وبلاگ زیر جهت دریافت مقالات علمی و افزایش اگاهی شما عزیزان ایجاد شده است
حدّ فاصل بین عقد و عروسی را که با عنوان دوران عقد میشناسیم کارکردهای مهمّی دارد که دختران و پسران جوان باید بخوبی از آن بهره گرفته و سعادت و خوشبختی خود را در زندگی مشترک در این دوره پایهریزی کنند.
در این دوره که میتواند مشحون از خوشیها و لحظههای خاطرهانگیز باشد دختر و پسر یکدیگر را بیش از پیش شناسایی کرده و به لایههای عمیقتری از شخصیت همدیگر پی میبرند. براساس همین شناخت متقابل است که تصمیم میگیرند در طول زندگی با یکدیگر چگونه رفتار نمایند تا بیشترین رضایتمندی برایشان حاصل شود.
گاه برخی از ازدواجها در همین دورهی عقد با اختلافها، تردیدها و مسائلی مواجه میشود که باید به طور جدّی به آنها توجه کرد.
یکی از این مسائل، ارزیابی و جمعبندی هر یک از دو طرف برای ادامهی زندگی و تبدیل دورهی عقد به ازدواج و شروع زندگی مشترک است که البته ممکن است به دلیل کمآگاهی یا کمی تجربهی زوجین چندان عاقلانه و مدبرانه صورت نپذیرد.
در اینگونه موارد لازم است ملاکهایی را در اختیار آنان قرار دهیم تا با چنین ملاکهایی به ارزیابی صحیح از دوران عقد خود بپردازند و نسبت به آیندهی خویش تصمیمگیری نمایند.
مطلب حاضر که برگرفته از کتاب «دوران عقد» از تألیفات آقای دکتر محسن ایمانی است میتواند کمک شایانی به جوانان نماید.
از عزیزانی که در دورهی عقد بسر میبرند انتظار آن است که با مطالعهی دقیق و امعاننظر نسبت به این مطالب و حتیالامکان انجام مشاورههای تخصصی با کارشناسان ازدواج و خانواده نسبت به پایهریزی تفاهم و خوشبختی خود اقدام نمایند. مطالعهی کتاب ارزشمند «دوران عقد» را به کلیه جوانان توصیه میکنیم.
« 1 »
همگونی در عقاید دینی
یکی از ملاکهایی که میتواند مدنظر باشد و بر اساس آن نسبت به تداوم بخشیدن به حیات مشترک اخذ تصمیم شود، آن است که به بررسی و شناخت بیشتر عقاید همسر خود بپردازیم. پژوهشهای انجام شده حکایت از آن دارد که عقاید و باورهای دینی نقش مؤثری در تداوم و یا عدم استمرار حیات مشترک دارند و لذا دیده شده است که بیشترین میزان طلاقها متعلق به گروههایی بوده است که در این گروهها زن و شوهر هیچکدام پایبند مرام و مسلکی نبودهاند. در مرتبه دوم میزان طلاق زیاد در خانوادههایی اتفاق افتاده است که در آن زن و مرد دارای مذهب همگونی نبودهاند که در این حالت فردی با داشتن مذهبی خاص با فرد دیگری که دارای اندیشه و مذهب متفاوتی بوده است، ازدواج کرده است که به دلیل وجود تفاوت در دیدگاههای مذهبی، آنها زندگی خود را دستخوش اختلافات فراوانی دیدهاند. به همین دلیل باید نسبت به عقاید و باورهای همسر در دوران عقد حساس و دقیق بود.
وجود اختلافات عمده در عقاید مذهبی، حتی اگر به از هم پاشیدگی خانواده منجر نشود، تحمل آدمی را در زندگانی به سر میآورد و شیرینی و لطف زندگی را از بین میبرد. بدینترتیب زمینه بروز نارضایتیها فراهم میگردد و بچهها نیز در این میان دچار مشکلاتی جدی میشوند و پیامهایی ضد و نقیض از سوی والدین دریافت میکنند که موجب بروز تعارض در آنها میگردد و خود میتواند باعث بروز اضطراب در فرزندان شود.
اختلاف در دیدگاههای مذهبی میتواند تمام جنبههای زندگی خانوادگی مانند نوع غذا، وضع تعطیلات، تفریحات، تربیت کودکان و حتی طرز رفتار در بستر را تحت تأثیر قرار دهد.
زن و مردی که این تفاوت عمده در میزان گرایش به مذهب را دارند، در بسیاری از مسائل با یکدیگر دارای مشکل هستند، مثلاً در انجام عبادات و رفتن و یا نرفتن به مجالس و مراسم مذهبی، نحوه مراوده با نامحرمان، رفتن و نرفتن به مجالسی که در آن هنجارهای مذهبی رعایت نمیشود، گذشت و عدم گذشت، احترام به دیگران و بیاحترامی به آنها، تهمت زدن به دیگران و یا غیبت کردن از آنها و درآوردن پول حرام و یا حلال، که موافقت یا مخالفت زوجین در اینگونه موارد و نیز در موارد مشابه میتواند موجب بروز اختلافات جدی در میان آنان شود. در اینجا خالی از لطف نیست که بدانیم برخی از نشانههای فرد مذهبی چیست و در صورت دیدن چنین نشانههایی، با امید بیشتری در جهت تحقق ازدواج، گام را از دوران عقد فراتر نهیم و به وادی ازدواجی پایدار وارد شویم. این نشانهها عبارت است از:
1ـ اعتقاد داشتن به خدای تعالی و پیامبر| و معصومین^ و نیز آشنایی با مسئله تقلید از مرجعی دینی (و به تعبیر بهتر پایبندی به اصول دین و فروع آن).
2ـ داشتن گفتار و رفتارهایی منطبق بر آموزه های دینی.
3ـ برخورداری از اخلاق حسنه که نشان از اعتقاد و ایمان به خدای تعالی و روز قیامت دارد.
4ـ دفاع از آرمانهای دینی و پایبندی به آنها.
5ـ ترویج اندیشههای دینی برای دیگران.
6ـ تواضع کردن در برابر حق.
7ـ داشتن رفتاری عاقلانه (زیرا که عقل در اسلام، با هدایت توازی دارد).
8ـ انجام عبادات.
9ـ صداقت در گفتار و امانتداری.
10ـ پرهیز از گناهان کبیره وبی توجه نبودن به سایرگناهان.
البته موارد دیگری را نیز بر این موارد میتوان افزود.
نتیجه آن که اگر زن و شوهری که در حال سپری کردن دوران عقد خود هستند، هر چه که از دوران عقد آنها میگذرد، احساس میکنند که آرا و عقاید و عملکردهای مذهبی آنان با یکدیگر شباهت دارد و یا احساس میکنند که در زمینه عقیدتی هر روز که میگذرد، وجوه مشترک بیشتری را پیدا میکنند و به یکدیگر احساس نزدیکی بیشتری در بُعد عقیدتی مینمایند، در چنین شرایطی است که آنها میتوانند دوران عقد خود را به ازدواج تبدیل کنند، بدین ترتیب احتمال موفقیت زن و شوهری که با یکدیگر دارای تشابه مذهبی هستند، زیاد است.
