این دفعه بنا به درخواست خانمها در مورد شناخت آقایون می نویسم
غار تنهای مردان
هر مردی یا کلا هر جنس مذکری چه قبل از ازدواج و چه بعد از ازدواج هر چند وقت یکبا که البته زمان خاصی ندارد احتیاج به غار تنهای دارد می دانید غار تنهای چیست؟ محیطی که در آن آقایان فقط خودشون هستند و افکار و وجدان خودشون که هر چند وقت یکبار با خود به فکر فرو می روند مشکلاتی که دراند از ذهنشان عبور می کند کارهای که تا کنون انجام داده اند چه خوب چه بد ه رفتارهای اطرافیانشان در قبال خود فکر می کنند و البته اکثر تصمیم های مهم را در همین غار تنهایی می گیرند آنها در این محیط هیچ کس را راه نمی دهند ترجیح می دهند کاملا تنها باشند اکثر مواقع در این حالت به یک نقطه خیرع می شوند ساید حتی به شما نگاه می کنند و حتی حرفهای شما را با اشاره تایید می کنند اما در فکر و ذهن آنها جریانات دیگری می گذرد این غار زمان و مکان خاصی ندارد بهتره زمانی که همسر شما در یک ئنیای دیگری سیر می کنند او را آسوده بگذارید مطمئن باشید اگر به این نتیجه برسد که مشکلش با مشورت کردن باشما حل می شود خود اینکار را انجام می دهد بهتره بدونید اکثر تصمیم گیریهای درست و به جا در همین غار تنهایی گرفته می شود چرا که مغز مردان یک محیط پردازشگر کاملا منطقی است و در تصمیم گیریهای بش از ۹۰ درصد منطق را دخالت می دهند شاید بارهای از یک مرد شنیده باشید سر یک موضوع که می گوید بزار یه کم فکر کنم جوابتو بهت می گم البته در مورد زنها هم شاید شنیده باشید اما این مورد در مردان خیلی بار تر می باشد معمولا زنان یه جواب سطحی در لحظه پرسش می دهند و بعدا فکر می کنند و پاسخ خود را اصلاح می کنند
افراط و تفریط را در مورد مردان هرگز اعمال نکیند
مردان در همه رفتارهای میانه روی و تعدیل را می پذیرند و کلا ذهنیت آنها با افراط و تفریط منطبق نیست و تداخل دارد حتی مطمئن باشید اگر شما در ابراز احساساتون هم افراط کنید فکر نکنید همسر شما واقعا احساسا رضایت می کند شاید رضایتمندی او موقتی باشد اما اگر در جای خود ابراز احساسا ت کنید و در جای خود از احساسا ت خود جلوگیری کنید شاید در برخورد اول همسر شما ناراحت شود اما در دراز مدت این رفتار شما می پذیرد و ابراز می دارد که چه زن منطقی دارد و هرجا به تناسب موقعیتش رفتار خاص خود را نشان می دهد
گیردادنهای بی جا مردان را عصبی میکند می کند
تا حالا شیاد بارها برای شما اتفاق افتاده باشد که مثلا قصد داشتید به مهمانی بروید و شوهرتان یک لباسی می پوشد که از نظر شما این لباس درخور آن مهمانی نیست به او می گویید لباسش را عوض کند این خیلی خوبه که شما به همسرتان توجه دارید اما زمانی هم اتفاق می افته که شما برای نشان دادن خود به دوستانتان از همسرتان می خواهید یک برخورد متفاوت از زات اخلاقی خود داشته باشد و یا یک لباسی که هرگز حاضر به پوشیدن آن نیست را به زور بر تن او کنید بهتره اینو بدونید مردان همیشه یک حس برتری نسبت به زنان دارند این کاملا طبیعی میباشد از این رو غرور آنها بی ش از زنان می باشد در برخورد های اینچنینی کمی صبور باشید و البته مردی می تواند موفق باشد که خاصیت انعطاف پذیری داشته باشد من هر جا اسم از جذبه میاورم بلافاصله واژه انعطاف پذیری هم بکار میبرم را که در هر رفتاری اعتدال حرفه اول رو می زنه زنان از نظر رنگ پردازی تنوع گرایی زیادی دارند و رنگها را بهتر از مردان تشخیص می دهند ( گرافیستهای خوبی می توانند باشند ) اگر می بینید شوهر شما یک لباس را چند بار در محل کار می پوشد در مهمانی های استفاده می کند این شاید از نظر شما یک عیب باشد اما چون شوهر شما بیشتر برخوردش با اقایان است پس در این موضوع آنها باهم بهتر می توانند ارتباط برقرار کنند حالا اگر شما که یک زن هستید یک لباس را در دو مهمانی بپوشید حتی اگر برای خودتان هم مهم نباشد ( که البته در مورد زنان محال است ) حتما برای دیگر زنان و دوستان شما مهم است و دقیقا به خاطر دارند شما در مجلس قبلی همین لباس را پوشیده اید
پولدارترین و لارج ترین مرد هم از ولخرجی بیزار است
