(marriage ideal ) ازدواج ایده آل

(معیارهای انتخاب همسر- مراسم عروسی-روابط زناشویی موفق- مهارتهای زندگی و....)

(marriage ideal ) ازدواج ایده آل

(معیارهای انتخاب همسر- مراسم عروسی-روابط زناشویی موفق- مهارتهای زندگی و....)

ویزگی های دوران عقد2

وبلاگ زیر جهت دریافت مقالات علمی و افزایش اگاهی شما عزیزان ایجاد شده است



« 5 » دست یافتن به «احساس ما بودن»

یکی از مسائل مهم آن است که زن و شوهر تلاش نمایند که در دوران عقد به مفهوم «ما» دست یابند. به وجود آمدن «ما» به خانواده معنا می‌بخشد و موجب دوام آن می‌شود. ولی استفاده از کلمه‌ی ما با دست یافتن به «احساس ما بودن» تفاوت دارد. فرد با افزایش سن و تجربه و قرار گرفتن در یک ارتباط صمیمانه می‌تواند به آن دسترسی پیدا کند و هر چه این احساس قوی‌تر باشد، امکان پایداری زندگی مشترک نیز افزایش می‌یابد.


آن چه در اوایل دوران عقد وجود دارد، بیش‌تر توجه داشتن به مفهوم من است و اگر فرد در همان حال باقی بماند، همسر او در زندگی احساس شادی نمی‌یابد و زندگانی آن‌ها نیز دوام و پایداری چندانی را در پیش روی خود نمی‌بیند و در صورت تداوم و هم‌بستگی ظاهری زوجین، در وجود آنان گسستگی عمیق پدید می‌آید که اطلاق نام «طلاق پنهان» بر آن بدون مسمی نیست. هر چه از عمر دوران عقد سپری می‌شود، ‌باید احساس ما بودن نیز قوت بیش‌تری پیدا کند.به نحوی که زن وشوهر احساس تعلق بیش‌تری نسبت به هم پیدا کنند و در زندگانی صرفاً به دنبال دست یافتن به خواسته‌های شخصی نباشند، بلکه به گونه‌ای عمل کنند که حاصل کنش آنان در همسرشان احساسی را برانگیزد که او علاوه بر تلاش برای نیل به خواسته‌های خویش، ضمن مهم تلقی کردن خواسته‌های همسر خود، او را در راه دست یافتن به درخواست‌هایش کمک نماید. بدین ترتیب هر دو در جهت تحقق بخشیدن به خواست همسر گام بردارند و چون دست یافتن او را به خواسته‌ی خویش می‌بیند، با او بیش‌تر احساس هم‌بستگی و یک‌دلی می‌کند، چرا که موفقیت همسر را موفقیت خود قلمداد می‌نماید.

یکی از دلایلی که ازدواج در اسلام یک امر مقدس است، این است که ازدواج اولین قدمی است که انسان از خود‌پرستی و خود دوستی به سوی غیر دوستی بر می‌دارد. تا قبل از ازدواج فقط یک «من» وجود داشت و همه چیز برای «من» بود. اولین مرحله‌ای که این حصار شکسته می‌شود، یعنی یک موجود دیگر هم در کنار این «من» قرار می‌گیرد در ازدواج است.» و این قدم اولی است که انسان از حالت خود‌خواهی خارج می‌گردد و به سوی غیر دوستی می‌رود.


اگر آدمی صرفا در فکر خویشتن باشد، عاشق صادق به حساب نمی‌آید. البته گونه‌ی مطلوب دست یافتن به احساس ما بودن، در زندگی خانوادگی قابل تحقق است، ولی در دوران عقد نیز باید به میزانی اطمینان‌بخش متحقق شده باشد تا بر اساس چنین اعتمادی زندگانی استمرار یابد و بدین ترتیب دوران عقد را بتوان با موفقیت هر چه بیش‌تر به ازدواج تبدیل نمود.

