وبلاگ زیر جهت دریافت مقالات علمی و افزایش اگاهی شما عزیزان ایجاد شده است
درآمد
عشق میتواند بسیاری از تنشها میان زوجها را محو کند و بر خودمحوریها سرپوش بگذارد. اما عشق به خودیِ خود مشکلات زندگی را حل نمیکند، فقط انگیزهی قدرتمندی را برای غلبه بر آنها فراهم می سازد. حفظ پیوند ازدواج مُستلزم وجودِ عوامل دیگری است که اگر حضور ندارند، زن و شوهر باید آنها را در زندگی خود به وجود آورند.
اغلب زوجها در اوایل آشنایی، تحت تاثیر عشق و علاقهی شدید، درجنبههای مثبت همسرشان مبالغه میکنند و در یکدیگر تواناییهای میبینند که وجود خارجی ندارند. اما وقتی عشق و علاقه و هیجانِ شدید اولیه از بین میرود، کم کم به این نتیجه میرسند که آنچه فکر میکردند، تَوهّمی بیش نبوده است. در این شرایط آیا فقط دو راه وجود دارد: طلاق یا تحمل؟
بسیاری از مشکلات و عدم تفاهمها، در اصل سوءتفاهم هستند. رابطهی دو شخص هر چه نزدیکتر باشد، در معرض سوءتفاهم بیشتری قرار میگیرد چرا که زندگیِ زناشویی بیش از هر رابطهی صمیمانهی دیگری در معرض سوءتفاهم قرار دارد. خارج از مناسبات زناشویی، زن و مرد راحتتر با این فرایندهای ذهنی رو به رو میشوند و آن را زیاد جدی نمیگیرند، اما در مناسبات زناشویی این سوءتفاهمها میتوانند سبب بروز مشکل شوند.
وقتی زن و شوهر با هم اختلاف پیدا میکنند، رفتارهای از آنها سر میزند که انگار رو در روی یکدیگر جبههگیری کرده اند و تحت تاثیر این برداشت ذهنی، چشماندازی که از یکدیگر دارند، خراب میشود. روانشناس مشهور و بنیانگذار مکتبِ شناختی در روانشناسی، داکتر «آرون بک»، معتقد است که مهمترین علت مشکلات زناشویی، سوءتفاهم است. به عقیدۀ او، تفاوت در نحوۀ نگرش افراد باعث بروز اختلافات و پیامدهای ناشی از آن میشود. یعنی نباید تصور کرد که پایۀ اختلافات همواره سوءنیت و یا بدذاتی دو طرف یا یکی از آنهاست. بلکه در بیشتر موارد از این واقعیت ناشی میشود که هر یک از آنها صادقانه، مسئله را به شکل متفاوتی میبیند. بِک معتقد است گاهی آنچه گفته میشود با آنچه شنیده میشود کاملاَ تفاوت دارد.
توجه کردن، گوش دادن، سؤال کردن، گسترش فرهنگ صراحت و مبادلۀ اطلاعات صحیح، از جملۀ مؤثرترین راههای مقابله با سوءتفاهم اند. یکی از تکنیکهای مؤثر و کارساز در عرصۀ روابط عمومی انسانی، تبدیل «شکایت» و «انتقاد» به «درخواست» است. به جای آنکه انرژی خود را صرف برخوردهای عصبی و بحثهای زائد و بینتیجه کنیم، میتوانیم از «درخواست» استفاده کنیم. به جای نسبت دادنِ خصوصیات منفی به یکدیگر و تاپه زدن، باید وقت معینی را برای گفت وگو دربارۀ حل اختلافات در نظر بگیریم. شاید بهتر باشد هر هفته زمان مشخصی را به این امر مهم اختصاص دهیم. اگر دو طرف پیش از آن که کار به جای باریک بکشد، سوءتفاهمها را شناسایی و اصلاح کنند، میتوانند توفان بحران را مهار نمایند.
