کارنمای زندگی انسان را می توان در یک واژه، چنین بیان کرد: جستجو؛ جستجویی عیان و نهان، و خواسته و ناخواسته که هیچ گاه جز با مرگ پایان نمی یابد. به راستی در وجود انسانی که لبریز از انواع خواسته ها و نیازهای گوناگون و گاه متفاوت است، دامنه جستجو را تا کجا می توان ردیابی نمود؟ بخصوص اگر زیاده خواهی طبع و کمال طلبی او را هم به شمار آوریم، پیچش کار، بیشتر نمایان می گردد. از میان خواسته های مختلف، در این نوشتار، در حدّ توان، به تبیین و شناخت یک ویژگی در وجود خود خواهیم پرداخت و آن «مهرجویی» است.
نفس زیاده خواهِ بشر، همه چیز را برای خود می خواهد و در این میان، مهرجویی نیز از قاعده زیاده خواهی او خارج نیست. ما نیازمند مهر و محبّتیم. دوست داریم دیگران را دوست بداریم و دوست داشته شویم و ارتباطی دو سویه، امّا بی حدّ و حصر و بی قید و شرط را از آنِ خود کنیم؛ چرا که حساب عاطفی انسان، هیچ گاه نباید خالی بماند؛ چون پشتوانه و پس انداز اطمینان بخشی برای آتیه اوست.
از آن جا که ازدواج، عرصه یا زمینه ساز روابط گوناگونی است، در این مقاله، به عواملی پرداخته خواهد شد که این ارتباط عاطفی را با مخاطره رو به رو می سازند. به دیگر سخن، بر آنیم تا آنچه را که سبب کم رنگ تر شدن حسّ مسئولیت پذیری در زوجین می شود، به اجمال توضیح دهیم. از این رو، در ابتدا به چگونگی شکل گیری رابطه علاقه میان مرد و زن یا همان عوامل مؤثر بر انتخاب همسر می پردازیم.
ایا تا کنون به زوج هایی برخورده اید که هیچ گونه هماهنگی ظاهری ای با یکدیگر ندارند؛ امّا هر دو، آن قدر از زندگی شان راضی و خشنود هستند که دیگران را به حسرت وا می دارند؟ به راستی، چه نیروی اسرار آمیزی موجب می شود تا در انتخاب همسر، از میان دو نفر که از نظر هر بیننده بی طرفی، بی عیب و نقص هستند، یکی را جذب و دیگری را دفع کنیم؟
در این زمینه، عوامل مهم و بنیادی زیادی دخالت دارند. از آن جمله، ویژگی هایی است که هر فرد از کودکی در ذهن و روان خود برای همسرش در نظر می گیرد. روان شناسان از ویژگی هایی یاد می کنند که به صورت پیام های رمزی در مغز باقی مانده، عامل ایجاد علاقه یا عدم علاقه ما نسبت به افراد گوناگون می شوند و نام آن را «طرح دلدادگی» می گذارند. به عبارت دیگر، آنچه ما برای انتخاب، ملاک قرار می دهیم (مثل: رنگ مو، چشم، تُنِ صدا، ساختمان ظاهری و فیزیکی شخص) و یا ویژگی های روانی مطلوب (مانند: خون گرمی، صمیمیت، آرامش، خون سردی و تسخیرناپذیری) در بین پیام های رمزگونه نهفته است و بر این اساس، شخصی که از جانب ما انتخاب می شود، کسی است که با طرح دلدادگی ما همخوانی داشته است.
طرح دلدادگی، در سنین کودکی (حدود هشت سالگی) در مغز، شکل می گیرد و مغز، از همان زمان تا حصول نتیجه، همواره به دنبال گمشده خویش، سرگردان است. مادر، نخستین عشق واقعی پسر است که کلیات طرح دلدادگی او را رقم می زند. هنگام کودکی، مادر، مرکز توجه است و بی شک، ما نیز کانون توجّه او هستیم. بنا بر این، اثری فراموش نشدنی از مشخصه های او در ناخودآگاه ما بر جا می ماند و برای همیشه کسانی می توانند ما را تحت تأثیر خود قرار دهند که از نظر چهره، اندام، شخصیت و یا حتی بذله گویی و شوخ طبعی، شباهت هایی به مادرمان داشته باشند. مثلاً اگر مادری، صمیمی و بخشنده باشد، پسرانش نیز ناخودآگاه، به این گونه زنان علاقمند می شوند.