اما اگر در دوره عقد رفتهرفته احساس میکنید که در اعتقادات و اعمال و رفتارهای مذهبی با یکدیگر شباهتی ندارید و روز به روز فاصله بیشتری را احساس میکنید و علاوه بر آن در سایر ملاکها نیز کم و بیش چنین وضعیتی وجود دارد، میتوانید ازطریق مشاوره نسبت به اخذ تصمیم درباره زندگانی خود اقدام نمایید. قطعاً اگر روند زندگی حکایت از دور شدن روز افزون شما در بُعد مذهبی از یکدیگر دارد و یکی احساس میکند که دیگری مذهبی نبوده و تظاهر بدان میکرده است و در عمل پایبندی به آن ندارد، دیگر ادامه زندگانی و تبدیل عقد به ازدواج لطفی نمیتواند داشته باشد.
« 2 »
اهداف مشترک
هدف جایگاهی است که قصد وصول به آن را داریم. در خصوص اهمیت هدف باید گفت وجود هدف عامل مهمی در به حرکت درآوردن آدمی است و آنگاه که هدفی در مقابل آدمی نباشد، او انگیزهای برای حرکت ندارد. نتیجه آن که یکی از نشانههای سلامت روانی، هدفداری است و آنان که از بهداشت روانی برخوردارند، در صدد تحقق اهدافی هستند که برای آنها جذاب و ارزشمند است. پس همین که فردی هدفدار است، این امر حکایت از آن دارد که او از بیماری حاد روانی برخوردار نیست و در صورت تلاشهای معقول برای تحقق آن به مرز سلامت روانی نزدیک است.
در انتخاب هدفها باید به عقاید، تواناییها و استعدادها و علایق خود و همسر و فرهنگ حاکم بر جامعه نظر داشته باشیم تا آنچه که برمیگزینیم با آنها همخوانی داشته باشد. همخوانی هدفها با موارد یاد شده، موجبات سهولت در تحقق اهداف را فراهم میآورد.
هدفها را به سه دسته تقسیم میکنند که شامل هدفهای بلندمدت، میانمدت و کوتاهمدت میشود.
مهمترین هدفی که باید در آن با همسر خود اشتراک داشته باشیم، هدف بلندمدت است که از آن تحت عنوان هدف غایی یاد میشود. برای تحقق هدف غایی، تأمین و دست یافتن به هدفهای میانمدت ضرورت دارد و لازمهی وصول به هدفهای میانمدت، تحقق بخشیدن به هدفهای کوتاهمدت است. اگر در خصوص هدفهای بلندمدت زندگانی و بخشهای عمدهای از هدفهای میانمدت با همسر خود توافق دارید، میتوانید در تنظیم هدفهای کوتاهمدت هم تا حدود زیادی با همسر خود کنار بیایید. در این صورت شما قادر خواهید بود که دوران عقد خود را با آرامش خاطر به ازدواج تبدیل کنید، زیرا در چنین حالتی با در نظر گرفتن ملاکهای دیگری که ذکر آن رفته و میرود، زندگی شما به احتمال قوی میتواند از پایداری خوبی برخوردار باشد، مثلاً در یک زندگانی الهی هدف غایی بندگی خداوند است در این گونه زندگی اهداف وسطی میتواند تقوا و هدایت یافتن و نظایر آن و اهداف جزیی شامل عمل صالح و گذشت و ایثار و فداکاری و مهربانی باشد.
اما داشتن هدف دوگانه میتواند مشکلآفرین باشد و مانع دست یافتن زوجین به مقصد گردد، زیرا آن دو، همسو و همجهت نیستند، بدین ترتیب نمیتوان به هدفی مشترک دست یافت. اگر هر یک برای خود هدفی دارد و حاضر نیست از آن دست بکشد و یا آن را مورد تجدید نظر قرار بدهد و مسئله به گونهای است که هر چه به پیش میروند و هر یک به هدف خویش نزدیکتر میشود، فاصلهی بیشتری از هم پیدا میکنند، بدینترتیب در روابط با یکدیگر و طی طریق زندگانی با همدیگر دچار مشکل میشوند، چرا که لازمه دست یافتن آنان به هدف خود، دور شدن از دیگری است.
لذا باید در صدد یافتن هدفی واحد در دوران عقد باشیم تا کیان خانواده از هم نپاشد، چرا که شرط لازم برای دوام حیات خانواده وجود وحدت در هدف و یا لااقل همسویی هدفهاست. به علاوه برای دست یافتن به زندگی پایدار باید به اهدافی مشترک نیز دست یافت، زیرا بدون داشتن هدفی مشترک، یا امکان ادامه زندگی خانوادگی میسر نیست و یا لااقل دشوار و غیرقابل تحمل است.
باید متذکر شد که آن چه موجب دست یافتن به اهداف همگون میگردد، وجود عقاید مشترک است که تحقق هدفهای مشابه را میسر مینماید و آن چه در این قلمرو مهم تلقی میشود، وجود عقاید دینی مشترک است که به سهولت زمینهی دست یافتن به اهداف مشترک را هموار مینماید. چنان که وقتی هدف آن دو در بُعد دینی عبودیت و بندگی خدای تعالی است، قطعاً این امر آنان را یاری میدهد تا در سایر زمینهها نیز بتوانند هدفهایی را انتخاب کنند که با یکدیگر شباهت داشته باشد.
زوجین جوان در دوره عقد و بعدها در تمامی دوران زندگانی خود، در تلاشاند که بُعد عقلانی وجود خویش را تعالی بخشند و لذا آن را با فراگیری علم و دانش متحقق میسازند، پس یکدیگر را به فراگیری بیشتر علم و دانش تشویق میکنند و زمینه رشد علمی همدیگر را فراهم میآورند و تلاش میکنند که تجارب خود را به یکدیگر منتقل نمایند.
آن دو تلاش میکنند که مسائل و مشکلات فیمابین را به طریق عاقلانه حل کنندو بدین ترتیب در پرتو روشهای عقلانی و اتخاذ رویههای مناسب و معقول، از استرس روانی کمتری نیز برخوردار گشته، به آرامش روانی دست مییابند. از سوی دیگر آنها در تعیین اهداف مشترک نیز با بهره گرفتن از عقل اقدام مینمایند و بدین ترتیب هدفهایی قابل وصول را تعیین میکنند و با تدارک هدفهایی معقول و قابل دسترسی، بیشتر احساس کامیابی و موفقیت مینمایند و چون احساس شکست و ناکامی کمتری دارند، لذا فضای روابط آنان کمتر دچار خشونت و پرخاشگری میشود و مطمئناً در چنین فضایی، بیشتر احساس آرامش و دلگرمی میکنند. وجود چنین عواملی میتواند حیاتی پردوام را برای آنان به ارمغان آورد.
در پرتو رشد عقلانی، آنها طریق گفتوگوی عاقلانه را مییابند و بدین ترتیب کمتر دچار اختلاف نظر و درگیری میشوند و بدین لحاظ گفتوگوی آنان لذتبخش بوده، رضایت بیشتری برای آنها فراهم میآورد. گفتمان عاقلانه آنها را به راهیابی بهتری برای زندگی رهنمون میگرداند. رقم زدن زندگی بر اساس عقل و منطق، موجبات دست یافتن به خوشبختی و نیکروزی را فراهم میآورد، زیرا در پرتو عقل، روشنایی و بهروزی میسر میگردد. با دست یافتن به حیاتی معقول، زندگانی رنگی دیگر میگیرد و اهدافی که از این طریق انتخاب میشوند، رضایتبخش بوده و زندگی زوجین را در دوران عقد شیرینتر میکند و آنجا که از عقل بهرهای گرفته نمیشود و یا کمتر بهره گرفته میشود، انتخاب اهداف نامعقول، عدم رضایت و درگیری را به دنبال میآورد. پس در چنین فضایی امید داشتن به آیندهای روشن چیزی جز داشتن تصوراتی واهی نخواهد بود و لذا این مسئله ممکن است زن و شوهر جوان را از تداوم بخشیدن به حیات مشترک باز دارد.