در خرج کردن پول حتی پولی که مال خود شماست دقت کنید حتما می دانید که زنان ایرانی در استفاده از لوازم آرایشی رتبه سوم در جهان را به خود اختصاص داده اند صبر کنید قند دردلتان آب نشود این یک برتری نیست این نشان دهنده این قضیه هم می تواند باشد که زنان ایرانی چقدر از اعتماد به نفس پایینی برخوردار هستند که برای ساختن ظاهر خود و جلب توجه احتیاج به آرایش دارند ( این ذهنیت را به خاطر بسپارید هر چند که کمی به شما بر خورد منو ببخشید خودتون خواستید ) سعی کنید در انتخاب لوازمی که احتیاج دارید احتیاط کنید مارک دار بودن لوازم نشانه خوب بودن آنها نیست و البته زنان در انتخاب و خرید یک جنس از این نظرمایلند مارک دار خرید کنند که این قضیه را به فلان کس نشان دهند که چقد مایه دار هستند و یا اینکه اون مارک امسال مارک مد سال شناخته شده ( یه موقع فکر نکنید و پشت سر من نگید من امول هستم ) اما آقایان در خرید معمولا جنس و پشتیبانی کلا براشون اهمیت دارد که این هم برگرفته از منطق آنهاست البته زنان غیر منطقی نیستند اتفاقا می شود گفت زنان در ابراز احساسات منطقی ترین رفتارها را دارند
رابطه جنسی و سردی مردان پس از ازدواج
کلا میل جنسی در مردان البته متاسفانه در مورد کسی که این رابطه را قبلا تجربه کرده اند حدود ۴۰ درصد افت می کند ایم بر میگرده به رفتار شما این هنر شماست که طوری رفتار کنید که همیشه برای شوهر خود جذاب باشید و شوهر شما همیشه توسط شما تحریک شود مثلا یکی از خصوصیاتی که من برای ازدواج مد نظرم هست همینه که دوست دارم همیشه توسط همسر اینده ام تحریک شوم و اینقدر همسرم در این قضیه ماهر باشد که من توسط هیچ زن دگری تحریک نشوم خیلی سخته اینطور نیست ؟ اما شدنیست و مطمئن هستم شما زنان خوب شما همسران دلسوز شما زنانی که قصد دارید شوهرتان هیچ کمبودی حس نکند این کار رو راحت بتوانید مثل باقیه کارها انجام دهید دست شما همسران درد نکنه کار شما قابل تقدیر است ( البته اگر مردهای ایرانی قدرت درک برخی مسائل رو داشته باشند ایم یکی رو نوشتم که سر قضیه بالا یک به یک مساوی باشید و پشت سر من حرف در نیارید)
حاشیه در بیان یک مطلب مردان را شکنجه می دهد
بارها گفتم اگر قصد دارید یک موضوع را با شوهر خود در میان بگذارید مسفقیم برید سر اصل مطلب یه حرفو اینقدر میپیچونید که خودتون هم فراموش می کنید چی می خواستید بگید خلاصه کلام صغری کبری نکنید مردا ن حوصله اینکه (مثلا شما می خواهید بگید زن برادر شوهرتون در مجلس غقد یکی ار اقوام به شما یه حرفه بدی زده اکثر وقتها اینطوری این مسنله رو بیان می کنید اول میگید عقد فلانی یادته که ماشین فلان کس چرخش پنچل شد که فلانی او لباسو پوشیده بود بعد رفت فلان جا اونطوری شد راستی دستبند فلان کسو دیدی دستش خیلی قشنگ بود خواهرت می گفت از فلان مغازه خریده اما بدل بودا ) آیا شما به خاطر دارید چی می خواستید بگید ؟ این برخورد شما مردان را واقعا زود خسته می کند مردان در برخی موارد صبور نیستند این از آن جمله موارده
چه رفتارهای مردها را خشنود و گرم می کند
۱) وقتی از سر کار میاد خونه خسته نباشید گفتن شما از ته دل و البته هر چند وقت یکباری بوسیدن اون می تونه خیلی روی مردان تاثیر گذار باشد ( بعض دختران زمانی که دوست پسر دارند روزی صد بار آنها را می بوسند اما در مورد همسر آینده خود کوتاهی میکنند بعضی ها هم که خجالت میکشند )
۲)به خریدهای که انجام داده گیر ندهید بگزارید بعدا سروقت به شوهرتان تذکر دهید مثلا زمانی که با او تنها نشستید و همان میوه هارا که شوهرتان تهیه کرده دراید نوش جان می کنید بهترین موقعه میباشد
۳) اگر صاحب فرزند هستید احترام همیدیگر وجلوی فرزندان حفظ کنید اصلا به هم توهین نکنید
۴) مردان دیر اصلاح می شوند کمی صبور باشید
۵) یادتان نرود همیشه برای شوهرتان زیبا ترین آرایش را انجام دهید و تحریک آمیز تیرن پوشش را در تن و ناز ترین رفتار را در برخورد خود اعمال کنید
۶) هر چند وقت یکبار زمانی که نشسته با رفتارهای معکوس او را غافلگیر کنید مثلا موهای او را بر هم بزنید این شیطنت شما به نوعی در ذهن همسر شما ماندگار می شود البته این یک مثال بود و قید شده هر چند وقت یکبار می دانید که مردان به موی سر حساس هستند البته اگر بعد از ازدواج شما موی سری برای او گذاشته باشید
مطالب پیشنهادی:
مضرترین عوامل برای میل جنسی زنان و مردان
اهمیت آغوش کشیدن و بغل کردن برای سلامتی
اگر بتوانیم، خود را در نقطه نظر همسرمان قرار دهیم، به گونه ای که نحوه تفکر و بینش او را نسبت به مسایل عیناً درک نموده و از دیدگاه او نسبت به مسایل و دنیا بنگریم، به مرز تفاهم با همسر خود رسیده ایم. در چنین موقعیتی، رابطه حسنه به مفهوم عمیق آن بر زندگیمان سایه می افکند.
