ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ما با دسترسی ویژه به همه منابع علمی می توانیم مقاله شما را تهیه نماییم . برای ارائه مقالات (پزشکی-بهداشتی- اجتماعی و زیست محیطی) به مجله، روزنامه ،همایش ، کنگره ، دانشگاه و سازمان مربوطه می توانید به سایت زیر مراجعه کرده و با پرداخت مبلغ جزیی ، مقاله درخواستی را دانلود نمایید وبلاگ زیر جهت دریافت مقالات علمی و افزایش اگاهی شما عزیزان ایجاد شده است
|
هیچ واژهای را نمیتوان یافت که به اندازه عشق تعابیر و معنای گوناگون داشته باشد. عدهای عشق را ساختاری رمانتیک و ساده لوحانه قلمداد میکنند در حالی که برای برخی همه چیز است. گروهی عشق را تنها به خدا نسبت میدهند و جمعی نیز تحت تاثیر تجربه یگانه و بیهمتای خویش، عشق را وابستگی شدید احساسی دو انسان به هم تلقی میکنند. گرچه تمامی این تعابیر به لحاظ اینکه از تجربیات تک تک آدمهایی که آن را بر زبان آوردهاند نشأت میگیرد، درست است ولی هیچ کدام تعریف درستی از عشق نیستند. عشق بازتابی آموختنی و عاطفی است. یک عمل متقابل پویا است که در هر لحظه از تمام زندگیمان آن را تجربه میکنیم. برای شناخت عشق باید در عشق زندگی کنیم و در عمل بیاموزیم. آدمهایی هستند که عشق را خرید و فروش میکنند نه ابراز. اینها چنان هنرمندانه عشق را میخرند که جز یکسری خودفریب نمیتوانند بفهمند که این یک بازی است آن هم از نوع پوچ گرایانه. لئوبوسکالیا در کتاب زندگی، عشق و دیگر هیچ عشق واقعی را چنان برمیشمارد: «عشق واقعی یعنی وقف کردن بی چشمداشت خویش. یعنی خود را تماما بخشیدن به امید اینکه در معشوق، عشق بیافرینیم. عشق عملی براساس ایمان و اعتقاد است و کسی که ایمان کمی دارد از عشق نیز چیزی نمیداند.» عشق واقعی، عشقی است که بیچشمداشت ارزانی شود و عاشق واقعی نیز کسی است که هر آنچه دارد میبخشد و چیزی در مقابل طلب نمیکند. در واقع اگر کسی در قبال عشقی که ارزانی میکند، چشمداشت داشته باشد در پایان مایوس میشود زیرا بعید است که خیلی از آدم ها بتوانند همه نیازهای او را برآورده سازند حتی اگر عاشق و شیدای او باشند. یک ضرب المثل بودایی است که میگوید «اگر دست از طلب برداری در راه روشن گام برداشتهای.» حقیقت نیز همین است. دیگران فقط میتوانند چیزی را به ما بدهند که از عهده شان برمیآید نه آنچه را که میطلبیم. اصل مهم این است: هرگاه بتوانیم برای دوست داشتن، شرط نگذاریم یک قدم بزرگ به طرف آموختن عشق برداشتهایم. اگر دست از طلب برداریم و موانع را کنار بزنیم، به راحتی میتوانیم عشق بورزیم؛ موانعی که با عقلانی جلوه دادن عشق سعی بر حذف آن از زندگی دارند، موانعی که اگر با دقت بنگریم ساخته و پرداخته ذهن خود آدمی اند نه چیز دیگری. برخلاف آنچه همگان فکر میکنند، عشق هرگز ویران نمیکند اگر هر روز راهی تازه برای رشد کردن در آن بیاموزیم. یاد بگیریم که به دیگران عشق بورزیم. از آنچه که در خود داریم و آموخته ایم به دیگران ببخشیم. عشق چیزی نیست که با بخشش آن به دیگران آن را گم کنیم. تنها زمانی میتوانیم به دیگران مهر بورزیم و آنها را دوست بداریم که بیش از همه به خویشتن عشق بورزیم. بزرگترین دستور خدا نیز از همین امر سرچشمه میگیرد. همسایه خود را دوست بدار به همان اندازه که خود را دوست میداری. (انجیل متی ۲۲:۳۹) اما خوب بسیاری از آدمها حتی در قبال خویشتن نمیتوانند مسئولیتی را بپذیرند چه رسد به آنکه بخواهند در قبال فرد یا افرادی مسئول باشند و به همین دلیل این ایده که در قبال همنوعان خویش مسئول باشند در نظر ایشان مقوله ای غیرقابل تصور و غیرواقع بینانه است. اگر عاشق واقعی باشیم، چاره ای جز دوست داشتن دیگران نداریم. مسئولیت عشق همین است: دوست داشتن جامعه انسانی که از رشد عشق یک فرد به فرد دیگر حاصل می شود. عشق حقیقی درک به همراه دارد. درک اینکه آنچه آدمی امروز است، فردا نخواهد بود، فردا آدم دیگری خواهد بود. پس هیچ جای نگرانی وجود ندارد و اگر رفتار امروز فرد مورد علاقه مان آن چیزی که تصورش را میکردیم، نبود. عشق به ما می آموزد که نمی توان تنها با دیگران به این دلیل مخالفت ورزید که قادر نیستند در هر لحظهای آن گونه که ما انتظار داریم رفتار کنند. آموختن عشق تنها به اینجا ختم نمیشود. بوسکالیا شناخت عشق را تنها از طریق تغییر میداند و میگوید «برای آموختن عشق باید پیوسته تغییر کنیم و البته از تغییرات نهراسیم. از هیچ کس جز خودمان نمیتوانیم راه و رسم مهر ورزی را بیاموزیم. حتی والاترین معلمان اخلاقی هم نمیتوانند با راهنمایی، ارزانی کردن بینشها، پیشنهادات و دلگرمیهای فراوان ما را در آموزش عشق ورزی یاری کنند. با تماشای زندگی دیگران نیز نخواهیم توانست عشق را یاد بگیریم. زندگی و تجربه زندگی با فرو رفتن و غرق شدن در تمامی آن خود بهترین کلاس یادگیری است.» این حقیقتی است که عشق هر چه باشد، یک حال و هوای رمانتیک که زندگیمان را معنا میبخشد یا یک آرمان گرایی پوچ، ما به آن نیازمندیم. ما محتاجیم که دیگران را دوست بداریم و دیگران ما را دوست بدارند که اگر چنین نبود به اینجا نمیرسیدیم. |
منبع : روزنامه شرق |