پس هر چه هدفهای زوجین به یکدیگر نزدیکتر و همگونتر باشد، امکان بیشتری برای تداوم حیات مشترک موجود خواهد بود، لذا میبینید آنچه زن میگوید، شوهر میخواهد و آنچه شوهر اظهار میدارد، زبان حال زن اوست و زن نیز با همه وجود اظهار میدارد که «جانا سخن از زبان ما میگویی». بدین ترتیب میبینید که تا یکی علاقه معاشرت با خویشاوندان را مطرح میکند، همسر او نیز بر آن صحه میگذارد؛ تا یکی قصد سفر میکند، دیگری نیز همراه او برمیخیزد و وسایل سفر را فراهم میکند، تا مرد قصد خدمت به بینوایی را میکند، زن امکانات لازم برای دستگیری از بینوایان را فراهم میکند؛ و چه خوب است همراهی زن و شوهر و چه زیباست با هم بودن آنها در سفری که به طول تمامی زندگانی آنهاست.
نتیجهای که حاصل میشود آن است که اگر در دوران عقد احساس میکنید که اهداف مشترکی دارید و هر چه که از دوران عقد شما میگذرد، به اشتراک بیشتری در زمینهی هدفها دست مییابید، میتوانید چنین عقدی را به ازدواج تبدیل کنید، زیرا احتمال پایداری آن بسیار فراوان خواهد بود. اما اگر هر چه از دوران عقد شما میگذرد، احساس میکنید که از اشتراک هدفهایتان کاسته میشود و وجه اشتراک زیادی در هدفهای خود ندارید، به احتمال قوی تبدیل چنین عقدی به ازدواج میتواند با عدم موفقیت قرین باشد، لذا جهت اخذ تصمیمی مناسب با یک مشاور خانواده مشورت کنید تا با کمکهای تخصصی او به تدبیر خوبی دست یابید و مؤثرترین راه حل را برای مشکل خود پیدا کنید.
« 3 »
محبّت متقابل
یکی از ملاکهایی که بر اساس وجود آن میتوان به دوام زندگانی دل بست، مسئله وجود محبت است. البته هنری که زوجین باید داشته باشند، این است که بتوانند محبت اولیه را حفظ و نگهداری کنند و رفته رفته بر کمیت و کیفیت آن نیز بیفزایند. انتظار میرود که افراد عادی و طبیعی، پاسخ محبت را با مهر بدهند. آنها که به کمال بیشتری دست یافتهاند، حتی در مقابل بدی دیگران، نسبت به آنها محبت کردهاند. همانند پیامبر| که به عیادت فرد یهودی رفت که همه روزه بر سر مبارک آن حضرت خاکستر میریخت.
آدمی میتواند برای دست یافتن به چنین کمالی تلاش کند و در این راه از اسوهای ارزشمند و متعالی نیز بهره گیرد، لذا در درون انسانها این توانایی هست که خود را به گونهای تربیت کنند که در مقابل بدی دیگران خوبی نمایند. هر اندازه کمالات فرد بالاتر است، توانایی در این زمینه بیشتر است و اگر آدمی به درون خود نگاهی بیندازد، حتی میتواند چنین توانی را بیابد.
سزاوار است که ما در برابر همگان چنین باشیم و قطعاً در مورد خویشاوندان همسر نیز چنین وظیفهای داریم. حقوق خویشاوندی، اعم از نسبی و سببی نیز برتوجه و ارتباط عاطفی بیشتر با آنان میافزاید. پس هم فطرتاً به محبت علاقه داریم و هم باید در جهت رشد و تعالی آن تلاش نماییم و هم خدای متعال ما را به مهربانی فرمان میدهد.
روانشناسان نیز از محبت به عنوان یکی از نیازهای اساسی روانی یاد کردهاند که همگان به آن نیازمندند و تا چنین نیازی تأمین نگردد، سلامت و تعادل روانی آدمی تأمین نمیگردد. اگر فردی به همسر خود در دوران عقد محبت نکند، باید به او آگاهی داد که او با این سردی و بیمهری به تدریج همسر خود را به سوی بیماری سوق میدهد و بعدها در زندگانی خود فرد بیماری را به عنوان همسر دارد که باید از آن مراقبت و نگهداری کند. چه بد و ناپسند است که به جای تلاش برای حفظ سلامت روانی همسر و برخورداری از حیات مشترک همراه با آرامش و زیستن در کنار فردی سالم، با بد رفتاری در هنگام عقد، همسر خود را بیمار سازیم و عمری را با بیماری او سر کنیم و یا خود نیز از بیماری او تأثیر پذیریم و بدین ترتیب فرزندانی بیمار به بار آوریم و آنها را بیمارگون پرورش دهیم. حال اگر دوره بیماری همسر ما کوتاه هم باشد، لااقل دردسر آفرین خواهد بود و خاطره بدی را در ذهن او بر جای خواهد گذاشت و حتی اگر این خاطره بد از ذهن همسرمان زدوده شود، دست کم پشیمان خواهیم شد که چرا ما که میتوانستیم خاطره خوشی را در ذهن او بر جای گذاریم، خاطرهای غمانگیز را پدید آوردیم. به راستی اگر مرد جوانی در دوره عقد برخورد مهربانانهای با زن خود نداشته باشد، زن او با چه امیدی میتواند به خانه او قدم بگذارد و یا اگر همسر مردی مهربان نباشد، او چگونه میتواند با حالتی امیدوار زن خود را به خانه ببرد. پس هنر زن و مرد باید در دوره عقد این باشد که با ارائه مهربانی در همسر خود نسبت به خویشتن کشش ایجاد کند.
حال باید دید که چه عواملی مانع ابراز محبت نسبت به همسر میشود و چگونه میتوان ابراز محبت کرد و یا نشانههای محبت همسر چیست؟ در وهله اول به بیان موانع محبت میپردازیم تا با شناخت آنها بتوانیم نسبت به برداشتن این گونه سدها و موانع اقدام نماییم.
1ـ نگرشهای غلط
وجود نگرشهای غلط یکی از موانع محبت است. مثلاً دیده میشود که برخی میگویند اگر به همسر خود محبت کنیم، سوء استفاده میکند و یا توقعات او بالا میرود، لذا آنها تلاش میکنند تا به رغم تمایل داشتن به محبت، از اظهار مهربانی نسبت به همسر خود دریغ ورزند؛ آیا این دیدگاه صحیح است؟ در پاسخ باید گفت که شاید محبت بیش از حد به بچههای کم سن و سال آنها را لوس و ننر کند و یا نازپرورده بار آورد که معمولاً هم عوارض محبت بیش از حد، بروز چنین حالاتی در کودکان است، اما این امر در زندگی خانوادگی و در ارتباط به همسر کمتر صدق میکند. اولاً همسر شما کودک نیست. ثانیاً مراد از محبت، ابراز محبت به صورت افراطی نیست و ثالثاً محبت به جا و به اندازه در هر زمان و برای هر کسی و در هر سن و سالی لازم است. رابعاً اگر در جایی همسر شما خواهان چیزی باشد که شما قادر به تهیه آن نباشید، باز هم شما قادر خواهید بود که با کلامی همراه با مهر او را متقاعد سازید و اگر مردی به همسر خود بگوید که من «آن قدر تو را دوست دارم که دلم میخواهد تمامی خواستههای خوب تو را برآورده کنم و تا به حال نیز برای تو تلاشهای زیادی کردهام، اما در دنیا محدودیتهایی وجود دارد که آدمی گهگاه احساس ناکامی میکند»، در این حال این سخن همراه با مهر و محبت را نیز همسر میپذیرد و چون قبلاً نیز مهربانی فراوان دیده است، آن را باور میکند.
