یکی از ماهرترین متخصصین در زمینه ی ارتباطات، دکتر جان گرِی نویسنده ی کتاب مردان مریخی، زنان ونوسی است. او از طریق کتاب ها و سمینارهایش پیامی را منتشر می کند، او می خواهد بگوید که مردان و زنان کاملاً از هم متفاوتند و یک ارتباط طولانی و بادوام با درک کردن، قبول کردن و احترام گذاشن به جنس مخالف به دست می آید. در اینجا او به پرسشهای زیر پاسخ میدهد:
جان گرِی و گروهش چطور با یک رابطه ی مشکل دار برخورد می کنند؟
چرا ازدواج های زیادی به طلاق ختم می شود؟
مردان و زنان از یک رابطه چه انتظاری دارند؟
آیا تک همسری در یک ارتباط مهم است؟
چطور می توانید رابطه تان را با همسر سابقتان بهبود بخشید؟
چه کسی به خاطر اشتباهاتی که در یک رابطه پیش می آید مقصر است؟
مردان چطور می توانند بدون اینکه ناراحت شوند، گوش دهند؟
توصیه های جان گرِی برای افرادی که در پی قرار ملاقات گذاشتن هستند چیست؟
چطور می توان با تلخی و سختی طلاق کنار آمد؟
حتی اگر باز با فردی مشابه ازدواج کنیم، آیا می توانیم برای بار دوم موفق شویم؟
سوال: آیا می توانیددرمورد کلاس های جدیدتان برای افراد مجرد یا آنهایی که بعد از طلاق دوباره مجرد شده اند توضیح دهید؟
گرِی: اولین چیزی که در این دوره ها به آن توجه می کنیم، و اولین چیزی که افراد مطلقه قبل از شروع رابطه ای جدید باید به آن توجه کنند، این است که ببینند که اشکال کار در رابطه ی قبلی چه بوده است—بدون اینکه خیلی منتقدانه درمورد خود یا همسر سابقشان قضاوت کنند. این پیام من است: وقتی ما تفاوت های بین زنان و مردان را درک نکنیم، مشکلات کوچک برایمان تبدیل به مشکلاتی لاینحل خواهند شد.
برای مثال، مردی کم کم نسبت به همسرش علاقه اش را از دست می دهد، و این باعث جدایی آنها می شود. اگر شما به روند ارتباطات آنها در طی ازدواج نگاه کنید، زمان هایی بوده است که زن می خواسته درمورد چیزهایی صحبت کند، اما مرد سعی در حل مشکلات او داشته است، و هر دو بحث را بی نتیجه رها کرده اند. آن مرد متوجه نبوده است که زن ها گاهی دوست دارند فقط در مورد مشکلاتشان صحبت کنند، و همان موقع قصد حل کردن آن را ندارند. وقتی مردی سعی در حل مشکل می کند و موفق نمی شود، خیلی زود دست از گوش کردن به حرف های همسرش برمی دارد، درحالیکه زن هنوز دوست دارد درمورد مشکلش صحبت کند. این طریقه ی ارتباطی کاملاً بیهوده و بی نتیجه است و به هیچ وجه باعث صمیمیت نمی شود.
هر دو آنها باید مسائل و مشکلاتشان را ارزیابی کنند تا ببینند که چطور می توانند این مشکلات را حل کنند. بعضی افراد عادت دارند که از رابطه ای به رابطه ی دیگری بروند و همسران سابقشان را برای مشکلات و سختی ها مقصر بدانند و خود هیچ مسئولیتی قبول نکنند.
بعضی کارها هست که با انجام آنها شما بدترین احساس را در جنس مخالفتان ایجاد می کنید. تا زمانی که وقت نگذارید و کشف نکنید که چه چیز و چه کاری باعث خوشحالی جنس مخالفتان می شود، هنوز برای برقراری یک ارتباط آمادگی ندارید.