زن وشوهر باید انعطافپذیر، پذیرنده و باگذشت باشند. اشتباهات یکدیگر را تحمل کنند، و به خصوصیات منحصر به فرد هم ارزش بدهند. همسران توقعاتی از یکدیگر دارند: هر کدام انتظار دارد که از عشق بیقید و شرط، صمیمیت، وفاداری، و حمایت دیگری برخوردار باشد. وقتی مشکلات نمایان میشوند و خصومت و لجبازی شدید میشود، زن و شوهر جنبهی مثبت و نقاط قوت یکدیگر را فراموش میکنند. آرام آرام کار به جایی میرسد که اصل زندگی مشترک زیر سؤال میرود و گرفتاریِ اصلی و عامل سوءتفاهم فراموش میشود.
پس از ازدواج که انتظارات خفتهی دو طرف بیدار میشوند، زن انتظار دارد شوهرش بدون استثنا از او در مواقع بروز بحرانهای روحی حمایت کند. همیشه وقتشناس باشد و از همهی اینها مهمتر، در هر لحظه به او دسترسی داشته باشد. با اینحال، شاید این زن هرگز انتظاراتش را با شوهر خود در میان نگذارد. فرض زن این است که انتظاراتش به قدری طبیعی و واضح هستند که نیازی به طرح آنها نیست.
اگر بعد از تجربههای مُکرر، اشخاص به این نتیجه برسند که همسرشان به این معیارها پایبند نیست و مثلاَ از یاری دادن و درک احساس و همدردی شانه خالی میکند، در نظرشان تصویر همسر و خود ازدواج در مجموع از مثبت به منفی میگراید. با آموزش دینامیسم ازدواج، یعنی درک حساسیتها و نیازهای طرف مقابل، رسیدن به تصمیمات همگون و یافتن راههای لذت بردن بیشتر از یکدیگر، بسیاری از مشکلات خانوادهها برطرف خواهند شد. در واقع برخی از چشمگیرترین موفقیتها شامل حال زوجهایی شده اند که با داشتن زندگی سعادتمند، باز هم طالب رابطهی بهتری بوده اند.
زندگی خانوادگی و روابط زن و شوهر در زندگی مشترک با چالشهای متعددی رو به روست: چگونه برداشتهای منفی و سوءتفاهمها بر جنبههای مثبت ازدواج غالب میشوند؟ چرا تصویر زن و شوهر از «همه چیز خوب» به «همه چیز بد» میرسد؟ چگونه زن و شوهر میتوانند درحالی که نسبت به یک حادثه نظرات کاملاَ متفاوتی دارند، با هم کنار بیایند؟ چگونه معیارهای بیانعطاف، به ملالت و عصبانیت میانجامد؟ چرا زن و شوهر صحبتها را آن طور که «هستند» درک نمیکنند و چرا حرفهایی را میشنوند که اصلاَ مطرح نشده اند؟ چگونه تعصبات شخصی و فقدان مهارتهای لازم کار تصمیمگیری را با دشواری رو به رو میسازد؟ چگونه صحبت باید به جای ایجاد رنج و دلخوری، شادی و شادمانی بیافریند؟
اغلب تغییر رفتار زن یا شوهر بهبود قابلملاحظهای در رفتار همسرش ایجاد میکند. برخی اوقات برداشت ما از افکار و احساسات دیگران بیشتر مبتنی بر احساسات درونی، اضطرابها و انتظارات شخصی است و نه ارزیابی منطقی دیگران. برای مثال، یک خانم افسرده ممکن است در برخورد با نگاهِ خستهی شوهرش فوراً پیش خود نتیجه بگیرد که «او از من خسته شده است». و یا اگر خانم مضطرب باشد، وقتی همسرش دیر به خانه برگردد، فکر کند که: «نکند در یک حادثهی رانندگی جانش را از دست داده باشد؟» عواطف و احساسات معمولاً بطور مستقیمً منتقل نمیشوند، بلکه توسط لحن صدا، اشارات صورت، و عمل و رفتار ما انتقال مییابند.