برخی هم میگویند اگر با همسر خود مهربان باشیم، از ما حساب نمیبرد، غافل از آن که وقتی زن و مردی مهربان باشند، هر دو حرف یکدیگر را بهتر گوش میدهندو برای یکدیگر احترام بیشتری قائلاندو لذا امکان متابعت از دیگری در طرفین افزایش مییابد. علاوه بر آن حساببردنی که حاصل خشونت همسر و یا ترسیدن از او باشد، به انجام رفتاری ظاهری ختم میشود، اما در غیاب او دیگر چنین چیزی نخواهد بود و یا بدون آگاهی همسر، ممکن است زن فعالیتهای مورد علاقه خود را به انجام برساندو آن را از همسر خویش مخفی بدارد؛ آن هم فعالیتهایی که از ناحیه همسر منع شده ولی به لحاظ شرعی و عرفی انجام دادن آنها ممنوع نیست. تازه اگر علاقه نداریم که همسر ما کار خاصی را انجام دهد، بهتر است به جای خشونت و داد و بیداد، او را با مهربانی همراه با دلیل از انجام آن کار منصرف سازیم و یا عواقب منطقی آن را برایش روشن کنیم. بدین ترتیب او با آگاه شدن از امری سوء و وقوف یافتن بر فرجام بد آن، حاضر به ترک آن میشود و در این حال هم او احساس آرامش میکند و هم مرد و هر دو نیز میزان رضایت بیشتری از یکدیگر دارند و به رشد فکری همدیگر نیز کمک مؤثری کردهاند، چرا که طرفین برای اثبات و یا رد نظر دیگری باید به دلایلی توسل پیدا کنند و این خود موجب پرورش عقل آدمی میگردد،اما وقتی که فرد میخواهد همسر خود را از طریق خشونت از انجام کاری بازدارد، نه آرامش وجود دارد و نه مهربانی و نه استدلال و نه رشد فکری. علاوه بر آنها گاه امکان بروز ضرب و شتم نیز پدیدار شده است که از علاقه آن دو به یکدیگر میکاهد و خاطر هر دو را مکدر میسازد.
عده دیگر میگویند مهربانی نمیبینیم تا مهربانی کنیم.راستی در این گونه موارد چه باید کرد؟ در اینجا فرد میتواند برای همسر خود الگوی خوب مهربانی باشد. او باید تلاش کند تا رفتار محبتآمیز را ارائه کند و بدین ترتیب در طرف مقابل نیز شوق محبت کردن را برانگیزد. افراد طبیعی دارای این تمایل بهنجار هستند که در برابر مهربانی همسر خود مهربانی کنند. اما ممکن است شما که در اول دوران عقد، همسر خود را فردی مهربان دیده بودیدو اکنون مهربانی را در او نمیبینید و یا کمتر میتوانید او را مهربان بیابید، بد نیست از خود بپرسید که از من چه رفتاری سر زده است که او چنین واکنشی از خود نشان میدهد؟ یعنی از خود سؤال کنید که مگر ممکن است بدون دلیل، محبت همسرم نسبت به من کم شده باشد؟ شاید کاری کردهام که او از من رنجیده باشد. لذا در اینگونه موارد بد نیست که فرد علل کاهش محبت همسر خود را باز پرسد. او در برابر اینگونه پرسش ممکن است برگردد و بگوید با آن رفتاری که آن روز داشتی، فکر میکنی جایی هم برای محبت کردن باقی میماند؟ همسر در این جا میتواند علت کدورت را یافته و جهت رفع تکدر خاطر همسر خود تلاش نماید. او میتواند این کار را از طریق جبران کردن و یا عذرخواهی نمودن انجام داده و به ماجرا فیصله دهد تا ارتباطِ عاطفیِ قطع شده دوباره برقرار شود و یا اگر هم از ابتدا فردی مهربانی ندیده است تا مهربانی کند، همسر او باید الگویی از مهر باشد، تا به وی مهربانی را بیاموزد.
2ـ بی علاقگی
مانع دیگر ابراز محبت، بیعلاقگی فرد نسبت به همسر خویش است. این مورد در ازدواجهای تحمیلی بیشتر دیده میشود.
یکی از نکاتی که معمولاً در میان عدهای از مردم شایع است، بیان این مطلب است که «محبت بعد از ازدواج پیدا میشود». و عدهای نیز با پذیرفتن آن تن به ازدواجی تحمیلی دادهاند و دیدهاند که اتفاقاً در بعد از عقد نیز چنین مسئلهای تحقق نیافته و لذا چون علاقهای نداشتهاند، به همسر خود نیز محبتی نکردهاند. در اینجا باید گفت که اصل ازدواج تحمیلی غلط است و اگر فردی ناگزیر از انجام چنین ازدواجی بوده و باید در این زندگانی به دلایل خاصی بماند، پس چه بهتر که طوری زندگی کند که در آن مهر و محبتی حاکم شود. البته امکان دارد که در برخی از ازدواجهای تحمیلی هم محبتی پدید آید که موجبات تداوم حیات خانواده را فراهم آورد، اما وجود چنین موارد معدودی مجوزی جهت انجام و یا مباح دانستن ازدواجهای تحمیلی صادر نمیکند، اما اگر انجام ازدواج تحمیلی اجتنابناپذیر بوده است، لااقل کاری کنیم که در زندگانی مشترک خود با رفتار عاطفی و مناسب در ارتباط با همسر، او رنج کمتری ببیند تا هم او راحت باشد و با آرامش ناشی از عدم رنجش، رفتار بهتری با ما داشته باشد و هم خود ما کمتر ناراحت باشیم و بدینترتیب هر دو احساس راحتی کنیم.
3ـ محبت یکسویه
مانع دیگر ابراز محبت انجام محبتی یک سویه بوده است که در اثر محبت ندیدن از طرف مقابل، انگیزه فرد مهربان، از دست رفته و آن چه اکنون بر فضای خانه سایه افکنده است، روابطی سرد و تنشزاست. راستی در این گونه موارد چه باید کرد؟ در اینجا بد نیست که از مثالی بهره بگیریم.
همانطور که امواج دریا سنگها را میشکافند و در آن راه مییابند، دل همسر شما که دل انسان است و به مراتب از سنگ نرمتر، تحت تأثیر حالات انسانی شما قرار میگیرد و به هر حال با رفتار مهربانانه شما، مهرانگیز خواهد شد، مشروط بر آن که به سرزنش دیگران توجهی نکنید.