سوال: همه دوست دارند بدانند که چرا امروزه تعداد زیادی از ازدواج ها به طلاق ختم می شود. آیا این واقعاً به دلیل ارتباط غلط است؟
گرِی: البته این می تواند یکی از دلایل باشد، اما بگذارید مسئله را کمی عمیق تر بررسی کنیم. دلیل اینکه امروزه اینقدر طلاق زیاد شده است این است که مردان و زنان امروزه توقعات متفاوتی از یک ارتباط دارند که سابقاً اینطور نبود. ما هر روز بیشتر و بیشتر می خواهیم، اما چیزی دریافت نمی کنیم، همین باعث نارضایتی می شود. در زمان پدران ما، مادران ما آن چیزهایی که امروزه زن های ما از ما می خواهند را از پدرانمان نمی خواستند. مادران ما فقط یک حمایت کننده ی خوب می خواستند.
امروزه هر چه زنان احساس استقلال و آزادی بیشتری بکنند، بسیار کمتر نیاز به مردی پیدا می کنند که یک حامی خوب باشد. به همین ترتیب نیازهای دیگری روی کار می آیند: نیاز به عشق، صمیمیت و ارتباط. در طول تاریخ، مردان هیچوقت به درستی یاد نگرفته اند که چطور این چیزها را برآورده کنند. اگر چند نسل به عقب بروید، می بینید که هیچ صمیمیتی بین زن و مرد نبود. کار مرد این بود که از خانه بیرون برود و به خاطر خانواده اش بجنگد. او حاضر بود حتی از جانش نیز برای خانواده اش بگذرد، خانواده نیز به این نیاز داشت و آن را تقدیر می کرد. اما این چیزی نیست که زن های امروزی از همسرانشان توقع دارند. آنها می خواهند امیدها، آرزوها و دنیای درونیشان را با آنها تقسیم کنند. می خواهند که کارهایشان را با هم و درکنار هم انجام دهند. برای این توقعات، سطح بالاتری از صمیمیت مورد نیاز است که هنوز یاد نگرفته ایم که چطور آن را به دست آوریم.
ما صداقت و صمیمیت بیشتری در زندگی هایمان نیاز داریم. برای برآورده کردن آن مهارتهای جدید نیاز است، مهارتهایی که هیچوقت والدینمان یادمان ندادند. بعضی ها در فیلم ها می بینند که چقدر یک زن و شوهر صمیمی و بامحبت با هم زندگی خوشبختی را می گذرانند و وقتی به زندگی خودشان نگاه می کنند، چنین چیزی را نمی بینند. بعد فکر می کنند که چنین زندگی فقط در فیلم ها امکان دارد. اما اشتباه می کنند. این زندگی اصلاً هم غیرواقعی نیست. فقط راه رسیدن به این زندگی را بلد نیستیم.
در گذشته عشق نوعی وظیفه و الزام بود. اما این روزها عشق چیزی در قلب است، یک شور و شوق و میل به فرد مقابل است. احساسی جادویی است.
سوال: آیا واقعاً مردها و زن ها چیز متفاوتی از یک رابطه می خواهند؟ شما گفتید که زن ها عشق، ارتباط و صمیمیت می خواهند، آیا مردها هم همین چیزها را می خواهند؟
گرِی: مردها هم هرچه سنشان بالاتر می رود، ۴۰ سال به بالاتر، همین چیزها را از یک رابطه توقع دارند. اما مردهای جوان تر دوست دارند احساس کنند که در فراهم آوردن خوشبختی همسرشان موفق بوده اند.
اگر دقت کنید که مردها بعد از ترک یک زن یا نارضایتی در یک رابطه چه احساسی دارند، ممکن است ببینید که ظاهراً بگویند “اَه خیلی غر می زد” یا اینکه “دیگر نمیتوانستم با او سکس داشته باشم” اما احساس قلبیشان این بوده است که “دیگر نمی توانستم خوشبختش کنم.”