موقعیت هایی که تفاهم به عنوان یک عامل تعادل بخش حضور می یابد، دو گونه هستند:
1. تفاهم در خلوت
2. تفاهم در جلوت (حضور دیگران)
آن چه که در خلوت زندگی و فرصت های شخصی برای زوجین فراهم می شود، حائز اهمیت اساسی است. زن و شوهر، باید برای لحظه هایی که دور از هیاهوی زندگی، در کنار هم هستند، توجهی خاص قائل شوند و این لحظه ها را «برای هم» و «با هم» باشند. تفاهمی که زاییده چنین فرصتی باشد، رشد نموده و در حضور دیگران به بار می نشیند. مبنای تفاهم در خلوت و در حضور یکدیگر، احساس ارزشی است که هر یک برای شخصیت مقابل، قائل است؛ با این زمینه مناسب، زوجین، فرصت می یابند که در حضور دیگران، تفاهم خود را حفظ نموده و حتی با جدیت خاصی حریم یکدیگر را مراعات نمایند؛ به ویژه زمانی که همسرشان به ایراد مطالبی مناسب در حضور جمع می پردازد، همفکری و همدلی خود را با علامت تصدیق و تأیید، ابراز می دارند و مطالب بیجا و غیر ضروری او را با سکوت و پیشنهاد خویش، به مسیر گفت گوهای ثمر بخش و سازنده باز می گردانند.
بدترین همسران، آنهایی هستند که بلافاصله اثر سخن همسرشان را در دیگران خنثی می کنند.
توصیه های تربیتی
چه دستور العمل مشخصی برای دستیابی به تفاهم و رابطه حسنه وجود دارد؟ و راه های عملی وصول به آن کدام است؟ حال برخی شیوه های کاربردی وصول به تفاهم را ارائه می دهیم:
1. در هنگام گفتگوی همسرمان، با نهایت دقت به مطالب وی گوش فرا داده و آن گونه عمل نماییم که گویی جز به وی و سخنانش، به موضوع دیگری توجه نداریم، و از انجام هر عملی که مغایر با حالت توجه باشد، خود داری می کنیم.
این کیفیت، در تکنیک های مشاوره به اصطلاح «هنر خوب شنیدن» موسوم است؛ حالتی که بیانگر پذیرش طرف مقابل و مطالب وی می باشد و کاربرد فراوانی در مشاوره دارد.
2. با مطالعه در حالات و روحیات همسر خود، فهرستی از علائق و تمایلات وی، به دست می آوریم و نسبت به آن ها خود را متعهد و ملزم می دانیم. تأمین علائق اصولی همسر، و نقطه شروع سخن را بر یکی از علائق وی متکی نمودن و به ویژه در مورد تمایلاتش به گفتگو نشستن، راه را برای رشد تفاهم، هموار و تسهیل خواهد نمود.
3. از مقایسه او با دیگران به شدت بپرهیزیم. این رفتار، به رابطه حسنه آسیب وارد می کند. همسرمان انسانی است منحصر به فرد و دارای ویژگی های شخصیتی اعم از مثبت و منفی که قابل مقایسه با هیچ فرد دیگری نیست. از این رو، در مواقع ضروری، می توان او را با خودش (گذشته او) مقایسه نمود و میزان پیشرفت اخلاقی و معنوی و فکری اش را مورد تقدیر قرار داد. این عمل بر درجه تفاهم زوجین خواهد افزود.
4. نحوه برقراری ارتباط کلامی نیز از عواملی است که در ایجاد تفاهم، نقشی تعیین کننده دارد. همسرانی که می دانند از چه عبارات و کلماتی برای بیان مقصود استفاده کنند، به خوبی مسیر حرکت خویش را در زندگی هموار می نمایند.
هر واژه یا کلمه دارای نوعی بار روانی و عاطفی است و تأثیرات مسلمی را بر شنونده بر جای می گذارد. یک ارتباط کلامی موفق، رابطه ای است که هیچ یک از طرفین از کلمات تحریک آمیز و موهن، استفاده نمی کنند.
زبان ملایم و نرم و برخوردار از احترام، حق مطلب را به خوبی ادا می کند و اعتماد و اطمینان در طرف مقابل می آفریند و بر عکس، زبان تند و زننده و تحریک آمیز، برای هیچ ارتباطی مفید نیست، حتی اگر گوینده بر حق باشد.
5. در مناسبات با همسر، صداقت همچون پل ارتباطی موثر، موجب می شود که زن و شوهر، میل و رغبت وافر و کاملی برای صحبت با یکدیگر پیدا کنند و از این طریق بر رشد شخصیت خود و همسرشان بیفزایند.
لازم است برای نیل به تفاهم، صداقت را از انگیزه ها و نیات درونی، آغاز نموده، به جریان گفتگوها و مناسبات، تسری بخشید. به مصداق، «رستگاری در راستی است». زن و شوهر زمانی به کاخ سعادت زندگی دست می یابند که پایه های آن را بر صداقت و درستی، پی ریزی نمایند.
همگرایی در برابر واگرایی
یکی از عوامل تعیین کننده موفقیت و یا عدم موفقیت در زندگی، نحوه مدیریت کانون خانواده است. چنانچه خانواده به صورت یک حوزه متشکل و وحدت یافته و منتظم اداره شود، تصمیمات، اندیشه ها و کنش ها به سوی یک کانون جهت گیری می شود و مرکزیت مقتدر و متحدی به وجود می آید. زن و شوهر در این کانون، در کنار یکدیگر قرار می گیرند و به مرور زمان، قطب واحدی در تصمیم گیری و هدایت زندگی شکل می گیرد. چنین کیفیتی به نام «همکنشی» و یا «همگرایی» موسوم است و از طریق آن خط مشی خانواده برای حال و آینده، روشن و مشخص است و الگوی مطلوبی برای تنظیم مناسبات زوجین، فراهم می شود. در این جا، اصطلاحاً همگرایی را مترادف با هماهنگی و واگرایی را مترادف با ناهماهنگی، آورده ایم.
از ویژگی های خانواده متعادل، تشخیص مصلحت زندگی و ترجیح آن بر منفعت شخصی است و این خصوصیات در پرتو همگرایی زوجین، امکان پذیر است. قرار دادها و مقررات در این خانواده، مورد احترام است ولی آن جا که پای مصلحت بزرگتری در میان باشد، هر یک از زوجین از انعطاف پذیری روحی خاصی برخوردار است که خواسته های فردی را فدای پیشبرد اهداف زندگی خواهد نمود.