رقّت آب که چون رقیق بودن دلی رئوف است، میتواند حتی بر سنگ اثر بگذارد. آیا کلام نافذ شما که صادقانه از عمق جانتان برمیخیزد، نمیتواند بر روی همسر شما مؤثر باشد؟ پس بیایید چون موج، شوریده باشید و محبت شما چون آب زلال و صاف باشد که نرمی را به دنبال میآرود و برای شما در دل همسرتان جا باز میکند؛ بدین ترتیب پیوند دلها را فراهم میآورد و شما میتوانید به خوبی احساس کنید که زندگانی روی خوب خود را به شما و همسرتان نشان میدهد. با این حال میبینید که وجودی سرشار از محبت، ضمن بذل محبت به دیگری، او را نیز به مهربانی سوق میدهد.
متأسفانه در عصری زندگی میکنیم که همه خواهان آن هستند که مورد محبت قرار گیرند، اما خودشان کمتر به دیگران اظهار محبت میکنند. برای موفقیت در زندگانی مشترک نیازمند محبتی دوسویه هستیم و باید با همسر خود دادوستد عاطفی داشته باشیم.
لذا خوب است آنجا که محبت میبینیم، پاسخ را با مهر بدهیم، بدینترتیب زوجین به نیاز عاطفی یکدیگر پاسخ میدهند و هر دو میتوانند از سلامت و بهداشت روانی به صورت مطلوب برخوردار شوند. از این راه میتوان اقدام مؤثری در پیشگیری از بروز اختلالات عاطفی به عمل آورد و بدین ترتیب سلامت و بهداشت روانی را در خانواده حفظ کرد.
4ـ بیماریهای روانی
مسئله دیگری که میتواند مانعی بر سر راه ابراز محبت باشد، وجود برخی از بیماریهای روانی است که ممکن است بر فرد عارض شود. فرض بفرمایید که خانمی با آقایی دوران عقد را میگذرانند و با یکدیگر مهربان و صمیمی هستند. پس از مدتی یکی از بستگان خانم یا آقا فوت میکند و او در حال گذراندن دورهای است که در روانشناسی به آن «دوره عزا» میگویند. در این حال نمیتواند چندان مهربانی کند و چون گذشته صمیمی باشد و ممکن است همسر او هم که با این مسئله آشنا نیست، احساس کند که همسرش بدون دلیل خاصی نسبت به وی محبت نمیکند و لذا از محبت او نیز کاسته شود و وضعیت را بحرانیتر کند، در حالی که فردی که یکی از نزدیکان خود را از دست داده است نیاز به محبت بیشتری داد، به دلیل تصور غلط همسر خویش کمتر مورد توجه قرار میگیرد. این امر میتواند آغاز یک فرآیند بحرانی باشد و اگر دوران عزا هم سپری شد و مشکل همچنان ادامه داشت و رفتار همسر بهبود نیافت، این امر میتواند نشانه ابتلای او به بیماری افسردگی باشد که در این حال او نیازمند کمکی بیشتر و محبتی مضاعف است تا به سلامتی بازگردد. در این حال همسر او سه وظیفه دارد: یکی این که بداند که اگر محبت همسر او کم شده است، به دلیل آن نیست که از همسرش بدش میآید، بلکه به دلیل بیماری افسردگی است که او بدان مبتلا شده است، پس وقتی علت اصلی این امر را بداند از همسر خویش گله و شکایت نمیکند. ثانیاً باید بداند که او که دوران بیماری را میگذراند، نیاز به درمان دارد و ثالثاً علاوه بر اینها مهربانی بیشتر همسر را نیاز دارد. بدین ترتیب امید بهبودی وی میرود.
پس در این گونه موارد نباید از بیمهری و یا کم محبتی همسر گلایه کرد، بلکه باید با مراجعه به روانشناس، از او پرسید که در این دوره با همسرم چگونه رفتار نمایم تا او بهبودی حاصل نماید.
میتوان دلایل دیگری برای کمی محبت یافت، اما به ذکر همین موارد بسنده میشود و یادآوری میگردد که روابط محبتآمیز را میتوان چون بخشیدن انرژی محبت به دیگری دانست. یعنی وقتی که مردی به زن خود محبت میکند، به او انرژی محبت میبخشد و او در پرتو برخورداری از انرژی حاصله قدرت پیدا میکند تا به همسر خود محبت کند و متقابلاً به او انرژی محبت را ارائه کند و طبعاً اگر چنین حالتی صورت نگیرد و فقط پیوسته یکی به دیگری محبت کند، انرژی او تحلیل میرود و دیگر نمیتواند با پتانسیل بالایی به همسر خویش مهر ورزد و رفته رفته همچون باتریِ خالیای میگردد که قادر به تولید انرژی نیست. پس باید برای ارسال پیام محبتآمیز، فرستندهای قوی داشت و طرف مقابل نیز باید گیرندهای قوی و کارآمد داشته باشد و مدام جای این دو باید عوض شود. باید سراپا کوشید و محبت طرف مقابل را با عمق جان پذیرفت تا او نیز از محبت کردن دل سرد و مأیوس نگردد؛ بدین ترتیب نه کاستی عاطفی وجود دارد و نه امکان زیادی برای بروز اختلالات عاطفی مشاهده میگردد.
پس اگر روند زندگانی شما به گونهای بود که دیدید در دوران عقد، محبت شما روز به روز فزونی میگیرد و روند زندگی شما رضایت بخش است، و نیز از احساس محبتی که به همسر خود میکنید، رضایت دارید، زیرا پاسخی متقابل میبینید، به نشانه خوبی دست یافتهاید که میتواند تا حدود زیادی از پایداری زندگانی شما حکایت کند.
اما اگر روز به روز که از دوران عقد شما سپری میشود، به تدریج از محبت شما نسبت به همسرتان کاسته میشود و او نیز به شما محبت کمتری میکند، میتوانید با مشورت یک مشاور با تجربه نسبت به حل مشکلات اقدام نمایید و یا در صورت لزوم، از تبدیل چنین عقدی به ازدواج، جلوگیری به عمل آورید. البته باید تلاش اساسی در جهت حل مشکلات و تداوم حیات خانواده باشد و این حدیث پیامبر| هماره آویزه گوشمان گردد که فرمود: «مبغوضترین حلالها در پیش خداوند طلاق است».
« 4 »
حفظ احترام متقابل
شاید دانستن این امر بد نباشد که علل بروز جدایی در برخی از خانوادهها ناشی از مسئله بیاحترامی است. در برخی از خانوادهها مرد بیاحترامی میکند، در خانوادهای دیگر زن و در خانواده بعدی زن و مرد هر دو نسبت به یکدیگر بیاحترامی میکنند. سه حالت دیگر نیز در خانوادهها قابل مشاهده است که در خانوادهای مرد به زن احترام نمیگذارد و در خانوادهای زن برای مرد احترام قائل نیست و در خانواده سوم زن و مرد برای یکدیگر احترامی قائل نمیشوند.
زندگی در سه خانواده دوم قابل تحملتر است. در سه حالت دیگر، صرفاً مرد به زن احترام میگذارد. در خانواده بعدی فقط زن به مرد احترام میگذارد و در خانواده نوع سوم، زن و مرد هر دو احترام یکدیگر را رعایت میکنند؛ حالت سوم در این سه نوع خانواده بهترین حالت ممکن است و پایدارترین نوع خانواده را تشکیل میدهد.
با توجه به آن چه ذکر شد، باید به مسئله احترام اهمیت بیشتری بدهیم، چرا که نیاز به احترام و برخورداری از عزت نفس یک نیاز اساسی روانی است.