وقتی که در زندگانی احساس ما بودن پدید آید، دو طرف موفقیت دیگری را، موفقیت خود تلقی نموده و از این امر احساس نشاط و شادی می‌کنند، یعنی شادی همسر را شادی خود تلقی می‌نمایند و چون او را در دست یافتن به خواسته‌ی خود کام‌یاب می‌بینند، خود او نیز احساس کام‌یابی و پیروزی می‌کنند و طرف مقابل نیز به چنین حالتی دست یافته است. علاوه بر آن هر دو نسبت به احساسات یکدیگر حساس بوده و تحت تأثیر همدیگر قرار گرفته، جهت بهبودی حالات و احساسات هم تلاش می‌نمایند. مثلا آن گاه که مرد برای دیدار همسرش به خانه‌ی آن‌ها می‌رود و در چهره‌ی همسر خود غم و اندوه را می‌بیند، متأثر می‌شود و غم و اندوه همسر نیز او را غمگین می‌کند و سعی می‌کند تا نسبت به زدودن غم وی اقدام کند، لذا درصدد علت‌یابی برآمده و جهت حل مشکل به همسر خویش راه‌حل‌هایی نشان می‌دهد، در این حالت زن احساس می‌کند که مشکل او و ناراحتی وی، گویی دقیقا مشکل شوهر اوست، لذا همان طور که او متأثر است، همسرش هم متأثر می‌گردد و آن چنان که او برای رهایی از غم تلاش می‌کند،‌همسرش نیز او را در تحقق این خواسته یاری می‌کند و بدین ترتیب او احساس می‌کند که دیگر تنها نیست و یاوری دلسوز و غم‌خوار در کنار خویش دارد. این‌ها همه حکایت از آن دارد که احساس «ما» پدید آمده و هر قدر چنین حالت‌هایی قوی‌تر شود، حاکی از آن است که احساس ما در جهت رشدی فزاینده به پیش می‌رود. این امر بر امید داشتن نسبت به دوام زندگانی می‌افزاید و در این صورت می‌توان به تداوم این حیات مشترک دل بست و می‌توان امید داشت که دوران عقد، تبدیل به ازدواجی موفق شود.

حال در نظر گرفتن حالت دیگری هم می‌تواند مطرح باشد و آن وقتی است که اگر تا حدی چنین احساسی در اوایل دوران عقد پیدا شده بود،‌هم اکنون در حال افول و نزول است و یا زن و شوهر احساس می‌کنند که گویی دو نفری در کنار یکدیگر قرار دارند که هر یک برای تحقق خواسته‌های خویش تلاش می‌کنند و یا حتی حوصله‌ی شنیدن خواسته‌های دیگری را ندارند و یا در مقابل احساسات همسر خود، احساسات مناسب و مقتضای موقعیت را ابراز نمی‌کنند. مثلا در هنگام دیدن غم‌های همسر، به جای هم‌دردی با او، نسبت به وی اعتراض می‌کنند که چرا غمگینی، آیا این هم شد زندگی؟ ما آمده‌ایم تا شما را ملاقات کنیم و احساس شادی کنیم، متأسفانه تو هم با این حالی که داری نمی‌توانی مشکلی از ما حل کنی و ... .

همسری که انتظار هم‌دردی دارد، اظهار تأسف و اعتراض همسر خود را می‌بیند و با خود می‌گوید: متأسفانه او حالت مرا درک نمی‌کند و به جای یاری رسانیدن به من،‌نسبت به من اعتراض می‌کند و بدون دلیل از من احساس دل‌خوری می‌نماید، راستی او چه قدر غیر منطقی و خودخواه است؛ نه برایم دلسوزی کرد و نه علت آن را پرسید ونه مرا به خوبی راهنمایی کرد. راستی به نظر می‌رسد که او اصلا به فکر من نیست و احساسات مرا درک نمی‌کند. بدین ترتیب ممکن است او نیز در مقابل چنین حالتی، نسبت به همسر خود احساس بی‌تفاوتی پیدا کند و روزی که او نیز غمگین است، زن هم عکس‌العمل مشابهی نشان دهد تا همسرش دریابد که بی‌تفاوتی یعنی چه. در این حال به مرد حالتی دست می‌دهد که زن قبلاً آن را تجربه کرده بود و آن احساس بی‌تفاوتی همسرش بوده است. بدین ترتیب تصوری که به هر کس دست می‌دهد، آن است که گویی هر کسی به فکر خودش است و غم او همسر را غمگین و متأثر نمی‌سازد و یا به هنگام سختی، همسر به داد او نمی‌رسد، در این حال طرفین نظر خوبی نسبت به هم ندارند و برای تداوم بخشیدن به حیات مشترک سخت دچار تردید می‌شوند.