در پاره ای از موارد، همگرایی در رابطه زوجین با یکدیگر، قابل حصول است، ولی والدین در زمینه نوع برخورد با فرزندان، به واگرایی (ناهماهنگی) می رسند.
فست فود زیر ذره بین کارشناسان حوزه سلامت
ظروف یک بار مصرف ومشکلات آن بر سلامت
آثار جانبی تشعشع لامپ های کم مصرف بر چشم و پوست چیست؟
اثرات امواج تلفن همراه بر سلامت افراد چیست؟
دسترسی به تمامی این مطالب در سایت
وبلاگ زیر جهت دریافت مقالات علمی و افزایش اگاهی شما عزیزان ایجاد شده است
درآمد
عشق میتواند بسیاری از تنشها میان زوجها را محو کند و بر خودمحوریها سرپوش بگذارد. اما عشق به خودیِ خود مشکلات زندگی را حل نمیکند، فقط انگیزهی قدرتمندی را برای غلبه بر آنها فراهم می سازد. حفظ پیوند ازدواج مُستلزم وجودِ عوامل دیگری است که اگر حضور ندارند، زن و شوهر باید آنها را در زندگی خود به وجود آورند.
اغلب زوجها در اوایل آشنایی، تحت تاثیر عشق و علاقهی شدید، درجنبههای مثبت همسرشان مبالغه میکنند و در یکدیگر تواناییهای میبینند که وجود خارجی ندارند. اما وقتی عشق و علاقه و هیجانِ شدید اولیه از بین میرود، کم کم به این نتیجه میرسند که آنچه فکر میکردند، تَوهّمی بیش نبوده است. در این شرایط آیا فقط دو راه وجود دارد: طلاق یا تحمل؟
بسیاری از مشکلات و عدم تفاهمها، در اصل سوءتفاهم هستند. رابطهی دو شخص هر چه نزدیکتر باشد، در معرض سوءتفاهم بیشتری قرار میگیرد چرا که زندگیِ زناشویی بیش از هر رابطهی صمیمانهی دیگری در معرض سوءتفاهم قرار دارد. خارج از مناسبات زناشویی، زن و مرد راحتتر با این فرایندهای ذهنی رو به رو میشوند و آن را زیاد جدی نمیگیرند، اما در مناسبات زناشویی این سوءتفاهمها میتوانند سبب بروز مشکل شوند.
وقتی زن و شوهر با هم اختلاف پیدا میکنند، رفتارهای از آنها سر میزند که انگار رو در روی یکدیگر جبههگیری کرده اند و تحت تاثیر این برداشت ذهنی، چشماندازی که از یکدیگر دارند، خراب میشود. روانشناس مشهور و بنیانگذار مکتبِ شناختی در روانشناسی، داکتر «آرون بک»، معتقد است که مهمترین علت مشکلات زناشویی، سوءتفاهم است. به عقیدۀ او، تفاوت در نحوۀ نگرش افراد باعث بروز اختلافات و پیامدهای ناشی از آن میشود. یعنی نباید تصور کرد که پایۀ اختلافات همواره سوءنیت و یا بدذاتی دو طرف یا یکی از آنهاست. بلکه در بیشتر موارد از این واقعیت ناشی میشود که هر یک از آنها صادقانه، مسئله را به شکل متفاوتی میبیند. بِک معتقد است گاهی آنچه گفته میشود با آنچه شنیده میشود کاملاَ تفاوت دارد.
توجه کردن، گوش دادن، سؤال کردن، گسترش فرهنگ صراحت و مبادلۀ اطلاعات صحیح، از جملۀ مؤثرترین راههای مقابله با سوءتفاهم اند. یکی از تکنیکهای مؤثر و کارساز در عرصۀ روابط عمومی انسانی، تبدیل «شکایت» و «انتقاد» به «درخواست» است. به جای آنکه انرژی خود را صرف برخوردهای عصبی و بحثهای زائد و بینتیجه کنیم، میتوانیم از «درخواست» استفاده کنیم. به جای نسبت دادنِ خصوصیات منفی به یکدیگر و تاپه زدن، باید وقت معینی را برای گفت وگو دربارۀ حل اختلافات در نظر بگیریم. شاید بهتر باشد هر هفته زمان مشخصی را به این امر مهم اختصاص دهیم. اگر دو طرف پیش از آن که کار به جای باریک بکشد، سوءتفاهمها را شناسایی و اصلاح کنند، میتوانند توفان بحران را مهار نمایند.
زن وشوهر باید انعطافپذیر، پذیرنده و باگذشت باشند. اشتباهات یکدیگر را تحمل کنند، و به خصوصیات منحصر به فرد هم ارزش بدهند. همسران توقعاتی از یکدیگر دارند: هر کدام انتظار دارد که از عشق بیقید و شرط، صمیمیت، وفاداری، و حمایت دیگری برخوردار باشد. وقتی مشکلات نمایان میشوند و خصومت و لجبازی شدید میشود، زن و شوهر جنبهی مثبت و نقاط قوت یکدیگر را فراموش میکنند. آرام آرام کار به جایی میرسد که اصل زندگی مشترک زیر سؤال میرود و گرفتاریِ اصلی و عامل سوءتفاهم فراموش میشود.
پس از ازدواج که انتظارات خفتهی دو طرف بیدار میشوند، زن انتظار دارد شوهرش بدون استثنا از او در مواقع بروز بحرانهای روحی حمایت کند. همیشه وقتشناس باشد و از همهی اینها مهمتر، در هر لحظه به او دسترسی داشته باشد. با اینحال، شاید این زن هرگز انتظاراتش را با شوهر خود در میان نگذارد. فرض زن این است که انتظاراتش به قدری طبیعی و واضح هستند که نیازی به طرح آنها نیست.