کارشناسان یکی از ویژگیهای خانواده بالنده را رعایت احترام زوجین در خانواده دانسته و میگویند در چنین خانوادهای ارزش «خود» بالاست. یعنی فرد احساس میکند که از ارزش بالایی برخوردار است، زیرا دیگران در خانواده برای وی احترام قائلاند. در فرهنگ اسلامی ارزش انسان با ایمان برتر از کعبه وآبروی مؤمن چون خون او محترم است.
حال که عزت و احترام مهم است و خدا آن را از ویژگیهای مؤمنین دانسته و روانشناسان آن را لازمه دست یافتن به شخصیت متعادل و طبیعی میدانند، باید زوجین جوان بدان توجه وافری داشته باشندو سزاوار نیست که آن را به هیچ انگارند و یا به سادگی آن را از بین ببرند. مسئلهای که باید یادآوری کرد آن است که هنر یک زن و مرد آن است که هم حرمت حریم خود را نگه دارندو هم احترام همسر خویش را. آنان که به اهمیت این امر خطیر پی نبرده اند، به راحتی از آن صرف نظر میکنند و حرمت دیگری را به زیر پای مینهند و بدین ترتیب دیگر شیرینی و لطف زندگانی از دست میرود.
اما سؤال این است که چرا باید روابط را محترمانه نگه داشت و چگونه میتوان چنین فضایی را تأمین نمود و چرا گاه احترام از میان میرود؟ در پاسخ باید گفت که وقتی احترام همسر را نگه میداریم، بدین ترتیب گام مؤثری در جهت حفظ بهداشت روانی او برداشتهایم و خود نیز به هنگام زندگی با فردی که از سلامت روانی برخوردار است، از آرامش برخوردار خواهیم شد. پس در رعایت احترام نفعی طرفینی وجود دارد و نکته دیگر آن است که آموزههای دینی بر رعایت حرمت دیگران تأکید فراوان داشتهاند و بدین ترتیب نفع دیگری که عاید ما میگردد، حفظ حرمت ماست. در روایتی چنین آمده است که «دیگران را نیکو مورد خطاب قرار بدهید تا نیکو جواب بشنوید» زیرا آنگاه که بد میگوییم، انتظار نیکو شنیدن، انتظاری عبث است.
و چون همگی علاقه دارند که محترم شمرده شوند، پس نباید کاری انجام دهند که احترام آنان خدشهدار شود، چرا که با شکستن حرمت همسر، در واقع حرمت خود را شکستهاند. باید دانست که رابطه احترام زن و شوهر رابطهای مستقیم و مثبت است، یعنی این دو با یکدیگر همبستگی مثبتی دارند. وقتی که احترام زن توسط شوهر افزایش مییابد، احترام خود شوهر نیز بالاتر میرود و بالعکس. لذا اگر مردی بداند که با شکستن احترام همسر خود در میان فامیل خویش قضاوت منفی آنها را نسبت به خود برمیانگیزد و از احترام خود نیز در نزد بستگان خویش میکاهد، هرگز تن به چنین کاری نمیدهد.
شایان ذکر است، زنی که حرمتش در نزد خانواده شوهر لطمه خورده است، میتواند با رفتار مؤدبانه و حفظ حرمت خانواده شوهر و یا از طریق خدمت به آنها، احترام آنان را برانگیزد و بدین ترتیب حرمت از دست رفته را بازسازی کند.
حُسن دیگری که بر روابط همراه با احترام حاکم است، وجود پایانی خوش در رابطه و ملاقات با همسر است. مثلاً وقتی که مردی در دوره عقد به دیدار همسر خویش میرود و با وی گفتاری مؤدبانه دارد و همسرش هم به او احترام میگذارد، یکی دو ساعتی که با هم ملاقات مینمایند، ملاقات به پایان خوشی میانجامد که در آن رضایت طرفینی وجود دارد. روابطی که به پایانی خوش انجامیده باشد، طرفین علاقه بیشتری برای تکرار آن دارند. گاه علت دیر آمدن مردها در دوران عقد به خانه همسر و یا به تعویق افتادن وقت ملاقاتها آن است که به نوعی احترام مرد زیر سؤال رفته است و بدین ترتیب او انگیزه کمتری برای ملاقاتی سریعتر با زن خود دارد. تکرار چنین مسائلی فضای صمیمانه زندگی را دستخوش بحران میکند.
احترام گذاشتن میتواند به ایجاد فضایی همراه با تفاهم کمک کند. اغلب زن و شوهرهایی که با یکدیگر مؤدبانه برخورد میکنند، دارای تفاهم بیشتری هم هستند. پس اگر زوجین جوان علاقه دارند که تفاهم خوبی بین آنها برقرار باشد، باید کاری کنند که احترام یکدیگر را محفوظ نگاه دارند، زیرا با وجود مسئله احترام، امکان تبعیت زوجین از یکدیگر افزایش مییابد و همین تبعیت طرفینی را نشانه وجود تفاهم میدانند. باید بدانیم که زندگی مبتنی بر تفاهم از دوام و پایداری برخوردار است.
مسئله بعدی که حاصل رعایت احترام است، این است که گفتار مؤدبانه آرامبخش است و تنشزا نیست، حال آن که فردی که مورد بیاحترامی قرار میگیرد، از تنش بیشتری برخوردار میشود و ایجاد تنشهای متوالی، بیماریزاست و به بهداشت روانی طرف مقابل لطمه میزند و او را به سمت بیماری سوق میدهد که قطعاً زندگی کردن با فردی بیمار دشواریهای زیادی را در پی دارد، و در مقابل، با گفتاری مؤدبانه که موجب حفظ عزت نفس همسر میشود، میتوانیم سلامت روانی او را تأمین نموده و خود نیز با زندگی در کنار فردی سالم کمتر دچار تنش شویم. باید به خاطر داشته با شیم که تنش، تنش میزاید و زندگی را به ورطهی ناامنی و ناپایداری میکشاند.
احترام گذاشتن به همسر، توقعات او را تعدیل میکند، بر صبوری او میافزاید، تصویر خوبی از همسر را در ذهن طرف مقابل ترسیم میکند و اعتماد برانگیز است. زندگانی با همسری که ادب را رعایت میکند، شیرین و پرحلاوت است. گاه زوجهای به دلیل آن که همسر مؤدب و محترمی دارد، با ارزیابی درست از وضعیت او، به تعدیل خواستههای خود میپردازد، چرا که از آن دل خوش است که تأمین کمتر خواستهها را احترام گذاشتن همسرش جبران میکند و بدین ترتیب همسر او تحت فشار زیادی قرار نمیگیرد. این امر میتواند نتیجه احترامی باشد که او برای همسر خود قائل بوده است.
نکته دیگر آن است که وجود تصویری خوب از همسر در ذهن فرد میتواند به برقراری روابط بهتر با او کمک شایانی کند، زیرا همسری که طرف مقابل را مورد بیاحترامی قرار میدهد، تصویر بدی را در ذهن همسر خود منتقل میکند. داشتن تصویر خوب از همسر، میتواند عامل امیدواری به زندگانی پُردوام و طولانی باشد و تصویر منفی همسر در ذهن فرد موجب کوتاه گشتن عمر زندگانی میگردد. با داشتن چنین تفسیری از زندگی، افراد گامهای مؤثری برای آن برنمیدارند و همین امر عامل تزلزل بیشتر آن میگردد. پس در دوره عقد که سرآغاز شکل گرفتن و تکامل یافتن تصویر همسر است، باید زوجین جوان تلاش نمایند که اثر تصویر آنان در ذهن همسر نشاطانگیز و امیدوارکننده باشد. چنین تصاویری در ذهن زنان معمولاً پایدارتر و دارای اثربخشی بیشتری است.