سوال: آیا تک همسری در یک رابطه مسئله ی مهمی به حساب می آید؟
گرِی: تک همسری، ریشه و اساس این توقعات جدید است که ما از رابطه مان داریم. اگر بخواهیم عشقمان پردوام باشد، حتماً باید این مسئله را رعایت کنیم. بعضی مردها طالب رابطه ی آزاد هستند تا بتوانند با هر کسی که می خواهند در کنار همسرشان رابطه داشته باشند، اما همچنان عاشق همسرانشان هستند. اما سوال اینجاست که شما که عاشق همسرتان هستید، چه نیازی به برقراری ارتباط با افراد دیگر دارید. جواب این افراد خیلی ساده است. آنها می گویند، عشق ما به همسرمان چیزی است که با هیچ فرد دیگر تجربه نخواهیم کرد. اما حقیقت نشان می دهد که آنها واقعاً همسرانشان را دوست ندارند.
اینجا پاسخ دیگری برای این سوال است: اگر شما می خواهید رابطه ای بادوام داشته باشید، باید زن زندگیتان از نظر جنسی خوب ارضا شود. چون اگر اینطور نباشد و فقط مرد ارضا شود، زن از سکس با همسر خود راضی نخواهد بود و کشش مرد به زن کمتر خواهد شد. اما اگر زن هم از رابطه ی جنسی ارضا شود، علاقه و کشش مرد به او بیشتر خواهد شد.
برای ارضا شدن زن از رابطه ی جنسی با همسرش سه ضرورت وجود دارد: اولین آن داشتن رابطه ای خوب است. دومین ضرورت تک همسری است و سومین آن داشتن عشق و علاق فرای مسئله ی جنسی است.
اگر مرد وفادار نباشد، حتی اگر زن اطلاع نداشته باشد، به این معنی است که همه ی انرژی جنسی خود را از همسرش دریغ کرده و به زن دیگری می دهد. زن نیاز دارد که توجه و محبت شوهر را لحظه به لحظه احساس کند. تک همسری این نیاز را برآورده می کند: باعث می شود که زن احساس کند پراهمیت ترین فرد در زندگی شوهرش است. همین مسئله باعث شکوفایی زن شده و جذابیت او را نزد همسرش روز به روز بیشتر می کند.
ضرورت دیگر رمانتیک و احساسی بودن است—حتی اگر دوست نداشته باشید. مردها فکر می کنند که این کارها فقط برای دوران نامزدی است، پس از ازدواج مردها اکثراً دست از این کارها می کشند. اما باید به یاد داشته باشند که همین چیزها است که عشق می آورد. اگر می خواهند که رابطه شان دوام داشته باشد و روز به روز بهتر شود، باید همان کارهایی را که در دوران نامزدی می کردید پس از ازدواج هم ادامه دهید.
البته همه ی تقصیرها گردن مردها نیست. خانم ها با شنیدن این چیزها حق را به خود می دهند اما باید بدانند که رفتار آنها هم دیگر مثل گذشته نیست. اگر همسرشان دیگر بعد از ازدواج برایشان گل نمی خرد به این دلیل است که آنها هم دیگر شوهرشان را حتی برای انجام کارهای خیلی کوچک تعریف و تحسین نمی کنند. و به جای تمجید کردن آنها شروع به گوشزد کردن خطاها و کمبودها و شکست هایشان می کنند. همین باعث می شود که عشق در رابطه از بین برود. توصیه من به خانم ها این است که کوچکترین موفقیت های همسرانشان را جشن بگیرند، پیوسته آنها را تشویق و ترغیب کنند و شکست هایشان را به رخ آنها نکشند.
سوال: یکی از ناراحت کننده ترین مسائل در ارتباطات، به خصوص آنها که به جدایی و طلاق ختم می شوند، این است که ارتباط زوج ها با هم روز به روز بدتر می شود. و وقتی پای بچه وسط می آید، بعضی مجبور به ادامه ی زندگی به خاطر بچه ها می شوند. چطور می توان از پس رفتِ ارتباط جلوگیری کرد؟
گرِی: تغییر دیدگاه بسیار در این رابطه کمک کننده است. فکر می کنید چرا پس از ازدواج مشکلات به وجود می آید؟ به این دلیل که همه ی ما بعد از ازدواج انجام کارهای قبل ازدواج را متوقف می کنیم. ما نیاز به مهارت های ارتباطی جدید هستیم. اولین قدم در یادگیری این مهارت ها این است: زن صحبت می کند، مرد گوش می دهد، زن از مرد به خاطر گوش دادنش تشکر می کند. زن احساس می کند که به نگرانی ها و دغدغه هایش توجه می شود. و مرد فقط قصد حل کردن مشکلاتش یا بحث کردن با او را ندارد. و وقتی از مرد برای گوش کردنش تشکر می کند، مرد یک مهارت مهم یاد میگیرد، اینکه به حرف ها و احساسات زن گوش دهد به جای اینکه سعی در حل مشکلات او داشته باشد.