مادر می تواند تأثیر دیگری نیز بر پسرانش بگذارد. به عبارت دیگر، نه تنها پسر در انتخاب همسر، جذب شخصیتی همانند مادرش خواهد شد، بلکه احساسش در مورد همه زنان نیز به احساس او نسبت به مادرش بستگی خواهد داشت. بنا بر این، چنانچه مادری شاد و مهربان باشد، تصوّر پسرانش نیز درباره همه زنان چنین خواهد بود. آنان مسئولیت پذیر و مهربان بار خواهند آمد و قادرند به محبّت همسرانشان به خوبی پاسخ گویند و در انجام دادن کارهای منزل نیز شریک واقعی او باشند.
علاوه بر مادر که در تعیین مشخّصه های انتخاب همسر بر ذهن پسران تأثیر می گذارد، پدر نیز چون اوّلین جنس مذکَّری است که دختران در زندگی خود با آن آشنا می شوند، الگویی است که دختران، چگونگی رفتار با جنس مخالف را از او می آموزند. به عبارت دیگر، همان گونه که رفتار مادر، الگوهای اوّلیه انتخاب همسر را در پسر شکل می دهد، رفتار پدر نیز الگوهای اوّلیه دختر را برای انتخاب شوهر اینده مشخص می کند.
پدرها تأثیرات به سزایی در شکل گیری شخصیت کودکانشان دارند و چگونگی رفتار آنان عامل مؤثّری در کامیابی یا ناکامی فرزندانشان در اینده است. چنانچه پدر، دخترش را عاشقانه تحسین کند و به او بفهماند که موجودی با ارزش است، دختر نیز در هر گونه ارتباط با مردان، عزّت و اعتماد به نفس کافی به دست می آورد؛ امّا اگر پدری، بی محبّت یا بهانه گیر باشد و یا در کانون خانواده، غیبت های طولانی داشته باشد، دختر، دچار عدم اعتماد به نفس و خودکم بینی می گردد.
افزون بر آنچه ذکر شد، عوامل روان شناختی و جامعه شناختی بسیار دیگری نیز در انتخاب همسر مؤثّرند. ما غالباً جذب کسی می شویم که تشابهاتی با خود، در او می یابیم و طالب کسی هستیم که به گونه ای با ما همسانی داشته باشد. برای نمونه، شخصی که خودش زیبا و جذّاب است، غالباً جذب فردی می شود که او نیز دارای چنین ویژگی هایی باشد. ما معمولاً با افرادی که از نظر سطح اجتماعی، همسانی هایی با ما دارند، رشد می کنیم و با همشهری ها و دوستانی که تحصیلات، پیشینه و اهدافشان با ما هماهنگی دارد، بزرگ می شویم.
در تحقیقات روان شناختی به عمل آمده، ثابت شده است هر فرد در انتخاب همسر، نخست متوجّه تشابهات اجتماعی با اوست و سپس به دنبال همسری است که نیمه دیگر شخصیت عاطفی او را تکمیل کند. به عبارتی، شخص پُرحرف، در جستجوی شنونده ای خوب است و یا فرد عصبی مزاج و بد خُلق، همسری صبور و مهربان می خواهد که از نظر اجتماعی، با او در یک سطح باشد. نتیجه تحقیق فوق، این است که برای دستیابی به یک زندگی موفّق و عاشقانه، همسران باید از نظر جامعه شناختی، متشابه و از نظر روان شناختی، متفاوت باشند.
اکنون با توجه به مطالبی که درباره چگونگی شکل گیری رابطه مهرورزی میان مرد و زن و انتخاب همسر مناسب مطرح شد، وقت آن رسیده است تا موضوع اصلی را مطرح کنیم: یعنی چگونگی به خطر افتادن و پیوند عاطفی زوجین و به تَبَع آن، کم رنگ تر شدن نقش های عاطفی پذیرفته شده در خانه.
نظر به این که ازدواج، پیوندی عاطفی است، حلّ و فصل اختلافات در آن، در مقایسه با گرفتاری های شغلی، دوستی ها و رابطه با خویشاوندان، بسیار دشوارتر است. با توجه به تغییر و تحوّلات دهه های اخیر، نگرش نسبت به خانواده و سازمان آن، متحوّل گردیده و نیاز به یادگیری مهارت های جدید در این زمینه به وجود آمده است.
داشتن ارتباط سالم و در عین حال طولانی با انسانی دیگر (همسر) کار دشواری است و نیازمند برقراری تعادل و توازن میانِ فردگرایی (من) و گروه گرایی (ما) است؛ زیرا این هر دو گرایش، در درون ما، بسیار نیرومندند. از یک سو می خواهیم جدا و مستقل باشیم و از حقوق فردی خود به بهترین وجه بهره مند شویم و از سوی دیگر، به برقراری ارتباط و دوستی با دیگران شدیداً نیازمندیم و ناچار باید به گروه و یا خانواده ای تعلّق داشته باشیم. هنگامی که زوج ها تعادل بین این دو کشش را از دست بدهند، مشکلات زندگی شان آغاز خواهد شد.