«تردید در شایستگی» هم معمولاَ تولید گرفتاری می کند. برای مثال، وقتی مرد از یک خانوادهی نسبتاً فقیرتر با تحصیلات پایینتر باشد، اما خانوادۀ زن تحصیلات دانشگاهی داشته باشند، ممکن است زن از موضع برتریطلبی و آمرانه حرف بزند (یا برعکس). در این شرایط، مرد احساس حقارت میکند و چون تقصیر را به گردن زناش میاندازد، اندوهاش به عصبانیت میانجامد. این دلتنگی و اختلاف بهزودی به سایر جنبههای زندگی نیز سرایت میکند. اگر شوهر زمانی تنها به دلیل قطع صحبت از سوی همسرش ناراحت میشد، حالا از هر رفتار او احساس ناراحتی میکند و برای هر کار او دنبال عیب و نقص است و در نتیجه در همۀ زمینهها (در سلام و احوالپرسی و در معاشرتهای اجتماعی) با نگرش «سیاه و سفید» دیدن امور، به انتقاد از همسر مینشیند. در این حالت مباحث خانوادگی، انجام کارهای منزل، مسائل مالی، روابط جنسی و اوقات فراغت، تولید اختلاف میکنند. مسائل حل شده در گذشته، از نو مطرح میشوند، مشاجرههای داغ ایجاد میکنند و در نهایت بینتیجه و حلناشده باقی میمانند.
بسیاری از زوجهایی که در زمینۀ ارتباط زناشویی با دشواری رو به رو هستند و با این حال نمیخواهند با مراجعه به مشاوران امور زناشویی، فکری به حال خود کنند – حتی اگر با مشکلاتی در این حد رو به رو نباشند- میتوانند با رعایت چند اصل مهم، لطمات ناشی از گفت و گوی تند را به حداقل برسانند:
ممکن است زن و شوهر در زمینۀ مدیریت خانه، رسیدگی به اولاد و در سایر موارد، بیدلیل حالت برافروخته و عصبانی داشته باشند. در این حال، به جای آن که با نیش و کنایه و انتقاد سعی در حل مسائل خود داشته باشند، باید در کمال آرامش و به طور منطقی با یکدیگر از خواستههای خود حرف بزنند.
اغلب اوقات زن یا شوهر به دلیل آن که خود را حق به جانب میداند، از نیش و کنایه در حرفهایش استفاده میکند. دلیل دیگرش نیز آن است که یا اصلاَ با روشهای دیگر آشنا نیست و یا به اثربخشی آن باور نددارد و متوجه نیست که رفتارش نه تنها بیحاصل است بلکه اغلب با ایجاد رنجش، مخالفت و تلافی، سبب بدتر شدن اوضاع میشود.
مفهوم «بکش تا کشته نشوی»، اگر در زمانهای گذشته کاربُرد داشته، اما در زندگی خانوادگی کاربرد مفیدی ندارد. زن و شوهر باید به جای عصبانیت، راه خویشتنداری را بیاموزند و خشم خود را کنترل کنند. فنون کنترل و خویشتنداری از روشهای سادهای تشکیل میشود، مانند تأمل هنگام اقدام در حالت خشم، اجتناب از برخوردهای خصمانه، رعایت اعتدال و ترک صحنهی گفت و گو وقتی گفت و گو شکل جنجال و مشاجره را به خود میگیرد. بسیاری از اشخاص تحت تاثیر آرامش فوری و رضایت خاطری که اغلب در پیِ عصبانی شدن به آن میرسند، عکسالعمل آنی نشان میدهند. اما آنچه در نظر نمیگیرند، تاثیری است که روی همسر خود گذاشته اند.
عوامل نگهدارندۀ ارتباط عاشقانه میان زوجها عبارت اند از: تعهد، صمیمیت، اعتماد و همکاری و اینها از این پیوند عاشقانه حفاظت میکنند. برای مثال، وقتی بدانید همسرتان هرگز شما را تنها نخواهد گذاشت، احساس امنیت میکنید.
همکاری
چگونه میتوانید انتظار بهبود رابطهی را داشته باشید که در آن زن و شوهر با هم همیشه درگیر و در حال جنگ اند، از هم تصویرهای منفی دارند، و یکدیگر را دشمن میبینند؟ در این شرایط نمیتوانیم تغییرات بنیادینی را انتظار داشته باشیم. البته جای خوشبختی است که انسان معمولاً موجودی خودمدار نیست، بلکه توانایی همکاری و از خودگذشتگی را نیز دارد. همکاری در ازدواجِ منطقی، با شیدایی و از خودبیخودشدگیهای رمانتیک متفاوت است. در یک ازدواج منطقی ممکن است علاقهها و هدفهای زن و شوهر متفاوت باشند، اما راه مذاکره و رسیدن به توافق، برای مثال در زمینۀ تقسیم کار یا تربیت فرزندان برای دستیابی به هدف بلندمدتتر، یعنی برخوردار شدن از روابط لذتبخش و با ثبات، وجود دارد. البته پاداشهای فوری هم در کار اند. روحیۀ همکاری، راضی کردن همسر و حل و فصل مسائل، در ذات خود شادیآفرین است. بسیاری از زوجها، در خوشیها و غمهای یکدیگر شریک میشوند.