قدم دوم از طریق گفتگو و بحث جدی است. زن صحبت می کند، مرد هم صحبت میکند و پس از بحث به نتیجه می رسند. اما قبل از داشتن این نوع گفتگو و بحث، لازم است نیاز زن (شنیده شدن حرف هایش) و نیاز مرد (تحسین شدن) برآورده شود.
سوال: فقط گوش دادن برای مرد می تواند بسیار دشوار باشد، به خصوص درمورد مسائل مربوط به طلاق، چون خیلی چیزهایی که از زبان همسرش می شنود ممکن است ناراحت کننده باشد. چطور می تواند بدون ناراحت شدن به گوش دادن ادامه دهد؟
گرِی: کاری که زن می تواند در این موقعیت انجام دهد این است که بگوید: “می دانم که شنیدن این حرف ممکن است برایت ناراحت کننده باشد و اینطور به نظر می رسد که می خواهم سرزنشت کنم، اما فقط می خواهم احساساتم را بیان کنم. چون بعد از آن احساس بهتری خواهم داشت.” این حرف ها همیشه کمک کننده خواهد بود. یا میتواند بگوید: “لازم نیست کاری درمورد این مسئله انجام دهی، من فقط می خواهم حرف ها و احساساتم را با تو درمیان بگذارم.”
سوال: برای آن افرادی که می خواهند دوباره به دنبال رابطه ای جدید بگردند چه توصیه ای دارید؟
گرِی: این افراد نباید به دنبال افراد کاملی باشند. “شما باید تجربه ی بودن با افراد مختلف را کسب کنید. انتظار نداشته باشید که اولین کسی که ملاقات کردید، همانی باشد که با او ازدواج کنید. اصلاً عجله نکنید.”
همچنین توصیه می کنم یکی از دوره های برقراری ارتباط را بگذرانند. اگر ازدواج سابقتان به تلخی تمام شده است، سخت است که بلافاصله سراغ ارتباط جدیدی بروید. باید دوره های آموزشی را بگذرانید. دور و بر خود را با افرادی پر کنید که روابط اجتماعی و ازدواج های موفقی داشته اند. این به شما کمک خواهد کرد که کمی مثبت بیندیشید.
سوال: به نظر می رسد که بعضی افراد هیچوقت نمی توانند با طلاقشان کنار بیایند. نامه هایی از افرادی برایمان می آید که ۳۰ سال است طلاق گرفته اند، ما هنوز همان بدخویی، عصبانیت ها و تلخی های دوران طلاق را ا خود دور نکرده اند. این افراد چه کار باید بکنند؟
گرِِِی: تلخی ها و احساسات منفی پس از طلاق را می توان با درمان های احساسی-عاطفی از بین برد. به این افراد توصیه می کنم که یک فهرست احساسی تنظیم کنند. اول لیستی از کارهای همسرشان هنگام جدایی را در آن بنویسند. همه آن چیزهای که از آن عصبانی و ناراحت هستند. بعد نامه ای به خودتان بنویسید و از احساسات و حال و هوای کنونیتان در آن بنویسید. بعد زمانش رسیده است که به مسئولیت خودتان در قبال طلاق فکر کنید. من کتابی نوشته ام که در آن به افرادی که در رابطه های قبلی خود شکست خورده اند بسیار کمک می کند. به آنها کمک میکند تا همسرانشان و خودشان را به این خاطر ببحشند تا بتوانند به زندگیشان ادامه دهند.