اگر بعد از تجربههای مُکرر، اشخاص به این نتیجه برسند که همسرشان به این معیارها پایبند نیست و مثلاَ از یاری دادن و درک احساس و همدردی شانه خالی میکند، در نظرشان تصویر همسر و خود ازدواج در مجموع از مثبت به منفی میگراید. با آموزش دینامیسم ازدواج، یعنی درک حساسیتها و نیازهای طرف مقابل، رسیدن به تصمیمات همگون و یافتن راههای لذت بردن بیشتر از یکدیگر، بسیاری از مشکلات خانوادهها برطرف خواهند شد. در واقع برخی از چشمگیرترین موفقیتها شامل حال زوجهایی شده اند که با داشتن زندگی سعادتمند، باز هم طالب رابطهی بهتری بوده اند.
زندگی خانوادگی و روابط زن و شوهر در زندگی مشترک با چالشهای متعددی رو به روست: چگونه برداشتهای منفی و سوءتفاهمها بر جنبههای مثبت ازدواج غالب میشوند؟ چرا تصویر زن و شوهر از «همه چیز خوب» به «همه چیز بد» میرسد؟ چگونه زن و شوهر میتوانند درحالی که نسبت به یک حادثه نظرات کاملاَ متفاوتی دارند، با هم کنار بیایند؟ چگونه معیارهای بیانعطاف، به ملالت و عصبانیت میانجامد؟ چرا زن و شوهر صحبتها را آن طور که «هستند» درک نمیکنند و چرا حرفهایی را میشنوند که اصلاَ مطرح نشده اند؟ چگونه تعصبات شخصی و فقدان مهارتهای لازم کار تصمیمگیری را با دشواری رو به رو میسازد؟ چگونه صحبت باید به جای ایجاد رنج و دلخوری، شادی و شادمانی بیافریند؟
اغلب تغییر رفتار زن یا شوهر بهبود قابلملاحظهای در رفتار همسرش ایجاد میکند. برخی اوقات برداشت ما از افکار و احساسات دیگران بیشتر مبتنی بر احساسات درونی، اضطرابها و انتظارات شخصی است و نه ارزیابی منطقی دیگران. برای مثال، یک خانم افسرده ممکن است در برخورد با نگاهِ خستهی شوهرش فوراً پیش خود نتیجه بگیرد که «او از من خسته شده است». و یا اگر خانم مضطرب باشد، وقتی همسرش دیر به خانه برگردد، فکر کند که: «نکند در یک حادثهی رانندگی جانش را از دست داده باشد؟» عواطف و احساسات معمولاً بطور مستقیمً منتقل نمیشوند، بلکه توسط لحن صدا، اشارات صورت، و عمل و رفتار ما انتقال مییابند.
«تردید در شایستگی» هم معمولاَ تولید گرفتاری می کند. برای مثال، وقتی مرد از یک خانوادهی نسبتاً فقیرتر با تحصیلات پایینتر باشد، اما خانوادۀ زن تحصیلات دانشگاهی داشته باشند، ممکن است زن از موضع برتریطلبی و آمرانه حرف بزند (یا برعکس). در این شرایط، مرد احساس حقارت میکند و چون تقصیر را به گردن زناش میاندازد، اندوهاش به عصبانیت میانجامد. این دلتنگی و اختلاف بهزودی به سایر جنبههای زندگی نیز سرایت میکند. اگر شوهر زمانی تنها به دلیل قطع صحبت از سوی همسرش ناراحت میشد، حالا از هر رفتار او احساس ناراحتی میکند و برای هر کار او دنبال عیب و نقص است و در نتیجه در همۀ زمینهها (در سلام و احوالپرسی و در معاشرتهای اجتماعی) با نگرش «سیاه و سفید» دیدن امور، به انتقاد از همسر مینشیند. در این حالت مباحث خانوادگی، انجام کارهای منزل، مسائل مالی، روابط جنسی و اوقات فراغت، تولید اختلاف میکنند. مسائل حل شده در گذشته، از نو مطرح میشوند، مشاجرههای داغ ایجاد میکنند و در نهایت بینتیجه و حلناشده باقی میمانند.
بسیاری از زوجهایی که در زمینۀ ارتباط زناشویی با دشواری رو به رو هستند و با این حال نمیخواهند با مراجعه به مشاوران امور زناشویی، فکری به حال خود کنند – حتی اگر با مشکلاتی در این حد رو به رو نباشند- میتوانند با رعایت چند اصل مهم، لطمات ناشی از گفت و گوی تند را به حداقل برسانند:
ممکن است زن و شوهر در زمینۀ مدیریت خانه، رسیدگی به اولاد و در سایر موارد، بیدلیل حالت برافروخته و عصبانی داشته باشند. در این حال، به جای آن که با نیش و کنایه و انتقاد سعی در حل مسائل خود داشته باشند، باید در کمال آرامش و به طور منطقی با یکدیگر از خواستههای خود حرف بزنند.
اغلب اوقات زن یا شوهر به دلیل آن که خود را حق به جانب میداند، از نیش و کنایه در حرفهایش استفاده میکند. دلیل دیگرش نیز آن است که یا اصلاَ با روشهای دیگر آشنا نیست و یا به اثربخشی آن باور نددارد و متوجه نیست که رفتارش نه تنها بیحاصل است بلکه اغلب با ایجاد رنجش، مخالفت و تلافی، سبب بدتر شدن اوضاع میشود.