تعهد
اعتماد
اعتماد بصورت ساده یعنی اینکه: میدانم که میتوانم در مواقع عادی و اضطراری روی همسرم حساب کنم. می دانم که همسرم هنگام نیاز به کمک من خواهد شتافت. میتوانم به همسرم اعتماد کنم که به طور قصدی، کاری برخلاف منافع من انجام نمیدهد.
ممکن است زن و شوهر به رغم تعهد نسبت به ازدواج خود، نتوانند احساس اعتماد و اطمینان مُحکمی در یکدیگر ایجاد کنند. ایجاد اعتماد دشوار، و شکستن اعتماد آسان است. بسیاری از اشخاص در مواقع به خصوصی به همسرشان اعتماد میکنند، اما این اعتماد همیشگی نیست. برای مثال ممکن است در زمینهی مصارف، روابط با افراد خانوادهی همسر، و یا صرف وقت در بیرون از منزل، احساس اعتمادی وجود نداشته باشد. در این شرایط ممکن است، زن و شوهر در اثر آگاهییافتن از بیاعتمادی همسرشان، از او رنجیده خاطر شوند، و حتی این بیاعتمادی، آنها را به سرکشی و طغیان بکشاند و مترصد اقدام گرداند.
مطلق کردن و مطلق دیدن امور هم بیاعتمادی بیشتری را فراهم میسازد. مثلا شوهری که در مورد به خصوصی قابل اعتماد نبودن همسرش را تجربه میکند، ممکن است به این نتیجه برسد که:«هرگز نمیتوانم به او اعتماد کنم.» پس چه بهتر که زن و شوهر در زمینهی اعتماد و مقولات مشابه، به جای مطلق کردن، به نسبی دیدن بپردازند. واقعیت این است که هیچکس در همهی لحظات قابل اعتماد نیست. از این گذشته، طرز برداشتها و احساسات ما از دقیقهی تا دقیقهی دیگر تغییر میکنند و گاه ممکن است باوری که در هنگام خشم و عصبانیت داریم کمی دیرتر دچار تغییر شوند. از آن گذشته، به حکم عقل و منطق، باید برخی از واقعیتهای ناخوشایند را در پردهی اغماض و چشمپوشی قرار دهیم.
صمیمیت
توجه به خواستههای همسر، همراهی او در سختیها و این طرز تلقی که: «به منافع همسرم و آنچه به سود اوست، اولویت می دهم، و همسرم را مانند یک دوست صمیمی در حمایت خود می گیرم،» به ایجاد صمیمیت میانجامد.
ازدواج به شما پاداشهای بس ارزشمندی میدهد. دوست داشتن، مورد محبت قرار گرفتن، صمیمیت، با هم بودن، رسیدگی به یکدیگر، امنیت عاطفی، این تصور که کسی هست که روح خستۀ تان را آرامش بخشد، با یأسها و دلتنگیهایتان در ستیزد، با شما در هیجانات و اتفاقات خوشایند سهیم شود و رضایت خاطر ناشی از داشتن فرزند را به شما هدیه کند، از جمله موهبتهای زندگی مشترک اند.
وفاداری
گاه به اشخاصی برمیخوریم که هر چند از ازدواج خود راضی هستند، اما حاضر نیستند به خاطر زندگی مشترکشان ازخودگذشتگی کنند. میخواهند از هر درختی میوهی بچینند. برای مثال، از یکسو، امنیت عاطفی و ادامهی عشق و محبت ناشی از ازدواج را میخواهند و از سوی دیگر آزادی و نپذیرفتن مسئولیت را که ویژهی زندگی تجرد است، طلب میکنند.