باید رابطه هایتان را بدون قضاوت ناعادلانه دوباره بررسی کنید. این همان بخشیدن است. بخشیدن راه رفتن به سمت ارتباطات تازه است. بعضی افراد با مشاوره و صحبت کردن با دیگران بهبود می یابند. هرکاری که می کنید، اما نباید بگذارید این دردها درونتان باقی بماند، باید به صورتی آنها را بیرون بریزید.
سوال: متخصصین بسیاری گفته اند که افراد مطلقه برای بار دوم با فردی شبیه به همان فرد سابق، اما با جسمی متفاوت ازدواج کنند. آیا ممکن است با فردی مشابه همسر سابق ازدواج کنند اما اینبار رابطه شان جواب دهد، به این دلیل که طریقه ی رفتار و برخورد را یاد گرفته اند؟
گرِی: بارها و بار ها دیده ام که ازدواج دوم یا سوم بسیار موفق بوده است. ما با افرادی مشابه همسر اولمان دوباره و دوباره ازدواج می کنیم، اما با بالاتر رفتن سن و یاد گرفتن آموزش ها ویژه و کسب تجربه های بیشتر موفق خواهیم شد. کاری که این افراد یاد می گیرند این است که از بدترین موقعیت همیشه بهترین را بسازند.
منبع: پورتال دلبر
مطالب پیشنهادی:
روابط همسر شما با خانواده اش زیاد است؟
روزهای تعطیلات عید نوروز قرار است در این روزها بیشتر از هر زمان دیگری از سال با همسرتان باشید؛ روزهایی که هم میتوانند خیلی شیرین باشند و هم آزاردهنده، بهخصوص اگر هنوز نمیدانید چگونه با هم گفتوگو کنید تا بیشتر با هم بودنتان مساوی شود با بحثهای بیشتر. شما میتوانید این نوروز را تبدیل به یکی از زیباترین تعطیلات زندگیتان کنید. تنها کافی است همانطور که منزلتان را خانهتکانی میکنید و چیزهای اضافه را دور میریزید، زایدههای رابطهتان را نیز دور بریزید و رابطهای پاک و بدون ایراد بسازید تا هم خواستههای خودتان و هم همسرتان برآورده شود. میتوان گفت ازدواج مثل یک سفر است، سفری که با یک دوست عزیز دارید تا با هم تجربههای نو و تازه بهدست بیاورید و مهم است که برای هم همسفر خوبی باشید. در اینجا برای 13روز عید شما برنامهای ویژه ریختهایم تا با برنامهریزی و جدیت هر روز یک مشکل را حل کرده و یک عادت سازنده را ایجاد کنید.
روزهای عید بیشتر از هرزمان دیگری با هم هستید و اگر بلد نباشید با هم گفتوگوی سالم کنید این روزها بیش از هر زمانی آزاردهنده میشود. اگر بخواهید مسائل مختلفی را با همسرتان حل کنید باید تعامل بیشتری باهم داشته باشید ولی اگر تعامل داشتن را بلد نباشید مشکلات زیاد میشوند و در نهایت از تعطیلاتتان هیچلذتی نخواهید برد. برای داشتن یک رابطه سالم اولین شرط، گفتوگوکردن است. گفتوگو راهی برای ارتباط دنیاهای درونی شماست. درواقع گفتوگوی سالم یعنی بلد باشید پیام، احساس و فکرتان را با طرف مقابل در میان بگذارید و در جاهایی هم قضیه را مدیریت کنید.
باید بدانید همان طور که هر سازمان یا شرکتی اصولی خاص برای پیشرفتش لازم دارد، زندگی مشترک نیز قواعد خاص خودش را دارد و نمیتوان بدون هیچ قاعده مشترکی عمل کرد و با آزمون و خطا رابطه را پیش برد پس باید با گفتوگو این اصول را پیدا کرد.
