن، هدف فرد متکبر است، باید گفت که این نقض غرض است و عکس آن هدف را تأمین مینماید.
تواضع موجب عزت نفس فرد متواضع است و برعکس تکبر او گاه موجب بروز احساس حقارت در همسر میگردد که فرد در این حالت یا به همسر متکبر خود چندان احترامی نمیگذاد و یا اگر به ظاهر احترام میگذارد، در باطن بدان اعتقادی ندارد. پس آن چه احترام واقعی را برمیانگیزد، متواضع بودن است که علاوه بر محترم شمردن همسر، علاقه به دیدار وی را نیز فزونی میبخشد و حال آنکه تکبر به سان حاجبی است که مانع دیدار میگردد.
خردهگیریهای فراوان از هسمر و خانواده او و یا شکستن حرمت خانوادهی خود، موجب از دست رفتن احترام میگردد. اگر کسی مدام از دیگری ایراد بگیرد و خردهگیری کند، حرمت خود را میشکند، زیرا هیچ فردی – به جز انسانهای معصوم – عاری از خطا و ایراد نیست. اما اگر وقتی که لب به سخن میگشاییم، در ابتدا به ایراد از همسر خود بپردازیم و خوبیهای او را در نظر نگرفته و از آنها ذکری به میان نیاوریم، همسر ما احساس میکند با طرح مداوم ایرادها، قصد شکستن حرمت او را داریم و او نیز متقابلا به خردهگیری میپردازد. بدین ترتیب تصور شخص ثالثی را که شاهد ماجراست در نظر بگیرید. آیا از نظر او برخورد این دو نفر با یکدیگر بیانگر رابطهای احترامآمیز است؟ قطعا چنین نخواهد بود و لذا برای محترم نگاه داشتن خود، باید از چنین رفتارهایی اجتناب ورزید.
گاه نیز لازم است که انسان خود را به تغافل بزند.پیامبر اکرم| فرمودند: با تغافل کردن از امور جزئی و ناچیز، قدر خود را محترم بدارید. بدین ترتیب فرد میتواند با تغافل نمودن در نزد همسر خود نیز از احترام برخوردار باشد.
برخی از زوجین جوان پس از اتمام خطبهی عقد، با سادهاندیشی خاصی به بیان مشکلات موجود در خانوادهی خود پرداخته و اعضای خانوادهی خود را مورد بیاحترامی قرار میدهند و گاه با انجام چنین کاری میخواهند علاقهمندی به همسر خویش را به اثبات برسانند، چنان که گویی میخواهند بگویند که دیگر آنها از نظر من مهم نیستند و کسی که مهم است توهستی. گاه فرد به دلیل شور و اشتیاق به او نوید رهایی از خانهی بحرانی والدین خویش را میدهد. بدین ترتیب وی از خانوادهی خود شکوه و گلایه میکند و او با این کار چنین فضایی را به ذهن همسر خویش متبادر میسازد که پلهای پشت سر من خراب است و تو باید از من نگهداری و دستگیری کنی. در چنین حالتی اگر طرف مقابل اهل سوء استفاده باشد،چون چنین حالتی را درمییابد، ممکن است ظلم و تعدی روا دارد که این امر در نهایت به نفع گلهکننده نیست.پس هر کس باید خانوادهی خود را محترم بشمارد تا همسرش احساس کند که از خانوادهی ارزشمندی همسر گرفته است و باید احترام او را حفظ کند. اگر دختری در دوران عقد به شوهرش بگوید که پدرم در خانه به من حرفهای رکیکی میزد، به یک معنا میگوید که من با چنین حرفهایی آشنا هستم و حرمت من قبلا در خانه شکسته شده است و مردی که خود اهل احترام گذاشتن نیست، احساس میکند که زمینهی آمادهتری برای احترام نگذاشتن میسر است.
اگر ما روزی در مقابل همسر خود به خانوادهی خویش توهین کنیم، نشان میدهیم که خود ما چندان مؤدب و محترم نیستیم. ثانیا راه را باز میکنیم تا او به خانوادهی ما توهین کند و ثالثا چون از توهین کردن به خانوادهی خود ناراحت میشویم، ممکن است به همسرمان ناسزا بگوییم و او نیز در این حالت ساکت نخواهد ماند و چون جواب بدهد، حرمت ما شکسته میشود. نتیجه آن که احترام ما و خانوادهی ما به دست خودمان است، یادمان باشد که آن را از میان نبریم. باید دانست که با شکستن حرمت دیگران، کسی حرمتشکنان را محترم نمیشمارد پس با توهین به دیگری حرمت او نمیشکند و قدر توهین کننده نیز بالا نمیرود.