برای این که فردی بتواند دست یافتن به احساس «ما» را مورد بررسی قرار دهد، باید توان بررسی آن را در وجود خود و در همسر خود داشته باشد. مثلا فردی که می‌تواند خود را به جای همسر خویش قرار دهد و به مشکل همانگونه نگاه کند که همسرش بدان می‌نگرد و یا قادر باشد جهان را از دریچه‌ی چشم او ببیند، گام مؤثری در این راه برداشته است. این امر زمینه‌ی خوبی را برای درک متقابل فراهم می‌سازد. درک هر فرد توسط دیگری، نشانه‌ی دیگری از دست یافتن به احساس «ما» است. نشانه‌ی دیگر آن است که فرد به هنگام تصمیم‌گیری درباره‌ی اموری که به زندگانی مشترک بر می‌گردد به نظرات و روحیات همسر خویش نیز توجه می‌کند و به مشورت کردن با همسر و خواستن نظر او نیز اقدام می‌کند. بدین ترتیب همسرش هم احساس می‌کند که افکار و اندیشه‌ها و خواسته‌های وی نیز در نزد همسر خود از جایگاه و منزلتی برخوردار است، لذا هر شوهری که چنین رفتاری دارد، در نزد همسر خویش از ارزش بیش‌تری برخوردار بوده، زن وی نیز احساس صمیمیت و سنخیت افزون‌تری با او دارد، اما وقتی که هر یک از طرفین بدون توجه به نظر و خواست دیگری برای امور مشترک تصمیم می‌گیرد، همسر وی احساس می‌کند که نه نظر و خواست او برای همسرش اهمیت دارد و نه حتی خود او احساس ارزش زیادی می‌کند، لذا در این گونه موارد نسبت به ادامه‌ی حیات مشترک دچار تردید می‌شود. اگر چه نمی‌توان گفت که همیشه و در هر امری تحقق نظر هر دو نفر، به ویژه وقتی که آن دو نظر متضاد می‌باشد، میسور است، ولی همین که با همسر مشورت شود، او از این امر احساس رضایت می‌کند و موقعیت خود را در نزد همسرش ارزشمند می‌یابد و احساس می‌کند که در ذهن همسر خود جایی برای وی باز شده که این جایگاه از اهمیت هم برخوردار است.

 اگر چه این موارد بعد از شروع زندگی مشترک، خود را بیش‌تر نشان می‌دهد، اما قراین آن می‌تواند در دوره‌ی عقد مشهود باشد. اگر فردی هم‌چنان پس از ازدواج دارای احساس «من» باشد و تنها به خواسته‌های فردی توجه کند و حتی از همسرش نیز توقع داشته باشد که فقط در خدمت خواسته‌های او باشد، همسر خیلی مناسبی نیست. در این حالت باید پرسید یک فرد تا کی می‌تواند صرفا در خدمت دیگری باشد. انجام خدمت یک طرفه فرد خدمتگزار را خسته می‌کند و این امر مانع تداوم زندگی است. زن و شوهر با داشتن احساس «ما» به این توجه می‌کنند که در مقابل خدمات همسر من چه خدمتی به او می‌کنم؛ مقدمه‌ی این کار، داشتن ارزیابی درست از خدمات همسر است. داشتن روحیه‌ی طلبکارانه و نیز متوقع بودن یک سویه از همسر و غوطه‌ور بودن در خود، مانع تحقق احساس «ما» می‌گردد.

شایان ذکر است که باید در گفتار نیز این امر محسوس باشد و فرد با گفتار خود نیز با کلمه‌ی ما و عبارت تصمیم ما، خواست ما، نظر من و تو و نظایر آن تأکید کند. وقتی همسر نظر خود، تفکر خود، خواست و تصمیمات خود را در بیان و گفتار همسر خود ببیند، احساس می‌کند که همسرش از حد من فراتر رفته و او نیز در اندیشه، سخن و عمل همسر خود جای دارد، لذا بر خود می‌بالد که در نزد همسرش موقعیتی دارد، بنابراین احساس ارزش کرده و نسبت به داشتن چنین همسری احساس رضایت نموده و به آینده و ادامه‌ی زندگی دل‌بستگی پیدا می‌کند.