به علاوه زن و شوهر با پیش فرض ها و نگرش های گوناگونی درباره موضوعات عاطفی و فعالیت های زندگی ازدواج می کنند. این انتظارات ـ همان طور که اشاره شد ـ اغلب در اوایل سال های زندگی و در دوران کودکی به وجود می ایند و توقّعات زن و مرد را از هم نشان می دهند؛ امّا آنچه که در تداوم یک زندگی مشترک اهمیت دارد، ارتباطات فعلی میان زوجین و فرزندان است که اثر تعیین کننده ای در سلامت ازدواج دارد.
نداشتن مهارت های لازم و طرز تلقّی نامناسب، روابط زن و مرد را با مشکل رو به رو می سازد. این، در شرایطی است که اگر قرار باشد همسران به هدف های عملی زندگی زناشویی (انجام دادن وظایف روزمرّه، اداره خانواده، اداره امور مالی، تربیت فرزندان و...) و هدف های عاطفی خود جامه عمل بپوشانند، به آن، نیاز مبرم دارند. تحقّق این اهداف، مستلزم روحیه همکاری در برنامه ریزی ،تصمیم گیری مشترک، تقسیم منطقی کار و اجرای مؤثّر آن است. بدین منظور، بایستی مشارکت دیگران را جلب کنیم و دورنمایی از نیازهای آنان را در نظر داشته باشیم. گوش دادن به صحبت دیگران، همیشه از ضروریات است. شما نمی توانید به موفقیت دست یابید، یا مشکل دیگران را حل نمایید، مگر این که به دقّت به گفتار آنان گوش دهید و نیازهای آنها را درک نمایید.
از طرفی، ازدواج، در مرتبه دوم اهمیت است؛ ارتباط اوّلیه باید با عشق به وجود اید تا زوجین بتوانند با هم بودن را تجربه کنند؛ چرا که با هم بودن، آمیزه ای از دوستی و مسئولیت پذیری است و تنها وقتی دو نفر عاشق یکدیگر باشند، می توانند تا پایان عمر از یکدیگر مراقبت کنند؛ مسئولیتی که هیچ قانون و قاعده ای، قادر به ایجاد آن نیست. بنا بر این، ازدواج باید حاصل عشق باشد، نه باعث عشق!
هرچند عشق و علاقه، محرّک قدرتمندی برای دوام زندگی همسران است و برای رضایتمندی و شادکامی آنها در زندگی لازم است، امّا کافی نیست. امروزه ما نیاز به خصوصیات و مهارت هایی داریم تا بتوانیم ازدواجمان را از میان توفان های زندگی، به سلامت به مقصد برسانیم؛ مهارت هایی که تغییر نگرش های قدیم، مسائل جنسی، تربیت فرزندان و... را شامل می شود.
وقتی میان زن و شوهری سوء تفاهم هایی به وجود می اید، باید به چگونگی کار ذهن به هنگام افسردگی و عصبانیت توجه کرد. در اغلب موارد، وقتی مایوس هستیم، ذهن ما معنای رفتار دیگران را یا به درستی تفسیر نمی کند و یا آن را مبالغه آمیز و نادرست به تصویر می کشد. به همین دلیل، همه چیزِ زندگی، در نظر ما تیره و تار می گردد؛ امّا واقعیتْ این است که امکان پذیر نیست همه چیز زندگی مشترکْ منفی باشد؛ فقط کافی است ما نگرشمان را تغییر دهیم و آنها را مثبت ببینیم.
گردن نهادن بی چون و چرا به دستورهای همسر، به مفهوم نادیده انگاشتن شخصیت، اهداف و نیازهای خویش است. تن دادن به حمایتِ یک منبع قدرت، یعنی اعتراف به ضعف، ناتوانی و نیازمند بودن خود. از طرفی، هیچ انسانی آن قدر وارسته نیست که ناتوانی دیگری را ببیند و از آن سوء استفاده نکند. بنا بر این، درخواست ها و توقّعات زن و شوهر می بایست تا حدود زیادی، تعادل داشته باشد. چنانچه شما به دلیل خودکم بینی یا رعایت یکسری ملاحظات، اجازه می دهید که همسرتان مرتّباً از شما درخواست هایی داشته باشد، به احتمال زیاد، ازدواج شما به مشکل برخواهد خورد. پس به یاد داشته باشید که قبول کردن و انجام دادن درخواست های زوجین، می باید متعادل و دوطرفه باشد.