نوع دیگر و فاداری با این طرز تلقی تبیین میشود که: «درست یا غلط، او همسر من است.» یا: «او از من حمایت میکند و مرا از خود طرد نمیکند.» اینها به این معناست که زن و شوهر باید بتوانند به طور دائم روی حمایت همسر خود حساب کنند. جانبداری، به اینکه حق با کیست ارتباطی ندارد. ممکن است در روابط زناشویی جانب بیطرفی را گرفتن، مفهوم وفادارنبودن را تداعی کند. از این رو در شرایط برابر، جانب همسر را گرفتن، بهتر از قضاوت بیطرفانه است. در برخی ازدواجها، بیوفایی، به خصوص بیوفایی نوع اول، به سکوت برگزار میشود و زن و شوهر بیآنکه به روی خود بیاورند، بیوفایی همسر خود را قبول میکنند. اما در اغلب موارد، بیوفایی نقطهی اوج نداشتن صمیمیت و بیصداقتی است. در این شرایط اگر کار ازدواج به طلاق هم نکشد، بیوفایی رنجشی ایجاد میکند که ممکن است برای همیشه بر روابط زن و شوهر حاکم شود.
صرف نظر از اشکالات اخلاقی، بیوفایی و خیانت نسبت به همسر، بهقدری در پیکرهی روابط نفوذ میکند که بر تصور ذهنی او اثر میگذارد و میتواند روابط زندگی زناشویی را از هم بپاشد.
منبع:
برگرفته از «عشق هرگز کافی نیست»، اثری از آرون بِک با ترجمۀ از مهدی قراچه داغی
تمرینات ورزشی در دوران حاملگی و قبل از زایمان
حقایقی در باره ایدز و لزوم آموش جنسی
وبلاگ زیر جهت دریافت مقالات علمی و افزایش اگاهی شما عزیزان ایجاد شده است
تقدم تعهد بر تفاهم اشتباه بزرگ جوانان در ازدواج است. یعنی قبل از اینکه مطمین بشیم که با کسی تفاهم داریم به اون تعهد بدیم که همه جوره کنارش هستیم!
نشانه هایی که علامت مرتکب شدن این اشتباه است عبارتند از:
-رابطه جنسی زود هنگام
-ظرف 3، 4 ماه بعد از آشنایی عروسی کنین
-همان اول با دلایل ناکافی مطمین بشین که اون همسر مطلوب شماست
-احساساتتون نسبت بهش با مدت آشنایی تون تناسب نداره (مثلاً یه هفته از آشنایی تون می گذره اما حاضرید جونتونو براش بدین).
-متوجه بشین که دارین اشتباهات روابط شکست خورده قبل رو تکرار می کنین.
- همون هفته اول آشنایی شروع به خیالبافی در مورد زندگیتون با اون می کنین.
راه حل : این که اول خوب با طرفتون آشنا بشین بعد اگه قابل قبول بودش تعهد بدین.
عاملهایی هستن که باعث می شن احتمال این اشتباه زیاد باشه. مثل:
- آرزو داشته باشین زودتر سر و سامون بگیرین
-وقتی بچه بودین دوستتون نداشتن
-وقتی تنها هستین احساس سردرگمی دارین.
-از جانب دیگران تحت فشار هستین
-زمان فرزند آوری رو به اتمام هستش
-تنها کسی هستین بین همسالان خودتون که مجرد باقی موندین
-به تعلق و دوست داشتن علاقه دارین
-آدم کمال گرایی هستین.
وبلاگ زیر جهت دریافت مقالات علمی و افزایش اگاهی شما عزیزان ایجاد شده است
نکاتی در مورد تعهد:
1-اگر می خواین کسی رو که با تعهد مشکل داره شناسایی کنین پیشرفت سطوح تعهد رو در اون بررسی کنین
2-اگر طرف مقابل از تعهد دادن می ترسه و مقاومت می کنه و حاضر نیست روی ترسش کار کنه رابطه رو پایان بدید.
3-اگر می گه آمادگی تعهد دادن نداره اما حاضره روی اون کار کنه ازش حمایت کنین تا به نتیجه نهایی برسه. ازش بخواین حداقل توی ده جمله بگه: "زمانی آماده تعهد خواهم بود که .... اتفاق بیافته". اینجوری راحت تر می تونه با احساساتش ارتباط برقرار کنه و بفهمه واقعاً چی می خواد.