نکته‌ی دیگری که از نشانه‌های دست یافتن به احساس «ما» است، این است که فرد سعی می‌کند جهت شناخت بیش‌تر همسر تلاش کند تا به زوایای وجودی همسر خود پی ببرد. در این صورت اگر واقعا خصوصیت و یا ویژگی خاصی را در همسر خود شناخت و آن را باور کرد، دیگر سخن بدبینان را نسبت به همسر خود نمی‌پذیرد، زیرا در آنجا که احساس «ما» پدید آمده است، دیگر تلاش سخن‌چینان و انسان‌های بدبین فاقد کارایی لازم است و به همین دلیل زندگی پایدارتر می‌ماند، چرا که دیگران نیز آن گاه می‌توانند جهت سست کردن حیاتی مشترک گام بردارند که احساس «ما» را نبینند. پس وجود احساس «ما» مانع جدی بر سر راه مداخله‌ی دیگران است و آن جا که رخنه‌ای وجود دارد، امکان نفوذ پدید می‌آید و نفوذ بدخواهان و بداندیشان مانع تداوم حیات مشترک است. پس باید در دوران عقد تلاش شود که احساس «ما» بودن هم در عمق و باطن افراد نفوذ یافته باشد و هم در ظاهر رفتارها مشهود باشد. این مسئله به قدری مهم است که حتی اگر دیگران ظاهر وجود احساس ما را هم ببینند، به خود کم‌تر اجازه‌ی مداخله کردن در زندگی ما را می‌دهند. یعنی حتی تظاهر به وجود احساس ما نیز می‌تواند مانع ایجاد مشکل و مداخله از سوی دیگران شود،‌چه رسد به آن که زن و شوهر در باطن نیز دارای چنین احساسی باشند.

احساس ما بودن، حکایت از عشقی واقعی دارد که حصار بین انسان‌ها را فرو می‌ریزد. بدین ترتیب غم یکی موجب غمگینی دیگری می‌شود و شادی او باعث نشاط همسر خویش.

پس روند یک زندگی موفق آن است که زن و شوهر هر چه با یکدیگر بیش‌تر ملاقات می‌نمایند و به گردش و تفریح می‌روند، احساس می‌کنند که احساس «ما» بودن در وجود آن‌ها رشد بیش‌تری پیدا می‌کند و نسبت به درک احساسات طرف مقابل توانایی بیش‌تری را کسب می‌نمایند و عکس‌العمل‌های مناسبی هم در برابر چنین احساساتی نشان می‌دهند که حکایت از درک همدلانه‌ی آن‌ها دارد و اگر چنین ملاکی تحقق یافت، می‌تواند مبنای تصمیم‌گیری برای ادامه‌ی زندگی باشد.

حال برای توجه بیش‌تر به ملاک احساس «ما» جهت اخذ تصمیم پیرامون تبدیل دوران عقد به ازدواج، وجود احساس نزدیک شدن به یکدیگر و آن هم به صورت تدریجی لازم است و اگر مقدار احساس «ما» که در ابتدای دوران عقد وجود داشته، اینک رو به کاهش گذاشته و به تدریج به احساس تهی بودن از دیگری می‌رسد به احتمال زیاد ادامه‌ی زندگانی چندان لطفی ندارد. پس برای تصمیم‌گیری در مورد ادامه و یا عدم ادامه‌ی زندگانی مشورت با مشاوری کارآمد ضروری است و نباید با تصوراتی واهی نسبت به تخریب بنای ارزشمند خانواده اقدام کرد.

« 6 »

دست یافتن به اعتماد متقابل

ملاک دیگری که بر اساس وجود و یا فقدان آن می‌توان نسبت به تبدیل عقد به ازدواج و یا احتمالا عکس آن اقدام نمود، اعتماد متقابل نام دارد. مراد از داشتن اعتماد به همسر آن است که او را در ابعاد اخلاقی و رفتاری و رازداری و تربیت نیکوی فرزندان فردی متعهد بدانیم و بتوانیم با خیالی آسوده و بدون دغدغه‌ی خاطر با او زندگی کنیم ؛ این صفت نیز باید طرفینی باشد. مورد اعتماد بودن و به دیگر اعضای خانواده اعتماد داشتن نشانه‌ی بالندگی خانواده است.

