*** با هم ببینیم ***
وبلاگ زیر جهت دریافت مقالات علمی و افزایش اگاهی شما عزیزان ایجاد شده است
زن و شوهرهای بسیاری هستند که احساس میکنند به راحتی نمیتوانند با هم حرف بزنند و مشکلاتشان را با صحبت کردن حل کنند. اگر شما هم جزو این دسته هستید دکتر فیل برایتان راهحل ویژهای دارد.
افراد زیادی هستند که هنگام صحبت کردن ترجیح میدهند گوشهایشان را ببندند و به حرفهای طرف مقابل گوش ندهند و تا جایی که میتوانند بر گفتوگو مسلط باشند و اگر هم طرف مقابل چیزی بپرسد تنها به دادن جوابهای سربالا اکتفا کنند. اگر دوست دارید برای باقی عمرتان بیشتر تنها زندگی کنید، میتوانید جزو این دسته افراد قرار بگیرید اما اگر اینگونه فکر نمیکنید و ارتباط برایتان مهم است باید تکنیکهای خاصی را یاد بگیرید. در اینجا دکتر فیل روانشناس معروف آنچه را که شما برای اصلاح گفتوگوهایتان احتیاج دارید به شما یاد میدهد.
چراغی روشن کنید
مشکل بسیاری از افراد این است که واقعا نمیدانند چه نوع ارتباطی را میتوان یک ارتباط خوب دانست و اصلا ارتباط صحیح یعنی چه؟ آنها گاهی فراموش میکنند حرف زدن و گوشکردن از اساسیترین ابزارهای هر ارتباطی است و به وسیله این 2رکن است که شما میتوانید از احساسات طرف مقابلتان باخبر شوید و احساساتتان را هم به طرف مقابل انتقال دهید و تمام مشکلات موجود در رابطه را حل کنید. شاید این جمله معروف را شنیده باشید که «به جای اینکه بر تاریکی لعنت بفرستی چراغی را روشن کن» بنابراین به جای اینکه مدام در زندگی گله کنید که با همسرتان نمیتوانید به راحتی حرف بزنید و به توافق برسید، باید هنر و مهارت ارتباط را یاد بگیرید تا دیگر مشکلی به نام نبود ارتباط در خانواده شما وجود نداشته باشد.
قانون اول
شفاف حرف بزنید
باید سعی کنید تا حد ممکن واضح و شفاف صحبت کنید. سعی کنید هر آنچه میگویید یا اشاره میکنید یا قصد دارید بهطور ضمنی به دیگری بفهمانید کاملا دقیق بیان شود و اگر طرف مقابلتان (دوست یا همسر) حرفهایتان را به درستی متوجه نشد یا آنها را به چالش کشید؛ بهتر است بهطور کامل برای او توضیح دهید که معنی حرفهایتان چیست و آنچه میگویید چه معنایی میدهد. البته منظور این نیست که شما باید هرآنچه فکر یا احساس میکنید را برای دیگران توضیح دهید بلکه اینجا منظور این است که وقتی وارد گفتوگو شدید و آگاهانه تصمیم گرفتید که بعضی چیزها را فاش کنید باید آنها را شفاف بیان کنید.
قانون دوم
مهم است که او چه میشنود
کسانی که یکطرفه ارتباط برقرار میکنند بیشتر دوست دارند حرف بزنند ولی هرگز گوش نمیدهند و اصلا توجهی هم نمیکنند که آیا طرف مقابلشان حرفها را متوجه شده است یا نه. مهم برای اینگونه افراد فقط حرفهای خودشان است اینکه بگویند: «من از تو میخواهم که...»یا تو باید این کار را انجام دهی.» یا.... در واقع تمام آنچه این افراد از ارتباط میدانند همان چیزی است که خودشان میگویند و اصلا برایشان اهمیتی ندارد که دیگران چه میشنوند و نتیجه چنین ارتباطی چیزی نخواهد بود به جز تنش و تضاد.
اما بهنظر شما وقتی اینگونه افراد بهدنبال جواب و بازخوردی از طرف مقابل هستند، چه اتفاقی میافتد؟ مثلا زن میگوید: «من از تو میخواهم که کارهای الف و ب و ت و ث را برای من انجام دهی، بهنظر مشکلی نداشته باشی؟» و شوهر جواب میدهد: «خب انجام کارهای ج، چ، خ برای من چندان مشکل نیست.» جای تعجب نیست آنها اصلا همراه خوبی برای هم نیستند، حرفهای هم را متوجه نمیشوند و حتی در مورد یک چیز یکسان هم حرف نمیزنند. وقتی شما از طرف مقابل جواب و بازخورد بخواهید یعنی اینکه بیشتر بخواهید بفهمید که او چه شنیده است یا اینکه خودتان چه گفتهاید، در واقع نوع ارتباط بینتان را روشنتر میکنید و متوجه میشوید واقعا چقدر بین شما ارتباط صحیحی وجود دارد و در کجا باید شفافسازی شود.