اینک سؤال این است که چگونه میتوان روابط را محترمانه نگه داشت؟ در پاسخ به این سؤال باید گفت که برخی در دوران قبل از عقد خوب تربیت نشدهاند و عادت نکردهاند که احترام دیگران را رعایت نمایند. وقتی که فصل ازدواج آنان فرا میرسد، برای این که بتوانند ازدواج کنند، به ظاهر خود را مؤدب نگه میدارند تا ازدواج سر بگیرد. اگر چنین افرادی تلاش کنند که این روابط مؤدبانه را پیوسته ادامه دهند، مشکل زیادی در این زمینه وجود نخواهد داشت، اما متأسفانه همین که ازدواج صورت گرفت، دوباره به روند قبلی بازگشت نموده و به ادای کلمات زشت و ناپسند همت میگمارند و تلخیها آغاز میگردد. حال اگر زن و شوهر جوان بدانند که رعایت احترام همسر چه فوایدی دارد دیگر سعی نمیکنند که حرمت یکدیگر را پاس ندارند.
مسئله دیگر در رعایت احترام آن است که برخی خواهان احترامی یک سویهاند. باید گفت که این خیال خامی است که معمولاً متحقق نمیگردد. در بسیاری از زندگیهای زوجین جوان دیده شده که در ابتدا یکی به شکستن حرمت دیگری پرداخته و طرف مقابل مدتی سکوت کرده و آنگاه او نیز مثل همسر خود عمل کرده است.
امور دیگری چون خلف وعده، عدم صداقت، بیتوجهی به خواست همسر، داشتن توقعات بیش از حد توان از همسر، شوخیهای بیش از حد، عدم محبت او، حضور بیش از حد در دوران عقد در خانواده همسر، عدم تلاش کافی برای کار و یا از دست دادن آن، تکبر داشتن در مقابل وی، خردهگیریهای فراوان از همسر و خانواده او و شکستن حرمت خانواده خود و اموری نظیر آن میتواند موجبات کاهش و یا از دست رفتن احترام را فراهم نماید. چرا که عمل کردن به وعدهها همسرمان را در حالتی قرار میدهد که او نتواند به ما بیاحترامی کند، زیرا مستمسکی در دست ندارد که آن را وسیله بیاحترامی قرار بدهد، اما وقتی خلف وعده میشود، این امر حکایت از آن دارد که فرد برای خود و سخن خودش احترام کافی قائل نیست، پس چرا ما در مقام همسر احترام او را نگاه داریم.
عدم صداقت نیز چنین نتیجهای را در پی دارد و برملا شدن دروغها، به تنزل شخصیت فرد دروغگو منتهی میشود و دیگر کمتر کسی روی حرفهای او حساب باز میکند. در روایات معصومین^ دروغگویی را عامل فضاحت و رسوایی دانستهاند. فردی که رسوا میشود، تا چه حد میتواند حرمت داشته باشد؟
پیامبر اسلام| دروغگویی را نشا نه بیایمانی میداند. زندگی با افراد بیایمان معمولاً بادوام نیست و اگر دوام یابد بیمخاطره نیست.
داشتن توقع بیش از حد که معمولاً همسر قادر به تأمین آن نیست، نیز موجبات عصبانیت او را فراهم میآورد و معمولاً در چنین حالتی فرد کمتر توان حفظ حرمت طرف مقابل را دارد. پس سعی کنیم که در دوران عقد و حتی بعد از آن برآوردی از توانایی همسرمان داشته باشیم. با تنظیم توقعات خود از او، حرمت خویشتن را پاس بداریم؛ او را به سوی پردهدری سوق ندهیم و با پیشه کردن واقعبینی، منزلت خود را حفظ نماییم و بدین ترتیب بر حلاوت زندگی خویش بیفزاییم.
شوخی زیاد نیز به شکستن حرمتها میانجامد. شایان ذکر است که نمیتوان زندگانی خوب و دلانگیزی داشت که در آن شوخی و مزاح راه نداشته باشد، اما آنچه که از اعتبار آدمی میکاهد، شوخی بیش از حد است. علی× میفرماید: «کثرت مزاح آبروی انسان را میبرد». باید توجه داشت که در این گونه موارد تدبیر عاقلانه آن است که برای شوخیها و بذلهگوییها حد و حصری در نظر بگیریم و با پرداختن بیش از حد به آنها احترام خود را از بین نبریم، زیرا اگر بیش از حد شوخی کردیم، همسر ما، حرفهای جدی ما را نیز ممکن است شوخی تلقی کند و یا این که وقتی حرفی جدی را از ما شنید، برگردد و بگوید به تو نمیآید که تا این حد جدی باشی. این ناباوری همسر، چیزی جز دردسر فراهم نمیکند و نتیجه کردار خود ماست. باید اذعان داشت که شوخی در میان مردها رایجتر است تا در میان زنها و از سویی در نظر زنها مردانِ جدیتر، بیشتر میتوانند قابل اتکا باشند. زنها از شوخیهای مردان گلایههای بیشتری دارند تا مردان از شوخیهای زنان.
وجود محبت در دوران عقد، میتواند احترام برانگیز باشد. معمولاً زنان و مردان آنگاه برای همسر خود احترام بیشتری قائلاند که آنها را مهربانتر یافته باشند. انسان علاقه وافری به افراد با محبت دارد و اگر زنی مهربان یا مردی چنین باشد، همسر او کمتر به خود اجازه میدهد که به وی بیاحترامی کند.
حضور بیموقع و بیش از حد در خانواده همسر را در دوران عقد عامل کاهش احترام میدانیم.گذشتگان در توصیه به رعایت حدود رفت و آمدها ضربالمثلی داشتند و میگفتند: «شیرین برو، شیرین بیا»، یعنی در وقتی بیایید که انتظار حضور شما را بکشند و دیدار شما باعث نشاط دیگران بشود و موجب حلاوت در زندگی آنان گردد، نه این که با رفت و آمد بیش از حد موجبات خستگی دیگران را فراهم کنید تا جایی که عدم حضور شما موجب فراغت و آرامش آنان شود و شیرینی و حلاوت زندگی را در غیبت شما بیابند. بنابراین از افراط در رفت و آمد به خانواده همسر در دوران عقد پرهیز نمایید.
تکبر داشتن در مقابل همسر نیز موجبات بیاحترامی را فراهم میآورد، چرا که آن چه میتواند زندگی خانوادگی را مسرتبخش کند، تواضع در مقابل همسر است. و در مقابل، خوب است که زنان در برابر مردان نامحرم تکبر ورزند. همچنین تکبر در مقابل فردی متکبر نه تنها عملی پسندیده است، که بر آن تأکید نیز شده است و آن را عبادت میدانند، زیرا نقش تربیتی و اصلاحی دارد، یعنی باعث میشود که او از تکبر خود دست بردارد، اما تکبر داشتن در مقابل همسر عملی نکوهیده است، چرا که وجود چنین حالتی در کسی، به معنای تحقیر طرف مقابل است و فردی که احساس حقارت کند، نمیتواند به انسان احترام بگذارد، لذا اگر هدف از داشتن تکبر در مقابل همسر، جلب احترام اوست و نیز محترم ماندن، هدف فرد متکبر است، باید گفت که این نقض غرض است و عکس آن هدف را تأمین مینماید.