پس اگر با سپری شدن ماههای متعدد از دوران عقد درمییابیم که رفته رفته احترام ما نزد همسرمان افزوده میگردد و قدر و منزلت ما رشد و تعالی مییابد، میتوانیم نتیجه بگیریم که در صورتی که چنین عقدی به ازدواج بینجامد، زندگانی ما میتواند دوام و قوام داشته باشد، در چنین حالتی ازدواج بلامانع است و امید پایداری آن میرود. اما اگر هر چه جلوتر میرویم در مییابیم که از حرمت ما کاسته میشود و روز به روز به جای این که شاهد رفتارهای مؤدبانه و احترامآمیز باشیم، روابط همسر را با خود تیرهتر و نابسامانتر میبینیم و احساس میکنیم که در زندگی با فردی فرومایه سروکارمان افتاده است، احتمالا امکان پایداری این زندگانی چندان نیست وحلاوت و شیرینی را در این زندگانی کمتر میتوان چشید.
البته اگر طرف مقابل در روش و رفتار خویش تجدید نظر کند، نتیجهی مناسبی عاید میشود، امّا اگر او در رویهی نامناسب خود تجدید نظر نمیکند ، خوب است که با یک مشاور خانواده مشورت کرده و با راهنماییهای او تصمیم مناسبی اخذ نماییم.
رسانه ها در الگوی مصرف جامعه چه نقشی دارند؟
ارتقای کیفیت خدمات سلامت از منابع مالی یارانه ها
اصلاح ساختار نظام جامع مدیریتی اقتصادی بیمارستان
اقدامات اساسی در تخصیص منابع در نظام سلامت
بررسی مشکلات برنامه پزشک خانواده
بیمه سلامت و نقش بیمه های مکمل بر آن
تاثیر بیمه های مکمل بر قشرهای آسیب پذیر
توزیع عادلانه خدمات بهداشتی در ﺳﻴـﺴﺘﻢ ﻧﻈـﺎم ﺳـﻼﻣﺖ ﻛﺸﻮر
دریافت پول از بیمار بصورت مستقیم (یک خطای پزشکی)
راهکارهای اجرایی جهت اصلاح الگوی مصرف در بیمارستانها
راهکارهای قانونی و فرهنگی در مدیریت مصرف انرژی در سازمانها ، ادارات و مراکز پزشکی
عوامل مؤثر بر قاچاق کالا
مدیریت انرژی در مراکز بیمارستانی
مشکلات موجود در سیستم واردات وصادرات
مشکلات نظام سلامت در کشور ایران
مصرف کالاهای خارجی و قاچاق و تاثیر آن بر اشتغال و تولید
نحوه ارائه خدمات بهداشتی درمانی در برخی کشورهای دنیا
نقش سازمانهای بیمه گر اجتماعی و خصوصی در اقتصاد سلامت
وظایف دولت در بهبود شاخصهای سلامتی و نابرابری های اجتماعی
پیامد های هدفمند کردن یارانه ها در حوزه سلامت
چالش اصلی تامین مالی در نظام سلامت
وبلاگ زیر جهت دریافت مقالات علمی و افزایش اگاهی شما عزیزان ایجاد شده است
بیشتر از ۹۰ درصد مردم جهان حداقل یک بار در طول زندگی شان ازدواج می کنند و ۵۰ درصد ازدواج ها بعد از ۳ سال به یک چیز ختم می شود: «طلاق». این در حالی است که به عقیده روان شناسان، چیزی که می تواند به موفقیت یک ازدواج منجر شود به طور باورنکردنی ساده است؛ زوج های خوشبخت باهوش تر، پول دارتر و از لحاظ روان شناختی خارق العاده نیستند؛ آن ها صرفاً قبل از ازدواج به یک کلید طلایی و جادویی دست پیدا کرده اند: کلیدی به نام «شناخت».