مفهوم «بکش تا کشته نشوی»، اگر در زمانهای گذشته کاربُرد داشته، اما در زندگی خانوادگی کاربرد مفیدی ندارد. زن و شوهر باید به جای عصبانیت، راه خویشتنداری را بیاموزند و خشم خود را کنترل کنند. فنون کنترل و خویشتنداری از روشهای سادهای تشکیل میشود، مانند تأمل هنگام اقدام در حالت خشم، اجتناب از برخوردهای خصمانه، رعایت اعتدال و ترک صحنهی گفت و گو وقتی گفت و گو شکل جنجال و مشاجره را به خود میگیرد. بسیاری از اشخاص تحت تاثیر آرامش فوری و رضایت خاطری که اغلب در پیِ عصبانی شدن به آن میرسند، عکسالعمل آنی نشان میدهند. اما آنچه در نظر نمیگیرند، تاثیری است که روی همسر خود گذاشته اند.
عوامل نگهدارندۀ ارتباط عاشقانه میان زوجها عبارت اند از: تعهد، صمیمیت، اعتماد و همکاری و اینها از این پیوند عاشقانه حفاظت میکنند. برای مثال، وقتی بدانید همسرتان هرگز شما را تنها نخواهد گذاشت، احساس امنیت میکنید.
همکاری
چگونه میتوانید انتظار بهبود رابطهی را داشته باشید که در آن زن و شوهر با هم همیشه درگیر و در حال جنگ اند، از هم تصویرهای منفی دارند، و یکدیگر را دشمن میبینند؟ در این شرایط نمیتوانیم تغییرات بنیادینی را انتظار داشته باشیم. البته جای خوشبختی است که انسان معمولاً موجودی خودمدار نیست، بلکه توانایی همکاری و از خودگذشتگی را نیز دارد. همکاری در ازدواجِ منطقی، با شیدایی و از خودبیخودشدگیهای رمانتیک متفاوت است. در یک ازدواج منطقی ممکن است علاقهها و هدفهای زن و شوهر متفاوت باشند، اما راه مذاکره و رسیدن به توافق، برای مثال در زمینۀ تقسیم کار یا تربیت فرزندان برای دستیابی به هدف بلندمدتتر، یعنی برخوردار شدن از روابط لذتبخش و با ثبات، وجود دارد. البته پاداشهای فوری هم در کار اند. روحیۀ همکاری، راضی کردن همسر و حل و فصل مسائل، در ذات خود شادیآفرین است. بسیاری از زوجها، در خوشیها و غمهای یکدیگر شریک میشوند.
تعهد
اعتماد
اعتماد بصورت ساده یعنی اینکه: میدانم که میتوانم در مواقع عادی و اضطراری روی همسرم حساب کنم. می دانم که همسرم هنگام نیاز به کمک من خواهد شتافت. میتوانم به همسرم اعتماد کنم که به طور قصدی، کاری برخلاف منافع من انجام نمیدهد.
ممکن است زن و شوهر به رغم تعهد نسبت به ازدواج خود، نتوانند احساس اعتماد و اطمینان مُحکمی در یکدیگر ایجاد کنند. ایجاد اعتماد دشوار، و شکستن اعتماد آسان است. بسیاری از اشخاص در مواقع به خصوصی به همسرشان اعتماد میکنند، اما این اعتماد همیشگی نیست. برای مثال ممکن است در زمینهی مصارف، روابط با افراد خانوادهی همسر، و یا صرف وقت در بیرون از منزل، احساس اعتمادی وجود نداشته باشد. در این شرایط ممکن است، زن و شوهر در اثر آگاهییافتن از بیاعتمادی همسرشان، از او رنجیده خاطر شوند، و حتی این بیاعتمادی، آنها را به سرکشی و طغیان بکشاند و مترصد اقدام گرداند.
مطلق کردن و مطلق دیدن امور هم بیاعتمادی بیشتری را فراهم میسازد. مثلا شوهری که در مورد به خصوصی قابل اعتماد نبودن همسرش را تجربه میکند، ممکن است به این نتیجه برسد که:«هرگز نمیتوانم به او اعتماد کنم.» پس چه بهتر که زن و شوهر در زمینهی اعتماد و مقولات مشابه، به جای مطلق کردن، به نسبی دیدن بپردازند. واقعیت این است که هیچکس در همهی لحظات قابل اعتماد نیست. از این گذشته، طرز برداشتها و احساسات ما از دقیقهی تا دقیقهی دیگر تغییر میکنند و گاه ممکن است باوری که در هنگام خشم و عصبانیت داریم کمی دیرتر دچار تغییر شوند. از آن گذشته، به حکم عقل و منطق، باید برخی از واقعیتهای ناخوشایند را در پردهی اغماض و چشمپوشی قرار دهیم.
صمیمیت
توجه به خواستههای همسر، همراهی او در سختیها و این طرز تلقی که: «به منافع همسرم و آنچه به سود اوست، اولویت می دهم، و همسرم را مانند یک دوست صمیمی در حمایت خود می گیرم،» به ایجاد صمیمیت میانجامد.
ازدواج به شما پاداشهای بس ارزشمندی میدهد. دوست داشتن، مورد محبت قرار گرفتن، صمیمیت، با هم بودن، رسیدگی به یکدیگر، امنیت عاطفی، این تصور که کسی هست که روح خستۀ تان را آرامش بخشد، با یأسها و دلتنگیهایتان در ستیزد، با شما در هیجانات و اتفاقات خوشایند سهیم شود و رضایت خاطر ناشی از داشتن فرزند را به شما هدیه کند، از جمله موهبتهای زندگی مشترک اند.
وفاداری
گاه به اشخاصی برمیخوریم که هر چند از ازدواج خود راضی هستند، اما حاضر نیستند به خاطر زندگی مشترکشان ازخودگذشتگی کنند. میخواهند از هر درختی میوهی بچینند. برای مثال، از یکسو، امنیت عاطفی و ادامهی عشق و محبت ناشی از ازدواج را میخواهند و از سوی دیگر آزادی و نپذیرفتن مسئولیت را که ویژهی زندگی تجرد است، طلب میکنند.