اگر انسان در خانواده‌ای زندگی کند که نه کسی به او اعتماد داشته باشد و نه او به دیگران، چنین خانواده‌ای را خانواده‌ی آشفته می‌نامند و دوام خانواده‌ی آشفته زیر سؤال است و اگر عدم اعتماد در دوران عقد پدید آید، موجب ناکامی در دست یافتن به حیاتی مشترک می‌گردد.

 حال به بررسی عواملی می‌پردازیم که می‌تواند موجب پدید آمدن جو اعتماد در دوران عقد شود:

صداقت

یکی از مهمترین عوامل برای دست یافتن به اعتماد متقابل وجود صداقت است. یعنی آنگاه که زن یا مرد به صدق زبان می‌گشاید، این امر به باور می‌انجامد و تا انسان از همسر خود دروغی نشنود، به گفتار او اعتماد دارد. گاه زن و مردی در ابتدای زندگانی یا در دوران عقد به همسر خویش چند دروغی گفته است و همین چند دروغ موجب سلب اعتماد همسر از او تا پایان عمر شده است. آری، چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی.

دادن پیام دو سطحی مانع تحقق اعتماد است. مثلا اگر به همسر خود بگویید که دلم برای تو می‌سوزد و فقط این کلمات بر زبان شما جاری شود، اما حالت چهره‌ی شما با گفتارتان هماهنگ نباشد و مثلا سرد و بی‌تفاوت باشد، هرگز این ناهماهنگی میان چهره‌ و گفتار شما، حرکتی اعتماد برانگیز به حساب نمی‌آید. پس برای جلب همسر باید با وی صادقانه صحبت کنیم تا باور و اعتماد ایجاد کند.

عمل به ادعا

ادعا کردن و عمل نکردن به آن، به از بین رفتن اعتماد کمک زیادی می‌کند. مثلا وقتی که ادعا می‌کنیم که دلمان برای همسرمان می‌سوزد باید در عمل نیز دل‌سوزی و دوستی خویش را نشان دهیم. ادعاهای متکی بر عمل می‌تواند موجب اعتماد همسر شود و اگر قول و عمل یکی شود، امکان دست‌یابی به اعتماد را میسر می‌نماید.

امانت داری

از جمله عوامل دیگری که می‌تواند موجب اعتماد به همسر شود ادای امانت است. تصور بفرمایید که شما در دوران عقد چیزی را به رسم امانت نزد همسر بگذارید و او دفعه‌ی بعد آن را به شما باز نگرداند، در این حال شما کم‌تر می‌توانید به همسر خود اعتماد کنید و حال آن که اگر او امانت‌داری کرده بود، با این کار بر میزان اعتماد شما نسبت به خود می‌افزود، اما با این کار موجبات کاستی اطمینان شما را فراهم آورده است.

رازداری

رازداری نیز عامل دیگری است که باعث می‌شود مسئله‌ی اعتماد متقابل نضج گیرد. پس اگر همسرتان با شما رازی در میان نهاد و پس از تأکید بر محفوظ نگه داشتن آن توسط شما، آن را نزد دیگری یافت، کم‌کم اعتمادش نسبت به شما سلب خواهد شد، زیرا دیگر نمی‌تواند شما را فردی مطمئن برای حفظ اسرار خویش بداند و شما با افشای اسرار او برای دیگران زمینه بی‌اعتمادی را فراهم کرده‌اید.