تواضع موجب عزت نفس فرد متواضع است و برعکس تکبر او گاه موجب بروز احساس حقارت در همسر میگردد که فرد در این حالت یا به همسر متکبر خود چندان احترامی نمیگذاد و یا اگر به ظاهر احترام میگذارد، در باطن بدان اعتقادی ندارد. پس آن چه احترام واقعی را برمیانگیزد، متواضع بودن است که علاوه بر محترم شمردن همسر، علاقه به دیدار وی را نیز فزونی میبخشد و حال آنکه تکبر به سان حاجبی است که مانع دیدار میگردد.
خردهگیریهای فراوان از هسمر و خانواده او و یا شکستن حرمت خانوادهی خود، موجب از دست رفتن احترام میگردد. اگر کسی مدام از دیگری ایراد بگیرد و خردهگیری کند، حرمت خود را میشکند، زیرا هیچ فردی – به جز انسانهای معصوم – عاری از خطا و ایراد نیست. اما اگر وقتی که لب به سخن میگشاییم، در ابتدا به ایراد از همسر خود بپردازیم و خوبیهای او را در نظر نگرفته و از آنها ذکری به میان نیاوریم، همسر ما احساس میکند با طرح مداوم ایرادها، قصد شکستن حرمت او را داریم و او نیز متقابلا به خردهگیری میپردازد. بدین ترتیب تصور شخص ثالثی را که شاهد ماجراست در نظر بگیرید. آیا از نظر او برخورد این دو نفر با یکدیگر بیانگر رابطهای احترامآمیز است؟ قطعا چنین نخواهد بود و لذا برای محترم نگاه داشتن خود، باید از چنین رفتارهایی اجتناب ورزید.
گاه نیز لازم است که انسان خود را به تغافل بزند.پیامبر اکرم| فرمودند: با تغافل کردن از امور جزئی و ناچیز، قدر خود را محترم بدارید. بدین ترتیب فرد میتواند با تغافل نمودن در نزد همسر خود نیز از احترام برخوردار باشد.
برخی از زوجین جوان پس از اتمام خطبهی عقد، با سادهاندیشی خاصی به بیان مشکلات موجود در خانوادهی خود پرداخته و اعضای خانوادهی خود را مورد بیاحترامی قرار میدهند و گاه با انجام چنین کاری میخواهند علاقهمندی به همسر خویش را به اثبات برسانند، چنان که گویی میخواهند بگویند که دیگر آنها از نظر من مهم نیستند و کسی که مهم است توهستی. گاه فرد به دلیل شور و اشتیاق به او نوید رهایی از خانهی بحرانی والدین خویش را میدهد. بدین ترتیب وی از خانوادهی خود شکوه و گلایه میکند و او با این کار چنین فضایی را به ذهن همسر خویش متبادر میسازد که پلهای پشت سر من خراب است و تو باید از من نگهداری و دستگیری کنی. در چنین حالتی اگر طرف مقابل اهل سوء استفاده باشد،چون چنین حالتی را درمییابد، ممکن است ظلم و تعدی روا دارد که این امر در نهایت به نفع گلهکننده نیست.پس هر کس باید خانوادهی خود را محترم بشمارد تا همسرش احساس کند که از خانوادهی ارزشمندی همسر گرفته است و باید احترام او را حفظ کند. اگر دختری در دوران عقد به شوهرش بگوید که پدرم در خانه به من حرفهای رکیکی میزد، به یک معنا میگوید که من با چنین حرفهایی آشنا هستم و حرمت من قبلا در خانه شکسته شده است و مردی که خود اهل احترام گذاشتن نیست، احساس میکند که زمینهی آمادهتری برای احترام نگذاشتن میسر است.
اگر ما روزی در مقابل همسر خود به خانوادهی خویش توهین کنیم، نشان میدهیم که خود ما چندان مؤدب و محترم نیستیم. ثانیا راه را باز میکنیم تا او به خانوادهی ما توهین کند و ثالثا چون از توهین کردن به خانوادهی خود ناراحت میشویم، ممکن است به همسرمان ناسزا بگوییم و او نیز در این حالت ساکت نخواهد ماند و چون جواب بدهد، حرمت ما شکسته میشود. نتیجه آن که احترام ما و خانوادهی ما به دست خودمان است، یادمان باشد که آن را از میان نبریم. باید دانست که با شکستن حرمت دیگران، کسی حرمتشکنان را محترم نمیشمارد پس با توهین به دیگری حرمت او نمیشکند و قدر توهین کننده نیز بالا نمیرود.
پس اگر با سپری شدن ماههای متعدد از دوران عقد درمییابیم که رفته رفته احترام ما نزد همسرمان افزوده میگردد و قدر و منزلت ما رشد و تعالی مییابد، میتوانیم نتیجه بگیریم که در صورتی که چنین عقدی به ازدواج بینجامد، زندگانی ما میتواند دوام و قوام داشته باشد، در چنین حالتی ازدواج بلامانع است و امید پایداری آن میرود. اما اگر هر چه جلوتر میرویم در مییابیم که از حرمت ما کاسته میشود و روز به روز به جای این که شاهد رفتارهای مؤدبانه و احترامآمیز باشیم، روابط همسر را با خود تیرهتر و نابسامانتر میبینیم و احساس میکنیم که در زندگی با فردی فرومایه سروکارمان افتاده است، احتمالا امکان پایداری این زندگانی چندان نیست وحلاوت و شیرینی را در این زندگانی کمتر میتوان چشید.
البته اگر طرف مقابل در روش و رفتار خویش تجدید نظر کند، نتیجهی مناسبی عاید میشود، امّا اگر او در رویهی نامناسب خود تجدید نظر نمیکند ، خوب است که با یک مشاور خانواده مشورت کرده و با راهنماییهای او تصمیم مناسبی اخذ نماییم.
رسانه ها در الگوی مصرف جامعه چه نقشی دارند؟
ارتقای کیفیت خدمات سلامت از منابع مالی یارانه ها
اصلاح ساختار نظام جامع مدیریتی اقتصادی بیمارستان
اقدامات اساسی در تخصیص منابع در نظام سلامت
بررسی مشکلات برنامه پزشک خانواده
بیمه سلامت و نقش بیمه های مکمل بر آن
تاثیر بیمه های مکمل بر قشرهای آسیب پذیر
توزیع عادلانه خدمات بهداشتی در ﺳﻴـﺴﺘﻢ ﻧﻈـﺎم ﺳـﻼﻣﺖ ﻛﺸﻮر
دریافت پول از بیمار بصورت مستقیم (یک خطای پزشکی)
راهکارهای اجرایی جهت اصلاح الگوی مصرف در بیمارستانها
راهکارهای قانونی و فرهنگی در مدیریت مصرف انرژی در سازمانها ، ادارات و مراکز پزشکی
عوامل مؤثر بر قاچاق کالا
مدیریت انرژی در مراکز بیمارستانی
مشکلات موجود در سیستم واردات وصادرات
مشکلات نظام سلامت در کشور ایران
مصرف کالاهای خارجی و قاچاق و تاثیر آن بر اشتغال و تولید
نحوه ارائه خدمات بهداشتی درمانی در برخی کشورهای دنیا
نقش سازمانهای بیمه گر اجتماعی و خصوصی در اقتصاد سلامت
وظایف دولت در بهبود شاخصهای سلامتی و نابرابری های اجتماعی
پیامد های هدفمند کردن یارانه ها در حوزه سلامت
چالش اصلی تامین مالی در نظام سلامت