در پژوهشهای مختلف عنوان شده یکی از اولویتهای مهم همه آدمها، گفتوگوی سالم و بیان احساسات با شریک زندگی است. وقتی احساساتتان را بیان نکنید، اول از همه احساس تنهایی میکنید چون حرفها و احساسهای نگفتهای را در دلتان نگهداشتهاید و بعد وقتی احساسات بهطور طبیعی بیان نشوند به تدریج تبدیل به غم میشوند و وقتی غمها روی هم جمع شوند خشم به وجود میآید و خشم میتواند حسابی به رابطه آسیب بزند.خیلی از زوجها بلد نیستند احساساتشان را بیان کنند، مثلا وقتی از دست همسرشان عصبانی هستند به جای اینکه با او صحبت کنند و بگویند عصبانی هستند، هرچیزی را میگویند به جز این مورد و آنها خاطرات گذشته را یادآوری میکنند، متلک میگویند، سرزنش و توهین میکنند و... تا بالاخره به او بگویند عصبانی هستند!
توجه نداشتن زوجین به یکدیگر میتواند حسابی مشکلساز شود، من نام توجه به همسر را «ویتامین روانی» میگذارم و میگویم همانطور که بدن ما به طور روزانه به انواع ویتامینها نیاز دارد وگرنه تحلیل میرود، رابطه نیز نیاز به ویتامین دارد وگرنه روز به روز سردتر، روزمره و کسالتآور میشود و در نهایت تحلیل میرود.
مهمترین ویتامین روانی ما توجه به یکدیگر است، دقیقا همان توجهای که در روزهای اول به هم داشتید باید در طی زندگی نیز حفظ شود و همچنین باید مرتب حواستان به همه ابعاد رابطه باشد و نباید بعد از ازدواج به چیزهای متفرقه فکر کنید چون با هم زندگی میکنید کافی است. حواستان باشد طرف مقابل شی نیست بلکه یک انسان است و انسانها نیاز به توجه دارند. جالب است بدانید که تحقیقاتی انجام شدهاست که اگر کودکی از لحظه تولد هیچ توجهی را دریافت نکند و تنها به او آب و غذا بدهند زنده نخواهد ماند. آدمها وقتی توجه لازم را نمیبینند کمکم از رابطه سرد میشوند و همین به رابطه آسیب میزند.
یکی از آسیبهایی که در زندگی بسیاری زوجها وجود دارد توقعات غیرواقعبینانهای است که از یکدیگر دارند. وقتی مرتب از یکدیگر توقع داشته باشید طرف مقابل در منگنه قرار میگیرد حالا اگر این توقعات غیر واقعبینانه، بیش از اندازه و فراتر از توان او باشد میتواند مشکلات عدیدهای ایجاد کند، مثلا انتظاراتی چون « وقتی سرکار هستی باید 5 بار به من زنگ بزنی» یا «باید وقتی به خانه میرسی همه کارهایت را کنار بگذاری و فقط با من حرف بزنی» و... به خودتان و رابطهتان نگاه کنید و ببینید در کجاها از طرف مقابل توقعات بیش از اندازه دارید که اجابت آن مشکل یا غیرممکن است و در همینجاها چقدر بحث و جدل پیش میآید.
یکی دیگر از آسیبهایی که میتواند به رابطه خدشه وارد کند صبور نبودن طرفین است مثلا زمانی که طرف مقابلتان در حال مطرح کردن خواستهای است یا انتقادی میکند یا در حال بیان عصبانیتش است یا حتی حالش بد است یا هرچیز دیگر ؛شما صبر ندارید تا او حرفهایش را بزند تا کمی آرام شود یا... اشتباهترین کار این است که؛ وقتی میبینید ذهن همسرتان بسیار مشغول است خود را جای او قرار ندهید و درکش نکنید، یعنی صبر نداشتهباشید که حالش تغییر کند و در عوض مرتب جواب او را بدهید و شما هم انتقاد و بحث کنید، همه اینها میتواند نشاندهنده خودخواهی شما باشد. همین صبور نبودن باعث میشود، هر حرفی گفته شود و در نتیجه خیلی از پلها خراب شوند.