نوع دیگر و فاداری با این طرز تلقی تبیین میشود که: «درست یا غلط، او همسر من است.» یا: «او از من حمایت میکند و مرا از خود طرد نمیکند.» اینها به این معناست که زن و شوهر باید بتوانند به طور دائم روی حمایت همسر خود حساب کنند. جانبداری، به اینکه حق با کیست ارتباطی ندارد. ممکن است در روابط زناشویی جانب بیطرفی را گرفتن، مفهوم وفادارنبودن را تداعی کند. از این رو در شرایط برابر، جانب همسر را گرفتن، بهتر از قضاوت بیطرفانه است. در برخی ازدواجها، بیوفایی، به خصوص بیوفایی نوع اول، به سکوت برگزار میشود و زن و شوهر بیآنکه به روی خود بیاورند، بیوفایی همسر خود را قبول میکنند. اما در اغلب موارد، بیوفایی نقطهی اوج نداشتن صمیمیت و بیصداقتی است. در این شرایط اگر کار ازدواج به طلاق هم نکشد، بیوفایی رنجشی ایجاد میکند که ممکن است برای همیشه بر روابط زن و شوهر حاکم شود.
صرف نظر از اشکالات اخلاقی، بیوفایی و خیانت نسبت به همسر، بهقدری در پیکرهی روابط نفوذ میکند که بر تصور ذهنی او اثر میگذارد و میتواند روابط زندگی زناشویی را از هم بپاشد.
منبع:
برگرفته از «عشق هرگز کافی نیست»، اثری از آرون بِک با ترجمۀ از مهدی قراچه داغی
تمرینات ورزشی در دوران حاملگی و قبل از زایمان
حقایقی در باره ایدز و لزوم آموش جنسی
وبلاگ زیر جهت دریافت مقالات علمی و افزایش اگاهی شما عزیزان ایجاد شده است
زمانی صرفاً از پدر خانواده انتظار می رفت تا مخارج خانه را تأمین کند و مادر نیز به خانه داری بپردازد اما اکنون اوضاع فرق کرده است. ما فردی را به عنوان شریک زندگی می خواهیم که به نظرات و سلایق ما نیز توجه کند. مارا همان گونه که هستیم ببیند، به ما عشق بورزد و به ما کمک کند تا آن چیزی که می خواهیم بشویم.
همه ما خواهان ازدواج با یک فرد کامل و عالی هستیم و در ذهن خود می گوییم: «آیا همه چیز در او جمع شده است؟ آیا من به اندازه کافی خوشحالم؟ آیا برای من بهتر از او کسی نیست؟» با این فرض که اصولاً پاسخ بسیاری از افراد به آخرین پرسش، مثبت است! با چنین تفکراتی فرد خود را قربانی انتظارات و آرزوهای خود می کند. به طور حتم فردی که در ذهن خود مجسم می کند، همسری است که نقاط ضعف او را پوشانده، سبب تقویت نقاط قوتش می شود و دایماً به او احترام می گذارد و حمایتش می کند.
اما واقعیت این است که همیشه و همه ازدواج ها این گونه نیستند. پس چنان چه ما چنین طرز فکری داشته باشیم به احتمال زیاد آن چه نصیبمان می شود این است که نسبت به زندگی مشترک احساس تعهد می کنیم اما گوشه ای از قلبمان را برای خود نگاه داشته ایم. بنابراین پی درپی اوضاع را با عینک بدبینی بررسی می کنیم: آیا من اگر با فرد دیگری ازدواج می کردم، خوشحال تر و شاداب تر و موفق تر نبودم؟ و به تدریج احساس ملال و اندوه بر ما چیره می شود.
به یک نمونه توجه کنید: مردی که کارمند بود در ۲۲ سالگی با خانمی شاغل ازدواج کرد. او در ۲۷ سالگی با خانم دیگری آشنا شد و این آشنایی به ازدواج ختم شد و همسر اولش طلاق گرفت. مرد کارمند پس از ۳ سال از همسر دومش نیز جدا شد.
او اکنون می داند که با همسر اولش زندگی خوبی داشته اما ۸ سال پیش این موضوع را نه می دید و نه درک می کرد. او می گوید: «اگر انسان بخواهد به این موضوع فکر کند که همواره فرد بهتری برایش وجود دارد امنیت و سلامت ازدواج به مخاطره می افتد، بنابراین باید بر وسوسه های درونی غلبه کرد. حالا من ۳۸ ساله ام و هنوز هم تنها، هم خودم را آزردم و هم دیگری را.»
کم نیستند افرادی که تصمیم می گیرند وارد رابطه ای شوند و احساس تعهد می کنند اما ممکن است به موارد دیگر نیز فکر کنند. متخصصان از این وضعیت با عنوان «ابهام در تثبیت» یاد می کنند. بدین معنا که شما لب مرز رابطه می ایستید یعنی درآن هستید اما به بیرون نیز می نگرید.
برای این کار هم میلیون ها راه وجود دارد: شما می توانید در یک رابطه یعنی ازدواج باشید اما مطمئن نباشید که انتخاب خوبی کرده اید و در ذهن خود فرد دیگری با تمام ویژگی های ایده آل و عالی بپرورانید و در پی او باشید.
تحقیقات نشان داده اند اصولاً همسران متعهد، دوران مجردی را به طور کامل پشت سر گذاشته اند و از نظر مالی ثبات بیشتری دارند، افرادی خوشحال تر، سالم تر و با بازده بیشتری هستند. آن ها به طور متوسط از موهبت های بیشتری برخوردارند و دوران مجردی و متاهلی شان با هم تفاوت زیادی دارد. افراد متأهل، به خصوص مردان طول عمر بیشتری دارند. اینان از تجربه های دیگران در زمینه هایی مانند مدیریت هزینه ها، گفتار و رفتار و حتی آشپزی بهتر استفاده می کنند. به طور کلی زنان به سلامت شوهرشان بسیار اهمیت داده و می کوشند غذای خوب و سالم تری برایشان تدارک ببینند زیرا بسیاری از مردان در دوران مجردی تمایل بیشتری به خوردن هله هوله و غذاهای غیرمغذی دارند. به یاد داشته باشیم که لازم نیست زندگی عالی باشد تا برای بهتر شدنش تلاش کنیم.