قانون سوم
به انگیزهها توجه کنید
چه شما گوینده باشید چه شنونده باید تمام حرفهایی که بینتان رد و بدل میشود برایتان کاملا واضح و شفاف باشد، شما باید هم به انگیزه و نیت پشت حرفها توجه کنید و هم پیامی که داده میشود، مثلا اگر شما شوهری دارید که میگوید: «تو همیشه همانند بازجوها رفتار میکنی، مدام میخواهی از من سوالات متفاوت بپرسی، از من استنطاق کنی و مرا آزار دهی» از این جملات نباید به سادگی گذشت شما باید سعی کنید بفهمید پشت این کلمات او چه چیزی وجود دارد. آیا او میخواهد شما را دچار عذاب وجدان کند تا چیزی را نبینید؟ یا شما بهدلیل نداشتن احساس امنیت که در درونتان وجود دارد بیش از حد سعی میکنید زندگی او را کنترل کنید؟ وقتی شما اینگونه سوالات را از خود بپرسید علت و انگیزه بسیاری از کارها و رفتارها را درک کرده و در نتیجه میتوانید از همان جا مشکل را حل کنید.
اگر شما از شوهرتان بپرسید :«آیا باز این جمعه هم میخواهی با دوستانت بیرون بروی؟» در حقیقت شما میخواهید به همسرتان بگویید که دوست دارید زمان بیشتری را با او بگذرانید اما بهتر است سعی کنید پیامتان را به درستی بیان کنید تا او نیز بتواند جوابی متناسب با آن به شما بدهد.
قانون چهارم
مطمئن شوید منظور او را درست فهمیدهاید
اگر میخواهید همواره ارتباط درست و صحیحی بین شما و همسرتان وجود داشته باشد باید توافق کنید هنگام صحبت مدام با یکدیگر منظورتان را چک کنید تا مطمئن شوید منظور هم را به درستی متوجه شدهاید و همیشه با صداقت تمام به هم جواب دهید مثلا میتوانید از همسرتان بپرسید: «آیا احساس تو دقیقا همانی است که میگویی؟ آیا من منظورت را درست فهمیدهام؟» البته فراموش نکنید وقتی شما از او سوال میکنید باید این آمادگی را نیز داشته باشید که حقیقت و جواب درست را بشنوید. بعد باید آماده باشید او نیز همین گونه سوالها را از شما بپرسد و شما هم باید با صداقت تمام به او پاسخ دهید، مثلا اگر پرسید: «آیا واقعا حالت خوب است؟» اگر واقعا چندان اوضاعتان رو به راه نیست، این جسارت را داشته باشید که جواب دهید: «نه، حالم خوب نیست.»
پس برای اطمینان از اینکه احساسات همسرتان را به درستی فهمیدهاید باید از او سوال بپرسید.
راهنمای عملی برای یک گفتوگوی موثر
زیادهروی نکنید
در یک گفتوگو بیشتر افراد وقتی اولین انتقاد را از خودشان میشنوند تمایلشان برای ادامه گفتوگو بسیار پایین میآید. با نقد بعدی حالت دفاعی آنها بیشتر میشود و قدرت پذیرش حرفهای بعدی هم کاهش مییابد. با انتقاد سومی که از آنها میکنید احتمالا دیگر تنها با خود حرف میزنید و آنها حرفهایتان را گوش نمیدهند، در این حالت بهتر است بیش از این ادامه ندهید چون ممکن است گفتوگو کاملا منحرف شود پس انتقادهای خود را جایی یادداشت کنید تا در زمان دیگری آنها را با طرف مقابلتان مطرح کنید.
از حرف خود برنگردید
گروهی از انسانها با شجاعت چیزهای بسیار مهمی را میگویند اما بعد با کوچک جلوه دادن آنچه گفتهشده است موجب تضعیف ارتباطشان میشوند، مثلا به طرف مقابل میگویند: «من فکر میکنم تو واقعا شخصیتی بد جنس و آزاردهنده داری.... و میدانم که من باعث شدهام که تو خود را اینگونه نشان دهی.» نه؛ شما نباید برای بیان احساسات واقعی خود عذرخواهی کنید، وقتی پیام خود را به طرف مقابل رساندید، روی حرف خود بایستید و از آن برنگردید.
به او نشان دهید حرفهایش را میشنوید
وقتی طرف مقابل با شما صحبت میکند گهگاهی با رفتارها یا کلمات ترغیبآمیز به او نشان دهید که حرفهایش را میشنوید. این رفتارها ساده هستند، مثل برقراری ارتباط چشمی، تکان دادن سر و... یا گفتن عبارات و کلماتی چون، خب، درست است، گرفتم، آها و... شما با این رفتارها یا کلمات به طرف مقابل میگویید من در حال گوش کردن به حرفهایت هستم پس به صحبتت ادامه بده.
قانون پنجم
شنیدن تنها کافی نیست، احساس هم مهم است
بیشتر مردم شنوندههایی منفعل هستند. اگر میخواهید به شنوندهای فعال تبدیل شوید نیاز دارید که بر 2 ابزار مهم تسلط پیدا کنید. یک روانشناس معروف به نام کارل راجرز این 2 ابزار را بازتاب مفهوم و بازتاب احساس مینامد، البته من با همه نظرات راجرز موافق نیستم ولی او در اینجا انگشت روی نکته بسیار مهمی گذاشته است.