4-اگه زمان زیادی گذشت و دیدین بی مسوولیت هستش بهش اولتیماتوم بدین که اگه تا فلان زمان تعهد داد که فبها وگرنه باهاش نمی مونین. اولتیماتوم باید واضح و روشن باشه و در موردش مسامحه نکنین و به آینده موکولش نکنین.
5-اگه همزمان به دو نفر علاقمندین تکلیف خودتونو رو روشن کنین و انتخاب نهایی رو انجام بدید که نهایتاً می خواین توی رابطه با کدوم پیش برین. از موازی کاری اجتناب کنین
6-مشکلات خودبخود ناپدید نمی شن. نیاز به کمک حرفه ای دارین.
7-بین دو حالت تعهد زود هنگام و ترس از تعهد تعادل برقرار کنین.
8-چه زمانی باید رابطه رو ترک کنین: وقتی تفاهم وجود نداشته باشه، وقتی جاذبه بوجود نیاد، وقتی دو طرف در جهتهای جداگانه رشد کنن، وقتی نقطه ضعف مهلکی وجود داره که حاضر نیست روی اون کار کنه، وقتی حاضر نیست روی رابطه و مشکلات رابطه کار کنه.
دقت کنین خودتونو توجیه نکنین حتی اگر مهربون باشه، ترسیده باشه، کودکی سختی داشته باشه یا... ولی نخواد روی مشکلات کار کنه مسائل حل نشده باقی خواهند ماند و نتیجه ای جز پشیمانی و تنفر به جا نمی مونه.
9-حتی اگه با هم ازدواج کردین چند وقت به چند وقت به همدیگه تعهد دوباره بدید. همین که ببینین چقدر روی قول و قرارهای قبلی ثابت قدم بودین باعث رسیدن به توافقات جدید می شه و رابطه رو مستحکم تر می کنه.
10- به تعهد عمل کنین. عمل به تعهد این نیست که تنها قسمت هایی از خود و عشقمون رو اون هم نه همیشه، به همسرمون ببخشیم بلکه حضور و آگاهی کامل از فرآیند ازدواج برای تجربه شادی و یادگیری است. حضور و آگاهی که با گوش دادن، لمس کردن و بخشیدن تجسم پیدا می کنه و به زندگیمون معنا و هدف می بخشه.
--------
معنای حقیقی ازدواج:
-ازدواج روشی برای عشق ورزیدن، احترام، تجلیل و ستایش هر روزه از همسرمون هستش.
-ازدواج فرآیندی ایستا نیست شما بهش پویایی می دید.
-وقتی معنای واقعی داره که از نظر فکری، احساسی، جسمانی و روحی رزونانس (هماهنگی) وجود داشته باشه.
-یک کانون گرم است نه یک میدون جنگ
-لحظه ای که عشق و احترام توی ازدواج به آخر برسه، زمانی که قلبها به سمت همدیگه بسته بشن لحظه پایان ازدواج هستش.
در نهایت رابطه تون رو به خداوند بسپارید و از خدا طلب حمایت و رحمت کنین. با دعا به درگاه خداوند و درخواست از اون نسبت به عشق شکرگزار باشین
وبلاگ زیر جهت دریافت مقالات علمی و افزایش اگاهی شما عزیزان ایجاد شده است
گاهی پیش میاد هوس رو با عشق اشتباه بگیریم، یا اینکه عاشق یه فرد نامناسب بشیم، یا عیبهای بزرگ طرف مقابلمونو نادیده بگیریم تا تنش پیش نیاد، دنبال ماجراجویی تو عشق هستیم، یا بد رفتاری طرف مقابل رو به رو خودمون نمی آریم، یا به رابطه با کسی ادامه می دیم که باهامون تفاهم نداره و یا اینکه از کسی که باهامون تفاهم داره چشم پوشی کنیم، دلیل این جور کارا چی می تونه باشه؟
دلیلش وجود افسانه های عشقی تو وجودمونه که از داستانها یا فیلم ها یا ..یاد گرفته ایم.