تفکر ازدواج به عنوان وسیله ای برای تحقق بخشیدن به خوشبختی های فردی تا حدی جدید است. تحقیقاتی که بر روی دانش آموزان دبیرستانی و دانشجویان ۵۰ تا ۶۰ سال گذشته انجام شده نشان می دهد که بیشترین انگیزه برای ازدواج به خاطر داشتن فرزند و منزلی مستقل بوده است. اما در حال حاضر بیشتر افراد برای عشق و محبت و مهرورزی ازدواج می کنند و این موضوع اهمیت زوجین را نسبت به تحقق خواسته های عاطفی نشان داده و به همین دلیل بسیاری از افراد هنگامی که وارد زندگی مشترک می شوند و با واقعیت ها روبه رو می گردند، دچار مشکلات روحی و عاطفی می شوند. زیرا ابتدایی ترین مرحله در ازدواج هیجان و ایده آل نگری است اما مسأله مهم دوام زندگی مشترک و روابط سالم است و این نیز نیازمند سعی و صرف انرژی است.
افراد ممکن است پس از مدتی دچار تردید شوند که آیا مناسب یکدیگر بوده اند یا خیر. شما با همسرتان راحتید اما ارتباطتان مثل سابق نیست. برخی افراد در چنین مواردی تصور می کنند که زندگی مشترکشان نتیجه ای نخواهد داشت و ماندن در این رابطه درست نیست و بهتر است هرچه زودتر از آن خلاصی یابند. یکی از متخصصان معتقد است: اخیراً افراد از همسرشان توقع زیاد دارند و این موضوع فشار زیادی بر دو طرف وارد می کند. گرچه مسایل و مشکلات همواره وجود دارند اما چنان چه روزهای نخست پس از ازدواج را به خاطر بیاورند و در ابراز محبت و علاقه کوتاهی نورزند، تحمل وضعیت چندان دشوار نخواهد بود.
ازدواج اصلاً یک ماشین شیک و قشنگ نیست که در همه موارد موجب موافقت طرفین با یکدیگر شود. تمام همسران در برخی موارد گاه نظرات متضادی دارند اما مسأله این است که ما فکر می کنیم چنان چه با شخص مناسبی ازدواج کرده بودیم هرگز بحث و مجادله در کار نبود. اما جالب است که بدانیم همسران خوشبخت نیز بر سر مسایلی مانند احساسات، پول و یا فرزندان با هم بحث می کنند اما آن را عادی و در برخی موارد لازمه برطرف شدن سوءتفاهم ها می دانند. جوانان باید بدانند هر ازدواجی شرایط مخصوص به خود را دارد و با دیگری فرق می کند. هنر به شمار می رود اگر بتوان جهان را از چشم همسر دید!
بی تردید باید درک کنیم که نمی توانیم هر آن چه می خواهیم از همسرمان دریافت کنیم. اشتباهی که درباره مفهوم صمیمیت وجود دارد این است که ما مدام در کنار همسرمان بنشینیم و استعدادهای خود را نشناسیم و پرورش ندهیم. آن چه ما به عنوان افراد بالغ به آن نیاز داریم این است که عشق و علاقه میان همسران به معنای آزادی آنهاست نه زندانی کردن آنها. بیشتر ما بر آن باوریم که استحقاق بهترین ها را داریم و همسرمان باید این بهترین ها را برایمان فراهم کند و به دشواری می پذیریم که اگر در جایی دچار ناکامی شدیم به دلیل اشتباه خودمان بوده است.
ما اصولاً یاد گرفته ایم که به خود بها دهیم و آن چه در یک رابطه موفق نیاز است «خود» در کنار دیگری است.
به عبارت دیگر در جهان رقابتی امروز ما به خاطر دستاوردهای فردی پاداش می گیریم نه به خاطر کمک به دیگران و این درست نیست زیرا سبب شده که ما مستقل بودن را به همکاری ترجیح دهیم و مفاهیمی مانند وفاداری، گذشت و کنار آمدن با دیگری را زیاد جدی نگیریم. بنابراین با چنین تفکری افزایش میزان طلاق عادی است! بیشتر افراد تصور می کنند همسرشان باید خوبی هایشان را به شدت برجسته ببیند و با بدی هایشان کنار بیاید و حتی خود را به خاطر آن ها تغییر دهد. مثلاً به همسرشان می گویند: «من از چاقی بدم می آید، خودت را لاغر کن.» به جای این که بگویند: «وزنت را پایین بیاور تا در معرض ابتلا به دیابت قرار نگیری.»
متخصصان بر این باورند که ازدواج به خودی خود قرار نیست شما را خوشبخت و شاداب کند بلکه قرار است با بستن پیمان زناشویی، فعالیت های مثبت بیشتری را در جهت بهتر بودن و برطرف کردن نقاط ضعف خود انجام دهید. زیرا می دانید که مورد محبت فرد دیگری واقع می شوید. به بیان دیگر سبک برخورد زوجین است که کیفیت زندگی مشترک را تأمین می کند. محبت به همسر برای ارتقاء جوامع انسانی کافی نیست اما همواره لازمه انسان و زندگی او بوده است.
خدیجه جبلی / دانشجو دکترای جامعه شناسی مسایل خانواده
مطالب پیشنهادی
بررسی اثرات کافئین بر بدن
عوارض شیرین کنندههای بدون کالری
فست فود زیر ذره بین کارشناسان حوزه سلامت
ویژگی های ظروف آشپزی و اثر آن در پخت غذا