وقتی میگوییم «بازتاب مفهوم گوینده» منظورمان این است که وقتی به حرفهای کسی گوش میکنید به او جواب یا بازخوردی میدهید که نشاندهنده این است که پیام واقعی حرفهای او را درک کردهاید اما همه چیز این نیست و چیزهای دیگری همچون درک احساسات نیز مهم است، بگذارید با مثال منظورم را روشنتر کنم که چگونه یک فرد ممکن است اطلاعاتی را از حرفهای طرف مقابل بهدست بیاورد اما منظور و پیام او را درک نکند.
فرد الف: «متاسفم که دیر کردم؛ هنگامی که میخواستم از خانه بیرون بیایم سگم به خیابان پرید و با یک ماشین تصادف کرد.»
فرد ب(بازتاب مفهوم): یعنی سگت با یک ماشین تصادف کرد.
الف: درست است.
ب: آیا سگت مرد؟
الف: بله.
ب: بعدش با جسدش چه کردی؟
در این مثال فرد ب نشان میدهد که صحبت فرد الف را شنیدهاست اما بهطور واضحی فرد ب تاکید اصلی او را متوجه نشده است.
برای اینکه بتوان در یک موقعیت نسبتا احساسی یک شنونده فعال بود، فرد ب نباید تنها به بازتاب اطلاعات واقعی اظهار شده فرد الف اکتفا میکرد، در این نوع گفتوگوها بازتاب احساسات نیز مهم است در واقع بازتاب احساسات به طرف مقابل میفهماند که شما نه تنها حرفهای او را شنیدهاید بلکه با او همدلی هم کردهاید و دقیقا احساس او را درک میکنید. این چیزی است که باعث میشود طرف مقابل از صحبت با شما احساس رضایت کند. اگر بخواهیم بازتاب احساسات را با مثال روشن کنیم اینگونه میشود:
الف: «متاسفم که دیر کردم هنگامی که میخواستم از خانه بیرون بیایم سگم به خیابان پرید و با یک ماشین تصادف کرد.»
ب(بازتاب احساسات): وای چقدر بد.... حتما الان احساس خیلی بدی داری.
الف: آره درست است، 12 سال بود که آن سگ را داشتیم، بچههای من واقعا دوستش داشتند.
ب: مطمئنم که الان آنها خیلی ناراحتند، واقعا متاسفم که چنین اتفاقی برایت پیش آمد.
توانایی بازتاب احساسات و نه فقط بازتاب مفهوم برای داشتن یک ارتباط موفق ضروری است.
قانون ششم
فیلترهایتان را بشناسید
وقتی من و شما با هم در حال گفتوگو هستیم نمیتوانم روی چگونگی ارتباط برقرار کردن شما کنترلی داشته باشم، تنها میتوانم روی چگونگی دریافتهایم از حرفهای شما کنترل داشته باشم. میتوانم چیزها و عواملی را شناسایی کنم که در من وجود دارند و باعث میشوند که حرفهای شما را به درستی متوجه نشوم، در اینجا این عوامل و چیزها را فیلتر مینامم. برای اینکه بتوانید یک شنونده خوب باشید باید فیلترهای درونتان را شناسایی کنید. شاید شما برای گفتوگو یک دستورالعمل خاص داشته باشید، شاید در حال قضاوت درباره طرف مقابل و گویندهاید و به هیچوجه به او اعتماد نداشته باشید، شاید عصبانی باشید یا... هرکدام از این فیلترهای روانی میتوانند تا حد زیادی چیزی که شما میشنوید را تغییر دهند. فیلترها باعث میشوند که خیلی زود تصمیم بگیرید، ممکن است با پیشداوری درباره همسرتان او را قبل از اینکه حرفهایش را بشنوید محکوم کنید و مثلا نتیجه بگیرید که او دیگر شما را دوست ندارد، در واقع اصلا برایتان مهم نیست که او به شما چه میگوید بلکه حرفهایش را تغییر میدهید تا آنها را شبیه تفکرات و احساسات و عقاید خودتان بکنید. با کمی کاوش در درونتان فیلترهایتان را شناسایی کنید. اگر شما از آنها آگاه نباشید به راحتی بسیاری از ارتباطاتتان خراب میشود چون شما حرفهای طرف مقابل را در ذهنتان تغییر میدهید و اصلا برایتان مهم نیست او چه میگوید.
وقتی قرار است درباره موضوع مهمی صحبت کنید که به لحاظ احساسی نیز درگیر آن هستید، محیطی را برای گفتوگو انتخاب کنید که حواستان در آن جا پرت نشود تا بتوانید بهطور کامل روی آنچه میگویید و میشنوید تمرکز کنید
اختصاصی مجله اینترنتی برترین ها Bartarinha.ir
بررسی اثرات کافئین بر بدن
عوارض شیرین کنندههای بدون کالری
فست فود زیر ذره بین کارشناسان حوزه سلامت
ویژگی های ظروف آشپزی و اثر آن در پخت غذا