ذره بینی در دستان شما
شناخت مهم ترین عامل برای یک ازدواج موفق است و از طریق تجربه به دست می آید نه صرفاً از طریق گفت وگو. حتی اگر در هر جلسه خواستگاری ساعت ها پای صحبت یکدیگر بنشینید، حتی اگر به روش های مختلف، تحقیق و پرس وجو کنید باز هم پس از تمام این مراحل، نمی توانید ادعا کنید که طرف مقابل تان را کاملاً شناخته اید. همیشه پنهان ترین زوایای شخصیت آدم ها یک جایی پشت حرف ها، نگاه ها و رفتارها پنهان می ماند و گاهی لازم است یک ذره بین بزرگ بردارید و شخصیت ها را از زیر آن تماشا کنید؛ دوران عقد مانند همان ذره بین است؛ لازم است شریک آینده زندگی تان را در جمع خانواده، دوستان و آشنایان ارزیابی کنید، از دور بایستید و نگاهش کنید، گاهی با او از فراز و فرود کوهی بالا و پایین بروید و قدرت اراده اش را بسنجید یا در یک مسافرت چند روزه میزان بردباری و خلاقیتش را محک بزنید. دوران عقد فرصتی برای شناخت کامل از همسر است.
چرا دوران عقد مهم است؟
دوران عقد به ۱۰ دلیل یک مرحله خیلی ضروری در ازدواج محسوب می شود.
* در آغاز آشنایی، آدم ها تلاش می کنند که خصوصیات مثبت خود را پررنگ و خصوصیات منفی را که می تواند موجب قطع رابطه شود، پنهان کنند، اغلب از صحبت کردن درباره تفاوت ها اجتناب می ورزند یا از کنار مشکلات ارتباطی با سکوت کردن می گذرند و به این ترتیب یک تصویر تحریف شده از خود ارائه می دهند. بنابراین دوران عقد برای شما فرصتی است که شریک زندگی تان را در شرایط عادی تری بشناسید.
* دوران عقد فرصتی فراهم می کند که آمادگی پیدا کنید تا مسئولیت زندگی جدید را به دوش بگیرید. یک زوج به هر حال به فرصتی نیاز دارند تا خود را در قالب جدید پیدا کنند و خودشان را در ترکیب با یک انسان دیگر کشف کنند. علاوه بر این طی این مدت خانواده ها هم می توانند برای تهیه مقدمات ازدواج آماده شوند.
* این دوران زمان مناسبی برای تأمین نیازهای روحی است تا به این وسیله هر یک از زوجین به آرامش و سکون برسند. یکی از این نیازها، نیاز به دوست داشته شدن است. داشتن آرامش روانی بیشتر در دورانی که از مشروعیت برخوردار است به یک تصمیم قاطع تر کمک می کند. در حالی که بعضی از واقعیت ها پشت عشق پرشور قبل از روزهای عقد پنهان مانده است.
دیگر کارکردهای دوران عقد
* دوران عقد این امکان را فراهم می کند که به اصلاح اخلاق و رفتارهای منفی خود از دید طرف مقابل بپردازید و به علایق و سلیقه همسرتان توجه کنید. هم چنین شناخت آداب و رسوم معقول خانواده همسر و احترام به عقاید آن ها میانبری برای برقراری یک ارتباط موفق با آن هاست.
* می توانید از لحظات با هم بودنتان، برای اندیشیدن به مسائل مختلف زندگی مشترک از جمله ادامه تحصیل، شغل و مسکن مناسب و تعیین خط مشی های زندگی استفاده کنید.
* برای داشتن روابط زناشویی سالم، آگاهی کامل از مسائل جنسی لازم است و دوران عقد فرصتی برای کسب این نوع آموزش هاست.
* در جر و بحث هایی که احتمالاً در این دوران پیش می آید، می توانید میزان تحمل پذیری خود و شریک زندگی تان را بسنجید.
* اگر از موقعیت اجتماعی - شغلی، میزان درآمد یا شرایط شغلی خود یا همسرتان ناراضی هستید، دوران عقد می تواند فرصت خوبی برای به دست آوردن یک شغل مناسب باشد، چرا که هنوز زندگی مستقل را آغاز نکرده اید و از نظر اقتصادی مشکل چندانی ندارید.