زن و شوهر در طول زندگی مشترک خود با هزاران تصمیم گیری کوچک و بزرگ، رو به رو هستند: تقسیم وظایف، مسائل دخل و خرج خانواده، ارتباط با خویشان زن یا مرد، انتخاب محلّ زندگی، داشتن فرزند و تربیت او، و... . وجود ارتباط مناسب، این گونه تصمیم گیری ها را آسان می کند. شیوه گفتگو یا آداب صحبت، آموختنی است. با اندکی تمرین می توان روش گفتگو را تغییر داد. زنان و مردان، تفاوت زیادی در صحبت کردن دارند. شنونده خوب نبودن، یکی از دلایل اصلی جدایی میان زن و مرد است.
بسیاری از برخوردهای زناشویی، ناشی از تفاوت های شخصیتی زن و مرد است. یکی با عینک شفّاف به حوادث می نگرد و دیگری، با عینک تیره و تار. شخصیت مستقل، پیشنهاد کمک را نشانه تحقیر می داند و حال آن که شخصیت وابسته، آن را به حساب توجّه و علاقه می گذارد. انسان مستقل، جدایی را مترادف آزادی می داند و حال آن که انسان وابسته ،جدایی را نشانه انزوا و تنهایی می داند. بنا بر این، زن و مرد باید با یک نظام فکری و توافقی و از پیش تعیین شده، وارد زندگی هم دیگر شوند و تا زمانی که توسط خود و یا دیگری، مورد نقد و سؤال قرار نگرفته اند، آن نظام فکری را حفظ کنند و چنانچه زوجین، در این گونه موارد، به توافق نرسند، می باید به مشاوره بپردازند.
برای همسر خود، وقت بگذارید. یک ازدواج موفّق، وقتی محقّق می شود که هر کدام از زوجین برای یکدیگر وقت بگذارند و حرف دلشان را بزنند. اگر می خواهید عشق به وجود اید، باید برای آن، وقت و نیرو بگذارید و از خود محوری ها دوری کنیم، به گونه ای که تمام ابعاد «من» به «ما» تبدیل شود.
دریغ داشتن صمیمیت و بروز ندادن احساسات درونی، ممکن است سال ها ادامه یابد؛ زیرا زن یا مرد، پس از تلاش بسیار برای تشویق دیگری به برون ریزی احساسات و همدلی، ممکن است فکر کند که همسرش اصولاً آدم ساکت و توداری است، ولی در اصل، همسر او یکی از اوّلین اصول پیمان زناشویی خود را ـ که همان ابراز محبّت است ـ نقض کرده است.
از آن جا که گردش روزگار، هیچ گاه برای همیشه بر وفقِ مراد کسی نبوده و نخواهد بود، به ناچار، انسان باید در زندگی خویش، آماده رویارویی با حوادث و وقایعی باشد که آزارنده خواهند بود؛ امّا آنچه می تواند انسان را در برابر ناملایمات زندگی، آرام و مطمئن نشان دهد، صبر و تحمّل بالای خود اوست.
1. تفاوت های فردی، ویویان شکلتون، مترجم: یوسف کریمی، تهران: فاطمی،اوّل، 1371.
2. رازهایی درباره زنان، باربارا دی انجلیس، مترجم: هادی ابراهیمی، تهران: نسل نو اندیش، دوم، 1382.
3. رازهایی درباره مردان، باربارا دی انجلیس، مترجم: هادی ابراهیمی، تهران: نسل نواندیش، دوم، 1382.
4. عشق، هرگز کافی نیست، آرون تی بک، مترجم: مهدی قراچه داغی، تهران: نشر پیکان، هفتم،1375.
5. مردان، زنان و روابط، جان گری، مترجم: ابوالفضل حاج حسینی، تهران: پیک فرهنگ، اوّل، 1378.
بیشتر بدانیم...
اثرات هدفمندسازی یارانه ها در حوزه سلامت
ارتقای کیفیت خدمات سلامت از منابع مالی یارانه ها
اصلاح ساختار نظام جامع مدیریتی اقتصادی بیمارستان
اقدامات اساسی در تخصیص منابع در نظام سلامت
بررسی مشکلات برنامه پزشک خانواده
بیمه سلامت و نقش بیمه های مکمل بر آن
تاثیر بیمه های مکمل بر قشرهای آسیب پذیر
توزیع عادلانه خدمات بهداشتی در ﺳﻴـﺴﺘﻢ ﻧﻈـﺎم ﺳـﻼﻣﺖ ﻛﺸﻮر
دریافت پول از بیمار بصورت مستقیم (یک خطای پزشکی(
راهکارهای اجرایی جهت اصلاح الگوی مصرف در بیمارستانها
راهکارهای قانونی و فرهنگی در مدیریت مصرف انرژی در سازمانها ، ادارات و مراکز پزشکی
رسانه ها در الگوی مصرف جامعه چه نقشی دارند؟
عوامل مؤثر بر قاچاق کالا
مدیریت انرژی در مراکز بیمارستانی