پنهان کاری

مسئله‌ی دیگری که موجب سلب اعتماد می‌گردد، پنهان‌کاری است. اگر همسر شما احساس کند که شما همیشه از او اموری را پنهان می‌کنید قطعاً احساس می‌کند که او را محرم خود نمی‌دانید و پیوسته اموری را از او پنهان می‌نمایید. اگر شما خود چنین رفتاری را در همسر خود ببینید که چیزهایی را از شما مخفی نگه می‌دارد، چه احساسی پیدا می‌کنید؟ خوب حتماً احساس خوبی نخواهید داشت. البته منظور این نیست که هر چه در زندگانی شما می‌گذرد و اتفاق می‌افتد حتماً باید برای همسرتان گزارش بدهید، ولی لااقل آن چه را که مربوط به اوست و یا آن چه را که می‌تواند اثر قابل ملاحظه‌ای در زندگانی داشته باشد، باید با او در میان بگذارید. بدین ترتیب وقتی در دوران عقد آغازگر این امر باشید، قطعاً همسر شما خود را شریک زندگی شما تلقی می‌کند و از این که احساس می‌کند مورد اعتماد شماست، به احساس بالندگی دست می‌یابد. البته در بیان وقایع و مشکلات حتماً باید به میزان توانایی و ظرفیت همسر هم نگاه کنید و اگر بیان حادثه‌ای می‌تواند موجب پیدایش آسیب‌های روانی جدی برای همسر شود و نیازی هم نیست که او آن را بداند و واقعه به گونه‌ای اتفاق افتاده که بر ملا نمی‌شود،‌می‌توانید به خاطر حفظ سلامت روانی همسر از ذکر آن خودداری کنید، اما قطعاً نباید چنین رفتار شود که همسر شما احساس کند که در زندگانی شما «اسرار مگو» فراوان است. بدین ترتیب او ضمن از دست دادن اعتمادش نسبت به شما، از این به بعد درصدد کنجکاوی‌های فراوانی بر می‌آید تا به عمق مسائل پی ببرد و در زندگی مشترک هم همیشه بخشی از اوقات وی صرف کشف و اکتشاف اموری می‌گردد که شما آن را از وی پنهان می‌دارید و طبیعی است که انتظار برود که چون شما مخفی‌کاری می‌کنید و اموری را از وی پنهان می‌کنید، او نیز نسبت به شما رفتار متقابلی داشته باشد؛ دراین حال هر دو نسبت به یکدیگر اعتمادی ندارید.

پیش داوری

موضوع دیگری که موجب سلب اعتماد می‌گردد، مسئله‌ی پیش‌داوری‌های غلط است. مثلا گاه فردی در خانواده‌ای زندگی کرده است که مدام به او گفته‌اند که آدم نباید به دیگران اعتماد کند و یا به پسری در خانواده آموخته‌اند که نباید به زن‌ها اعتماد نمود و یا به دختری پیوسته گفته‌اند که نباید به مردها اعتماد کرد. شنیدن چنین سخنانی از سوی والدین، ذهنیت بدی را به فرزندان منتقل می‌سازد و آن‌ها وقتی که راهی منزل همسر خود می‌شوند و یا حتی قبل از آن وقتی که در دوران عقد با یکدیگر ملاقات می‌کنند، همیشه بر اساس آموخته‌های خود نسبت به همسر خویش قضاوت می‌نمایند. وجود این پیش‌داوری‌های غلط باعث می‌شود که قبل از آنکه از همسر خود عیب و ایرادی را دیده باشند، به او بی‌اعتماد گردند.

به همسر چنین فردی باید هشدار داد که اگر کسی که با او عقد بسته‌اید، دارای این گونه پیش‌داوری‌ها باشد، قطعاً رفتارهای نامناسب شما می‌تواند آن‌ها را تشدید نماید. پس داشتن رفتاری دقیق و سنجیده که متناسب با هنجارهای فرهنگی باشد، از استمرار پیش‌داوری‌های نامناسب پیش‌گیری می‌کند. مثلاً ذکر ویژگی‌های جاذب فردی از جنس مقابل موجبات سلب اعتماد همسر را فراهم می‌آورد.

آقایان باید بدانند که زن‌ها نسبت به بیان ویژگی‌های جالب زنان دیگر حساسیت فوق‌العاده و غیر قابل تحملی دارند و حاضر نیستند به چنین حرف‌هایی گوش بدهند و حتی اگر به ظاهر بشنوند و ناراحتی خود را نیز بروز ندهند، قطعاً در خفا سخت احساس رنجش می‌نمایند.

راستی نقل خصوصیت جالبی که همسر شما فاقد آن است و نیز نمی‌تواند آن را تغییر هم بدهد، جز استرس روانی چیز دیگری برای او در پی دارد؟ این امر جز ناامیدی نسبت به آینده را در او بر‌نمی‌انگیزد و حاصلی جز تزلزل زندگی به دنبال ندارد.