یکی دیگر از آسیبهای رابطه توجه نکردن زوجها به جنبههای مثبت یکدیگر است. باید این را قبول کنید که به طور طبیعی هر آدمی چه شما، چه همسرتان نقصهایی دارد و اگر بخواهید تنها با نگاه نقصبین و کمالگرایانهای نسبت به طرف مقابل بنگرید، تنها نقصهایش را میبینید و دیر یا زود از چشمتان میافتد. اگر تنها نقصهای همسرتان را ببینید، آنها را بزرگ کنید و توجهی به ویژگیهای مثبت او نکنید و حتی آنها را کوچک کنید، چیزی نمیگذرد که دیگر همسرتان را دوست نخواهید داشت و نمیتوانید با او زندگی کنید.
نداشتن توانایی برای حل مسائل زندگی میتواند حسابی به زندگی شما آسیب برساند، خیلی از زوجها حتی نمیدانند که مسئلهشان واقعا چیست! در واقع آنها آنقدر با هم بحث میکنند و همه چیز را پیچیده میکنند که اصلا از یکدیگر نمیپرسند «مسئله تو چیست؟» من برای حل مسئله توصیهای ساده دارم که همهجا میتوان انجام داد و نام آن هشت پای حل مسئله است. وسط یک کاغذ دایرهای بکشید و مشکلات خود را به صورت یک تیتر کلی درون دایره بنویسید مثلا «سفر رفتن در عید نوروز» یا مثال دیگر «دعوت کردن خانوادهها» یا.... حالا در سمت راست دایره 4خط بیرون بکشید(مثل پاهای هشتپا) و زیر هرکدام از این خطها علتهایی که باعث به وجود آمدن این مسئله شدهاند را بنویسید. در سمت چپ، چهار پای دیگر هشتپا را بکشید و روی خطها راهکارهایی که برای هرکدام از علتها وجود دارد را بنویسید تا کاملا مسئله برایتان روشن شود.باید بدانید وقتی نتوانید مسئله را به درستی ببینید، وقتی نتوانید علتهایش را به درستی پیدا کنید، بهطور طبیعی قادر به ارائه راهکار برای حل آن نیز نخواهید بود.
به تجربه دیدهام که بسیاری از زوجها اصلا به آن یکی گوش نمیکنند، در واقع اصلا برای یکدیگر وقتی ندارند تا باهم گفتوگو کنند، گپ بزنند و... در تحقیقی که در دانشگاه ماساچوست انجام شده آمده، زوجهایی که به یکدیگر گوش نمیکنند و بینشان فضای گفتوگو نیست بعد از یک سال با مشکلات شدید زناشویی مواجه میشوند.باید یک زمانهایی تنها به همسرتان فضا دهید تا با شما حرف بزند، در این زمانها نباید به دنبال حرفزدن خودتان باشید بلکه باید با تمام وجود به طور فعال به او گوش دهید، در این زمان باید تمام حواستان به او باشد، یعنی نه روزنامه بخوانید نه تلویزیون ببینید و نه در آشپزخانه باشید، نه بچهها در کنارتان باشند و... تنها گوش دهید حتی اگر انتقاد بشنوید تا تمام احساسات و هیجانات همسرتان خالی شود و دیگر مشکلی با شما نداشته باشد.
خیلی از زوجها نسبت به همسرشان احساس مالکیت میکنند، مثلا اینکه «او زن من است»، «شوهر من است» به همین دلیل مرتب او را چک میکنند، به او زنگ میزنند، او را کنترل میکنند، از او میخواهند رفتارش را عوض کند مثلا فلان کار را بکند، فلان گونه نباشد و... این مورد حتما به رابطه آسیب میرساند، ممکن است ابتدای رابطه طرف مقابل به خاطر دوست داشتن یا احترام خواستههای همسرش را برآورده کند ولی به مرور احساس دلزدگی میکند، اعتمادبهنفسش را از دست میدهد و از رابطه دلسرد میشود. جبران خلیل جبران در کتاب پیامبر میگوید: «رابطه دو زوج مثل دو ستون زیر یک سقف است، اگر این دو ستون از یک حدی بیشتر به هم نزدیک شوند سقف میریزد و اگر از حدی بیشتر از هم دور شوند باز هم سقف میریزد.» وقتی احساس مالکیت زیاد شود یعنی زوج از یک حدی بیشتر به هم نزدیک شدهاند و بهحریمهای یکدیگر نفوذ کردهاند این میتواند آسیب زننده باشد.