* دوران عقد می تواند شیرین ترین دوره زندگی شما باشد زیرا از موهبت داشتن همسر بهره مند هستید اما مسئولیت های کمتری نسبت به هنگام زندگی در زیر یک سقف دارید.
* و حتی اگر در دوران عقد، به این نتیجه برسید که «مشکل جدی و اساسی برای ادامه زندگی وجود دارد» بهتر می توانید با گرفتن مشاوره ها نسبت به حل این مشکلات اقدام کنید.
بهترین فاصله زمانی بین عقد و عروسی
درباره فاصله زمانی بین عقد و برگزاری مراسم عروسی برای شروع زندگی مشترک در زیر یک سقف عقیده بر این است که این زمان بیش از هر چیز به میزان شناخت افراد و خانواده ها از یکدیگر بستگی دارد. اگر خانواده ها یکدیگر را از قبل بشناسند، ضرورتی نیست که زمان بین عقد و عروسی زیاد باشد.
بسیاری از خانواده ها این گونه عقد را بیشتر می پسندند و ترجیح می دهند دوران عقد فرزندانشان کوتاه باشد. کم هزینه بودن، حفظ حرمت ها و احترام زن و شوهر و خانواده ها و تلاش بیشتر برای ورود به زندگی مشترک از محاسن عقد کوتاه مدت است اما از معایب آن نیز نمی توان چشم پوشی کرد؛ مثل نرسیدن به شناخت کافی از یکدیگر و نداشتن آمادگی لازم از نظر اقتصادی و فردی. در عقد بلندمدت که یک سال یا بیشتر طول می کشد، زوج ها می توانند بیشتر با هم آشنا شوند و معایب همدیگر را بشناسند و از نظر اقتصادی تلاش کنند و به رفاه نسبی برای شروع زندگی برسند.
با این حال دوره عقد بیشتر از یک یا ۲ سال چندان مورد تأیید مشاوران ازدواج نیست. بر اساس آمار، در کشور ما عقدهای طولانی مدت بین ۳ تا ۶ سال اغلب دچار مشکلاتی می شوند.
به این ترتیب شاید بتوان دوران عقد را مهم ترین زمان از زندگی مشترک دانست. بنابراین در دوران عقد، فرصت دارید که کلید طلایی تان یعنی «شناخت» را به دست بیاورید. بعد می توانید پاروها را بردارید و به دل جریان خروشان زندگی بزنید. یادتان باشد اگر شما و شریک زندگی تان در این مدت یاد گرفته باشید که چه طور هماهنگ با هم پارو بزنید، هرگز قایق زندگی شما در تلاطم مشکلات فرو نخواهد رفت و هرگز غرق نمی شوید.
رسانه ها در الگوی مصرف جامعه چه نقشی دارند؟
ارتقای کیفیت خدمات سلامت از منابع مالی یارانه ها
اصلاح ساختار نظام جامع مدیریتی اقتصادی بیمارستان
اقدامات اساسی در تخصیص منابع در نظام سلامت
بررسی مشکلات برنامه پزشک خانواده
بیمه سلامت و نقش بیمه های مکمل بر آن
تاثیر بیمه های مکمل بر قشرهای آسیب پذیر
توزیع عادلانه خدمات بهداشتی در ﺳﻴـﺴﺘﻢ ﻧﻈـﺎم ﺳـﻼﻣﺖ ﻛﺸﻮر
دریافت پول از بیمار بصورت مستقیم (یک خطای پزشکی)
راهکارهای اجرایی جهت اصلاح الگوی مصرف در بیمارستانها
راهکارهای قانونی و فرهنگی در مدیریت مصرف انرژی در سازمانها ، ادارات و مراکز پزشکی
عوامل مؤثر بر قاچاق کالا
مدیریت انرژی در مراکز بیمارستانی
مشکلات موجود در سیستم واردات وصادرات
مشکلات نظام سلامت در کشور ایران
مصرف کالاهای خارجی و قاچاق و تاثیر آن بر اشتغال و تولید
نحوه ارائه خدمات بهداشتی درمانی در برخی کشورهای دنیا
نقش سازمانهای بیمه گر اجتماعی و خصوصی در اقتصاد سلامت
وظایف دولت در بهبود شاخصهای سلامتی و نابرابری های اجتماعی
پیامد های هدفمند کردن یارانه ها در حوزه سلامت
چالش اصلی تامین مالی در نظام سلامت