زنان و مردان با دریافت این نوع حساسیت‌ها باید نسبت به رفتارهای خود تجدید نظر کنند تا بتوانند فضایی اعتمادبرانگیز بیافرینند و نیز باید بدانند که انجام چنین رفتارهایی در دوران عقد، موجب ناامیدی همسر از ادامه‌ی زندگی می‌شود. گاه این امر به قدری مسئله‌آفرین می‌شود که برخی نیز حاضر به ادامه‌ی زندگی نمی‌شوند.

دروغ گویی

مسئله‌ی دیگری که به کاهش اعتماد متقابل می‌انجامد، دروغ‌گویی است. زن و شوهر باید همیشه با یکدیگر صادق باشند، چه در هنگام انتخاب و چه در موقع عقد و ازدواج، زیرا صداقت اعتماد‌برانگیز است و بالعکس وقتی که در دوران عقد دروغ‌گویی و عدم صداقت بر روابط زن و شوهر سایه افکند، از امید آنان به داشتن زندگانی موفق می‌کاهد و گاه خود دروغ‌گویی باعث افزایش مجدد آن می‌گردد و انسان‌ها را از دست یافتن به زندگانی امیدبخش ناکام می‌سازد.

وفای به عهد

وفای به عهد نیز عامل ایجاد اعتماد متقابل است. زن و مردی که در قول خود صادق می‌باشند و به وعده‌هایی که می‌دهند، وفا می‌کنند، زمینه‌ی اعتماد متقابل را فراهم می‌نمایند.

پس هر چه زن و شوهر در دوران عقد از یکدیگر پیام‌های صادقانه و امیدبخش بیش‌تری دریافت نمایند، بر میزان اعتمادشان نسبت به یکدیگر افزوده می‌شود و بالعکس وقتی پیام فرستنده، مدام پیام و وعده‌ای می‌دهد که به آن عمل نمی‌کند، به تدریج از اعتماد همسر خود نسبت به خویش می‌کاهد.

پس اگر می‌بینید که با گذشت دوران عقد، رفته رفته بر اعتماد شما افزوده می‌شود و به اعتماد متقابل دست می‌یابید امید به پایدار ماندن عقد و دست یافتن به زندگانی مشترک ماندگار افزایش می‌یابد و می‌توان چنین عقدی را به ازدواج تبدیل نمود و اگر به تدریج از اعتماد شما کاسته می‌شود احتمالا تبدیل چنین عقدی به ازدواج، کم‌تر می‌‌تواند زوجین جوان را به سوی زندگانی مشترک پایدار سوق دهد و به یقین مشورت با مشاوری خبره و متعهد می‌تواند فرد را در اتخاذ رویه‌ای مناسب یاری نماید.

رسانه ها در الگوی مصرف جامعه چه نقشی دارند؟

ارتقای کیفیت خدمات سلامت از منابع مالی یارانه ها

اصلاح ساختار نظام جامع مدیریتی اقتصادی بیمارستان

اقدامات اساسی در تخصیص منابع در نظام سلامت

بررسی مشکلات برنامه پزشک خانواده

بیمه سلامت و نقش بیمه های مکمل بر آن

تاثیر بیمه های مکمل بر قشرهای آسیب پذیر

توزیع عادلانه خدمات بهداشتی در ﺳﻴـﺴﺘﻢ ﻧﻈـﺎم ﺳـﻼﻣﺖ ﻛﺸﻮر

دریافت پول از بیمار بصورت مستقیم (یک خطای پزشکی)

راهکارهای اجرایی جهت اصلاح الگوی مصرف در بیمارستانها

راهکارهای قانونی و فرهنگی در مدیریت مصرف انرژی در سازمانها ، ادارات و مراکز پزشکی

عوامل مؤثر بر قاچاق کالا

مدیریت انرژی در مراکز بیمارستانی 

مشکلات موجود در سیستم واردات وصادرات

مشکلات نظام سلامت در کشور ایران

مصرف کالاهای خارجی و قاچاق و تاثیر آن بر اشتغال و تولید

نحوه ارائه خدمات بهداشتی درمانی در برخی کشورهای دنیا

نقش سازمانهای بیمه گر اجتماعی و خصوصی در اقتصاد سلامت

وظایف دولت در بهبود شاخصهای سلامتی و نابرابری های اجتماعی

پیامد های هدفمند کردن یارانه ها در حوزه سلامت

چالش اصلی تامین مالی در نظام سلامت

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.