بعضی از زوجها مدام رفتارهای منفی یکدیگر را دیده و آنها را به رخ یکدیگر میکشند و همدیگر را مقصر میدانند، به هم برچسب میزنند، سرزنش میکنند و از جملاتی چون «تو باعث شدی»، «تو هیچوقت نخواستی»، «خانوادهات هم همین جوریاند» و... استفاده میکنند.
خود زوجها بهتر میدانند با این بحثها نمیتوان به هیچجا رسید و با زیرسوال بردن طرف مقابل در او تغییری ایجاد کرده چون وقتی شما شروع به سرزنش او میکنید در آن لحظه او احساس گناه کرده و حالت دفاعی به خود میگیرد و در آن احساس گناه گیر میکند؛ باید بدانید آدمی که در فضای احساس گناه است یا گارد گرفته به هیچوجه تغییری نمیکند.
حواستان باشد فقط همسرتان را مقصر جلوه ندهید، به خود نیز نگاهی بیندازید تا ببینید شما میتوانید برای بهبود این رابطه چه کار کنید؟
خیلی از اوقات نمیتوانیم قبول کنیم طرف مقابل متفاوت از ما فکر میکند و همین امر میتواند حسابی آسیبزننده باشد. در یک خانواده یک خواهر و برادر که والدین یکسان هم دارند تفاوتهای زیادی با هم دارند چه برسد به 2 زوج که از 2 دنیای متفاوت با خانوادههای مختلف آمدهاند. باید تفاوتها را پذیرفت، اگر بخواهید مرتب طرف مقابل را زیر سوال برده و او را به خاطر عادتهایش بازخواست کنید، بحثها شروع خواهد شد بنابراین اول باید بپذیرید با هم اختلاف سلیقه دارید و بعد با هم فکر کنید که چگونه به نقطه اشتراک برسید.
پرداختن بیش از حد به دیگران مثل پدر و مادرها یا بچهها میتواند به رابطه شما آسیب بزند مثلا بعضی از زوجها هستند که با به دنیا آمدن بچه همه توجه خانم به سمت بچه میرود در این مواقع آقا به مرور احساس ناامنی و عدم توجه میکند و آسیب میخورد و حتی احتمال خیانت وجود دارد و... یا مثلا آقا اولویت اول را به پدر و مادرش بدهد و در اولویت بعدی زندگی مشترکش را قرار میدهد و اول از همه برایش مهم است که والدینش چه میگویند در صورتی که وقتی ازدواج میکنید ضمن احترامی که برای پدر و مادرها قائلید باید اولویت اول را به همسرتان بدهید و نظر او برایتان مهمتر از هرکس دیگر باشد تا زندگیتان را بهتر مدیریت کنید.
به زوجها توصیه میکنم اجازه ندهید هیچکس و هیچ حرفی بین شما و همسرتان قرار بگیرد، مثلا وقتی خانم حرفی را که پدرش درباره همسر او زده به خانه میآورد مسلم است مشکل ایجاد میشود یا بالعکس. وقتی شما اجازه دهید خانوادهتان هر رفتار یا برخوردی را با زندگی شما بکنند و هیچ تذکری هم به آنها ندهید تنها به این دلیل که آنها بزرگتر هستند این میتواند مشکلساز شود، قرار نیست به بزرگترها بیاحترامی شود بلکه باید سعی کنید زندگیتان را مدیریت کنید تا به هم نریزد.
http://www.bartarinha.ir/
مطالب پیشنهادی:
ده رفتار آزاردهنده آقایان و خانمها
شناسایی تعارضات همسران در زندگی مشترک
نارضایتی از زندگی وبیمیلی جنسی