پنج تا افسانه عشقی عمده تو روابط ما ممکنه پیش بیاد:
1- فکر کنیم عشقمون بر هر چیزی می تونه غلبه کنه
2-عشق در اولین دیدار جرقه می زنه
3-توی دنیا فقط یه عشق واقعی برامون وجود داره
4-یه همسر خوب ما رو از هر نظر ارضا می کنه
5-جاذبه جنسی همون عشقه
---------------------
1-افسانه اول: عشقمون بر هر چیزی می تونه غلبه کنه
در چنین حالتی ممکنه فکر کنیم حالا که عاشق هستم اهمیتی نداره که همسرم آدم انتقاد گر افراطی باشه، الکلی باشه، معتاد باشه، سر بچه ها توافق نداشته باشیم، روابط نامشروع بیرون از خونه وجود داشته باشه، اختلاف سنمون خیلی زیاد باشه و... یعنی این افسانه باعث می شه عیبهای بزرگ طرف مقابل رو ندید بگیریم.
در چنین حالتی ممکنه این شبهات پیش بیاد:
-اگر عشق باشه مشکلات بی اهمیتند
-اگه بیشتر مهر بورزم اون تغییر خواهد کرد
-و در صورت شکست رابطه ممکنه خودتونو سرزنش کنین که اگه بیشتر دوستش داشتم می شد رابطه رو حفظ کرد
اما در حقیقت عشق کافی نیست رابطه به تعهد و تفاهم نیاز داره.
---------------------
2- افسانه دوم: عشق در اولین دیدار جرقه می زنه
اعتقاد به این افسانه باعث می شه فقط به جاذبه عاشقانه رابطه توجه کنیم و از دیدن سایر قسمتهای مهم باز بمونیم.
دلیل پیش اومدن چنین علاقه هایی جاذبه جنسی طرف مقابل یا مهارتها و موفقیت های خاص اونه. بهتره حواسمون باشه که نشانه یک رالطه سالم احساس اعتماد، امنیت، ثبات و مورد توجه قرار گرفتنه و رابطه ای که زیادی پر از ماجرا، هیجان، ترس از ترک شدن و فراز و نشیب باشه رابطه سالمی حساب نمی شه.
در حقیقت عاشق شدن ساده است اما ایجاد رابطه سالم مستلزم توجه و کار سخت هستش.
---------------------
3-افسانه سوم: توی دنیا فقط یه عشق واقعی برامون وجود داره
ممکنه تو ذهنمون یه ویژگیهایی رو برای همسر ایده آل در نظر داشته باشیم ولی وقتی توی رابطه با کسی قرار می گیریم هر عیب کوچکی رو پای این حساب بگذاریم که این فرد عشق حقیقی ما نیست. عاقبت این افسانه ممکنه به اونجا ختم بشه که نتونیم ویژگی های منحصر به فرد همسرمون رو ببینیم یا اگه شکستی عشقی پیش اومد نتونیم زندگی با همسری جدید رو شروع کنیم.
حقیقت این افسانه اینه که امکان تجربه عشق با بیش از یک نفر وجود داره. و دلیل یک رابطه سالم تفاهم و تعهده نه عشق یکتا!
---------------------
4- افسانه چهارم: یه همسر خوب ما رو از هر نظر ارضا می کنه
عاقبت اعتقاد به چنین افسانه ای اینه که از روابط سالم باز می مونیم و توقعات زیادمون عشق رو تبدیل به نفرت می کنه
حقیقت این افسانه اینه که بعضی نیازها رو همسر برآورده می کنه و بقیه نیازها یا باید توسط خودمون تامین بشه یا توسط خانواده، دوستان یا بقیه اطرافیانمون
---------------------
5-افسانه پنجم: جاذبه جنسی همون عشقه
وقتی که نسبت به کسی احساس شهوت کنیم و به خاطر این احساس باهاش رابطه برقرار کنیم ممکنه از اینکه با فردی که قرابت روحی باهامون نداره رابطه جنسی داریم احساس گناه کنیم و برای موجه جلوه دادن رابطه مون اسم عشق روی رابطه بگذاریم.
عواقب این کار درگیر شدن با افراد نامناسب، و چسبیدن زیاد به اونا و سختی رها کردنشون هست
حقیقت اینه که روابط جنسی خالی از احساس هیچ مناسبتی با عشق نداره
منبع:پیش از ازدواج!